✿مدرسه علمیه جوادالائمه آبدانان استان ایلام✿
 
 

✿جــــوادالائــــــمه آبــــــــدانـــــان✿


حدیث موضوعی





اوقات شرعی


روزشمار فاطمیه


جستجو


آخرین نظرات
  • مازیار در ​در مسجد و در کعبه به دنبال چه هستی؟
  • یا کاشف الکروب  در برگزاری مراسم اربعین همراه با برگزاری نماز ونهار در مدرسه جوادلائمه"ع"خواهران
  • کامبیز در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • یا کاشف الکروب  در با پدر ومادر چگونه رفتار کنیم
  • یا کاشف الکروب  در نحوه شهادت شهید خرازی
  • یا کاشف الکروب  در عید غدیر از دیدگاه شیعیان
  • فرمانده در خیلی نگو من گناهکارم
  • شاهمرادی  در حدیث روز
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • فاطمه در ‌طریقه ختم دعــای مشــلول
  • سياحي‌  در حدیث
  •  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • ام المومنین  در توصیه های استاد دولابی برای زندگی..
  • عابدی  در حدیث
  • مژگان در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • گل نرگس  در حدیث روز
  • زكي زاده  در در تقوا وپرهیز از گناه..



آمار
  • امروز: 829
  • دیروز: 1274
  • 7 روز قبل: 6809
  • 1 ماه قبل: 31603
  • کل بازدیدها: 1029977

 



صد مومن صبور هزار کافر را حریف است!
—————————————-؛
يٰا أَيُّهَا اَلنَّبِيُّ حَرِّضِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَى اَلْقِتٰالِ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صٰابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ اَلَّذِينَ كَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاٰ يَفْقَهُونَ ﴿۶۵﴾


اى پیامبر، مؤمنان را به جهاد برانگیز. اگر از[میان ] شما بیست تن، شکیبا باشند بر دویست تن چیره مى شوند، و اگر از شما یکصد تن باشند بر هزار تن از کافران پیروز مى گردند، چرا که آنان قومى اند که نمى فهمند. (۶۵) انفال

موضوعات: مختلف  لینک ثابت





به نام خدا

سال های اخیر یکی از مهم ترین تمرین های من در زندگی تمرین بی خیال بودن است.

وقتی توی لیست خرید نوشته ام سیر و همسرم به جای یک بوته سیر با یک کیلو سیر برمی گردد، زن غرغروی درونم میخواهد سر خودش را بکوبد به دیوار که آخر بعد چندسال زندگی هنوز نمی داند سیر را بوته ای می خرند نه کیلویی! یکبار من اندازه ننوشتم… اما قبل از اینکه دهانش به غرغر باز شود زن بی خیال درونم لبخند می زند و می گوید: بی خیال! بیا فکر کنیم حالا این همه سیر رو چیکارش کنیم؟ و نتیجه اش می شود یک شیشه پودرسیر خانگی خوش عطر. غز نمی زنم، الکی اوقات تلخی نمیکنم ولی از دفعه بعد سعی میکنم یادم نرود که اندازه هرچیز را بنویسم حتی اگر خیلی واضح باشد.

وقتی از مهمانی برگشته ایم و تا پایمان به کوچه میرسد زن غرغرویی که تمام مدت مهمانی خودش را به خاطر فلان رفتار یا حرف شوهرش خورده می آید دهان باز کند و شکایت کند و تذکر دهد… زن بی خیال درونم سریع دستش را میگیرد که ولش کن! حالا که گذشت! کی یادش می مونه؟ ماهو نگاه کن که چه قشنگه امشب…

وقتی از حرف مادرشوهرم ناراحت شده ام و زن غرغروی درونم آماده است که به محض برگشتن شوهرش سر دردودل را باز کند، زن بی خیال درونم جلو می آید که بی خیال! چرا اوقات خودمونو تلخ کنیم؟ الکی شبت خراب میشه. کی این حرفا تاثیری داشته؟ حالا که گذشت. یه چایی خوشرنگ واسه شوهرت بریز بشینیم با هم فیلم ببینیم…

وقتی غذای مهمانیم خراب شده، کادوی دوستم را فراموش کردم، امتحانم را خراب کردم، یکی از ظرف های قشنگم را شکسته ام، دیروز دوساعت تمام آشپزخانه را شستم وحالا چاهش زده بالا…

توی تمام این موقعیت ها تا زن غرغرو شروع می کند به آه و ناله، زن بی خیال سر و کله اش پیدا می شود. اول یک چشمک زیرکانه می زند و بعد توی گوشم زمزمه می کند زن خوب زن بی خیال است! الکی اوقات خودت و شوهرت رو تلخ نکن. هیچی ارزششو نداره. همه اینا میگذره…

***

خیلی فکر کردم که به جای این تیتر جمله دیگری بگذارم. خیلی با خودم کلنجار رفتم که اینقدر مطلق و بدون شرط حرف نزنم اما نشد. تیتر بالا جمله ای است که من در هفته بارها سر اتفاقات مختلف با خودم تکرار میکنم و آنقدر توی ذهنم جاافتاده که نتوانم با جمله معقول تری عوضش کنم.

الان که چندین سال از زندگی مشترکم گذشته دیگر نه ذوق و شوق چشم بسته آن اوایل را دارم و نه گیجی و درماندگی سالهای بعدش را ، انگار بعد همه آن فراز و نشیب ها به پختگی و سکونی رسیده ام که نگاهم را نسبت به خیلی چیزها عوض کرده، مثل تعریف زن خوب!

حالا یکی از مهم ترین توصیه هایم به دوستان تازه متاهل و یکی از شاخصه های مهم زن محبوب در نگاهم همین بی خیال بودن است. همین بی خیال بودن عحیب و غریب و سوال برانگیز.

بی خیال بودن یعنی زندگی را باید ساده گرفت. از سر تلخی ها و خوشی ها و آسان و سختش راحت گذشت. نباید هی گیر کرد و گیر داد. بزرگ کردن مسائل پیش پا افتاده - وقتی بیشتر مسائل پیرامون ما پیش پا افتاده اند- یکی از بزرگترین اشتباهاتی است که ضررش پیش تر و بیشتر از هرکسی به خودمان میرسد. آدم هایی که زندگی را ساده میگیرند هم خودشان روزهای شادتری را سپری می کنند هم اطرافیانشان از بودن با آنها حس خوشبختی بیشتری دارند.

دیر یا زود به این نتیجه میرسیم که نمی شود همه چیز/همه کس ایده آل ما باشد. نمی شود اختلاف نظر نباشد، اشتباه نباشد، و آدم هایی که به این نتیجه می رسند آدم های خوشبخت تری هستند. آدم هایی که ساده می گیرند و ساده می گذرند. هیچ چیز را بزرگ نمی کنند. بلدند رود فراموش کنند و ذهنشان را از یک موضوع اعصاب خردکن خیلی سریع معطوف چیز دیگری می کنند.

مردها عاشق این زن ها هستند!

زن هایی که غر نمی زنند.

زن هایی که بیشتر اوقات راضی اند. برق خوشحالی توی چشم هایشان می درخشد. روزی پنح بار لب برنمی چینند و رو بر نمی گردانند.

بی بهانه شادند. سرخوشند.

زن هایی که به سختی می توان آنها را عصبانی یا ناراحت کرد.

این زن ها پناهگاه همسرشان هستند. همان هایی که وقتی مرد به چهره شان نگاه می کند غم عالم از دلش می رود.

شما چنین زن هایی سراغ دارید؟ چقدر نسلشان نایاب شده…

زن های امروز انگار دنبال بهانه برای خودخوری می گردند. از همه چیز ناراضی اند…

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




 

 ” خاموش بودن‌‍‍‍‌‌‍” نصف حکمت است.

 تعقیب نکردن ” دیگران ” ، نصف آرامش است.

 مداخله نکردن در ” کار دیگران ” ، نصف ادب است.

 من از دنیا فقط اینو دریافتم که :

 اونیکه ” قویتر بود ، کمتر زور میگفت ….

 اونیکه راحتر میگفت ” اشتباه کردم ” اعتماد به نفسش بالاتر بود…

 اونیکه ” صداش ” آرومتر بود ، حرفاش بانفوذتر بود…..

 اونیکه خودشو واقعأ ” دوست داشت ” ، بقیه رو واقعی تر دوست داشت….

 اونیکه بیشتر ” طنز ” میگفت ،به زندگی جدی تر نگاه میکرد….

 اونیکه به ” تفاوت ” بین انسانها واقف بود،بیشتر نقاط مشترک رو باهاشون پیدا میکرد.

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




زندگی بدون چالش ؛ مزرعه بدون حاصل است.
تنها موجودی که با نشستن به موفقیت می رسد؛ مرغ است.
زندگی ما با ” تولد” شروع نمی شود؛
با “تحول” آغاز میشود.
لازم نیست “بزرگ ” باشی تا “شروع کنی"،
شروع کن تا بزرگ شوی …

باد با چراغ خاموش کاری ندارد
اگر در سختی هستی بدان که روشنی.

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




 

ﺍﺯ بزرگی ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ راز این امیدواری و آرامشی که در وجودت داری چیست؟!
گفت ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻭ ﺗﺠﺮﺑﻪ، تصمیم گرفتم ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﭘﻨﺞ ﺍﺻﻞ ﺑﻨﺎ کنم :

ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﺭﺯﻕ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﻤﯽﺧﻮﺭﺩ، ﭘﺲ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﺪﻡ!

ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ، ﭘﺲ ﺣﯿﺎ ﮐﺮﺩﻡ!

ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻧﻤﯽﺩﻫﺪ، ﭘﺲ ﺗﻼﺵ ﮐﺮﺩﻡ!

ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﮐﺎﺭﻡ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﻣﻬﯿﺎ ﺷﺪﻡ!

ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﻧﯿﮑﯽ ﻭ ﺑﺪﯼ ﮔﻢ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﻦ ﺑﺎﺯﻣﯽﮔﺮﺩﺩ، ﭘﺲ ﺑﺮ ﺧﻮﺑﯽ‌ها ﺍﻓﺰﻭﺩﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺑﺪﯼ‌ها ﮐﻢ ﮐﺮﺩﻡ!

ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺍﯾﻦ پنج ﺍﺻﻞ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﯾﺎﺩﺁﻭﺭﯼ ﻣﯽﮐﻨﻢ.

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




 

الهی بحق بسم الله الرحمن الرحیم ادرکنی

ﺣﺎﻟﻢ عالی ﺍﺳﺖ ﭼﻮﻥ،
ﺻﺒﺢ ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﭼﺸﻢ ﮔﺸﻮﺩﻥ،
ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺳﻼﻡ ﮐﺮﺩﻡ
ﺣﺎﻟﻢ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ،
ﭼﻮﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﺭﺍ ﺁﺭﺯﻭ ﮐﺮﺩﻡ
ﺣﺎﻟﻢ عالی ﺍﺳﺖ،
ﭼﻮﻥ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ،ﺩﻝ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﻡ
ﻭ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﺍﺯ ﺭﺍﻫﯽ ﻣﯽ ﺑﺨﺸﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺗﺼﻮﺭﺕ ﻫﻢ ﻧﻤﯽ ﮔﻨﺠﺪ
ﺣﺎﻟﻢ عالی ﺍﺳﺖ،
ﺯﯾﺮﺍ ﺁﻧﭽﻪ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺷﺪ،ﺣﺎﺻﻞ ﺗﺠﺴﻢ ﻭ ﺑﺎﻭﺭﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ.
ﻭ ﻣﻦ ﺧﯿﺮ ﻣﺤﺾ،ﺛﺮﻭﺗﯽ ﻻﯾﺰﺍﻝ،ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻭ ﻋﺸﻖ ﻏﯿﺮ ﻣﺸﺮﻭﻁ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﮕﺎﻥ ﻃﺎﻟﺒﻢ،
ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺑﺘﺮﺳﻢ.صبحتان آرام دوستان 

زیبااندیشم

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




ﮐﺎﻓﯽ ﺍﺳﺖ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻫﺎﯼ ﺁﯾﻨﺪﻩ زندگی کنی. ﭼﻮﻥ رویاهایت ﺁﻧﺠﺎﺳﺖ ﻭ ﻓﻘﻂ ﻭ ﻓﻘﻂ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﻓﺮﺻﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺩﺍری ….
از رها کردن نترس
باور کن هيچ کس نمی تواند
چيزي که مال توست را از تو بگيرد
و تمام دنيا
نمي توانند چيزي که مال تو نيست را برايت حفظ كنند

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




 

 هنگام مواجه شدن با مشکلات ، یادت باشد که حتما راه حلی وجود دارد.

زیرا هر چیز با جفتش به وجود می آید.
بعد از هر سقوطی، صعودی و بعد از هر شبی، روزی وجود دارد.
ذهنت را روی راه حل ها متمرکز کن.

برای بیرون آمدن از یک اتاق؛
باید در را پیدا کنی،
نه این که به دیوارها فکر کنی !!!

زندگي زیباست

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




هر چه انسان تر باشیم زخمها عمیق تر خواهند بود.

هر چه بیشتر دوست بداریم بیشتر غصه خواهیم داشت .
بیشتر فراق خواهیم کشید و

تنهائی هایمان بیشتر خواهد شد!

شادی ها لحظه ای و گذرا هستند
شاید خاطرات بعضی از آنها تا ابد در یاد بماند ،اما رنجها داستانش فرق میکند،
تا عمق وجود آدم رخنه می کند و ما هر روز با آنها زندگی می کنیم.

انگار که این خاصیت انسان بودن است!

#اوريانا_فالا_چي

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




 

مادر بزرگم هميشه ميگفت:
چاه ،دستي پر نميشه. اون وقتا سنم كم بود و معني حرفشو نميفهميدم.
ميپرسيدم عزيز يعني چي ‘چاه دستي پر نميشه’؟
با همون لهجه ي كاشوني ميگفت: يعني اگر چاهي خشك باشه،
هر چقدرم توش آب بريزي نميتوني ازش آبي برداري.
خود ِچاه بايد آب داشته باشه.
امروز توي اين سن و سال معني اون حرفو كاملا ميفهمم.
اگر آدمي دوستت نداشته باشه، هر كاري هم براش بكني،
دوست نخواهد داشت. آدم بد ذات و نمی تونی ذاتش و عوض کنی.
رفتني رو اگه دنياتو هم به پاش بريزي، ميره…
خدا بيامرزتت عزيز
چاه هيچ وقت دستي پر نشد…

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




پسرک از پدر بزرگش پرسید :

- پدر بزرگ درباره چه می نویسی؟

#پدربزرگ پاسخ داد :
درباره تو پسرم، اما مهمتر از آنچه می نویسم، مدادی است که با آن می نویسم. می خواهم وقتی بزرگ شدی، تو هم مثل این مداد بشوی !

#پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چیز خاصی در آن ندید :
- اما این هم مثل بقیه مداد هایی است که دیده ام !

#پدر بزرگ گفت : بستگی داره چطور به آن نگاه کنی، در این مداد پنج صفت هست که اگر به دستشان بیاوری، برای تمام عمرت با دنیا به آرامش می رسی :

#صفت اول : می توانی کارهای بزرگ کنی، اما هرگز نباید فراموش کنی که دستی وجود دارد که هر حرکت تو را هدایت می کند. اسم این دست خداست، او همیشه باید تو را در مسیر اراده اش حرکت دهد.

#صفت دوم : باید گاهی از آنچه می نویسی دست بکشی و از مداد تراش استفاده کنی. این باعث می شود مداد کمی رنج بکشد اما آخر کار، نوکش تیزتر می شود ( و اثری که از خود به جا می گذارد ظریف تر و باریک تر) پس بدان که باید رنج هایی را تحمل کنی، چرا که این رنج باعث می شود انسان بهتری شوی.

#صفت سوم : مداد همیشه اجازه می دهد برای پاک کردن یک اشتباه، از پاک کن استفاده کنیم. بدان که تصحیح یک کار خطا، کار بدی نیست، در واقع برای اینکه خودت را در مسیر درست نگهداری، مهم است.

#صفت چهارم : چوب یا شکل خارجی مداد مهم نیست، زغالی اهمیت دارد که داخل چوب است. پس همیشه مراقب باش درونت چه خبر است.

#و-سر-انجام-پنجمین-صفت-مداد : همیشه اثری از خود به جا می گذارد. پس بدان هر کار در زندگی ات می کنی، ردی از تو به جا می گذارد و سعی کن نسبت به هر کار می کنی، هشیار باشی و بدانی چه می کنی

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




 مهربان خدايم
وقتی دلم ناآرامست
میدانم جايی درزندگی
فراموشت کرده ام

 من جزتوکسی راندارم
جزتوهيچ کس"وهيچ چيزآرامم نمیکند


 پناهم باش،پناه دلی که جزتو
کسی راندارد..

موضوعات: مناجات نامه  لینک ثابت




خدا در گُل خدا در اب و رنگ است
خدا نقاش اين جمع قشنگ است

خدا ذات گُل و ذات قنارى است
خدا اثبات باران بهارى است

خدا در هرنظر ايينه ماست
همين حالا خدا در سينه ماست

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




 

كلماتى حضرت آدم(عليه السلام) به وسيله آن توبه كرد چه بود؟

جواب: بعد از ماجراى وسوسه ابليس و دستور خروج آدم(عليه السلام) از بهشت، آدم متوجه شد راستى به خويشتن ستم كرده، و از آن محيط آرام و پر نعمت، بر اثر فريب شيطان بيرون رانده شده، و در محيط پر زحمت و مشقت بار زمين قرار خواهد گرفت، در اينجا آدم به فكر جبران خطاى خويش افتاد و با تمام جان و دل متوجه پروردگار شد، توجهى آميخته با كوهى از ندامت و حسرت.
لطف خدا نيز در اين موقع به يارى او شتافت و چنان كه قرآن در آيات فوق مى گويد: «آدم از پروردگار خود كلماتى دريافت داشت، سخنانى مؤثر و دگرگون كننده، و با آن توبه كرد و خدا نيز توبه او را پذيرفت» (فَتَلَقّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمات فَتابَ عَلَيْهِ).
«چرا كه او تواب و رحيم است» (إِنَّهُ هُوَ التَّوّابُ الرَّحيمُ).
درست است كه آدم(عليه السلام) در حقيقت كار حرامى انجام نداده بود، ولى همين ترك اولى نسبت به او عصيان محسوب مى شد، او به سرعت متوجه وضع خود شد و به سوى پروردگارش بازگشت.
در اين كه «كلمات» و سخنانى را كه خدا براى توبه به آدم تعليم داد چه سخنانى بوده است در ميان مفسران گفتگو است.
معروف اين است كه: همان جملات سوره «اعراف» آيه 23 مى باشد: قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرين: «گفتند: خداوندا ما بر خود ستم كرديم، اگر تو ما را نبخشى و بر ما رحم نكنى از زيانكاران خواهيم بود».

در روايات متعددى كه از طرق اهل بيت(عليهم السلام) وارد شده است مى خوانيم: مقصود از كلمات، تعليم اسماء بهترين مخلوق خدا يعنى محمّد و على و فاطمه و حسن و حسين(عليهم السلام) بوده است، و آدم(عليه السلام) با توسل به اين كلمات از درگاه خداوند تقاضاى بخشش نمود و خدا او را بخشيد.

و اما این کلمات چنین بود

 الهی یا حمید به حق محمد (ص)

الهی یا عالی به حق علی (ع)

الهی یا فاطر به حق فاطمه (س)

الهی یا محسن به حق الحسن (ع)

الهی یا قدیم الاحسان به حق الحسین (ع)

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




هرگز احساس باتقوا بودن نکن,
هرگز تظاهر نکن که حق با توست,
هرگز گرفتار این دام نشو,
هرگز فکر نکن که دیگری خطا کار است.اگر احساس کنی که حق با توست همیشه دیگران را سرزنش میکنی.و میپنداری که آنان اشتباه میکنند.
هیچگاه کسی را محکوم نکن,
به خودت مغرور نشو,
مردم را همانگونه که هستند بپذیر.آنان اینچنین هستند و تو کیستی که بگویی آنان درست هستند یا نادرست؟
اگر آنان به خطا باشند رنجش را میکشند و اگر برحق باشند برکتش را میبرند, ولی تو کیستی که محکوم کنی؟
محکوم کردن تو نوعی نفس را در تو بوجود می آورد, برای همین است که مردم بسیار زیاد درباره خطاهای دیگران صحبت میکنند. این کار به آنان احساسی میدهد که خودشان درستکار هستند و دیگران در اشتباه.
مردم همیشه درباره گناهان و خطاهای دیگران صحبت میکنند.هر خطا و ضعفی که در زندگی دیگران باشد مردم درباره اش سخن پراکنی میکنند.آنان بزرگنمایی میکنند و از این کار لذت میبرند. همه این کارها به آنان احساس من خوب هستم میدهد.ولی این احساس آنها مانع خواهد بود.
 

هوشمند باش, با محبت باش, مهرورز باش و به دیگران بدون داوری کردن نگاه کن.
هرگز احساس فضیلت و برتری و قداست نکن, هرگز تصور نکن از دیگران بی گناه تر و معصوم تری.
معمولی باش.
هیچکس بمان, و در این هیچکس بودن میهمان غایی وارد میشود. در این هیچکسی تو خداگونه میشوی…

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




می گویند در قدیم دزد سر گردنه هم معرفت داشت:
روزی دزدی در مجلسی پر ازدحام با زیرکی کیسه ی سکه ی مردی غافل را می دزدد
هنگامی که به خانه رسید کیسه را باز کرد دید در بالای سکه ها کاغذیست که بر آن نوشته است:
خدایا به برکت این دعا سکه های مرا حفاظت بفرما

اندکی اندیشه کرد
سپس کیسه را به صاحبش باز گرداند

دوستانش او را سرزنش کردند که چرا این همه پول را از دست داد.
دزدکیسه در پاسخ گفت:
صاحب کیسه باور داشت که دعا دارایی او را نگهبان است. او بر این دعا به خدا اعتقاد نموده است
من دزد دارایی او بودم نه دزد دین او
اگر کیسه او را پس نمیدادم، باورش بر دعا و خدا سست می شد.ان گاه من دزد باورهای او هم بودم.
واین دور از انصاف است…!
.
.

و این روزها عده ای هم دزد خزانه مردمند و هم دزد باورهای شان

مسول عزیز
اگر می بری
سکه ها را ببر
نه باورها را…

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




 

 جوانک شاگرد بزاز، بی خبر بود که چه دامی در راهش گسترده شده. او نمی‏دانست این زن زیبا و متشخص که به بهانه خرید پارچه به مغازه آنها رفت و آمد می‏کند، عاشق دلباخته او است، و در قلبش طوفانی از عشق و هوس و تمنا بر پاست.

یک روز همان زن به در مغازه آمد و دستور داد مقدار زیادی جنس بزازی‏ جدا کردند، آنگاه به عذر اینکه قادر به حمل اینها نیستم، به علاوه پول‏ همراه ندارم، گفت: ” پارچه‏ها را بدهید این جوان بیاورد، و در خانه‏ به من تحویل دهد و پول بگیرد “.

مقدمات کار قبلا از طرف زن فراهم شده بود، خانه از اغیار خالی بود، جز چند کنیز اهل سر، کسی در خانه نبود. محمد بن سیرین - که عنفوان جوانی را طی می‏کرد و از زیبایی بی بهره نبود - پارچه‏ها را به دوش گرفت و همراه آن زن آمد. تا به درون خانه داخل شد در از پشت بسته شد.

ابن سیرین به داخل اطاقی مجلل راهنمایی گشت. او منتظر بود که خانم هر چه زودتر بیاید، جنس را تحویل بگیرد و پول را بپردازد. انتظار به طول انجامید. پس از مدتی پرده بالا رفت. خانم در حالی که خود را هفت قلم آرایش کرده بود، با هزار عشوه پا به درون اطاق‏ گذاشت.

ابن سیرین در یک لحظه کوتاه فهمید که دامی برایش گسترده شده ‏خواهش کرد، فایده نبخشید. گفت چاره‏ای نیست باید کام مرا بر آوری. و همین که دید ابن سیرین در عقیده خود پا فشاری می‏کند، او را تهدید کرد، گفت: ” اگر به عشق من احترام نگذاری و مرا کامیاب نسازی، الان فریاد می‏کشم و می‏گویم این جوان نسبت به من قصد سوء دارد. آنگاه معلوم است که‏ چه بر سر تو خواهد آمد “.

موی بر بدن ابن سیرین راست شد. از طرفی ایمان و عقیده و تقوا به او فرمان می‏داد که پاکدامنی خود را حفظ کن. از طرف دیگر سر باز زدن از تمنای آن زن به قیمت جان و آبرو و همه چیزش تمام می‏شد. چاره‏ای جز اظهار تسلیم ندید. اما فکری مثل برق از خاطرش گذشت. فکر کرد یک راه‏ باقی است، کاری کنم که عشق این زن تبدیل به نفرت شود و خودش از من‏ دست بردارد. اگر بخواهم دامن تقوا را از آلودگی حفظ کنم، باید یک‏ لحظه آلودگی ظاهر را تحمل کنم. به بهانه قضاء حاجت، از اطاق بیرون‏ رفت، بعد از کمی با سر و صورت و لباس آلوده از دستشویی برگشت. و به طرف زن آمد. تا چشم آن زن به او افتاد، روی درهم کشید و فورا او را از منزل خارج کرد.محمد خود را به نزدیکی آب روانی رساند و خود را شست، تنش برای همیشه بوی عطری بر خود گرفت از هرجا که عبور می کرد همه متوجه می شدند که محمد ابن سیرین از اینجا گذشته است. آری محمد با این نقشه پای بر نفس خویش نهاد و پوزه شیطان را بخاک مالید و از مهلکه نجات یافت.

محمد همان ابن سیرین معروف است که به تعبیر خواب معروف است. بزرگان و عارفان گویند هرکه بر شهوت خویش غلبه کند خداوند چون حضرت یوسف بر او علم خوابگزاری عطا نماید. و او نیز یکی از همان مردان بزرگ و وارسته است.

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




داستان‌کوتاه :
 

مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در بین کار گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت.
آنها در رابطه با موضوعات و مطالب مختلف صحبت کردند.
و وقتی به موضوع خدا رسید، آرایشگر گفت : “من باور نمی‌کنم خدا هم وجود داشته باشد".
مشتری پرسید: “چرا باور نمی‌کنی؟”

آرایشگر جواب داد: “کافی‌است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد، به من بگو اگر خدا وجود داشت این همه مریض می‌شدند؟ بچه‌های بی‌سرپرست پیدا می‌شد؟ اگر خدا وجود می‌داشت نباید درد و رنجی وجود داشت. نمی‌توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه می‌داد این همه درد و رنج و جود داشته باشد.”

مشتری لحظه‌ای فکر کرد اما جوابی نداد. چون نمی‌خواست جر و بحث کند. آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت. به محض اینکه از مغازه بیرون آمد مردی را دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده ظاهرش کاملٱ کثیف و به هم ریخته‌بود.
مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت: “می‌دانی چیست! به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند!”
آرایشگر گفت: “چرا چنین حرفی می‌زنی؟ من اینجا هستم. من آرایشگرم، همین الان موهای تو را کوتاه کردم.”

مشتری با اعتراض گفت:” نه. آرایشگرها وجود ندارند، چون اگر وجود داشتند. هیچکس مثل مردی که بیرون است. با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده پیدا نمی‌شد.”

آرایشگر: “اصلا این‌طور نیست ، آرایشگرها وجود دارند، موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمی‌کنند.”

مشتری تائید کرد: “دقیقاً نکته همین است، خدا هم وجود دارد! فقط موضوع این است که مردم به او مراجعه نمی‌کنند و دنبالش نمی‌گردند”

موضوعات: مختلف  لینک ثابت






▫️دعا نبايد تنها بازيچه‌ي زبان باشد و از سر عادت و تكرار ، گفته شود ، - اگر چه عادت به نيكويي نيز خواب است - بلكه بايد بند بند وجود آدمي را به بازي بگيرد و رگ و پي و انسان را متوجه خدايش كند . دعا بايد دعاگو را تكان دهد ،‌بلرزاند و از آنجا كه هست قدمي جلوتر ببرد.

▫️گاهي صرفاً دعايي رامي‌خوانيم و هيچ حسي به دنبال آن به ما دست نمي‌دهد و تحول و تغييري در خود نمي‌يابيم ، اما گاهي شده - خصوصاً مواقع اضطرار و گرفتاري - كه نه تنها زبانمان ، بلكه همه‌ي جوارحمان به خدا التماس مي‌كنند.

 خلاصه بايد دعا كننده باشيم نه صرفاً دعا گو !

 امام صادق « عليه السلام » فرمودند :
همانا خداوند عزوجل خوش ندارد كه مردم درباره‌ي حاجتي به يكديگر اصرار كنند ، ولي براي خودش آن را دوست دارد.(خداي عزوجل دوست دارد كه از او خواهش شود و از آنچه نزد اوست درخواست گردد.)

 كافي ، ج 4 ، ص 224.

موضوعات: مختلف  لینک ثابت





 

♦️حضرت صادق(ع):

 هر کس کار بدی بکند تا هفت ساعت از روز مهلت دارد پس اگر در این مدت سه مرتبه بگوید :

 « استغفرو اللهَ الَّذی لا اِله الّا هُوَ الحَیُّ القَیوم ذُوالجَلالِ وَالاِکرامِ و اَتوبُ اِلَیه » خدا گناهانش را بیامرزد.

 اصول کافی جلد 4 صفحه 171

موضوعات: روایات  لینک ثابت
 
   
 
مداحی های محرم