✿مدرسه علمیه جوادالائمه آبدانان استان ایلام✿
 
 

✿جــــوادالائــــــمه آبــــــــدانـــــان✿


حدیث موضوعی





اوقات شرعی


روزشمار فاطمیه


جستجو


آخرین نظرات
  • مازیار در ​در مسجد و در کعبه به دنبال چه هستی؟
  • یا کاشف الکروب  در برگزاری مراسم اربعین همراه با برگزاری نماز ونهار در مدرسه جوادلائمه"ع"خواهران
  • کامبیز در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • یا کاشف الکروب  در با پدر ومادر چگونه رفتار کنیم
  • یا کاشف الکروب  در نحوه شهادت شهید خرازی
  • یا کاشف الکروب  در عید غدیر از دیدگاه شیعیان
  • فرمانده در خیلی نگو من گناهکارم
  • شاهمرادی  در حدیث روز
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • فاطمه در ‌طریقه ختم دعــای مشــلول
  • سياحي‌  در حدیث
  •  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • ام المومنین  در توصیه های استاد دولابی برای زندگی..
  • عابدی  در حدیث
  • مژگان در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • گل نرگس  در حدیث روز
  • زكي زاده  در در تقوا وپرهیز از گناه..



آمار
  • امروز: 996
  • دیروز: 2691
  • 7 روز قبل: 8006
  • 1 ماه قبل: 24868
  • کل بازدیدها: 805579

 



امام حسین از نگاه نبوی
 
 
 
اساسی ترین مساله در هر مکتبی، حفظ و نگهداری آن از انحرافات و تضمین بقای آن است که این افتخار در مکتب اسلام و تشیع به نام اباعبدالله الحسین علیه السلام ثبت شده است . بدین جهت بارها پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:

«حسین منی و انا من حسین » (1) ; حسین از من است و من از حسینم . یعنی نه تنها حسین فرزند من می باشد، بلکه بقای دین و آیین من نیز از اوست و اسلام به واسطه فداکاری و جانبازی او و یارانش باقی می ماند .

در این گفتار کوتاه، بر آن شدیم تا گوشه ای از شخصیت والای امام حسین علیه السلام را از نگاه در یکتای خلقت، پیامبر خاتم صلی الله علیه وآله وسلم به تماشا بنشینیم .

واسطه فیض انبیا
اکثر انبیای الهی، به ویژه پیامبران اولوالعزم، هرگاه به مشکلی بزرگ برخورد نمودند، برای حل آن، خداوند متعال را به انوار طیبه پنج تن آل عباعلیهم السلام سوگند می دادند . (2) برخی از آنها وقتی به نام امام حسین علیه السلام می رسیدند، غمگین می شدند و اشک می ریختند . وقتی از علت آن سؤال کردند، خبر شهادت مظلومانه اباعبدالله الحسین علیه السلام را شنیدند و به عزاداری پرداختند .

ابن عباس می گوید: از پیامبرگرامی اسلام سؤال کردم: آن کلماتی که حضرت آدم علیه السلام از پروردگارش دریافت نمود و به واسطه آن توبه اش پذیرفته شد، چه بود؟

پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: حضرت آدم از خدا خواست به حق محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام توبه اش پذیرفته شود . خداوند نیز توبه او را قبول کرد . (3)

در الدرالثمین، در تفسیر قول خداوند: «فتلقی آدم من ربه کلمات » این گونه آمده است: حضرت آدم برساق عرش، نام های پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و ائمه علیهم السلام را مشاهده کرد و جبرئیل به او تلقین کرد که بگوید: «یا حمید بحق محمد، یا عالی بحق علی، یا فاطر بحق فاطمة، یا محسن بحق الحسن و الحسین و منک الاحسان »

هنگامی که حضرت آدم علیه السلام نام امام حسین علیه السلام را بر زبان جاری ساخت، گریان شد و قلبش خاشع گردید . حضرت آدم علیه السلام گفت: ای جبرئیل! چرا پس از گفتن نام حسین، قلبم شکست و اشکم جاری گردید؟

جبرئیل خبر شهادت امام حسین علیه السلام و چگونگی مصائب او را تشریح نمود و هردو چون مادر جوان مرده، عزاداری و گریه و ناله نمودند . (4)

نظیر این توسلات و خبریافتن از شهادت امام حسین علیه السلام برای نوح، ابراهیم و اسماعیل علیهم السلام زکریا، سلیمان، موسی، عیسی علیهم السلام، نیز ذکر شده است . (5)

این که خداوند متعال قبل از تولد امام حسین علیه السلام در عالم دنیا، پیامبران و اولیای خودش را با حادثه عاشورای حسینی آشنا می کند و چشم آن ها را اشک بار می سازد، از عظمت و ارزش والای حسین بن علی علیه السلام و قیام و شهادت وی حکایت می کند، گرچه دست یابی به فهم عمیق آن، در فکر بشر نمی گنجد .

عترت پیامبر
پیامبر گرامی اسلام، بارها امیرمؤمنان، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را به عنوان عترت و اهل بیت خود معرفی نمود و در موقعیت های مختلف و حوادث گوناگونی آنها را عدل قرآن قرار داد و پذیرش ولایت و اطاعت آنها را بر همه لازم دانست .

روایات زیادی در این زمینه از شیعه و اهل سنت نقل شده است که بعضی از آنها را در این جا یادآور می شویم .

آیه تطهیر
ام سلمه می گوید: روزی پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم در خانه من بود . دخترش، فاطمه علیها السلام غذایی از آرد و شیر (حریره) برای رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم آورد . پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: شوهر و دو فرزندت را نیز دعوت کن . ام سلمه می گوید: علی، حسن و حسین علیهم السلام آمدند و از آن غذا تناول کردند و در زیر کسای پیامبر قرار گرفتند و من در اتاق خودم مشغول نماز بودم . پس خداوند متعال این آیه را بر پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم نازل فرمود: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» (6) ; خداوند متعال اراده فرمود تا ناپاکی ها را از شما، اهل بیت دور سازد و شما را پاک و پاکیزه گرداند .

پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم دامن کسا را گرفت و همه را پوشاند و دست خود را از کسا بیرون آورد و به سوی آسمان دراز کرد و گفت:

این ها افراد برگزیده و اهل بیت من هستند . خدایا! پلیدی و ناپاکی را از اینها دور نما . پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم این جمله را دوبار تکرار نمود .

ام سلمه می گوید: من نزد آنها رفتم و عرض کردم: یا رسول الله! آیا من نیز با شما هستم؟

پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: خوب هستی، تو خوب هستی (7) (کنایه از این که از اهل بیت نیستی، گرچه تو انسان خوبی هستی) .

این روایت، در کتب روایی شیعه و بسیاری کتب اهل سنت آمده است . (8)

نظیر این روایت در مورد آیه مباهله ذکر شده است .

حدیث ثقلین
رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم بارها فرمود: «انی تارک فیکم الثقلین ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی، احدهما اعظم من الآخر، کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض، و عترتی اهل بیتی، و لن یفترقا حتی یردا علی الحوض، فانظروا کیف تخلفونی بهما» ; (9)

«من (از میان شما می روم و) دو چیز گران بها را در میان شما می گذارم . اگر بعد از من، به آن دو تمسک نمایید گمراه نمی شوید . یکی از آن دو از دیگری بزرگ تر است و آن، کتاب خدا (قرآن کریم است که چون) ریسمانی از آسمان به زمین کشیده شده است . (یک سر آن به دست خدا و سر دیگر آن به دست مردم است) . و (دیگری) عترت و اهل بیت من هستند و این دو هرگز از هم جدا نمی شوند، تا کنار حوض کوثر بر من وارد شوند . پس دقت کنید، با عترت من چگونه رفتار خواهید کرد .»

این روایت از شیعه و اهل سنت به حد تواتر نقل شده است و جای هیچ شک و تردیدی باقی نمی گذارد . (10)

عبدالله بن یحیی می گوید: همراه امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام به سوی صفین در حرکت بودیم . نزدیک نینوا رسیدیم . حضرت علی علیه السلام فریاد زد: ای عبدالله! صبر کن!

آن حضرت فرمود: روزی نزد رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم رفتم که از چشمانش اشک می ریخت . عرض کردم: ای رسول خدا! پدر و مادرم به فدایت، چرا گریه می کنی؟ آیا کسی شما را رنجانده است؟

فرمود: نه، بلکه جبرئیل خبر شهادت حسین علیه السلام را در شط فرات برایم آورده است . آیا می خواهی از تربتش ببویی؟

عرض کردم: آری . پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم مشتی از خاک را به من داد . بی اختیار گریستم . فرمود: نام آن سرزمین «کربلا» ست .

وقتی حسین علیه السلام دوساله شد، پیامبر به سفری رفت و در بین راه، کلمه استرجاع «انا لله و انا الیه راجعون » را بر زبان جاری ساخت و اشک از دیدگانش فرو ریخت . از علت گریه آن حضرت سؤال شد . آن حضرت فرمود: جبرئیل از سرزمینی در کناره شط فرات به من خبرداد که نام آن کربلاست . فرزندم، حسین در آن جا کشته می شود . مثل این است که الآن قتلگاه و محل دفن او را می بینم و گویا مشاهده می کنم (اهل بیتش) را که چون اسیران بر محمل ها سوار می شوند و سر بریده فرزندم، حسین را برای یزید - لعنة الله علیه - هدیه می برند . به خدا سوگند! هیچ کس نیست که به سر بریده حسین علیه السلام نگاه کند و خوشحال شود، مگر این که (منافق است و) خداوند بین دل و زبانش جدایی قرار می دهد و عذاب دردناکی در انتظارش است .

سپس پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم غمگین و محزون از سفر بازگشت، بر منبر بالا رفت، حسن و حسین علیهما السلام را نیز با خود بر بالای منبر برد و خطبه خواند و مردم را موعظه نمود . پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم پس از این که از سخنرانی فارغ گشت، دست راست را روی سر حسن و دست چپ را روی سر حسین نهاد و فرمود:

«اللهم ان محمدا عبدک و رسولک و هذان اطائب عترتی و خیار ارومتی و افضل ذریتی . . . ; خدایا! محمد، بنده و فرستاده توست، و این دو پاکیزه ترین عترت من و برگزیده ترین خاندان من و برترین ذریه من هستند . . . جبرئیل به من خبرداد این فرزندم به وسیله سم شهید می گردد و آن یکی در میدان جنگ به خون می غلتد .

خدایا! شهادت را بر آنها مبارک گردان و آنها را از سروران شهدا قرار بده . خدایا! قاتل و کشنده وی را مبارک نگردان و او را خوار و ذلیل بساز و حرارت آتش را به او بچشان و او را در پایین ترین منازل جهنم جای بده .»

مردم گریه و ناله نمودند و پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم به آنها فرمود: ای مردم! شما برای حسین گریه می کنید و یاری اش نمی کنید! خدایا! تو ولی و یاورش باش .

سپس فرمود: ای مردم! من از میان شما می روم و دو چیز گران بها را در بین شما باقی می گذارم: کتاب خدا و عترت و اصل و میوه دلم و جان خودم . این دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا این که در روز قیامت بر لب حوض کوثر بر من وارد شوند . من از شما چیزی نمی خواهم جز آنچه را که خداوند مرا مامور ساخته است تا از شما بخواهم و آن، دوستی اهل بیت من است .

بر حذر باشید از این که در قیامت بر لب حوض در حالی با من ملاقات کنید که اهل بیت من از سوی شما اذیت شده باشند و بر آنها ظلم کرده یا آنها را به قتل رسانده باشید .

آگاه باشید! امت در روز قیامت در سه گروه، هر کدام با پرچمی خاص نزد من می آیند; گروهی با پرچم سیاه وارد می شوند . آنها افرادی هستند که ملائکه از اعمال زشت آنها شیون می کنند . وقتی در مقابل من قرار می گیرند، از آنها سؤال می کنم: شما کیستید؟ آنها در حالی که نام مرا فراموش کرده اند، می گویند: ما عرب و یکتا پرست هستیم . می گویم: من احمد، پیامبر عرب و عجم هستم . می گویند: ما از امت تو هستیم . می گویم: با کتاب خدا و اهل بیت من، بعد از من چگونه رفتار نمودید؟ می گویند: کتاب خدا را ضایع نمودیم و عترت شما را با جدیت تمام خواستیم از روی زمین برداریم و نابود سازیم .

بعد از شنیدن این سخنان، از آنها رو می گردانم و آنها تشنه و رو سیاه برگردانده می شوند .

سپس گروه دیگری با برچم سیاه تری می آیند . می گویم: شما با ثقلین، یعنی کتاب خدا و عترت من، بعد از من چگونه رفتار نمودید؟ می گویند: باثقل اکبر، یعنی قرآن مخالفت کردیم و ثقل اصغر، یعنی عترت و اهل بیت شما را هرچه توانستیم، اذیت نمودیم . می گویم: از من دور شوید! آنها را با روسیاهی و عطش باز می گردانند .

سپس گروه سوم با پرچمی روشن و چهره هایی نورانی نزد من می آیند . می گویم: شما کیستید؟ می گویند: ما از امت محمد مصطفی صلی الله علیه وآله وسلم و اهل کلمه توحید و تقوا هستیم . ما از بازماندگان اهل حق و حقیقت می باشیم . به کتاب خدا عمل نمودیم، حلال آن را حلال و حرام آن را حرام دانستیم، ذریه پیامبر خاتم را دوست داشتیم و بدان گونه که یار و مددکار خود بودیم . آنها را یاری نمودیم و با دشمنانشان جنگیدیم .

پس به ایشان می گویم: بشارت باد بر شما! من پیامبر شما محمد هستم . در دنیا همان گونه که گفتید، بودید .

سپس از آب کوثر به آنها می نوشانم . سیراب و خوشحال از آنجا باز گردانده می شوند و داخل بهشت می گردند و برای همیشه در آنجا می مانند . (11)

پاره تن پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم
امام صادق علیه السلام می فرماید: به پیامبر خداصلی الله علیه وآله وسلم خبر دادند که ام ایمن شب و روز گریه می کند . وی را به حضور پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم آوردند . آن حضرت پرسید: چرا گریه می کنی؟

گفت: خوابی دردناک دیده ام .

فرمود: خوابت را بگو .

گفت: بر من سخت است که خواب را بر زبان آورم .

فرمود: خوابت آن گونه نیست که می پنداری .

گفت: یا رسول الله! شبی در خواب دیدم پاره ای از پیکرت جدا شد و در خانه من افتاد .

فرمود: ام ایمن! آسوده باش! فاطمه پسری به دنیا می آورد، تو او را پرورش می دهی و نگهداری اش می کنی . او پاره تن من است که در خانه تو خواهد بود .

ام ایمن می گوید: روز هفتم، نوزاد را به نزد پیامبر بردم . حضرت فرمود: آفرین بر تو و نوزادی که در بغل داری! این است تعبیر خواب تو . (12)

خبر شهادت
آنچه بیش تر از هرچیز در زندگی ابا عبدالله الحسین علیه السلام خصوصا در زمان پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و از زبان آن حضرت به چشم می خورد، این است که در حوادث زیادی، خبر از شهادت آن حضرت به میان می آید و پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم و همسران آن حضرت و اهل بیت علیهم السلام به یاد کربلا و حوادث دل خراش آن، اشک می ریزند .

قیام و شهادت امام حسین علیه السلام نقطه عطفی در تاریخ اسلام بود; در صدر اسلام دو هجرت واقع شده: هجرت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم از مکه به مدینه، که برای پایه گذاری مکتب نجات بخش اسلام بوده و هجرت امام حسین علیه السلام از مدینه به مکه و سپس به طرف کربلا، که برای حفظ آن بود .

پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم می دانست که شهادت امام حسین علیه السلام اسلام را تا ابد حفظ می کند; به همین خاطر آن حضرت بیش ترین کلامش را در معرفی امام حسین علیه السلام و راه و روش او و شهادتش به کار گرفت .

در این جا به بعضی از آن حوادث و سخنان پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم اشاره می کنیم:

ترتب سرخ
امام باقرعلیه السلام می فرماید: روزی پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم در خانه ام سلمه بود . سفارش کرد: کسی نزد من نیاید . طولی نکشید که حسین علیه السلام در حالی که کودک بود، وارد شد و سراغ پیامبر را گرفت و بلافاصله خودش را به پیامبر رساند .

ام سلمه می گوید: به دنبالش دویدم (شاید مانع شوم). وقتی به او رسیدم، دیدم حسین صلی الله علیه وآله وسلم روی سینه پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم نشسته است و پیغمبر گریه می کند و چیزی در دست دارد .

پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: ام سلمه! این جبرئیل است که به من خبر می دهد حسینم کشته خواهد شد . این هم خاک سرزمینی است که حسین در آنجا شهید می شود . آن را نزد خود نگهدار . هر وقت به خون تبدیل شد، حسینم کشته گردیده است .

ام سلمه عرض کرد: یا رسول الله! از خدا بخواه از او دفع کند .

فرمود: خواستم و خدا وحی کرد: این درجه ای است که هیچ کس بدان نرسد (جز حسین علیه السلام). حسین، هر یک از پیروان خود را که شفاعت کند، پذیرفته می شود . حضرت مهدی علیه السلام فرزند او است . خوشا به حال کسی که از دوستان و پیروان حسین باشد! به خدا قسم آنها در روز قیامت رستگارند . (13)

راز بوسه های پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم
امام باقرعلیه السلام می فرماید: شیوه پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم این بود که چون حسین علیه السلام نزد او می آمد، او را به پیش خود می کشانید و به امیرمؤمنان علیه السلام می فرمود: حسین را نگهدار . سپس جای جای بدن او را می بوسید و می گریست . حسین سؤال می کرد که: پدرجان! چرا گریه می کنی؟ پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم می فرمود: پسرجانم! جای شمشیرهایت را می بوسم و می گریم . (14)

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




امام حسین از نگاه نبوی
 
 
 
اساسی ترین مساله در هر مکتبی، حفظ و نگهداری آن از انحرافات و تضمین بقای آن است که این افتخار در مکتب اسلام و تشیع به نام اباعبدالله الحسین علیه السلام ثبت شده است . بدین جهت بارها پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:

«حسین منی و انا من حسین » (1) ; حسین از من است و من از حسینم . یعنی نه تنها حسین فرزند من می باشد، بلکه بقای دین و آیین من نیز از اوست و اسلام به واسطه فداکاری و جانبازی او و یارانش باقی می ماند .

در این گفتار کوتاه، بر آن شدیم تا گوشه ای از شخصیت والای امام حسین علیه السلام را از نگاه در یکتای خلقت، پیامبر خاتم صلی الله علیه وآله وسلم به تماشا بنشینیم .

واسطه فیض انبیا
اکثر انبیای الهی، به ویژه پیامبران اولوالعزم، هرگاه به مشکلی بزرگ برخورد نمودند، برای حل آن، خداوند متعال را به انوار طیبه پنج تن آل عباعلیهم السلام سوگند می دادند . (2) برخی از آنها وقتی به نام امام حسین علیه السلام می رسیدند، غمگین می شدند و اشک می ریختند . وقتی از علت آن سؤال کردند، خبر شهادت مظلومانه اباعبدالله الحسین علیه السلام را شنیدند و به عزاداری پرداختند .

ابن عباس می گوید: از پیامبرگرامی اسلام سؤال کردم: آن کلماتی که حضرت آدم علیه السلام از پروردگارش دریافت نمود و به واسطه آن توبه اش پذیرفته شد، چه بود؟

پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: حضرت آدم از خدا خواست به حق محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام توبه اش پذیرفته شود . خداوند نیز توبه او را قبول کرد . (3)

در الدرالثمین، در تفسیر قول خداوند: «فتلقی آدم من ربه کلمات » این گونه آمده است: حضرت آدم برساق عرش، نام های پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و ائمه علیهم السلام را مشاهده کرد و جبرئیل به او تلقین کرد که بگوید: «یا حمید بحق محمد، یا عالی بحق علی، یا فاطر بحق فاطمة، یا محسن بحق الحسن و الحسین و منک الاحسان »

هنگامی که حضرت آدم علیه السلام نام امام حسین علیه السلام را بر زبان جاری ساخت، گریان شد و قلبش خاشع گردید . حضرت آدم علیه السلام گفت: ای جبرئیل! چرا پس از گفتن نام حسین، قلبم شکست و اشکم جاری گردید؟

جبرئیل خبر شهادت امام حسین علیه السلام و چگونگی مصائب او را تشریح نمود و هردو چون مادر جوان مرده، عزاداری و گریه و ناله نمودند . (4)

نظیر این توسلات و خبریافتن از شهادت امام حسین علیه السلام برای نوح، ابراهیم و اسماعیل علیهم السلام زکریا، سلیمان، موسی، عیسی علیهم السلام، نیز ذکر شده است . (5)

این که خداوند متعال قبل از تولد امام حسین علیه السلام در عالم دنیا، پیامبران و اولیای خودش را با حادثه عاشورای حسینی آشنا می کند و چشم آن ها را اشک بار می سازد، از عظمت و ارزش والای حسین بن علی علیه السلام و قیام و شهادت وی حکایت می کند، گرچه دست یابی به فهم عمیق آن، در فکر بشر نمی گنجد .

عترت پیامبر
پیامبر گرامی اسلام، بارها امیرمؤمنان، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام را به عنوان عترت و اهل بیت خود معرفی نمود و در موقعیت های مختلف و حوادث گوناگونی آنها را عدل قرآن قرار داد و پذیرش ولایت و اطاعت آنها را بر همه لازم دانست .

روایات زیادی در این زمینه از شیعه و اهل سنت نقل شده است که بعضی از آنها را در این جا یادآور می شویم .

آیه تطهیر
ام سلمه می گوید: روزی پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم در خانه من بود . دخترش، فاطمه علیها السلام غذایی از آرد و شیر (حریره) برای رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم آورد . پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: شوهر و دو فرزندت را نیز دعوت کن . ام سلمه می گوید: علی، حسن و حسین علیهم السلام آمدند و از آن غذا تناول کردند و در زیر کسای پیامبر قرار گرفتند و من در اتاق خودم مشغول نماز بودم . پس خداوند متعال این آیه را بر پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم نازل فرمود: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» (6) ; خداوند متعال اراده فرمود تا ناپاکی ها را از شما، اهل بیت دور سازد و شما را پاک و پاکیزه گرداند .

پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم دامن کسا را گرفت و همه را پوشاند و دست خود را از کسا بیرون آورد و به سوی آسمان دراز کرد و گفت:

این ها افراد برگزیده و اهل بیت من هستند . خدایا! پلیدی و ناپاکی را از اینها دور نما . پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم این جمله را دوبار تکرار نمود .

ام سلمه می گوید: من نزد آنها رفتم و عرض کردم: یا رسول الله! آیا من نیز با شما هستم؟

پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: خوب هستی، تو خوب هستی (7) (کنایه از این که از اهل بیت نیستی، گرچه تو انسان خوبی هستی) .

این روایت، در کتب روایی شیعه و بسیاری کتب اهل سنت آمده است . (8)

نظیر این روایت در مورد آیه مباهله ذکر شده است .

حدیث ثقلین
رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم بارها فرمود: «انی تارک فیکم الثقلین ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی، احدهما اعظم من الآخر، کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض، و عترتی اهل بیتی، و لن یفترقا حتی یردا علی الحوض، فانظروا کیف تخلفونی بهما» ; (9)

«من (از میان شما می روم و) دو چیز گران بها را در میان شما می گذارم . اگر بعد از من، به آن دو تمسک نمایید گمراه نمی شوید . یکی از آن دو از دیگری بزرگ تر است و آن، کتاب خدا (قرآن کریم است که چون) ریسمانی از آسمان به زمین کشیده شده است . (یک سر آن به دست خدا و سر دیگر آن به دست مردم است) . و (دیگری) عترت و اهل بیت من هستند و این دو هرگز از هم جدا نمی شوند، تا کنار حوض کوثر بر من وارد شوند . پس دقت کنید، با عترت من چگونه رفتار خواهید کرد .»

این روایت از شیعه و اهل سنت به حد تواتر نقل شده است و جای هیچ شک و تردیدی باقی نمی گذارد . (10)

عبدالله بن یحیی می گوید: همراه امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام به سوی صفین در حرکت بودیم . نزدیک نینوا رسیدیم . حضرت علی علیه السلام فریاد زد: ای عبدالله! صبر کن!

آن حضرت فرمود: روزی نزد رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم رفتم که از چشمانش اشک می ریخت . عرض کردم: ای رسول خدا! پدر و مادرم به فدایت، چرا گریه می کنی؟ آیا کسی شما را رنجانده است؟

فرمود: نه، بلکه جبرئیل خبر شهادت حسین علیه السلام را در شط فرات برایم آورده است . آیا می خواهی از تربتش ببویی؟

عرض کردم: آری . پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم مشتی از خاک را به من داد . بی اختیار گریستم . فرمود: نام آن سرزمین «کربلا» ست .

وقتی حسین علیه السلام دوساله شد، پیامبر به سفری رفت و در بین راه، کلمه استرجاع «انا لله و انا الیه راجعون » را بر زبان جاری ساخت و اشک از دیدگانش فرو ریخت . از علت گریه آن حضرت سؤال شد . آن حضرت فرمود: جبرئیل از سرزمینی در کناره شط فرات به من خبرداد که نام آن کربلاست . فرزندم، حسین در آن جا کشته می شود . مثل این است که الآن قتلگاه و محل دفن او را می بینم و گویا مشاهده می کنم (اهل بیتش) را که چون اسیران بر محمل ها سوار می شوند و سر بریده فرزندم، حسین را برای یزید - لعنة الله علیه - هدیه می برند . به خدا سوگند! هیچ کس نیست که به سر بریده حسین علیه السلام نگاه کند و خوشحال شود، مگر این که (منافق است و) خداوند بین دل و زبانش جدایی قرار می دهد و عذاب دردناکی در انتظارش است .

سپس پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم غمگین و محزون از سفر بازگشت، بر منبر بالا رفت، حسن و حسین علیهما السلام را نیز با خود بر بالای منبر برد و خطبه خواند و مردم را موعظه نمود . پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم پس از این که از سخنرانی فارغ گشت، دست راست را روی سر حسن و دست چپ را روی سر حسین نهاد و فرمود:

«اللهم ان محمدا عبدک و رسولک و هذان اطائب عترتی و خیار ارومتی و افضل ذریتی . . . ; خدایا! محمد، بنده و فرستاده توست، و این دو پاکیزه ترین عترت من و برگزیده ترین خاندان من و برترین ذریه من هستند . . . جبرئیل به من خبرداد این فرزندم به وسیله سم شهید می گردد و آن یکی در میدان جنگ به خون می غلتد .

خدایا! شهادت را بر آنها مبارک گردان و آنها را از سروران شهدا قرار بده . خدایا! قاتل و کشنده وی را مبارک نگردان و او را خوار و ذلیل بساز و حرارت آتش را به او بچشان و او را در پایین ترین منازل جهنم جای بده .»

مردم گریه و ناله نمودند و پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم به آنها فرمود: ای مردم! شما برای حسین گریه می کنید و یاری اش نمی کنید! خدایا! تو ولی و یاورش باش .

سپس فرمود: ای مردم! من از میان شما می روم و دو چیز گران بها را در بین شما باقی می گذارم: کتاب خدا و عترت و اصل و میوه دلم و جان خودم . این دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا این که در روز قیامت بر لب حوض کوثر بر من وارد شوند . من از شما چیزی نمی خواهم جز آنچه را که خداوند مرا مامور ساخته است تا از شما بخواهم و آن، دوستی اهل بیت من است .

بر حذر باشید از این که در قیامت بر لب حوض در حالی با من ملاقات کنید که اهل بیت من از سوی شما اذیت شده باشند و بر آنها ظلم کرده یا آنها را به قتل رسانده باشید .

آگاه باشید! امت در روز قیامت در سه گروه، هر کدام با پرچمی خاص نزد من می آیند; گروهی با پرچم سیاه وارد می شوند . آنها افرادی هستند که ملائکه از اعمال زشت آنها شیون می کنند . وقتی در مقابل من قرار می گیرند، از آنها سؤال می کنم: شما کیستید؟ آنها در حالی که نام مرا فراموش کرده اند، می گویند: ما عرب و یکتا پرست هستیم . می گویم: من احمد، پیامبر عرب و عجم هستم . می گویند: ما از امت تو هستیم . می گویم: با کتاب خدا و اهل بیت من، بعد از من چگونه رفتار نمودید؟ می گویند: کتاب خدا را ضایع نمودیم و عترت شما را با جدیت تمام خواستیم از روی زمین برداریم و نابود سازیم .

بعد از شنیدن این سخنان، از آنها رو می گردانم و آنها تشنه و رو سیاه برگردانده می شوند .

سپس گروه دیگری با برچم سیاه تری می آیند . می گویم: شما با ثقلین، یعنی کتاب خدا و عترت من، بعد از من چگونه رفتار نمودید؟ می گویند: باثقل اکبر، یعنی قرآن مخالفت کردیم و ثقل اصغر، یعنی عترت و اهل بیت شما را هرچه توانستیم، اذیت نمودیم . می گویم: از من دور شوید! آنها را با روسیاهی و عطش باز می گردانند .

سپس گروه سوم با پرچمی روشن و چهره هایی نورانی نزد من می آیند . می گویم: شما کیستید؟ می گویند: ما از امت محمد مصطفی صلی الله علیه وآله وسلم و اهل کلمه توحید و تقوا هستیم . ما از بازماندگان اهل حق و حقیقت می باشیم . به کتاب خدا عمل نمودیم، حلال آن را حلال و حرام آن را حرام دانستیم، ذریه پیامبر خاتم را دوست داشتیم و بدان گونه که یار و مددکار خود بودیم . آنها را یاری نمودیم و با دشمنانشان جنگیدیم .

پس به ایشان می گویم: بشارت باد بر شما! من پیامبر شما محمد هستم . در دنیا همان گونه که گفتید، بودید .

سپس از آب کوثر به آنها می نوشانم . سیراب و خوشحال از آنجا باز گردانده می شوند و داخل بهشت می گردند و برای همیشه در آنجا می مانند . (11)

پاره تن پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم
امام صادق علیه السلام می فرماید: به پیامبر خداصلی الله علیه وآله وسلم خبر دادند که ام ایمن شب و روز گریه می کند . وی را به حضور پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم آوردند . آن حضرت پرسید: چرا گریه می کنی؟

گفت: خوابی دردناک دیده ام .

فرمود: خوابت را بگو .

گفت: بر من سخت است که خواب را بر زبان آورم .

فرمود: خوابت آن گونه نیست که می پنداری .

گفت: یا رسول الله! شبی در خواب دیدم پاره ای از پیکرت جدا شد و در خانه من افتاد .

فرمود: ام ایمن! آسوده باش! فاطمه پسری به دنیا می آورد، تو او را پرورش می دهی و نگهداری اش می کنی . او پاره تن من است که در خانه تو خواهد بود .

ام ایمن می گوید: روز هفتم، نوزاد را به نزد پیامبر بردم . حضرت فرمود: آفرین بر تو و نوزادی که در بغل داری! این است تعبیر خواب تو . (12)

خبر شهادت
آنچه بیش تر از هرچیز در زندگی ابا عبدالله الحسین علیه السلام خصوصا در زمان پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و از زبان آن حضرت به چشم می خورد، این است که در حوادث زیادی، خبر از شهادت آن حضرت به میان می آید و پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم و همسران آن حضرت و اهل بیت علیهم السلام به یاد کربلا و حوادث دل خراش آن، اشک می ریزند .

قیام و شهادت امام حسین علیه السلام نقطه عطفی در تاریخ اسلام بود; در صدر اسلام دو هجرت واقع شده: هجرت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم از مکه به مدینه، که برای پایه گذاری مکتب نجات بخش اسلام بوده و هجرت امام حسین علیه السلام از مدینه به مکه و سپس به طرف کربلا، که برای حفظ آن بود .

پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم می دانست که شهادت امام حسین علیه السلام اسلام را تا ابد حفظ می کند; به همین خاطر آن حضرت بیش ترین کلامش را در معرفی امام حسین علیه السلام و راه و روش او و شهادتش به کار گرفت .

در این جا به بعضی از آن حوادث و سخنان پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم اشاره می کنیم:

ترتب سرخ
امام باقرعلیه السلام می فرماید: روزی پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم در خانه ام سلمه بود . سفارش کرد: کسی نزد من نیاید . طولی نکشید که حسین علیه السلام در حالی که کودک بود، وارد شد و سراغ پیامبر را گرفت و بلافاصله خودش را به پیامبر رساند .

ام سلمه می گوید: به دنبالش دویدم (شاید مانع شوم). وقتی به او رسیدم، دیدم حسین صلی الله علیه وآله وسلم روی سینه پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم نشسته است و پیغمبر گریه می کند و چیزی در دست دارد .

پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فرمود: ام سلمه! این جبرئیل است که به من خبر می دهد حسینم کشته خواهد شد . این هم خاک سرزمینی است که حسین در آنجا شهید می شود . آن را نزد خود نگهدار . هر وقت به خون تبدیل شد، حسینم کشته گردیده است .

ام سلمه عرض کرد: یا رسول الله! از خدا بخواه از او دفع کند .

فرمود: خواستم و خدا وحی کرد: این درجه ای است که هیچ کس بدان نرسد (جز حسین علیه السلام). حسین، هر یک از پیروان خود را که شفاعت کند، پذیرفته می شود . حضرت مهدی علیه السلام فرزند او است . خوشا به حال کسی که از دوستان و پیروان حسین باشد! به خدا قسم آنها در روز قیامت رستگارند . (13)

راز بوسه های پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم
امام باقرعلیه السلام می فرماید: شیوه پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم این بود که چون حسین علیه السلام نزد او می آمد، او را به پیش خود می کشانید و به امیرمؤمنان علیه السلام می فرمود: حسین را نگهدار . سپس جای جای بدن او را می بوسید و می گریست . حسین سؤال می کرد که: پدرجان! چرا گریه می کنی؟ پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم می فرمود: پسرجانم! جای شمشیرهایت را می بوسم و می گریم . (14)

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




نوید شاهد فارس: شهيد غلام عباس کرمی در یازدهم فروردین ماه 1338 در خانواده ای متدين و مذهبی در روستای شهر ميان از توابع شهرستان اقليد به دنيا آمد . از همان کودکی علاقه شديدی به اسلام و مسائل اسلامی داشت . دوران ابتدائی را در همان روستا پشت سر گذاشت و برای ادامه تحصيل به اقلید رفت .


با اوج گيری انقلاب شکوهمند اسلامی وی بسيار فعال و پر شور در تظاهرات و راهپيمائی ها شرکت نموده و ديگران را نيز به شرکت در فعاليت ها تشويق می کرد و عامل بسيار مهمی در آگاهی روستا بود . با پيروزی انقلاب وی وارد سپاه پاسداران شد و در مدت حضور در سپاه تا زمان شهادت شاهد خدمات ارزنده  اين شهيد گرانقدر باشيم .

وی زياد اهل مطالعه بود به طوری که در زمان شهادت همرزمانش وقتی در جمعی می نشست ساکت و سر به زير بود . از مطرح شدن بيزار ، بسيار قانع و ساده بود و بسيار کم صحبت می کرد و بيشتر به مطالعه و فکر می پرداخت . هيچ چيز او را مضطرب و هيجان زده نمی کرد و در هر شرايطی آرامش روحی داشت . ايشان به دفعات به جبهه ها اعزام و مسئوليت های مهمی بر عهده داشت از جمله: جانشين گردان پياده در تيپ احمد ابن موسي ، فرمانده گردان پياده در تيپ 35 امام حسن (ع) جانشين معاونت عمليات تيپ 35 امام حسن (ع) . غلامعباس در این عملیاتها چندين دفعه نيز مجروح گرديد . اما هيچ گاه از ادای وظيفه ی خطير خود غافل نبود.

شهيد غلامعباس کرمی در وصیت نامه اش می نویسد:
اي خانواده هايي که شهيد داده ايد در راه اسلام و اي آن هايي که مؤمن به انقلاب هستيد بايد شهيد دهيد و شما حافظ راه شهيدان خود شويد و حفظ کنيد ولايت فقيه را بر مبناي حکومت اسلامي و از بين ببريد منافق هاي که ضد ولايت فقيه يعنی ضد اسلامند.

وی در وصیت نامه دیگرش خطاب به امت ایران می نویسد:


جنگ امروزه فرزندان اسلام، نه از روی لجاجت و راحت طلبی و نه برای آزادی، که غرب و شرق گرفتار آن هستند بوده و نه برای توسعه خاک و کشور داری و قتل و تخريب و قدرت طلبی بلکه فقط و فقط برای اطاعت از مالک ملک رب العالمين که نشر اسلام محمد(ص) به ما تکليف کرده با اين که می دانيم اسلام حد و مرزی ندارد که در يک جا متوقف شود که طبق گفته حجت خدا امام معصوم اگر در آن سوی دنيا که دورترين نقطه است به شما مظلومی دار مظلوميت سر بدهند و ما بتوانيم به او کمک کنيم ولی کوتاهی کنيم مسلمان نيستيم.

و سرانجام شهيد غلامعباس کرمی در نهم اسفند ماه 1366 در منطقه بصره به درجه رفيع شهادت نائل گرديد . از اين شهيد گرانقدر دو فرزند به يادگار مانده است .

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 

موارد منع مصرف سکنجبین

 

– در معده‌های سرد و ضعیف

 

– مبتلایان به ضعف اعصاب

 

– مبتلایان به دردها و مشکلات رحمی

 

– مبتلایان به تکرر و قطره قطره آمدن ادرار و سایر مشکلات مثانه

 

– مبتلایان به زخم‌های گوارشی

 

– در زمان حالت تهوع

 

در این موارد هرقدر ترشی سکنجبین بیشتر باشد عارضه بیشتری دارد.

 

توجه : کسانی که دچار سرماخوردگی شده اند وآنهایی که مبتلا به رعشه و دردهای عصبی هستند حتما باید از سکنجبین دوری کنند.

بهترین زمان مصرف سکنجبین

 

استفاده از سکنجبین در افراد گرم مزاج و در فصل تابستان مناسب است که به ویژه همراه با کاهو برای کاهش حرارت و ایجاد آرامش توصیه می‌شود.

مصرف کاهو و سکنجبین

 

در طب سنتی مزاج کاهو سرد و تر است و سکنجبین مزاج گرم و خشک دارد به این دلیل که سکنجبین از ترکیب سرکه و عسل درست می‌شود که به اندازه معین جوشانده شده و اثرات گرم و خشکی را بر جای می‌گذارد، در واقع اثرات گرم و خشک سکنجبین با اثرات سرد و تر کاهو تا حدودی یکدیگر را خنثی می‌کنند. با توجه به اینکه کاهو خواب آور، مسکن و ضد درد است می‌تواند به همراه سکنجبین مصرف شود و عارضه‌ای نیز به همراه نداشته باشد.

 

درد شکمی

 

اگر کاهو را به تنهایی بدون سکنجبین مصرف کنیم ممکن است رطوبت، تری و سردی آن تاثیر نامطلوبی بر روی افرادی که سن بالا دارند یا دارای مزاج بلغمی هستند بر جای بگذارد اما اگر به همراه سکنجبین مصرف شود این عوارض را به همراه نخواهد داشت .

طرز تهیه سکنجبین

مواد لازم:

 

سرکه طبیعی ۲ واحد، عسل زنبوری چند گیاهی ۵ واحد، آب سالم بدون کلر ۴ واحد، یا آنقدر که لازم باشد با توجه به غلظتی که مورد نظر است. طرز تهیه: ابتدا هر سه جزء را مخلوط کرده بجوشانید و کف آن را بگیرید تا به یک چهارم برسد و به قوام آید و عده‌ای معتقدند آنقدر بجوشد تا یک پنجم مخلوط باقی بماند.

 

نکته: در تهیه سکنجبین می‌توان عرق نعناع یا خود نعناع را نیز استفاده کرد تا از عطر و خواص آن بهره مند شد. تذکر: هر جا مصرف سکنجبین (سرکه انگبین) توصیه شده‌است، منظور سکنجبینی است که با سرکه طبیعی، عسل زنبوری چند گیاهی و عرق یا خود نعناع در ظرف مسی با آب سالم بدون کلر تهیه شده باشد.

 

سکنجبین خیار

 

داخل شربت سکنجبین  مقداری خیار ریز ریز کرده و یخ می ریزیم و سکنجبین خیار تهیه می کنیم که بسیار برای فصول گرم سال مطلوب است. این شربت بهترین چیز برای رفع عطش در هوای گرم است.

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




سکنجبین : از خواص بی نظیر سکنجبین چیزی میدانید ؟
 
سکنجبین از دیرباز یکی از معروف‌ترین شربت‌های ایرانی بوده و همه ما ترکیب کاهو و سکنجبین را به عنوان یک میان وعده لذیذ یا ترکیب آن با خیار و آبلیمو را به عنوان یک نوشیدنی خوشمزه برای فرونشاندن عطش روزهای گرم تابستان تجربه کرده ایم.

این شریت متشکل از عسل و سرکه است که به میزان معینی درهم می‌آمیزند، ولی امروزه به دلیل گران بودن عسل از شکر استفاده می‌کنند. نام سکنجبین بر گرفته از مواد تشکیل دهنده آن یعنی سرکه و انگبین به معنی عسل است. در ادامه به فواید این خوراکی سالم می‌پردازیم.

 

طرز تهیه شربت سکنجبین
عسل ۵ لیوان
سرکه طبیعی (سرکه سیب، انگور ) ۲ لیوان
آب ۴ لیوان
چند شاخه نعنا تازه یا ۱ لیوان عرق نعنا
ابتدا عسل و آب را مخلوط کرده و بر روی حرارت قرار دهید. سپس نعنا را به مخلوط اضافه کنید، آنقدر روی حرارت نگهدارید تا شربت غلیظ شود سرکه را درون شربت بریزید و منتظر بمانید چند جوش بزند. شربت را از روی حرارت برداشته و بگذارید سرد شود. سپس آن را صاف کرده و درون شیشه ای خشک بریزید و در یخچال یا جای خنک نگهداری کنید. اگر از شکر به جای عسل استفاده می‌کنید ابتدا شکر را در آب حل کنید و از صافی بگذرانید و بعد اقدام به تهیه شربت نمایید.

 

خواص سکنجبین
شربت سکنجبین به علت وجود ویتامین D، کلسیم، منیزیم و فسفر موجب استحکام استخوان‌ها و دندان‌ها می‌شود و از بروز پوکی استخوان در افراد جلوگیری می‌کند. این شربت حاوی آنتی‌اکسیدانی قوی است که نقش موثری در تقویت سیستم ایمنی بدن دارد و بدن را در برابر بیماری‌های مختلف به ویژه انواع سرطان‌ ها محافظت می‌کند.

این شربت با تصفیه کردن خون، غلظت خون را کاهش می‌دهد بنابراین برای مبتلایان به نقرس و اسید اوریک بالا مفید است. وجود املاح و مواد معدنی موجود در عسل نیز در سلامتی پوست و مو تاثیر به سزایی دارد.

با مصرف این شربت می‌توان مشکلات و بیماری های زیر از بین برد. اگر چه باید خاطر نشان کرد که استفاده از طب سنتی هرگز نمی‌تواند جای استفاده از درمان‌های پزشکی و دارو را پر کند. سایر خواص شربت سکنجبین به قرار زیر است :

کاهش حرارت و دمای بدن
کاهش فشار خون
کاهش صفرای بدن
درمان بی خوابی
اشتها آور
کاهش سردرد
مسهل و ملین
باز کردن انسداد عروق
درمان درد معده
درمان نفخ و مشکلات گوارشی
مشکلات ادراری
سکنجبین را می توان به روش‌های مختلف استفاده کرد. در طب سنتی استفاده از این شربت به همراه گیاهان دارویی در رفع بسیاری از بیماری ها موثر است. استفاده از سکنجبین همراه با کاهو ، ترکیبی اشتها آور است.

 

در طب سنتی توصیه شده است که بعضی مواد غذایی را با مصلح آن مصرف شود، به این معنی که هر ماده غذایی در کنار خواص مفیدی که دارد ممکن است بر روی برخی از اعضای بدن تاثیرات نامطلوب نیز داشته باشد.

مصرف مواد غذایی یا گیاهان دارویی مصلح این عوارض ناخواسته را از بین می‌برد برای مثال کاهو به تنهایی دارای طبعی سرد است و عوارضی نامطلوبی برای افرادی که سن بالا یا دارای مزاج بلغمی هستند بر جای می‌گذارد اما اگر به همراه سکنجبین مصرف شود این عوارض از بین خواهد رفت.

ترکیب آن با شیرین بیان گفته می‌شود در باز کردن قلنج موثر است، ترکیب آن با آب پخته کاسنی شاید طعم دل‌چسبی نداشته باشد اما بهترین دارو برای رفع تب شدید و طولانی مدت می باشد.

استفاده از این شربت باعث می‌شود تا سموم بدن از طریق ادرار یا عرق از بدن دفع شوند و این به بهبود عملکرد کبد و کیسه صفرا کمک خواهد کرد.

در افرادی که دارای مشکلات گوارشی هستند به خصوص افرادی که نفخ مبتلا هستند ترکیب سکنجبین و اسطوخدوس به عنوان یک داروی شفابخش شناخته می‌شود، با این حال باید دقت داشته باشید استفاده بیش از اندازه از سکنجبین برای مبتلایان به بیماری زخم معده مضر است.

ترکیب سکنجبین و ماء الشعیر نیز برای پاکسازی بدن از مواد زائد مورد استفاده قرار می گیرد. سکنجبین مواد غلیظ و چسبنده در مجاری بدن را جدا می‌کند و ماء الشعیر خاصیت شستشو دهندگی دارد و این مواد را از بدن دفع می‌کند. این پاکسازی به عملکرد بهتر کبد کمک می‌کند.

زمان مصرف سکنجبین
توصیه شده در فصل سرما و زمستان این شربت را نیمه گرم استفاده کنید تا گرمی عارضی آن سبب پخته شدن بهتر مواد (نضج) شود. در فصل گرما و تابستان توصیه می شود آن را با آب سرد بنوشید تا تشنگی را تسکین و شدت حرارت بدن را کاهش دهد.

چه افرادی نباید از سکنجبین استفاده کنند
مبتلایان به ضعف اعصاب
در معده‌های سرد و ضعیف
مبتلایان به دردها و مشکلات رحمی
مبتلایان به تکرر ادرار و سایر مشکلات مثانه
مبتلایان به زخم‌های گوارشی
در زمان حالت تهوع
در این افراد هر اندازه ترشی سکنجبین بیشتر باشد عارضه های جانبی بیشتری نمایان خواهد شد.

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




جریان مباهله
پس از فتح مکه معظمه و طائف و مسلمان شدن اهالی یمن و عمان، تقریباً تمامی مناطق جزیرة العرب در پوشش نظام اسلامی و حکومت توحیدی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله قرار گرفت. اما در این منطقه بزرگ عربی اقوام، قبایل و طوایفی بودند که هنوز در برابر اسلام تسلیم نشده و یا حتی دشمنی و فتنه‌انگیزی می‌کردند.

منطقه نجران که در حد فاصل حجاز و یمن قرار دارد در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله تنها منطقه مسیحی‌نشین حجاز بود که مسیحیان مقیم آن با پشتیبانی‌های کشورهای مسیحی شاخ و شمال آفریقا و قیصر روم ادامه حیات می‌دادند. پیامبر صلی الله علیه و آله برای بزرگان این منطقه نامه‌هایی ارسال کرد و آنان را به پذیرش دین اسلام و یا پرداخت جزیه (مالیات ویژه اهل کتاب) فراخواند.

سران مسیحی نجران درباره نامه پیامبر صلی الله علیه و آله به مشورت پرداخته و با افراد زیادی در این باره گفتگو کردند. ولی به خاطر تبلیغات و فضای ویژه مسیحیان در آن منطقه، آنان هیچیک از پیشنهادهای رسول خدا صلی الله علیه و آله را نپذیرفتند و برای رفع این معضل سه تن از بزرگان نجران، یعنی: ابوحارثة بن علقمه (اسقف اعظم نجران و نماینده رسمی کلیسای روم در حجاز)، عبدالمسیح بن شرحبیل معروف به عاقب (پیشوای اهالی این منطقه) و اهتم (یا ایهم) بن نعمان معروف به سید (شخصی کهن سال و ریش‌سفید و مورد احترام نجرانیان) به همراه ده تن و به روایتی سی تن و به روایتی دیگر شصت تن از مسیحیان نجران عازم مدینه منوره شده تا با رسول خدا صلی الله علیه و آله به گفتگو بپردازند و راه حلی پیدا نمایند.

آنان پس از ورود به مدینه منوره، وارد بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در مسجدالنبی شدند ولی پیامبر صلی الله علیه و آله اعتنای چندانی به آنان ننمود. مسیحیان علت آن را نمی‌دانستند و به نزد عثمان بن عفان و عبدالرحمن بن عوف که پیشینه آشنایی با آنان داشته رفتند و علت آن را جویا شدند. ولی آن دو نیز چیزی در این باره نمی‌دانستند و آنان را به نزد امام علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام راهنمایی کرده برده و از آن حضرت، علت آن را پرسیدند.

امام علی علیه‌السلام فرمودند: چون شما با لباس‌های فاخر و تزئین کرده و صلیب به گردن آویخته وارد مسجد شدید، پیامبر صلی الله علیه و آله را از کردارتان ناخوش آمد، باید لباس‌های خود را تغییر داده و با وضع ساده و بدون هیچ‌گونه تزیین به زر و زیوری بر آن حضرت وارد شوید تا مورد استقبال وی قرار گیرید.

مسیحیان نجران بر اساس فرموده حضرت علی علیه‌السلام لباس و ظاهر خود را تغییر داده و با وضع ساده و عادی بر پیامبر صلی الله علیه و آله وارد شدند و با آن حضرت به گفتگو پرداختند. پیامبر صلی الله علیه و آله با آنان درباره توحید و شرک، نحوه آفرینش حضرت عیسی علیه‌السلام و ارتباط وی با خدای سبحان و باطل دانستن عقاید مسیحیان گفتگو کرد، اما سران نجران گفتار آن حضرت را نپذیرفته و بر عقاید باطل خویش اصرار ورزیدند.

آنان برای فرار از پذیرش حق، پیشنهاد مباهله دادند. بدین معنا که در وقت معین در جایی به عبادت و راز و نیاز به درگاه خداوند متعال پرداخته و بر طرف مقابل نفرین کنند تا خداوند متعال بر دروغگو و باطل‌گرا عذابی نازل کرده و او را نابود سازد. در همین زمان بر پیامبر صلی الله علیه و آله آیه‌ای نازل شد و از مباهله با مسیحیان استقبال کرد:

«فَمَنْ حَاجَّک فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَک مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِینَ».[۶]
پس هر کس با تو درباره عیسی در مقام مجادله برآید بعد از آنکه به احوال او آگاهی یافتی، بگو: بیایید ما و شما فرزندان و زنان و کسانی را که به منزله خودمان هستند بخوانیم، سپس به مباهله برخیزیم (در حق یکدیگر نفرین کنیم) تا دروغگویان (و کافران) را به لعن و عذاب خدا گرفتار سازیم.
بنابراین، طرفین به مباهله رضایت داده و قرار شد در روز دیگر در مکانی در بیرون شهر مدینه گرد هم آمده و اقدام به مباهله نمایند. سران نجران پیش از رسیدن به مکان مباهله به یکدیگر گفتند: اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله با فرماندهان و یاران خود به مباهله آمد، معلوم است که مقاصد دنیوی دارد و از رسالت و نبوت او خبری نیست و ما باید با وی مباهله کنیم. اما اگر با فرزندان و اهل بیتش برای این کار اقدام کرد، دانسته می‌شود که او مقاصد دنیوی ندارد و قصدش هدایت و راهنمایی انسان‌ها از جهالت و کفر و شرک است. در آن صورت مباهله کردن با او خطرناک است و باید به او ایمان آورد و یا حداقل با وی مصالحه کرد.

موعد مقرر فرارسید و پیامبر صلی الله علیه و آله به همراه دخترش حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و دامادش حضرت امام علی علیه‌السلام و دو سبطش حضرت امام حسن علیه‌السلام و حضرت ابا عبدالله الحسین علیه‌السلام از مدینه حرکت کرد و به جایگاه مقرر رفت. مسلمانان مدینه نیز آن حضرت را مشایعت کرده و با ذکر صلوات، سلام و تکبیر آنان را همراهی می‌نمودند.

مسیحیان نجران، زودتر از پیامبر صلی الله علیه و آله در مکان مقرر اجتماع کردند. آنان همین که دیدند پیامبر صلی الله علیه و آله نزدیکترین اقربا و اهل بیت ویژه خویش را برای مباهله آورد، احساس خطر کرده و از مبارزه و مباهله با آن حضرت منصرف شدند و منظره زیبا و نوربخش حضور پیامبر صلی الله علیه و آله به همراه امام علی علیه‌السلام و فاطمه زهرا سلام الله علیها و حسنین علیهم‌السلام آنان را مات و مبهوت کرد. به ناچار از مباهله سرباز زده و به آن حضرت پیشنهاد مصالحه دادند.

بدین ترتیب در برابر عظمت و حقانیت دین مبین اسلام سر فرود آورده و به یکی از پیشنهاد پیامبر صلی الله علیه و آله یعنی پرداخت جزیه و کمک به مسلمانان در جنگ با دشمنان اسلام رضایت دادند و صلحنامه‌ای در این باب تحریر کرده و طرفین امضا نمودند. این واقعه علاوه بر این که یکی از معجزات بزرگ پیامبر صلی الله علیه و آله است، دلیل روشنی بر حقانیت و معصومیت خاندان پاک رسول خدا صلی الله علیه و آله یعنی حضرت علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین صلوات الله علیهم اجمعین می‌باشد.[۷]

ارتباط آیه مباهله و آیه تطهیر
علامه طباطبائی ره در مورد آیه مباهله می گوید: رسول خدا در مقام امتثال این فرمان از «انفسنا» به غیر از علی و از «نسائنا» بجز فاطمه سلام ‌الله ‌علیها و از «ابنائنا» بجز حسنین علیهم‌السلام را نیاورد، معلوم می‌شود برای کلمه اول به جز علی و برای کلمه دوم به جز فاطمه سلام ‌الله ‌علیها و از سوم بجز حسنین علیهم‌السلام مصداق نیافت و کانه منظور از «ابناء» و «نساء» و «انفس» همان اهل بیت رسول خدا بوده، همچنان ‌که در بعضی روایات به این معنا تصریح شده، بعد از آن که رسول خدا نام‌بردگان را با خود آورد عرضه داشت: «بارالها اینان‌اند اهل بیت من»، چون این عبارت می‌فهماند پروردگارا من به‌جز اینان کسی را نیافتم تا برای مباهله دعوت کنم.[۸]

نظر علامه طبابطائی ره را برخی از نقل های جریان مباهله که به نزول آیه تطهیر در آن روز نیز اشاره کرده اند، تایید می کند. به عنوان نمونه شیخ عباس قمی در وقایع الایام می گوید:

«روز ۲۴ ذی الحجه بنابر اشهر، روزیست است که مباهله کرد رسول خدا صلی الله علیه و آله با نصارى (نجران) و پیش از آن که خواست مباهله کند، عبا بر دوش مبارک گرفت و حضرت امیرالمومنین علیه السلام و حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسین علیهم السلام را داخل در زیر عبا نمود و گفت: پروردگارا! هر پیغمبرى را، اهل بیتى بوده است که مخصوصترین خلق خدا بوده اند به او، خداوندا اینها اهل بیت منند. پس از ایشان برطرف کن شک و گناه را و پاک کن ایشان را پاک کردنى. پس جبرئیل نازل شد و آیه تطهیر در شأن ایشان آورد. پس حضرت رسول صلی الله علیه و آله این چهار بزرگوار را بیرون برد از براى مباهله.»[۹]
همچنین زمخشری در تفسیر کشاف ذیل آیه مباهله از عایشه نقل می‌کند که: حضرت رسول(ص) در روز مباهله بیرون آمد و عبایی از موی سیاه پوشیده بود. چون امام حسن رسید، او را در ذیل عبای خود جای داد، سپس امام حسین رسید، او را نیز در ذیل عبای خود جای داد، و پس از آن، فاطمه و سپس علی؛ آنگاه گفت: «إِنَّمَا یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَکمْ تَطْهِیراً» (سوره احزاب، ۳۳) جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند.[۱۰]

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




معنای مباهله
مباهله از ریشه «بهل» به معنای رهاساختن، ترک گفتن، به خود واگذاشتن[۲] و قید و بند چیزی را برداشتن و نیز لعنت کردن آمده است[۳] که از زبان‌های عبری و سریانی وارد زبان عربی شده است.[۴] و در اصطلاح به عملی گفته می‌شود که دو یا چند نفر که در مسأله مهم دینی با یکدیگر اختلاف دارند، در یکجا جمع شوند و با اصرار و تضرع به درگاه خداوند، از او بخواهند آن را که بر باطل است، رسوا و مجازات کند. تفاوت میان مباهله و لعنت کردن آن است که مباهله از شدت و تأکید بیشتری برخوردار است.[۵]

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




خوش گمانی به خدا  :

پیامبر اکرم (ص): سوگند به خدایی که جز او خدایی نیست . هیج بنده مومنی به خدا گمان نبرد . مگر این که خداوند مطابق

همان گمان با او عمل کند . زیرا خداوند کریم است . وهمه خوبیها به دست اوست . و شرم دارد از اینکه بنده مومنش یه او گمان نیک برد. و او خلاف گمان وامید بنده رفتار کند.پس به خدا گمان نیک برید و به او روی آورید.

 

منبع : بحاروالانوار . ج 70 . ص. 3394

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




ادب حضور در محضر بزرگان


 
 
 

 
خاموشی و سکوت یکی از بزرگترین فضیلت های آدمی است تا به جایی که یکی از بزرگترین عارفان ایرانی جلال الدین محمد بلخی مشهور به مولوی صفت خاموش را به عنوان تخلص شعری خود انتخاب کرده است.
نوشته: حسین نعمتی

برخی از افراد را می بینید که در هر مجلس و محفلی حرف می زنند و خودی نشان می دهند آنهم خودی که چیزی ندارد صرفا عرض اندامی می کنند تا شاید نزد بزرگان به حساب آیند .
خاموشی و سکوت یکی از بزرگترین فضیلت های آدمی است تا به جایی که یکی از بزرگترین عارفان ایرانی جلال الدین محمد بلخی مشهور به مولوی صفت خاموش را به عنوان تخلص شعری خود انتخاب کرده است.
از منظر عرفانی فرد نباید در جایی که بزرگی نشسته است خیلی صحبت کند و خودی نشان دهد بلکه عرفا معتقدند در چنین جایی فرد نه تنها نباید درازگویی کند بلکه باید صحبت خود را خیلی کوتاه و به شکل سوال مطرح کند.
مولوی می گوید :
چون به صاحبدل رسی خامش نشین/ اندر آن حلقه مکن خود را نگین
وربگویی شکل استفسارگو / با شهنشانان تو مسکین وارگو
هر جایی ادب خاص خود را دارد . ادب و آداب حضور در محضر بزرگان کم گویی و خاموشی است .

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




موضوعات: مختلف  لینک ثابت




حکایت «پاداش زیاد برای انسان پرتلاش»

 

 
یکی از شاهان عرب به نزدیکانش گفت: (حقوق ماهانه فلان کس را دو برابر بدهید، زیرا همواره ملازم درگاه و آماده اجرای فرمان است، ولی سایر خدمتکاران به لهو و سرگرمیهای باطل اشتغال دارند و در خدمتگذاری سستی می کنند.)

یکی از صاحبدلان که اهل دل و باطن بود، وقتی که این دستور شنید، خروش و فریاد از دل آورد.

از او پرسیدند: این خروش برای چه بود؟

در پاسخ گفت: (درجات مقام بندگان در درگاه خداوند بزرگ نیز همین گونه است.)

(آن کسی که در اطاعتش سستی و کوتاهی کند، پاداش کمتری دارد ولی آن کی که جدی و پرتلاش باشد، پاداش فراوانی می برد.)


دو بامداد گر آید کسی به خدمت شاه           سیم هر آینه در وی کند بلطف نگاه
مهتری در بول فرمان است                                   ترک فرمان دلیل حرمان است
هر که سیمای راستان دارد                                        سر خدمت بر آستان دارد

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 

حکایت «مور و قلم»

 

مورچه‌اي كوچك ديد كه قلمي روي كاغذ حركت مي‌كند و نقش‌هاي زيبا رسم مي‌كند. به مور ديگري گفت اين قلم نقش‌هاي زيبا و عجيبي رسم مي‌كند. نقش‌هايي كه مانند گل ياسمن و سوسن است. آن مور گفت: اين كار قلم نيست، فاعل اصلي انگشتان هستند كه قلم را به نگارش وا مي‌دارند. مور سوم گفت: نه فاعل اصلي انگشت نيست؛ بلكه بازو است. زيرا انگشت از نيروي بازو كمك مي‌گيرد. مورچه‌ها همچنان بحث و گفتگو مي‌كردند و بحث به بالا و بالاتر كشيده شد. هر مورچة نظر عالمانه‌تري مي‌داد تا اينكه مسأله به بزرگ مورچگان رسيد. او بسيار دانا و باهوش بود گفت: اين هنر از عالم مادي صورت و ظاهر نيست. اين كار عقل است. تن مادي انسان با آمدن خواب و مرگ بي هوش و بي‌خبر مي‌شود. تن لباس است. اين نقش‌ها را عقل آن مرد رسم مي‌كند.


مولوي در ادامه داستان مي‌گويد: آن مورچة عاقل هم، حقيقت را نمي‌دانست. عقل بدون خواست خداوند مثل سنگ است. اگر خدا يك لحظه، عقل را به حال خود رها كند همين عقل زيرك بزرگ، ناداني‌ها و خطاهاي دردناكي انجام مي‌دهد.

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




موضوعات: مختلف  لینک ثابت




احمق ترین مردم


 


 

 

 

سلطان محمود غزنوی دستور داد تا بگردند و یک نفر را که در حماقت از دیگران گوی سبقت را ربوده است ،پیدا کنند و به خدمتش بیاورند. ملازمان مدت ها گشتند تا بر حسب اتفاق شخصی را دیدند که بر شاخ درختی نشسته است و با تبری در دست به بیخ شاخه می زند تا آن را قطع کند.

 

ملازمان سلطان با خود گفتند از این شخص احمق تر یافت نمی شود. وی را گرفتند به خدمت سلطان بردند و عمل احمقانه اش را در مقابل خودش برای سلطان بازگو کردند.

 

آن شخص گفت: احمق تر از من سلطان است که با دست خودش با تیشه ظلم و تعدی، رعیت خود را که بنیاد و بیخ درخت حکومتش هستند، قطع می کند.

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




موضوعات: مختلف  لینک ثابت




برگزاری مراسم عید غدیر

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 

 


عید غدیر از دید گاه شیعیان

 

در باره ی واقعه غدیرخم شیعه معتقد است: پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم گاه به صورت کلی وگاه نیز به گونه مشخص، در موارد مختلف جانشین خویش را به نحو روشن معرفی کرده بود ، به گونه‏ای که هر یک از آنها حجت را بر افراد آگاه و حقیقت‏جو تمام می‏کند. ولی در عین حال آن حضرت برای آنکه پیام خود را به گوش همه مسلمانان از دور و نزدیک برساند و راه را بر هر گونه تردید و تشکیک در این زمینه کاملا ببندد، به هنگام مراجعت از حجة الوداع در سرزمینی به نام غدیر خم توقف نمود و به همراهان فرمود از جانب خداوند مأموریت دارد که پیامی را به آنان برساند؛ پیامی الهی که حاکی از انجام وظیفه بزرگی بوده و چنانچه انجام نگیرد، پیامبر رسالت خود را انجام نداده است. چنانکه می‏فرماید:

<<یا أیها الرسول بلغ ما أنزل‏إلیک من ربک و إن لم تفعل ‏فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس [1] >>: «ای رسول خدا آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ کن، و اگر این مأموریت را انجام ندهی رسالت خود را انجام نداده‏ای، و خداوند ترا از (شر) مردم حفظ می‏کند». [2]

آنگاه منبری برای پیامبر ترتیب دادند و او بر فراز آن قرار گرفت و خطاب به مردم فرمود: در آینده نزدیک دعوت حق را لبیک خواهم گفت، شما درباره من چه می‏گویید؟ در پاسخ گفتند: گواهی می‏دهیم تو آئین خدا را به ما ابلاغ کردی و خیرخواهی نمودی و تلاش بسیار کردی، خدا به تو جزای خیر دهد.

آنگاه فرمود: آیا بر وحدانیت خدا، رسالت من، و واقعیت روز رستاخیز گواهی می‏دهید؟ همگی پاسخ مثبت دادند.

سپس فرمود: من قبل از شما بر حوض (کوثر) وارد می‏شوم، بنگرید با دو جانشین گرانبهای من چگونه رفتار می‏کنید؟ شخصی پرسید: مقصود از دو جانشین گرانبها چیست؟

پیامبر پاسخ داد: یکی کتاب خدا و دیگری عترت من است، و خدای لطیف و خبیر به من خبر داده است که این دو از یکدیگر جدا نمی‏شوند تا آنکه در روز قیامت در کنار حوض به من برسند . بر آن دو پیشی نگیرید که هلاک می‏شوید، و از آنان فاصله نگیرید که هلاک می‏شوید. آنگاه دست علی علیه السلام را گرفت و بالا برد تا آنجا که همه حاضران آن دو را می‏دیدند، سپس چنین فرمود:

« أیها الناس من أولی الناس بالمؤمنین من أنفسهم ؟»:چه کسی بر مؤمنان از خود آنان اولی (صاحب اختیارتر) است؟

در پاسخ گفتند: خدا و پیامبر او بهتر می‏دانند.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:« إن الله مولای و أنا مولی المؤمنین و أنا أولی بهم من أنفسهم »: خداوند مولای من، و من نیز مولای مؤمنان می‏باشم، و من بر مؤمنان از خود آنان صاحب اختیارترم.

سپس سه بار فرمود: « فمن کنت مولاه فعلی مولاه »: آن کس که من مولای او هستم، علی مولای او است. آنگاه افزود: « اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و أحب من أحبه و أبغض من أبغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله، و أدر الحق معه حیث دار، ألا فلیبلغ الشاهد الغائب » : پروردگارا، دوست بدار آن کس را که علی را دوست می‏دارد و دشمن بدار آن کس را که با علی دشمن است، و مهربان باش با هرکس که نسبت به علی مهربان است و خشم آور بر کسی که بر علی خشم آورد و یاری کن آن کس را که علی را یاری کند و خوار ساز آن کس را که علی را خوار سازد، وحق را با او و در مدار او قرار ده . حاضران این مطلب رابه غایبان ابلاغ کنند.

این حدیث از احادیث متواتر است یعنی راویان حدیث، از صحابه و تابعین و محدثان اسلامی، آن را در هر قرنی به صورت متواتر نقل کرده‏اند.( 110 نفر از صحابه،89 تن از تابعین، و 3500 نفر از علما و محدثان اسلامی ، ناقل حدیث غدیرمی باشند و همچنین گروهی از علما به طور مستقل درباره حدیث غدیرکتاب نوشته‏اند، که در آن میان، جامع‏ترین کتابی که اسانید حدیث را یکجا گرد آورده است، کتاب شریف الغدیر نگارش علامه عبدالحسین امینی (1320ـ1390ه.ق) می‏باشد.)، و لذا کمتر کسی حتی از اهل سنت ، در اصالت و اعتبار این حدیث  تردید می کند. منتهی آنها در معنای مولی توجیهاتی دارند و معتقدند که مولی به معنای دوست است و پیامبر عظیم الشان اسلام نخواسته اند  دراین تعبیر، زعامت و رهبری را برای حضرت علی (ع) اثبات نمایند، و فقط خواسته اند بگویند علی(ع) را دوست بدارید.

اکنون باید دید مقصود از مولی بودن پیامبر(ص)، و مولی بودن علی(ع) چیست؟

قراین بسیاری گواهی می‏دهند که مقصود از این تعبیر، زعامت و رهبری است، که به برخی از آنها اشاره می‏کنیم:

الف ـ در ماجرای غدیر، پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم کاروان زائران خانه خدا را در سرزمینی بی‏آب و علف، آن هم در نیم‏روزی بسیار گرم، متوقف ساخت. گرمی هوا به حدی بود که حاضران نیمی از عبای خویش را بر سر افکنده و نیم دیگر را نیز زیر انداز خود قرار داده بودند. با این تمهیدات، طبعا پیامبر باید سخنی بگوید که در هدایت امت، نقشی کلیدی و سرنوشت ساز داشته باشد، و براستی چه کاری می‏تواند در سرنوشت مسلمانان از تعیین جانشین، که مایه وحدت کلمه مسلمین و حافظ دین است، سرنوشت سازتر باشد؟

ب ـ پیامبر گرامی قبل از طرح ولایت علی علیه السلام از اصول سه‏گانه توحید و نبوت و معاد سخن گفت و از مردم نسبت به آنها اقرار گرفت، آنگاه پیام الهی را ابلاغ کرد. از تقارن پیام با اخذ اعتراف نسبت به اصول، می‏توان به اهمیت پیام پی برد و دریافت که هدف پیامبر از آن همایش عظیم و فوق‏العاده، نمی‏توانسته امری عادی همچون سفارش به «دوستی» با فردی خاص باشد!

ج ـ حضرت در آغاز خطبه از رحلت قریب‏الوقوع خود خبر داد، و این نشان می‏دهد که او نگران وضع امت پس از خویش بوده است. پس چه بهتر که برای آینده چاره‏جویی شود تا آیین وی در طوفان حوادث آتیه دچار مخاطره نگردد.

د ـ قبل از بیان پیام الهی درباره علی علیه السلام ، از مولویت واولویت خود سخن به میان آورد و فرمود: خدا مولای من، و من مولای مؤمنین می‏باشم، و نسبت به آنان از خود آنان اولی هستم. ذکر این مطالب، گواه آن است که «مولی بودن» علی علیه السلام از سنخ همان مولویت و اولویت مربوط به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بوده و ایشان به فرمان الهی اولویت مزبور را برای علی علیه السلام نیز ثابت کرده است.

ه ـ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پس از بیان پیام الهی، از حاضران خواست آن را به گوش غایبان برسانند.

تاریخ اسلام نشان می‏دهد که دشمنان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم برای خاموش ساختن دعوت الهی وی، از راههای گوناگونی وارد شدند؛ از متهم کردن پیامبر به سحر و جادو گرفته تا تصمیم به قتل آن حضرت در بستر خویش. ولی در تمام موارد، دست عنایت حق با پیامبر بود و وی را از نقشه‏های شوم مشرکان حفظ کرد. آخرین نقطه امید آنان (بویژه با توجه به باقی نماندن فرزند پسر برای پیامبر) این بود که با مرگ پیامبر، این دعوت نیز خاموش خواهد شد:<<أم یقولون شاعر نتربص به ریب المنون [3] >> : یا می‏گویند شاعری است و ما در مورد وی به انتظار حوادث روزگار(مرگ) نشسته‏ایم .

این اندیشه در ذهن بسیاری از مشرکان و منافقان، وجود داشت. ولی پیامبر با تعیین جانشینی با کفایت که در طول زندگی ایمان خالص و استوار خود به اسلام را نشان داده بود، امید مخالفین را به یأس مبدل ساخت، وبدین طریق بقای دین را تضمین نموده و پایه‏های آن را محکم ساخت و نعمت اسلام با وجود تعیین چنین رهبری به کمال رسید. لذاست که پس از نصب علی علیه السلام ، به عنوان جانشین پیامبر، در روز غدیر آیه «اکمال دین» فرود آمد [4] :

<< الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم واخشون الیوم أکملت لکم دینکم وأتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الإسلام دینا [5] >> : امروز کافران از نابودی دین شما مأیوس شدند، پس؛ از آنان نترسید و از من بترسید. امروز دین شما را کامل ساخته و نعمتم را بر شما تمام کردم، و راضی شدم که این اسلام (تکمیل یافته با معرفی جانشین پیامبر) دین شما باشد. [6]

برای کسب اطلاعات بیشتر نیز می­توانید به کتاب «غدیر از دیدگاه اهل سنت» تالیف مرکز پژوهشهای صدا و سیما مراجعه نمائید.

در باره ی مفاد حدیث غدیردر کتاب فوق الذکر می خوانیم:

جـمله ای که در حدیث غدیر مورد استشهاد قرار گرفته و در حقیقت پیام اصلی واقعه غدیر در آن نـهـفـتـه اسـت ایـن اسـت که حضرت فرمود: “من کنت مولاه فعلی مولاه” کسانی که به این حدیث استدلال کرده اند مولی را اولی معنا کرده اند اولی , یعنی کسی که به تصرف سزاوارتر است به عبارت سـاده تـر یعنی کسی که لایق سرپرستی , رهبری و اختیارداری است بدین ترتیب معنای حدیث این است : ((هرکس من رهبر وسرپرست اویم , علی (ع ) هم رهبر و سرپرست اوست بنابراین تنها کسانی به رهبری و سرپرستی پیامبراکرم (ص ) پایبند و ملتزمند که رهبری و سرپرستی علی (ع ) را بپذیرند .

ایـنـک بـایـد دانـسـت کـه آیـا در لغت عرب , مولی به این معنا به کار رفته است ؟ یا نه ؟

دیگر آنکه اگـربـپـذیـریـم مـولـی در لغت بدین معنا به کار رفته است , آیا در این خطبه نیز این معنی اراده شده است ؟ یا خیر؟

مـرحـوم عـلامـه امینی 42 نفر از علمای بزرگ تفسیر و لغت را نام می برد که بیست و هفت نفر از آنـان گـفته اند: مولی به معنای اولی است پانزده نفر دیگر گفته اند: اولی یکی از معانی مولی است [7] .

اما درباره اینکه آیا در این حدیث نیز مولی , چنان معنایی را افاده می کند, توجه به شرایط و ظروفی کـه این حدیث در آن صادر شده , و مطالعه خطبه ای که این حدیث در ضمن آن قرار گرفته است , هیچ شکی باقی نمی گذارد که مولی در این حدیث هم به معنای اولی است .

زیـرا شـخـصـیـتـی چـون پیامبر اسلام ( ص ) که عقل کل , انسان کامل و بزرگترین پیامبر و سفیر آسـمانی است , در روزی آن چنان گرم که زمین چون آهن گداخته پای مسافران را می گدازد و خـورشـیـد مـغـز انـسان را به جوش می آورد, در صحرایی سوزان و بدون امکانات [8] که اگر گوشت را بر زمین می افکندی کباب می شد. [9] , محلی که هیچ کاروانی در آن توقف نمی کند, دهـهـا هزار حاجی خسته را نگه می دارد,رفتگان را باز می گرداند و منتظر می ماند تا بازماندگان برسند و در گرمترین ساعات روز سخنرانی می کندو در ضمن آن چند بار از مردم سؤال می کند تا مـطـمئن شود صدای او را به خوبی می شنوند, و در نهایت علی (ع ) را به آنان نشان می دهد, با نام و نسب معرفی می کند و می فرماید: ((هرکس که من مولای او هستم علی هم مولای اوست )) سپس همه حاضران را موظف می کند این سخن را به غایبان برسانند , و پس ازآن دستور می دهد همه با او بـیـعـت کـنـنـد, و بـه او تـبـریک و تهنیت گویند, و عمامه خویش را بر سرش می گذارد و به او مـی فـرماید: ((تاج عرب عمامه است )) و به اصحاب می فرماید: ((فرشتگانی که در روز بدر به یاریم آمدند, چنین عمامه هایی بر سر داشتند.

 ((حـال اگر فرض کنیم این حدیث بدون هر گونه قرینه و تفسیر و توضیحی به دست کسی برسد و بـدون غـرض بـه آن تـوجه کند در می یابد که برخلاف گفته بعضی افراد بی اطلاع پیامبر(ص ) در صدد آن نیست که بفرماید: ((هرکس من دوست او هستم علی هم دوست اوست ))! یا ((هرکس من یـاور او هـسـتـم , عـلی یاوراوست ))! چرا که دوستی و یاوری , بیعت و تبریک نمی خواهد, عمامه و تاج گذاری نمی طلبد و به طورکلی چنان اهمیتی ندارد که در آن موقعیت خطیر و با آن مقدمات اعلام شود. [10]

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




در کلام اندیشمندان
علامه عبد الحسین امینی
.. اسلام بدون شمشير علي بن ابيطالب عليه السلام بر پاي نايستاد و لشکر شرک جز بر اثر قدرت و صولت او منهزم نگرديده است و خداي بزرگ، کعبه ي بيت الحرام را از آلودگي بت ها جز به دست او پاک نفرموده و زنگارهاي شبهه و کفر، جز به بيانات و براهين او- که در نهج البلاغه ي شريفش مندرج است- زدوده نشده است.
علامه سيد هبه الدين شهرستاني
تعجب ادبا تنها به ملاحظه ي انسجام الفاظ نهج البلاغه نيست و دهشت و تحير دانشمندان نيز به اين نيست که معاني بليغ آن به سر حد اعجاز رسيده، بلکه شگفتي و تحير آنان همه و همه در تنوع مقاصد و منظوره اي گوناگوني است که در خطبه ها و کلام آن وجود دارد و امام عليه السلام از عهده ي بيان آنها به خوبي برآمده و برتري شخصيت خويش را بر همگان آشکار کرده است.
شيخ آقا بزرگ تهراني
«بعد از انقطاع وحي الهي کتابي از نظر اعتماد مانند نهج البلاغه تدوين نشده است. کتابي که راه صحيح علم و عمل را به انسان نشان مي دهد و پرتوي از علم الهي بر آن تابيده و بوي عطر سخنان پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم از آن مي تراود.
جاحظ، اديب سخندان و سخن شناس
مي گويد: در همه كتاب ما، اگر جز اين جمله نبود، كافي بلكه كفايت بود، بهترين سخن آن است كه كم آن،تو را از بسيارش، بي نياز كند، و معني در لفظ پنهان نشده باشد بلكه ظاهر و نمودار باشد، آن گاه مي گويد: «كان الله عزّ و جلّ قد البسه من الجلاله و غشاه من نور الحكمه علي حسب نيّه صاحبه و تقوا قائله» گويا خداوند جامه‌اي ازجلالت و پرده اي از نور حكمت متناسب با نيّت پاك و تقواي گوينده اش، بر اين جمله كوتاه پوشانده است.
حنّا فاخوری
وي كه داراي درجه دكتري در فلسفه اسلامي است، تحصيلات متوسطه را در بيت المقدس به پايان رسانيد. فاخوري از مسيحيان كاتوليك و عضو جمعيت مبلغان «بولس مقدس» در لبنان است. وي كه مؤسس انستيتو زبان، هنر و علوم در لبنان است، كتابهاي درسي بسياري در زمينه الهيات مسيحي نيز تأليف كرده است.
آنتون بارا، نویسنده مسیحی لبنانی
من ضمن مطالعه دیگر منابع درباره شخصیت امام علی و دیگر کتاب‌های تاریخی درباره زندگي و زمانه ایشان، کتاب عظیم و برجسته «نهج البلاغه» را بیش از 25 بار مطالعه کردم و هر بار نکات جدیدی درباره آن یافتم. به نظرم این کتاب فلسفی‌ترین کتاب عالم است.
استاد محمّدرضا حكيمي ، نويسنده و محقّق
كلام جاودانه «نهج البلاغه »، جوششي است از سرچشمه بي انقطاع الهي ، كه به «امر رب ِّ» خود مي جوشد. اين كلام ، تقرير دوباره اي است از حقايق تجسم يافته «قرآن كريم »، و از علوم «وحي محمّدي » و شناخت هاي قرآن و تعاليم اسلامي .
علامّه محمّد باقر محمودي
من از آغاز، علاقه بسياري به نهج البلاغه داشتم و هرگاه كه غمگين مي شدم ، مطالعه اين كتاب ، آرامش روحي عجيبي به من مي داد، طوري كه تمام غم هايم را فراموش مي كردم …
علامّه محمّد تقي شوشتري
«نهج البلاغه »، كتابي است كه گويي خداوند الفاظش را به وسيله آيات كتاب آسماني (قرآن ) به گوهر آراسته است . (اين كتاب ) حاوي حكمت هايي (پر بها) همانند درّ است كه گفتارش صادق است و فرقي ميان آن دو نيست جز آنكه اين كتاب (نهج البلاغه ) فرو فرستاده نشده است .
علامّه محمّدتقي جعفري (ره ) شارح نهج البلاغه
آن روز كه نهج البلاغه علي بن ابيطالب (ع) بيطرفانه و با دقّت رسيدگي شود، از تمام مكتب هاي اجتماعي و اخلاقي و اقتصادي و فلسفي بي نياز خواهيم شد.

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




در کلام اندیشمندان
علامه عبد الحسین امینی
.. اسلام بدون شمشير علي بن ابيطالب عليه السلام بر پاي نايستاد و لشکر شرک جز بر اثر قدرت و صولت او منهزم نگرديده است و خداي بزرگ، کعبه ي بيت الحرام را از آلودگي بت ها جز به دست او پاک نفرموده و زنگارهاي شبهه و کفر، جز به بيانات و براهين او- که در نهج البلاغه ي شريفش مندرج است- زدوده نشده است.
علامه سيد هبه الدين شهرستاني
تعجب ادبا تنها به ملاحظه ي انسجام الفاظ نهج البلاغه نيست و دهشت و تحير دانشمندان نيز به اين نيست که معاني بليغ آن به سر حد اعجاز رسيده، بلکه شگفتي و تحير آنان همه و همه در تنوع مقاصد و منظوره اي گوناگوني است که در خطبه ها و کلام آن وجود دارد و امام عليه السلام از عهده ي بيان آنها به خوبي برآمده و برتري شخصيت خويش را بر همگان آشکار کرده است.
شيخ آقا بزرگ تهراني
«بعد از انقطاع وحي الهي کتابي از نظر اعتماد مانند نهج البلاغه تدوين نشده است. کتابي که راه صحيح علم و عمل را به انسان نشان مي دهد و پرتوي از علم الهي بر آن تابيده و بوي عطر سخنان پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم از آن مي تراود.
جاحظ، اديب سخندان و سخن شناس
مي گويد: در همه كتاب ما، اگر جز اين جمله نبود، كافي بلكه كفايت بود، بهترين سخن آن است كه كم آن،تو را از بسيارش، بي نياز كند، و معني در لفظ پنهان نشده باشد بلكه ظاهر و نمودار باشد، آن گاه مي گويد: «كان الله عزّ و جلّ قد البسه من الجلاله و غشاه من نور الحكمه علي حسب نيّه صاحبه و تقوا قائله» گويا خداوند جامه‌اي ازجلالت و پرده اي از نور حكمت متناسب با نيّت پاك و تقواي گوينده اش، بر اين جمله كوتاه پوشانده است.
حنّا فاخوری
وي كه داراي درجه دكتري در فلسفه اسلامي است، تحصيلات متوسطه را در بيت المقدس به پايان رسانيد. فاخوري از مسيحيان كاتوليك و عضو جمعيت مبلغان «بولس مقدس» در لبنان است. وي كه مؤسس انستيتو زبان، هنر و علوم در لبنان است، كتابهاي درسي بسياري در زمينه الهيات مسيحي نيز تأليف كرده است.
آنتون بارا، نویسنده مسیحی لبنانی
من ضمن مطالعه دیگر منابع درباره شخصیت امام علی و دیگر کتاب‌های تاریخی درباره زندگي و زمانه ایشان، کتاب عظیم و برجسته «نهج البلاغه» را بیش از 25 بار مطالعه کردم و هر بار نکات جدیدی درباره آن یافتم. به نظرم این کتاب فلسفی‌ترین کتاب عالم است.
استاد محمّدرضا حكيمي ، نويسنده و محقّق
كلام جاودانه «نهج البلاغه »، جوششي است از سرچشمه بي انقطاع الهي ، كه به «امر رب ِّ» خود مي جوشد. اين كلام ، تقرير دوباره اي است از حقايق تجسم يافته «قرآن كريم »، و از علوم «وحي محمّدي » و شناخت هاي قرآن و تعاليم اسلامي .
علامّه محمّد باقر محمودي
من از آغاز، علاقه بسياري به نهج البلاغه داشتم و هرگاه كه غمگين مي شدم ، مطالعه اين كتاب ، آرامش روحي عجيبي به من مي داد، طوري كه تمام غم هايم را فراموش مي كردم …
علامّه محمّد تقي شوشتري
«نهج البلاغه »، كتابي است كه گويي خداوند الفاظش را به وسيله آيات كتاب آسماني (قرآن ) به گوهر آراسته است . (اين كتاب ) حاوي حكمت هايي (پر بها) همانند درّ است كه گفتارش صادق است و فرقي ميان آن دو نيست جز آنكه اين كتاب (نهج البلاغه ) فرو فرستاده نشده است .
علامّه محمّدتقي جعفري (ره ) شارح نهج البلاغه
آن روز كه نهج البلاغه علي بن ابيطالب (ع) بيطرفانه و با دقّت رسيدگي شود، از تمام مكتب هاي اجتماعي و اخلاقي و اقتصادي و فلسفي بي نياز خواهيم شد.

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 

 

 در آن روزگار، كه عصر بيان و سخن بود، قرآن در قالبي بس زيبا، دلربا و فصيح عرضه شد. علي (ع) در مقام فصيحترين و بليغ ترين سخنگوي زمان، به ترسيم و تصوير شگفتيها و زيباييهاي اين كتاب آسماني پرداخت و در توصيف قرآن، زيباترين و شگفت ترين واژه ها و الفاظ را به كار گرفت. او در جايگاه مفسري بيبديل و نگهبان راستين معارف قرآن، به تبيين و توصيف چگونگي هاي كتاب خدا پرداخت و قرآن، اين برنامة هدايت انسانها را بخوبي معرفي كرد، تا قرآن مداران و جستجوگران حقايق الهي، كتاب آسماني خود را بشناسند و قدر و ارزش آن را بدانند و در معضلات و مشكلات فكري، به اين ملجأ بزرگ و نجات بخش پناه برند. اوصافي كه حضرت (ع) از كتاب خدا برمي شمارد، در نهايت فصاحت و زيبايي و بسي دلپذير و خواندني است. آنچه كه علي (ع) در توصيف جايگاه قرآن بيان داشته اند و تبيين و تفسيري كه از ابعاد كتاب آسماني به دست داده اند؛ فراتر از آن است كه در اين سطور بگنجد. «تنها در نهج البلاغه آن حضرت (ع) 96 بار كلمة قرآن، كتاب الله، كتاب ربكم و امثال آن تكرار شده است».(1) در اين قسمت در جستجوي اوصاف و ويژگيهاي كتاب خدا، چشم جان را با كلمات گهربار و فصيح حضرتش شستشو مي دهيم.
 
تلفيق زيبايي و ژرفاي در قرآن
 فيه تبيان كل شيء و ذكر ان الكتاب يصدق بعضه بعضاً و انه لااختلاف فيه، فقال سبحانه: ««ولو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافاً كثيراً و أن القرآن ظاهره أنيق و باطنه عميق لا تفني عجائبه و لا تنقضي غرائبه و لا تكشف الظلمات الا به خداوند گويد در قرآن بيان هر چيزي است و ياد آور شده است كه بعض قرآن، گواه بعض ديگر است و اختلافي در آن نيست و فرمود: «اگر از سوي خداي يكتا نيامده بود، در آن اختلاف فراوان مي يافتند» ظاهر قرآن زيباست، باطن آن ژرف ناپيداست. عجايب آن سپري نگردد، غرايب آن پايان نرسد و تاريكيها جز بدان زدوده نشود. (2)
استاد محمد تقي جعفري در شرح اين خطبه، ويژگيهايي را كه حضرت(ع) از قرآن، برشمرده اند، اينگونه بيان مي دارد:
 
1 - عدم تناقض در آيات قرآن:
با اينكه قرآن در دوران پرتلاطم و مملو از رويدادهاي ضد و نقيض زندگي پيامبر (ص) نازل شده است، ولي لحن آيات و سبك و محتواي آنها به هيچ وجه مختلف و متضاد نيست و موضوعات مختلف بدون هيچ گونه تناقضي شرح داده شده است.
 
2 - نفوذ شگفت انگيز معاني آيات قرآن در تمام سطوح روان آدمي:
مفردات و تركيب آيههاي قرآن در درجهاي از فصاحت و زيبايي است كه موجب بروز جذبة رواني مافوق شعر مي گردد.
 
3 - عمق معاني قرآن:
منظور از اين بيان (باطن عميق)، دشوار بودن و غير قابل فهم بودن آيات نيست بلكه بدين معناست كه قرآن، همة مسائل نهائي مربوط به انسان و جهان را در آياتي كه كلمات و جملات آن ساده و زيباست، مطرح مي نمايد.
 
4 - استمرار و جاودانگي مفاهيم قرآن:
قرآن، فوق تغييرات و دگرگونيها قرار دارد. آيات قرآن بيان كنندة ثابتها در صحنة جهان هستي و قلمرو انساني است. پديده هايي كه قرآن براي شناسايي انسان و رابطة او با خدا و ديگر انسانها مطرح كرده است، هرگز تغيير نمي كند. (3)
 
قرآن، نور جاودان و مصباح هدايت
علي (ع) قرآن ناطق و پيشواي فصاحت، در يكي از خطبههاي شگرف خود، قرآن را اينگونه توصيف ميكند: «پس فرو فرستاد بر پيامبر (ص)، قرآن را، نوري كه چراغهاي آن فرو نميرد و چراغي كه افروختگي اش كاهش نپذيرد و دريايي كه ژرفاي آن كس نداند و راهي كه پيمودنش رهرو را به گمراهي نكشاند و پرتويي كه فروغ آن تيرگي نگيرد و فرقاني كه نور برهانش خاموش نشود و تبياني كه اركانش ويراني نپذيرد و بهبودي كه در آن بيم بيماري نباشد و ارجمندي كه يارانش را شكست و ناپايداري نباشد و حقي كه ياورانش را زيان و خواري نباشد. پس قرآن، معدن ايمان است و ميانجاي آن و چشمه سار دانش است و درياهاي آن و باغستان داد است و انگيزه هاي آن و بنياد استوار اسلام است.
قرآن، واديهاي حقيقت است و سبزه زارهاي آن و دريايي است كه بردارندگان، آب آن را خشك نگردانند و چشمه سارها كه آب كشندگان، آب آن را به ته نرسانند و آبشخورهاست كه در آيندگان، آب آن را كم نكنند و منزلگاههاست كه مسافران، راهش را گم نكنند و نشانههاست كه روندگان، از نظرش دور ندارند و پشته هاست كه روي آورندگان، از آن نگذرند و آن را نگذارند. خدايش ماية سيرابي دانشمندان كرده است و بهار دلهاي فقيهان و مقصد راههاي پارسايان و دارويي كه از پس آن بيماري نيست و نوري كه با آن تاري نيست و ريسماني كه گرفتنگاه آن استوار است و پناهگاهي كه قلة آن پناهنده را نگاهدارست و ارجمندي هر كه با او دوستي ورزد و امان آن كس كه بدان در شود و راهنماي هر كه بدان اقتدا كند و عذرخواه آن كه آن را مذهب خود گيرد و برهان هر كس كه بدان سخن گويد و آن را پذيرد و گواه هر كه در مخاصمت، پشتيبان خويشش شمرد و پيروزي آن كس كه بدان حجت آرد و راهبر آن كه آن را به كار دارد و برندة آن كه آن را كار فرمايد و نشان آن كه در آن بنگرد چنانكه بايد و نگهدار كسي كه خود را بدان از آسيب پايد و دانش كسي كه آن را نيك به خاطر سپارد و حديث كسي كه از آن روايت كند و حكم آن كس كه خواهد حكم دهد». (4)
آيت الله خويي در شرح اين خطبة عظيم مي نويسد: اين خطبه، مشتمل بر نكات قابل توجه و مهمي است. حضرت علي (ع) در اين خطبه، ويژگيهاي قرآن را اينگونه برمي شمارد:
 
1 - قرآن چراغ روشني است كه نور آن به خاموشي نميگرايد
 مقصود حضرت (ع) از اين جمله اين است كه دوران حقايق و مفاهيم آيات قرآن سپري شدني نيست. آيات و احكام آن، جاودانه و هميشه و تازه است. مثلاً برخي آيات قرآن در مورد خاص يا دربارة شخص و گروه معيني نازل شده است؛ ولي در عين حال مفهوم اين آيات عموميت دارد و تا روز قيامت بر همگان شامل است
 
2 - بيان واضح و روشنگري است كه اصول آن خلل ناپذير است:
دربارة اين جملة امام (ع) دو احتمال وجود دارد: يكي اينكه اساس و پايه هاي معارف و تعاليم قرآن و زيربناي تمام حقايق آن بر پاية فطرت بشر و قانون طبيعت، چنان محكم و استوار است كه به هيچ روي، تزلزل و انهدام نميپذيرد. ديگر اينكه الفاظ و كلمات قرآن كه نشان دهندة حقيقت قرآن است، تغييرپذير نمي باشد و هيچ گونه خلل، زيادت و نقصاني در آن راه ندارد. بنابراين احتمال، اين جمله به مصون بودن قرآن از تحريف اشاره نموده است.
3 - قرآن پايگاه و بوستان عدالت است:
قرآن مركز و محور عدالت و محل پرورش نهال عدل و داد است. عدالت در عقيده و افكار، در عمل و اخلاق و انواع عدالتها در قرآن جمع گرديده است و از آنجا به جوامع بشري وارد مي شود.
 
4 - قرآن، واديهاي پهناور حق است:
تنها قرآن است كه منبت و چمنزار حق است. حق را به جز در قرآن در جاي ديگر نتوان يافت. هر كس به غير قرآن تمسك جويد و از راه ديگر، حق را پي جويي كند، هرگز بدان نخواهد رسيد.
 
5 - قرآن دريايي است كه آبكشان نتوانند آب آن را تمام كنند:
معناي اين جمله و جملات بعدي، اين است كه كساني كه در راه فهم دقيق و معاني قرآن تلاش مي كنند، نمي توانند به عمق آن برسند و به مفاهيم قرآن احاطه يابند، زيرا رموز و اسرار قرآن پايان ناپذير و تمام ناشدني است و هيچگونه نقصاني در آن راه ندارد.
 
6 - تلهاي بلندي است كه قصدكنندگانش نتوانند از آن بگذرند:
قرآنپژوهان و جستجوگران كتاب آسماني، كه در پي حقايق و مفاهيم قرآني اند، نمي توانند به قلههاي مرتفع آن دست يابند. (5)
 
قرآن سرچشمة هدايت و رستگاري آدمي
«بدانيد كه اين قرآن، پندگويي است كه فريب ندهد و راهنمايي است كه گمراه نكند و حديث خواني است كه دروغ نگويد و كسي با قرآن ننشست جز اين كه چون برخاست، افزون شد يا از وي كاست: افزوني در رستگاري و كاهش از كوري و دل بيماري و بدانيد كسي را كه با قرآن است نياز نباشد و بيقرآن بي نياز نباشد. پس، بهبود خود را از قرآن بخواهيد و در سختيها از آن طلب ياري نماييد كه قرآن، بزرگترين آزار را موجب بهي است و آن كفر و دورويي و بيراهه شدن و گمراهي است. پس از خدا بخواهيد به وسيلت قرآن و بدان روي آريد به دوستي آن و به قرآن خيري مخواهيد از آفريدگان كه بندگان روي به خدا نكردند با وسيلتي مانند قرآن و بدانيد كه قرآن ميانجي اي پذيرفته است و گويندهاي گواه شده. هر كه را روز رستاخيز، قرآن ميانجي شود، بپذيرد و آن را كه سعايت كند، گواهي اش به زبان او گيرند.
همانا روز رستاخيز منادي بانگ برآرد كه: هر كس حساب هر چه را اندوخته است بر عهده دارد و پايان كار خود را پايندان بود، جز اندوزندگان قرآن - كه حسابي نبود بر آنان - پس در شمار گرد آورندگان قرآن باشيد و پيروان آن. و قرآن را دليل گيريد بر شناخت پروردگارتان و آن را نصيحتگوي خود شماريد و رايهاتان را - كه با قرآن سزاوار نيست - متهم داريد و خواهشهاي نفساني خويش را خيانتكار انگاريد».(6)
 
كتابي خاموش و سخنگويي آگاه
علي (ع) مفسر آگاه قرآن، در مقام توصيف كتاب خدا در جايي ديگر، دستورات و معارف آن را بازدارنده و هدايتگر بيان مي كند و اين هدية آسماني را سخنگويي بي بديل و آگاه، ولي آرام و صامت معرفي مي دارد. او مي فرمايد:
«فالقرآن آمر زاجر و صامت ناطق. حجه الله علي خلقه. أخذ عليهم ميثاقه و ارتهن عليه أنفسهم. أتم نوره و أكمل به دينه و قبض نبيه صلي الله عليه و آله و قد فرغ الي الخلق من أحكام الهدي به.
قرآن فرماندهنده است و بازدارنده، خاموش است و گوينده. حجت خداست بر آفريدگانش كه بدان پيمان گرفته است از ايشان و همگان را نهاده است در گرو آن. نور - هدايت - خود را با قرآن تمام گرداند و دين خود را بدان به كمال رساند و جان پيامبر خويش را هنگامي ستاند كه از رساندن احكامي كه موجب رستگاري آفريدگان است، فارغ ماند».(7)
ابن ابي الحديد شارح بزرگ نهج البلاغه، در توضيح اين جملة حضرت كه قرآن خاموش است و گوينده، مي نويسد:
قرآن از آن جهت كه مشتمل بر حروف و الفاظ است صامت و خاموش است و از آن جهت كه در بردارندة اخبار، اوامر و نواهي و خطاب و نداست، بسان سخنگويي مي ماند كه با بندگان خدا سخن مي گويد و اين كلام حضرت (ع)، از باب مجاز است. (8)
اميرالمؤمنين (ع) در كلام فصيح ديگري بدين معنا اينگونه اشاره مي نمايد:
«و كتاب الله بين اظهركم ناطق لا يعيي لسانه و بيت لاتهدم أركانه و عز لاتهزم أعوانه. كتاب خدا در دسترس شماست، زبان آن كند نيست، گوياست. خانهاي است كه پايه هايش ويران نشود و صاحب عزتي است كه يارانش را هزيمت نبود». (9)
از نگاه مولا علي (ع) بايد از محضر اين هدايتگر بزرگ ياري جست و از آموزههاي آن بهره گرفت و با بصيرت و آگاهي از قرآن پرسيد و پاسخ سؤالات و ابهامات را گرفت. به بيان اين بزرگوار بنگريد: «ذلك القرآن فاستنطقوه و لن ينطق و لكن أخبركم عنه. ألا ان فيه علم ما يأتي و الحديث عن الماضي و دواء دائكم و نظم ما بينكم، آن كتاب خدا، قرآن است، از آن بخواهيد تا سخن گويد و هرگز سخن نگويد. اما من شما را از آن خبر مي دهم. بدانيد كه در قرآن، علم آينده است و حديث گذشته. درد شما را درمان است و راه سامان دادن كارتان در آن است». (10)
كلام عظيم و سخن هدايت آفريني است. علي (ع) به جويندگان طريق هدايت، توصيه مي نمايد درمان دردها و پاسخ سؤالاتتان را از قرآن بخواهيد تا او، براي شما سخن گويد و بسان پيشواي هدايتگر و رهبر سخنوري كه به ظاهر خاموش است، برايتان نغمه هاي هدايت را بسرايد.
تعبير به استنطاق (به سخن در آوردن) كه در كلام امام علي (ع) فرزند راستين قرآن آمده، لطيف ترين تعبير از تفسير موضوعي است كه عنوان گفتگو با قرآن، به قصد دستيابي به پاسخهاي اين كتاب آسماني، از آن ياد شده است. (11)
 
قرآن، رشتة پيوند استوار انسان و خدا
مولا علي (ع) قرآن را بسان حبل متين و رشتة پيوند انسان و خالق خود مي داند و زدودن زنگار دل و بهاري شدن قلب و دستيابي به چشمه هاي دانش را، تمسك به اين رشتة استوار آسماني مي داند و مي فرمايد: «… و ان سبحانه لم يعظ أحداً بمثل هذا القرآن، فانه حبل الله المتين و سببه الامين و فيه ربيع القلوب و ينابيع العلم و ما للقلب جلاء غيره… همانا خداي سبحان كسي را به چيزي پند نداده است چون قرآن، كه آن ريسمان استوار خداست و وسيلت اوست كه امين است و مصون از خطاست، در آن بهار دل است و چشمه هاي دانش و زنگار دل را تنها ماية جلاست و موجب فروزش…». (12)
علي (ع) بندگان خدا را به چنگ زدن به اين ريسمان استوار و تمسك به كتاب خدا، توصيه مي دارد و مي فرمايد: «… و عليكم بكتاب الله فانه الحبل المتين و النور المبين و الشفاه النافع و الري النافع و العصمه للمتمسك و النجاة للمتعلق. لا يعوج فيقام و لا يزيغ فيستعتب و لا تخلقه كثره الرد و ولوج السمع. من قال به صدق و من عمل به سبق…بر شما باد به كتاب خدا كه ريسمان استوار است و نور آشكار و درماني است سود دهنده و تشنگي را فرو نشانند. چنگ در زننده را نگهدارنده و در آويزنده را نجات بخشنده. نه كج شود تا راستش گردانند و نه به باطل گرايد تا آن را برگردانند. كهنه نگردد به روزگار، نه از خواندن و نه از شنيدن بسيار. راست گفت آن كه سخن گفت از روي قرآن و آن كه بدان رفتار كرد. پيش افتاد از ديگران…». (13)
 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت