✿مدرسه علمیه جوادالائمه آبدانان استان ایلام✿
 
 

✿جــــوادالائــــــمه آبــــــــدانـــــان✿


حدیث موضوعی





اوقات شرعی


روزشمار فاطمیه


جستجو


آخرین نظرات
  • مازیار در ​در مسجد و در کعبه به دنبال چه هستی؟
  • یا کاشف الکروب  در برگزاری مراسم اربعین همراه با برگزاری نماز ونهار در مدرسه جوادلائمه"ع"خواهران
  • کامبیز در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • یا کاشف الکروب  در با پدر ومادر چگونه رفتار کنیم
  • یا کاشف الکروب  در نحوه شهادت شهید خرازی
  • یا کاشف الکروب  در عید غدیر از دیدگاه شیعیان
  • فرمانده در خیلی نگو من گناهکارم
  • شاهمرادی  در حدیث روز
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • فاطمه در ‌طریقه ختم دعــای مشــلول
  • سياحي‌  در حدیث
  •  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • ام المومنین  در توصیه های استاد دولابی برای زندگی..
  • عابدی  در حدیث
  • مژگان در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • گل نرگس  در حدیث روز
  • زكي زاده  در در تقوا وپرهیز از گناه..



آمار
  • امروز: 898
  • دیروز: 986
  • 7 روز قبل: 6380
  • 1 ماه قبل: 31214
  • کل بازدیدها: 1028703

 



گِله ها را بگذار
ناله ها را بس کن
روزگار گوش ندارد که تو هی شِکوه کنی
زندگی چشم ندارد که ببیند اخم دلتنگِ تو را
فرصتی نیست که صرف گله و ناله شود
تا بجنبیم تمام است ، تمام

بهار را دیدی، که به برهم زدنِ چشم گذشت
یا همین سال جدید

این شتاب عمر است
من و تو باورمان نیست که نیست!
زندگی گاه به کام است و بس است
زندگی گاه به نام است و کم است
زندگی گاه به دام است و غم است
چه به کام و چه به نام و چه به دام
زندگی معرکه ی همت ماست …
زندگی می‌گذرد …

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




 کفش هایم را میپوشم و در زندگی قدم میزنم ،من زنده ام و زندگی ،ارزشِ رفتن دارد….

آنقدر می روم تا صدای پاشنه هایم گوشِ ناامیدی را کر کند
خوب میدانم که گاه کفشها، پاهایم را میزند ، میفشرد و به درد می آورد
اما من همچنان خواهم رفت
زیرا زندگی ارزشِ لنگان لنگان رفتن را نیز دارد…

ماندن در کار نیست
گذشته های دردناک را رها میکنم
و به آینده ی نامعلوم نمی اندیشم
ولی این را میدانم
گذشته با آینده یکسان نیست
زندگی نه ماندن است نه رسیدن
زندگی به سادگی رفتن است به همین راحتی
زندگی چقدر آسان است…
زندگی ارزشِ لنگان لنگان رفتن را نیز دارد…

زندگی را میگویم؛
اگر بخواهی از آن لذت ببری
همه چیزش لذت بردنی است…
اگر بخواهی از آن رنج ببری
همه چیزش رنج بردنی است…
کلید لذت و رنج دست توست…

قصد داشتم دستِ اتفاق را بگیرم ، تا نیفتد،
اما امروز فهمیدم که اتفاق خواهد افتاد.
این ما هستیم که نباید با او بیفتیم…

#سافار” روانشناس بزرگ ایتالیایی

 

موضوعات: سخن بزرگان  لینک ثابت




تا به حال به آپارتمان دقت کردی
سقف زندگیه یکی، کف زندگی دیگریست!!!!
دنیا به طور شگفت آوری شبیه یک آپارتمان است ؛
سقف آرزو های یکی، کف آرزو های دیگریست…
چارلی چاپلین میگه:
آدم خوبــــــــــی باش
ولی
وقتت رو
برای اثباتش به دیگران
تلف نکن …. !
همیشه آنچه که درباره ” من ” میدانی باور کن ,
نه آنچه که پشت سر “من” شنیده ای
” من ” همانم که دیده ای نه آنکه شنیده ای…….!

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺩﺭ آﯾﻨﺪﻩ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﭘﯿﺶ ﻣﯽ‌ﺁﯾﺪ

ﺍﮔﺮ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻣﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﯽ ﻏﺬﺍ ﺑﺨﻮﺭﯼ …

اگر می‌توانی ﺍﺯ ﻧﻮﺭ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺗﺎﺑﺎﻥ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﯼ

ﻭ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺖ ﺑﮕﻮﯾﯽ ﻭ ﺑﺨﻨﺪﯼ …

ﭘﺲ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﮑﺮ ﮐﻦ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻣﺮﻭﺯﺕ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮ

ﺑﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﮑﻦ !

ﻭ ﺑﻪ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ

ﺗﻮ ﺍﺯ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺧﻮﺩ ﻣﻄﻤﺌﻨﯽ

ﭘﺲ ﺍﯾﻦ ﺷﺎﻧﺲ ﺑﺰﺭﮒ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ نده

ﻭ ﻗﺪﺭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺪﺍﻥ …

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




  #انگیزشی

تو را نمی دانم،
اما من دلم روشن است
به تمام اتفاقات خوب در راه مانده،
به تمام روزهای شیرین نیامده،
به لبخندی که یک روز بر لبمان می نشیند،
به اجابت شدن دعاهایمان،
به برآورده شدن آرزوهایمان،
به محو شدن غمهای دیرینه مان.

من دلم روشن است.
یک روز کسی از راه می رسد،
پای حرفهایش می ایستد
و دیگر ترس از دست دادنش را به دلهایمان راه نخواهیم داد.

روزی از راه می رسد
و ما برای یک روز هم که شده آنچنان که باید، زندگی می کنیم.
آری،
من دلم روشن است…

 

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




 

خداوند بهترین شنونده است

  نیازی به فریادکشیدن یا
بلند گریه کردن نیست

 او آرامترین نیایش دل های
پاک را نیز می شنود

 هر لحظه برایم از خدا
نجوا کنان حاجت بخواه

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




انسان ها شبیه هم عمر نمی کنند
یکی زندگی می کند
یکی تحمل
انسان ها شبیه هم تحمل نمی کنند
یکی تاب می آورد
یکی می شکند
انسان ها شبیه هم نمی شکنند
یکی از وسط دو نیم می شود
دیگری تکه تکه
تکه ها شبیه هم نیستند
تکه ای یک قرن عمر می کند
تکه ای یک روز …

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




سه چیز است ..

که نمیتوان آن‌ها رابازگرداند
“حرف” پس ازگفتن!!!
“موقعیت” پس ازپایان یافتن!
و “زمان” پس از گذشتن!
آگاهانه زندگی کنیم,
متفکرانه حرف بزنیم
و قدر لحظه‌ها را بدانیم

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




دنیا آنقدر جذابیت های رنگارنگ دارد،
که تا آخر عمر هم بدوی
چیزهای جدیدی هست،
که هنوز می توانی حسرتشان را بخوری!
پس یک جاهایی در زندگی
ترمز دستی ات را بکش
بایست و زندگی کن …


 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




«پیش از ﺍﯾﻨﮑﻪ ” ﻋـﺎﺑـﺪ” ﺑﺎﺷﯽ،
” ﻋـَﺒﺪ” ﺑـﺎﺵ !
ﺷـﯿﻄﺎﻥ ﻫﻢ ﻗﺮﯾﺐ ﺑﻪ ۶۰۰۰ ﺳـﺎﻝ ﻋﺒـﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩ،
ﻋـﺎﺑـﺪ ﺷﺪ، ﺍﻣﺎ
“ﻋـَﺒـﺪ ” ﻧـﺸﺪ …
ﺗــﺎ ﻋـَﺒـﺪ ﻧـﺸﻮﯼ، ﻋﺒﺎﺩﺗﺖ ﺳـﻮﺩﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﻧـﺪﺍﺭﺩ؛
ﻋـَﺒﺪ ﺑﻮﺩﻥ ﯾﻌﻨﯽ:
ﺑﺒـﯿﻦ ﺧﺪﺍﯾﺖ ﭼﻪ ﻣﯽﺧـﻮﺍﻫﺪ، ﻧﻪ ﺩﻟﺖ …»

علامه حسن زاده آملی


ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




خدایا…
امروز دلم را به تو می سپارم
دلی که همچون یک دفتر
پر است از غم، دلتنگی، گناه و آرزو
خدای من…
با دستان مهربانت قلمی به دست گیر
و به لطف خود
پاک کن گناهانم را
خط بزن غم هایم را
تایید کن آرزوهایم را
و دلی رسم کن در دفتر دلم
به بزرگی دریا…
 
 

موضوعات: مناجات نامه  لینک ثابت




 
بندگی در گرو حالِ دعا داشتن است
پادشاهی جهان عشقِ رضا داشتن است

من بدم از در خود رد بکند می میرم
حسِّ آقایی سلطان به گدا داشتن است

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 

 مـقَـنِّـی را دیده‌ای؟!
کارش تکراری است؛
هی کلنگ میزند…
اما در واقع هر کلنگی که میزند یک قدم به آب نزدیک‌تر میشود.
ظاهر نماز هم تکرار است، اما در واقع پرواز است، از پله‌های نردبان بالا رفتن است.
درست است که پله‌ها تکراری است اما هر کدام، یک قدم انسان را به بام نزدیک میکنند.
نماز چنین چیزی است؛
روزی ۵ نوبت به باند پرواز می‌روید و پر می‌کشید.
هر نوبت یک پرواز جداگانه است، یک عروج است؛
یک کلنگ زدن.

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




 

حضرت صادق (علیه السّلام) به نقل از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: خدای تعالی فرموده است: کسی که به یکی از دوستان من اهانت کند، به تحقیق خود را برای جنگ با من آماده کرده است.

 قال الله تبارک و تعالی: مَن أهان لی ولیاً فقد أرصد لمحاربتی.
(باب من أذی المسلمین و احترقهم ح3)
*واژه های اخلاقی از اصول کافی*
  

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




حق و حقیقت معیار و ملاک مسافر حق است.
او نسبت به حق و حقیقت یکپارچه غیرت است.
او از همه چیز خود می گذرد تا به حق خدشه ای وارد نشود و همه هستی خود را در این راه گذاشته. از هیچ تلاشی برای حفظ و پاسداشت حقیقت فروگذار نمی کند.
هرچند حقیقت، خود حفاظ و سلاح اوست.

او خود را پیش از هر کارزاری در راه حق قربانی کرده است.

چرا که او بواقع یک مبارز حق است.

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


...


♦️روایت کرده اند که حضرت علی علیه السلام در تبیین این اندیشه مشهور، که

«عالم هستی در روح بی حد آدمی مندرج است »

فرمود: دوای تو در توست و خود نمی دانی،
و درد تو در توست و خود نمی بینی،
و تو کتاب مبینی هستی که حروفش هرچه را که پنهان است آشکار می سازد،
و تو خود را جرم کوچکی می پنداری و حال آن که جهان بزرگ تری در تو منطوی است:

«دوائک فیک و ما تشعر و دائک منک و ما تنظر و انت الکتاب المبین الذی باحرفه یظهر المضمر و تحسب انک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبر» .

این اندیشه های علی علیه اسلام را مولوی در قالب زیر باز می گوید:

چیست اندر خم که اندر نهر نیست

چیست اندر خانه که اندر شهر نیست

این جهان خم است و دل چون جوی آب

این جهان حجره است و دل شهر عجاب

#مثنوی/دفتر چهارم

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




…حلاج عادت داشت فریاد بکشد:
“انالحق”
مرشدش جنید به اوگفت درست می گویی, من نیز می دانم خدا هستم. ولی این را مخفی کن.
زیرا مردم متعصب و دیوانه اند,آنان قادر به تحمل این نیستند…

منصور گفت: سعی میکنم ولی لحظاتی هستند که این من نیستم که انالحق می کشم! من یک شاهد هستم و کاری از من ساخته نیست.توصیه ات را می پذیرم ولی قول نمی دهم که فریاد نکشم. او کوشید ولی موفق نشد, او هرجا مردمانی رنجور,عصبی و پریشان را می دید, فریاد نکشیدن برایش غیر ممکن می شد و می گفت: نگران نباشید, من خدا هستم و شما نیز خدا هستید.شما فقط درخوابید, بیدار شوید ولی بیدار کردن مردمان خفته کار آسانی نیست!!
آنان منصور را به قتل رساندند…

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




 

  حضرت امام محمدباقر از امير المومنين(علیه السلام) روايت فرموده: هنگامی كه آيت الكرسی نازل شد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود آيه الكرسی آيه ای است كه از گنج عرش نازل شده و زمانی كه اين آيه نازل گشت هر بتی كه در جهان بود با صورت به زمين خورد.
در اين زمان ابليس ترسيد و به قومش گفت: “امشب حادثه ای بزرگ اتفاق افتاده است باشيد تا من عالم را بگردم و خبر بياورم.
ابليس عالم را گشت تا به شهر مدينه رسيد مردی را ديد و از او سوال كرد: “ديشب چه حادثه ای اتفاق افتاد” مرد گفت “رسول خدا فرمود: ” آيه ای از گنج های عرش نازل شد كه بت های جهان به خاطر آن آيه همگی با صورت به زمين خوردند. ابليس بعد از شنيدن حادثه به نزد قومش رفت و حادثه را به آن ها خبر داد.

  پيامبر(ص) به حضرت علی (ع) فرمود: “يا علی! من سيد عربم - مكه سيد شهر هاست - كوه سينا سيد همه كوه هاست - جبرئيل سيد همه فرشتگان است - فرزندانت سيد جوانان اهل بهشتند - قرآن سيد همه كتاب هاست - بقره سيد همه سوره های قرآن است - و در بقره يك آيه است كه آن آيه ۵۰ كلمه دارد و هر كلمه ۵۰ بركت دارد و آن آيت الكرسی است.

  امام كاظم (علیه السلام) فرمود: از بعضی پدران بزرگوارم شنيدم كه كسی داشت سوره حمد را مي خواند پس حضرت فرمود: هم شكر خدا را به جای آورد و هم به پاداش رسيد. بعد حضرت شنيد كه سوره توحيد می خواند فرمود: ايمان آورد و ايمنی به دست آورد و سپس شنيد كه سوره قدر می خواند فرمود: راست گفت و آمرزيده شد و بعد شنيد كه آيت الكرسی می خواند فرمود: خداوند خالق امان نامه برايش فرو فرستاد.

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت


...


لقمان حکیم، مدتی برده کسی بود که چندین غلام داشت، ولی از میان آنان، لقمان را بسیار دوست می داشت؛ تا آن جا که هرگاه می خواست غذا بخورد، ابتدا آن را برای لقمان می برد تا میل کند و بعد برای تبّرک، باقی مانده غذای او را با میل و اشتیاق می خورد.

در یکی از روزها خربزه ای برای ارباب لقمان هدیه آوردند. ارباب در محضر لقمان نشست و آن خربزه را قطعه قطعه نمود و به لقمان داد. لقمان قاچ های خربزه را از او می گرفت و با میل و اشتها می خورد و وانمود می کرد که بسیار شیرین است. وقتی ارباب مشاهده کرد که لقمان خربزه را با اشتها می خورد، همه خربزه را که هجده قارچ بود به او داد و یک قاچ برای خود برداشت.

هنگامی که ارباب آن یک قاچ خربزه را به دهان گذاشت، دریافت که مانند زهر، تلخ است و از تلخی آن گلویش سوخت و حالش به هم خورد. به لقمان گفت: چگونه این خربزه تلخ را خوردی، می خواستی عذر و بهانه ای بیاوری و آن را نخوری!؟

لقمان پاسخ داد: تو ماه ها و سال ها به من غذاهای شیرین و گوارا و مطبوع داده ای، اکنون که یک بار تلخ شده، آیا سزاوار است من آن را نخورم و به آن اعتراض کنم و نمک دان شکن گردم

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




 

شخصی بالای درختی رفت و شاخه های آن را محکم می تکاند و میوه ها را می خورد و بر زمین می ریخت.
صاحب باغ آمد و گفت :
خجالت بکش، داری چکار میکنی !!؟؟
آن شخص با گستاخی گفت :
بنده ای از بندگان خدا میخواهد میوه ای از باغ خدا بخورد ، اینکار چه ایرادی دارد ؟؟
صاحب باغ دید بحث و مجادله با او فایده ای ندارد پس (ایبک) غلام ترک خود را صدا زد و گفت :
آن چوب و طناب را بیاور تا جواب مناسبی به این دزد بدهم .
سپس دست و پای او بستند و صاحب باغ محکم با چوب او را مضروب کرد.
دزد می گفت :
آخر از خدا حیا کن چرا من بی گناه را می زنی ؟؟
صاحب باغ جواب داد :
من که کاره ای نیستم . بنده خدایی دارد با چوب خدا بر تن بندهء دیگر خدا میزند.

دزد که نمی توانست شدت ضرب و شتم صاحب باغ را تحمل کند ، گفت :
از بهانه تراشی های جبریانه توبه کردم و اعتراف می کنم که در کارهای آدمیان ،
اختیار است ،اختیار است،اختیار.

از زبان مولانا :
آن یکی می‌رفت بالای درخت
می‌فشاند آن میوه را دزدانه سخت

صاحب باغ آمد و گفت ای دنی
از خدا شرمیت کو چه می‌کنی

گفت از باغ خدا بندهٔ خدا
گر خورد خرما که حق کردش عطا

عامیانه چه ملامت می‌کنی
بخل بر خوان خداوند غنی

گفت ای ایبک بیاور آن رسن
تا بگویم من جواب بوالحسن

پس ببستش سخت آن دم بر درخت
می‌زد او بر پشت و ساقش چوب سخت

گفت آخر از خدا شرمی بدار
می‌کشی این بی‌گنه را زار زار

گفت از چوب خدا این بنده‌اش
می‌زند بر پشت دیگر بنده خوش

چوب حق و پشت و پهلو آن او
من غلام و آلت فرمان او

گفت توبه کردم از جبر ای عیار
اختیارست اختیارست اختیار

اختیارات اختیارش هست کرد
اختیارش چون سواری زیر گرد

اختیارش اختیار ما کند
امر شد بر اختیاری مستند

حاکمی بر صورت بی‌اختیار
هست هر مخلوق را در اقتدار

تا کشد بی‌اختیاری صید را
تا برد بگرفته گوش او زید را

لیک بی هیچ آلتی صنع صمد
اختیارش را کمند او کند

اختیارش زید را قدیش کند
بی‌سگ و بی‌دام حق صیدش کند

آن دروگر حاکم چوبی بود
وآن مصور حاکم خوبی بود

هست آهنگر بر آهن قیمی
هست بنا هم بر آلت حاکمی

نادر این باشد که چندین اختیار
ساجد اندر اختیارش بنده‌وار

قدرت تو بر جمادات از نبرد
کی جمادی را از آنها نفی کرد

قدرتش بر اختیارات آنچنان
نفی نکند اختیاری را از آن

خواستش می‌گوی بر وجه کمال
که نباشد نسبت جبر و ضلال

چونک گفتی کفر من خواست ویست
خواست خود را نیز هم می‌دان که هست

زانک بی‌خواه تو خود کفر تو نیست
کفر بی‌خواهش تناقض گفتنیست

امر عاجز را قبیحست و ذمیم
خشم بتر خاصه از رب رحیم

گاو گر یوغی نگیرد می‌زنند
هیچ گاوی که نپرد شد نژند

گاو چون معذور نبود در فضول
صاحب گاو از چه معذورست و دول

چون نه‌ای رنجور سر را بر مبند
اختیارت هست بر سبلت مخند

جهد کن کز جام حق یابی نوی
بی‌خود و بی‌اختیار آنگه شوی

آنگه آن می را بود کل اختیار
تو شوی معذور مطلق مست‌وار

هرچه گویی گفتهٔ می باشد آن
هر چه روبی رفتهٔ می باشد آن

کی کند آن مست جز عدل و صواب
که ز جام حق کشیدست او شراب

جادوان فرعون را گفتند بیست
مست را پروای دست و پای نیست

دست و پای ما می آن واحدست
دست ظاهر سایه است و کاسدست

مثنوی معنوی. دفتر پنجم
حضرت مولانا در این حکایت، ضمن بیان بحثی در خصوص جبر و اختیار، میفرماید :
ارادهء مطلقهء الهی ، نافی ارادهء انسانی نیست ، پس هر کس مسئول اعمال خویش است و توسل جستن به بهانه های جبریانه قابل قبول نیست زیرا انتظار هر تکلیفی متناسب با مقدورات ، امری کاملا معقول و مقبول است ، بطوری که حتی از حیوان نیز توقع داریم که در حد مقدورات خود امور محوله را به انجام رساند تا چه رسد به انسان ؛
چنان که خر و استر اگر طبق انتظار صاحب خود حرکت نکنند سیخونک میخورند پس وای به حال کسی که به بهانهء جبر خود را از مسئولیت معاف می کند

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت
 
   
 
مداحی های محرم