آقا جانم، یا صاحب الزمان

 

باران حریف اشک تو مولا نمی شود

شاهی غریب تر ز تو پیدا نمی شود

 

ارباب عالمی و نمی بینمت که چشم

غرق گناه گشته و بینا …. نمی شود

 

ترجیح می دهی که غریبانه سر کنی..؟؟!

باشد… ولی حبیب که تنها نمی شود

 

دلبر زیاد بود در این شهر بی فروغ

هر دلبری که یوسف زهرا نمی شود

 

رنگ ریا گرفته نفسهایمان ؛ دریغ

با عهد و ندبه این گره ها … وا نمیشود

 

آقا خودت دعای فرج را بخوان که این

زخم عمیق بی تو مداوا نمی شود

 

پرونده ام سیاه و دلم روسیاه تر

بی اذنتان که نامه ام امضا نمی شود

 

این جمعه از حوالی قلبم عبور کن

یک شب بمان کنار من … آیا نمی شود.

 

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...