✿مدرسه علمیه جوادالائمه آبدانان استان ایلام✿
 
 

✿جــــوادالائــــــمه آبــــــــدانـــــان✿


حدیث موضوعی





اوقات شرعی


روزشمار فاطمیه


جستجو


آخرین نظرات
  • مازیار در ​در مسجد و در کعبه به دنبال چه هستی؟
  • یا کاشف الکروب  در برگزاری مراسم اربعین همراه با برگزاری نماز ونهار در مدرسه جوادلائمه"ع"خواهران
  • کامبیز در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • یا کاشف الکروب  در با پدر ومادر چگونه رفتار کنیم
  • یا کاشف الکروب  در نحوه شهادت شهید خرازی
  • یا کاشف الکروب  در عید غدیر از دیدگاه شیعیان
  • فرمانده در خیلی نگو من گناهکارم
  • شاهمرادی  در حدیث روز
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • فاطمه در ‌طریقه ختم دعــای مشــلول
  • سياحي‌  در حدیث
  •  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • ام المومنین  در توصیه های استاد دولابی برای زندگی..
  • عابدی  در حدیث
  • مژگان در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • گل نرگس  در حدیث روز
  • زكي زاده  در در تقوا وپرهیز از گناه..



آمار
  • امروز: 488
  • دیروز: 1129
  • 7 روز قبل: 10069
  • 1 ماه قبل: 26679
  • کل بازدیدها: 810764

 



کعبه زیباست به شرطی که تو در کعبه در آیی

به حرم تکیه دهی روی به عالم بنمایی

 

دیده بر گل ننهم تا گل روی تو به بینم

دل به جنّت ندهم تا تو زمن دل بربایی

 

حاجی آن است که مُحرم شود و دُور تو گردد

زائر آن است که یک دم تو بر او رخ بنمایی

 

حجر الاسود و هجر و حرم و مروه و مسعی

همه چشم اند نگارا که تو از راه بیایی

 

کعبه کعبه است اگر دور جمال تو بگردد

مروه مروه است، به چشمش تو اگر پای بسایی

 

به حرم کار ندارم که دلم دور تو گردد

به صفا نیست صفا بی قدم تو، تو صفایی

 

خواستم تا که دعایی کنم از بهر ظهورت

چه دعایی کنم ای یوسف زهرا تو دعایی

 

به خدا کعبه بدون تو غریب است به کعبه

تو مگر از دل او زنگ غریبی بزدایی

 

به همین بیت قسم صاحب این بیت تو هستی

ای دلت عرش الهی تو همان بیت خدایی

 

اللهم عجل لولیک الفرج

 

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت


...


گفتم عشق یعنی چه؟

 

 

گفت: یعنی قل هو الله احد

 

 

عشق یعنی ذکر الله الصمد

 

 

عشق یعنی ذکر بی حد و عدد

 

 

عشق یعنی یا علی مولا مدد

 

موضوعات: شعر و دلنامه, مختلف  لینک ثابت




کفشهای تا به تا و وصله دار من کجاست؟

خاطرات خوب و شیرین بهار من کجاست؟

 

کوچه های خاکی و باهم دویدن هایمان

شور و شوق خنده ی بی اختیار من کجاست؟

 

کاهگل ها عطر دفترهای کاهی داشتند

خاک باران خورده ی ایل و تبار من کجاست؟

 

کو دبستان؟ کو کلاس درس؟ کو آن نیمکت؟

همکلاسی همیشه در کنار من کجاست؟

 

باغ سرسبز الفبا را چرا گم کرده ام؟

سطر سطر سیب های ” آب” دار من کجاست؟

 

آتش پیراهنت مانده ست در من سالها

ریزعلی! تنهای تنهایم قطار من کجاست؟

 

مانده جای ترکه اش بر روی دستم، کو خودش؟

درس سارا، درس شیرین انار من کجاست؟

 

رفت آن روباه مکار و پنیرم را ربود

زاغ خوش آواز روی شاخسار من کجاست؟

 

پس چه کس خط میزند مشق شبم را بعد از این؟

پای تخته مهربان آموزگار من کجاست؟

 

ثلث اول آشنایی، ثلث دوم دوستی

ثلث سوم دستخط یادگار من کجاست؟

 

باز هم پاییز شد بابای پیر مدرسه!

خش خش برگ درختان چنار من کجاست؟

 

کاش میشد باز هم برگشت تا آن روزها

خسته ام دلهای سنگی! روزگار من کجاست؟

 

 

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت




خنده باید زد به ریش روزگار

ورنه دیر یا زود پیرت می کند

سنگ اگر باشی خمیرت می کند

شیر اگر باشی پنیرت می کند

باغ اگر باشی کویرت می کند

شاه اگر باشی حقیرت می کند

ثروت ار داری فقیرت می کند

گاز را بگرفته زیرت می کند

عاقبت از عمر سیرت می کند

 

گر زدی قهقه به ریش روزگار

ریش را چرخانده شیرت می کند

دل به تو داده دلیرت می کند

خویشتن فرش مسیرت می کند

عشق را نور ضمیرت می کند

خاک اگر باشی حریرت می کند

کورش ار باشی کبیرت می کند

رستم ار باشی امیرت می کند

آشپز باشی وزیرت می کند

 

پس بخندید و بخندانید هم

خنده دنیا را اسیرت می کند…

 

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت




خوش به حال شهدا نور صفا را دیدند

 

درشب واقعه مصباح خدا را دیدند

 

خوش به حال شهدا چشم ز دنیا بستند

 

در عوض بارگه هفت سماء را دیدند

 

خوش بحال شهدا بنده شیطان نشدند

 

در تجلی گه اخلاص خدا را دیدند

 

خوش بحال شهدا؛وای بحال من و تو

 

ما کجا و شهدا؛ بین که کجا را دیدند

 

ما پی تذکره کرب و بلا می گردیم

 

شهدا شاه ذبیحأ به قفا را دیدند

 

ما دعای فرج و ندبه زبر میخوانیم

 

شهدا مهدی خورشید لقا رادیدند

 

 ماهرویان ره صد ساله به یک شب رفتند

 

 قدمی پیش نهادند قدما را دیدند

 

خوش بحال شهدا عقده گشایی کردند

 

 اهتزاز علم عقده گشارادیدند

 

دست برسینه نهادند و سلامی دادند

 

 تاکه  فرماندهی کل قوا  را دیدند

 

 نام فرمانده کل شهدا عباس است

 

 ای خوش آن قوم یل شیر خدا رادیدند

 

موضوعات: شهدا, شعر و دلنامه  لینک ثابت




یا صاحب الزمان به خدا دوست دارمت

هر جا به هر مکان به خدا دوست دارمت

 

مانند مادرت شده ای بی نشان چرا

آقای بی نشان به خدا دوست دارمت

 

طاووس جنتی گل زیبای خلقتی

ای زینتِ جنان به خدا دوست دارمت

 

ای گل همیشه غرقِ بهاری برای ما

فارغْ ز هر خزان ، به خدا دوست دارمت

 

از غصه و محن شده ای همچو مرتضی

تنهایِ در جهان به خدا دوست دارمت

 

هر شب برای عمه ی خود بغض میکنی

ای غرقِ در فغان به خدا دوست دارمت

 

کی میرسی ز ره ، گلِ خوشبوی فاطمه

الغوث و الامان به خدا دوست دارمت

 

روحم فدایتان و روانم نثارتان

پیدا و در نهان به خدا دوست دارمت

 

حتما تو میروی سحری سمتِ شهرِ قم

آقای جمکران به خدا دوست دارمت

 

شیعه دهد تمام وجودش به راهتان

اربابِ شیعیان به خدا دوست دارمت

 

لطف تو بوده من اگر هستم غلامتان

ای لطفِ بیکران به خدا دوست دارمت.

***اللهم عجل لولیک الفرج***

 

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت




 

گله هارابگذار!

ناله هارابس کن!

روزگارگوش ندارد که تو هی شِکوه کنی!

زندگی چشم ندارد که ببیند اخم دلتنگِ تو را…

فرصتی نیست که صرف گله وناله شود!

تابجنبیم تمام است تمام!!

مرداد دیدی که به برهم زدن چشم گذشت….

یاهمین سال جدید!!

بازکم مانده به عید!!

این شتاب عمراست …

من وتوباورمان نیست که نیست!!

***زندگی گاه به کام است و بس است؛

زندگی گاه به نام است و کم است؛

زندگی گاه به دام است و غم است؛

چه به کام و

 چه به نام و

 چه به دام…

 زندگی معرکه همت ماست…زندگی میگذرد…

 

زندگی گاه به نان است و کفایت بکند؛

زندگی گاه به جان است و جفایت بکند‌؛

زندگی گاه به آن است و رهایت بکند؛

چه به نان

 و چه به جان

و چه به آن…

زندگی صحنه بی تابی ماست…زندگی میگذرد…

 

زندگی گاه به راز است و ملامت بدهد؛

زندگی گاه به ساز است و سلامت بدهد؛

زندگی گاه به ناز است و جهانت بدهد؛

چه به راز

و چه به ساز

 و چه به ناز…

 زندگی لحظه بیداری ماست…زندگی میگذرد…

 

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت




 

{فاطمه}بادست خودبرگل نوشت،،،!

{مقنعه}دارندگلهای بهشت،،!

چهره گل ازنظرپوشیده است،،!

{چادر}عصمت به خودپیچیده است،،،!

زن کرامت می کنداحساس یاس،،!

عشق زیبامی شود،دراین لباس،،!

گرچه سهل وساده باشد،مثل آب،،!

“درک بایدکردمعنای{حجاب}،،!

بهره ای ازباغ بینایی ندید،،!

هرکه زن رادیدوزیبایی ندید،،!

حسن زن روشن چوگل درگلشن است،،!

حسن کلی{هو}ست،جزءاش درزن است،،!

برحجاب خویش دل باخته است،،!

عشق هم چادربه سرانداخته است،،!

هرزمان وقت عصمت کوشی است،،!

فرصت زیبای چادرپوشی است،،!

چیست گل،زن ،عطرریزد{عفتش}

نیست زیبایی زن جز{عصمتش}

 

 

 

 

 

چادرت نشانه غرورم ….دوستش دارم

 

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت




بخت نافرجام اگر با عاشقان یاری کند
یار عاشق سوز ما ترک دلازاری کند

بر گذرگاهش فرو افتادم از بی طاقتی
اشک لرزان کی تواند خویشتن داری کند؟

چاره ساز اهل دل باشد می اندیشه سوز
کو قدح؟ تا فارغم از رنج هوشیاری کند

دام صیاد از چمن دلخواه تر باشد مرا
من نه آن مرغم که فریاد از گرفتاری کند

عشق روز افزون من از بی وفایی های اوست
می گریزم گر به من روزی وفاداری کند

گوهر گنجینهٔ عشقیم از روشندلی
بین خوبان کیست تا ما را خریداری کند؟

از دیار خواجه شیراز میآید رهی
تا ثنای خواجه عبدالله انصاری کند

می رسد با دیده گوهرفشان همچون سحاب
تا بر این خاک عبیرآگین گوهرباری کند

#رهی_معیری

 

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت




 

  شب که می‏شود دلم هوایت را میکند، امشب سَری به آسمان دنیا زدم؛ همین چند لحظه ‏ی پیش! نگاهم که به ماه زیبا افتاد؛ به ناگاه به یادت افتادم که چقدر جای صورت آسمانی‏ات بر سینه ‏ی آبی آسمان خالی‏ست

 

 مولاجان… به ماه گفتم هر چقدر هم که زیبا باشی؛ باز هم سهمت از دنیا همین یک تکه آسمان است و بس…

 

اما من خورشیدی دارم که اگر روزی بَنای تابیدن کند، تو را شرمنده می‏کند… خورشیدی دارم که سهمش تمام هستی و ماسِواست؛ هر چه راکه بخواهد درنگین انگشتری‏اش دارد..

 

در گوشه‏ ی نگاهش به وجودش هستی برپاست و به اشاره‏ اش روزگار می‏گردد؛

دلتنگت شدم…

 

می‏خواستم با نگاه به آسمان سلامی عاشقانه بر محضرت روانه کنم تا بدانی از روی زمین این گوشه‏ ی دنیا، بی‏نهایت دوستت دارم؛

 

مهدی جان… خاطرت آسوده؛ قلب من تا روز آمدنت فقط برای تو عاشقانه می‏تپد.

 

 اللهم عجل لولیک الفرج

 

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت




دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گل‌های تر دارد


در این بازار عطاران مرو هر سو چو بی‌کاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد


ترازو گر نداری پس تو را زو رهزند هر کس
یکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد


تو را بر در نشاند او به طراری که می‌آید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد


به هر دیگی که می‌جوشد میاور کاسه و منشین
که هر دیگی که می‌جوشد درون چیزی دگر دارد


نه هر کلکی شکر دارد نه هر زیری زبر دارد
نه هر چشمی نظر دارد نه هر بحری گهر دارد

 

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت




❤ مهدے جان ❤

سخت است دوری از تو گل مهربان بیا
نرگس‌ترین شکوفه‌ی فوق بیان بیا

از کعبه می‌رسید؟ و یا سهله؟ یا طوی؟
فرقی نمی‌کند که! تو از جمکران بیا

خُب جمکران نشد! تو فقط زودتر بگو:
‘’من مهدی‌ام، یگانه‌ی صاحب زمان'’ بیا

عیسی و خضر منتظر رخصت از شما
هستند، ای حلاوت وقت اذان بیا

اینجا بهار بی تو مهیا نمی‌شود
تنها دلیل رفتن فصل خزان بیا

در هر قنوت یاد تو را تازه می‌کنم
سخت است انتظار، دلم را بخوان

????اللهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرجْ????

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت




خود گنه کاریم و از دنیا شکایت می کنيم!
غافل از خود،دیگری را هم قضاوت می کنيم!

کودکی جان می دهد از درد فقر و ما هنوز…
چشم می بندیم و هرشب خواب راحت می کنيم!

عمر کوتاه است و دنیا فانی و با این وجود…
ما به این دنیای فانی زود عادت می کنيم!

ما که بردیم آبرو از عشق، پس دیگر چرا…
عشق را با واژه هامان بی شرافت می کنيم؟

کاش پاسخ داشت این پرسش که ما در زندگی…
با همیم اما چرا احساس غربت می کنيم؟

من به این مصرع یقین دارم که روزی میرسد!
سوره ای از عشق را با هم قرائت می کنیم…

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت




 

هر شب یتیم توست
دل جمکرانی‌ام
جانم به لب رسیده
بیا یار جانی‌ام
از بادها
نشانی تان را گرفته‌ام
عمری است عاجزانه
پی آن نشانی‌ام
روزها که حال مرا
درک می کنی
بگذار دست
بر دل آتشفشانی‌ام

اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

 

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت




آقا اجازه! این دو سه خط را خودت بخوان!
قبل از هجوم سرزنش و حرف دیگران

آقا اجازه! پشت به من کرده قلبتان
دیگر نمی دهد به دلم روی خوش نشان!

قصدم گلایه نیست، اجازه! نه به خدا!
اصلا به این نوشته بگویید «داستان»

من خسته ام از آتش و از خاک، از زمین
از احتمال فاجعه، از آخرالزمان!

آقا اجازه! سنگ شدم، مانده در کویر
باران بیار و باز بباران از آسمان

آقا اجازه! باشد! صبور میشوم اما تو لااقل
دستی برای من بده از دورها تکان

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا ..

 

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت




گفتمش نقاش را نقشی بڪش از زندگی
با قلم نقش حبابی بر لب دریا ڪشید
گفتمش تصویری از لیلی و مجنون را بڪش
عڪس حیدر در ڪنار حضرت زهرا ڪشید
گفتمش بر روی ڪاغد عشق را تصویر ڪن
در بیابان بلا تصویری از سقا ڪشید
گفتمش سختی و درد و آه گشته حاصلم
گریه ڪرد آهی ڪشید

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت




خواب بودم، خواب دیدم مرده ام/
بی نهایت خسته و افسرده ام/
تا میان گور رفتم دل گرفت/
قبر کن سنگ لحد را گل گرفت/
روی من خروارها از خاک بود/
وای، قبر من چه وحشتناک بود!
بالش زیر سرم از سنگ بود/
غرق ظلمت، سوت و کور تنگ بود/
هر که آمد پیش، حرفی راند و رفت/
سوره ی حمدی برایم خواند و رفت/
خسته بودم هیچ کس یارم نشد/
زان میان یک تن خریدارم نشد/
نه رفیقی، نه شفیقی، نه کسی/
ترس بود و وحشت و دلواپسی/
ناله می کردم ولیکن بی جواب/
تشنه بودم، در پی یک جرعه آب/
آمدند از راه نزدم دو ملک/
تیره شد در پیش چشمانم فلک/
یک ملک گفتا: بگو دین تو چیست؟
دیگری فریاد زد: رب تو کیست؟
گر چه پرسش ها به ظاهر ساده بود/
لرزه بر اندام من افتاده بود/
هر چه کردم سعی تا گویم جواب/
سدّ نطقم شد هراس و اضطراب/
از سکوتم آن دو گشته خشمگین/
رفت بالا گرزهای آتشین/
قبر من پر گشته بود از نار و دود/
بار دیگر با غضب پرسش نمود:
ای گنه کار سیه دل، بسته پر/
نام اربابان خود یک یک ببر/
گوئیا لب ها به هم چسبیده بود/
گوش گویا نامشان نشنیده بود/
نامهای خوبشان از یاد رفت/
وای، سعی و زحمتم بر باد رفت/
چهره ام از شرم میشد سرخ و زرد/
بار دیگر بر سرم فریاد کرد:
در میان عمر خود کن جستجو/
کارهای نیک و زشتت را بگو/
هر چه می کردم به اعمالم نگاه/
کوله بارم بود مملو از گناه/
کارهای زشت من بسیار بود/
بر زبان آوردنش دشوار بود/
چاره ای جز لب فرو بستن نبود/
گرز آتش بر سرم آمد فرود/
عمق جانم از حرارت آب شد/
روحم از فرط الم بی تاب شد/
چون ملائک نا امید از من شدند/
حرف آخر را چنین با من زدند:
عمر خود را ای جوان کردی تباه/
نامه اعمال تو باشد سیاه/
ما که ماموران حق داوریم/
پس تو را سوی جهنم می بریم/
دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود/
دست و پایم بسته در زنجیر بود/
نا امید از هرکجا و دل فکار/
می کشیدندم به خِفّت سوی نار/
ناگهان الطاف حق آغاز شد/
از جنان درهای رحمت باز شد/
مردی آمد از تبار آسمان/
دیگران چون نجم و او چون کهکشان/
صورتش خورشید بود و غرق نور/
جام چشمانش پر از خمر طهور/
چشمهایش زندگانی می سرود/
درد را از قلب انسان می زدود/
بر سر خود شال سبزی بسته بود/
بر دلم مهرش عجب بنشسته بود/
کِی به زیبائی او گل می رسید/
پیش او یوسف خجالت می کشید/
دو ملک سر را به زیر انداختند/
بال خود را فرش راهش ساختند/
غرق حیرت داشتند این زمزمه/
آمده اینجا حسین فاطمه؟!
صاحب روز قیامت آمده/
گوئیا بهر شفاعت آمده/
سوی من آمد مرا شرمنده کرد/
مهربانانه به رویم خنده کرد/
گشتم از خود بی خود از بوی حسین (ع)/
من کجا و دیدن روی حسین (ع)/
گفت: آزادش کنید این بنده را/
خانه آبادش کنید این بنده را/
اینکه این جا این چنین تنها شده/
کام او با تربت من وا شده/
مادرش او را به عشقم زاده است/
گریه کرده بعد شیرش داده است/
خویش را در سوز عشقم آب کرد/
عکس من را بر دل خود قاب کرد/
بارها بر من محبت کرده است/
سینه اش را وقف هیئت کرده است/
سینه چاک آل زهرا بوده است/
چای ریز مجلس ما بوده است/
اسم من راز و نیازش بوده است/
تربتم مهر نمازش بوده است/
پرچم من را به دوشش می کشید/
پا برهنه در عزایم می دوید/
بهر عباسم به تن کرده کفن/
روز تاسوعا شده سقای من/
اقتدا بر خواهرم زینب نمود/
گاه میشد صورتش بهرم کبود/
تا به دنیا بود از من دم زده/
او غذای روضه ام را هم زده/
قلب او از حب ما لبریز بود/
پیش چشمش غیر ما ناچیز بود/
با ادب در مجلس ما می نشست/
قلب او با روضه ی من می شکست/
حرمت ما را به دنیا پاس داشت/
ارتباطی تنگ با عباس داشت/
اشک او با نام من می شد روان/
گریه در روضه نمی دادش امان/
بارها لعن امیه کرده است/
خویش را نذر رقیه کرده است/
گریه کرده چون برای اکبرم/
با خود او را نزد زهرا (س) می برم/
هرچه باشد او برایم بنده است/
او بسوزد، صاحبش شرمنده است/
در مرامم نیست او تنها شود/
باعث خوشحالی اعدا شود/
گرچه در ظاهر گنه کار است و بد/
قلب او بوی محبت میدهد/
سختی جان کندن و هول جواب/
بس بود بهرش به عنوان عقاب/
در قیامت عطر و بویش می دهم/
پیش مردم آبرویش می دهم/
آری آری، هرکه پا بست من است/
نامه ی اعمال او دست من است/

 

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت




شعری از زبان حال امام زمان علیه السلام

خانه ی تک تک تان را زده ام درب ولی
اثر از یاری ما در دلتان نیست که نیست


انتظارم ز شما بیشتر است از دگران
یک دعای فرجی بر لبتان نیست که نیست


اگر هم هست فقط لقلقه ای باشد و لیک
گریه بر غربت ما در شبتان نیست که نیست


به کجا روی ز سویم بکشیدید افسوس
یک نفر مرد عمل در صفتان نیست که نیست


تا دعایی ز برایم نکنید از ته قلب
صبح امید و ظهور در کفتان نیست که نیست

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت




روز و شب فکر و خیالم شده آن یار کجاست؟
آن ذخیره گوهر عالم اسرار کجاست؟


آن سفر کرده چرا از سفرش بازنگشت؟
وآن که ما را به غمش کرده گرفتار کجاست؟


بی جمالش همه جا تیره بوَد تار بوَد
روشنی بخش جهان، منبع انوار کجاست؟


داد مظلوم که باید بستاند ز ستم؟
یار مظلوم چه شد؟ دشمن کفار کجاست؟


تشنه عدل بوَد این بشر روی زمین
یادگار علی آن حیدر کرّار کجاست؟


کاظمین و نجف و کرببلا نیست مگر؟
سامرا هم نبوَد؟ آن شه ابرار کجاست؟


جمکران، مشهد و قم است بقیع یا که حراء؟
بارالها! تو بگو آن گل بی خار کجاست؟


کار عشاق گره خورد خدایا مددی
آن که باید بگشاید گره کار کجاست؟


داغ وصلش به دل منتظران ماند که ماند
آن طبیبِ دل زار و تن بیمار کجاست؟


هرچه پرسید کیان هیچ جوابی نشنید
نشد آگه به خدا جایگه یار کجاست.

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت




فــقـــط ز نــرگــس چــشـمــت نـگــاه مــی خـواهـم

بــه قــدر یـک، دو، ســه لــحـظـه پـنــاه مـی خواهم

 

شــبــیــه بــرکــه ی کـوچــک کــه دور افـتـاده است

بـــــرای قــــاب دلــم عــکــس مــاه مــی خــواهــم

 

مـــیـــان راه وصـــالـــت هــمــیــشــه ســر گـــردان

شــــب چـــهـلـم عـهـد است، راه مــی خـــواهــم!

 

صــــدای مــــاه مـحرم بـــه گــوش هـا خورده است

ز دســت هــای تــو شـــالِ ســـیـــاه مـی خـواهـم

 

دمِ مــــــحـــــرم و آقــــا کـــمـــی دعـــــایـــم کـــن

دعــای خــیــر و کــمــی ســـوز و آه مــی خواهم…

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت
1 2 3 5 6