... |
در خلوتي ز پيرم کافزوده باد نورش
خوش نکته اي شنيدم در وجد و در سُرورش
گفتا: حضور دلبر مفتاح مشکلات است
خرّم دلي که باشد پيوسته در حضورش
يارب چه مي توان گفت اين مُرده زندگان را
يار است و نيست جز او دانيد ازچه دورش
فرزانه آن که خواهد تعظيم امر خالق
ديگر که باز دارد از خلق شرّ و شورش
مي باش بُردبار و در کار آن سرا کوش
در اين سرا نه سوگش مي پايد و نه سُورش
اي بي خبر ز انجام لختي بگير آرام
بهرام در پي گور گورش برد به گورش
تا نجم آملي از پندار خود به در شد
شمس حقيقت او هر جا دهد ظهورش