✿مدرسه علمیه جوادالائمه آبدانان استان ایلام✿
 
 

✿جــــوادالائــــــمه آبــــــــدانـــــان✿


حدیث موضوعی





اوقات شرعی


روزشمار فاطمیه


جستجو


آخرین نظرات
  • مازیار در ​در مسجد و در کعبه به دنبال چه هستی؟
  • یا کاشف الکروب  در برگزاری مراسم اربعین همراه با برگزاری نماز ونهار در مدرسه جوادلائمه"ع"خواهران
  • کامبیز در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • یا کاشف الکروب  در با پدر ومادر چگونه رفتار کنیم
  • یا کاشف الکروب  در نحوه شهادت شهید خرازی
  • یا کاشف الکروب  در عید غدیر از دیدگاه شیعیان
  • فرمانده در خیلی نگو من گناهکارم
  • شاهمرادی  در حدیث روز
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • فاطمه در ‌طریقه ختم دعــای مشــلول
  • سياحي‌  در حدیث
  •  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • ام المومنین  در توصیه های استاد دولابی برای زندگی..
  • عابدی  در حدیث
  • مژگان در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • گل نرگس  در حدیث روز
  • زكي زاده  در در تقوا وپرهیز از گناه..



آمار
  • امروز: 722
  • دیروز: 1129
  • 7 روز قبل: 10069
  • 1 ماه قبل: 26679
  • کل بازدیدها: 810764

 



 
جمعہ هم شعر خداسٺ
غزلے رویاییسٺ

ڪہ ردیفش غربٺ
قافیہ اش تنھاییسٺ

جمعہ را باید خواند
جمعہ را باید زیسٺ

جمعہ هم رنگ خداسٺ
یڪ بغل زیباییسٺ

  

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت






هست این جهان مهمانسرا فرصت به پایان میرود
یا دیر یا زود عاقبت البته مهمان میرود

عیبی ندارد میزبان اما چرا مهمان او
گاهی یکی دوزخ یکی بر سوی رضوان
میرود

ذی ٱلحجِّه را من دوست میدارم بسی دارم دلیل
زیرا در این ماه نکو یادی ز پاکان میرود

در همچو ماهی بهر دیدار خدای ذوالجلال
بر طور سینا گوئیا موسی شتابان میرود

دخت پیمبر فاطمه با صدق و اخلاص تمام
بر خانه ی مولا علی با روی خندان میرود

بر سوی قربانگاه ابراهیم با فرزند خویش
با عزم راسخ در دلش با قصد قربان میرود

دست امیر مومنان بگرفته اندر دست خود
ختم رسولان در غدیر از بهر فرمان میرود

شاه شهیدان از مدینه کرده قصد کربلا
چون بسته با معبود خود زیبنده پیمان میرود

فرزند پاک عسکری آن مهدی موعود هم
سوی منا از دیدگان خلق پنهان میرود

ای آنکه پنهان میروی تعجیل کن در آمدن
با مقدمت از سینه ام اندوه و افغان میرود

اندر فراقت ماند صادق سالها چشم انتظار
در ساحل دریای غم با چشم گریان میرود

دیگر نه شور زندگی دارد نه تاب بندگی
نام تو دارد بر زبان در سینه طوفان میرود

در جستجویت کو به کو در بین گلها بو به بو
بوی تو می جوید یقین گوئی گلستان میرود

 

شعر از صادق شیخ نجفی

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت




السَّلامُ عَلَیْكَ یا بَقِیَّةَ اللَّهِ فى اَرْضِهِ..


حس من این است هردم بی وفاتر می شوم
دائما از یوسف زهرا جداتر می شوم

اشک هایش را نمی فهمد دل آلوده ام
هر چه یادم می کند بی اعتناتر می شوم

بنده ای بی دست و پا هستم، زمان معصیت…
… دست و پا گم می کنم، بی دست و پاتر می شوم

جای من العفو می گوید که راهم می دهند
من ولی جای تشکر بی حیاتر می شوم

با همه رسوایی ام وقتی به دادم می رسد
با نگاه مهربانش آشناتر می شوم

هر چه هم بد باشم آخر سائل این خانه ام
با گدایی کریمان پر بهاتر می شوم

بر دل آلوده ی خود آب و جارو می زنم
چون که با این گریه کردن با صفاتر می شوم

در میان روضه از نفسم رهایم می کنند
با سلامی بر حسین از خود رهاتر می شوم

درد من جان کندن آقا است زیر نیزه ها
حاجت درمان ندارم، مبتلاتر می شوم

 

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت




 دیوان #اشعار امام خمینی(ره)

 

 همّت پير

رازى است مـــــرا، رازگشــــايى خواهم
دردى است به جانم و دوايى خواهم

گـــر طـــــور نديدم و نخـــــواهــــم ديدن
در طــــور دل از تو، جاى پايى خواهم

گــــر صـوفى صافى نشـدم در ره عشق
از همّت پيــــر ره، صفــــــايى خواهم

گــــر دوست وفـــــــايى نكند بر درويش
با جــــان و دلـــم از او جفايى خواهم

بـــــردار حجــــــاب از رخ، اى دلبر حسن
در ظلمت شب، راهنمـــــايى خواهم

از خويش برون شو، اى فرو رفته به خود
من عاشقِ از خويش رهـــايى خواهم

در جـــــان منـــــىّ و مــــــى نيابم رخ تو
در كنــــز عيـــان، كنز خفايى خواهم

اين دفتر عشق را بِبَنـــــــــد اى درويش
من غــــرقم و دستِ ناخدايى خواهم
 

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت




 در کدامین نخلستان هستی با دلدار خود به راز و نیاز نشسته ای؟

 در کدامین چاه سر فرو برده و راز دل می گشایی؟

 کاش می دانستیم بیت الاحزانت را کجا برپا کرده ای؟

 ای یوسف فاطمه!
 ی یار سفر کرده!

  االلهم عجل الولیک الفرج

 

السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدی یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران
ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے ْ الاَمان الاَمان

 

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت




 

ﺍﻣﺸﺐ ﻏﻢ ﺩﯾﺮﻭﺯ ﻭ ﭘﺮﯾﺮﻭﺯ ﻭ ﻓﻼﻥ ﺳﺎﻝ ﻭ ﻓﻼﻥ ﺣﺎﻝ ﻭ ﻓﻼﻥ ﻣﺎﻝ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺑﺎﺩ ﻓﻨﺎ ﺭﻓﺖ

” ﻧﺨﻮﺭ “

ﺟﺎﻥ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺣﺴﺮﺕ ﺩﯾﺮﻭﺯ ﻋﺬﺍﺏ ﺍﺳﺖ .

ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻬﺮ ﺑﻪ ﻫﻮﺷﯿﺪ …. ؟

ﻫﺮ ﭼﻪ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﻭ ﻧﺪﺍﺭﯾﺪ ﺑﭙﻮﺷﯿﺪ ﻭ ﺑﺨﻨﺪﯾﺪ ﮐﻪ ﺍﻣﺸﺐ ﺳﺮ ﻫﺮ ﮐﻮﭼﻪ ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ .

ﺭﻭﯼ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺩﻝ ﺧﻮﺩ ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﺪ ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ .

ﻧﻪ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﻭ ﻧﻪ ﺩﻩ ﺑﺎﺭ ﮐﻪ ﺻﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﻪ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﻭ ﺗﻮﺍﺿﻊ ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﺪ

” ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ “

ﺳﺮ ﺁﻥ ﺳﻔﺮﻩ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺍﺷﮏ ﯾﺘﯿﻢ ﺍﺳﺖ

” ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ “

ﭘﺸﺖ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﮔﻠﯽ ﭘﯿﺮﺯﻧﯽ ﮔﻔﺖ :

” ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ “

ﺁﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﻭ ﺩﺭ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﻬﺎ ﺳﺮ ﺗﻌﻈﯿﻢ ﻓﺮﻭ ﺑﺮﺩ ﻭ ﭼﻨﯿﻦ ﮔﻔﺖ :

” ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ “

ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺭﻓﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﺗﺨﺘﻪ !…..

ﮔﻮﺷﻪ ﺗﯿﺮﻩ ﺍﯾﻦ ﺗﺨﺘﻪ ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭ ﺩﻝ ﮐﻮﭼﮏ ﻣﻦ ﺩﺭﺩ ﺯﯾﺎﺩ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﯽ ﯾﺎﺩ

” ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ “

ﻣﺎﺩﺭﯼ ﮔﻔﺖ : ﺩﻟﻢ ﻣﯽ ﻟﺮﺯﺩ !

ﮐﻮﺩﮐﺎﻧﻢ ﭼﻪ ﺑﭙﻮﺷﻨﺪ ….. ؟

ﭼﻪ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﮐﻪ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﺩﺭﺩ ﺍﺳﺖ !

ﭘﺪﺭ ﺍﺯ ﺷﺮﻡ ﺳﺮﺵ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺑﻮﺩ !…..

ﺯﯾﺮ ﻟﺐ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ !……

” ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ “

 

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت




بداهه/(دیدار رهبری با مداحان و شعرا) حین ترک حسینیه امام توسط یک شاعر:

آقا..

چقدربا همه کَس فرق می کنی

 

با طعم های نارَس و گَس فرق می کنی

 

وقتی نَفَس شماره میافتد به سینه ام

 

می بینمت که با همه کس فرق می کنی

 

احساسِ محض نیست،حقیقت،حقیقت است

ای عاری از هوا و هوس،فرق می کنی

 

هر بارروح تازه دمی در نهاد خلق

ای مقتدای تازه نفس فرق می کنی

 

حتی چک سفید به شاعر نمی دهی!

ای صاحب نهیب و جَرَس فرق می کنی

 

آب از سرم گذشت،به طوفان رسیده ام

ما را بخوان «شهید»،تو‌ پس فرق می کنی

 

تکبیر می زنم من،چونانکه مرغ حق

با مرغ های کنج قفس،فرق می کنی

 

موسی اگر به کوه و قبس رفت قصه نیست

موسای من به کوه و قبس،فرق می کنی

 

ای خار چشم دشمن و ای آبروی دین

قحط الرجال شد،تو و بس،فرق می کنی

 

از عمر من بکاه خدایا،بر او فزون

 

لبیک یا امام،ز بس فرق می کنی…

 

 

 

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت




هر که با آل علی در پی شر می‌گردد

تیغ گم کرده و دنبال سپر می‌گردد…

سرنوشتت همه مغضوب دو صد ایل شدن

بنشیند به دلت حسرت قابیل شدن

بنشیند به دلت داغ مسلمان کشتن

داغ مالک کشی و بوذر و سلمان کشتن

«جواد شیخ الاسلامی»

 

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت




 

 مَشهَد کِه میرَوَم دِلَم آرام میشوَد

با ذِکرِ یا رِضا هَمه چیز خوب میشوَد

 

مَشهَد کِه میرَوَم دِلَم اِنگار کَربَلاس

سَر تا سَرِه حَرَم هَمِه جا روضِه ای بِه پاس

 

مَشهَد کِه میرَوَم بِه خیالَم کِه مَکِه اَم

حاجی شُدَم بِه دورِ خُدا سیر، گَشتِه اَم

 

مَشهَد کِه میرَوَم  غَریبانه میشوَم

وَقتِ اَذان کِه شُد پُر اَز نالِه میشَوَم َمشهَد کِه میرَوَم هَمه ی دیدِه ها تَر اَست

زائِر دَخیلِه پَنجَرِه فولاد نِشَستِه اَست

 

گُفتَم زِ مَشهَدُو دِلِ مَن رَفت کَربَلا

خاصیتِ رِضاس کَربَلا میبَرَد مَرا…

 

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت




 

ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﯾﺴﺖ که ﺯليخا ، ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ!

ﻫﺮ ﺯِ ﭼﺎﻩ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﯼ ﯾﻮﺳﻒ ﮐﻨﻌﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ!

 

ﻋﺸﻖ ﻫﻢ ﺩﺭ ﭘَﺲِ ﭘﺴﺘﻮﺳﺖ ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺳﻬﺮﺍﺏ

ﭘﺸﺖ ﺩﺭﯾﺎ ﺩﮔﺮ ﺁﻥ ﺷﻬﺮ،ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ

 

ﺑﯿﮕﻨﺎﻫﯽ ﺷﺪﻩ ﺩﺭ ﮐﻮﭼﻪ ﯼ ﻣﺎ ﺟُﺮﻡ ﻭ ﮔﻨﺎﻩ

ﯾﻮﺳﻒ ﺍﺯ ﭘﺎﮐﯽِ ﺧﻮﺩ ﺣﺒﺲ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ

 

ﻓﺎﻝ ﺣﺎﻓﻆ ﺯﺩﻡ ﺍﺯ ﺑﺨﺖِ ﺧﻮﺷﻢ ﺣﺎﻓﻆ ﮔﻔﺖ :

ﻧﺮﮔﺲ ﻣﺴﺖِ ﻏﺰﻝ حیف،، که ارزان ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ

 

ﺑُﻠﺒُﻞ ﺍﺯ ﺷَﺮﻡ ﻭ ﺣﯿﺎ ﺩﺭ ﭘَﺲِ ﮔُﻞ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺍﺳﺖ

ﺯﺍﻍ ﺩﺭ ﺍﻧﺠﻤﻦ ﺷﻌﺮ ﻏﺰﻟﺨﻮﺍﻥ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ

 

(ﺍﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﮐﻮﭼﻪ ﯼ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪ ﯼ ﻣﺎ . . . )ﻋﺎﻗﻞ ﺑﺎﺵ

ﯾﺎﺭ ﻭ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪ ﺩرﺍﯾﻦ ﺩِﻟﮑﺪﻩ ﺍﺭﺯﺍﻥ ﺷﺪﻩ ﺍست…

 

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت




تقصیر من است که تو کم می آیی/

وقتی که شوم اسیر غم می آیی/

 

این جمعه و جمعه های دیگرحرف است/

آدم بشوم تو شنبه هم می آیی/

 

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت




خود گنه کاریم و از دنیا شکایت می کنيم

غافل از خود، دیگری را هم قضاوت می کنيم

 

کودکی جان می دهد از درد فقر و ما هنوز

چشم می بندیم و هرشب خواب راحت می کنيم

 

عمر کوتاه است و دنیا فانی و با این وجود

ما به این دنیای فانی زود عادت می کنيم

 

ما که بردیم آبرو از عشق، پس دیگر چرا

عشق را با واژه هامان بی شرافت می کنيم؟

 

کاش پاسخ داشت این پرسش که ما در زندگی

با همیم اما چرا احساس غربت می کنيم؟

 

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت




بیایید یک لحظه عاشق شویم
جدا از تمام سلایق شویم
نه مال و نه شهوت، نه جاه و مقام
بیا فارغ از این علایق شویم
چو صیاد شیرازی و کاظمی
پرنده، پرستو، شقایق شویم
بیایید.. چون رهبر و مقتدا
دمی رهسپار مناطق شویم
به فکه درآییم و فتح المبین
کمی آشنا با حقایق شویم
بیـاد شهیـدان گـردان عشـق
به مقتل پُر از اشک و هِق هِق شویم
بیفتیم.. بر خاکشان لحظه ای
در آن لحظه مست دقایق شویم
بیا با دو دست علمدار عشق
هم آوا و همسو موافق شویم
وهب وار دل را به دریا زنیم
به امواج مستی چو قایق شویم
صحیفه، مهاجر، مخاطب، قلم
بیایید زین لحظه عاشق شویم..

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت




دیوان #اشعار امام خمینی(ره)

در دلم بـــود كه جان در ره جانان بدهم
جان ز من نيست كه در مقدم او، جان بدهم

جام مى ده كه در آغوش بتى جا دارم
كــــه از آن جـــــــايزه بر يوسف كنعان بدهم

تـــــا شدم خادم درگاه بت باده فروش
به اميــــــران دو عـــــــالم همـه فرمان بدهم

از پريشانى جانم ز غمش، باز مپرس
ســـر و جـــــــان در ره آن زلف پريشان بدهم

زاهد، از روضه رضوان و رخ حور مگوى
خَـــــم زلفش نـــه به صد روضه رضوان بدهم

شيخ محراب ، تو و وعده گلزار بهشت
غمــــزه دوست نشــــايد كه من ارزان بدهم
 

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت




 وقتی که تو هستی و کنارم نفست هست…

یک روز، بلی گفتم و امروز تو اینجا،
همراه منی، هم سفر مشهد آقا

باریدن برف و حرم و دست تو در دست
پرواز کنم… من، نه! کنار تو شوم ما

یک چادر خیس و تو که دلواپس مایی
لبخند من و اینکه: خوشم مرد دل آرا!

پاکیْ تو و این عشق، مرا سوی خدا برد
من روی زمین هم، بشوم حضرت حوا

چشمان ترم، دست تو و گنبدی از زر
با صوت برایم تو بخوان قول خدا را

وقتی که تو هستی و کنارم نفست هست
آرام شوم… بی خبر از قصه‌ی فردا

آنها که فقط غصه چشیدند در این راه
حتما چو من و تو، نچشیدند سفر را

 

  شعر از سرکار خانم نبییان

 

 

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت




آن هنگام که می بخشی
شفا می یابی.

آن هنگام که رها می سازی
رشد می کنی

به اميد فردايي روشن
خوابتون شيرين
شبتون آرام
خيالتون آسوده

 

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت




‍ #یا_أیها_التقی_الجواد_ع
در زیر آفتاب تو ماندی حسین هم
ای تشنه! دور از آب تو ماندی حسین هم

پیر و جوان نداشت که یک نور واحدید
در قلب شیخ و شاب تو ماندی حسین هم

کم یا زیاد مرثیه فرقی نمی کند
در روضه در کتاب ، تو ماندی حسین هم

گودال و بام ، مرز قبول شهادتند
راضی از انتخاب ، تو ماندی حسین هم

شمشیر و زهر هردو جگر پاره می کنند
دل خون و دل کباب ، تو ماندی حسین هم

در روضه هی کرببلا جانگدازتر
داغ از غم رباب ، تو ماندی حسین هم

هرگز نمیرد آنکه از او زنده ایم ما
پس با همین حساب ، تو ماندی حسین هم

 

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت




 

نگه کن دلم را چه زیبا گرفته
غروبی که در قلب صحرا گرفته

نگه کن چه زیبا چه وحشی چه تنها
نگاهت درون دلم جا گرفته

سکوتم چو ساحل ،سراسر هیاهو
غروبی ز امواج دریا گرفته

میان هجوم غزلهای وحشی
دل تو دلم را به یغما گرفته

وجودم ،سراسر، غزل از غم تو
غزل هم ز بود تو معنا گرفته

غروب دلم را ندیدی که بی تو
چه زیبا،چه زیبا،چه زیبا،گرفته

 

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت




در قیامت ، عابدی را دوزخش انداختند
هر چه فریادش، جوابش را نمی پرداختند

داد میزد خوانده ام هفتاد سال، هرشب نماز
پس چه شد اینک ثواب ِآن همه رازونیاز

یک ندا آمد چرا تهمت زدی همسایه ات
تا شود اینگونه حالت، این جهنم خانه ات

گفت من در طول عمرم گر زدم یک تهمتی.
ظلم باشد زان بسوزم، ای خدا کن رحمتی

آن ندا گفتا همانکس که زدی تهمت براو
طفلکی هفتاد سال، جمع کرده بودش آبرو
 

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت




بی خبر از هم خوابیدن چه سود ؟

بر مزار مردگان خویش نالیدن چه سود ؟

 

زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید ،

ورنه بر مزارش آب پاشیدن چه سود ؟

 

گر نرفتی خانه اش تا زنده بود ،

خانه صاحب عزا خوابیدن چه سود ؟

 

گر نپرسی حال من تا زنده ام ،

گریه و زاری و نالیدن چه سود ؟

 

زنده را در زندگی قدرش بدان ،

ورنه مشکی از برای مرده پوشیدن چه سود ؟

 

گر نکردی یاد من تا زنده ام ،

سنگ مرمر روی قبرم وانهادن ها چه سود…..!؟!

 

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت
1 2 4 5 6