✿مدرسه علمیه جوادالائمه آبدانان استان ایلام✿
 
 

✿جــــوادالائــــــمه آبــــــــدانـــــان✿


حدیث موضوعی





اوقات شرعی


روزشمار فاطمیه


جستجو


آخرین نظرات
  • مازیار در ​در مسجد و در کعبه به دنبال چه هستی؟
  • یا کاشف الکروب  در برگزاری مراسم اربعین همراه با برگزاری نماز ونهار در مدرسه جوادلائمه"ع"خواهران
  • کامبیز در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • یا کاشف الکروب  در با پدر ومادر چگونه رفتار کنیم
  • یا کاشف الکروب  در نحوه شهادت شهید خرازی
  • یا کاشف الکروب  در عید غدیر از دیدگاه شیعیان
  • فرمانده در خیلی نگو من گناهکارم
  • شاهمرادی  در حدیث روز
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • فاطمه در ‌طریقه ختم دعــای مشــلول
  • سياحي‌  در حدیث
  •  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • ام المومنین  در توصیه های استاد دولابی برای زندگی..
  • عابدی  در حدیث
  • مژگان در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • گل نرگس  در حدیث روز
  • زكي زاده  در در تقوا وپرهیز از گناه..



آمار
  • امروز: 608
  • دیروز: 1274
  • 7 روز قبل: 6809
  • 1 ماه قبل: 31603
  • کل بازدیدها: 1029977

 



 

قال رسول الله - صلي الله عليه وآله - :

اول ما افترض الله علي امتي ، الصلوات الخمس و اول ما يرفع من اعمالهم ، الصلوات الخمس و اول ما يساءلون عنه ، الصلوات الخمس ؛

اولين چيزي كه خداوند بر امت من واجب كرد ، نمازهاي پنج گانه است و اولين چيزي كه از اعمال ايشان بالا برده مي شود ، نمازهاي پنج گانه است و اولين چيزي كه نسبت به آن مورد سؤ ال واقع مي شوند ، نمازهاي پنج گانه است .

(كنزالعمال ، ج 7 ، حديث 1885)

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 

الذين ان مكناهم في الارض اقاموا الصلوة و اتوا الزكوة و امروا بالمعروف و نهوا عن المنكر و لله عاقبة الامور ؛

ياران خدا كساني هستند كه هرگاه در زمين به آنها قدرت بخشيديم نماز را برپا مي دارند و زكات را ادا مي كنند و امر به معروف و نهي از منكر مي نمايند و پايان همه امور از آن خداست .

(سوره حج ، آيه 41)

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




دانشمندی در بیابان به چوپانی رسید و به او گفت :

چرا به جای تحصیل علم ، چوپانی می کنی؟

چوپان در جواب گفت :

آنچه خلاصه دانشهاست یاد گرفته ام.

دانشمند گفت :خلاصه دانشها چیست ؟

چوپان گفت :پنج چیز است:

 

تا راست تمام نشده دروغ نگویم؛

تامال حلال تمام نشده، حرام نخورم

تا از عیب و گناه خود پاک نگردم، عیب مردم نگویم.

تا روزیِ خدا تمام نشده، به در خانهٔ دیگری نروم.

تا قدم به بهشت نگذاشته ام، از هوای نفس و شیطان، غافل نباشم

 

دانشمند گفت : حقاً که تمام علوم را دریافته ای ،هر کس این پنج خصلت را داشته باشد از آب حقیقت علم و حکمت سیراب شده است!!

 

         ابونصر فارابی

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




آرامش یعنی همین متن امیرالمومنین علیه السلام:

 

ای مالك ! بدان اگر مهربان باشی تورا به داشتن انگيزه های پنهان متهم ميكنند، ولی مهربان باش.

اگرشريف و درستكارباشی فريبت ميدهند ، ولی شريف ودرستكار باش .

نيكيهای امروزت را فراموش ميكنند، ولی نيكوكار باش .

بهترينهای خودت را به ديگران ببخش ، حتی اگر اندك باشد .

درانتها خواهی ديد آنچه می ماند ميان تو و خدای توست، نه ميان تو ومردم…….

 

نهج البلاغه

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 عطرخدا، حرفهایی از جنس آرامش

 

 

ﺩﻟﯿﻞ ﺍﯾﻦﮐﻪ ﺁﺩﻡﻫﺎ ﺑﻪ ﺩﺷﻮﺍﺭﯼ ﺷﺎﺩ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ

ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺭﺍ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﻮﺩﻩ،

ﺣﺎﻝ ﺭﺍ ﺑﺪﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﻫﺴﺖ،

ﻭ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﻧﺎﻣﺸﺨﺺ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ ﻣﯽﺑﯿﻨﻨﺪ …

 

” آرامش” به معنای آن نيست که صدايي نباشد،

مشکلي وجود نداشته باشد،

يا کار سختی پيش رو نباشد ؛

” آرامش” يعني در ميان صدا، مشکل و کار سخت، دلی آرام وجود داشته باشد …

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




خدای خوبم …

خطا از من است …

می دانم …!

از من که سالهاست گفته ام …

” ایاک نعبد “

اما به دیگران هم دلسپرده ام …!

 

از من که سالهاست گفته ام …

” ایاک نستعین “

اما به دیگران هم تکیه کرده ام …!

اما رهایم نکن …

بیش از همیشه دلتنگم …

به اندازه ی تمام روزهای نبودنم …

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺳﮑﻪ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﻡ

ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﺯﻧﮓ ﺑﺰﻧﻢ

ﺑﻪ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺧﻮﺏ

ﺑﻪ ﺩﻟﻬﺎﯼ ﺑﺰﺭﮒ

ﺑﻪ ﭘﺪﺭ ﭘﯿﺮﻡ

ﺑﻪ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻣﺎﺩﺭﻡ

ﺑﻪ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﮐﻪ ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﮐﺮﺩ

ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﺯﻧﮓ ﺑﺰﻧﻢ

ﺑﻪ ﺩﻭﭼﺮﺧﻪ ﯼ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ

ﺑﻪ ﻣﺴﯿﺮ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﻡ

ﮐﻪ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﻩ

ﺑﻪ ﻧﯿﻤﮑﺖ ﻫﺎﯼ ﭘﺮ ﺍﺯ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﯼ ﻣﻬﺮ

ﺑﻪ ﺳﻔﺮﻩ ﯼ ﻭﺻﻠﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺍﺯ ﻧﺎﻥ

ﺑﻪ ﺯﻣﺴﺘﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺯﻣﯿﻦ ﻗﻬﺮ ﻧﺒﻮﺩ

ﺑﻪ ﭼﺮﺍﻍ ﻧﻔﺘﯽ ﺭﻧﮓ ﻭ ﺭﻭ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﯼ

ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﯼ ﻣﺎ ﺭﺍ

ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﺩﻭﺭ ﻫﻢ ﺟﻤﻊ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ

ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﺁﻥ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﺤﻞ

ﮐﻮﭺ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ

ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﻫﯿﭻ ﺳﮑﻪ ﺍﯼ

ﺩﺭ ﻫﯿﭻ ﮔﻮﺷﯽ ﺗﻠﻔﻨﯽ

ﺩﯾﮕﺮ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻭﺻﻞ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 

زلزله

 

جابر جعفى مى گوید: زمانى که خلافت به بنى امیه (لعنهم الله ) رسید در روزهاى حکومت شان خون هاى زیادى به حرام بر زمین ریختند و هزار ماه بر منبرهایشان لعن امیرالمومنان (علیه السلام ) کردند و شیعیان آن حضرت را در شهرها به دار آویخته و مى کشتند و اصل و ریشه آن ها را نابود مى کردند. علمایشان نیز آن ها را به خاطر میل به حطام دنیوى تشویق و همراهى مى کردند و بیشترین آزارشان بر شیعیان لعن امیرمؤ منان (علیه السلام ) بود و هر کس آن حضرت را لعنت نمى گفت مى کشتند.

 

زمانى که این مشکلات بر شیعیان فراگیر و طولانى شد شیعیان به زین العابدین (علیه السلام ) شکایت بردند و گفتند: یابن رسول الله حاکمان بنى امیه ما را از شهرمان آواره ساختند و به طرز فجیعى ما را مى کشند و آشکارا در شهرها و حتى در مسجد رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) و بر منبرش لعن امیرالمؤ منین (علیه السلام ) مى گویند و کسى هم جلودار آن ها نیست و نهیشان نمى کند کسى هم نمى تواند آن ها را از این کار باز دارد. اگر هم کسى از ما لعن کننده را انکار کند مى گویند: این ترابى است (یعنی پیرو علی علیه السلام، ابو تراب ) و به گوش سلطان مى رسانند که او ترابى است و ابو تراب را به خیر یاد کرده است و او را حبس مى کنند و کتک مى زنند و سرانجام به قتل مى رسانند.

 

هنگامى که امام سجاد (علیه السلام ) این سخنان را شنید به آسمان نگاهى کرد و دعایی فرمود با این مضمون : «خداوندا منزهی تو و چقدر صبر داری و عظیم است مقام تو به درستی که تو به بندگانت مهلت میدهی و آنها فکر میکنند که آن ها را به خودشان و اگذاشته ای در حالی که تو تمام اینها را میبینی و شکی در تدبیر حتمی تو نیست و تو آگاه تری به آنچه میکنی اکنون من چگونه چیزی از تو بخواهم.» سپس فرزندش ابا جعفر محمد (علیه السلام ) را فرا خواند و فرمود: اى محمد فردا به مسجد برو و نخى که جبرئیل بر رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) آورده بردار و حرکت کمى بده ، مبادا تند حرکت دهى که همه مردم هلاک مى شوند.

 

جابر مى گوید: به خدا من از فرمایش امام تعجب کردم و نمى دانستم که چه مى گوید. شب بسیار طولانى اى را پشت سر گذاشتم و صبح روز بعد نزد امام باقر (علیه السلام ) آمدم و مشتاق بودم که امر نخ و حرکتش را ببینم .

 

هنگامى که به در خانه رسیدم امام باقر (علیه السلام ) خارج شد. سلام کردم و حضرت جواب سلامم را داد و فرمود: اى جابر چطور صبح به این زودى به این جا آمده اى ؟

 

عرض کردم : به خاطر فرمایش امام سجاد (علیه السلام ) که دیروز به شما فرمود: نخى که جبرئیل براى رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) آورده بردار و به مسجد رسول خدا ببر و کمى حرکت بده ، مبادا تند حرکت دهى که همه مردم هلاک مى شوند. امام باقر (علیه السلام ) فرمود: به خدا قسم اگر وقت معلوم و اجل محتوم و قدر مقدور نبود همه این مردم نگونسار را در یک چشم به هم زدن و لحظه اى در زمین فرو مى بردم ولى ما بندگان گرامى خداوند هستیم که فرمود: (در گفتار بر خداوند پیشى نمى گیرند و به امر او کار مى کنند).1

 

جابر مى گوید به امام عرضه داشتم : آقاى من چرا این کار را با ایشان مى کنید؟

 

فرمود: مگر دیروز نبودى و شکایت شیعیان را به پدرم نشنیدى که از آن ملعون ها چه مى گفتند. پدرم به من دستور داد تا آن ها را بترسانم شاید دست بر دارند.

پیش از آنان كسانى بودند كه مكر كردند، و [لى‏] خدا از پایه بر بنیانشان زد، در نتیجه از بالاى سرشان سقف بر آنان فرو ریخت، و از آنجا كه حدس نمى‏زدند عذاب به سراغشان آمد.

توبه

 

گفتم : چگونه آن ها را مى ترسانى در حالى که آن ها بى شمارند؟

 

امام باقر (علیه السلام ) فرمود: با هم به مسجد جدم برویم تا قدرت خداوند متعال که به ما اختصاص داده و بر ما منت نهاده به تو نشان دهم .

 

جابر گوید: با حضرت به مسجد رفتیم و در آنجا دو رکعت نماز خواند و روى بر زمین نهاد و کلامى فرمود. سپس سرش را بلند کرد و از جیبش نخ نازکى را بیرون آورد که بوى مشک از آن به مشام مى رسیدم و به چشم من از سوراخ سوزن کوچک تر آمد. به من فرمود: اى جابر سر نخ را به طرف خودت بگیر و نگه دار، مبادا آن را حرکت دهى .

 

دوباره امام (علیه السلام ) فرمود: نخ را نگه دار و حرکت نده .

 

جابر مى گوید: من نگه داشتم و حضرت حرکت کمى به آن داد که گمان کردم اصلا آن را حرکت نداده ، سپس فرمود: سر نخ را به من بده .گفتم : آقاى من چه کارى انجام دادى ؟

 

فرمود: واى بر تو! بیرون برو و ببین مردم در چه حالى هستند؟!

 

جابر مى گوید: از مسجد بیرون رفتم ، در حالى که مردم یک پارچه فریاد و ناله شده بودند و مدینه به لرزه شدیدى افتاده و لرزه آن ها را فرا گرفته بود. بیشتر خانه هاى شهر خراب شده و سى هزار مرد و زن - غیر از بچه هاى کوچک - تلف شده بودند. مردم در حالى که فریاد مى زدند و شیون و گریه مى کردند و مى گفتند: انا لله و انا الیه راجعون (خانه فلانى خراب شد و اهل آن مردند) و مردم را دیدم که در مسجد رسول خدا (صلى الله علیه وآله ) مى گفتند: (هلاک بزرگى پیش آمده) بعضى مى گفتند: (زلزله شده) و برخى هم مى گفتند: (چطور خداوند ما را در زمین فرو نبرده در حالى که امر به معروف و نهى از منکر را ترک گفتیم و در میان ما فسق و فجور و ظلم به آل رسول (صلى الله علیه وآله ) آشکار شده است . به خدا قسم زلزله اى بزرگ تر و شدیدتر از این هم بر ما خواهد آمد مگر این که خود و آن چه را تباه کرده ایم اصلاح کنیم).

 

جابر مى گوید: من متحیر ماندم و مردم را نگاه مى کردم که گریه مى کردند و حیران مانده بودند. از گریه آن ها من هم به گریه افتادم ، در حالى که آن ها نمى دانستند که این زلزله از کجا آمده است .

 

خود را به امام باقر (علیه السلام ) رساندم ، دیدم که مردم در مسجد پیامبر او را احاطه کرده بوده و مى گفتند: اى پسر رسول خدا دیدى چه بر سر ما آمد؟! تو براى ما دعا کن .

 

حضرت فرمود: به نماز و دعا و صدقه پناه برید و دست مرا گرفت و مرا به همراه برد و فرمود: حال مردم چطور است ؟

 

گفتم : یابن رسول الله از من نپرس . خانه ها خراب شده و مردم هلاک شده اند و آن ها را به در حالى دیدم که از خداوند برایشان طلب رحمت کردم .

 خداوند به سبب ما اهل بیت  شما را نجات داد و به وسیله ما شما را هدایت فرمود و به خدا قسم ، ما شما را به سوى پروردگارتان رهنمون ساختیم .

 

حضرت فرمود: خدا آن ها را رحمت نکند. و فرمود: همانا به خاطر تو عده اى را باقى گذاشتم و همه را هلاک نساختم . اگر این چنین نبود به دشمنانمان و دشمن دوستانمان رحم نمى کردم . سپس فرمود: به خدا قسم اگر مخالفت با پدرم نبود حرکت را زیادتر مى کردم و همه آن ها را هلاک مى ساختم و بالایش را به پایین مى آوردم تا در این شهر در و دیوارى باقى نماند؛ ولى مولایم امر کرد که آن را در حال سکون حرکت دهم .

 

سپس حضرت بالاى مناره رفت و من آن حضرت را مى دیدم ولى مردم او را نمى دیدند که دستش رابالا آورد و دور مناره گرداند. دوباره مدینه به لرزه خفیفى در آمد و خانه ها ویران شد. آنگاه این آیه را تلاوت فرمود: «ذَلِكَ جَزَیْنَاهُم بِبَغْیِهِمْ وِإِنَّا لَصَادِقُونَ»2 ؛ این  را به سزاى ستم كردنشان، به آنان كیفر دادیم، و ما البتّه راستگوییم. وسپس این آیه را تلاوت کردند : «فَلَمَّا جَاء أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِیَهَا سَافِلَهَا…»3 ؛ پس چون فرمان ما آمد، آن [شهر] را زیر و زبر كردیم.

 

بعد این آیه را تلاوت فرمود: «قَدْ مَكَرَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَأَتَى اللّهُ بُنْیَانَهُم مِّنَ الْقَوَاعِدِ فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ مِن فَوْقِهِمْ وَأَتَاهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَشْعُرُونَ»4 ؛ پیش از آنان كسانى بودند كه مكر كردند، و [لى‏] خدا از پایه بر بنیانشان زد، در نتیجه از بالاى سرشان سقف بر آنان فرو ریخت، و از آنجا كه حدس نمى‏زدند عذاب به سراغشان آمد.

 

جابر مى گوید: زن ها در زلزله دوم از پرده بیرون آمدند و گریه و زارى مى کردند و حجابى نداشتند و کسى هم متوجه آن ها نبود. زمانى که امام باقر (علیه السلام ) به آن ها نگاه کرد به حالشان رقت کرد و نخ را از جیب مبارک نهاد و زلزله آرام شد. سپس از مناره پایین آمد و مردم هم ایشان را ندیدند و دست مرا گرفت و از مسجد خارج شدیم . در راه به مغازه آهنگرى رسیدیم که مردم در دکان او جمع شده مى گفتند: همهمه اى در هنگام ویرانى نشنیدیم ؟

 

برخى مى گفتند: آرى همهمه زیادى به گوش مى رسید.

 

عده دیگرى مى گفتند: به خدا قسم ما سخنان زیادى شنیدیم ولى چگونگى آن را در نیافتیم .

 

جابر مى گوید: امام باقر (علیه السلام ) به من نگاهى کرد و تبسم نمود و فرمود: اى جابر، این به خاطر طغیان و سرگشى و ستم آن ها بود؟

 

گفتم : یابن رسول الله آن نخ عجیب چه بود؟

توبه

 

فرمود: (اندوخته اى از آل موسى و آل هارون که ملائکه آن را حمل مى کردند و جبرئیل (علیه السلام ) آن را آورده بود5. واى بر تو اى جابر، ما از سوى خداوند در مکان و درجه بالایى قرار گرفته ایم . اگر ما نبودیم خداوند متعال ، آسمان و زمین و بهشت و جهنم و خورشید و ماه و انسان و جنى نمى آفرید

 

 اى جابر، ما اهل بیتى هستیم که احدى با آن مقایسه نمى شود. هر کس ‍ شخصى از بشر را با ما قیاس کند کافر شده است .

 

اى جابر، خداوند به سبب ما شما را نجات داد و به وسیله ما شما را هدایت فرمود و به خدا قسم ، ما شما را به سوى پروردگارتان رهنمون ساختیم . پس ‍ امر و نهى ما را بپذیرید و در برابر آن چه برایتان آورده ایم نافرمانى نکنید، زیرا ما در برابر نعمت هاى خداوند، اجل و اعظم از آنیم که بر ما رد شود و هر چه به شما مى رسد از ماست . هر چه دریافتید خداى متعال را بر آن سپاس گویید و آن چه ندانستید به ما بسپارید و بگویید: (امامان ما به آن چه مى گویند داناترند).

 

سپس رو به امیر مدینه - که در آنجا از سوى بنى امیه مقیم بود - کرد که نگهبانانش اطراف او بودند و از او مراقبت مى کردند و فریاد مى زد: به نزد فرزند رسول خدا على بن الحسین (علیه السلام ) بروید و به سبب او به سوى خداوند (عزوجل ) تقرب جوئید و در نزدش تضرع و اظهار توبه و انابه کنید شاید خداوند عذاب را از شما بردارد.

 

جابر مى گوید: هنگامى که نگاه امیر به امام باقر (علیه السلام ) افتاد به سوى او شتاب کرد و گفت : اى پسر رسول خدا آیا نمى بینى بر سر امت جدّت محمد (صلى الله علیه وآله ) چه آمده است ؟! همگى هلاک شده و مردند. سپس گفت : پدرت على بن الحسین کجاست؟ تا از او درخواست کنم تا با ما به مسجد بیاید و به وسیله او به درگاه خداوند متعال تقرب جوییم تا بلا را از امت محمد (صلى الله علیه وآله ) بر دارد.

 

امام باقر (علیه السلام ) فرمود: ان شاء الله پدرم این کار را خواهد کرد ولى شما خودتان را اصلاح کنید و توبه و انابه کنید و از آن چه انجام مى دهید دست بردارید جز زیان کاران خود را از مکر خداوند در امان نمى دانند6.

 

جابر مى گوید: همگى نزد زین العابدین (علیه السلام ) رفتیم و ایشان نماز مى خواندند. منتظر شدیم تا اعمال مستحبى را هم انجام داد. سپس روبه ما کرد و آهسته به فرزندش امام باقر (علیه السلام ) فرمود: اى محمد نزدیک بود همه مردم را هلاک سازى .

 

جابر مى گوید: عرض کردم : آقاى من به خدا قسم من اصلا حرکت آن را احساس نکردم .

 

امام (علیه السلام ) فرمود: اگر حرکتش را احساس مى کردى هیچ آتش ‍ خورى بر روى زمین باقى نمى ماند. سپس پرسید: از مردم چه خبر دارى ؟ما اخبار مردم را عرضه داشتیم .

 

حضرت فرمود: این سزاى این است که کارهاى حرام را بر علیه ما حلال شمردند و به ما بى حرمتى کردند.

 

گفتم : اى پسر رسول خدا پادشاهشان پشت در است و از ما خواسته تا از شما خواهش کنیم تا به مسجد بیایید و مردم نزدتان آیند و تضرع کنند و از خداوند درخواست توبه و بخشش نمایند.

ما  اهل بیت از سوى خداوند در مکان و درجه بالایى قرار گرفته ایم . اگر ما نبودیم خداوند متعال ، آسمان و زمین و بهشت و جهنم و خورشید و ماه و انسان و جنى نمى آفرید.

توبه

 

امام سجاد (علیه السلام ) تبسمى کرد و این آیه را تلاوت نمود : «أَوَلَمْ تَكُ تَأْتِیكُمْ رُسُلُكُم بِالْبَیِّنَاتِ قَالُوا بَلَى قَالُوا فَادْعُوا وَمَا دُعَاء الْكَافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلَالٍ»7 ؛  مگر پیامبرانتان دلایل روشن به سوى شما نیاوردند؟» مى‏گویند: «چرا.» مى‏گویند: «پس بخوانید. و [لى‏] دعاى كافران جز در بیراهه نیست.»

 

من گفتم : سید و مولاى من از این که نمى دانند این بلا از کجا آمده در تعجبم ؟

 

حضرت فرمود: بله و این آیه را خواند «الَّذِینَ اتَّخَذُواْ دِینَهُمْ لَهْوًا وَلَعِبًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا فَالْیَوْمَ نَنسَاهُمْ كَمَا نَسُواْ لِقَاء یَوْمِهِمْ هَـذَا وَمَا كَانُواْ بِآیَاتِنَا یَجْحَدُونَ» 8 ؛ همانان كه دین خود را سرگرمى و بازى پنداشتند، و زندگى دنیا مغرورشان كرد. پس همان گونه كه آنان دیدار امروز خود را از یاد بردند، و آیات ما را انكار مى‏كردند، ما [هم‏] امروز آنان را از یاد مى‏بریم.

 

اى جابر، به خدا قسم این نشانه هاى ماست و این یکى از آنهایى است که خداوند متعال در کتابش توصیف نموده است که: «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَكُمُ الْوَیْلُ مِمَّا تَصِفُونَ»9 ؛ بلكه حق را بر باطل فرو مى‏افكنیم، پس آن را در هم مى‏شكند، و بناگاه آن نابود مى‏گردد. واى بر شما از آنچه وصف مى‏كنید.

 

سپس فرمود: اى جابر، چه گمان مى برى بر قومى که سنت ما را میراندند و پیمان ما را ضایع کردند و دوست دار دشمنان ما شدند و حرمت ما را شکستند و در حق ما ظلم کردند و ارث ما را غصب کردند و دشمنان ما را یارى رساندند و سنت دشمنان ما را زنده کردند و روش فاسقان و کافران را تباهى دین و خاموش کردن نور حق پیمودند.

 

جابر مى گوید: گفتم : سپاس خدایى را که بر من منت گذاشت به شناختن شما و فضیلت شما و به من فرمان بردارى از شما را آموخت و توفیق دوستى دوستان شما و دشمنى با دشمنانتان را به عطا نمود.10

 

1- الانبیاء 6: 27.

 

2- الاءنعام 6: 146.

 

3- هود: 82.

 

4- النحل 16: 3.

 

5- البقره : 248.

 

6- الاعراف 99.

 

7- غافر : 50

 

8-الاعراف : 51 .

 

9- الانبیاء 21: 18.

 

10- نوادر المعجزات ، محمد بن جریر الطبرى الشیعى ص 120 - بحارالانوار ج 46 ص 279.

 

 

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




برای خندیدن وقت بگذارید… زیرا موسیقی قلب شماست.

 

برای گریه کردن وقت بگذارید… زیرا نشانه یک قلب بزرگ است.

برای خواندن وقت بگذارید… زیرا منبع کسب دانش است.

برای رؤیا پردازی وقت بگذارید… زیرا سرچشمه شادی است.

برای فکر کردن وقت بگذارید… زیرا کلید موفقیت است.

برای کودکانه بازی کردن وقت بگذارید… زیرا یاد آور شادابی دوران کودکی است.

برای گوش کردن وقت بگذارید… زیرا نیروی هوش است.

 

برای زندگی کردن وقت بگذارید… زیرا زمان به سرعت می گذرد و هرگز باز نمی گردد.

 

مأموریت ما در زندگی « بدون مشکل زیستن »

 نیست، « با انگیزه زیستن »

 است…

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




 

زنجیر و دست

 

سید ابن طاووس در منهج الدعوات مى نویسد که حضرت سیدالشهداء (علیه السلام ) فرمود من با پدرم در شب تاریکى به طواف خانه خدا مشغول بودیم. در این هنگام متوجه ناله اى جانگداز و آهى آتشین شدیم که شخصى دست نیاز به درگاه بى نیاز دراز کرده و با سوز و گدازى بى سابقه به تضرع و زارى مشغول است . پدرم فرمود اى حسین (علیه السلام ) آیا مى شنوى ناله گناهکارى را که به درگاه خدا پناه آورده و با قلبى پاک اشک ندامت و پشیمانى مى ریزد او را پیدا کن و پیش من بیاور.

 

ابا عبدالله (علیه السلام ) فرمود در آن شب تاریک گرد خانه گشتم تا او را میان رکن و مقام پیدا کرده و به خدمت پدرم آوردم . على (علیه السلام ) دیدند جوانى زیبا و خوش اندام با لباس هاى گران بها، فرمود تو کیستى؟ عرض کرد مردى از اعرابم . پرسید این ناله و التهاب و سوز و گدازت براى چه بود؟ گفت از من چه مى پرسى یا على (علیه السلام ) که بار گناه پشتم را خمیده و نافرمانى پدر و نفرین او توان را از من ربوده است.

 

فرمود حکایت تو چیست؟ گفت پدر پیرى داشتم که به من خیلى مهربان بود ولى شب و روز من به کارهاى زشت و بیهوده مى گذشت هر چه او مرا نصیحت مى کرد و راهنمائى مى نمود نمى پذیرفتم و گاهى هم او را آزار رسانده و دشنامش مى دادم یک روز پولى در نزد او سراغ داشتم و براى پیدا کردن آن پول نزدیک صندوقى که در آنجا پنهان بود رفتم تا پول را بردارم. پدرم از من جلوگیرى کرد. من دست او را فشردم و بر زمینش انداختم. خواست از جاى برخیزد ولى از شدت کوفتگى و درد یاراى حرکت نداشت. پول ها را برداشتم و در پى کار خود رفتم. در آندم شنیدم که گفت به خانه خدا مى روم و تو را نفرین مى کنم.

 

چند روز روزه گرفت و نمازها خواند پس از آن ساز و برگ سفر آماده کرد و بر شتر خود سوار شد و به جانب مکه بیابان را پیمود تا خود را به کعبه رسانید. من شاهد کارهایش بودم. دست به پرده کعبه گرفت و با آهى سوزان مرا نفرین کرد؛ به خدا سوگند هنوز نفرینش تمام نشده بود که این بیچارگى مرا فرا گرفت و تندرستى را از من سلب نمود. در این موقع پیراهن خود را بالا زد. دیدم یک طرف بدن او خشک شده و حس و حرکتى ندارد. جوان گفت بعد از این پیش آمد بسیار پشیمان شدم و نزد او رفته عذر خواهى کردم ولى او نپذیرفت و به طرف خانه خود رهسپار گشت. سه سال بر همین وضع گذراندم و دائم از او پوزش مى خواستم و او رد مى کرد. سال سوم ایام حج درخواست کردم همان جائى که مرا نفرین کرده اى دعا کن. شاید خداوند سلامتى را به برکت دعاى تو به من بازگرداند. قبول کرد و با هم به طرف مکه حرکت کردیم تا به وادى اراک رسیدیم.

 

شب تاریکى بود ناگه مرغى از کنار جاده پرواز کرد و بر اثر بال و پر زدن او شتر پدرم رمید او را از پشت خود بر زمین افکند. پدرم میان دو سنگ واقع شد و از تصادم به آنها جان به حق تسلیم کرد. او را همان جا دفن کردم و مى دانم این گرفتارى و بیچارگى من فقط به واسطه نفرین و نارضایتى اوست .

پدرم با آهى سوزان مرا نفرین کرد؛ به خدا سوگند هنوز نفرینش تمام نشده بود که این بیچارگى مرا فرا گرفت و تندرستى را از من سلب نمود

 

امیر المؤ منین (علیه السلام ) فرمود اینک فریادرس تو رسید. دعائى که پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) به من تعلیم کرده به تو مى آموزم و هر کسى آن دعا که اسم اعظم الهى در آنست بخواند بیچارگى و اندوه و درد و مرض و فقر و تنگدستى از او برطرف مى گردد و گناهانش آمرزیده مى شود. طرفى چند از مزایاى آن دعا را على (علیه السلام ) شمرد که ابو عبدالله (علیه السلام ) گفت من از امتیازات آن دعا بیشتر از جوان بر سلامتى خویش مسرور شدم .

مفاتیح

 

آنگاه فرمود در شب دهم ذیحجه دعا را بخوان و صبحگاه پیش من آى تا تو را ببینم و نسخه دعا را به او داد. صبح دهم جوان با شادى و شعف بسوى ما آمد و نسخه دعا را تسلیم کرد. وقتى که از او جستجو کردیم سالمش یافتیم. گفت به خدا این دعا اسم اعظم دارد. سوگند به پروردگار کعبه دعایم مستجاب شد و حاجتم برآورده گردید. حضرت فرمود قصه شفا یافتن خود را بگو:

 

گفت در شب دهم همین که دیده هاى مردم به خواب رفت دعا را به دست گرفتم و به درگاه خدا نالیده اشک ندامت ریختم. براى مرتبه دوم خواستم بخوانم آوازى آمد که اى جوان کافى است خدا را به اسم اعظم قسم دادى و مستجاب شد. پس از لحظه اى به خواب رفتم.

 

پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) را دیدم که دست بر بدن من گذاشت و فرمود: احتفظ بالله العظیم فانک على خیر؛ از خواب بیدار شدم و خود را سالم یافتم .(20)

 

دعائى که به او دادند همان دعاى مشلول معروف است که در مفاتیح ذکر شده است.

 

 

پی نوشت :

 

1- بحارالانوار، ج 9، ص 562.

 

 

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




 

آیت‌الله کشمیری نقل کرده است که آیت‌الله قاضی در اواخر عمرشان آن‌قدر رقت قلب پیدا کرده بود که هر چیزی را که می‌دیدند مثلاً غروب خورشید را که می‌دیدند برای حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام گریه می‌کردند. یعنی آخر سیرشان به جایی رسیده بود که برای حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام گریه کنند.

 

وقتی ایشان فوت کردند آیت‌الله کشمیری ایشان را در خواب می‌بیند و به ایشان می‌فرماید: چه خبر؟ آیت‌الله قاضی هم فرموده بودند: الحمدلله جایمان خوب است. بعد فرموده بودند: من حسرت می‌خورم از اینکه چرا هر روز زیارت عاشورا را فقط یک‌بار می‌خواندم.

 

زیارت عاشورا دم‌دستی نیست. زیارت عاشورا به عنوان رکن اساسی جلسه روضه است…

 

(حاج علی قربانی)

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




 درکانادا پیرمردی را به خاطر دزدیدن نان به دادگاه احظار کردند. پیرمردبه اشتباهش اعتراف کرد ولی کار خودش را اینگونه توجیه کرد: خیلی گرسنه بودم و نزدیک بود بمیرم.

قاضی گفت: تو خودت می‌دانی که دزد هستی و من ده دلار تو را جریمه می کنم و میدانم که توانایی پرداخت آنرا نداری، به همین خاطر من جای تو جریمه را پرداخت میکنم.

درآن لحظه همه سکوت کرده بودند و دیدند که قاضی ده دلار از جیب خود درآورد و درخواست کرد تا به خزانه بابت حکم پیرمرد پرداخت شود. سپس ایستاد و به حاضرین درجلسه گفت:

همه شمامحکوم هستید و باید هرکدام ده دلار جریمه پرداخت کنید چون شما در شهری زندگی میکنید که فقیر مجبور می‌شود تکه ای نان دزدی کند!

درآن جلسه دادگاه ۴٨٠دلار جمع شدوقاضی آن را به پیرمردبخشید.

 امام علی(ع) میفرمایند:

اگر در شهر مسلمانان فقیری دیدی، بدان که ثروتمندان آن شهر مال او را می دزدند

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




طلوع خورشید از مغرب به هنگام ظهور یعنی چه ؟

در برخی از روایات مربوط به حوادث ظهور، سخن از طلوع خورشید از مغرب مطرح شده است. در این که مراد از این سخن چیست، مطالب مختلفی مطرح شده است از جمله اینکه مراد خود حضرت باشند، چنانکه در روایتی آمده است :مهدی خورشیدی است که از مغرب طلوع می کند(مراد از مغرب، مکه است).

بحار الانوار،ج52،ص195

 

موضوعات: روایات  لینک ثابت




وجود هیچکس غمها را از بین نمی برد اما کمک میکند با وجود غمها محکم بایستیم ، درست مثل

چترِ خوب که باران را متوقف نمیکند ، اما کمک میکند آسوده زیر باران بایستیم . .

ابرها به اسمان تكيه ميكنند، درختان به زمين و انسانها به مهرباني يكديگر………

گاهي دلگرمي يكی چنان معجزه ميكند كه انگار خدا در زمين كنار توست.

جاودان باد سايه کسانیکه كه شادي را علتند نه شريك،

و غم را شريكند نه دليل …

 

زندگیتان پر از آدم های خوب

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




«دارو»  و «دوست»…؛

هر دو دردها را تسکین می‌دهند…

با این تفاوت كه «دوست»…

نه قیمت دارد؛

نه نياز به بيمهٔ حمايتی ؛

چون خودش حمايت است…!

 

نه مقدار دارد ؛

نه تاريخ انقضا ،

بلكه هر چه قديمی‌تر باشد ، اثرش عميق‌تر و شفابخش‌تر است…!

 

هر دارو برای دردی مؤثر است ، و برای يک درد ديگر مُضِر…؛

اما دوست ، بر هر دردی دواست…! درود بر همه ی دوستان خوب

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




 

 

روزی تاجری با دوستش به شهری برای تجارت رفت و در معامله این تاجر سرش کلاه رفت و تمام اموال خود را از دست داد.به غیر از یک کتاب که انرا محکم در بقلش گرفته بود.دوستش به تاجر گفت چرا از این کتاب دل نمیکنی؟؟

او گفت:این کتاب پدرم است که اسرار تجارت را برایم نوشته و خیلی کتاب ارزشمندی است

دوستش گفت:اگر اسرار تجارت رو نوشته چرا گرفتی بقلت خوب بازش کن بخون ببین بابات چی نوشته برات

 

وقتی کتاب رو باز کردن تو کتاب نوشته بود:فرزند عزیزم به فلان شهر برای تجارت نروی اگر رفتی به فلان بازار نروی اگر به ان بازار رفتی با فلان شخص معامله نکنی که صددرصد سرت کلاه میگذارد

دوستش به تاجر گفت ای دل غافل دیدی اگه قبل از سفر کتاب رو خونده بودی سرت کلاه نمیرفت ما دقیقا به جای رفتیم که بابات گفته بود نرین.

 

 

این داستان خیلی اشناست.بله درسته ما همان تاجر هستین و کتاب همان  قران  خیلی ها بعد مرگشان که یکی میاد بالا سرشون قران میخونه با خودشون میگن ای دل غافل ما چرا این کتاب رو زودتر نخوندیم

 

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




انسان باید در گدایی از خدا سماجت کند

 

 هیچ دعایی را کوچک نشمارید ، شاید استجابت در همان دعا باشد . هر کس بعد از نماز، یک دعا پیش خدا محل دارد که حاجت بگیرد ، آن وقت بلند می شود و می رود. تا نماز را خواندی بلند نشو و نرو ، تعقیبات بخوان ، دعا بخوان . همانطور که بادبادک بدون دنباله بالا نمی رود، نماز هم بدون تعقیبات بالا نمی رود . بعد از نماز حتما تعقیبات بخوان. بنشین در خانه خدا و گدایی کن و حاجت بخواه . شاید همین امشب دعایت گرفت .انسان باید در گدایی از خدا سماجت کند . خود خدا می فرماید : شما بخوانید مرا، من مستجاب می کنم دعایتان را .

 

 آیت الله مجتهدی تهرانی رحمة الله علیه

 

موضوعات: سخن بزرگان  لینک ثابت




بیست وپنج دلیل برای خندیدن؛

 

۱) خنده چهره را شاداب و زیبا می‌کند.

 

۲) خنده عمر را طولانی می‌کند.

 

۳) خنده سن افراد را کمتر نشان می‌دهد. (قابل توجه خانم‌ها!!)

 

۴) خنده رگ‌ها را گشاد می‌کند که در سلامتی مؤثر است.

 

۵) خنده با افزایش هورمون کورتیزول ایمنی بدن را در برابر بیماری‌ها زیاد می‌کند.

 

۶) خنده با شستن CO۲ از خون احساس مطلوبی ایجاد می‌کند.

 

۷) خنده کلسترول خون را کاهش می‌دهد.

 

۸) خنده گرفتن حمام اکسیژن است.

 

۹) خنده با افزایش هورمون سروتونین احساس سرخوشی ایجاد می‌کند.

 

۱۰) خنده با کاهش شمار ضربان قلب (HR) نقش مؤثری در سلامتی دارد.

 

۱۱) خنده تعادل ظرفیت هورمونی ایجاد می‌کند.

 

۱۲) خنده با شستن CO۲ از خون پوست را شاداب می‌کند.

 

۱۳) خنده از بیماری زخم معده و دوازدهه پیشگیری می‌کند.

 

۱۴) خنده نوعی ”دویدن بی‌حرکت“ است.

 

۱۵) خنده افراد چاق را لاغر می‌کند.

 

۱۶) خنده باعث می‌شود به دندان‌هایمان بیشتر توجه کنیم و در نظافت آنها بکوشیم.

 

۱۷) خنده چین و چروک صورت را از بین می‌برد.

 

۱۸)خنده با افزایش ترشح اندورفین از مغز باعث احساس سرخوشی می‌شود.

 

۱۹) خنده تحمل دردهای جسمانی را آسان‌تر می‌کند.

 

۲۰) خنده گرفتگی عضلانی را برطرف می‌کند.

 

۲۱) خنده باعث رفع خستگی می‌شود.

 

۲۲) خنده بر همه دستگاه‌های بدن اثر مثبت می‌گذارد.

 

۲۳) خنده ساده‌ترین روش برای پیشگیری از سرطان است.

 

۲۴) خنده بهترین ماساژ برای اندام‌های داخلی است.

 

۲۵) خنده بهترین پزشک انسان است.

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




کدهاي بسيار خوب از قرآن 

▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓

 اگه فرزند صالح ميخواي:

رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ 

رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا وَأَنْتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ 

▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓

 اگه ميترسي قلبت گمراه بشه:

رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّاب

▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓

 اگه ميخواي شهيد از دنيا بري:

رَبَّنَا آمَنَّا بِمَا أَنْزَلْتَ وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ   

▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓

 ☝اگه غم و غصه ي بزرگي داري:

حَسْبِيَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ  

▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓  

  اگه ميخواي خودت و فرزندانت پايبند نماز باشيد:

رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاةِ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ  

▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓

????اگه ميخواي همسر و فرزندانت بهت وفادار باشن:

رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا 

▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓

  اگه خونه ي خوب ميخواي:

رَبِّ أَنْزِلْنِي مُنْزَلًا مُبَارَكًا وَأَنْتَ خَيْرُ الْمُنْزِلِين

▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓

  اگه ميخواي شيطان ازت دور باشه:

رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ وَأَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ يَحْضُرُونِ 

▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓  

 اگه از عذاب جهنم ميترسي:

رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَامًا 

▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓

 اگه ميترسي خدا اعمالت رو قبول نکنه:

رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ  

▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓

 اگه ناراحتي:

إنما أَشْكُو بَثِّي وَحُزْنِي إِلَى اللَّه 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 آیت الله بهجت

 

 فقرا در کمبودها و فقر و ناداری، باید صبر و شکیبایی داشته باشند؛

 

 و بدانند که آنها هم از نعمت های دیگری برخوردارند که اغنیا برخوردار نیستند.

 

  و ثروتمندان، بلاها و ابتلائات و گرفتاریهایی دارند که مستضعفان و محرومان ندارند!

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت
 
   
 
مداحی های محرم