✿مدرسه علمیه جوادالائمه آبدانان استان ایلام✿
 
 

✿جــــوادالائــــــمه آبــــــــدانـــــان✿


حدیث موضوعی





اوقات شرعی


روزشمار فاطمیه


جستجو


آخرین نظرات
  • مازیار در ​در مسجد و در کعبه به دنبال چه هستی؟
  • یا کاشف الکروب  در برگزاری مراسم اربعین همراه با برگزاری نماز ونهار در مدرسه جوادلائمه"ع"خواهران
  • کامبیز در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • یا کاشف الکروب  در با پدر ومادر چگونه رفتار کنیم
  • یا کاشف الکروب  در نحوه شهادت شهید خرازی
  • یا کاشف الکروب  در عید غدیر از دیدگاه شیعیان
  • فرمانده در خیلی نگو من گناهکارم
  • شاهمرادی  در حدیث روز
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • فاطمه در ‌طریقه ختم دعــای مشــلول
  • سياحي‌  در حدیث
  •  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • ام المومنین  در توصیه های استاد دولابی برای زندگی..
  • عابدی  در حدیث
  • مژگان در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • گل نرگس  در حدیث روز
  • زكي زاده  در در تقوا وپرهیز از گناه..



آمار
  • امروز: 408
  • دیروز: 684
  • 7 روز قبل: 4799
  • 1 ماه قبل: 18670
  • کل بازدیدها: 778488

 



1- علی(ع)، نهج البلاغه، حکمت 88.
2- امام علی(ع) می‌فرمایند: «المومن اوسع شی صدرا»؛ مومن سینه‌اش از هر چیز گشاده‌تر است. نهج‌البلاغه، حکمت 333.

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




مقام والدین در کلام امام سجاد(ع)/ چرا امام زبان دعا را برگزید
مقام والدین در کلام امام سجاد(ع)/ چرا امام زبان دعا را برگزید

خبرگزاری مهر- گروه دین و اندیشه: یکی از مباحثی که در قرآن و روایات بر آن تأکید شده مسئله احسان به والدین است که امام سجاد(ع) نه تنها در رساله حقوق خویش بدان اشاره کرده بلکه در صحیفه سجادیه بدان پرداختند.

امام زین العابدین(ع) زمانی دیده به جهان گشودند که زمام امور در دست جد بزرگوارشان امام علی بن ابیطالب(ع) بود. آن حضرت سه سال از خلافت علوی و حکومت چند ماهه امام حسن(ع) را درک کردند. امام سجاد(ع) در عاشورای 61 هجری قمری حضور داشتند و در آن واقعه به صورتی معجزه‌آسا نجات یافتند و پس از شهادت پدرشان امام حسین(ع) مسؤلیت زمامداری شیعیان از جانب خدا بر عهده ایشان گذاشته شد.
دورانی که امام سجاد(ع) در آن زندگی می‌کردند، همه ارزش‌های دینی دستخوش تحریف و تغییر قرار گرفتند و احکام اسلامی بازیچه دست افرادی چون ابن زیاد، حجاج و عبدالملک بن مروان بود. در سایه چنین وضعی آشکار بود که تربیت دینی مردم تا چه اندازه تنزل کرده و ارزش‌های جاهلی چگونه احیا شده است، به طوری که دو خطر بزرگ هجوم فرهنگ‌های متنوع بیگانه و رواج تجمل پرستی جامعه اسلامی را تهدید می‌کرد.

در اوج حاکمیت استبداد در روزگارى که حکام اموى با تمام توان درصدد زدودن نور شرافت و آزادى از سرزمین وحى بودند و در خاموش ساختن منادیان حق و از میان بردن سیره حیاتبخش پیامبر اکرم(ص) از هیچ تلاشى فروگذار نمی کردند، امام زین العابدین(ع) توانستند از دعا برای بیان بخشی از معارف دینی استفاده و بار دیگر تحرکی در جامعه برای توجه به معرفت و عبادت و بندگی ایجاد کنند. به گفته متخصصان علوم دینی و حدیثی حدود 254 دعا از امام سجاد(ع) بر جای مانده است که علاوه بر صحیفه سجادیه، دو رساله حقوق و رساله زهد نیز از این امام بزرگوار بر جای مانده است.

صحیفه سجادیه و دیگر ادعیه منقول از امام سجاد(ع) هر چند سراسر دعا و نیایش است و تمام مطالب آن به عنوان راز و نیاز انسان با پروردگار خویش ارایه شده، ولی تأمل و تحقیق در گستره مفاهیم و معارف آن به وضوح نشان می‌دهد که دعاهای آن فراتر از مناجات های فردی و راز و نیازهایی است که یک انسان در خلوت تنهایی خود و در بحران مشکلات زندگی، با خدای خویش دارد.

حضرت امام سجاد (ع) که دوران امامت شان مصادف با دشوارترین دوران ظلم و خفقان اموی (از یزید تا ولیدبن عبدالملک) بود سرانجام پس از 34 سال امامت شیعه، در 25 محرم سال 95 هجری قمری در سن 56 سالگی مسموم شده و به شهادت رسیدند و پیکر پاک ایشان در قبرستان بقیع کنار قبر امام حسن مجتبی(ع) به خاک سپرده شد.

یکی از آثار به جا مانده از امام سجاد(ع) «رساله حقوق» ایشان است که حضرت در پاسخ به نامه یکی از یاران خویش، به حدود 50 حق اشاره فرموده است که حقوق الهی، حق اعضای هفتگانه بدن، حق نماز، روزه ، انفاق و پرداخت حقوق مالى ، هدیه و…، حقوق اجتماعى انسان از جمله آنها به شمار می آید.

امام سجاد(ع) در ابتدای این نامه حق الهی را متذکر شده و آن را پایه همه حقوق فردى و اجتماعى می خواند چراکه اگر حقوق الهى نادیده گرفته شود و انسان موجودى غیر مسؤل و بى هدف و فاقد تکلیف به شمار آید در آن صورت پایبندى وى به سایر حقوق فردى و اجتماعى لغو و بیهوده مى نماید و هیچ قانون و تکلیفى ضمانت اجرا ندارد.

هر چند امام زین العابدین(ع) در این فهرست به حقوق بسیار متنوع و گوناگونى اشاره کرده اما در پایان این حقیقت را آشکار ساخته است که حقوق اجتماعى و فردى به آنچه گفته شد، منحصر نمى باشد، بلکه اصولا برخى از حقوق داراى جنبه متغیرى هستند که در شرایط و زمان و مکان مختلف و مناسبات گوناگون تغییر مى کنند و یا مطرح مى شوند.

حق مادر در کلام امام زین العابدین(ع)

یکی از مباحثی که در قرآن و روایات به شدت بر آن تأکید شده است مسئله احسان به والدین است که امام سجاد(ع) در رساله حقوق خویش بدان اشاره فرموده است.امام سجاد(ع) در بخش حقوق ارحام و اقارب، به حق مادر اشاره کرده و می فرماید:

اما حق مادر بر تو آنست که بدانی او حمل کرده است ترا نه ماه، طوریکه هیچ کس حاضر نیست این چنین دیگری را حمل کند و به تو شیره جانش را خورانده است؛ قسمی که هیچ کس دیگر حاضر نیست این کار را انجام دهد و با تمام وجود؛ با گوشش چشمش، دستش، پایش، مویش، پوست بدنش و جمیع اعضا و جوارحش ترا حمایت و مواظبت نموده است و این کار را از روی شوق و عشق انجام داده و رنج و درد و غم و گرفتاری دوران بارداری را به خاطر تو تحمل نموده است تا وقتی که خـدای متعال ترا از عالم رحم به عالم خارج انتقال داد.

پس این مادر بود که حاضر بود گرسنه بماند و تو سیر باشی، برهنه بماند و تو لباس داشته باشی، تشنه بماند و تو سیراب باشی، در آفتاب بنشیند تا تو در سایه او آرام استراحت کنی، ناراحتی را تحمل کند تا تو در نعمت و آسایش به زندگی ادامـه داده و رشد نمائی و در اثر نوازش او به خواب راحت و استراحت لذیذ دست یابی.

شکم او خانه تو و آغوش او گهواره تو و سینه او سیراب کننده تو و خود او حافظ و نگهدارنده تو بود؛ سردی و گرمی دنیا را تحمل می کرد تا تو در آسایش و ناز و نعمت زندگی کنی. پس شکرگزار مادر باش به اندازه ای که برای تو زحمت کشیده است و نمی توانی از او قدردانی نمائی مگر به عنایت و توفیق خداوند متعال.

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




روضه امام رضا(ع) بر سیدالشهدا؛
کربلا از زبان امام رضا(ع)/ آنان که روز عاشورا گریانند، مسروران قیامت خواهند بود
گروه جامعه: «عیون اخبار الرضا» کتابی است شامل احادیث امام رضا(ع) از جمله فرمایشات ایشان در خصوص واقعه کربلا. در این کتاب به نقل از امام رضا(ع) آمده است: هر کس که روز عاشورا، روز مصیبتش باشد، خداوند روز قیامت را روز شادى و سرورش قرار خواهد‌داد. 
به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) «عیون اخبار الرضا» یکی از جامع‌ترین کتاب‌ها درباره امام علی‌بن موسی‌الرضاست و احادیث حضرت در آن گردآوری شده است. این کتاب را شیخ صدوق نوشته که یک قرن پس از امام رضا(ع) زندگی می‌کرده است. او که حالا مقبره‌اش در قبرستان ابن‌بابویه شهرری قرار دارد، ‌کسی است که به دعای امام زمان(عج) به دنیا آمد و موفق به دیدار ایشان شد.
این کتاب چهار بخش «روایات مربوط به علی بن موسی الرضا(ع)، مجموعه مناظرات علی بن موسی الرضا(ع) با دیگر اندیشمندان و منتقدان در زمان مامون، مجموعه روایات نقل شده از زبان علی بن موسی الرضا(ع) به نقل از پدرانشان و مناظرات پدر و اجداد علی بن موسی الرضا(ع) با اندیشمندان زمانه خودشان» را شامل می‌شود.
هر کس روز عاشورا به دنبال انجام حوائج خود نرود، خداوند حوائج دنیا و آخرت او را برآورده سازد
به عنوان نمونه در بخش گفتارهای مستقیم امام رضا(ع) آمده است: هر کس روز عاشورا به دنبال انجام کارها و حوائج خود نرود، خداوند حوائج دنیا و آخرت او را برآورده سازد و هر کس که روز عاشورا، روز مصیبت و حزن و گریه‏ اش باشد، خداوند روز قیامت را روز شادى و سرورش قرار خواهد‌ داد و در بهشت چشمانشان به دیدار ما روشن خواهد‌شد و هر کس روز عاشورا را «روز برکت» بنامد و براى منزلش چیزى در آن روز ذخیره کند، آنچه ذخیره کرده است، برکت نخواهد داشت و در روز قیامت همراه یزید، عبیدالله بن زیاد و عمر بن سعد- لعنهم‏ الله- در پست‏ترین درجه جهنم محشور خواهد شد!
یا در روایت دیگری از آن حضرت می‌خوانیم: وقتی محرم فرا می‌رسید، پدرم خندان دیده نمی‌شد، حزن و اندوه تا پایان دهه‌ اول بر او غالب بود و روز عاشورا، روز حزن و مصیبت و گریه ایشان بود.
شاید مشهورترین روایت عاشورایی «عیون اخبار الرضا» را بتوان گفت‌وگوی حضرت با «ریّان بن شبیب» دانست، آنجا که ریّان می‌گوید: در اولین روز محرم به خدمت امام رضا(ع) رسیدم، حضرت فرمودند: آیا روزه هستى؟ عرض کردم: خیر، فرمود: امروز، روزى است که زکریا(ع) پروردگارش را خواند و گفت: «پروردگارا فرزندی پاک به من مرحمت بفرما، همانا تو دعای بندگان را می‌شنوی» و خداوند دعاى او را مستجاب کرد و به ملائکه دستور داد که به زکریا- که در محراب در حال نماز بود- بگویند که خدا به تو یحیى را مژده مى‏دهد، پس هر کس این روز را روزه بدارد و سپس دعا کند، خداوند همان طور که دعاى زکریّا را مستجاب کرد، دعاى او را نیز مستجاب مى‏کند.
اگر می‌خواهى گریه کنى، بر حسین‌بن على بن ابی‌طالب(ع) گریه کن
در ادامه سخنان امام رضا(ع) خطاب به ابن‌شبیب می‌خوانیم: اگر می‌خواهى گریه کنى، بر حسین‌بن على بن ابی‌طالب(ع) گریه کن، زیرا او را همچون گوسفند ذبح کردند و از بستگانش، ۱۸ نفر به همراهش شهید شدند که در روى زمین نظیر نداشتند، آسمان‌هاى هفتگانه و زمین‏ها به خاطر شهادتش گریستند و چهار هزار فرشته براى یارى او به زمین آمدند، ولى تقدیر الهى نبود و آنها تا قیام قائم علیه السّلام نزد قبرش با حال نزار و ژولیده باقى هستند و از یاوران قائم(عج) هستند و شعارشان «یا لثارات الحسین» است.
اگر دوست دارى پاک و بدون گناه به ملاقات خدا بروى، به زیارت‏ حسین برو
امام رئوف در ادامه خطاب به صحابی خود می‌فرمایند: اى ابن شبیب! اگر به گونه‏ اى بر حسین گریه کنى که اشکهایت بر گونه‏‌هایت جارى شود، خداوند هر گناهى که مرتکب شده باشى- چه کوچک، چه بزرگ، چه کم و چه زیاد- خواهد بخشید. اى ابن شبیب! اگر دوست دارى پاک و بدون گناه به ملاقات خدا بروى، به زیارت ‏حسین برو. اى ابن شبیب! اگر دوست دارى ثوابى مانند ثواب کسانى که همراه حسین بن على(ع) شهید شدند داشته باشى، هر گاه به یاد او افتادى بگو: «یا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً» (اى کاش با آنان مى‌‏بودم و به فوز عظیم می‌رسیدم). ابن شبیب! اگر دوست دارى با ما در درجات عالى بهشت همراه باشى، در اندوه ما اندوهگین باش و در خوشحالى ما خوشحال! بر تو باد به ولایت ما، زیرا اگر کسى سنگى را دوست داشته باشد، خداوند در روز قیامت او را با آن سنگ محشور خواهد کرد.

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




روضه امام رضا(ع) بر سیدالشهدا؛
کربلا از زبان امام رضا(ع)/ آنان که روز عاشورا گریانند، مسروران قیامت خواهند بود
گروه جامعه: «عیون اخبار الرضا» کتابی است شامل احادیث امام رضا(ع) از جمله فرمایشات ایشان در خصوص واقعه کربلا. در این کتاب به نقل از امام رضا(ع) آمده است: هر کس که روز عاشورا، روز مصیبتش باشد، خداوند روز قیامت را روز شادى و سرورش قرار خواهد‌داد. 
به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) «عیون اخبار الرضا» یکی از جامع‌ترین کتاب‌ها درباره امام علی‌بن موسی‌الرضاست و احادیث حضرت در آن گردآوری شده است. این کتاب را شیخ صدوق نوشته که یک قرن پس از امام رضا(ع) زندگی می‌کرده است. او که حالا مقبره‌اش در قبرستان ابن‌بابویه شهرری قرار دارد، ‌کسی است که به دعای امام زمان(عج) به دنیا آمد و موفق به دیدار ایشان شد.
این کتاب چهار بخش «روایات مربوط به علی بن موسی الرضا(ع)، مجموعه مناظرات علی بن موسی الرضا(ع) با دیگر اندیشمندان و منتقدان در زمان مامون، مجموعه روایات نقل شده از زبان علی بن موسی الرضا(ع) به نقل از پدرانشان و مناظرات پدر و اجداد علی بن موسی الرضا(ع) با اندیشمندان زمانه خودشان» را شامل می‌شود.
هر کس روز عاشورا به دنبال انجام حوائج خود نرود، خداوند حوائج دنیا و آخرت او را برآورده سازد
به عنوان نمونه در بخش گفتارهای مستقیم امام رضا(ع) آمده است: هر کس روز عاشورا به دنبال انجام کارها و حوائج خود نرود، خداوند حوائج دنیا و آخرت او را برآورده سازد و هر کس که روز عاشورا، روز مصیبت و حزن و گریه‏ اش باشد، خداوند روز قیامت را روز شادى و سرورش قرار خواهد‌ داد و در بهشت چشمانشان به دیدار ما روشن خواهد‌شد و هر کس روز عاشورا را «روز برکت» بنامد و براى منزلش چیزى در آن روز ذخیره کند، آنچه ذخیره کرده است، برکت نخواهد داشت و در روز قیامت همراه یزید، عبیدالله بن زیاد و عمر بن سعد- لعنهم‏ الله- در پست‏ترین درجه جهنم محشور خواهد شد!
یا در روایت دیگری از آن حضرت می‌خوانیم: وقتی محرم فرا می‌رسید، پدرم خندان دیده نمی‌شد، حزن و اندوه تا پایان دهه‌ اول بر او غالب بود و روز عاشورا، روز حزن و مصیبت و گریه ایشان بود.
شاید مشهورترین روایت عاشورایی «عیون اخبار الرضا» را بتوان گفت‌وگوی حضرت با «ریّان بن شبیب» دانست، آنجا که ریّان می‌گوید: در اولین روز محرم به خدمت امام رضا(ع) رسیدم، حضرت فرمودند: آیا روزه هستى؟ عرض کردم: خیر، فرمود: امروز، روزى است که زکریا(ع) پروردگارش را خواند و گفت: «پروردگارا فرزندی پاک به من مرحمت بفرما، همانا تو دعای بندگان را می‌شنوی» و خداوند دعاى او را مستجاب کرد و به ملائکه دستور داد که به زکریا- که در محراب در حال نماز بود- بگویند که خدا به تو یحیى را مژده مى‏دهد، پس هر کس این روز را روزه بدارد و سپس دعا کند، خداوند همان طور که دعاى زکریّا را مستجاب کرد، دعاى او را نیز مستجاب مى‏کند.
اگر می‌خواهى گریه کنى، بر حسین‌بن على بن ابی‌طالب(ع) گریه کن
در ادامه سخنان امام رضا(ع) خطاب به ابن‌شبیب می‌خوانیم: اگر می‌خواهى گریه کنى، بر حسین‌بن على بن ابی‌طالب(ع) گریه کن، زیرا او را همچون گوسفند ذبح کردند و از بستگانش، ۱۸ نفر به همراهش شهید شدند که در روى زمین نظیر نداشتند، آسمان‌هاى هفتگانه و زمین‏ها به خاطر شهادتش گریستند و چهار هزار فرشته براى یارى او به زمین آمدند، ولى تقدیر الهى نبود و آنها تا قیام قائم علیه السّلام نزد قبرش با حال نزار و ژولیده باقى هستند و از یاوران قائم(عج) هستند و شعارشان «یا لثارات الحسین» است.
اگر دوست دارى پاک و بدون گناه به ملاقات خدا بروى، به زیارت‏ حسین برو
امام رئوف در ادامه خطاب به صحابی خود می‌فرمایند: اى ابن شبیب! اگر به گونه‏ اى بر حسین گریه کنى که اشکهایت بر گونه‏‌هایت جارى شود، خداوند هر گناهى که مرتکب شده باشى- چه کوچک، چه بزرگ، چه کم و چه زیاد- خواهد بخشید. اى ابن شبیب! اگر دوست دارى پاک و بدون گناه به ملاقات خدا بروى، به زیارت ‏حسین برو. اى ابن شبیب! اگر دوست دارى ثوابى مانند ثواب کسانى که همراه حسین بن على(ع) شهید شدند داشته باشى، هر گاه به یاد او افتادى بگو: «یا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً» (اى کاش با آنان مى‌‏بودم و به فوز عظیم می‌رسیدم). ابن شبیب! اگر دوست دارى با ما در درجات عالى بهشت همراه باشى، در اندوه ما اندوهگین باش و در خوشحالى ما خوشحال! بر تو باد به ولایت ما، زیرا اگر کسى سنگى را دوست داشته باشد، خداوند در روز قیامت او را با آن سنگ محشور خواهد کرد.

موضوعات: مختلف  لینک ثابت





کربلا از زبان امام رضا(ع)/ آنان که روز عاشورا گریانند، مسروران قیامت خواهند بود
گروه جامعه: «عیون اخبار الرضا» کتابی است شامل احادیث امام رضا(ع) از جمله فرمایشات ایشان در خصوص واقعه کربلا. در این کتاب به نقل از امام رضا(ع) آمده است: هر کس که روز عاشورا، روز مصیبتش باشد، خداوند روز قیامت را روز شادى و سرورش قرار خواهد‌داد. 
به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) «عیون اخبار الرضا» یکی از جامع‌ترین کتاب‌ها درباره امام علی‌بن موسی‌الرضاست و احادیث حضرت در آن گردآوری شده است. این کتاب را شیخ صدوق نوشته که یک قرن پس از امام رضا(ع) زندگی می‌کرده است. او که حالا مقبره‌اش در قبرستان ابن‌بابویه شهرری قرار دارد، ‌کسی است که به دعای امام زمان(عج) به دنیا آمد و موفق به دیدار ایشان شد.
این کتاب چهار بخش «روایات مربوط به علی بن موسی الرضا(ع)، مجموعه مناظرات علی بن موسی الرضا(ع) با دیگر اندیشمندان و منتقدان در زمان مامون، مجموعه روایات نقل شده از زبان علی بن موسی الرضا(ع) به نقل از پدرانشان و مناظرات پدر و اجداد علی بن موسی الرضا(ع) با اندیشمندان زمانه خودشان» را شامل می‌شود.
هر کس روز عاشورا به دنبال انجام حوائج خود نرود، خداوند حوائج دنیا و آخرت او را برآورده سازد
به عنوان نمونه در بخش گفتارهای مستقیم امام رضا(ع) آمده است: هر کس روز عاشورا به دنبال انجام کارها و حوائج خود نرود، خداوند حوائج دنیا و آخرت او را برآورده سازد و هر کس که روز عاشورا، روز مصیبت و حزن و گریه‏ اش باشد، خداوند روز قیامت را روز شادى و سرورش قرار خواهد‌ داد و در بهشت چشمانشان به دیدار ما روشن خواهد‌شد و هر کس روز عاشورا را «روز برکت» بنامد و براى منزلش چیزى در آن روز ذخیره کند، آنچه ذخیره کرده است، برکت نخواهد داشت و در روز قیامت همراه یزید، عبیدالله بن زیاد و عمر بن سعد- لعنهم‏ الله- در پست‏ترین درجه جهنم محشور خواهد شد!
یا در روایت دیگری از آن حضرت می‌خوانیم: وقتی محرم فرا می‌رسید، پدرم خندان دیده نمی‌شد، حزن و اندوه تا پایان دهه‌ اول بر او غالب بود و روز عاشورا، روز حزن و مصیبت و گریه ایشان بود.
شاید مشهورترین روایت عاشورایی «عیون اخبار الرضا» را بتوان گفت‌وگوی حضرت با «ریّان بن شبیب» دانست، آنجا که ریّان می‌گوید: در اولین روز محرم به خدمت امام رضا(ع) رسیدم، حضرت فرمودند: آیا روزه هستى؟ عرض کردم: خیر، فرمود: امروز، روزى است که زکریا(ع) پروردگارش را خواند و گفت: «پروردگارا فرزندی پاک به من مرحمت بفرما، همانا تو دعای بندگان را می‌شنوی» و خداوند دعاى او را مستجاب کرد و به ملائکه دستور داد که به زکریا- که در محراب در حال نماز بود- بگویند که خدا به تو یحیى را مژده مى‏دهد، پس هر کس این روز را روزه بدارد و سپس دعا کند، خداوند همان طور که دعاى زکریّا را مستجاب کرد، دعاى او را نیز مستجاب مى‏کند.
اگر می‌خواهى گریه کنى، بر حسین‌بن على بن ابی‌طالب(ع) گریه کن
در ادامه سخنان امام رضا(ع) خطاب به ابن‌شبیب می‌خوانیم: اگر می‌خواهى گریه کنى، بر حسین‌بن على بن ابی‌طالب(ع) گریه کن، زیرا او را همچون گوسفند ذبح کردند و از بستگانش، ۱۸ نفر به همراهش شهید شدند که در روى زمین نظیر نداشتند، آسمان‌هاى هفتگانه و زمین‏ها به خاطر شهادتش گریستند و چهار هزار فرشته براى یارى او به زمین آمدند، ولى تقدیر الهى نبود و آنها تا قیام قائم علیه السّلام نزد قبرش با حال نزار و ژولیده باقى هستند و از یاوران قائم(عج) هستند و شعارشان «یا لثارات الحسین» است.
اگر دوست دارى پاک و بدون گناه به ملاقات خدا بروى، به زیارت‏ حسین برو
امام رئوف در ادامه خطاب به صحابی خود می‌فرمایند: اى ابن شبیب! اگر به گونه‏ اى بر حسین گریه کنى که اشکهایت بر گونه‏‌هایت جارى شود، خداوند هر گناهى که مرتکب شده باشى- چه کوچک، چه بزرگ، چه کم و چه زیاد- خواهد بخشید. اى ابن شبیب! اگر دوست دارى پاک و بدون گناه به ملاقات خدا بروى، به زیارت ‏حسین برو. اى ابن شبیب! اگر دوست دارى ثوابى مانند ثواب کسانى که همراه حسین بن على(ع) شهید شدند داشته باشى، هر گاه به یاد او افتادى بگو: «یا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً» (اى کاش با آنان مى‌‏بودم و به فوز عظیم می‌رسیدم). ابن شبیب! اگر دوست دارى با ما در درجات عالى بهشت همراه باشى، در اندوه ما اندوهگین باش و در خوشحالى ما خوشحال! بر تو باد به ولایت ما، زیرا اگر کسى سنگى را دوست داشته باشد، خداوند در روز قیامت او را با آن سنگ محشور خواهد کرد.

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




سکوت بهتر است یا سخن گفتن از دیدگاه امام علی (ع)
امام علی(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه اشاره به موارد لزوم سكوت و موارد سخن گفتن كرده است.
به گزارش خبرنگارحوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛امام علی(عليه السلام) فرمودند:لاَ خَيْرَ فِي الصَّمْتِ عَنِ الْحُكْمِ، كَمَا أَنَّهُ لاَ خَيْرَ فِي الْقَوْلِ بِالْجَهْلِ.خاموش ماندن از گفتار حكمت آميز فايده اى ندارد همان گونه كه سخن گفتن نابخردانه

شرح و تفسير حکمت 182 نهج البلاغه

امام علی(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه اشاره به موارد لزوم سكوت و موارد سخن گفتن كرده مى فرمايد: «خاموش ماندن از گفتار حكمت آميز فايده اى ندارد، همان گونه كه سخن گفتن نابخردانه»، (لاَ خَيْرَ فِي الصَّمْتِ عَنِ الْحُكْمِ، كَمَا أَنَّهُ لاَ خَيْرَ فِي الْقَوْلِ بِالْجَهْلِ). سكوت بهتر است يا سخن گفتن؟ دانشمندان در اين باره بحث هاى مختلفى كرده اند، گروهى خطرات سخن گفتن و گناهان كبيره و عظيمه ناشى از آن را در نظر گرفته و دستور به سكوت داده اند.
عده اى فوايد عظيمى را كه در سخن گفتن است در نظر گرفته و سخن گفتن را توصيه مى كنند ولى حق مطلب همان است كه امام(عليه السلام) فرمود. آنجا كه انسان، حكيمانه و عاقلانه سخن بگويد فضيلت است و ترك آن رذيلت و آنجا كه انسان جاهلانه و نابخردانه سخن بگويد رذيلت است و ترك آن فضيلت.
به همين دليل هم روايات زيادى در مدح سكوت وارد شده و هم احاديث فراوانى در فضيلت كلام، از جمله از امام سجاد على بن الحسين(عليه السلام) سؤال شد كه سخن گفتن افضل است يا سكوت فرمود: «لِكُلِّ واحِد مِنْهُما آفاتٌ فَإذا سَلِما مِنَ الاْفاتِ فَالْكَلامُ أفْضَلُ مِنَ السُّكُوتِ، هر كدام از اين دو آفاتى دارد هرگاه از آفات سالم باشند سخن گفتن از سكوت افضل است» عرض كردند: اى پسر رسول خدا چگونه است (كه سخن گفتن افضل باشد)؟ امام(عليه السلام)فرمود: «لاِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ ما بَعَثَ الاْنْبِياءُ وَالاَْوْلِياءُ بِالسُّكُوتِ إنَّما بَعَثَهُمْ بِالْكَلامِ، خداوند پيامبران و اوصياى آنها را به سكوت مبعوث نكرد، بلكه مبعوث كرد تا با مردم سخن بگويند (و پيام خدا را به آنها برسانند)».
حضرت در پايان اين حديث به نكته جالبى اشاره كرده فرمود: «إنّكَ تَصِفُ فَضْلَ السُّكُوتِ بِالْكَلامِ وَلَسْتَ تَصِفُ فَضْلَ الْكَلامِ بِالسُّكُوتِ، حتى هنگامى كه مى خواهى فضيلت سكوت را بيان كنى با كلام بيان مى كنى و هرگز فضيلت كلام را با سكوت بيان نخواهى كرد».

در حديث ديگرى از امام صادق از پدرانش از اميرمؤمنان على(عليهم السلام) چنين آمده است: «جُمِعَ الْخَيْرُ كُلُّهُ في ثَلاثِ خِصال النَّظَرِ وَالسُّكُوتِ وَالْكَلامِ فَكُلُّ نَظَر لَيْسَ فيهِ اعْتِبارٌ فَهُوَ سَهْوٌ وَكُلُّ سُكُوت لَيْسَ فيهِ فِكْرٌ فَهُوَ غَفْلَةٌ وَكُلُّ كَلام لَيْسَ فيهِ ذِكْرٌ فَهُوَ لَغْوٌ، تمام نيكى ها در سه خصلت جمع شده است: نگاه كردن و سكوت و سخن گفتن. هر نگاهى كه در آن عبرت نباشد سهو و بيهوده است و هر سكوتى كه در آن فكر نباشد غفلت و بى خبرى است و هر كلامى كه در آن ياد خدا نباشد لغو است». و در پايان اضافه فرمود: «فَطُوبى لِمَنْ كانَ نَظَرُهُ عَبَراً وَسُكُوتُهُ فِكْراً وَكَلامُهُ ذِكْراً، خوشا به حال كسانى كه نگاهشان عبرت، سكوتشان فكر و كلامشان ذكر باشد». نتيجه اين كه سكوت و كلام نيز مانند ساير اعمال انسان هستند كه اگر در حد اعتدال و شرايط لازم باشند فضيلت و اگر خارج از اين حد گردند رذيلت و اين با تفاوت اشخاص و مجالس و مطالب و موضوعات متفاوت است و هر كس مى تواند با دقت فضيلت را از رذيلت در اينجا دريابد، به يقين سكوت از امر به معروف و نهى از منكر و از حكم به حق و از شهادت عادلانه و از اندرز و نصيحت هاى مخلصانه و از مشورت خردمندانه جزء رذايل و يا از گناهان كبيره است، ولى سخن گفتن به دروغ، غيبت، تهمت، اهانت، امر به منكر و نهى از معروف، شهادت به باطل و فضول كلام (سخنان بيجا و بى معنا) جزء رذايل اخلاقى يا از گناهان كبيره به شمار مى آيد.

تعبير به «حكم» در كلام امام(عليه السلام) تنها به معناى قضاوت كردن در محاكم قضايى يا فتواى به حلال و حرام آن گونه كه بعضى از شارحان پنداشته اند، نيست بلكه هر سخن حكيمانه و خردمندانه اى را فرا مى گيرد، زيرا نقطه مقابل آن در همين كلام «جهل» ذكر شده است. قرآن مجيد نيز كراراً به مسئله تكلم به حق اشاره كرده و اهل كتاب را بر كتمان حق و سكوت سرزنش مى كند، از جمله مى فرمايد: «(وَإِذْ أَخَذَ اللهُ مِيثَاقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلاَ تَكْتُمُونَهُ)، (به خاطر بياوريد) هنگامى را كه خدا، از كسانى كه كتاب آسمانى به آنها داده شده، پيمانى گرفت كه حتماً آن را براى مردم آشكار سازيد و كتمان نكنيد!». بحث مشروحى در كتاب اخلاق در قرآن در زمينه سكوت و كلام داشته ايم.

شرح  حکمت 182 نهج البلاغه

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




عابد بخیل :

پیامبر اکرم (ص):  مرد با سخاوت نادان در پیشگاه خدای عزوجل از عابد بخیل محبوب تر است.

منبع : محجه البیضا ج 6 .   ص 74

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




عابد بخیل :

پیامبر اکرم (ص):  مرد با سخاوت نادان در پیشگاه خدای عزوجل از عابد بخیل محبوب تر است.

منبع : محجه البیضا ج 6 .   ص 74

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




نحوه شهادت شهید خرازی
او با آنکه یک دست بیشتر نداشت ولی با جنب و جوش و تلاش فوق العاده اش هیچ گاه احساس کمبود نمی کرد و برای تأمین و تدارک نیروهای رزمنده در خط مقدم جبهه، تلاش فراوانی می نمود.

در بسیاری از عملیاتها حاج حسین مجروح شد. اما برای جلوگیری از تضعیف روحیه همرزمانش حاضر نمی شد به پشت جبهه انتقال یابد.

در عملیات کربلای 5، زمانی مه در اوج آتش توپخانه دشمن، رساندن غذا به رزمندگان با مشکل مواجه شده بود، خود پییگیر جدی این کار شد، که در همان حال خمپاره ای در نزدیکی اش منفجر شد و روح عاشورایی او به ملکوت اعلی پرواز کرد و این سردار بزرگ در روز هشتم اسفند ماه 1365 در جوار قرب الهی ماوا گزید.

سردار دلاوری که همواره در عملیات ها پیشقدم بود و اغلب اوقات شخصاً به شناسایی می رفت. در هر شرایطی تصمیمش برای خدا و در جهت رضای حق بود.

او یار حسین زمان، عاشق جبهه و جبهه ای ها بود و وقتی به خط مقدم می رسید گویی جان دوباره ای می یافت؛ شاد می شد و چهره اش آثار این نشاط را نمایان می ساخت.

شهید خرازی پرورش یافته مکتب حسین(ع) و الگوی وفاداری به اصول و ایستادگی بر سر ارزشها و آرمانها بود. جان شیفته اش آنچنان از زلال مکتب حیا ت بخش اسلام و زمزمه خلوص، سیراب شده بود که کمترین شائبه سیاست بازی و جاه طلبی به دورترین زاویه ذهنش راه نمی یافت.

این شهید سرافراز اسلام با علو طبع و همت والایی که داشت هلال روشن مهتاب قلبش، هرگز به خسوف نگرایید و شکوفه های سفید نهال وجودش را آفت نفس، تیره نگردانید. در لباس سبز سپاه و میقات مسجد، مُحرِم شد، در عرفات جبهه وقوف کرد و در منای شلمچه و مسلخ عشق، جان به جان آفرین تسلیم نمود.

رهبر معظم انقلاب و فرمانده کل قوا در مورد این شهید بزرگوار می فرمایند:

او سردار رشید اسلام و پرچمدار جهاد و شهادت بود که با ذخیره ای از ایمان و تقوا و جهاد و تلاش شبانه روزی برای خدا و نبرد بی امان با دشمنان اسلام، در آسمان شهادت پرواز کرد و بر آستان رحمت الهی فرود آمد و به لقاءالله پیوست.

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




با پدر و مادر چگونه رفتار کنیم؟

 

پدر و مادر حقّ ممتاز و بی نظیری بر گردن فرزندان دارند؛ از این رو، مستحق اکرام و تعظیم خاص بوده و مسؤولیت فرزندان در این باره بسیار خطیر و غیر قابل اغماض است.

رعایت حقوق و احترام آنان، آثار معنوی بسیاری داشته و حتّی در امور دنیوی فرزندان تأثیر گذار است. از سوی دیگر، تضییع حق ایشان و درشتی به آنان انجام ندادن وظایف از سوی اولاد، آثار زیانبار و جبران ناپذیری در دنیا و آخرت برایشان در پی خواهد داشت.

بخشی از راهکارهای عملی در ادای حقوق و بزرگداشت مقام پدر و مادر موارد زیر است.

1. با آنها نیکو سخن بگویید.

2. اگر آنها را ناراحت کرده اید، بکوشید تا خوشحال شان کنید.

3. در نیکی کردن به پدر و مادر، خوب و بد بودن آنها را ملاحظه نکنید (حتی باید به والدین غیر مؤمن نیز نیکی کرد).

4. اگر اطاعت از آنان ممکن نبود، حق بدرفتاری ندارید.

5. پیش از آن که چیزی از شما بخواهند، حاجتشان را برآورید.

6. در حضورشان با احترام بنشینید.

7. صدای خود را از صدای آنها بلندتر نکنید.

8. در چشمانشان خیره نشوید.

9. آنها را به اسم صدا نزنید.

10. جلوتر از ایشان راه نروید (مگر آن که ضرورتی داشته باشد).

11. بکوشید تا هرگز آنها را خشمگین نسازید.

12. در حدّ ممکن، در برآوردن نیازها و تأمین هزینه آنان بکوشید.

13. هر قدر می توانید به ایشان نیکی کنید.

14. هرگز در مقابلشان تکبّر نورزید.

15. درخواست هایشان را برآورده سازید.

16. چنانچه در حق شما بدی کردند؛ در مقابل، برایشان استغفار و طلب خیر کنید.

17. در مجالس، بالاتر از ایشان ننشینید.

18. هرگز صریحاً به آنان جواب ردّ ندهید.

19. اگر از شما خواستند پیش آنان بمانید، در حدّ امکان از ایشان جدا نشوید.

20. در احسان به والدین جانب مادر را بیشتر مراعات کنید.

21. کاری نکنید که دیگران به پدر و مادر شما بد بگویند.

22. در وقت ورودشان از جا برخیزید.

23. مراقب سلامتی آنان باشید و اگر نیاز به پزشک و. .. دارند اقدام کنید.

24. غیبت ایشان را روا مدارید و نگذارید دیگران از آنها غیبت کنند.

25. نقاط ضعف آنان را برای دیگران بازگو نکنید (مگر موارد خاص).

26. صفات نیک ایشان را در حضور و غیابشان یادآور شوید.

27. محبّت خود را به آنها آشکار کنید.

28. هر چه می توانید در برابرشان تواضع کنید.

29. از ایشان تقاضایی نکنید که موجب شرمندگی شان شود.

30. بدی هایشان را فراموش کنید.

31. آنها را با سخن و رفتار تحقیر نکنید.

32. برای پدر و مادر خود دعا و احسان نمایید.

سؤال: با پدرم تفاهم ندارم و گاهی کار ما به درگیری می کشد، چه کنم؟

جواب: یکی از مشکلاتی که در بسیاری از خانواده ها بروز می کند مشکل اختلاف نظر و سلیقه بین پدر و مادر و فرزندان است. چرا که هر یک از طرفین تعلّق به فرهنگ و زمان خود دارند. از این رو آنچه می یابند حق دانسته و می خواهند همه بر طبق نظریات آنها عمل کنند. تردیدی نیست که مطلق پنداشتن هر یک از دو طرف کاری خطاست. نه پدر را می توان گفت صد در صد درست فکر می کنند، نه فرزندان. امّا باید به این نکته توجه داشت، پدر و مادری که عمری رنج فرزند را تحمّل نموده وناملایمات او را به دوش کشیده اند، این استحقاق را دارند که فرزند به آنان احترام نموده و اسباب آزارشان را فراهم ننماید، به ویژه اگر آنان به سن پیری رسیده باشند

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




پیامبرصلی الله علیه وآله:
أحسَنُ النّاسِ إیماناً أحسَنُهُم خُلُقاً و ألطَفُهُم بِأهِلهِ

باایمان ترین مردم، خوش اخلاق ترینِ آنها و مهرورزترین شان با خانواده خود است

بحار الأنوار، ج ۷۱، ص ۳۸۷.

پیامبرصلی الله علیه وآله:

رَحِمَ اللَّهُ والِداً أعانَ وَلَدَهُ عَلی بِرِّهِ

خداوند رحمت کند پدری را که فرزندش را بر نیکی کردن بر خود کمک کند

میزان الحکمه، ح ۲۲۷۴۴.

پیامبرصلی الله علیه وآله:

جُلُوسُ المَرءِ عِندَ عِیالِهِ أحَبُّ إلَی اللَّهِ مِنِ اعْتِکافٍ فی مَسجِدی هذا

نشستن مرد پیش زن و فرزندنش نزد خداوند محبوب تر است از اعتکاف در این مسجد من

تنبیه الخواطر، ج ۲، ص ۱۲۲.

پیامبرصلی الله علیه وآله:

إنَّ اللَّهَ تَعالی یحِبُّ أن تَعدِلُوا بَینَ أولادِکم حَتّی فی القُبَلِ

خداوند دوست دارد که میان فرزندانتان عادلانه رفتار کنید. حتّی در بوسیدن آنها

میزان الحکمه، ح ۲۲۶۶۵.

امام سجّادعلیه السلام:

إنَّ أرضاکم عِندَاللَّهِ أسبَغُکم عَلی عِیالِهِ

خداوند از آن کس خشنودتر است که خانواده خود را بیشتر در رفاه و نعمت قرار دهد

بحار الأنوار، ج ۷۸، ص ۱۳۶.

امام سجّادعلیه السلام:

و أمّا حَقُّ الزَّوجَةِ فَأن تَعلَمَ أنَّ اللَّهَ جَعَلَها لک سَکنَاً واُنساً، فَتَعلَمَ أنَّ ذلِک نِعمَةٌ مِنَ اللَّهِ عَلَیک فَتُکرِمَها و تَرفُقَ بِها

حقّ زن این است که بدانی خداوند او را مایه آرامش و انس تو قرار داده است و بدانی این نعمتی است که خداوند به تو داده؛ پس باید او را گرامی داری و با وی نرمی کنی

بحار الأنوار، ج ۷۴، ص ۵.

امام سجّادعلیه السلام:

لَأن أدخُلَ السُّوقَ و مَعی دِرهَمٌ أبتاعُ بِهِ لَحماً لِعِیالی و قَد قَرِمُوا إلیهِ أحَبُّ إلَی مِن أن اُعتِقَ نَسَمَةً

چنان چه وارد بازار شوم و درهمی داشته باشم و با آن برای خانواده ام گوشتی بخرم که بدان رغبت کرده اند، برای من محبوب تر است از این که بنده ای را آزاد کنم

وسائل الشیعه، ج ۲۱، ص ۵۴۳.

امام صادق علیه السلام:

إنَّ المَرءَ یحتاجُ فی مَنزِلِهِ و عیالِهِ إلی ثَلاثِ خِلالٍ یتَکلَّفُها و إن لَم یکن فی طَبعِهِ ذلِک: مُعاشَرَةٍ جَمیلَةٍ وسَعَةٍ بِتَقدیرٍ و غَیرَةٍ بِتَحَصُّنٍ

مرد برای اداره منزل و خانواده خود به سه خصلت نیاز دارد که اگر در طبیعت او نباشد، باید خود را با تکلّف به آنها وادارد: خوش رفتاری، گشاده دستی سنجیده وغیرت برای حفاظت از آنها

تحف العقول، ص ۳۲۲.

امام صادق علیه السلام:

لاغِنی بِالزَّوجِ عَن ثَلاثَةِ أشیاءَ فیما بَینَهُ و بَینَ زوجَتِهِ و هِی: المُوافَقَةُ لِیجتَلِبَ بِها مُوافَقَتَها و مَحَبَّتَها و هَواها و حُسنُ خُلقِهِ مَعَها وَ استِعمالُهُ استِمالَةَ قَلبِها بِالهَیئَةِ الحَسَنَةِ فی عَینِها و تَوسِعَتِهِ عَلَیها

شوهر در رابطه خود با همسرش از سه چیز بی نیاز نیست: سازگاری با او تا به این وسیله سازگاری و محبت و عشق او را به خود جلب کند، و خوش خویی با او و دلبری از او با آراستن خود برای وی و فراهم آوردن امکانات رفاهی او

میزان الحکمه، ح ۷۸۷۶.

امام صادق علیه السلام:

مَن حَسُنَ بِرُّهُ بِأهلِ بَیتِهِ مُدَّ لَهُ فی عُمرِهِ

هر کس به خانواده اش نیکی کند، عمرش زیاد شود

الکافی، ج ۲، ص ۱۰۵.

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




نسخه شگفت انگیز حاج آقا دولابی برای آرامش دل

«در هر آن که در یاد خدا هستیم در راهیم. حیف است انسان روی آینده حساب کند چون هنوز نیامده است و الان موجود نیست. گذشته هم که گذشت و رد شد. در هر منزلی که هستیم باید آن را قدر بدانیم و با خدای خود خوش باشیم. تلخ باشد یا شیرین یا ترش فرقی نمی‌کند. چون مربی ما، خدای ما، ما را تربیت می‌کند و می‌سازد.»

این جملات را محمداسماعیل دولابی مشهور به حاج اسماعیل دولابی گفته است؛ عارف عرفی‌گرای شیعی که در جوانی به شغل کشاورزی اشتغال داشت و در عین حال به صورت آزاد به دانش‌آموزی در جلسات علمای دینی معاصر مانند آیت‌الله سید محمد شریف شیرازی، آیت‌الله شاه‌آبادی، آیت‌الله تقی بافقی، شیخ غلامعلی قمی و شیخ محمدجواد انصاری پرداخت.

دولابی که متولد دولاب تهران بود، گذشته از همه مفاهیم عرفان اسلامی، دیدگاه‌هایی نو داشت. از طرفی روش‌ها و آداب توصیه‌شده توسط او بسیار ساده بود. او هیچ‌گاه مشقی را برای رسیدن به هیچ چیز تجویز نمی‌کرد و رهیافتش تماشا در فضای آرامش بود.

 

۱. هر وقت در زندگی‌ات گیری پیش آمد و راه‌بندان شد، بدان خدا کرده است؛ زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس گرفتار است، در واقع گرفته‌ یار است.

۲. زیارتت، نمازت، ذکرت و عبادتت را تا زیارت بعد، نماز بعد، ذکر بعد و عبادت بعد حفظ کن؛ کار بد، حرف بد، دعوا و جدال و … نکن و آن را سالم به بعدی برسان. اگر این کار را بکنی، دائمی می‌شود؛ دائم در زیارت و نماز و ذکر و عبادت خواهی بود.

۳. اگر غلام خانه‌زادی پس از سال‌ها بر سر سفره صاحب خود نشستن و خوردن، روزی غصه‌دار شود و بگوید فردا من چه بخورم، این توهین به صاحبش است و با این غصه خوردن صاحبش را اذیت می‌کند. بعد از عمری روزی خدا را خوردن، جا ندارد برای روزی فردایمان غصه‌دار و نگران باشیم.

۴. گذشته که گذشت و نیست، آینده هم که نیامده و نیست. غصه‌ها مال گذشته و آینده است. حالا که گذشته و آینده نیست، پس چه غصه‌ای؟ تنها حال موجود است که آن هم نه غصه دارد و نه قصه.

۵. موت را که بپذیری، همه‌ غم و غصه‌ها می‌رود و بی‌اثر می‌شود. وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوی، غصه‌هایت کم می‌شود. آمادگی موت خوب است، نه زود مردن. بعد از این آمادگی، عمر دنیا بسیار پرارزش خواهد بود. ذکر موت، دنیا را در نظر کوچک می‌کند و آخرت را بزرگ. حضرت امیر علیه‌السلام فرمود: «یک ساعت دنیا را به همه آخرت نمی‌دهم. آمادگی باید داشت، نه عجله برای مردن.»

۶. اگر دقت کنید، فشار قبر و امثال آن در همین دنیا قابل مشاهده است؛ مثل بداخلاق که خود و دیگران را در فشار می‌گذارد.

۷. تربت، دفع بلا می‌کند و همه تب‌ها و طوفان‌ها و زلزله‌ها با یک سر سوزن از آن آرام می‌شود. مؤمن سرانجام تربت می‌شود. اگر یک مؤمن در شهری بخوابد، خداوند بلا را از آن شهر دور می‌کند.

۸. هر وقت غصه‌دار شدید، برای خودتان و برای همه مؤمنین و مؤمنات از زنده‌ها و مرده‌ها و آنهایی که بعدا خواهند آمد، استغفار کنید. غصه‌دار که می‌شوید، گویا بدنتان چین می‌خورد و استغفار که می‌کنید، این چین‌ها باز می‌شود.

۹. تا می‌گویم شما آدم خوبی هستید، شما می‌گویید خوبی از خودتان است و خودتان خوبید. خدا هم همین‌طور است. تا به خدا می‌گویید خدایا تو غفاری، تو ستاری، تو رحمانی و…خدا می‌فرماید خودت غفاری، خودت ستاری، خودت رحمانی و… . کار محبت همین است.

۱۰. با تکرار کردن کارهای خوب، عادت حاصل می‌شود. بعد عادت به عبادت منجر می‌شود. عبادت هم معرفت ایجاد می‌کند. بعد ملکات فاضله در فرد به وجود می‌آید و نهایتا به ولایت منجر می‌شود.

۱۱. خدا عبادت وعده بعد را نخواسته است؛ ولی ما روزی سال‌های بعد را هم می‌خواهیم، در حالی که معلوم نیست تا یک وعده بعد زنده باشیم.

۱۲. لبت را کنترل کن. ولو به تو سخت می‌گذرد، گله و شکوه نکن و از خدا خوبی بگو. حتی به دروغ از خدا تعریف کن و این کار را ادامه بده تا کم‌کم بر تو معلوم شود که به راستی خدا خوب خدایی است و آن وقت هم که به خیال خودت به دروغ از خدا تعریف می‌کردی، فی‌الواقع راست می‌گفتی و خدا خوب خدایی بود.

۱۳. ازهر چیز تعریف کردند، بگو مال خداست و کار خداست. نکند خدا را بپوشانی و آنرا به خودت یا به دیگران نسبت بدهی که ظلمی بزرگ‌تر از این نیست. اگر این نکته را رعایت کنی، از وادی امن سر در می آوری. هر وقت خواستی از کسی یا چیزی تعریف کنی، از ربت تعریف کن. بیا و از این تاریخ تصمیم بگیر حرفی نزنی مگر از او. هر زیبایی و خوبی که دیدی رب و پروردگارت را یاد کن. همانطور که امیرالمؤمنین علیه‌السلام در دعای دهه‌ی اول ذیحجه می‌فرماید: به عدد همه چیزهای عالم لا اله الا الله

۱۴. دل‌های مؤمنین که به هم وصل می‌شود، آب کُر است. وقتی به علــی علیه‌السّلام متّصل شد، به دریا وصل شده است. شخصِ تنها، آب قلیل است و در تماس با نجاست نجس می‌شود ولی آب کُر نه تنها نجس نمی‌شود ، بلکه متنجس را هم پاک می کند.

۱۵. هر چه غیر خداست را از دل بیرون کن. در “الا” تشدید را محکم ادا کن، تا اگر چیزی باقی مانده از ریشه کنده شود و وجودت پاک شود. آن گاه “الله"را بگو همه‌ی دلت را تصرف کند.

موضوعات: مختلف  لینک ثابت





حسن خلق حضرت علی (ع)


اخلاق نیکوی او زبانزد مردمان است.تا آنجا که دشمنانش که نتوانسته‌اند بر او خرده‌ای بگیرند، این صفت را عیبی برای آن حضرت برشمرده اند. یاران وی در این باره گفته‌اند: او همچون یکی از ما و در میان ما می‌زیست.نرم خو، و بسیار متواضع و آسان‌گیر بود و با این وجود ما در برابر او مانند اسیری بودیم که دستهایش بسته و بر بالای سرش شمشیری گرفته بودند و از هیبت او هراس داشتیم.


گذشت امیرالمومنین علی (ع)

در بردباری و گذشت، علی از همه مردمان گوی سبقت را ربوده بود.برای اثبات این گفته، کافی است بالاترین مراتب حلم او را به طور اعم در رفتار با اهل جمل و به طور اخص با مروان بن حکم و عبد الله بن زبیر ملاحظه کنیم. او در جنگ جمل بر مروان دست پیدا کرد.با آنکه این شخص از دشمن‌ترین مخالفان علی (ع) بود، اما حضرت علی(ع) از وی درگذشت.همچنین آن حضرت بر عبید الله بن زبیر که یکی از سرسخت‌ترین دشمنانش بود و به علی آشکارا ناسزا می‌گفت، دست یافت و او را اسیر کرد ولی وی را مورد عفو قرار داد و به او گفت: «برو!نمی خواهم تو را ببینم.»و سخنی بیشتر از این بر زبانش نراند. سعید بن عاص نیز پس از واقعه جمل در مکه به دست علی (ع) گرفتار آمد ولی آن حضرت به او سخنی نگفت و از او کناره گرفت و هیچ کس از شرکت کنندگان در جنگ جمل و مردم بصره را مورد مجازات و قهر خود قرار نداد و منادی آن حضرت در شهر ندا می‌داد: «هر کس که از میدان گریخته، تعقیب نمی‌شود.با مجروحان کاری نیست و هیچ اسیری کشته نخواهد شد و آن کس که سلاح خود را بر زمین گذارد امان خواهد یافت.»و دقیقا شیوه پیامبر (ص) را در فتح مکه در پیش گرفت.
در جنگ صفین ابتدا مردم شام، راه آب را بر او و یارانش بستند و ایشان را از دسترسی به آب بازداشتند.اما زمانی که زمام جنگ به دست حضرت علی (ع) و یارانش افتاد، به وی گفتند: آیا آب را بر روی سپاه شام ببندیم، همان طور که خود آنها چنین کردند؟آن حضرت پاسخ داد: خیر سوگند به خداوند«هرگز کردار آنها را در پیش نخواهم گرفت »و پیوسته به سپاهیانش سفارش می‌کرد کسانی را که از میدان کارزار می‌گریزند، تعقیب نکنند و مجروحی را به قتل نرسانند.


سخاوت و بخشندگی حضرت علی (ع)


او بخشنده‌تر از ابرهای پرباران بهاری بود و در این میدان نیز هماوردی برای او نمی‌توان سراغ کرد.شعبی در این باره گفته است: علی (ع) بخشنده‌ترین مردمان بود. معاویه سرسخت‌ترین دشمن آن حضرت، نیز گفته بود: اگر علی انباری پر از زر و اتاقی انباشته از کاه می‌داشت، پیش از آنکه کاه را ببخشد، زر را می‌بخشید.بیت المال را می‌رفت، در آن نماز می‌گزارد و می‌گفت: ای زرد و ای سپید (طلا و نقره) !غیر از مرا بفریبید.
با آنکه بر همه امپراطوری اسلامی، به جز شام، فرمانروایی داشت، از خود میراثی بر جای نگذاشت.و جز او، کس دیگری به مضمون آیه نجوا عمل نکرد.از دسترنج خود هزار بنده را آزاد کرد و هرگز به نیازمندی پاسخ رد نگفت.

پیامبر گرامی اسلام می‌فرمایند: علی جان تو هفت ویژگی داری که هیچکس این هفت تا را ندارد. اگر هم داشته باشد تو در قله هستی و او در دامنه پس هیچگاه به تو نمیرسد.
هفت ویژگی خاص حضرت علی (ع) از زبان پیامبر (ص) بدین شرح است:
*اولین شخصی هستی که ایمان آوردی و به دین من پیوستی؛ تو در خانه خدا به دنیا امدی این بالاترین ایمان است.
*وفادارترین شخص به عهد خدا هستی.
*در همه حال و همه جا امر خدا مهمترین چیز است.
*دارای عدالت علوی هستی.
*بصیرت قضاوت در حکومت خود داری.
*به درد مردم رسیدگی می کردی و بین هیچکس فرق نمیگذاشتی.
*در پیش خدا مقرب هستی.


اصلاح طلبی


از جـمـلـه ویـژگـی‌هـای حکومت امام علی(ع)، اصلاح طلبی است. وی هـنگامی به حکومت رسید که جامعه از مسیر اصلی فاصله گرفته و از تـوحـیـد دور شـده بود، دورانی که احادیث جدیدی به زبان پیامبر وارد دیـن شـده بود و احکام اسلام ناب محمدی کم‌تر بیان می‌شد و بـه بعضی از احکام عمل می‌شد، بنابراین هر روز از مرکز هرم دور مـی‌شدند تا کار به جایی کشید که اعیان و اشراف و باندهای ثروت‌مـنـد در راس حـکومت قرار گرفته، ارزش‌های اسلامی پایمال شده، بـسـیـاری از تـبعیدشدگان زمان پیامبر برگشته و به حکومت رسیده بـودنـد. آری، عـلی(ع) در چنین دورانی به حکومت رسید و چاره‌ای جـز اصـلاح نـظام نداشت. افرادی مانند طلحه و زبیر با او مخالفت مـی‌کـنند اما امام(ع) مصمم است تا حکومت را اصلاح کند. به همین دلیل استان داران را عوض کرد و بسیاری از کارگزاران قریش، بکر، ثـقـیـف کـه از طبقه اشراف بودند، به زیر آمدند و طائفه همدان، حـمـیـر و حـمرإ به عنوان مسئولین نظام حکومتی امام(ع) انتخاب شـدند. امام(ع) هم چنین در صدد برآمد تا پول‌هایی را که از بیت الـمـال در زمان عثمان به افراد بذل و بخشش شده بود، پس بگیرد، از این رو بعد از بیعت مردم با او بر منبر رفت و در این خصوص فـرمـود: (والـلـه لـو وجـدته قد تزوج به النسإ وملک به الامإ لـرددتـه فـان فـی الـعـدل سعه ومن ضاق علیه العدل فالجور علیه اضـیـق; به خدا قسم، اگر از بخشش‌های عثمان چیزی پیدا کنم که به وسیله آن زن‌ها ازدواج کرده‌اند و کنیزانی خریداری شده‌اند، الـبته آن‌ها را می‌گیرم و به صاحبانش بازمی‌گردانم، چون که در کـار عـدالـت برای مردم عرصه‌ای وسیع است و هرکس از عدل بگذرد، دل تنگ می‌شود و ظلم و جور او را دل تنگ‌تر می‌کند.)

مـورخان می‌نویسند: امام علی(ع) تمام اراضی و اموالی را که پیش از او از بـیـت المال به اشراف داده شده بود، پس گرفت. امام(ع) ایـن اصـلاحـات را ضـروری مـی‌دانـسـت، زیـرا موجب قوام و تشیید (استواری) حکومت نوپای اسلام می‌شد.

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت





حسن خلق حضرت علی (ع)


اخلاق نیکوی او زبانزد مردمان است.تا آنجا که دشمنانش که نتوانسته‌اند بر او خرده‌ای بگیرند، این صفت را عیبی برای آن حضرت برشمرده اند. یاران وی در این باره گفته‌اند: او همچون یکی از ما و در میان ما می‌زیست.نرم خو، و بسیار متواضع و آسان‌گیر بود و با این وجود ما در برابر او مانند اسیری بودیم که دستهایش بسته و بر بالای سرش شمشیری گرفته بودند و از هیبت او هراس داشتیم.


گذشت امیرالمومنین علی (ع)

در بردباری و گذشت، علی از همه مردمان گوی سبقت را ربوده بود.برای اثبات این گفته، کافی است بالاترین مراتب حلم او را به طور اعم در رفتار با اهل جمل و به طور اخص با مروان بن حکم و عبد الله بن زبیر ملاحظه کنیم. او در جنگ جمل بر مروان دست پیدا کرد.با آنکه این شخص از دشمن‌ترین مخالفان علی (ع) بود، اما حضرت علی(ع) از وی درگذشت.همچنین آن حضرت بر عبید الله بن زبیر که یکی از سرسخت‌ترین دشمنانش بود و به علی آشکارا ناسزا می‌گفت، دست یافت و او را اسیر کرد ولی وی را مورد عفو قرار داد و به او گفت: «برو!نمی خواهم تو را ببینم.»و سخنی بیشتر از این بر زبانش نراند. سعید بن عاص نیز پس از واقعه جمل در مکه به دست علی (ع) گرفتار آمد ولی آن حضرت به او سخنی نگفت و از او کناره گرفت و هیچ کس از شرکت کنندگان در جنگ جمل و مردم بصره را مورد مجازات و قهر خود قرار نداد و منادی آن حضرت در شهر ندا می‌داد: «هر کس که از میدان گریخته، تعقیب نمی‌شود.با مجروحان کاری نیست و هیچ اسیری کشته نخواهد شد و آن کس که سلاح خود را بر زمین گذارد امان خواهد یافت.»و دقیقا شیوه پیامبر (ص) را در فتح مکه در پیش گرفت.
در جنگ صفین ابتدا مردم شام، راه آب را بر او و یارانش بستند و ایشان را از دسترسی به آب بازداشتند.اما زمانی که زمام جنگ به دست حضرت علی (ع) و یارانش افتاد، به وی گفتند: آیا آب را بر روی سپاه شام ببندیم، همان طور که خود آنها چنین کردند؟آن حضرت پاسخ داد: خیر سوگند به خداوند«هرگز کردار آنها را در پیش نخواهم گرفت »و پیوسته به سپاهیانش سفارش می‌کرد کسانی را که از میدان کارزار می‌گریزند، تعقیب نکنند و مجروحی را به قتل نرسانند.


سخاوت و بخشندگی حضرت علی (ع)


او بخشنده‌تر از ابرهای پرباران بهاری بود و در این میدان نیز هماوردی برای او نمی‌توان سراغ کرد.شعبی در این باره گفته است: علی (ع) بخشنده‌ترین مردمان بود. معاویه سرسخت‌ترین دشمن آن حضرت، نیز گفته بود: اگر علی انباری پر از زر و اتاقی انباشته از کاه می‌داشت، پیش از آنکه کاه را ببخشد، زر را می‌بخشید.بیت المال را می‌رفت، در آن نماز می‌گزارد و می‌گفت: ای زرد و ای سپید (طلا و نقره) !غیر از مرا بفریبید.
با آنکه بر همه امپراطوری اسلامی، به جز شام، فرمانروایی داشت، از خود میراثی بر جای نگذاشت.و جز او، کس دیگری به مضمون آیه نجوا عمل نکرد.از دسترنج خود هزار بنده را آزاد کرد و هرگز به نیازمندی پاسخ رد نگفت.

پیامبر گرامی اسلام می‌فرمایند: علی جان تو هفت ویژگی داری که هیچکس این هفت تا را ندارد. اگر هم داشته باشد تو در قله هستی و او در دامنه پس هیچگاه به تو نمیرسد.
هفت ویژگی خاص حضرت علی (ع) از زبان پیامبر (ص) بدین شرح است:
*اولین شخصی هستی که ایمان آوردی و به دین من پیوستی؛ تو در خانه خدا به دنیا امدی این بالاترین ایمان است.
*وفادارترین شخص به عهد خدا هستی.
*در همه حال و همه جا امر خدا مهمترین چیز است.
*دارای عدالت علوی هستی.
*بصیرت قضاوت در حکومت خود داری.
*به درد مردم رسیدگی می کردی و بین هیچکس فرق نمیگذاشتی.
*در پیش خدا مقرب هستی.


اصلاح طلبی


از جـمـلـه ویـژگـی‌هـای حکومت امام علی(ع)، اصلاح طلبی است. وی هـنگامی به حکومت رسید که جامعه از مسیر اصلی فاصله گرفته و از تـوحـیـد دور شـده بود، دورانی که احادیث جدیدی به زبان پیامبر وارد دیـن شـده بود و احکام اسلام ناب محمدی کم‌تر بیان می‌شد و بـه بعضی از احکام عمل می‌شد، بنابراین هر روز از مرکز هرم دور مـی‌شدند تا کار به جایی کشید که اعیان و اشراف و باندهای ثروت‌مـنـد در راس حـکومت قرار گرفته، ارزش‌های اسلامی پایمال شده، بـسـیـاری از تـبعیدشدگان زمان پیامبر برگشته و به حکومت رسیده بـودنـد. آری، عـلی(ع) در چنین دورانی به حکومت رسید و چاره‌ای جـز اصـلاح نـظام نداشت. افرادی مانند طلحه و زبیر با او مخالفت مـی‌کـنند اما امام(ع) مصمم است تا حکومت را اصلاح کند. به همین دلیل استان داران را عوض کرد و بسیاری از کارگزاران قریش، بکر، ثـقـیـف کـه از طبقه اشراف بودند، به زیر آمدند و طائفه همدان، حـمـیـر و حـمرإ به عنوان مسئولین نظام حکومتی امام(ع) انتخاب شـدند. امام(ع) هم چنین در صدد برآمد تا پول‌هایی را که از بیت الـمـال در زمان عثمان به افراد بذل و بخشش شده بود، پس بگیرد، از این رو بعد از بیعت مردم با او بر منبر رفت و در این خصوص فـرمـود: (والـلـه لـو وجـدته قد تزوج به النسإ وملک به الامإ لـرددتـه فـان فـی الـعـدل سعه ومن ضاق علیه العدل فالجور علیه اضـیـق; به خدا قسم، اگر از بخشش‌های عثمان چیزی پیدا کنم که به وسیله آن زن‌ها ازدواج کرده‌اند و کنیزانی خریداری شده‌اند، الـبته آن‌ها را می‌گیرم و به صاحبانش بازمی‌گردانم، چون که در کـار عـدالـت برای مردم عرصه‌ای وسیع است و هرکس از عدل بگذرد، دل تنگ می‌شود و ظلم و جور او را دل تنگ‌تر می‌کند.)

مـورخان می‌نویسند: امام علی(ع) تمام اراضی و اموالی را که پیش از او از بـیـت المال به اشراف داده شده بود، پس گرفت. امام(ع) ایـن اصـلاحـات را ضـروری مـی‌دانـسـت، زیـرا موجب قوام و تشیید (استواری) حکومت نوپای اسلام می‌شد.

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




روضه خوانی در منزل یک نفر مسیحی!
 
 
 
شب عاشورای حسینی، مرکز ایرانی ها در پاریس سیاه پوش شده بود . شیخ محمد باقر واعظ، خودش را برای خواندن روضه و ذکر مصیبت آماده می کرد . باورش نمی شد; دست تقدیر او را در ماه محرم از آن سوی دنیا به فرنگستان کشانده بود . یکی از تجار ایرانی مقیم پاریس که با او سابقه رفاقت داشت; زمینه این کار را فراهم آورده بود . در همین وقت شخصی نزدیک شد و آهسته در گوشش گفت:

- آقا! امشب برای خواندن روضه به خانه یک فرانسوی می روید؟

- نه، برنامه اینجا که تمام شد; خودم اعمال مستحبه دارم . می خواهم زیارت «ناحیه مقدسه » بخوانم .

شیخ محمدباقر به یاد مرد فرانسوی افتاد . در شب اول محرم، آن مرد که یک جواهرفروش بود، با همسر و فرزندش به مرکز ایرانی ها آمده بودند . پس از مراسم گفته بود:

من هم نذر دارم . اگر امکان دارد، این آقای روضه خوان ده شب هم برای خواندن روضه به منزل ما بیاید .

شیخ محمدباقر موافقت کرده بود . شب اول، همگی دسته جمعی به خانه آن مرد فرانسوی رفته بودند . خانه ای بزرگ در منطقه اعیان نشین پاریس . واعظ روضه خوانده بود و ایرانی ها گریه کرده بودند . مرد فرانسوی، خانواده اش و خدمه منزل همه اندوهناک گوشه ای ایستاده بودند . آنها هیچ کدام زبان فارسی نمی دانستند و چیزی از روضه نمی فهمیدند . تقاضای ترجمه هم نکرده بودند .

شیخ محمدباقر پس از روضه خوانی به مرکز ایرانی ها برگشت . اباعبدالله (ع) چه مجالسی برای او تدارک دیده بود . روضه خوانی برای ایرانی های مقیم پاریس به اندازه کافی برایش غیر منتظره بود; اما روضه خوانی برای مسیحی ها، شگفتی او را دو چندان کرده بود .

این برنامه تا شب «تاسوعا» ادامه داشت . در این وقت دستی به شانه شیخ محمد خورد و او را به خود آورد:

- آقا! همه منتظرند; نمی خواهید روضه بخوانید؟

صبح روز بعد، جواهر فروش فرانسوی آمد . گرفته و ناراحت بود . گله کرد . شیخ محمدباقر که زبان خارجی نمی دانست . ایرانی ها او را قانع کردند که شب گذشته به واسطه برنامه های ویژه، امکان حضور فراهم نشد . مرد فرانسوی گفت:

من ده شب نذر داشتم . اگر امکان دارد، آقا برای شب یازدهم به جای شب گذشته بیاید تا ده شب عهد من کامل شود .

شب یازدهم شیخ محمدباقر با عده زیادی از ایرانی ها به خانه مرد فرانسوی رفتند . پس از مراسم، صاحب خانه کنار شیخ نشست و چیزهایی گفت . یکی از ایرانی ها صحبت های او را ترجمه کرد .

- آقای محترم! از شما به خاطر این ده شب حضور و اجرای برنامه ویژه مذهبی، تشکر می کنم . صد لیره طلا به عنوان حق الزحمه برایتان در نظر گرفته ام!

شیخ محمدباقر مکثی کرد و گفت:

من این دهه را به خاطر پول به منزل شما نیامدم; اگر دلیل روضه و عهد خود را به من بگویید، خوشحال تر می شوم . همه منتظر بودند تا راز این مجالس را از زبان آن مرد مسیحی بشنوند .

محرم سال قبل برای خرید جواهر راهی هند شده بودم . در بمبئی مقدار زیادی طلا خریدم و آماده بازگشت شدم . طلاها را داخل یک صندوقچه پنهان کردم . تقریبا تمام سرمایه ام را به هند آورده بودم و طلا خریده بودم . از بخت بد، صندوقچه با تمام محتویات داخل آن به سرقت رفت . نمی دانم دزدها تعقیبم کرده بودند، مرا هنگام خرید دیده بودند یا جای صندوقچه را می دانستند؟ از غصه به حد مرگ رسیدم . نزدیک بود سکته کنم . روی بازگشت به کشورم را نداشتم . هستی و آبرویم برباد رفته بود . از خانه بیرون آمدم . شیعیان بمبئی در خیابان مشغول عزاداری بودند . اسبی پیشاپیش جمعیت در حال حرکت بود و پارچه های سبز به آن بسته بودند . پشت سر اسب، مردان سیاه پوش سر و پا برهنه به سینه زنی و زنجیر زنی مشغول بودند . شخصی در بین جمعیت با لحن سوزناک می خواند . در همان حال دلم شکست . بغضم ترکید . گریان با آنان همراه شده و شروع به عزاداری کردم . با صاحب عزا عهد کردم اگر به کرامت خود، سرمایه ام را به من بازگرداند، سال آینده هرجا باشم صدلیره طلا برای نذر روضه خوانی خود بپردازم .

مراسم که تمام شد، همه پراکنده شدند . فقط من برجای ماندم . توان حرکت نداشتم . ناگهان شخصی رنگ پریده، نفس زنان کنارم آمد . صندوقچه ام را به دستم داد و گریخت . با خوشحالی به خانه برگشتم . صندوقچه را محکم در دست گرفته بودم . می ترسیدم دوباره کسی آن را بدزدد . در منزل آن را باز کردم و طلاها را وارسی کردم . حتی یک قطعه کوچک هم کم نشده بود . همه چیز سرجای خودش بود! (1)

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




عاشورا از اندیشه امام خمینی

درس های عاشورا از منظر امام خمینی قدس سره
1. نفی اندیشه جدایی دین از سیاست
یکی از مهم ترین مشخصه های سیاسی عاشورا مساله پیوند و ارتباط دین و سیاست است .

امام حسین علیه السلام با حضور اجتماعی و قیام علیه حکومت، در حقیقت درصدد دخالت در سیاست بود و همین مساله را به عنوان یک تکلیف جهت حرکت و نهضت خویش قرار داد. امام برای خود یک ضرورت می دانست که برای سست نمودن پایه های حکومت ستمگران و برقراری حکومت عدل الهی تلاش کند و همین امر از مهم ترین مشخصه های یک اقدام حکومت سیاسی است .

امام خمینی قدس سره با الهام از این حرکت امام حسین علیه السلام نسبت به مسایل جامعه حساس بود و در برابر ستم ها و ظلم های رژیم پهلوی قیام نمود و مردم و جهان اسلام را به حمایت از دین خلا دعوت کرد.

امام خمینی قدس سره همواره معتقد بود که جامعه اسلامی از صدر اسلام تاکنون مبتلا به این اندیشه منحرف سکولاریزم (جدایی دین از سیاست) بوده که در دوره اخیر به اوج خود رسیده است:

«این یک نقشه شیطانی بوده است که از زمان بنی امیه و بنی عباس طرح ریزی شده است و بعد از آن هم هر حکومتی که آمده است تایید این امر را کرده است و اخیرا هم که راه شرق و غرب به دولت های اسلامی باز شده، این امر در اوج خودش قرار گرفت که اسلام یک مساله شخصی بین بنده و خداست و سیاست از اسلام جداست و نباید مسلمان در سیاست دخالت کند و نباید روحانیون وارد سیاست بشوند» . (2)

امام در حقیقت با الهام گیری از حرکت سیاسی - دینی عاشورا در صدد پاسخ گویی به سؤالات ذیل بود که امروز حکومت اسلامی الگویی جهت ملل مستضعف برگزیده است:

- آیا دین داری، خداپرستی به مرزهای سیاست محدود می شود؟

- آیا پیامبران و اوصیای الهی از دخالت در امور سیاسی احتراز می نمودند؟ و آیا انجام رسالت بزرگ آنان مبنی بر اقامه قسط عدالت اجتماعی بدون دخالت در امور سیاسی ممکن است؟

امام خمینی ریشه این تز انحرافی را یک توطئه تاریخی دانسته که در صدد تغییر روند تاریخ دینی بوده است. ایشان می فرماید:

«طرح مساله جدا بودن سیاست از روحانیت، چیز تازه ای نیست. این مساله در زمان بنی امیه طرح شد و در زمان بنی عباس قوت گرفت. در این زمان های اخیر هم که دست های بیگانه در ممالک باز شد، آنها هم به این مساله دامن زدند، به طوری که مع الاسف بعضی از اشخاص متدین و روحانیون متعهد هم باور شان آمده است…» . (3)

امام خمینی در یک بر آورد صحیح، اهداف این سیاست شیطانی را بیان کرده و همگان را به توجه و تامل در آن دعوت نموده است .

این اهداف و آثار عبارتند از :

الف: استعمار، استثمار و استضعاف ملت ها; (4)

ب: محدود شدن فقاهت به احکام فردی و عبادی در منطق نا آگاهان; (5)

پ: غفلت از آیات سیاسی - اجتماعی قرآن و بسیاری از ابواب فقهی; (6)

ت: مطرح شدن ارزش منفی برای روحانیون سیاسی; (7)

ث: تاخت و تاز امریکا و ابرقدت ها در بلاد مسلمین. (8)

2. عدالت اجتماعی
آن چه پس از دوران نبی مکرم اسلام تازمان شهادت امام حسین علیه السلام مطرح بوده، این است که چه آفت هایی سبب شد تا حکومت سلطنتی اموی بر مسلمانان حاکم شود؟ چگونه ارزش ها و مقدساتی که در جامعه ریشه دوانده بودند، به تدریج رنگ باختند و به شعارهای ظاهری و بی محتوی تبدیل شدند؟

پاسخ اجمالی همه این سؤال ها عدم وجود عدالت اجتماعی است. ایجاد نظام طبقاتی، تبعیض و نابرابری های اجتماعی سبب شد تا نظام عقیدتی، اخلاقی و سیاسی جامعه نیز متحول شود و پذیرش معیارها و اصول اقتصادی مکتب اسلام برای مردم میسر نگردد.

امام حسین علیه السلام یکی از اهداف قیام خود را عدالت اجتماعی دانسته و در خطبه ای این گونه بیان می دارد:

«…و یا من المظلمون من عبادک…

… [یکی از اهداف این است که] ستمدیدگان از بندگان تو امنیت یابند» . (9)

مسلم است که این عدالت و امنیت زمانی تحقق عینی پیدا خواهد کرد که ستم و ستمگران نابود شده و عدالت اجتماعی حاکم گردد.

امام خمینی قدس سره هم به تبع جدش امام حسین علیه السلام در مقابل ستمگران زمان خود قد علم کرده و ضمن مبارزه ای جانانه می فرماید:

«زندگی سیدالشهدا، زندگی حضرت صاحب الامر و زندگی همه انبیای الهی این معنا بوده است که می خواستند در مقابل جور، حکومت عدل را درست و بر پا کنند.»

«سید الشهدا وقتی می بیند که یک حاکم ظالمی در بین مردم دارد حرکت می کند، تصریح می کند که اگر کسی ببیند که حاکم جائری در بین مردم حکومت می کند، به مردم ظلم می کند، باید مقابلش بایستد و جلوگیری کند… و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرموده است: هر که ساکت بنشیند و تغییر ندهد این را، جایش همان یزید [حاکم ستمگر] است..» . (10)

3. اصلاح اجتماعی امت اسلامی
امام حسین علیه السلام در خطبه ای، انگیزه قیام خود را این گونه اعلام می نماید:

«اللهم انک تعلم انه لم یکن ماکان منا تنافسا فی سلطان و لا التماسا من فضول الحطام، ولکن لنری المعالم من دینک و تظهر الاصلاح فی بلادک;<(11)

خدای من تو می دانی آنچه از ما صادر شد به انگیزه رقابت در سلطنت و تمنای زیادی های دنیا نبود، بلکه برای این بود که نشانه های آشکر دین تو را بنگریم و اصلاح را در سرزمین های تو آشکار سازیم…»

امام خمینی قدس سره این عبارت حضرت اباعبدالله علیه السلام را به عنوان مؤیدی برای اثبات بحث ولایت فقیه خود آورده و با استناد به آن می فرماید:

«مضمون روایت شاهد بر این است که از لسان معصوم صادر شده و مضمون صادقی است » . (12)

بر این اساس بسیاری از سخنان حضرت امام خمینی در جهت اصلاح جامعه و آن را نه تنها وظیفه خود، بلکه وظیفه هر فرد دیگری می دانست. ایشان می فرماید:

«کوشش کنید که احکام اسلام را، هم عمل کنید و هم وادار کنید که دیگران عمل کنند. همان طوری که هر شخص و هر فردی موظف است که خودش را اصلاح کند، موظب است که دیگران را هم اصلاح کند…» . (13)

«سید الشهدا علیه السلام روی همین میزان، خود و اصحاب و انصار خویش را فدا کرد که فرد باید فدای جامعه بشود تا جامعه اصلاح گردد «لیقوم الناس بالقسط » باید عدالت در بین مردم و جامعه تحقق پیدا کند.

برای سیدالشهدا تکلیف بود قیام کند، خونش را بدهد تا این که این ملت را اصلاح کند و همین طور هم کرد» . (14)

«امام حسین در وصیت معروف خود به برادرش محمد حنفیه، آن گاه که مدینه را قصد مکه ترک گفت، بر آرمان اصلاح طلبی قیام خود تصریح کرد و فرمود: انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی; بدین جهت از مدینه خارج شدم که امت جدم را اصلاح کنم » . (15)

4. مبارزه با منکرات
یکی دیگر از نکات برجسته عاشورا مساله مبارزه با منکرات بود که حکومت اموی عامل اصلی پیدایش و گسترش آن در جامعه اسلامی بودند.

امام در وصیت نامه خود این رسالت را تذکر داده و می فرمایند:

«ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیرة جدی و ابی علی بن ابی طالب; </P>

می خواهم امر به معروف و نهی از منکر نمایم و به سیره جدم و پدرم علی بن ابی طالب عمل کنم » . (16)

می دانیم که هر گاه امر به عروف و نهی از منکر در جامعه ای رواج یابد، سبب خواهد شد که برای انسان مسؤولیت اجتماعی آفریده شود تا نسبت به آن چه در امور مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در جامعه می گذرد بی تفاوت و بی تحرک نباشد.

هنگامی که امر به معروف و نهی از منکر مبتنی بر فهم صحیح از دین باشد و از سیره نبوی و علوی; یعنی معیارهای خالص اسلام سرچشمه بگیرد، جامعه را از حالت سکون و ایستایی خارج نموده و منجر به بالندگی و سازنده گی آن می گردد.

امام خمینی قدس سره همانند موضع گیری های سیدالشهداء علیه السلام با تکیه بر آن رفتارها می فرمودند:

«این که حضرت اباعبدالله نهضت و قیام کرد با عدد کم در مقابل این [حکومت یزید] برای این بود که گفتند: تکلیف من است که استنکار کنم و نهی از منکر کنم.»

«انگیزه این بوده که معروف را اقامه و منکر را از بین ببرد. انحرافات، همه از منکرات است. غیر خط مستقیم توحید هر چه هست، منکرات است. این باید از بین برود و ما که تابع حضرت سیدالشهدا هستیم باید ببینیم که ایشان چه وضعی در زندگی داشت، قیامش و انگیزه اش نهی از منکر بود که هر منکری باید از بین برود، من جمله قضیه حکومت جور.»

«سیدالشهدا همه عمرش و همه زندگیش را برای رفع منکر و جلوگیری از حکومت ظلم و جلوگیری از مفاسدی که حکومت ها در دنیا ایجاد کردند، صرف نمود و تمام زندگیش را صرف این کرد که حکومت جور بسته بشود و از بین برود، معروف در کار باشد و منکرات از بین برود» . (17)

5. فرهنگ آزادی و آزادگی و کرامت انسان ها
تمام اصحاب فداکار سیدالشهدا - در واقعه کربلا از انسان های آزاده ای بودند که ذلت و خواری و تمنیات دنیوی و مادی لحظه ای در جوهره و ماهیت آنها جای نداشت.

این گروه که در برابر سپاه سی هزار نفری یزید کمترین ترس به خود راه ندادند، تا آخرین لحظه مقابل دشمنان ایستادند و جنگیدند و به فیض شهادت نایل آمدند.

عقیله بنی هاشم، پرچمدار پیام کربلا در مقابل حکومت جور و ظلم یزید با وجود تحمل مصائب بسیار، ضمن مقاومت و ایستادگی، به افشاگری حکومت وقت پرداخت و فرمود:

«…ای یزید! به خدا سوگند [با این جنایت ها که انجام دادی ] نشکافتی مگر پوست بدن خود را و پاره پاره نکردی، مگر گوشت خود را. .. گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مرده اند، بلکه آنها زنده اند و در پیشگاه پروردگاشان روزی می خورند.

این را هم بدان، آن کسانی هم که کار را برای تو فراهم ساخته و تو را بر گروه مسلمانان سوار نمودند، به کیفر خود خواهند رسید و بدانند که ستمگران را بد کیفری در پیش است…

قدر و مقام تو را بسیار پست می دانم… بدان که رای و تدبیرت سست و روزگارت اندک و انگشت شمار و جمعیت تو رو به پراکندگی است، در روزی که منادی خدا فریاد زند: «الا لعنة الله علی االظالمین » ; همانا لعنت خدا بر ستمکاران باد.»

امام خمینی هم از نسل همین انسان های آزاده و دلاور بود. او هرگز لحظه ای زیر بار ظلم و ستم ظالمین نرفت و با تحمل زندان، تبعید، خطرات جانی، شهادت فرزند و… دشمن را به زانو در آورده و می فرماید:

«من اکنون قلب خود را برای سر نیزه های مامورین شما حاضر کرده ام، ولی برای قبول زورگویی ها و خضوع در مقابل جبارهای شما حاضر نخواهم بود» . (18)

«ماه محرم، ماه حماسه و شجاعت و فداکاری آغاز شد، ماهی که خون بر شمشیر پیرز گشت، ماهی که قدرت حق، باطل را تا ابد محکوم و داغ بطلان بر جبهه ستمکاران و حکومت های شیطانی زد. ماهی که امام مسلمین، راه مبارزه با ستمکاران تاریخ را به ما آموخت، ماهی که باید آزادی خواهان، استقلال طلبان و حق گویان بر تانک ها و مسلسل ها و جنود ابلیس غلبه کنند و کلمه حق باطل را محو نماید» . (19)

نتیجه
امام خمینی قدس سره با تاسی به قیام خونبار عاشورا، توانست نهضت عظیم خود را به ثمر برساند و مجددا به احیای ارزش های فراموش شده توفیق یابد. نمونه هایی از ارزش های مشترک که این دو نهضت مقدس (عاشورا و انقلاب اسلامی) به آنها راحت بخشید، عبارتند از:

1. احیای روحیه آزادگی و ذلت ناپذیری ;

2. شجاعت و شهامت و پرهیز از مصلحت اندیشی و راحت طلبی;

3. احیای روحیه شهادت طلبی ;

4. احیا و تحقق فریضه امر به معروف و نهی از منکر;

5. ایمان به جهاد فی سبیل الله ;

6. مقاومت و پایداری و پشتکار در راه مبارزه ;

7. احیای جنبه های اخلاقی، مروت، ایثار و … .

 

 صحیفه نور، ج 16، ص 232.

 

1تحف العقول، ص 243.

 ولایت فقیه، سید روح الله خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، تهران، چاپ اول، 1273، ص 337.

پابه پای آفتاب، امیر رضا ستوده، ج 1، ص 118.

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت






 


حدیث روز/ دلایل امام حسین(ع) برای بیعت نکردن با یزید

آگاه باشید! که این (یزید) ناپاک زاده فرزند ناپاک زاده، مرا در میان دو انتخاب قرار داده است: کشته شدن یا قبول ذلّت، و چقدر دور است که ما تن به ذلّت دهیم.
مشرق- امام حسین علیه السلام:
آگاه باشید! که این (یزید) ناپاک زاده فرزند ناپاک زاده، مرا در میان دو انتخاب قرار داده است: کشته شدن یا قبول ذلّت.  و چقدر دور است که ما تن به ذلّت دهیم.
خداوند و پیامبر او هرگز برای ما ذلّت و زبونی نمی پسندند و نیاکان پاک سرشت و دامن های پاکی که ما را پرورانده اند و بزرگ مردان غیرتمند و انسان های با شرافت این را از ما نمی پذیرند.   هرگز! ما هیچگاه فرمانبرداری فرومایگان را بر مرگ شرافتمندانه ترجیح نخواهیم داد.
 
 

 الا اِنَّ الدَّعِیَّ ابْنَ الدَّعیّ قَدْ رَکَزَنی بَیْنَ اثْنَتَیْنِ، بَیْنَ الْقَتْلَهِ وَ الذِّلَّهِ، وَ هَیْهاتَ ما آخِذُ الدَّنِیَّهَ اَبَی اللّهُ ذلِکَ وَ رَسُولُهُ، وَ جُدُودٌ طابَتْ، وَ حُجُورٌ طَهُرَتْ، وَ اُنُوفٌ حَمِیَّهٌ، وَ نُفُوسٌ اَبِیَّهٌ، لا تُوْثِرَ طاعَهَ اللِّیامِ عَلی مَصارِعِ الْکِرامِ، اَلا قَدْ اَعْذَرْتُ وَ اَنْذَرْتُ، اَلا اِنِّی زاحِفٌ بِهذِهِ الاُْسْرَهِ عَلی قِلَّهِ الْعِتادِ، وَ خَذَلَهِ الاَْصْحابِ.
 
 
 
“مقتل الحسین خوارزمی، ج 2، ص 6 ـ 8 _ بحارالانوار، ج 45، ص8 “
 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




فعالیت کادرمدرسه آبدانان به روایت تصویر در ماه محرم
موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 

خواص انجیر: ۴۵ خاصیت انجیر برای پوست ، مو، و سلامتی

خواص انجیر پرشمار هستند ، از کاهش وزن تا جنگ با سرطان. در این نوشتار با خواص انجیر آشنا می شوید که تا به حال نمی دانستید. بیایید ابتدا با ماهیت این میوه آشنا شویم. انجیر میوه‌ای فصلی و بومی یونان و افغانستان است و به خانواده‌ی توت تعلق دارد. این میوه یک دهانه یا چشم دارد، که به رشد آن توسط افزایش ارتباط با محیط زیست کمک می‌کند. انجیر در رنگ‌های مختلف در دسترس است: زرد، بنفش، قرمز، سیاه، و سبز. دارای پوست صاف و گوشت آبدار همراه با دانه‌های کوچک ترد است. این نوشتار را بخوانید تا بیش‌تر با خواص انجیر، این میوه‌ی خوشمزه و آبدار، برای مو و پوست و سلامتی آشنا شوید.

 

خواص انجیر برای سلامتی
۱. سلامت قلب
انجیر منبع بسیار خوبی از پتاسیم است، یک ماده‌ی معدنی که به کنترل سطح فشار خون کمک می‌کند. فیبر محلول، پکتین، موجود در این میوه آزادانه در بدن حرکت می‌کند و از کلسترول جلوگیری می‌کند. ثابت شده‌است که برگ انجیر سطح تری‌گلیسیرید را در بدن کاهش می‌دهد، و از حمله‌ی قلبی و سکته‌ی مغزی جلوگیری می‌کند. انجیر خشک حاوی فنول، اسیدهای چرب امگا ۳ و امگا ۶ است که خطر ابتلا به بیماری عروق کرونر را کاهش می‌دهند.

کاهش کلسترول
انجیر حاوی پکتین، نوعی فیبر محلول، است. وقتی فیبر وارد دستگاه گوارش می‌شود، در طول مسیرش به سمت روده‌ی بزرگ توده‌های اضافی کلسترول را جارو می‌کند و به همراه خود به سمت انتهای روده‌ی بزرگ می‌برد و به این ترتیب، از بدن خارج می‌کند. هم‌چنین پکتین موجود در انجیر به عنوان فیبر محلول، به بهبود وضعیت اجابت مزاج کمک می‌کند. انجیر جزء خوراکی‌هایی با بیش‌ترین میزان فیبر است، به همین دلیل می‌تواند به عنوان ملین عمل کند. وجود مقدار زیاد فیبر در رژیم غذایی‌تان با پیشگیری از برخی سرطان‌های دستگاه گوارش نظیر سرطان روده‌ی بزرگ می‌تواند به سلامت عمومی‌تان کمک کند.

پیشگیری از بیماری کرونر قلب
انجیر خشک حاوی فنول، امگا-۳ و امگا-۶ است. این اسیدهای چرب خطر بیماری کرونر قلب را کاهش می‌دهند. به علاوه، برگ‌های انجیر بر سطح تری‌گلیسرید موجود در بدن (یا همان چربی خون) افراد تاثیری چشمگیر دارد. برگ‌های انجیر تری‌گلیسرید خون را مهار می‌کنند و میزان آن را در بدن کاهش می‌دهند. تری‌گلیسرید از دیگر عوامل موثر در بروز انواع بیماری‌های قلبی است.

پیشگیری از فشار خون
آدم‌ها معمولا سدیم را از طریق مصرف نمک وارد بدن می‌کنند؛ به این ترتیب، مصرف بالای نمک و کاهش میزان مصرف خوراکی‌های حاوی پتاسیم، یعنی کاهش پتاسیم و افزایش سدیم، می‌تواند به فشار خون منجر شود. انجیر سرشار از پتاسیم است ولی سدیم اندکی در خود دارد؛ از این رو، نیروی دفاعی قدرتمندی در برابر فشار خون و آثار مخرب آن تلقی شود؛ و هم‌چنین باعث آرامش و تمدد اعصاب‌تان نیز می‌شود.

 

 

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




فعالیت طلاب مبلغ آبدانان به روایت تصویر در ماه محرم
موضوعات: مختلف  لینک ثابت




فعالیت طلاب مبلغ آبدانان به روایت تصویر در ماه محرم
موضوعات: مختلف  لینک ثابت




فعالیت طلاب مبلغ آبدانان به روایت تصویر در ماه محرم
موضوعات: مختلف  لینک ثابت




امام مهدى علیه السلام:

إنَّ اللّه َ. بَعَثَ مُحَمَّدا رَحمَةً لِلعالَمینَ و تَمَّمَ بِهِ نِعمَتَهُ؛

امام مهدى علیه السلام:خداوند محمّد را برانگیخت تا رحمتى براى جهانیان باشد و نعمت خود را تمام کند.

[ بحار الأنوار، ج. ۵۳، ص. ۱۹۴.]

موضوعات: مختلف  لینک ثابت





 
قیام عاشورا از منظر امام خمینی
 
در طول تاریخ نهضتها و انقلابهای بسیاری به دست انسانها صورت گرفته است که بر اساس سنت تنها آثار بعضی از آنها بر جای مانده است که از میان آن نهضت عاشورای حسینی نمود ویژه ای دارد.

 
 

حماسه عاشورا شورانگیز‌ترین حماسه تاریخ بشری است که نیرومندترین احساسات میلیون‌ها انسان را برانگیخته و از مرزهای جغرافیایی و اعتقادی نیز در گذشته است و شگفت و تعجب از اینکه قداست خویش را در میان سایر ادیان نیز حفظ کرده ودر اینجا نهضت حسینی توسعه یافته «کل ارض کربلا» گویا همه جهان زمین کربلاست. ارزش و اعتبار و عظمت شخصیت دلربای امام حسین‌(ع) و نهضت آن بزرگوار امروز همه را تحت تاثیر قرار داده، به طوری که نه تنها دوستان و پیروانش، بلکه بیگانگان هم در مقابل نام با شکوه و خواستنی او سر تعظیم فرود می‌آورند و قیام مقدس کربلا را با احترام و تکریم یاد می‌‌کنند، آن هم نه در برهه‌ای از زمان، بلکه هر چه از تاریخ وقوع آن می‌گذرد بر عظمتش افزوده می‌شود.

یکی از نقاط برجسته زندگانی امام خمینی(س) ، عشق والای او نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت (ع)، به ویژه ساحت مطهر حضرت سیدالشهدا (ع) بود. عاشورا و کربلا در نگاه امام جایگاه ویژه‌ای دارد و امام نظرگاه بلندی به عاشورا افـکنـده وآن رادست مایه سترگی برای آفریـنـش انقلاب اسلامی یافته و از آن الهام گرفته است. امام خمینی (س) قیام خود را برگرفته از قیام سیدالشهدا معرفی می‌کند و به آن افتخار می‌کند. پیام حماسی امام به مناسبت محرم آن سال شعار “پیروزی خون بر شمشیر” را به عنوان منطق انقلاب اسلامی در مواجهه با دنیای کنونی ندا داد. راهپیمایی میلیونها تن در تهران و سراسر ایران در روزهای تاسوعا و عاشورای حسینی در سال 57 کمر رژیم شاه و آمریکا را در حمایت از شاه شکست و از آن پس هر سال، محرم و عاشورا عرصه بسیج نیروهای مومن به انقلاب اسلامی و افزایش روح سلحشوری در مدافعان انقلاب گردید و در طول دوران 8 سال دفاع حسین گونه ملت ایران نیز محرم و عاشورا و نام مقدس سالار شهیدان و اصحابش نه تنها به عنوان رمز عملیات و اسامی لشگرها و گردانها و عملیات موفق سپاه اسلام، بلکه به عنوان مهمترین الگو و انگیزه عموم رزمندگان، تاثیر معجزه آسای خویش را برجای نهاد.

امام خمینی (س) می فرماید : “محرّم ماهی است که عدالت در مقابل ظلم و حق در مقابل باطل قیام کرده و به اثبات رسانده است که در طول تاریخ، همیشه حق بر باطل پیروز شده است. امسال در ماه محرّم، نهضت حق در مقابل باطل تقویت می شود.” (صحیفه امام؛ ج‏ 5، ص 177)

رمز بقای انقلاب اسلامی، ایستادگی بر ارزشها و آرمانهایی است که در منطق عاشورا به شفافترین و زلالترین وجه ممکن متجلی گردیده است. لزوم پایبندی به این منطق و ایمان به شعارهای این مکتب منحصر به عرصه اندیشه و اعتقاد نیست بلکه باید منطق انقلاب امام را که جز منطق عاشورا نبود، و شعارها و آرمانهای امام را که جز شعارها و آرمانهای عاشورا نبوده است. “با حلول ماه محرّم، ماه حماسه و شجاعت و فداکاری آغاز شد؛ ماهی که خون بر شمشیر پیروز شد، ماهی که قدرت حق، باطل را تا ابد محکوم و داغ باطل بر جبهه ستمکاران و حکومتهای شیطانی زد، ماهی که به نسلها در طول تاریخ، راه پیروزی بر سر نیزه را آموخت، ماهی که شکست ابرقدرتها را در مقابل کلمه حق به ثبت رساند، ماهی که امام مسلمین، راه مبارزه با ستمکاران تاریخ را به ما آموخت‏.” (صحیفه امام؛ ج‏5، ص 75)

حضرت امام (س) علل شکل گرفتن و بقای انقلاب اسلامی را مدیون و مرهون عاشورا و نهضت اباعبدالله (ع) می‌دانند و معتقدند که مردم درس قیام و مبارزه را از امام حسین (ع) فرا گرفته‌اند: “رمز پیروزی اسلام بر کفر جهانی را در این قرن که پانزدهم خرداد 42 سرآغاز آن بود، در دوازدهم محرّم حسینی جستجو کند، که انقلاب اسلامی ایران، پرتوی از عاشورا و انقلاب عظیم الهی آن است.” (صحیفه امام؛ ج‏17، ص 482)

 عدالتخواهی و مبارزه با جور و ستم از جمله اهداف حرکت انقلابی مردم ایران به رهبری امام خمینی بود که برگرفته از نهضت عزت‌مدارانه حسینی است. سید الشهداء - سلام الله علیه - وقتی می بیند که یک حاکم ظالمی، جائری، در بین مردم دارد حکومت می کند، تصریح می کند حضرت که اگر کسی ببیند که یک حاکم جائری در بین مردم حکومت می کند، ظلم دارد به مردم می کند، باید مقابلش بایستد و جلوگیری کند هر قدر که می تواند؛ با چند نفر، با چندین نفر، که در مقابل آن لشکر و بساط، هیچ نبود. لکن تکلیف این طور می‏دانست که باید قیام بکند و خونش را بدهد تا اینکه این ملت را اصلاح کند، تا اینکه این عَلَم یزید را بخواباند و همین طور هم کرد و تمام شد. خونش را داد و خون پسرهایش را داد و اولادش را داد و همه چیزهای خودش را داد در راه، برای اسلام. مگر خون ما رنگینتر از خون سید الشهداست؟ ما چرا بترسیم از اینکه خون‏ بدهیم یا از اینکه جان می ‏دهیم؟ آنها هم در … سلطان جائری که می گفت: مسلمانم، مسلمانی یزید هم مثل مسلمانی شاه بود.” (صحیفه امام؛ ج‏4، ص 151 - 152)

‏ یکی از ابعاد بسیار مهمّ نهضت عاشورا بعد اصلاح گرانه آن بود. جامعه‌ای که از معیارهای اصیل دین و ملاکهای ارزشی فاصله بگیرد و فساد در پیکره آن ریشه بدواند، بی‌بند و باری در آن گسترش یابد و ظلم و ستم بر مردم حکومت کند و به جان و مال مسلمانان تعرض شود، چنین جامعه‌ای بیش از هر چیز نیاز به اصلاح دارد و امام حسین (ع) در چنین شرایطی زندگی می‌کردند و بنابراین مهمترین هدف قیام خویش را اصلاح امت جدّش معرفی کردند.‏ “امروز مطلب مهم است. از مهماتی است که جان باید پایش داد. همان مهمی است که سید الشهداء جانش را داد برایش، همان مهمی است که پیغمبر اسلام بیست و سه سال زحمت برایش کشید، همان مهمی است که حضرت امیر - سلام الله علیه - هجده ماه با معاویه جنگ کرد در صورتی که معاویه دعوی اسلام می کرد… برای اینکه یک سلطان جائر بود، برای اینکه یک دستگاه جائر بود، باید به زمینش بزند. آن قدر از اصحاب بزرگوارش را به کشتن داد، آن قدر از آنها را هم کشت؛ برای چه؟ برای اینکه اقامه حق بکند، اقامه عدل بکند."(صحیفه امام؛ ج‏6، ص 33)

 

 

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت





ویژگیهای اخلاقی امام حسن مجتبی(ع)
این گزارش به برسی ویژگیهای اخلاقی امام حسن مجتبی(ع)در ببان ائمه اطهار(ع) میپردازد.
به گزارش حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛اخلاق، دستمایه سترگ هدایت است. زندگی کوتاه دنیا در پرتو آموزه های اخلاقی، خود بهشتی برین می شود. انسان برای رسیدن به رشد، کمال و بالندگی اخلاقی به شناخت نیاز دارد. شناخت، گاه از راه تحصیل معارف اخلاقی و گاهی از راه شناخت نمونه های عملی و به تعبیر دیگر، الگوهای اخلاقی ایجاد می شود. قرآن، حدیث و سیره معصومان: برترین منابع شناخت معارف اسلام اند. پیشوایان پاک دین: به دلیل بهره مندی از ویژگی عصمت و دوری از عصیان و اشتباه، برترین مربیان اخلاق برای انسان، به ویژه برای دوستداران و پیروان خود به شمار می روند. ایشان، بهترین الگوی اخلاقی به دور از هر گونه کژی برای انسان اند. نوشتار حاضر، رهاوردی است از بررسی 10 ویژگی اخلاقی امام مجتبی (ع) که به خوانندگان گرامی تقدیم می شود.
1- عبادت

امام صادق (ع) در بیان حال معنوی ایشان می فرمود: امام مجتبی (ع) عابدترین مردم زمان خود بود. بسیار حج به صورت پیاده و گاه با پای برهنه به جای می آورد. همیشه او را در حال گفتن ذکر می دیدند و هر گاه آیه «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُو» را می شنید، پاسخ می گفت:

«لَبَّیک اللَّهُمَّ لَبَّیک»

(خداوند! گوش به فرمان توام. )[1]

آن امام همواره در قنوت نمازش، بسیار دعا می کرد و خدا را این گونه می خواند: «ای پناهگاه درماندگان! فهمها در درک تو حیران و دانشها در برابر تو ناتوان و نارساست. تو پروردگار زنده و قیومی که جاودانه است. تو خود می بینی آنچه را که می دانی و در آن کار، دانا و بردبار هستی. تو بر آشکار ساختن هر پنهان، قدرت داری و می توانی از انجام هر کاری جلوگیری کنی؛ بدون آنکه در تنگنا واقع شوی. بازگشت همه چیز به سوی توست؛ همان سان که آغاز آن از خواست تو سرچشمه می گیرد. تو آگاهی از آنچه در سینه ها پنهان می دارند. آنچه را خواسته ای اجرا شده است. آنچه را در خزانه غیب خودت بوده بر عقلها واداشته ای تا هر که نابود شود، از روی دلیل آن کار نابود شود و هر که زنده شود، از روی دلیل زنده شود. به راستی که تو شنوا و دانایی و یکتا و بینایی.

بارخدایا! تو خود می دانی که من از تلاش خود فروگذار نکرده ام تا هنگامی که برش تیغم از میان رفت و تنها شدم. در آن وقت از گذشتگان خودم پیروی کردم (صبر کردم) تا جلوی این دشمن سرکش و ریختن خون شیعیان را بگیرم تا اینکه حفظ کردم آنچه را اولیای من حفظ کردند. خشم خود را فرو بردم و به خواسته آنها تن در دادم. به راهی رفتم که می خواستند و هیچ نگفتم تا یاری تو فرا برسد که تو تنها یاور حق و بهترین پشتیبان آن هستی؛ گرچه این یاری تأخیر افتد و نابود شدن دشمن اندکی به درازا کشد. »[2]

2- ترس از خدا

هرگاه امام مجتبی (ع) وضو می گرفت، تمام بدنش از ترس خدا می لرزید و رنگ چهره اش زرد می شد. وقتی از او در این باره می پرسیدند، می فرمود: «بنده خدا باید وقتی برای بندگی به درگاه او، آماده می شود، از ترس او رنگش تغییر کند و اعضایش بلرزد. »[3]

هرگاه برای نماز به مسجد می رفت، کنار در می ایستاد و این گونه زمزمه می کرد:

«إِلَهِی ضَیفُک بِبَابِک یا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاک الْمُسِی ءُ فَتَجَاوَزْ عَنْ قَبِیحِ مَا عِنْدِی بِجَمِیلِ مَا عِنْدَک یا کرِیم؛

[4] خدایا! مهمانت به درگاهت آمده است. ای نیکوکردار! بدکار به نزد تو آمده است. پس از زشتی و گناهی که نزد من است به زیبایی آنچه نزد توست، درگذر؛ ای بخشاینده!»

امام صادق (ع) فرمود:

«کانَ إِذَا ذَکرَ الْمَوْتَ بَکی وَ إِذَا ذَکرَ الْقَبْرَ بَکی وَ إِذَا ذَکرَ الْبَعْثَ وَ النُّشُورَ بَکی وَ إِذَا ذَکرَ الْمَمَرَّ عَلَی الصِّرَاطِ بَکی وَ إِذَا ذَکرَ الْعَرْضَ عَلَی اللَّهِ تَعَالَی ذِکرُهُ شَهَقَ شَهْقَةً یغْشَی عَلَیهِ مِنْهَا وَ کانَ إِذَا قَامَ فِی صَلَاتِهِ تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهُ بَینَ یدَی رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ کانَ إِذَا ذَکرَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ اضْطَرَبَ اضْطِرَابَ السَّلِیمِ وَ سَأَلَ اللَّهَ الْجَنَّةَ وَ تَعَوَّذَ بِهِ مِنَ النَّار؛

[5] وقتی (امام حسن (ع)) به یاد مرگ می افتاد می گریست. هرگاه به یاد قبر می افتاد، گریه می کرد. وقتی به یاد قیامت می افتاد، ناله می کرد، هرگاه به یاد گذشتن از [پل ] صراط می افتاد، می گریست. هرگاه به یاد عرضه اعمال بر خداوند می افتاد، ناله ای می کرد و از هوش می رفت. وقتی به نماز می ایستاد، بدنش در مقابل پروردگارش می لرزید. هرگاه بهشت و دوزخ را به یاد می آورد، مانند مارگزیده، مضطرب می شد و از خدا بهشت را می خواست و از آتش جهنم به او پناه می برد. »

هنگامی که آثار مرگ در چهره اش آشکار شد، او را دیدند که می گرید. پرسیدند: «چرا می گریید؛ در حالی که مقام والایی نزد خدا و رسولش دارید و پیامبر (ص) آن سخنان والا گهر را درباره شما فرموده است؛ شما که بیست مرتبه پیاده، حج به جای آورده و سه بار همه داراییهای خود را در راه خدا تقسیم کرده اید؟» در پاسخ می فرمود:

«إِنَّمَا أَبْکی لِخَصْلَتَینِ: لِهَوْلِ الْمُطَّلَعِ وَ فِرَاقِ الْأَحِبَّة؛

[6] به دو دلیل می گریم: از ترس روز قیامت و از دوری دوستانم. »

3- همنشینی با قرآن

آن بزرگوار، صوتی زیبا در قرائت قرآن داشت و علوم قرآن را از کودکی به نیکی می دانست. همواره پیش از خوابیدن، سوره کهف را تلاوت می کرد و سپس می خوابید. گفته اند در دوران زندگانی پیامبر اکرم (ص)، شخصی وارد مسجد شد و از کسی درباره تفسیر شاهد و مشهود[7] پرسید؛ آن مرد پاسخ داد: «شاهد، روز جمعه است و مشهود، روز عرفه. » از مرد دیگری پرسید؛ ولی او گفت: «شاهد روز جمعه و مشهود روز عید قربان است. »

سپس نزد کودکی رفت که گوشه مسجد نشسته بود. او پاسخ داد:

«أَمَّا الشَّاهِدُ فَمحمد (ص) وَ أَمَّا الْمَشْهُودُ فَیوْمُ الْقِیامَةِ أَ مَا سَمِعْتَهُ سُبْحَانَهُ یقُولُ یا أَیهَا النَّبِی إِنَّا أَرْسَلْناک شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً؛

[8] «شاهد محمد (ص) رسول خدا و مشهود روز قیامت است؛ مگر نخوانده ای که خداوند [درباره رسولش ] می فرماید: ای پیامبر! ما تو را گواه و بشارتگر و هشدار دهنده فرستادیم. »

و نیز درباره قیامت می فرماید:

«ذلِک یوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِک یوْمٌ مَشْهُود»؛

[9] «آن روز، روزی است که مردم را برای آن گرد می آورند و روزی است که (جملگی در آن) حاضر می شوند. »

راوی داستان می گوید که پرسیدم: «فردی که اول پاسخ داد که بود؟» گفتند: «ابن عباس. » پرسیدم: «دومی که بود؟» گفتند: «ابن عمر. » سپس گفتم: «آن کودک که از همه بهتر و درست تر پاسخ داد که بود؟» گفتند: «او حسن بن علی بن ابی طالب بود». [10]

آن امام بزرگوار در خانه ای تربیت یافته بود که کلام خدا پیوسته سخن آغاز و انجام آن بود؛ در خانه ای که پدر آن نخستین گرد آوردنده قرآن و اهل خانواده بهترین عمل کنندگان به آیات آن بودند.

4- مهربانی

مهربانی با بندگان خدا از ویژگیهای بارز ایشان بود. انس می گوید که روزی در محضر امام بودم. یکی از کنیزان ایشان با شاخه گلی در دست وارد شد و آن را به امام تقدیم کرد. حضرت گل را از او گرفت و با مهربانی فرمود: «برو تو آزادی!» من که از این رفتار حضرت شگفت زده بودم، گفتم: «ای فرزند رسول خدا! این کنیز، تنها یک شاخه گل به شما هدیه کرد، آن گاه شما او را آزاد می کنید؟!» امام در پاسخم فرمود: «خداوند بزرگ و مهربان به ما فرموده است: «وَ إِذا حُییتُمْ بِتَحِیةٍ فَحَیوا بِأَحْسَنَ مِنْه»؛ [11] «هر کس به شما مهربانی کرد، دو برابر او را پاسخ گویید. » سپس امام فرمود: «پاداش در برابر مهربانی او نیز آزادی اش بود. »[12]

امام، همواره، مهربانی را با مهربانی پاسخ می گفت؛ حتی پاسخ وی در برابر نامهربانی نیز مهربانی بود؛ همچنان که نوشته اند، امام گوسفند زیبایی داشت که به آن علاقه نشان می داد. روزی دید گوسفند، خوابیده است و ناله می کند. جلوتر رفت و دید که پای آن را شکسته اند. امام از غلامش پرسید: «چه کسی پای این حیوان را شکسته است؟» غلام گفت: «من شکسته ام. » حضرت فرمود: «چرا چنین کردی؟» گفت: «برای اینکه تو را ناراحت کنم. » امام با تبسّمی دلنشین فرمود: «ولی من در عوض، تو را خشنود می کنم و غلام را آزاد کرد. »[13]

همچنین آورده اند، روزی امام، مشغول غذا خوردن بودند که سگی آمد و برابر حضرت ایستاد. حضرت، هر لقمه ای که می خوردند، یک لقمه نیز جلوی آن می اندختند. مردی پرسید: «ای فرزند رسول خدا! اجازه دهید این حیوان را دور کنم. » امام فرمود:

«دَعْهُ إِنِّی لَأَسْتَحْیی مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یکونَ ذُو رُوحٍ ینْظُرُ فِی وَجْهِی وَ أَنَا آکلُ ثُمَّ لَا أُطْعِمُهُ؛

[14] نه رهایش کنید! من از خدا شرم می کنم که جانداری به صورت من نگاه کند و من در حال غذا خوردن باشم و به او غذا ندهم. »

5- گذشت

امام بسیار با گذشت و بزرگوار بود و از ستم دیگران چشم پوشی می کرد. بارها پیش می آمد که واکنش حضرت به رفتار ناشایست دیگران، سبب تغییر رویه فرد خطاکار می شد.

در همسایگی ایشان، خانواده ای یهودی می زیستند. دیوار خانه یهودی، شکافی پیدا کرده بود و نجاست از منزل او به خانه امام نفوذ کرده بود. فرد یهودی نیز از این جریان آگاهی نداشت تا اینکه روزی زن یهودی برای درخواست نیازی به خانه آن حضرت آمد و دید که شکاف دیوار سبب شده است که دیوار خانه امام نجس شود. بی درنگ، نزد شوهرش رفت و او را آگاه ساخت. مرد یهودی نزد حضرت آمد و از سهل انگاری خود پوزش خواست و از اینکه امام، در این مدت سکوت کرده و چیزی نگفته بود، شرمنده شد.

امام برای اینکه او بیش تر شرمنده نشود، فرمود: «از جدم رسول خدا (ص) شنیدم که به همسایه مهربانی کنید. » یهودی با دیدن گذشت، چشم پوشی و برخورد پسندیده ایشان به خانه اش برگشت، دست زن و بچه اش را گرفت و نزد امام آمد و از ایشان خواست تا آنان را به دین اسلام درآورد. [15]

پیشوایان پاک دین: به دلیل بهره مندی از ویژگی عصمت و دوری از عصیان و اشتباه، برترین مربیان اخلاق برای انسان، به ویژه برای دوستداران و پیروان خود به شمار می روند

همچنین داستان مشهوری است که درباره گذشت امام از بی ادبی مردی شامی است. خود آن شخص می گوید که به مدینه رفته بودم. مردی را دیدم که بر مرکبی گران قیمت سوار شده و لباسهای نفیسی پوشیده بود. از شکوه او خوشم آمد. پرسیدم: «او که بود؟» گفتند: «حسن بن علی بن ابی طالب. » وقتی نام علی را شنیدم، سینه ام دریایی از کینه و دشمنی علیه او شد. به او حسادت کردم که چرا علی باید چنین فرزندی داشته باشد؛ از اینرو، نزد او رفتم و با تندی گفتم: «تو پسر علی هستی؟» فرمود: «آری! فرزند اویم. » سپس من تا توانستم به او و پدرش ناسزا گفتم.

او صبر کرد تا سخنانم پایان یابد. سپس با خوشرویی از من پرسید: «به گمانم در این شهر غریبی. اگر به خانه نیازداری، به تو خانه می دهم. اگر به مال نیاز داری به تو ببخشم. اگر کمک دیگری می خواهی، بگو تا انجام دهم. شاید مرا با شخص دیگری اشتباه گرفته ای. اگر جایی می خواهی بروی تو را راهنمایی کنم و اگر بارت سنگین است، در آوردن آن به تو کمک کنم. اگر گرسنه ای سیرت کنم. اگر برهنه ای، تو را بپوشانم. اگر بارت را به خانه من بیاوری و تا وقتی در این شهر هستی، میهمان من باشی، خوشحال می شوم. منزل من بزرگ است و برای آسایش تو فراهم است. »

مرد شامی با دیدن این همه گذشت و مهربانی، اشک شرمساری می ریخت و می گفت: «گواهی می دهم که جانشین خدا بر زمینی و خدا بهتر می داند که بار رسالت را بر دوش چه کسی گذارد. تا اکنون تو و پدرت را بیش تر از همه مردم دشمن می داشتم؛ ولی اکنون شما دوست داشتنی ترین بندگان خدا نزد من هستید. »

سپس آن مرد به خانه امام مجتبی (ع) رفت و تا وقتی در مدینه حضور داشت، میهمان حضرت بود. از آن پس، از بهترین دوستداران آن خاندان شد. [16]

گستره گذشت و مهرورزی امام، آن قدر پردامنه بود که قاتل او را هم در برگرفت؛ همچنان که عمر بن اسحاق می گوید که من و حسین (ع) در لحظه شهادت، نزد امام مجتبی (ع) بودیم که فرمود: «بارها به من زهر داده اند؛ ولی این بار تفاوت می کند؛ زیرا این بار، جگرم را قطعه قطعه کرده است. »

حسین (ع) با ناراحتی پرسید: «چه کسی شما را زهر داده است؟» فرمود: «از او چه می خواهی؟ می خواهی او بکشی؟ اگر آن کسی باشد که من می دانم، خشم و عذاب خداوند بیش تر از تو خواهد بود. اگر هم او نباشد، دوست ندارم که برای من، بی گناهی گرفتار شود. »[17]

6- فروتنی

امام مانند جدش رسول الله (ص) بدون هیچ تکبری روی زمین می نشست و با تهی دستان هم سفره می شد. روزی سواره از محلی می گذشت که دید گروهی از بینوایان روی زمین نشسته اند و مقداری نان را پیش خود گذارده اند و می خورند. وقتی امام حسن (ع) را دیدند، به ایشان تعارف کردند و حضرت را سر سفره خویش خواندند. امام از مرکب خویش پیاده شد و این آیه را تلاوت کرد: «إِنَّهُ لا یحِبُّ الْمُسْتَکبِرین»؛ «خداوند خود بزرگ بینان را دوست نمی دارد (نحل/ 23). » سپس سر سفره آنان نشست و مشغول خوردن شد. وقتی همگی سیر شدند، امام آنها را به منزل خود فرا خواند و از آنان پذیرایی فرمود و به آنان پوشاک هدیه کرد. [18]

آن حضرت همواره دیگران را نیز بر خود مقدم می داشت و پیوسته با احترام و فروتنی با مردم برخورد می کرد. روزی ایشان در مکانی نشسته بود. برخاست که برود؛ ولی در این لحظه، پیرمرد فقیری وارد شد. امام به او خوشامد گفت و برای ادای احترام و فروتنی به او، فرمود: «ای مرد! وقتی وارد شدی که ما می خواستیم برویم. آیا به ما اجازه رفتن می دهی؟»

و مرد فقیر عرض کرد: «بله، ای پسر رسول خدا!»[19]

امام، همواره، مهربانی را با مهربانی پاسخ می گفت؛ حتی پاسخ وی در برابر نامهربانی نیز مهربانی بود

7- میهمان نوازی

آن گرامی، همواره از میهمانان پذیرایی می کرد. گاه از اشخاصی پذیرایی می کرد که حتی آنان را نمی شناخت؛ به ویژه، امام به پذیرایی از بینوایان علاقه زیادی داشت، آنان را به خانه خود می برد و به گرمی پذیرایی می کرد و به آنها لباس و مال می بخشید. [20]

در سفری که امام حسن (ع) همراه امام حسین (ع) و عبدالله بن جعفر به حج می رفتند، شتری که بار آذوقه بر آن بود، گم شد و آنها در میانه راه، گرسنه و تشنه ماندند. در این هنگام، متوجه خیمه ای شدند که در آن پیرزنی تنها زندگی می کرد. از او آب و غذا خواستند. پیرزن نیز که انسان مهربان و میهمان نوازی بود، تنها گوسفندی را که داشت دوشید و گفت: «برای غذا نیز آن را ذبح کنید تا برای شما غذایی آماده کنم. » امام نیز آن گوسفند را ذبح کرد و زن از آن، غذایی برای ایشان درست کرد.

آنان غذا را خوردند و پس از صرف غذا از وی تشکر کردند و گفتند: «ما افرادی از قریش هستیم که به حج می رویم. اگر به مدینه آمدی نزد ما بیا تا میهمان نوازی ات را جبران کنیم. » سپس از زن خداحافظی کردند و به راه خویش ادامه دادند. شب هنگام، شوهر زن به خیمه اش آمد و او داستان میهمانی را برایش بازگفت. مرد، خشمگین شد و گفت: «چگونه در این برهوت، تنها گوسفندی را که همه دارایی مان بود برای کسانی کشتی که نمی شناختی؟»

مدتها از این جریان گذشت تا اینکه بادیه نشینان به سبب فقر و خشکسالی به مدینه سرازیر شدند. آن زن نیز همراه شوهرش به مدینه آمد. در یکی از همین روزها، امام مجتبی (ع) همان پیرزن را در کوچه دید و فرمود:

«یا أَمَةَ اللَّهِ!تَعْرِفِینِی؟

ای کنیز خدا! آیا مرا می شناسی؟» گفت: «نه. » فرمود: «من همان کسی هستم که مدتها پیش، همراه دو نفر به خیمه ات آمدیم. نامم حسن بن علی است. » پیرزن خوشحال شد و عرض کرد: «پدر و مادرم به فدای تو باد!»

امام به پاس فداکاری و پذیرایی او، هزار گوسفند و هزار دینار طلا به او بخشید و او را نزد برادرش حسین (ع) فرستاد. او نیز همین مقدار به او گوسفند و دینار طلا بخشید و وی را نزد عبدالله بن جعفر فرستاد. عبدالله نیز به پیروی از پیشوایان خود، همان مقدار را به آن پیرزن بخشید. [21] حضرت با این سپاسگزاری، هم از میهمان غریبی پذیرایی کرد و هم جایگاه و ارزش میزبانی او را به سبب عمل نیکویش، پاس داشت. آن حضرت بارها درباره فقیرانی که از ایشان پذیرایی کرده بودند، می فرمود: «فضیلت با آنان است. پذیرایی شان اندک است و مالی ندارند؛ ولی برترند؛ زیرا آنان غیر از آنچه که ما را به آن پذیرایی می کنند، چیز دیگری ندارند و از همه چیز خود گذشته اند؛ ولی ما بیش از آنچه پیش میهمان می گذاریم، اموال داریم. »[22]

8- بردباری

از سخت ترین دوران زندگانی با برکت امام مجتبی (ع)، دوران پس از صلح با معاویه بود. ایشان، سختی این سالهای ستم را با بردباری وصف ناشدنی اش سپری می کرد. ایشان در این سالها، از غریبه و آشنا سخنان زشت و گزنده می شنید و از خدنگ بی وفایی، زخم می خورد. بسیاری از دوستان به ایشان پشت کرده بودند. روزگار، برایشان به سختی می گذشت. ناسزا گفتن به حضرت علی (ع) شیوه سخنرانان شهر شده بود. هرگاه امام را می دیدند می گفتند: «السَّلَامُ عَلَیک یا مُذِلَّ الْمُؤْمِنِین؛ [23] سلام بر تو ای خوار کننده مؤمنان. » در حضور ایشان، به هتک و دشنام امیر المؤمنین (ع) زبان می گشودند و امام با بردباری و مظلومیت بسیار، هتاکیها و دشنامها را تحمل می کرد.

روزی ایشان، وارد مجلس معاویه شد. مجلسی شلوغ و پر ازدحام بود. امام، جای خالی نیافت و ناگزیر، نزدیک پای معاویه نشست که بالای منبر بود. معاویه با دشنام به حضرت علی (ع) سخنش را آغاز کرد و درباره خلافت خودش سخن راند و گفت: «من از عایشه در شگفتم که مرا در خور خلافت ندیده است و فکر می کند که این جایگاه، حق من نیست. » سپس با حالتی تمسخرآمیز گفت: «زن را به این سخنان چه کار؟ خدا از گناهش بگذرد. آری! پدر این مرد [با اشاره به امام مجتبی (ع)] در کار خلافت با من سرستیز داشت، خدا هم جانش را گرفت. »

امام فرمود: «ای معاویه! آیا از سخنان عایشه تعجب می کنی؟» معاویه گفت: «بله به خدا!» امام (ع) فرمود: «می خواهی عجیب تر از آن را برایت بگویم؟» گفت: «بگو. » آن حضرت پاسخ داد: «عجیب تر از این که عایشه تو را قبول ندارد، این است که من پای منبر تو و نزد پای تو بنشینم. »[24]

این بردباری تا جایی بود که مروان بن حکم دشمن سرسخت امام با حالتی اندوهگین در تشییع پیکر ایشان شرکت کرد و در پاسخ آنانی که به او می گفتند تو تا دیروز با او دشمن بودی، گفت: «او کسی بود که بردباری اش با کوهها سنجیده نمی شد. »[25]

9- بخشندگی و برآوردن نیازهای دیگران

می توان گفت که بارزترین ویژگی امام مجتبی (ع) که بهترین سرمشق برای دوستداران او است، بخشندگی بسیار و دستگیری از دیگران است. ایشان به بهانه های مختلف، همه را از خوان کرم خویش بهره مند می ساخت و آن قدر بخشش می کرد تا شخص نیازمند بی نیاز می شد؛ زیرا طبق تعالیم اسلام، بخشش باید به گونه ای باشد که فرهنگ گدایی را ریشه کن سازد و در صورت امکان، شخص را از جرگه نیازمندان بیرون کند.

روزی حضرت مشغول عبادت بود. دید فردی در کنار او نشسته است و به درگاه خدا می گوید: «خدایا! هزار درهم به من ارزانی دار. حضرت به خانه آمد و برای او ده هزار درهم فرستاد. [26]

امام حسن (ع) هیچ گاه سائلی را از خود نمی راند و هرگز پاسخ «نه» به نیازمندان نمی فرمود و تمامی جنبه های معنوی بخشش را در نظر می گرفت.

آورده اند روزی امام مجتبی (ع) شنید مردی در دعا با پروردگار خویش با گریه می گوید: «خدایا! ده هزار درهم به من روزی بده. » امام وقتی سخن او را شنید سریع از مسجد به خانه برگشت و به همان مقدار درهم از خانه برداشت و به او داد. مرد، بسیار خوشحال شد؛ اما وقتی خواست سکه ها را ببرد نتوانست آن را حمل کند. رو به امام کرد و گفت: «اکنون دو نفر را صدا بزن که این سکه ها را برای من حمل کنند». امام، عبایش را از دوش برداشت و سکه ها را درون آن گذاشت و دستور داد تا آن را برای مرد ببرند؛ اما دیگر درهمی در میان نبود که به آن دو نفر بدهد. غلامان حضرت گفتند: والله ما عندنا درهم؛ دیگر [حتی ] درهمی نداریم، امام فرمود:

«لَکنِّی أَرْجُو أَنْ یکونَ لِی عِنْدَ اللَّهِ أَجْرٌ عَظِیمٌ؛

[27] اما من امید پاداشی بزرگ از نزد پروردگار خویش دارم. »

روزی خلیفه سوم در مسجد نشسته بود که مرد فقیری وارد مسجد شد. نزد او رفت و درخواست کمک کرد. عثمان به او پنج درهم داد. آن مرد نگاهی به سکه ها کرد و گفت: «مرا نزد کسی راهنمایی کن [تا کمک بیش تری به من کند]. » عثمان او را به امام مجتبی (ع) که همراه حسین (ع) و عبدالله بن جعفر نشسته بودند، فرستاد و گفت: «نزد آن چند جوان برو و از آنها کمک بخواه. » فقیر نزد آنها رفت و نیاز خود را بیان داشت. امام حسن (ع) برای نمایاندن جنبه های تربیتی بخشش، از مرد پرسید:

«إِنَّ الْمَسْأَلَةَ لَا تَحِلُّ إِلَّا فِی إِحْدَی ثَلَاثٍ دَمٍ مُفْجِعٍ أَوْ دَینٍ مُقْرِحٍ أَوْ فَقْرٍ مُدْقِعٍ فَفِی أَیهَا تَسْأَلُ؟

کمک خواستن از دیگران، تنها در سه مورد رواست:

1- خون بهایی به گردن انسان باشد [و توان پرداخت آن نداشته باشد]؛

2- بدهی سنگینی داشته باشد [و از عهده پرداخت آن برنیاید]؛

3- درمانده ای باشد [که دستش به جایی نرسد. ] تو کدام یک از این سه دسته هستی؟»

مرد فقیر سبب نیازمندی خود را بیان کرد. سپس امام حسن (ع) پنجاه دینار طلا به او بخشید. حضرت امام حسین (ع) به پیروی از ایشان و نیز رعایت جایگاه امامت، چهل و نه درهم و عبدالله بن جعفر نیز با همین انگیزه چهل و هشت درهم به او کمک کردند. عثمان با دیدن این جریان گفت: «این خاندان، کانون علم، حکمت و سرچشمه همه نیکیها هستند. »[28]

امام برآوردن نیاز دیگران را در هر حالی در اولویت قرار می داد. ابن عباس می گوید که با حضرت مجتبی (ع) در مسجدالحرام بودم. آن جناب در آنجا معتکف و مشغول طواف بود. نیازمندی نزد ایشان آمد و عرض کرد: «ای فرزند رسول خدا! به فلان شخص، مقداری بدهکارم و از عهده قرض او بر نمی آیم. اگر ممکن است [مرا کمک کنید]. » امام فرمود: «به صاحب این خانه! [و اشاره به کعبه کرد] متأسفانه در حال حاضر، پولی در اختیار ندارم. » شخص نیازمند گفت: «ای فرزند رسول خدا! پس از او بخواهید که به من مهلت بدهد؛ چون مرا تهدید کرده است که اگر بدهی خود را نپردازم، مرا به زندان می اندازد. حضرت طواف خود را قطع کرد و همراه آن مرد به راه افتاد تا نزد طلبکارش بروند و از او مهلت بگیرند. »

آن حضرت همواره دیگران را نیز بر خود مقدم می داشت و پیوسته با احترام و فروتنی با مردم برخورد می کرد

ابن عباس می گوید عرض کردم: «ای فرزند رسول خدا! گویا فراموش کرده اید که در مسجد، قصد اعتکاف کرده اید. »[29] حضرت فرمود: «نه فراموش نکرده ام؛ ولی از پدرم شنیدم که پیامبر اکرم (ص) فرمود: هر کس حاجت برادر مؤمن خود را برآورد، نزد خدا مانند کسی است که نه هزار سال، روزها روزه گرفته و شبها را به عبادت گذرانیده است. »[30]

10- شجاعت

شجاعت، میراث ماندگار امیر مومنان (ع) بود و امام مجتبی (ع) وارث آن بزرگوار. در کتابهای تاریخی آمده است که امام علی (ع) در تقویت این روحیه در کودکانش، خود به طور مستقیم دخالت می کرد. شمشیرزنی و مهارتهای نظامی را از کودکی به آنان می آموخت و پشتیبانی از حق و حقیقت را به آنان درس می داد. میدانهای نبرد، مکتب درس شجاعت حضرت علی (ع) به فرزندانش بود.

با آغاز خلافت امام علی (ع)، کشمکشها نیز آغاز شد. نخستین فتنه، جنگ جمل بود که به بهانه خونخواهی عثمان بر پا شد. شعله های جنگ زبانه می کشید. امیر مومنان (ع) پسرش محمد بن حنفیه را فراخواند و نیزه خود را به او داد و فرمود: «برو، شتر عایشه را نحر کن. » محمد بن حنفیه نیزه را گرفت و حمله کرد؛ ولی کسانی که به سختی اطراف شتر عایشه را گرفته بودند، حمله او را دفع کردند. او چندین بار حمله کرد؛ ولی نمی توانست خود را به شتر برساند. ناچار نزد پدر آمد و اظهار ناتوانی کرد. امام نیزه را پس گرفت و به حسن (ع) داد. او نیزه را گرفت و به سوی شتر تاخت و پس از مدتی کوتاه، بازگشت؛ در حالی که از نوک نیزه اش خون می ریخت. محمد حنفیه به شتر نحر شده و نیزه خونین نگریست و شرمنده شد. امیرمؤمنان به او فرمود: «شرمنده نشو؛ زیرا او فرزند پیامبر (ص) است و تو فرزند علی هستی. »[31]

امام مجتبی (ع) در دیگر جنگهای آن دوران نیز شرکت کرد و دلاوریهای بسیاری از خود نشان داد. معاویه درباره دلاوریهای او می گفت: «او فرزند کسی است که به هر کجا می رفت، مرگ نیز همواره به دنبالش بود (کنایه از اینکه نترس بود و از مرگ نمی هراسید). »[

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




امام حسین از نگاه نبوی
 
 
 
اساسی ترین مساله در هر مکتبی، حفظ و نگهداری آن از انحرافات و تضمین بقای آن است که این افتخار در مکتب اسلام و تشیع به نام اباعبدالله الحسین علیه السلام ثبت شده است . بدین جهت بارها پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:

«حسین منی و انا من حسین » (1) ; حسین از من است و من از حسینم . یعنی نه تنها حسین فرزند من می باشد، بلکه بقای دین و آیین من نیز از اوست و اسلام به واسطه فداکاری و جانبازی او و یارانش باقی می ماند .

در این گفتار کوتاه، بر آن شدیم تا گوشه ای از شخصیت والای امام حسین علیه السلام را از نگاه در یکتای خلقت، پیامبر خاتم صلی الله علیه وآله وسلم به تماشا بنشینیم .

واسطه فیض انبیا
اکثر انبیای الهی، به ویژه پیامبران اولوالعزم، هرگاه به مشکلی بزرگ برخورد نمودند، برای حل آن، خداوند متعال را به انوار طیبه پنج تن آل عباعلیهم السلام سوگند می دادند . (2) برخی از آنها وقتی به نام امام حسین علیه السلام می رسیدند، غمگین می شدند و اشک می ریختند . وقتی از علت آن سؤال کردند، خبر شهادت مظلومانه اباعبدالله الحسین علیه السلام را شنیدند و به عزاداری پرداختند .

ابن عباس می گوید: از پیامبرگرامی اسلام سؤال کردم: آن کلماتی که حضرت آدم علیه السلام از پروردگارش دریافت نمود و به واسطه آن توبه اش پذیرفته شد، چه بود؟

پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: حضرت آدم از خدا خواست به حق محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام توبه اش پذیرفته شود . خداوند نیز توبه او را قبول کرد . (3)

در الدرالثمین، در تفسیر قول خداوند: «فتلقی آدم من ربه کلمات » این گونه آمده است: حضرت آدم برساق عرش، نام های پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و ائمه علیهم السلام را مشاهده کرد و جبرئیل به او تلقین کرد که بگوید: «یا حمید بحق محمد، یا عالی بحق علی، یا فاطر بحق فاطمة، یا محسن بحق الحسن و الحسین و منک الاحسان »

هنگامی که حضرت آدم علیه السلام نام امام حسین علیه السلام را بر زبان جاری ساخت، گریان شد و قلبش خاشع گردید . حضرت آدم علیه السلام گفت: ای جبرئیل! چرا پس از گفتن نام حسین، قلبم شکست و اشکم جاری گردید؟

جبرئیل خبر شهادت امام حسین علیه السلام و چگونگی مصائب او را تشریح نمود و هردو چون مادر جوان مرده، عزاداری و گریه و ناله نمودند . (4)

نظیر این توسلات و خبریافتن از شهادت امام حسین علیه السلام برای نوح، ابراهیم و اسماعیل علیهم السلام زکریا، سلیمان، موسی، عیسی علیهم السلام، نیز ذکر شده است . (5)

این که خداوند متعال قبل از تولد امام حسین علیه السلام در عالم دنیا، پیامبران و اولیای خودش را با حادثه عاشورای حسینی آشنا می کند و چشم آن ها را اشک بار می سازد، از عظمت و ارزش والای حسین بن علی علیه السلام و قیام و شهادت وی حکایت می کند، گرچه دست یابی به فهم عمیق آن، در فکر بشر نمی گنجد .

عترت پیامبر
پیامبر گرامی اسلام، بارها امیرمؤمنان، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را به عنوان عترت و اهل بیت خود معرفی نمود و در موقعیت های مختلف و حوادث گوناگونی آنها را عدل قرآن قرار داد و پذیرش ولایت و اطاعت آنها را بر همه لازم دانست .

روایات زیادی در این زمینه از شیعه و اهل سنت نقل شده است که بعضی از آنها را در این جا یادآور می شویم .

آیه تطهیر
ام سلمه می گوید: روزی پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم در خانه من بود . دخترش، فاطمه علیها السلام غذایی از آرد و شیر (حریره) برای رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم آورد . پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: شوهر و دو فرزندت را نیز دعوت کن . ام سلمه می گوید: علی، حسن و حسین علیهم السلام آمدند و از آن غذا تناول کردند و در زیر کسای پیامبر قرار گرفتند و من در اتاق خودم مشغول نماز بودم . پس خداوند متعال این آیه را بر پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم نازل فرمود: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» (6) ; خداوند متعال اراده فرمود تا ناپاکی ها را از شما، اهل بیت دور سازد و شما را پاک و پاکیزه گرداند .

پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم دامن کسا را گرفت و همه را پوشاند و دست خود را از کسا بیرون آورد و به سوی آسمان دراز کرد و گفت:

این ها افراد برگزیده و اهل بیت من هستند . خدایا! پلیدی و ناپاکی را از اینها دور نما . پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم این جمله را دوبار تکرار نمود .

ام سلمه می گوید: من نزد آنها رفتم و عرض کردم: یا رسول الله! آیا من نیز با شما هستم؟

پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: خوب هستی، تو خوب هستی (7) (کنایه از این که از اهل بیت نیستی، گرچه تو انسان خوبی هستی) .

این روایت، در کتب روایی شیعه و بسیاری کتب اهل سنت آمده است . (8)

نظیر این روایت در مورد آیه مباهله ذکر شده است .

حدیث ثقلین
رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم بارها فرمود: «انی تارک فیکم الثقلین ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی، احدهما اعظم من الآخر، کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض، و عترتی اهل بیتی، و لن یفترقا حتی یردا علی الحوض، فانظروا کیف تخلفونی بهما» ; (9)

«من (از میان شما می روم و) دو چیز گران بها را در میان شما می گذارم . اگر بعد از من، به آن دو تمسک نمایید گمراه نمی شوید . یکی از آن دو از دیگری بزرگ تر است و آن، کتاب خدا (قرآن کریم است که چون) ریسمانی از آسمان به زمین کشیده شده است . (یک سر آن به دست خدا و سر دیگر آن به دست مردم است) . و (دیگری) عترت و اهل بیت من هستند و این دو هرگز از هم جدا نمی شوند، تا کنار حوض کوثر بر من وارد شوند . پس دقت کنید، با عترت من چگونه رفتار خواهید کرد .»

این روایت از شیعه و اهل سنت به حد تواتر نقل شده است و جای هیچ شک و تردیدی باقی نمی گذارد . (10)

عبدالله بن یحیی می گوید: همراه امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام به سوی صفین در حرکت بودیم . نزدیک نینوا رسیدیم . حضرت علی علیه السلام فریاد زد: ای عبدالله! صبر کن!

آن حضرت فرمود: روزی نزد رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم رفتم که از چشمانش اشک می ریخت . عرض کردم: ای رسول خدا! پدر و مادرم به فدایت، چرا گریه می کنی؟ آیا کسی شما را رنجانده است؟

فرمود: نه، بلکه جبرئیل خبر شهادت حسین علیه السلام را در شط فرات برایم آورده است . آیا می خواهی از تربتش ببویی؟

عرض کردم: آری . پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم مشتی از خاک را به من داد . بی اختیار گریستم . فرمود: نام آن سرزمین «کربلا» ست .

وقتی حسین علیه السلام دوساله شد، پیامبر به سفری رفت و در بین راه، کلمه استرجاع «انا لله و انا الیه راجعون » را بر زبان جاری ساخت و اشک از دیدگانش فرو ریخت . از علت گریه آن حضرت سؤال شد . آن حضرت فرمود: جبرئیل از سرزمینی در کناره شط فرات به من خبرداد که نام آن کربلاست . فرزندم، حسین در آن جا کشته می شود . مثل این است که الآن قتلگاه و محل دفن او را می بینم و گویا مشاهده می کنم (اهل بیتش) را که چون اسیران بر محمل ها سوار می شوند و سر بریده فرزندم، حسین را برای یزید - لعنة الله علیه - هدیه می برند . به خدا سوگند! هیچ کس نیست که به سر بریده حسین علیه السلام نگاه کند و خوشحال شود، مگر این که (منافق است و) خداوند بین دل و زبانش جدایی قرار می دهد و عذاب دردناکی در انتظارش است .

سپس پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم غمگین و محزون از سفر بازگشت، بر منبر بالا رفت، حسن و حسین علیهما السلام را نیز با خود بر بالای منبر برد و خطبه خواند و مردم را موعظه نمود . پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم پس از این که از سخنرانی فارغ گشت، دست راست را روی سر حسن و دست چپ را روی سر حسین نهاد و فرمود:

«اللهم ان محمدا عبدک و رسولک و هذان اطائب عترتی و خیار ارومتی و افضل ذریتی . . . ; خدایا! محمد، بنده و فرستاده توست، و این دو پاکیزه ترین عترت من و برگزیده ترین خاندان من و برترین ذریه من هستند . . . جبرئیل به من خبرداد این فرزندم به وسیله سم شهید می گردد و آن یکی در میدان جنگ به خون می غلتد .

خدایا! شهادت را بر آنها مبارک گردان و آنها را از سروران شهدا قرار بده . خدایا! قاتل و کشنده وی را مبارک نگردان و او را خوار و ذلیل بساز و حرارت آتش را به او بچشان و او را در پایین ترین منازل جهنم جای بده .»

مردم گریه و ناله نمودند و پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم به آنها فرمود: ای مردم! شما برای حسین گریه می کنید و یاری اش نمی کنید! خدایا! تو ولی و یاورش باش .

سپس فرمود: ای مردم! من از میان شما می روم و دو چیز گران بها را در بین شما باقی می گذارم: کتاب خدا و عترت و اصل و میوه دلم و جان خودم . این دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا این که در روز قیامت بر لب حوض کوثر بر من وارد شوند . من از شما چیزی نمی خواهم جز آنچه را که خداوند مرا مامور ساخته است تا از شما بخواهم و آن، دوستی اهل بیت من است .

بر حذر باشید از این که در قیامت بر لب حوض در حالی با من ملاقات کنید که اهل بیت من از سوی شما اذیت شده باشند و بر آنها ظلم کرده یا آنها را به قتل رسانده باشید .

آگاه باشید! امت در روز قیامت در سه گروه، هر کدام با پرچمی خاص نزد من می آیند; گروهی با پرچم سیاه وارد می شوند . آنها افرادی هستند که ملائکه از اعمال زشت آنها شیون می کنند . وقتی در مقابل من قرار می گیرند، از آنها سؤال می کنم: شما کیستید؟ آنها در حالی که نام مرا فراموش کرده اند، می گویند: ما عرب و یکتا پرست هستیم . می گویم: من احمد، پیامبر عرب و عجم هستم . می گویند: ما از امت تو هستیم . می گویم: با کتاب خدا و اهل بیت من، بعد از من چگونه رفتار نمودید؟ می گویند: کتاب خدا را ضایع نمودیم و عترت شما را با جدیت تمام خواستیم از روی زمین برداریم و نابود سازیم .

بعد از شنیدن این سخنان، از آنها رو می گردانم و آنها تشنه و رو سیاه برگردانده می شوند .

سپس گروه دیگری با برچم سیاه تری می آیند . می گویم: شما با ثقلین، یعنی کتاب خدا و عترت من، بعد از من چگونه رفتار نمودید؟ می گویند: باثقل اکبر، یعنی قرآن مخالفت کردیم و ثقل اصغر، یعنی عترت و اهل بیت شما را هرچه توانستیم، اذیت نمودیم . می گویم: از من دور شوید! آنها را با روسیاهی و عطش باز می گردانند .

سپس گروه سوم با پرچمی روشن و چهره هایی نورانی نزد من می آیند . می گویم: شما کیستید؟ می گویند: ما از امت محمد مصطفی صلی الله علیه وآله وسلم و اهل کلمه توحید و تقوا هستیم . ما از بازماندگان اهل حق و حقیقت می باشیم . به کتاب خدا عمل نمودیم، حلال آن را حلال و حرام آن را حرام دانستیم، ذریه پیامبر خاتم را دوست داشتیم و بدان گونه که یار و مددکار خود بودیم . آنها را یاری نمودیم و با دشمنانشان جنگیدیم .

پس به ایشان می گویم: بشارت باد بر شما! من پیامبر شما محمد هستم . در دنیا همان گونه که گفتید، بودید .

سپس از آب کوثر به آنها می نوشانم . سیراب و خوشحال از آنجا باز گردانده می شوند و داخل بهشت می گردند و برای همیشه در آنجا می مانند . (11)

پاره تن پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم
امام صادق علیه السلام می فرماید: به پیامبر خداصلی الله علیه وآله وسلم خبر دادند که ام ایمن شب و روز گریه می کند . وی را به حضور پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم آوردند . آن حضرت پرسید: چرا گریه می کنی؟

گفت: خوابی دردناک دیده ام .

فرمود: خوابت را بگو .

گفت: بر من سخت است که خواب را بر زبان آورم .

فرمود: خوابت آن گونه نیست که می پنداری .

گفت: یا رسول الله! شبی در خواب دیدم پاره ای از پیکرت جدا شد و در خانه من افتاد .

فرمود: ام ایمن! آسوده باش! فاطمه پسری به دنیا می آورد، تو او را پرورش می دهی و نگهداری اش می کنی . او پاره تن من است که در خانه تو خواهد بود .

ام ایمن می گوید: روز هفتم، نوزاد را به نزد پیامبر بردم . حضرت فرمود: آفرین بر تو و نوزادی که در بغل داری! این است تعبیر خواب تو . (12)

خبر شهادت
آنچه بیش تر از هرچیز در زندگی ابا عبدالله الحسین علیه السلام خصوصا در زمان پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و از زبان آن حضرت به چشم می خورد، این است که در حوادث زیادی، خبر از شهادت آن حضرت به میان می آید و پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم و همسران آن حضرت و اهل بیت علیهم السلام به یاد کربلا و حوادث دل خراش آن، اشک می ریزند .

قیام و شهادت امام حسین علیه السلام نقطه عطفی در تاریخ اسلام بود; در صدر اسلام دو هجرت واقع شده: هجرت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم از مکه به مدینه، که برای پایه گذاری مکتب نجات بخش اسلام بوده و هجرت امام حسین علیه السلام از مدینه به مکه و سپس به طرف کربلا، که برای حفظ آن بود .

پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم می دانست که شهادت امام حسین علیه السلام اسلام را تا ابد حفظ می کند; به همین خاطر آن حضرت بیش ترین کلامش را در معرفی امام حسین علیه السلام و راه و روش او و شهادتش به کار گرفت .

در این جا به بعضی از آن حوادث و سخنان پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم اشاره می کنیم:

ترتب سرخ
امام باقرعلیه السلام می فرماید: روزی پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم در خانه ام سلمه بود . سفارش کرد: کسی نزد من نیاید . طولی نکشید که حسین علیه السلام در حالی که کودک بود، وارد شد و سراغ پیامبر را گرفت و بلافاصله خودش را به پیامبر رساند .

ام سلمه می گوید: به دنبالش دویدم (شاید مانع شوم). وقتی به او رسیدم، دیدم حسین صلی الله علیه وآله وسلم روی سینه پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم نشسته است و پیغمبر گریه می کند و چیزی در دست دارد .

پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: ام سلمه! این جبرئیل است که به من خبر می دهد حسینم کشته خواهد شد . این هم خاک سرزمینی است که حسین در آنجا شهید می شود . آن را نزد خود نگهدار . هر وقت به خون تبدیل شد، حسینم کشته گردیده است .

ام سلمه عرض کرد: یا رسول الله! از خدا بخواه از او دفع کند .

فرمود: خواستم و خدا وحی کرد: این درجه ای است که هیچ کس بدان نرسد (جز حسین علیه السلام). حسین، هر یک از پیروان خود را که شفاعت کند، پذیرفته می شود . حضرت مهدی علیه السلام فرزند او است . خوشا به حال کسی که از دوستان و پیروان حسین باشد! به خدا قسم آنها در روز قیامت رستگارند . (13)

راز بوسه های پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم
امام باقرعلیه السلام می فرماید: شیوه پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم این بود که چون حسین علیه السلام نزد او می آمد، او را به پیش خود می کشانید و به امیرمؤمنان علیه السلام می فرمود: حسین را نگهدار . سپس جای جای بدن او را می بوسید و می گریست . حسین سؤال می کرد که: پدرجان! چرا گریه می کنی؟ پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم می فرمود: پسرجانم! جای شمشیرهایت را می بوسم و می گریم . (14)

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




امام حسین از نگاه نبوی
 
 
 
اساسی ترین مساله در هر مکتبی، حفظ و نگهداری آن از انحرافات و تضمین بقای آن است که این افتخار در مکتب اسلام و تشیع به نام اباعبدالله الحسین علیه السلام ثبت شده است . بدین جهت بارها پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:

«حسین منی و انا من حسین » (1) ; حسین از من است و من از حسینم . یعنی نه تنها حسین فرزند من می باشد، بلکه بقای دین و آیین من نیز از اوست و اسلام به واسطه فداکاری و جانبازی او و یارانش باقی می ماند .

در این گفتار کوتاه، بر آن شدیم تا گوشه ای از شخصیت والای امام حسین علیه السلام را از نگاه در یکتای خلقت، پیامبر خاتم صلی الله علیه وآله وسلم به تماشا بنشینیم .

واسطه فیض انبیا
اکثر انبیای الهی، به ویژه پیامبران اولوالعزم، هرگاه به مشکلی بزرگ برخورد نمودند، برای حل آن، خداوند متعال را به انوار طیبه پنج تن آل عباعلیهم السلام سوگند می دادند . (2) برخی از آنها وقتی به نام امام حسین علیه السلام می رسیدند، غمگین می شدند و اشک می ریختند . وقتی از علت آن سؤال کردند، خبر شهادت مظلومانه اباعبدالله الحسین علیه السلام را شنیدند و به عزاداری پرداختند .

ابن عباس می گوید: از پیامبرگرامی اسلام سؤال کردم: آن کلماتی که حضرت آدم علیه السلام از پروردگارش دریافت نمود و به واسطه آن توبه اش پذیرفته شد، چه بود؟

پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: حضرت آدم از خدا خواست به حق محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام توبه اش پذیرفته شود . خداوند نیز توبه او را قبول کرد . (3)

در الدرالثمین، در تفسیر قول خداوند: «فتلقی آدم من ربه کلمات » این گونه آمده است: حضرت آدم برساق عرش، نام های پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و ائمه علیهم السلام را مشاهده کرد و جبرئیل به او تلقین کرد که بگوید: «یا حمید بحق محمد، یا عالی بحق علی، یا فاطر بحق فاطمة، یا محسن بحق الحسن و الحسین و منک الاحسان »

هنگامی که حضرت آدم علیه السلام نام امام حسین علیه السلام را بر زبان جاری ساخت، گریان شد و قلبش خاشع گردید . حضرت آدم علیه السلام گفت: ای جبرئیل! چرا پس از گفتن نام حسین، قلبم شکست و اشکم جاری گردید؟

جبرئیل خبر شهادت امام حسین علیه السلام و چگونگی مصائب او را تشریح نمود و هردو چون مادر جوان مرده، عزاداری و گریه و ناله نمودند . (4)

نظیر این توسلات و خبریافتن از شهادت امام حسین علیه السلام برای نوح، ابراهیم و اسماعیل علیهم السلام زکریا، سلیمان، موسی، عیسی علیهم السلام، نیز ذکر شده است . (5)

این که خداوند متعال قبل از تولد امام حسین علیه السلام در عالم دنیا، پیامبران و اولیای خودش را با حادثه عاشورای حسینی آشنا می کند و چشم آن ها را اشک بار می سازد، از عظمت و ارزش والای حسین بن علی علیه السلام و قیام و شهادت وی حکایت می کند، گرچه دست یابی به فهم عمیق آن، در فکر بشر نمی گنجد .

عترت پیامبر
پیامبر گرامی اسلام، بارها امیرمؤمنان، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را به عنوان عترت و اهل بیت خود معرفی نمود و در موقعیت های مختلف و حوادث گوناگونی آنها را عدل قرآن قرار داد و پذیرش ولایت و اطاعت آنها را بر همه لازم دانست .

روایات زیادی در این زمینه از شیعه و اهل سنت نقل شده است که بعضی از آنها را در این جا یادآور می شویم .

آیه تطهیر
ام سلمه می گوید: روزی پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم در خانه من بود . دخترش، فاطمه علیها السلام غذایی از آرد و شیر (حریره) برای رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم آورد . پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: شوهر و دو فرزندت را نیز دعوت کن . ام سلمه می گوید: علی، حسن و حسین علیهم السلام آمدند و از آن غذا تناول کردند و در زیر کسای پیامبر قرار گرفتند و من در اتاق خودم مشغول نماز بودم . پس خداوند متعال این آیه را بر پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم نازل فرمود: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» (6) ; خداوند متعال اراده فرمود تا ناپاکی ها را از شما، اهل بیت دور سازد و شما را پاک و پاکیزه گرداند .

پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم دامن کسا را گرفت و همه را پوشاند و دست خود را از کسا بیرون آورد و به سوی آسمان دراز کرد و گفت:

این ها افراد برگزیده و اهل بیت من هستند . خدایا! پلیدی و ناپاکی را از اینها دور نما . پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم این جمله را دوبار تکرار نمود .

ام سلمه می گوید: من نزد آنها رفتم و عرض کردم: یا رسول الله! آیا من نیز با شما هستم؟

پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: خوب هستی، تو خوب هستی (7) (کنایه از این که از اهل بیت نیستی، گرچه تو انسان خوبی هستی) .

این روایت، در کتب روایی شیعه و بسیاری کتب اهل سنت آمده است . (8)

نظیر این روایت در مورد آیه مباهله ذکر شده است .

حدیث ثقلین
رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم بارها فرمود: «انی تارک فیکم الثقلین ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی، احدهما اعظم من الآخر، کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض، و عترتی اهل بیتی، و لن یفترقا حتی یردا علی الحوض، فانظروا کیف تخلفونی بهما» ; (9)

«من (از میان شما می روم و) دو چیز گران بها را در میان شما می گذارم . اگر بعد از من، به آن دو تمسک نمایید گمراه نمی شوید . یکی از آن دو از دیگری بزرگ تر است و آن، کتاب خدا (قرآن کریم است که چون) ریسمانی از آسمان به زمین کشیده شده است . (یک سر آن به دست خدا و سر دیگر آن به دست مردم است) . و (دیگری) عترت و اهل بیت من هستند و این دو هرگز از هم جدا نمی شوند، تا کنار حوض کوثر بر من وارد شوند . پس دقت کنید، با عترت من چگونه رفتار خواهید کرد .»

این روایت از شیعه و اهل سنت به حد تواتر نقل شده است و جای هیچ شک و تردیدی باقی نمی گذارد . (10)

عبدالله بن یحیی می گوید: همراه امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام به سوی صفین در حرکت بودیم . نزدیک نینوا رسیدیم . حضرت علی علیه السلام فریاد زد: ای عبدالله! صبر کن!

آن حضرت فرمود: روزی نزد رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم رفتم که از چشمانش اشک می ریخت . عرض کردم: ای رسول خدا! پدر و مادرم به فدایت، چرا گریه می کنی؟ آیا کسی شما را رنجانده است؟

فرمود: نه، بلکه جبرئیل خبر شهادت حسین علیه السلام را در شط فرات برایم آورده است . آیا می خواهی از تربتش ببویی؟

عرض کردم: آری . پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم مشتی از خاک را به من داد . بی اختیار گریستم . فرمود: نام آن سرزمین «کربلا» ست .

وقتی حسین علیه السلام دوساله شد، پیامبر به سفری رفت و در بین راه، کلمه استرجاع «انا لله و انا الیه راجعون » را بر زبان جاری ساخت و اشک از دیدگانش فرو ریخت . از علت گریه آن حضرت سؤال شد . آن حضرت فرمود: جبرئیل از سرزمینی در کناره شط فرات به من خبرداد که نام آن کربلاست . فرزندم، حسین در آن جا کشته می شود . مثل این است که الآن قتلگاه و محل دفن او را می بینم و گویا مشاهده می کنم (اهل بیتش) را که چون اسیران بر محمل ها سوار می شوند و سر بریده فرزندم، حسین را برای یزید - لعنة الله علیه - هدیه می برند . به خدا سوگند! هیچ کس نیست که به سر بریده حسین علیه السلام نگاه کند و خوشحال شود، مگر این که (منافق است و) خداوند بین دل و زبانش جدایی قرار می دهد و عذاب دردناکی در انتظارش است .

سپس پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم غمگین و محزون از سفر بازگشت، بر منبر بالا رفت، حسن و حسین علیهما السلام را نیز با خود بر بالای منبر برد و خطبه خواند و مردم را موعظه نمود . پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم پس از این که از سخنرانی فارغ گشت، دست راست را روی سر حسن و دست چپ را روی سر حسین نهاد و فرمود:

«اللهم ان محمدا عبدک و رسولک و هذان اطائب عترتی و خیار ارومتی و افضل ذریتی . . . ; خدایا! محمد، بنده و فرستاده توست، و این دو پاکیزه ترین عترت من و برگزیده ترین خاندان من و برترین ذریه من هستند . . . جبرئیل به من خبرداد این فرزندم به وسیله سم شهید می گردد و آن یکی در میدان جنگ به خون می غلتد .

خدایا! شهادت را بر آنها مبارک گردان و آنها را از سروران شهدا قرار بده . خدایا! قاتل و کشنده وی را مبارک نگردان و او را خوار و ذلیل بساز و حرارت آتش را به او بچشان و او را در پایین ترین منازل جهنم جای بده .»

مردم گریه و ناله نمودند و پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم به آنها فرمود: ای مردم! شما برای حسین گریه می کنید و یاری اش نمی کنید! خدایا! تو ولی و یاورش باش .

سپس فرمود: ای مردم! من از میان شما می روم و دو چیز گران بها را در بین شما باقی می گذارم: کتاب خدا و عترت و اصل و میوه دلم و جان خودم . این دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا این که در روز قیامت بر لب حوض کوثر بر من وارد شوند . من از شما چیزی نمی خواهم جز آنچه را که خداوند مرا مامور ساخته است تا از شما بخواهم و آن، دوستی اهل بیت من است .

بر حذر باشید از این که در قیامت بر لب حوض در حالی با من ملاقات کنید که اهل بیت من از سوی شما اذیت شده باشند و بر آنها ظلم کرده یا آنها را به قتل رسانده باشید .

آگاه باشید! امت در روز قیامت در سه گروه، هر کدام با پرچمی خاص نزد من می آیند; گروهی با پرچم سیاه وارد می شوند . آنها افرادی هستند که ملائکه از اعمال زشت آنها شیون می کنند . وقتی در مقابل من قرار می گیرند، از آنها سؤال می کنم: شما کیستید؟ آنها در حالی که نام مرا فراموش کرده اند، می گویند: ما عرب و یکتا پرست هستیم . می گویم: من احمد، پیامبر عرب و عجم هستم . می گویند: ما از امت تو هستیم . می گویم: با کتاب خدا و اهل بیت من، بعد از من چگونه رفتار نمودید؟ می گویند: کتاب خدا را ضایع نمودیم و عترت شما را با جدیت تمام خواستیم از روی زمین برداریم و نابود سازیم .

بعد از شنیدن این سخنان، از آنها رو می گردانم و آنها تشنه و رو سیاه برگردانده می شوند .

سپس گروه دیگری با برچم سیاه تری می آیند . می گویم: شما با ثقلین، یعنی کتاب خدا و عترت من، بعد از من چگونه رفتار نمودید؟ می گویند: باثقل اکبر، یعنی قرآن مخالفت کردیم و ثقل اصغر، یعنی عترت و اهل بیت شما را هرچه توانستیم، اذیت نمودیم . می گویم: از من دور شوید! آنها را با روسیاهی و عطش باز می گردانند .

سپس گروه سوم با پرچمی روشن و چهره هایی نورانی نزد من می آیند . می گویم: شما کیستید؟ می گویند: ما از امت محمد مصطفی صلی الله علیه وآله وسلم و اهل کلمه توحید و تقوا هستیم . ما از بازماندگان اهل حق و حقیقت می باشیم . به کتاب خدا عمل نمودیم، حلال آن را حلال و حرام آن را حرام دانستیم، ذریه پیامبر خاتم را دوست داشتیم و بدان گونه که یار و مددکار خود بودیم . آنها را یاری نمودیم و با دشمنانشان جنگیدیم .

پس به ایشان می گویم: بشارت باد بر شما! من پیامبر شما محمد هستم . در دنیا همان گونه که گفتید، بودید .

سپس از آب کوثر به آنها می نوشانم . سیراب و خوشحال از آنجا باز گردانده می شوند و داخل بهشت می گردند و برای همیشه در آنجا می مانند . (11)

پاره تن پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم
امام صادق علیه السلام می فرماید: به پیامبر خداصلی الله علیه وآله وسلم خبر دادند که ام ایمن شب و روز گریه می کند . وی را به حضور پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم آوردند . آن حضرت پرسید: چرا گریه می کنی؟

گفت: خوابی دردناک دیده ام .

فرمود: خوابت را بگو .

گفت: بر من سخت است که خواب را بر زبان آورم .

فرمود: خوابت آن گونه نیست که می پنداری .

گفت: یا رسول الله! شبی در خواب دیدم پاره ای از پیکرت جدا شد و در خانه من افتاد .

فرمود: ام ایمن! آسوده باش! فاطمه پسری به دنیا می آورد، تو او را پرورش می دهی و نگهداری اش می کنی . او پاره تن من است که در خانه تو خواهد بود .

ام ایمن می گوید: روز هفتم، نوزاد را به نزد پیامبر بردم . حضرت فرمود: آفرین بر تو و نوزادی که در بغل داری! این است تعبیر خواب تو . (12)

خبر شهادت
آنچه بیش تر از هرچیز در زندگی ابا عبدالله الحسین علیه السلام خصوصا در زمان پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و از زبان آن حضرت به چشم می خورد، این است که در حوادث زیادی، خبر از شهادت آن حضرت به میان می آید و پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم و همسران آن حضرت و اهل بیت علیهم السلام به یاد کربلا و حوادث دل خراش آن، اشک می ریزند .

قیام و شهادت امام حسین علیه السلام نقطه عطفی در تاریخ اسلام بود; در صدر اسلام دو هجرت واقع شده: هجرت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم از مکه به مدینه، که برای پایه گذاری مکتب نجات بخش اسلام بوده و هجرت امام حسین علیه السلام از مدینه به مکه و سپس به طرف کربلا، که برای حفظ آن بود .

پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم می دانست که شهادت امام حسین علیه السلام اسلام را تا ابد حفظ می کند; به همین خاطر آن حضرت بیش ترین کلامش را در معرفی امام حسین علیه السلام و راه و روش او و شهادتش به کار گرفت .

در این جا به بعضی از آن حوادث و سخنان پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم اشاره می کنیم:

ترتب سرخ
امام باقرعلیه السلام می فرماید: روزی پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم در خانه ام سلمه بود . سفارش کرد: کسی نزد من نیاید . طولی نکشید که حسین علیه السلام در حالی که کودک بود، وارد شد و سراغ پیامبر را گرفت و بلافاصله خودش را به پیامبر رساند .

ام سلمه می گوید: به دنبالش دویدم (شاید مانع شوم). وقتی به او رسیدم، دیدم حسین صلی الله علیه وآله وسلم روی سینه پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم نشسته است و پیغمبر گریه می کند و چیزی در دست دارد .

پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: ام سلمه! این جبرئیل است که به من خبر می دهد حسینم کشته خواهد شد . این هم خاک سرزمینی است که حسین در آنجا شهید می شود . آن را نزد خود نگهدار . هر وقت به خون تبدیل شد، حسینم کشته گردیده است .

ام سلمه عرض کرد: یا رسول الله! از خدا بخواه از او دفع کند .

فرمود: خواستم و خدا وحی کرد: این درجه ای است که هیچ کس بدان نرسد (جز حسین علیه السلام). حسین، هر یک از پیروان خود را که شفاعت کند، پذیرفته می شود . حضرت مهدی علیه السلام فرزند او است . خوشا به حال کسی که از دوستان و پیروان حسین باشد! به خدا قسم آنها در روز قیامت رستگارند . (13)

راز بوسه های پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم
امام باقرعلیه السلام می فرماید: شیوه پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم این بود که چون حسین علیه السلام نزد او می آمد، او را به پیش خود می کشانید و به امیرمؤمنان علیه السلام می فرمود: حسین را نگهدار . سپس جای جای بدن او را می بوسید و می گریست . حسین سؤال می کرد که: پدرجان! چرا گریه می کنی؟ پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم می فرمود: پسرجانم! جای شمشیرهایت را می بوسم و می گریم . (14)

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




نوید شاهد فارس: شهيد غلام عباس کرمی در یازدهم فروردین ماه 1338 در خانواده ای متدين و مذهبی در روستای شهر ميان از توابع شهرستان اقليد به دنيا آمد . از همان کودکی علاقه شديدی به اسلام و مسائل اسلامی داشت . دوران ابتدائی را در همان روستا پشت سر گذاشت و برای ادامه تحصيل به اقلید رفت .


با اوج گيری انقلاب شکوهمند اسلامی وی بسيار فعال و پر شور در تظاهرات و راهپيمائی ها شرکت نموده و ديگران را نيز به شرکت در فعاليت ها تشويق می کرد و عامل بسيار مهمی در آگاهی روستا بود . با پيروزی انقلاب وی وارد سپاه پاسداران شد و در مدت حضور در سپاه تا زمان شهادت شاهد خدمات ارزنده  اين شهيد گرانقدر باشيم .

وی زياد اهل مطالعه بود به طوری که در زمان شهادت همرزمانش وقتی در جمعی می نشست ساکت و سر به زير بود . از مطرح شدن بيزار ، بسيار قانع و ساده بود و بسيار کم صحبت می کرد و بيشتر به مطالعه و فکر می پرداخت . هيچ چيز او را مضطرب و هيجان زده نمی کرد و در هر شرايطی آرامش روحی داشت . ايشان به دفعات به جبهه ها اعزام و مسئوليت های مهمی بر عهده داشت از جمله: جانشين گردان پياده در تيپ احمد ابن موسي ، فرمانده گردان پياده در تيپ 35 امام حسن (ع) جانشين معاونت عمليات تيپ 35 امام حسن (ع) . غلامعباس در این عملیاتها چندين دفعه نيز مجروح گرديد . اما هيچ گاه از ادای وظيفه ی خطير خود غافل نبود.

شهيد غلامعباس کرمی در وصیت نامه اش می نویسد:
اي خانواده هايي که شهيد داده ايد در راه اسلام و اي آن هايي که مؤمن به انقلاب هستيد بايد شهيد دهيد و شما حافظ راه شهيدان خود شويد و حفظ کنيد ولايت فقيه را بر مبناي حکومت اسلامي و از بين ببريد منافق هاي که ضد ولايت فقيه يعنی ضد اسلامند.

وی در وصیت نامه دیگرش خطاب به امت ایران می نویسد:


جنگ امروزه فرزندان اسلام، نه از روی لجاجت و راحت طلبی و نه برای آزادی، که غرب و شرق گرفتار آن هستند بوده و نه برای توسعه خاک و کشور داری و قتل و تخريب و قدرت طلبی بلکه فقط و فقط برای اطاعت از مالک ملک رب العالمين که نشر اسلام محمد(ص) به ما تکليف کرده با اين که می دانيم اسلام حد و مرزی ندارد که در يک جا متوقف شود که طبق گفته حجت خدا امام معصوم اگر در آن سوی دنيا که دورترين نقطه است به شما مظلومی دار مظلوميت سر بدهند و ما بتوانيم به او کمک کنيم ولی کوتاهی کنيم مسلمان نيستيم.

و سرانجام شهيد غلامعباس کرمی در نهم اسفند ماه 1366 در منطقه بصره به درجه رفيع شهادت نائل گرديد . از اين شهيد گرانقدر دو فرزند به يادگار مانده است .

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 

موارد منع مصرف سکنجبین

 

– در معده‌های سرد و ضعیف

 

– مبتلایان به ضعف اعصاب

 

– مبتلایان به دردها و مشکلات رحمی

 

– مبتلایان به تکرر و قطره قطره آمدن ادرار و سایر مشکلات مثانه

 

– مبتلایان به زخم‌های گوارشی

 

– در زمان حالت تهوع

 

در این موارد هرقدر ترشی سکنجبین بیشتر باشد عارضه بیشتری دارد.

 

توجه : کسانی که دچار سرماخوردگی شده اند وآنهایی که مبتلا به رعشه و دردهای عصبی هستند حتما باید از سکنجبین دوری کنند.

بهترین زمان مصرف سکنجبین

 

استفاده از سکنجبین در افراد گرم مزاج و در فصل تابستان مناسب است که به ویژه همراه با کاهو برای کاهش حرارت و ایجاد آرامش توصیه می‌شود.

مصرف کاهو و سکنجبین

 

در طب سنتی مزاج کاهو سرد و تر است و سکنجبین مزاج گرم و خشک دارد به این دلیل که سکنجبین از ترکیب سرکه و عسل درست می‌شود که به اندازه معین جوشانده شده و اثرات گرم و خشکی را بر جای می‌گذارد، در واقع اثرات گرم و خشک سکنجبین با اثرات سرد و تر کاهو تا حدودی یکدیگر را خنثی می‌کنند. با توجه به اینکه کاهو خواب آور، مسکن و ضد درد است می‌تواند به همراه سکنجبین مصرف شود و عارضه‌ای نیز به همراه نداشته باشد.

 

درد شکمی

 

اگر کاهو را به تنهایی بدون سکنجبین مصرف کنیم ممکن است رطوبت، تری و سردی آن تاثیر نامطلوبی بر روی افرادی که سن بالا دارند یا دارای مزاج بلغمی هستند بر جای بگذارد اما اگر به همراه سکنجبین مصرف شود این عوارض را به همراه نخواهد داشت .

طرز تهیه سکنجبین

مواد لازم:

 

سرکه طبیعی ۲ واحد، عسل زنبوری چند گیاهی ۵ واحد، آب سالم بدون کلر ۴ واحد، یا آنقدر که لازم باشد با توجه به غلظتی که مورد نظر است. طرز تهیه: ابتدا هر سه جزء را مخلوط کرده بجوشانید و کف آن را بگیرید تا به یک چهارم برسد و به قوام آید و عده‌ای معتقدند آنقدر بجوشد تا یک پنجم مخلوط باقی بماند.

 

نکته: در تهیه سکنجبین می‌توان عرق نعناع یا خود نعناع را نیز استفاده کرد تا از عطر و خواص آن بهره مند شد. تذکر: هر جا مصرف سکنجبین (سرکه انگبین) توصیه شده‌است، منظور سکنجبینی است که با سرکه طبیعی، عسل زنبوری چند گیاهی و عرق یا خود نعناع در ظرف مسی با آب سالم بدون کلر تهیه شده باشد.

 

سکنجبین خیار

 

داخل شربت سکنجبین  مقداری خیار ریز ریز کرده و یخ می ریزیم و سکنجبین خیار تهیه می کنیم که بسیار برای فصول گرم سال مطلوب است. این شربت بهترین چیز برای رفع عطش در هوای گرم است.

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




سکنجبین : از خواص بی نظیر سکنجبین چیزی میدانید ؟
 
سکنجبین از دیرباز یکی از معروف‌ترین شربت‌های ایرانی بوده و همه ما ترکیب کاهو و سکنجبین را به عنوان یک میان وعده لذیذ یا ترکیب آن با خیار و آبلیمو را به عنوان یک نوشیدنی خوشمزه برای فرونشاندن عطش روزهای گرم تابستان تجربه کرده ایم.

این شریت متشکل از عسل و سرکه است که به میزان معینی درهم می‌آمیزند، ولی امروزه به دلیل گران بودن عسل از شکر استفاده می‌کنند. نام سکنجبین بر گرفته از مواد تشکیل دهنده آن یعنی سرکه و انگبین به معنی عسل است. در ادامه به فواید این خوراکی سالم می‌پردازیم.

 

طرز تهیه شربت سکنجبین
عسل ۵ لیوان
سرکه طبیعی (سرکه سیب، انگور ) ۲ لیوان
آب ۴ لیوان
چند شاخه نعنا تازه یا ۱ لیوان عرق نعنا
ابتدا عسل و آب را مخلوط کرده و بر روی حرارت قرار دهید. سپس نعنا را به مخلوط اضافه کنید، آنقدر روی حرارت نگهدارید تا شربت غلیظ شود سرکه را درون شربت بریزید و منتظر بمانید چند جوش بزند. شربت را از روی حرارت برداشته و بگذارید سرد شود. سپس آن را صاف کرده و درون شیشه ای خشک بریزید و در یخچال یا جای خنک نگهداری کنید. اگر از شکر به جای عسل استفاده می‌کنید ابتدا شکر را در آب حل کنید و از صافی بگذرانید و بعد اقدام به تهیه شربت نمایید.

 

خواص سکنجبین
شربت سکنجبین به علت وجود ویتامین D، کلسیم، منیزیم و فسفر موجب استحکام استخوان‌ها و دندان‌ها می‌شود و از بروز پوکی استخوان در افراد جلوگیری می‌کند. این شربت حاوی آنتی‌اکسیدانی قوی است که نقش موثری در تقویت سیستم ایمنی بدن دارد و بدن را در برابر بیماری‌های مختلف به ویژه انواع سرطان‌ ها محافظت می‌کند.

این شربت با تصفیه کردن خون، غلظت خون را کاهش می‌دهد بنابراین برای مبتلایان به نقرس و اسید اوریک بالا مفید است. وجود املاح و مواد معدنی موجود در عسل نیز در سلامتی پوست و مو تاثیر به سزایی دارد.

با مصرف این شربت می‌توان مشکلات و بیماری های زیر از بین برد. اگر چه باید خاطر نشان کرد که استفاده از طب سنتی هرگز نمی‌تواند جای استفاده از درمان‌های پزشکی و دارو را پر کند. سایر خواص شربت سکنجبین به قرار زیر است :

کاهش حرارت و دمای بدن
کاهش فشار خون
کاهش صفرای بدن
درمان بی خوابی
اشتها آور
کاهش سردرد
مسهل و ملین
باز کردن انسداد عروق
درمان درد معده
درمان نفخ و مشکلات گوارشی
مشکلات ادراری
سکنجبین را می توان به روش‌های مختلف استفاده کرد. در طب سنتی استفاده از این شربت به همراه گیاهان دارویی در رفع بسیاری از بیماری ها موثر است. استفاده از سکنجبین همراه با کاهو ، ترکیبی اشتها آور است.

 

در طب سنتی توصیه شده است که بعضی مواد غذایی را با مصلح آن مصرف شود، به این معنی که هر ماده غذایی در کنار خواص مفیدی که دارد ممکن است بر روی برخی از اعضای بدن تاثیرات نامطلوب نیز داشته باشد.

مصرف مواد غذایی یا گیاهان دارویی مصلح این عوارض ناخواسته را از بین می‌برد برای مثال کاهو به تنهایی دارای طبعی سرد است و عوارضی نامطلوبی برای افرادی که سن بالا یا دارای مزاج بلغمی هستند بر جای می‌گذارد اما اگر به همراه سکنجبین مصرف شود این عوارض از بین خواهد رفت.

ترکیب آن با شیرین بیان گفته می‌شود در باز کردن قلنج موثر است، ترکیب آن با آب پخته کاسنی شاید طعم دل‌چسبی نداشته باشد اما بهترین دارو برای رفع تب شدید و طولانی مدت می باشد.

استفاده از این شربت باعث می‌شود تا سموم بدن از طریق ادرار یا عرق از بدن دفع شوند و این به بهبود عملکرد کبد و کیسه صفرا کمک خواهد کرد.

در افرادی که دارای مشکلات گوارشی هستند به خصوص افرادی که نفخ مبتلا هستند ترکیب سکنجبین و اسطوخدوس به عنوان یک داروی شفابخش شناخته می‌شود، با این حال باید دقت داشته باشید استفاده بیش از اندازه از سکنجبین برای مبتلایان به بیماری زخم معده مضر است.

ترکیب سکنجبین و ماء الشعیر نیز برای پاکسازی بدن از مواد زائد مورد استفاده قرار می گیرد. سکنجبین مواد غلیظ و چسبنده در مجاری بدن را جدا می‌کند و ماء الشعیر خاصیت شستشو دهندگی دارد و این مواد را از بدن دفع می‌کند. این پاکسازی به عملکرد بهتر کبد کمک می‌کند.

زمان مصرف سکنجبین
توصیه شده در فصل سرما و زمستان این شربت را نیمه گرم استفاده کنید تا گرمی عارضی آن سبب پخته شدن بهتر مواد (نضج) شود. در فصل گرما و تابستان توصیه می شود آن را با آب سرد بنوشید تا تشنگی را تسکین و شدت حرارت بدن را کاهش دهد.

چه افرادی نباید از سکنجبین استفاده کنند
مبتلایان به ضعف اعصاب
در معده‌های سرد و ضعیف
مبتلایان به دردها و مشکلات رحمی
مبتلایان به تکرر ادرار و سایر مشکلات مثانه
مبتلایان به زخم‌های گوارشی
در زمان حالت تهوع
در این افراد هر اندازه ترشی سکنجبین بیشتر باشد عارضه های جانبی بیشتری نمایان خواهد شد.

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




جریان مباهله
پس از فتح مکه معظمه و طائف و مسلمان شدن اهالی یمن و عمان، تقریباً تمامی مناطق جزیرة العرب در پوشش نظام اسلامی و حکومت توحیدی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله قرار گرفت. اما در این منطقه بزرگ عربی اقوام، قبایل و طوایفی بودند که هنوز در برابر اسلام تسلیم نشده و یا حتی دشمنی و فتنه‌انگیزی می‌کردند.

منطقه نجران که در حد فاصل حجاز و یمن قرار دارد در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله تنها منطقه مسیحی‌نشین حجاز بود که مسیحیان مقیم آن با پشتیبانی‌های کشورهای مسیحی شاخ و شمال آفریقا و قیصر روم ادامه حیات می‌دادند. پیامبر صلی الله علیه و آله برای بزرگان این منطقه نامه‌هایی ارسال کرد و آنان را به پذیرش دین اسلام و یا پرداخت جزیه (مالیات ویژه اهل کتاب) فراخواند.

سران مسیحی نجران درباره نامه پیامبر صلی الله علیه و آله به مشورت پرداخته و با افراد زیادی در این باره گفتگو کردند. ولی به خاطر تبلیغات و فضای ویژه مسیحیان در آن منطقه، آنان هیچیک از پیشنهادهای رسول خدا صلی الله علیه و آله را نپذیرفتند و برای رفع این معضل سه تن از بزرگان نجران، یعنی: ابوحارثة بن علقمه (اسقف اعظم نجران و نماینده رسمی کلیسای روم در حجاز)، عبدالمسیح بن شرحبیل معروف به عاقب (پیشوای اهالی این منطقه) و اهتم (یا ایهم) بن نعمان معروف به سید (شخصی کهن سال و ریش‌سفید و مورد احترام نجرانیان) به همراه ده تن و به روایتی سی تن و به روایتی دیگر شصت تن از مسیحیان نجران عازم مدینه منوره شده تا با رسول خدا صلی الله علیه و آله به گفتگو بپردازند و راه حلی پیدا نمایند.

آنان پس از ورود به مدینه منوره، وارد بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در مسجدالنبی شدند ولی پیامبر صلی الله علیه و آله اعتنای چندانی به آنان ننمود. مسیحیان علت آن را نمی‌دانستند و به نزد عثمان بن عفان و عبدالرحمن بن عوف که پیشینه آشنایی با آنان داشته رفتند و علت آن را جویا شدند. ولی آن دو نیز چیزی در این باره نمی‌دانستند و آنان را به نزد امام علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام راهنمایی کرده برده و از آن حضرت، علت آن را پرسیدند.

امام علی علیه‌السلام فرمودند: چون شما با لباس‌های فاخر و تزئین کرده و صلیب به گردن آویخته وارد مسجد شدید، پیامبر صلی الله علیه و آله را از کردارتان ناخوش آمد، باید لباس‌های خود را تغییر داده و با وضع ساده و بدون هیچ‌گونه تزیین به زر و زیوری بر آن حضرت وارد شوید تا مورد استقبال وی قرار گیرید.

مسیحیان نجران بر اساس فرموده حضرت علی علیه‌السلام لباس و ظاهر خود را تغییر داده و با وضع ساده و عادی بر پیامبر صلی الله علیه و آله وارد شدند و با آن حضرت به گفتگو پرداختند. پیامبر صلی الله علیه و آله با آنان درباره توحید و شرک، نحوه آفرینش حضرت عیسی علیه‌السلام و ارتباط وی با خدای سبحان و باطل دانستن عقاید مسیحیان گفتگو کرد، اما سران نجران گفتار آن حضرت را نپذیرفته و بر عقاید باطل خویش اصرار ورزیدند.

آنان برای فرار از پذیرش حق، پیشنهاد مباهله دادند. بدین معنا که در وقت معین در جایی به عبادت و راز و نیاز به درگاه خداوند متعال پرداخته و بر طرف مقابل نفرین کنند تا خداوند متعال بر دروغگو و باطل‌گرا عذابی نازل کرده و او را نابود سازد. در همین زمان بر پیامبر صلی الله علیه و آله آیه‌ای نازل شد و از مباهله با مسیحیان استقبال کرد:

«فَمَنْ حَاجَّک فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَک مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِینَ».[۶]
پس هر کس با تو درباره عیسی در مقام مجادله برآید بعد از آنکه به احوال او آگاهی یافتی، بگو: بیایید ما و شما فرزندان و زنان و کسانی را که به منزله خودمان هستند بخوانیم، سپس به مباهله برخیزیم (در حق یکدیگر نفرین کنیم) تا دروغگویان (و کافران) را به لعن و عذاب خدا گرفتار سازیم.
بنابراین، طرفین به مباهله رضایت داده و قرار شد در روز دیگر در مکانی در بیرون شهر مدینه گرد هم آمده و اقدام به مباهله نمایند. سران نجران پیش از رسیدن به مکان مباهله به یکدیگر گفتند: اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله با فرماندهان و یاران خود به مباهله آمد، معلوم است که مقاصد دنیوی دارد و از رسالت و نبوت او خبری نیست و ما باید با وی مباهله کنیم. اما اگر با فرزندان و اهل بیتش برای این کار اقدام کرد، دانسته می‌شود که او مقاصد دنیوی ندارد و قصدش هدایت و راهنمایی انسان‌ها از جهالت و کفر و شرک است. در آن صورت مباهله کردن با او خطرناک است و باید به او ایمان آورد و یا حداقل با وی مصالحه کرد.

موعد مقرر فرارسید و پیامبر صلی الله علیه و آله به همراه دخترش حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و دامادش حضرت امام علی علیه‌السلام و دو سبطش حضرت امام حسن علیه‌السلام و حضرت ابا عبدالله الحسین علیه‌السلام از مدینه حرکت کرد و به جایگاه مقرر رفت. مسلمانان مدینه نیز آن حضرت را مشایعت کرده و با ذکر صلوات، سلام و تکبیر آنان را همراهی می‌نمودند.

مسیحیان نجران، زودتر از پیامبر صلی الله علیه و آله در مکان مقرر اجتماع کردند. آنان همین که دیدند پیامبر صلی الله علیه و آله نزدیکترین اقربا و اهل بیت ویژه خویش را برای مباهله آورد، احساس خطر کرده و از مبارزه و مباهله با آن حضرت منصرف شدند و منظره زیبا و نوربخش حضور پیامبر صلی الله علیه و آله به همراه امام علی علیه‌السلام و فاطمه زهرا سلام الله علیها و حسنین علیهم‌السلام آنان را مات و مبهوت کرد. به ناچار از مباهله سرباز زده و به آن حضرت پیشنهاد مصالحه دادند.

بدین ترتیب در برابر عظمت و حقانیت دین مبین اسلام سر فرود آورده و به یکی از پیشنهاد پیامبر صلی الله علیه و آله یعنی پرداخت جزیه و کمک به مسلمانان در جنگ با دشمنان اسلام رضایت دادند و صلحنامه‌ای در این باب تحریر کرده و طرفین امضا نمودند. این واقعه علاوه بر این که یکی از معجزات بزرگ پیامبر صلی الله علیه و آله است، دلیل روشنی بر حقانیت و معصومیت خاندان پاک رسول خدا صلی الله علیه و آله یعنی حضرت علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین صلوات الله علیهم اجمعین می‌باشد.[۷]

ارتباط آیه مباهله و آیه تطهیر
علامه طباطبائی ره در مورد آیه مباهله می گوید: رسول خدا در مقام امتثال این فرمان از «انفسنا» به غیر از علی و از «نسائنا» بجز فاطمه سلام ‌الله ‌علیها و از «ابنائنا» بجز حسنین علیهم‌السلام را نیاورد، معلوم می‌شود برای کلمه اول به جز علی و برای کلمه دوم به جز فاطمه سلام ‌الله ‌علیها و از سوم بجز حسنین علیهم‌السلام مصداق نیافت و کانه منظور از «ابناء» و «نساء» و «انفس» همان اهل بیت رسول خدا بوده، همچنان ‌که در بعضی روایات به این معنا تصریح شده، بعد از آن که رسول خدا نام‌بردگان را با خود آورد عرضه داشت: «بارالها اینان‌اند اهل بیت من»، چون این عبارت می‌فهماند پروردگارا من به‌جز اینان کسی را نیافتم تا برای مباهله دعوت کنم.[۸]

نظر علامه طبابطائی ره را برخی از نقل های جریان مباهله که به نزول آیه تطهیر در آن روز نیز اشاره کرده اند، تایید می کند. به عنوان نمونه شیخ عباس قمی در وقایع الایام می گوید:

«روز ۲۴ ذی الحجه بنابر اشهر، روزیست است که مباهله کرد رسول خدا صلی الله علیه و آله با نصارى (نجران) و پیش از آن که خواست مباهله کند، عبا بر دوش مبارک گرفت و حضرت امیرالمومنین علیه السلام و حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسین علیهم السلام را داخل در زیر عبا نمود و گفت: پروردگارا! هر پیغمبرى را، اهل بیتى بوده است که مخصوصترین خلق خدا بوده اند به او، خداوندا اینها اهل بیت منند. پس از ایشان برطرف کن شک و گناه را و پاک کن ایشان را پاک کردنى. پس جبرئیل نازل شد و آیه تطهیر در شأن ایشان آورد. پس حضرت رسول صلی الله علیه و آله این چهار بزرگوار را بیرون برد از براى مباهله.»[۹]
همچنین زمخشری در تفسیر کشاف ذیل آیه مباهله از عایشه نقل می‌کند که: حضرت رسول(ص) در روز مباهله بیرون آمد و عبایی از موی سیاه پوشیده بود. چون امام حسن رسید، او را در ذیل عبای خود جای داد، سپس امام حسین رسید، او را نیز در ذیل عبای خود جای داد، و پس از آن، فاطمه و سپس علی؛ آنگاه گفت: «إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَکمْ تَطْهِیراً» (سوره احزاب، ۳۳) جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند.[۱۰]

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




معنای مباهله
مباهله از ریشه «بهل» به معنای رهاساختن، ترک گفتن، به خود واگذاشتن[۲] و قید و بند چیزی را برداشتن و نیز لعنت کردن آمده است[۳] که از زبان‌های عبری و سریانی وارد زبان عربی شده است.[۴] و در اصطلاح به عملی گفته می‌شود که دو یا چند نفر که در مسأله مهم دینی با یکدیگر اختلاف دارند، در یکجا جمع شوند و با اصرار و تضرع به درگاه خداوند، از او بخواهند آن را که بر باطل است، رسوا و مجازات کند. تفاوت میان مباهله و لعنت کردن آن است که مباهله از شدت و تأکید بیشتری برخوردار است.[۵]

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




خوش گمانی به خدا  :

پیامبر اکرم (ص): سوگند به خدایی که جز او خدایی نیست . هیج بنده مومنی به خدا گمان نبرد . مگر این که خداوند مطابق

همان گمان با او عمل کند . زیرا خداوند کریم است . وهمه خوبیها به دست اوست . و شرم دارد از اینکه بنده مومنش یه او گمان نیک برد. و او خلاف گمان وامید بنده رفتار کند.پس به خدا گمان نیک برید و به او روی آورید.

 

منبع : بحاروالانوار . ج 70 . ص. 3394

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




ادب حضور در محضر بزرگان


 
 
 

 
خاموشی و سکوت یکی از بزرگترین فضیلت های آدمی است تا به جایی که یکی از بزرگترین عارفان ایرانی جلال الدین محمد بلخی مشهور به مولوی صفت خاموش را به عنوان تخلص شعری خود انتخاب کرده است.
نوشته: حسین نعمتی

برخی از افراد را می بینید که در هر مجلس و محفلی حرف می زنند و خودی نشان می دهند آنهم خودی که چیزی ندارد صرفا عرض اندامی می کنند تا شاید نزد بزرگان به حساب آیند .
خاموشی و سکوت یکی از بزرگترین فضیلت های آدمی است تا به جایی که یکی از بزرگترین عارفان ایرانی جلال الدین محمد بلخی مشهور به مولوی صفت خاموش را به عنوان تخلص شعری خود انتخاب کرده است.
از منظر عرفانی فرد نباید در جایی که بزرگی نشسته است خیلی صحبت کند و خودی نشان دهد بلکه عرفا معتقدند در چنین جایی فرد نه تنها نباید درازگویی کند بلکه باید صحبت خود را خیلی کوتاه و به شکل سوال مطرح کند.
مولوی می گوید :
چون به صاحبدل رسی خامش نشین/ اندر آن حلقه مکن خود را نگین
وربگویی شکل استفسارگو / با شهنشانان تو مسکین وارگو
هر جایی ادب خاص خود را دارد . ادب و آداب حضور در محضر بزرگان کم گویی و خاموشی است .

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




موضوعات: مختلف  لینک ثابت




حکایت «پاداش زیاد برای انسان پرتلاش»

 

 
یکی از شاهان عرب به نزدیکانش گفت: (حقوق ماهانه فلان کس را دو برابر بدهید، زیرا همواره ملازم درگاه و آماده اجرای فرمان است، ولی سایر خدمتکاران به لهو و سرگرمیهای باطل اشتغال دارند و در خدمتگذاری سستی می کنند.)

یکی از صاحبدلان که اهل دل و باطن بود، وقتی که این دستور شنید، خروش و فریاد از دل آورد.

از او پرسیدند: این خروش برای چه بود؟

در پاسخ گفت: (درجات مقام بندگان در درگاه خداوند بزرگ نیز همین گونه است.)

(آن کسی که در اطاعتش سستی و کوتاهی کند، پاداش کمتری دارد ولی آن کی که جدی و پرتلاش باشد، پاداش فراوانی می برد.)


دو بامداد گر آید کسی به خدمت شاه           سیم هر آینه در وی کند بلطف نگاه
مهتری در بول فرمان است                                   ترک فرمان دلیل حرمان است
هر که سیمای راستان دارد                                        سر خدمت بر آستان دارد

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 

حکایت «مور و قلم»

 

مورچه‌اي كوچك ديد كه قلمي روي كاغذ حركت مي‌كند و نقش‌هاي زيبا رسم مي‌كند. به مور ديگري گفت اين قلم نقش‌هاي زيبا و عجيبي رسم مي‌كند. نقش‌هايي كه مانند گل ياسمن و سوسن است. آن مور گفت: اين كار قلم نيست، فاعل اصلي انگشتان هستند كه قلم را به نگارش وا مي‌دارند. مور سوم گفت: نه فاعل اصلي انگشت نيست؛ بلكه بازو است. زيرا انگشت از نيروي بازو كمك مي‌گيرد. مورچه‌ها همچنان بحث و گفتگو مي‌كردند و بحث به بالا و بالاتر كشيده شد. هر مورچة نظر عالمانه‌تري مي‌داد تا اينكه مسأله به بزرگ مورچگان رسيد. او بسيار دانا و باهوش بود گفت: اين هنر از عالم مادي صورت و ظاهر نيست. اين كار عقل است. تن مادي انسان با آمدن خواب و مرگ بي هوش و بي‌خبر مي‌شود. تن لباس است. اين نقش‌ها را عقل آن مرد رسم مي‌كند.


مولوي در ادامه داستان مي‌گويد: آن مورچة عاقل هم، حقيقت را نمي‌دانست. عقل بدون خواست خداوند مثل سنگ است. اگر خدا يك لحظه، عقل را به حال خود رها كند همين عقل زيرك بزرگ، ناداني‌ها و خطاهاي دردناكي انجام مي‌دهد.

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




موضوعات: مختلف  لینک ثابت




احمق ترین مردم


 


 

 

 

سلطان محمود غزنوی دستور داد تا بگردند و یک نفر را که در حماقت از دیگران گوی سبقت را ربوده است ،پیدا کنند و به خدمتش بیاورند. ملازمان مدت ها گشتند تا بر حسب اتفاق شخصی را دیدند که بر شاخ درختی نشسته است و با تبری در دست به بیخ شاخه می زند تا آن را قطع کند.

 

ملازمان سلطان با خود گفتند از این شخص احمق تر یافت نمی شود. وی را گرفتند به خدمت سلطان بردند و عمل احمقانه اش را در مقابل خودش برای سلطان بازگو کردند.

 

آن شخص گفت: احمق تر از من سلطان است که با دست خودش با تیشه ظلم و تعدی، رعیت خود را که بنیاد و بیخ درخت حکومتش هستند، قطع می کند.

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




موضوعات: مختلف  لینک ثابت




برگزاری مراسم عید غدیر

موضوعات: مختلف  لینک ثابت