پیشگفتار:
((شهادت پایان نیست ، آغاز است ،تولدی دیگر است در جهانی فراتر از آنکه عقل زمینی به ساحت قدس ان راه یابد. تولد ستاره ای است که پرتو نورش عرصه زمان را در می نوردد و زمین را به نور رب الارباب اشراق می بخشد.)) انکار همین دیروز که بود که مردانی از جنس نور به رهبری فرزندی از تبار حسین (ع) در آن روزگار و دورانی که غبار تردید ورخوت ستم شاهی بر دل ها سنگی می کرد،اسماعیل وار به امر ابراهیم زمان به چا خاستند تا به ذبح کردن نفس و جان خود، به ندای حق گوش فرا دهند و از تاریکی ها به وادی نور هجرت نمایند. زمان گذشت و مردان پولادین سرزمین ما چون رود های پر خروش به هم پیوستند و دریا شدند، دریای هم دلی و هم ز هم زبانی . سال های پرشور 1357تا1359را که سرشار از جانبازی و فداکاری ها ملت بود، پشت سر گذاشته شد که تا اینکه جنگ دنیای کفر علیه طفل تازه متولد شده انقلاب اسلامی ایران آغازین گرفت و اینک مردان مرد در افقی نورانب تر به نداب ((هل من ناصر ینصرنی )) حسین زمانشان لبیک گفته و در میکده ی پیر جماران لا یتناهی از شراب شهادت ، ارحیق مختوم از دست روح خدا کشیدند تا قلب سنگی کفر را نشانه گیرند. مردان پولادین این دیار نیز به گرد هم حلقه زدند و در چشم بر هم زدن نهالی شجره طیبه بسیج را در اینه شهر غرس نمودند. لباس رزم بر تن پوشیده و با قلبی مطمئن مصداق آیه ی شریفه ی :((الذین آمنوا یقاتلون فی سبیل الله))شده و رهسپار جبهه های حق علیه باطل شدند و در جنگی نابرابر با انجام عملیاتهای پیروز مندانه ای به لشکریان یزید زمان یورش بردند،در زیر باران و سرب باروت ، مصابیحی برای نشان دادن راه نور شدند. شباهت و هم سانی انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی با انقلاب عظیم عاشورا ، این همه ایثار ها ، شجاعت ها ، صبوری ها و عظمت ها را رقم زد و صحنه هایی آفرید که در آن شور و شکوه عاشورایی به خوبی مشهود است.
بسم الله الرحمن الرحیم
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون
زندگینامه شهید علی عصمت
شهید عصمت در سال 1346در خانواده ی مذهبی محروم در شهر آبدانان دیده به جهان گشود پدر ایشان با تحمل زجر و مشقات فراوان او را پرورش داده تا به سن بلوغ رسیده اند شهید در سن 6 سالگی به تحصیل اشتغال ورزید و تا دوران اول راهنمایی که هم زمان با شروع انقلاب اسلامی بود تحصیلات خود را با موفقیت پشت سر نهاد شهید در دوران پیروزی انقلاب فعالیت فراوانی نمود چرا که او علاقه را مرگ به اسلام داشته و همین علاقه موجب آن شد که شهید در ردای روحانیت قدم به میدان گذارد عقیده و جهاد لذا با افتتاح حوزه ی علمیه به مسئولیت مدیریت و تدریس آن زیر نظر مستقیم حاج آقا حسینی امام جمعه ی محترم آبدانان بود شهید اولین فردی بود که افتخار ثبت نام وتحصیل در آن را به دست آورده اند و پس از ایشان تحصیل با موفقیت با کسب
گواهی ادامه ی تعلیم از استاد خود (حاج آقا حسینی )و حوزه ی علمیه اراک معرفی شدند.
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون
زندگینامه شهیدعبدالله دارابی
شهید عبدالله دارابی در سال 1350در خانواده ای مذهبی و محروم پا به عرصه ی وجود نهاد. دوران کودکی را در آغوش خانواده اش که پر از محبت و صفای اللهی بوده نمود. پدر وی بنا به وظیفه ی بشریش او را به مدرسه روانه نمود و شهید تحصیلات دوران ابتدایی را در زادگاهش به اتمام رساند شهید با اینکه در خانواده ای از قشر محروم و مستضعف جامعه زندگی می کرد معهذا محرومیت اقتصادی نتوانست سد راه او در جهت ارتقاء و کسب معارف اسلامی و خلاق خسته گردد . او قدری متدین بود فرایض مذهبی را به نحو مطلوب انجام می داد. نور و فروغ اللهی که در قلب عبدالله وجود داشت او را به سوی کسب علوم دینی هدایت نمود و شهید در این راستا ابتدا در حوزه ی علمیه ی آبدانان و سپس جهت ادامه ی تحصیل به حوزه ی علمیه اراک عزیمت نمود. او که به حقانیت نهضت اسلامی ایران و به دستائس شیطان بزرگ آمریکا آگاهی یافت. لذا تصمیم گرفت این بار در سنگر جبهه همراه دیگر هم رزمان خود درس واقعی را کسب نماید .
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون
وصیت نامه شهید سید برزو کرمی
الحمدالله رب العالمین و صلاه و السلام علی سید انبیا و المرسلین و حبیب الله العالمین احمد و محمود ابوالقاسم محمد(ص)با درود و سلام به محضر مبارک امام امت و با درود و سلام بر تمامی اسارت و اولین مجروحین و شهدای جنگ تحمیلی مادرم ، مادر عزیزم در مرگ من ناراحتی و غمگینی از خودت نشان مده زیرا دشمنان ما خوشحال می شوند مادرم ما بر حقیم ، پدرم تو هم بدان که ما بر حقیم زیرا ما راحتی را می پیماییم که رسول خدا (ص) و حضرت علی و حسن و حسین(ع) و بتها امامان ما آن را پیموده اند و ما نیز باید دنباله رو آنها باشیم زیرا شیعه علی (ع) هستیم پدران و مادران و خواهران سعی کنید این راهی را که داریم طی می کنیم رها نکنید حتی اگر در این راه جان خود را از دست بدهیم تمام امامان ما در همین راه به شهادت رسیده اند اگر آن زمان یزیدها و معاویه ها و ابوسفیان ها بودند در این زمان نیز صدان ها و ریگانها و یا سرعرفات ها وجود دارند ما اگر امروز نمیمیریم فردا یا پس فردا خواهیم مرد پس چه بهتر همین امروز در راهی که خیر و خوبی و راه سعادت است بمیریم یا به قول خودمان اول و آخر مردن است و سعی کنید که امام را تنها نگذارید مانند اهل کوفه نباشید که اول خودشان امام را دعوت کردند و بعد خودشان امام را با شمشیر خودشان به شهادت رساندند و در ضمن جبهه را فراموش نکنید.
خاطرات:
در سال 1366در بسیج شهرستان آبدانان ثبت نام نمودم با عده ای از دوستان و هم کلاسان بعد از بدرقه توسط مردم در بیرون شهر ، سوار مینی بوس کردند البته بعد از مراسم و سخنرانی توسط امام جمعه ی وقت یکی از چهره های که دیدیم پدر شهید برزو کرمی(ره)بود که تا چشم گریان به استقبال (بدرقه ی)پسرش آمده بود ابتدا از او خواست که بماند و درسش را بخواند می گفت اینجا هم می شود خدمت کرد اما که برزو تصمیم خود را گرفته بود قبول نکرد پس پدر و پسر با هم وداع نمودند در بین راه آبدانان تا ایلام خیابان با هم بگو و بخند می نمودیم که انگار دنبال کاروان عروس بودیم تا ما را به یک پادگان بیرون از شهر ایلام بردند منطقه ی به نام ششدار آنجا به ما کفش و لباس نظامی می دادند و بعد از سخنرانی توسط مسئول عقیدتی سیاسی تیپ 114امیرالمونین به منطقه ی مهران اعزام شدیم و در آن جا ما را به جوار امام زاده سید حسن (ع) بردند ، ما را صف دادند و دو نفر که یکی از آنها بعداًََ فهمیدیم شهید قبادیان بود در بین ما می گشتند و افرادی را جدا می کردند افرادی که مقداری زبر و زرنگ بودند یا احیاناً از نظر جثه بزرگتر بودند و اعزام مجدد بودند نمی توانستیم چرا به شوی می گفتیم چاق و لاغرمان می کنند.
نشود زمزمه خون شهیدان خاموش سوز عرفانی این نغمه ، ز سازی دگر است
چگونه می توان از اسارت (( خاک ))آزاد شد ؟
چگونه می توان از بند (( حیات )) رها گشت ؟
با کدام جاذبه می توان از مدار (( زندگی )) بیرون رفت ؟
با کدام عشق می توان از محدوده (( ماندن )) به قلمرو هیجان بر انگیز (( رفتن )) سفر کرد ؟ ……
چه کسی می تواند برود ، تا (( بماند ))؟
چه باید کرد ، تا رنگ جاودانگی گرفت ؟
چگونه باید مرد ، تا جاودانه زیست ؟
چه باید خواند ، تا طنین آن در رواق (( تاریخ )) ماندگار شود ؟
کجا باید رفت که غایب از اینجا نیست ؟
چه رفتنی است که (( ماندن )) است ؟
چه غیبتی است که ((شهادت )) است ؟
چه مردنی است که (( حضور )) و (( حیات )) است ؟
کدام مرگ (( زندگی )) است ؟
حضرت علی (ع) فرموده است : (( ان خیر الموت القتل ))
گر بشکافی هنوز ، خاک شهیدان عشق ، آید از آن کشتگان ، زمزمه : دوست …. دوست …
کیمیای (( معنویت )) جبهه ها ، دگرگون کننده ترین عنصر برای انسان هاست و سبب سازترین عامل ، برای پیروزی ها و نصرت های الهی .
منظور همان الهی شدن انسانهاست ، خدائی شدن بنده های خاکی ، آسمانی شدن موجودات زمینی …
و اینها همه در سایه (( بنده خدا )) شدن است و آزاد شدن از بند (( خویش )) ، بریدن از علقه دنیا ، و رها گشتن از جاذبه حیات و پیوستن به دریای عظمت و خلود ، خود فتحی بزرگ است که در جبهه های ما ، حتی پیش از پیروزی های نظامی ، پدید می آید … فتح پیش از فتح !
و … (( فتح الفتوح )) همین است .
گشودن در قلعه های (( نفس پرستی )) و (( خودخواهی )) و (( عافیت جویی )) و (( رفاه طلبی )) و (( علاقه به زندگی )) و (( ترس از مرک )) و (( محبت مال و مقام )) و (( جاذبه شهرت و شهوت و شکم )) و (( عشق به دنیا )) و … چندین حصار نفسانی دیگر .
اینهاست خیبرهای ابلیس نشین ، که باید فتحشان کرد !
اینهاست قلعه های کمینگاه دل دنیا زده ، که باید با کلید (( عشق به شهادت )) گشود .
اینهاست پناهگاههای نفس وسوسه گر و نفاثه و خناس ، که باید درهم کوبید .
در شب حمله ، پیش از یورش بردن به خاکریز دشمن ، حمله به این دیوارهای عظیم شیطانی است که پیروزی آور است ، دیوارهایی که مانع رفتن و عبور انسان می گردد ، دژها و حصارهایی که از طیران و هجرت و شهادت ، باز می دارد و می ترساند .
شب حمله ، شب شکستن این خط است .
شب حمله ، عبور از این کانال های عمیق و خطرناک و صعب العبوری است که خیلی ها را به خود کشیده است !
شب حمله ، بریدن این سیمهای خاردار حلقوی و موانع ایذایی است ، با انبردست ایثار و شهادت طلبی و خداجویی .
شب حمله ، خنثی کردن این میادین وسیع (( مین )) است ، که کانونهای خطر یک رزمنده با اخلاص است .
شب حمله ، گذشتن از خط آتشی است که (( هوای نفس )) در میدان عمل و در وسعت عمر انسان ، برافروخته است .
شب حمله ، شب شکستن آئینه ای است که فقط جلوه های فریبای زندگی را به ما می نمایاند .
آنکس که در این میدان ، ضعیف باشد ، در جبهه جنوب و غرب هم ناتوان است .
آنکس که در پیچ و خم جهاد با نفس ، و نشیب و فراز غلبه بر خودخواهیها و دنیا طلبی ها ، هنوز گرفتار باشد ، از خم و پیچ منطقه عملیات ، از شیارهای کوهستانهای جبهه ، از پستی و بلندی های میدان عمل ، از ارتفاعات چند هزار متری و تپه های استراتژیک هم قدرت عبوز نخواهد داشت .
چرا که در این صحنه ها ، باید (( خود )) را سکوی پرش قرار داد .
باید (( نفس )) را به زیر پا گذاشت ، تا قامتی بلند به دست آورد ، و افق های دوردست تر را دید .
باید (( تن )) را نردبان معراج (( جان )) ساخت .
باید (( بدن )) را چاشنی حرکت و پرواز (( روح )) کرد .
آنکس که بر محبت پدر و مادر و زن و فرزند و خانه ، فامیل ، درآمد ، پس انداز ، ماشین ، موتور و دکه و پاساژ ، دفتر و دستک ، دوست و پست ، قیافه آرایی و شیک پوشی و خورد و خواب و رفاه و آسایش و استراحت و … غالب نشده باشد ، بر کفار متجاوز هم غالب نخواهد شد . چرا که این تعلقات ، هر کدام هزار دام برای اسارت جان و روانمان گسترده اند .
در این دو راهی ها و چند راهی ها کدام برگزیده می شود :
خدا و پیامبر و جهاد ؟ …. یا :
دنیا و خود و خویشان و منزل و مغازه و اعتبارو دارایی ؟
شب های حمله ، معجزه از جان گذشتن ، مکرر در مکرر به وقوع می پیوندد .
آنکس که برای دنیا کمتر کار کرده است ، به آسانی هم از آن می گذرد .
ولی … آنکس که تلاش شب و روزش ، فعالیت های فردی و اجتماعی اش برای دنیا بوده است ، گذشتن از دنیا هم برایش غیر ممکن ، یا مشکل است .
و این سخن رسول الله (ص) است که :
دشمن ترین دشمنانت ، همان نفس توست که در درون توست . و … شب حمله ، قبل از درگیری با کفار ، درگیری با (( خود )) است .
در جدال بین مرگ و زندگی ، بین اخلاص و ریا ، بین جنگیدن برای خدا یا نظر مردم ، بین خودنمایی و خداجویی ، آنکس که هنوز وابسته است ، پیروز نخواهد شد ، در این جدال می لغزد ، می ترسد ، مردد می شود ، یک گام به جلو و دو گام به عقب می رود ، فرار می کند ، بر می گردد ، مرتد می شود ، به (( رجعت )) می گراید .
و آنکس جبهه ها پیکار مرگ و زندگانی است مزد شهادت ها حیات جاودانی است
اینان ، در شب حمله ، قبل از عملیات هم فاتح اند .
چرا که قلعه (( خویش )) را فتح کرده اند .
شب حمله ، شب از جان گذشتن شب حمله شب ، میثاق بستن
خدا را دیدن و خود را ندیدن بت وابستگی ها را شکستن
… چه می شنوم ؟!
صدای دعا و نیایش ، زمزمه گریه و توسل ، دعای کمیل و زیارت عاشورا ، نوحه خوانی و سینه زنی به یاد شهیدان ، عزاداری برای امام حسین (ع) …
نجوای محزون یک رزمنده در نمازشب ، هق هق گریه یک دلسوخته در سجده ، تمنای شهادت ، در قنوت ها …
… چه می بینم ؟!
تمرین برای عملیات فردا ، پاک کردن و آماده ساختن اسلحه ، جمع و جور کردن وسائل و تجهیزات ، در گوشه ای نشستن و وصیتنامه نوشتن ، سفارشات را به یکدیگر دادن ، تمنای شفاعت از همرزم ، در صورت شهید شدن ، سر و گردن هایی در هم ، نشان وداع ! چهره ای بر خاک ، پیشانی در سجده ، قامتی در پیشگاه خدا ، راکع ….
جمعی در حال نماز جماعت ، طلبه ای لباس رزم ، بر تن ، برادری بلند گوی تبلیغ ، در دست .
با هم می گویند :
(( دیدار بعدی نجف و کربلا … )) چه خبر است ؟
(( شب حمله )) است . شب شهادت ، و …. شب فتح .
اینان چه دیده اند که ما ندیده ایم ؟
اینان چه خوانده اند که ما نخوانده ایم ؟
اینان چه می دانند که ما نمی دانیم ؟
اینان ، قبل از شهادت ، شهیدند .
از چهره هایشان معلوم است که شهید خواهند شد .
یا رب شهیدان در شهادت چه دیدند کز ما بریده ، سوی تو هجرت گزیدند ؟
پیـــرایه وابســتگی از تن بریــدنــد آزاد گردیدند و سویت پر کشیدند
اینان که با خون ، وصیتنامه می نویسند ، ….
اینان که با خون ، شعر فتح می خوانند و سرود پیروزی می سرایند
اینان که در بستری از خون می خوابند و خواب شهادت می بینند
اینان که غسل شهادت می کنند ، اگر امدادهای غیبی ، به سراغ اینان نیاید ، چه کسانی پیروزند ؟
اینان مهاجران دیار نورند .
اینان ، مسافران وادی عرفانند . اینان طائران خونین بال ابدیت اند .
اینان که سوی یارشان پرواز کردند از پای جان ، بند اسارت باز کردند
در جام خون خود ، جمال یار دیدند از شوق ، آهنگ سفر را ساز کردند
در آینه (( شب حمله )) چهره خود را بهتر می توان دید .
مقدار وابستگی ها و حریت ها را می توان شناخت .
در این آینه زلال و بی غبار ، صفاها ، صمیمیت ها ، اخلاص ها ، یکدست و خالص بودن ها ، بهتر مشخص است .
دلسوختگان شب زنده دار ، در جبهه ، این شب را ، غنیمت می دانند .
صدیقان سحر خیز و صادقان عاشق ، شب حمله را شب وصال می دانند .
شب حمله ، شب نور است و روشنایی ، شب معرفت است و شب معنویت ، شب دیدار است و حضور و شاهد بودن و شهید شدن و لقاء .
شب حمله شب دیدار مهدی است به سنگر سر کشیدن ، کار مهدی است
چــــراغ محــفل سنـــــگر نـشینان فروغ روشن رخسار مهدی است
شادی روح شهدا و امام شهدا
صلوات