✿مدرسه علمیه جوادالائمه آبدانان استان ایلام✿
 
 

✿جــــوادالائــــــمه آبــــــــدانـــــان✿


حدیث موضوعی





اوقات شرعی


روزشمار فاطمیه


جستجو


آخرین نظرات
  • مازیار در ​در مسجد و در کعبه به دنبال چه هستی؟
  • یا کاشف الکروب  در برگزاری مراسم اربعین همراه با برگزاری نماز ونهار در مدرسه جوادلائمه"ع"خواهران
  • کامبیز در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • یا کاشف الکروب  در با پدر ومادر چگونه رفتار کنیم
  • یا کاشف الکروب  در نحوه شهادت شهید خرازی
  • یا کاشف الکروب  در عید غدیر از دیدگاه شیعیان
  • فرمانده در خیلی نگو من گناهکارم
  • شاهمرادی  در حدیث روز
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • فاطمه در ‌طریقه ختم دعــای مشــلول
  • سياحي‌  در حدیث
  •  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • ام المومنین  در توصیه های استاد دولابی برای زندگی..
  • عابدی  در حدیث
  • مژگان در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • گل نرگس  در حدیث روز
  • زكي زاده  در در تقوا وپرهیز از گناه..



آمار
  • امروز: 716
  • دیروز: 936
  • 7 روز قبل: 7986
  • 1 ماه قبل: 31258
  • کل بازدیدها: 825100

 



الهی

کجا این دل شکسته را جز نگاه تو درمانیست
و کجا این دل تشنه را جز ابر احسان تو بارانی
ای زیبای زیبادوست!
ای دلربای دلکش آفرین!

ای معبودم!…
چه لذت بخش است گذر نسیم یاد تو بر دلها،
چه زیباست پرواز خاطر تو بر قلبها،
و چه شیرین است پیمودن اندیشه در جاده ی غیب ها بسوی تو،

سبحانا…
“ای یگانه محبوب بی ریا”
در کنارمان گیر و دامنت را
پناه جاودانه مان ساز؛

بار الها….
تو را سوگند به رحمت بی منتهایت،
اجابت کن دعاهای بندگانت را…
الهی آمین

 

موضوعات: مناجات نامه  لینک ثابت




یک روز از خواب بیدار می شوی
نگاهی به تقویم می اندازی
نگاهی به ساعتت
و نگاهی به خود خودت در آینه
و می بینی هیچ چیز و هیچ کس جز خودت حیف نیست
لباسهای اتو کشیده غبارگرفته مهمانی ات را
از کمد بیرون می آوری
گران ترین عطرت را از جعبه بیرون می آوری
و به سر و روی خودت می پاشی
ته مانده حساب بانکی ات را می تکانی
و خرج خودت می کنی
یک روز از خواب بیدار می شوی
و به کسی که دوستت دارد بدون دلهره و قاطعانه میگویی
صبح بخیر عزیزم وقت کم است لطفا مرا بیشتر دوست بدار
یک روز یکی از همین روزها وقتی از خواب بیدار می شوی متوجه می شوی
بدترین بدهکاری ، بدهکاری به قلب مهربان خودت هست
و هیچ چیز و هیچکس جز خودت حیف نیست !

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




 

همه اتفاقات خوب ،
برای انسانهای مثبت اندیش می افتد
انسانهایی که زیبا فکر می کنند
با دیگران با محبت رفتار می کنند
شکرگزار هستند
خودشان را دوست دارند
و به زندگی لبخند می زنند …

انسانهایی که حتی در بدترین شرایط و رویدادها سعی میکنند جنبه مثبت قضایا را پیدا کنند و ببینند.
انسانهایی که با جنس زندگی و عشق
هماهنگ هستند و همیشه
در هر مکانی بذر امید و شادی می پاشند…
اینگونه افراد مغناطیس عشق هستند
و مغناطیس عشق ، جاذبه ای قوی دارد
و هر چیز زیبایی را به سمت خودش جذب می کند.
 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




 دو کلمه هستند که وقتی بر زبان جاری میشن قدرت نامحدودی برای تغییر کامل زندگیت دارند.

  دو کلمه ای که وقتی از لبانت عبور میکنند موجب شادی و خوشبختی تو میشوند. دو کلمه ای که در زندگی ات معجزه می آفریند ، منفی ها را میزدایند و برایت در هر چیزی فراوانی به ارمغان می آورند.

 دو کلمه وقتی گفته شوند و با صمیمیت حس شوند ، تمام نیروهای جهان را احضار میکنند تا کارهایت انجام شوند.


 تنها دو کلمه بین خوشبختی و زندگی دل خواهت قرار دارد.
( تشکر میکنم )

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




 چیزی که سرنوشت انسان را می سازد “استعدادهایش” نیست ، “انتخابهایش” است …

 برای زیبا زندگی نکردن ، کوتاهی عمر را بهانه نکن ؛ عمر کوتاه نیست ، ما کوتاهی می کنیم

 موانع آن چیزهای وحشتناکی هستند که وقتی چشممان را از روی هدف بر می‌داریم به نظرمان میرسند !

 اگر میخواهی دروغی نشنوی ، اصراری برای شنیدن حقیقت مکن

  هرگز با یک آدم نادان مجادله نکنید تماشاگران ممکن است نتوانند تفاوت بین شما را تشخیص دهند .
 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




 #اشتباه

 

شخصی در یکی از مناطق کویری زندگی میکرد.
چاهی داشت پر از آب زلال زندگیش به راحتی میگذشت با وجود اینکه در همچین منطقه ای زندگی میکرد.
بقیه اهالی صحرا به علت کمبود آب همیشه دچار مشکل بودند اما او خیالش راحت بود که یک چاه آب خشک نشدنی دارد.
یک روز به صورت اتفاقی سنگ کوچکی از دستش داخل آب افتاد صدای سقوط سنگریزه برایش دلنشین بود اما میترسید که برای چاه آب مشکلی پیش بیاید.
چند روزی گذشت و دلش برای آن صدا تنگ شد از روی کنجکاوی اینبار خودش سنگ ریزه ای رو داخل چاه انداخت کم کم با صدای چاه انس گرفت و اطمینان داشت با این سنگ ریزه ها چاه به مشکلی بر نمیخورد.
مدتی گذشت و کار هر روزه مرد بازی با چاه بود تا اینکه سنگ ریزه های کوچک روی هم تلمبار شدند و چاه بسته شد.
دیگر نه صدایی از چاه شنیده میشد و نه آبی در کار بود.
مطمئن باشید تکرار اشتباهات کوچک و اصرار بر آنها به شکست بزرگی ختم خواهد شد
 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 داستان دستیار مزرعه دار

مزرعه داری بود که زمین های زراعی بزرگی داشت و به تنهایی نمی توانست کارهای مزرعه را انجام دهد.
 
تصمیم گرفت برای استخدام یک دستیار اعلامیه ای بدهد چون محل مزرعه در منطقه ای بود که طوفان های زیادی در سال باعث خرابی مزارع و انبارها میشد افراد زیادی مایل به کار در انجا نبودند سرانجام روزی یک مرد میانسال لاغر نزد مزرعه دار امد .

مزرعه دار از او پرسید آیا تاکنون دستیار یک مزرعه دار بوده ای مرد جواب داد من می توانم موقع وزیدن باد بخوابم به رغم پاسخ عجیب مرد چون مزرعه دار به یک دستیار احتیاج داشت او را استخدام کرد.

مرد به خوبی در مزرعه کار می کرد و از صبح تا غروب تمام کارهای مزرعه را انجام می داد و مزرعه دار از او راضی بود.
سرانجام یک شب طوفان شروع شد و صدای آن از دور به گوش می رسید. مزرعه دار از خواب پرید و فریاد کشید طوفان در راه است فورا به سراغ کارگرش رفت و او را بیدار کرد و گفت بلندشو طوفان می آید باید محصولات و وسایلمان را خوب ببندیم و مهار کنیم تا باد آنها را با خود نبرد.

مرد همانطوری که در خواب بود گفت: نه ارباب من که به شما گفته بودم وقتی باد می ورزد من می خوابم .مزرعه دار از این پاسخ عصبانی شد و تصمیم گرفت فردا او را اخراج کند
 
سپس با عجله بیرون رفت تا خودش کارها را انجام دهد. با کمال تعجب دید که تمامی محصولات با تور و گونی پوشیده شده است .گاوها در اصطبل و مرغ ها در مرغدانی هستند پشت همه درها محکم شده است و وسائل کشاورزی در جای مطمئن و دور از گزند طوفان هستند.

مزرعه دار متوجه شد که دستیارش فکر همه چیز را کرده و همه موارد ایمنی را در نظر داشته بنابر این حق داشته که موقع طوفان در آرامش باشد .


 وقتی انسان آمادگی لازم را داشته باشد تا با مشکلات مواجه شود از چیزی ترس نخواهد

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




حرف حساب روز
 

روزی زنی به شوهرش گفت امروز مقاله ای خواندم در یک مجله برای بهبود رابطه زناشویی حاضری امتحانش کنیم؟! مرد گفت: بله حتما.
زن گفت در مقاله نوشته بود: هر کدام ما یک لیست جداگانه از چیزهایی که دوست نداریم طرف مقابل انجام دهد یا تغیراتی که دوست داریم در همسرمان رخ دهد تهیه کنیم و بعد از یک روز فکر کردن و اصلاح آن روز بعد آن را به همسرمان بدهیم.
شوهرش با لبخند پاسخ مثبت داد و کاغذی برداشت و به اتاق نشیمن رفت و زن هم به اتاق خواب رفت و شروع به نوشتن کرد
صبح روز بعد هنگام خوردن صبحانه زن به همسرش گفت حاضری شروع کنیم؟ و سپس گفت من اول شروع کنم؟ شوهرش گفت باشه شما شروع کن.
زن چند ورق کاغذ درآورد که لیست بلند بالایی در آنها نوشته بود و شروع به خواندن کرد:
عزیزم من دوست ندارم شما…و همینطور ادامه داد از کارهای کوچک و بزرگی که همسرش انجام می دهد و او را اذیت می کند.
مرد سکوت کرده بود و همسرش همچنان لیستی از تغییراتی که باید شوهرش در خود ایجاد می کرد را میخواند تا اینکه زن احساس کرد همسرش ناراحت شده است و پرسید: عزیزم دوست داری ادامه بدم؟ مرد گفت: اشکالی نداره عزیزم شما ادامه بده!
بالاخره لیست زن تمام شد و به شوهرش گفت: حالا تو شروع کن.
مرد کاغذی از جیبش درآورد و گفت: دیروز خیلی فکر کردم و از خودم پرسیدم که دوست دارم چه تغییراتی در تو ایجاد کنم. هر چقدر فکر کردم حتی یک چیز هم به ذهنم نرسید چون تو رو همینجور که هستی قبول کرده ام! سپس کاغذ را که سفید سفید بود به زنش نشان داد و ادامه داد از نظر من تو در نقص هایت کاملا بی نقصی!
زن بغض کرده بود و شوهرش ادامه داد من تو را با تمام نقاط مثبت و منفی که داری قبول کرده ام.
من کل این مجموعه رو دوست دارم و من واقعا عاشقتم .
همین
زن کاغذهایی که نوشته بود مچاله کرد و خود را محکم به آغوش همسرش انداخت.
به یاد بیاورید چگونه عاشق همسرتان شدید؟
اگر او را بخاطر اینکه شوخی می کرد و آدم پرحرف و شادی بود دوست داشتید پس چرا حالا دوست دارید او زیپ دهانش را بکشد؟
اگر آدم ساکت و قوی و جدی بود و بخاطر این موضوع عاشقش شدید چرا حالا می خواهید او پرحرف و شوخ طبع باشد؟
اگر بخاطر گذشت و مهربانیش عاشق او شدید پس چگونه اکنون اورا بخاطر دل رحمیش سرزنش می کنید؟
دست از مقایسه بردارید:

قابل توجه متاهلین عزیز…
«««آویزه گوشمان باشد….
هيچ کدام از انهايي که همسرت را با انها مقايسه
مي کني ، هنوز با تو زندگي نکرده اند تا نقاط
ضعفشان را هم ببيني ….!!!!
از دور همه در زندگيشان قهرمانند ……
اما نه …!!!!!!
قهرمان واقعي کسی است که با
خوشی و نا خوشی ، عاشقانه در کنارت
زندگی می کند ……
قهرمان زندگيت را عاشقانه باور کن!!!
 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




آواز قو
كمتر كساني ميدونن آواز قو يعني چي ….!!؟؟؟
قو تنها پرنده اي كه يك بار عاشق ميشه …
و براي هميشه پاي عشقش ميشينه
و تو تمام زندگي هر كاري براي راحتي عشقش انجام ميده
قو تنها پرنده اي كه زمان مرگشو ميدونه كي هست
چه زماني ميميره
قو يك هفته مانده به مرگش ميره جايي كه برأي
اولين بار عشقش يعني جفتشو ديده و عاشقش شده ،اونجا ميمونه تا زمان مرگش فرا برسه
و يك روز مانده به مرگش يه آوازي براي عاشقش
از خود سر ميده ميخونه كه بهترين زيباترين آواز ميان پرندگان ست
و بعد سرش را روي بال هاش ميزارو میمیره….

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت


...


سکه
 
فردی هنگام راه رفتن،
پایش به سکه ای خورد.
تاریک بود، فکر کرد طلاست!
کاغذی را آتش زد تا آن را ببیند.
دید 2 ریالی است!
بعد دید کاغذی که آتش زده،
هزار تومانی بوده!
گفت: چی را برای چی آتش زدم!
و این حکایت زندگی خیلی از ما هاست
که چیزهای بزرگ را برای
چیزهای کوچک آتش میزنیم
و خودمان هم خبر نداریم!
بیشتر دقت کنیم برای به دست آوردن چیزی
چه چیزی را داریم به آتش می کشیم؟

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




راز مثلها
برو آنجا كه عرب نی انداخت!!
  

این مثل را هنگام عصبانیت بر زبان می‌آورند. گاهی اتفاق می‌افتد كه خادمی ‌مخدومش را بترك محل خدمت تهدید می‌كند، فرزندی بعلامت قهر از خانه خارج می‌شود كه دیگر مراجعت نكند،‌ زنی بمنظور اخافه و ارعاب شوهرش او را بجدائی و بازگشت بخانه پدرو مادر تهدید می‌كند و و…..
در تمام این موارد اگر مخاطب را از تحكمات و تهدیدات متكلم خوش نیاید با نهایت تندی و خشونت جواب می‌دهد: (برو آنجا كه عرب نی انداخت) اكنون ببینیم این عرب كیست، این نی چیست و نی انداختن چگونه بوده است كه آنرا ضرب‌المثل قرار داده اند:‌

كسانیكه از تاریخ قدیمه عالم اطلاع دارند و بوضع جغرافیائی شبه جزیره عربستان آشنا هستند بهتر می‌دانند كه در این شبه جزیره آنهم در ازمنه قدیمه ساعت و حساب نجومی ‌دقیقی وجود نداشت، وسعت و همواری بیابان، عدم وجود قلل و اتلال رفیع و بلند مانع از آن بود كه ساعت و زمان دقیق روز و شب را معلوم نمایند. مردم معاملاتی با هم داشتند كه سر رسید آن فی‌المثل غروب فلان روز بود، عبادات و سنتهائی وجود داشت كه بساعت و دقیقه معینی از روز معین ختم می‌شد، یا اعمال و مناسك حج كه هر یك در مقام خود شامل ساعت و زمان دقیق و مشخصی بود كه تشخیص زمان صحیح درآن بیابان صاف و بی آب و علف بهیچ‌وجه امكان نداشت زیرا عده‌ای قائل بودند كه غروب نشده و زمان جزء شب نیست، برخی می‌گفتند كه روز بانتها رسیده و این ساعت و زمان جزء شب محسوب است….
 

چون بیابان صاف و وسیع بود و كوهی كه آخرین شعاع خورشید را در قله آن ببینند در آن حوالی مطلقا وجود نداشت لذا اشخاص و افرادی بودند كه كارشان نیزه‌پرانی بود واز این رهگذر اعاشه و ارتزاق می‌كردند. این نیزه پرانها برای آنكه معلوم شود در سمت‌الرأس آن منطقه هنوز آفتاب موجود است و یا اینكه اشعه زرین خورشید بافول رفته است نی یا نیزه را با قدرت هر چه تمامتر بهوا و بسوی آسمان پرتاب می‌كردند. اگر نوك نیزه بنور آفتاب برخورد می‌كرد آن ساعت وزمان را روز و گرنه شب بحساب می‌آوردند.
 
از آنجائیكه نی اندازی در صحاری دور از آبادی انجام می‌گرفت لذا مثل (برو آنجا كه عرب نی انداخت) كنایه از منطقه و جائی است كه فاقد آب و آبادی باشد یعنی بجائی برو كه برنگردی.
بعنوان حسن ختام بی‌مناسبت نمی‌داند رباعی ذیل را از ادیب نیشابوری (1281 - 1344 ه.ق) كه در آن صنعت ارسال المثل بكار رفت و ضرب‌المثل بالا بوجه بدیعی در آن گنجانیده شده نقل كند:
تیغ آخته تا خطه خوزستان تاخت
سردار سپه چو قد مردی افراخت
رفتند بجائیكه عرب نی انداخت.

#بروآنجاکه_عرب_نی_انداخت

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت


...


 #تذکر
  

هر گاه عیبی در من دیدی،به خودم خبر بده نه کسی دیگری…
چون تغییر آن دست من است!!!
کار اولت باعث پیشرفت و بهبودم میشود اما گزینه دوم غیبت است و مرا در تاریکی نگه میدارد…

چرا موقعی که چیز منفی در کسی می بینیم، جز خودش همه را خبر میدهیم؟؟؟

جمله ای که در یک هتل نوشته بود، شگفت زده ام کرد :
“اگر سبب رضایتت شدیم از ما سخن بگو و گرنه با خود ما بگو”
بر خود تطبیقش دهیم تا غیبت از میانمان از بین برود!!!

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 لذت بردن را یادمان ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ!
از گرما می نالیم.

از سرما فرار می کنیم.
در جمع، از شلوغی کلافه می شویم.
در خلوت، از تنهایی بغض می کنیم.
تمام هفته منتظر رسیدن روز تعطیل هستیم و آخر هفته هم بی حوصلگی، تقصير غروب جمعه است و بس!
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﺎﻥ ﺭﺍﺗﺸﮑﯿﻞ می دﻫﻨﺪ:
ﻣﺪﺭﺳﻪ؛ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ؛ ﮐﺎﺭ و…
ﺣﺘﯽ ﺩﺭ ﺳﻔﺮ نیز مدام،
ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﻢ؛
بی آن که از ﻣﺴﯿﺮ لذت ببریم!
ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾن که:
 "ﺯﻧﺪﮔﯽ،
ﻫﻤﺎﻥ لحظه هایی ﺑﻮﺩ؛
ﮐﻪ می خواستیم ﺑﮕﺬﺭﻧﺪ!”

 لحظه هاتون پر از طعم زندگی!

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




در بعضی طوفانهای زندگی ، کم کم یاد می گیری که نباید توقعی داشته باشی مگر از خودت

متوجه می شوی بعضی را هر چند نزدیک ، اما نباید باور کرد
 
متوجه می شوی روی بعضی هر چند صمیمی ، اما نباید حساب کرد

می فهمی بعضی را هر چند آشنا ، اما نمی توان شناخت و این اصلاً تلخ نیست ، شکست نیست ، آگاه شدن نام دارد .

ممکن است در حینِ آگاه شدن درد بکشی ، این آگاهی دردناک است ، اما تلخ ، ….هرگز‼️
 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




#هديه_خدا
 درویشی، مقداری طناب داشت. آن را به بازار برد و به یک درهم فروخت. می خواست با آن یک درهم برای بچه های خود غذایی تهیه کند. به طرف بازار که می رفت، دو نفر را دید که با هم جر و بحث می کردند و کم کم کارشان به دعوا کشید. مرد درویش از دیگران پرسید: «چرا آنها به سر و کله هم می زنند؟» گفتند: « این مرد یک درهم به آن یکی بدهکار است. طلبکار به او مهلت نمی دهد و می خواهد به زندانش بیندازد.» درویش یک درهم خود را به مرد طلبکار داد و دست خالی به خانه برگشت. وقتی به خانه رسید، به زن و بچه های خود گفت: « طناب را فروختم و یک درهم گرفتم، اما آن را در راه خدا، خرج کردم.»

 درویش خانه را گشت و گلیم کهنه ای را پیداکرد. آن را به بازار برد تا بفروشد. همه جای بازار را به دنبال مشتری گشت، اما خریداری پیدا نشد. خسته و نگران به طرف خانه به راه افتاد. آن روز، صیادی یک ماهی صید کرده بود و می خواست آن را بفروشد، اما هیچ کس ماهی را نمی خرید. مرد درویش و صیاد در بازار به هم رسیدند و از حال هم با خبر شدند. صیاد به درویش گفت: « بیا با هم معامله ای بکنیم. تو گلیم را به من بده، من هم ماهی را به تو می دهم.» درویش قبول کرد.

درویش، ماهی را به خانه برد و مشغول پاک کردن آن شد تا غذایی درست کند. وقتی که شکم ماهی را پاره کرد، ناگهان مرواریدی درشت و نورانی از داخل آن بیرون آمد. درویش فهمید که آن مروارید هدیه ای از طرف خداست. با خوشحالی، مروارید را به بازار برد تا بفروشد، اما هیچ کس نتوانست قیمتی بر روی آن بگذارد. سرانجام کسی پیدا شد و مروارید را به صد هزار دینار طلا از او خرید. درویش سکه های طلا را بار الاغی کرد و به طرف خانه رفت. چیزی نگذشت که درویش دیگری در خانه او را زد و گفت: «در راه خدا چیزی بدهید.»

 درویش با خود گفت: « شاید این درویش هم حال و روزش مثل حال و روز دیروز خودم باشد.» این بود که او را صدا زد و گفت: « برادر، نصف این پولها مال تو. برو و هر چه زودتر کسی را بیاور تا بتوانی سکه های طلا را ببری. »

 درویش گفت: « من نیازی به پول ندارم. من فرستاده خداوندی هستم که می گوید:« هر کس یک درهم در راه من خرج کند، ما صد هزار درهم از خزانه غیب به او پاداش می دهیم.» بدان که خداوند کار خیر هیچ کس را بدون پاداش نمی گذارد.»
  

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




 #خودت_باش

 

گفته می شود اسحاق نیوتن بزرگ ترین دانشمندی است که تاکنون زندگی کرده است. اقدامات شگفت انگیز او در ریاضیات و فیزیک ، شرایط را برای رسیدن به عصر مدرن فراهم ساخت. از او در سال های اواخر عمرش سوال شد: ” چگونه این امکان فراهم آمد که توانست این همه به دنیای علم خدمت کند؟”

او جواب داد: ” با نیندیشیدن به هر چیز دیگر!”
نکته: موفقیت در ساده ترین شکل خود ناشی از آن است که کنترلی اهنگین ، نظم دار و قدرتمند در ذهن هشیار خود داشته باشید. اگر به خود عا دت بدهید که صرفا به آنچه می خواهید فکر کنید ، و اگر از فکر کردن به آنچه نمی خواهید خود داری ورزید، سفرتان را به سوی ستارگان شروع می کنید.

منبع: کتاب #خودت_باش

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت





زنده باد میان سالی…

که آدمي در آن نه هول و ولا و شتاب جواني را دارد،
و نه ديگر فکر مي کند که همه کاره ي عالم است و اختيارش نامحدود؛

نه در حسرت نداشته ها غرق است،
و نه داشته هاي خيالي را در سر مي پروراند.

ميان سالي يعني قدرداني از آنچه داري.

ميان سالي يعني بهترين دوران زندگي،
@dastanssara
ميان سالي، يعني ديدن يکي دو تار موي سفيد در هر ماه؛ يعني آگاهي تدريجي از اينکه تو جاودانه نيستي؛ رو به پاياني،
و فرصت زيستن چقدر اندک است.

ميان سالي يعني اينکه وقت نداري حسرت گذشته و آينده را بخوري.

ميان سالي، يعني اينکه زندگي را همين لحظاتي که در آنها هستي بداني و نه چيزي که در گذشته بوده و يا چيزي که خواهد آمد.

ميان سالي يعني اينکه مي فهمي آدم ها همينند که هستند، و آنها را همانطور که هستند دوست بداري.

ميان سالي يعني شروع پختگي؛ آرامش، زود از کوره درنرفتن، هيجاني (منفي) نشدن، استقامت ورزيدن، و …

ميان سالي يعنى هنوز هم فرصت باقيست تا از زندگى لذت ببری…

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




جملاتی زیبا برای تامل …

1- هر چالشی فرصتی برای رشد و پیشرفت است.
2- شما نتیجه افکاری هستید که تا کنون داشته اید.
3- اگر به همان عادت های قدیمی ادامه دهید, زندگی تان بهتر از این نخواهد شد.
4- تا زمانی که دیگران را مسبب ناکامی های خود بدانید, هرگز موفق نخواهید شد.
5- اگر می خواهید بهترین ها را دریافت کنید, باید باور داشته باشید که سزاوار بهترین ها هستید

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




لباسى كه سایز شما نیست را
با جمله هایی مثل اینکه:
جا باز ميكند
جنسش مرگ ندارد
هزار بار هم بشوريَش،
آخ نميگويد…!
به زور قالب تنتان نکنید..
درست مثل آدمها
که انگار مجبورتان کرده اند
همین یکی را که تووی ویترین جلوی چشم است بردارید…!
آن ته مه ها اينهمه تنوع…
اينهمه جنس مرغوب…
هر جنسی که ته قفسه ها خاك ميخورَد که نمیشود نامرغوب…
اتفاقاً آن ها که سال ها منتظرند
يك عمر به تَن تان عمر ميكنند!

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 یکی از اصلی ترین پایه های شخصیت سالم ، داشتن اصالت است.

این که تن به انجام هركاری نمیدی به این معنی نیست كه نمیتونی!
بهش میگن “چهارچوب"!
چهارچوبی كه خودت برای خودت تعریف میكنی و پایه و اساسش از “خانواده” شكل میگیره…
كسی كه چهارچوب داره، “اصالت” داره…
اصالت رو نه میشه خرید، نه میشه اداشو درآورد و نه میشه با بزك و دوزك بهش رسید!
اصالت یعنی
دلت نمیاد خیانت كنی،
دلت نمیاد دل بشكنی،
دلت نمیاد دورو باشی،
دلت نمیاد آدما رو بازی بدی….
این بی عرضگی نیست!
 اسمش “اصالته"…

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




مطالب ناب:
‍ زندگی دیکته ای نیست که آن را به ما خواهند گفت !!!

زندگی انشایی است که تنها باید خودمان بنگاریم ؛

زندگی می چرخد،

چه برای آنکه میـــخندد،

چه برای آنکه میــگرید

زندگی دوختن شادیهاست

زندگانی هنر هم نفسی با غم هاست

زندگانی هنر هم سفری با رنج است
زندگانی یافتن روزنه در تاریکی است.

 

موضوعات: سخن بزرگان  لینک ثابت


...


ﺩﮐﺘﺮ ﺍﻟﻬﯽ ﻗﻤﺸﻪ ﺍﯼ :
ﻓﯿﻠﻢ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ ﻭ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﺟﻠﻮﯼ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ،
ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺍﯾﻦ ﻓﯿﻠﻢ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﯼ ﻫﻤﻪ ﭘﺨﺶ ﮐﻨﻨﺪ؟
ﺑﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﭼﻄﻮﺭ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﮐﺮﺩﻡ،
ﺑﺎ همسرم ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻡ؟

ﺍﮔﺮ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﻓﯿﻠﻢ ﺭﺍ ﺑﻘﯿﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺒﯿﻨﻨﺪ ، ﯾﻌﻨﯽ ﺧﻮﺏ ﻧﯿﺴﺘﯽ !

ﺍﯾﻦ ﯾﮏ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﺍﺯ ﺗﻘﻮﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻋﻤﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺳﺮﺕ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ ﻭ ﺑﺮﻭﯼ ﺑﺎﺯﺍﺭ، ﺩﻭﺭﯼ ﺑﺰﻧﯽ ﻭ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﻧﺸﻮﯼ .
 

موضوعات: سخن بزرگان  لینک ثابت




از خياطي پرسيدند:
زندگي يعني چه ؟گفت :
دوختن پارگي هاي
روح با نخ توبه !!!!

از باغباني پرسيدند :
زندگي يعني چه ؟گفت :
کاشت بذر عشق در زمين
دلها زير نور ايمان !!!!!

از باستان شناسي پرسيدند :
زندگي يعني چه ؟گفت :
کاويدن جانها براي
استخراج گوهر درون !!!!!

از آيينه فروشي پرسيدند :
زندگي يعني چه ؟گفت :
زدودن غبار آيينه دل
با شيشه پاک کن توکل !!!!!

از ميوه فروشي پرسيدند :
زندگي يعني چه ؟گفت :
دست چين خوبي ها
در صندوقچه دل

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




#راز_خوشبختی

خردمند، با دقت به سخنان مرد جوان که دلیل ملاقاتش را توضیح می داد، گوش کرد، اما به او گفت که فعلا وقت ندارد، راز خوشبختی را برایش فاش کند. به او پیشنهاد کرد که گردشی در قصر بکند و حدود دو ساعت دیگر، نزد او بازگردد. اما پیش از رفتن مرد جوان، قاشق کوچکی را به دست او داد و در آن مقداری روغن ریخت و گفت: در تمام مدت گردش، این قاشق را در دست داشته باش و نگذار روغن آن بریزد.
مرد جوان شروع کرد به بالا و پایین رفتن از پله های قصر در حالی که چشم از قاشق بر نمی داشت. دو ساعت بعد، نزد خردمند برگشت. مرد خردمند از او پرسید: آیا فرش های ایرانی اتاق پذیرایی را دیدی؟ آیا باغی را که استاد باغبان، ده سال صرف آراستن آن کرده است، دیدی؟ آیا اسناد و مدارک زیبا و ارزشمند مرا که روی پوست آهو نگاشته شده است، در کتابخانه ملاحظه کردی؟ مرد جوان با شرمندگی گفت: هیچ ندیدم. تمام حواسم به چند قطره روغن در قاشق بود تا نریزد.
خردمند گفت: خوب، پس برگرد و شگفتی های دنیای مرا بشناس. آدم نمی تواند به کسی اعتماد کند، مگر اینکه خانه ای را که در آن ساکن است، بشناسد. مرد جوان برگشت و بار دیگر با اطمینان شروع به گردش در کاخ کرد. وقتی پیش خردمند برگشت، همه چیز را موشکافانه برای او تعریف کرد. خردمند گفت: پس از آن چند قطره روغن که به تو سپردم، چه شد؟ مرد جوان قاشق را نگاه کرد و متوجه شد که آنها ریخته اند. آن وقت خردمند به او گفت: تنها نصیحتی که می توانم به تو کنم، چنین است.
نکته: راز خوشبختی در این است، که همه ی شگفتی های جهان را بنگری بدون اینکه هرگز چند قطره روغن داخل قاشق را فراموش کنی. یا تمام زیبایی ها را درک کنی، ولی عزت و انسانیت خود را فراموش نکنی.

منبع: #پندهای_قند_پهلو
 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




#سه_پند_از_زبان_گنجشک

 

حکایت کرده‌اند که مردى در بازار دمشق، گنجشکى رنگین و لطیف، به یک درهم خرید تا به خانه آورد و فرزندانش با آن بازى کنند. در بین راه، گنجشک به سخن آمد و مرد را گفت: «در من فایده‌اى براى تو نیست. اگر مرا آزاد کنى، تو را سه نصیحت مى‌گویم که هر یک، همچون گنجى است. دو نصیحت را وقتى در دست تو اسیرم مى‌گویم و پند سوم را، وقتى آزادم کردى و بر شاخ درختى نشستم، مى‌گویم. مرد با خود اندیشید که سه نصیحت از پرنده‌اى که همه جا را دیده و همه را از بالا نگریسته است، به یک درهم مى‌ارزد. پذیرفت و به گنجشک گفت: «پندهایت را بگو.»
گنجشک گفت: «نصیحت اول آن است که اگر نعمتى را از کف دادى، غصه مخور و غمگین مباش زیرا اگر آن نعمت، حقیقتاً و دائماً از آن تو بود، هیچ گاه زایل نمى‌شد. دیگر آن که اگر کسى با تو سخن محال و ناممکن گفت به آن سخن هیچ توجه نکن و از آن درگذر.»
مرد، چون این دو نصیحت را شنید، گنجشک را آزاد کرد. پرنده کوچک پر کشید و بر درختى نشست . چون خود را آزاد و رها دید، خنده‌اى کرد. مرد گفت: «نصیحت سوم را بگو!»
گنجشک گفت: «نصیحت چیست!؟ اى مرد نادان، زیان کردى. در شکم من دو گوهر هست که هر یک بیست مثقال وزن دارد. تو را فریفتم تا از دستت رها شوم. اگر مى‌دانستى که چه گوهرهایى نزد من است به هیچ قیمت مرا رها نمى‌کردى.»
مرد، از خشم و حسرت، نمى‌دانست که چه کند. دست بر دست مى‌مالید و گنجشک را ناسزا مى‌گفت. ناگهان رو به گنجشک کرد و گفت: «حال که مرا از چنان گوهرهایى محروم کردى، دست کم آخرین پندت را بگو.»
گنجشک گفت: «مرد ابله! با تو گفتم که اگر نعمتى را از کف دادى، غم مخور اما اینک تو غمگینى که چرا مرا از دست داده اى. نیز گفتم که سخن محال و ناممکن را نپذیر اما تو هم اینک پذیرفتى که در شکم من گوهرهایى است که چهل مثقال وزن دارد. آخر من خود چند مثقالم که چهل مثقال گوهر با خود حمل کنم!؟ پس تو لایق آن دو نصیحت نبودى و پند سوم را نیز با تو نمى‌گویم که قدر آن نخواهى دانست. این را گفت و در هوا ناپدید شد.

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




 #تهدید

 

روزی شیوانا متوجه شد که باغبان مدرسه خیلی غمگین است نزد او رفت و علت ناراحتی اش را جویا شد باغبان گفت :راستش بعد از ظهرها که کارم اینجا تمام می شود ساعتی نیز در آهنگری پای کوه کار می کنم وقتی هنگام غروب می خواهم به منزل برگردم هنگام عبور از باریکه ای مشرف به دره جوانی قلدر سرراهم سبز می شود و مرا تهدید می کند که یا پولم را به او بدهم و یا اینکه مرا از دره به پائین پرتاب می کند من هم که از بلندی می ترسم بلافاصله دسترنجم را به او می دهم و دست خالی به منزل می روم
امروز هم می ترسم باز او سرراهم سبز شود و باز تهدیدم کند که مرا به پائین دره هل دهد شیوانا با تعجب گفت :اما تو هم که هیکل و اندامت بد نیست و به اندازه کافی زور بازو برای دفاع از خودت داری پس تنها امتیاز آن جوان قلدر تهدید تو به هل دادن ته دره است.
امروز اگر سراغ ات آمد به او بچسب و رهایش نکن به او بگو که حاضری ته دره بروی به شرطی که او را هم همراه خودت به ته دره ببری!مطمئن باش همه چیز حل می شود روز بعد شیوانا باغبان را دید که خوشحال و شاد مشغول کار است شیوانا نتیجه را پرسید مرد باغبان با خنده گفت :آنچه گفتید را انجام دادم. به محض اینکه به جوان قلدر چسبیدم و به او گفتم که می خواهم او را همراه خودم به ته دره ببرم ، آنچنان به گریه و زاری افتاد که اصلا باورم نمی شد آن لحظه بود که فهمیدم او خودش از دره افتادن بیشتر از من می ترسد به محض اینکه رهایش کردم مثل باد از من دور شد و حتی پشت سرش را هم نگاه نکرد شیوانا با لبخند گفت :همه آنهایی که انسان ها را تهدید می کنند از ابزارهای تهدیدی استفاده می کنند که خودشان بیشتر از آن ابزارها وحشت دارند هرکس تو را به چیزی تهدید می کند به زبان بی زبانی می گوید که نقطه ضعف خودش همان است پس از این به بعد هر گاه در معرض تهدیدی قرار گرفتی عین همان تهدید را علیه مهاجم به کار بگیر می بینی همه چیز خود به خود حل می شود!

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




 #سقوط_یا_معراج

 

“انسان با یک کلمه سقوط می‌کند و با یک کلمه به معراج می‌رود”

کلمه می‌تواند ؛
تو را مشتاق کند مثل: “دوستت دارم”
تو را ویران کند مثل: “از تو بیزارم”
تو را تلخ کند مثل: “خسته ام”
تو را سبز کند مثل: “خوشحالم”
تو را زیبا کند مثل: “سپاسگزارم”
تو را سست کند مثل: “نمی‌توانم”
تو را پیش ببرد مثل: “ایمان دارم”
تو را خاموش کند مثل: “شانس ندارم”

کلمه می‌تواند تو را آغاز کند مثل:
از همین لحظه شروع میکنم ،
از همین نقطه تغییر میکنم ،
از همین دم یک طرح نو میزنم ،
می توانم …
می خواهم …
می شود …
 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت


...


 

 استاد فاطمی نیا :

علت خیلی از مشکلاتی که ما تو خونه هامون داریم، درگیری ها، بداخلاقی ها، عصبانیت ها، بی حوصلگی ها، غرغرها، دل شکستن ها و …
اینه که فرشته ها تو خونه مون نیستن. تو خونه مون پر نمیزنن…
ذکر نمیگن.

خونه ای که توش پر فرشته باشه میشه خود بهشت. پر از لطف و صفا و شادی و یاد خدا.

حالا چیکار کنیم که فرشته ها مهمون خونه مون بشن؟ چه کارایی نکنیم که فرشته ها رو پر ندیم؟

[1.] حدیث کسا زیاد بخونیم.

[2.] سعی کنیم نمازها تا جای ممکن اول وقت باشه.

[3.] نماز قضا داشتن خیییلی اثر بدی داره.

[4.] چیز نجس تو خونه نگه نداریم. همه جای خونه مون همیشه پاک پاک باشه.

[5.] توی خونه داد نزنیم.
حتی با صدای بلند هم حرف نزنیم.
فرشته ها از خونه ای که توش با صدای بلند صحبت بشه میرن.

[6.] حرف زشت و غیبت و دروغ و مسخره کردن و اینا هم که مشخصه.

[7.] سعی کنیم طهارت چشم و گوش و زبان و شکممون رو تا جای ممکن تو خونه حفظ کنیم.

[8.] وقتی وارد خونه میشیم با صدای واضح سلام کنیم. حتی اگه هیچ کس نیست.
چهارتا ذکر قرآنی آرامش بخش که توی زندگیت معجزه ها میکنه:

1 -حسبنا الله و نعم الوکیل (برای وقتایی که ترس و اضطراب داری)

2 -لا اله الا انت انی کنت من الظالمین (وقتی خیلی ناراحتی و دلت گرفته)

3 -افوض امری الی الله ان الله بصیربالعباد (برا وقتایی که میخوای خدا مکر و حیله دیگران رو در حق تو خنثی کنه)

4 -ماشاالله لا حول ولا قوه الا بالله (برا وقتایی که طالب زیبایی در دنیا هستی)

9. توی خونه زیاد صلوات بفرستیم .

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 #اشتباه
 

شخصی در یکی از مناطق کویری زندگی میکرد.
چاهی داشت پر از آب زلال زندگیش به راحتی میگذشت با وجود اینکه در همچین منطقه ای زندگی میکرد.
بقیه اهالی صحرا به علت کمبود آب همیشه دچار مشکل بودند اما او خیالش راحت بود که یک چاه آب خشک نشدنی دارد.
یک روز به صورت اتفاقی سنگ کوچکی از دستش داخل آب افتاد صدای سقوط سنگریزه برایش دلنشین بود اما میترسید که برای چاه آب مشکلی پیش بیاید.
چند روزی گذشت و دلش برای آن صدا تنگ شد از روی کنجکاوی اینبار خودش سنگ ریزه ای رو داخل چاه انداخت کم کم با صدای چاه انس گرفت و اطمینان داشت با این سنگ ریزه ها چاه به مشکلی بر نمیخورد.
مدتی گذشت و کار هر روزه مرد بازی با چاه بود تا اینکه سنگ ریزه های کوچک روی هم تلمبار شدند و چاه بسته شد.
دیگر نه صدایی از چاه شنیده میشد و نه آبی در کار بود.
مطمئن باشید تکرار اشتباهات کوچک و اصرار بر آنها به شکست بزرگی ختم خواهد شد
 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




✍ #آموزنده

 

ده جمله کوتاه و تاثیر گذار از استاد

الهی_قمشه_ای

 

1-قرار نیست در کاری عالی باشید تا آن را شروع کنید..قرار است آن را شروع کنید تا در آن کار عالی شوید…

 

۲-اعتماد ساختنش سالها طول میکشد ، تخریبش چند ثانیه و ترمیمش تا ابد…

 

۳- ایستادگی کن تا روشن بمانی ؛شمع های افتاده خاموش می شوند…

 

۴- دوست بدار کسی را که دوستت دارد حتی اگر غلام درگاهت باشد؛دوست مدار کسی را که دوستت ندارد حتی اگر سلطان قلبت باشد… 

 

۵- هیچ کدام از ما با “ای کاش”، به جایی نرسیده‌ایم… 

 

۶- “زمان” وفاداریه آدما رو ثابت میکنه نه “زبان” …

 

۷- همیشه یادمون باشه که نگفته هارو میتونیم بگیم اما گفته هارو نمیتونیم پس بگیریم …

 

۸- خودبینی، دیدن خود نیست،خودبینی، ندیدن دیگران است… 

 

۹- هیچ آرایشی شخصیت زشت را نمی پوشاند !

 

۱۰- آدمـها را به انــدازه لــیاقــت آنها دوست بدار و به انــدازه ظــرفــیت آنها ابراز بدار

 

موضوعات: سخن بزرگان  لینک ثابت


...


نقل شده آیت الله بروجردی این روایت را می‌خواند و می‌گریست:

 

خداوند سبحان خطاب به انسان مى فرماید:

 

یَابْن آدَمَ!

اى فرزند آدم !

 

أکْثِرْ مِنَ الزّادِ فَإِنَّ الطَّریقَ بَعیدٌ بَعیدٌ.

توشه آخرت خود را بسیار کن که راه بسیار دور است.

 

وَ جَدِّدِ السَّفیْنَةَ فَإِنَّ الْبَحْرَ عَمیقٌ عمیقٌ.

کشتی خود را از نو بساز، چرا که این دریا بسیار عمیق است

 

وَ خَفِّفِ الْحَمْلَ فَإِنَّ الصِّراطَ دَقیقٌ دَقیقٌ.

بار خود را سبک کن چرا که پلی که از آن خواهی گذشت بسیار باریک است.

 

وَ أخْلِصِ الْعَمَلَ، فَإِنَّ النّاقِدَ بَصیرٌ بَصیرٌ.

عمل خود را خالص کن چرا که کسی که خوب را از بد جدا می کند بسیار بیناست.

 

وَ أخِّرْ نَوْمَکَ إِلَى الْقَبْرِ.

خواب را تا قبر به تأخیر بینداز

 

وَ فَخْرَکَ إِلَى الْمیْزانِ.

فخر و مباهات را تا هنگام سنجش اعمال کنار بگذار .

 

وَ شَهْوَتَکَ إِلَى الْجَنَّةِ.

و میلت را براى بهشت واگذار.

 

وَ راحَتَکَ إِلَى الاّْخِرَةِ.

و راحتی را برای آخرت بگذار.

 

وَ لَذَّتَکَ إِلَى الْحُورِ العینِ.

و لذتجویى ات را براى همسران بهشتى واگذار.

 

وَ کُنْ لى ، أکُنْ لَکَ.

تو برای من باش تا من هم برای تو باشم.

 

وَ تَقَرَّبْ إِلَىَّ بِاسْتِهانَةِ الدُّنْیا.

و به وسیله بی توجهی به دنیا به من نزدیک شو.

 

وَ تَبَعَّدْ عَنِ النّارِ لِبُغْضِ الْفُجّارِ وَحُبِّ الاَْبْرارِ.

و به وسیله دشمنی با گنهکاران و دوستی با نیکان خود را از آتش جهنم دور کن.

 

فَإِنَّ اللّهَ لایُضیعُ أجْرَ الْمُحْسِنینَ.

پس (بدان) که خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نخواهد کرد.

 

  (الجواهر السّنیّة / ص 67 و نیز: کلمة اللّه / ص 471).

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 حق الناس

.

آیت الله نجابت نقل می کند : ” وقتی که بنده مشرف شدم خدمت آسید علی آقای قاضی، فرمودند :

 

(( هر حقی که هر کس بر گردن تو دارد باید ادا کنی . ))

خدمت ایشان عرض کردم : « مدتی قبل در بین شاگردهایم که نزد بنده درس طلبگی می خواندند ، یکی خوب درس نمی خواند . بنده ایشان را تنبیه کردم . اذن از ولیّ او هم داشتم در تربیت . در ضمن این جا هم نیست که از او طلب رضایت کنم . » می فرمودند : « هیچ راهی نداری ، باید پیدایش کنی . » گفتم : « آدرس ندارم . » گفتند : « باید پیدا کنی . »

 

آقای قاضی فرمودند : « هر حقی که برگردنت باشد تا ادا نکنی باب روحانیت ، باب قرب ، باب معرفت باز شدنی نیست . یعنی این ها همه مال حضرت احدیت است . و حضرت احدیت رضایت خود را در راضی شدن مردم قرار داده است . »

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


...


رسول اللّه صلى الله عليه و آله :

إنَّ لُقمانَ قالَ لاِبنِهِ : يا بُنَيَّ ، عَلَيكَ بِمَجالِسِ العُلَماءِ ، وَاستَمِع كَلامَ الحُكَماءِ ؛ فَإِنَّ اللّه َ يُحيِي القَلبَ المَيِّتَ بِنورِ الحِكمَةِ كَما يُحيِي الأَرضَ المَيتَةَ بِوابِلِ المَطَرِ .

المعجم الكبير : ج 8 ص 199 ح 7810 ، كنز العمّال : ج 10 ص 170 ح 28881 .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :

لقمان به پسرش گفت: «اى پسرم! در مجالس دانشمندان حضور داشته باش، و سخنان حكيمان را بشنو؛ زيرا خداوند دلِ مرده را با نور حكمت ، زنده مى كند ؛ چنان كه زمينِ مرده را با آب باران حيات مى بخشد» .

 

موضوعات: روایات  لینک ثابت




نهج_البلاغه_گمشده_بشریت

 

 نهج البلاغه اثري است به درخشندگي آفتاب، به لطافت گل، به قاطعيت صاعقه، به غرش طوفان و برق، به تحرك امواج، به بلندي ستارگان دوردست بر اوج آسمانها.

نهج البلاغه در حقيقت فرزند قرآن است.

اين مجموعه زيبا و نفيس كه روزگار از كهنه كردن آن ناتوان است و گذشت زمان و ظهور افكار و انديشه اي نوتر و روشن تر بر ارزش آن افزوده، منتخبي است از خطابه ها و دعاها، وصايا، نامه ها و  جمله هاي كوتاه مولاي متقيان علي (ع) كه بوسيله سيد شريف رضي در حدود هزار سال پيش گردآوري شده است.

او از نظر خودش آنهايي كه از جنبه بلاغت برجستگي خاصي را داشته اند انتخاب كرده، از اينرو اين منتخب را نهج البلاغه نام نهاد. كلمات اميرالمؤمنين (ع) از قديم ترين ايام با دو امتياز همراه بوده است. 1- فصاحت و بلاغت 2- همه جانبه بودن (چندي بعدي بودن) توأم شدن ايندو با هم سخن علي (ع) را در حد اعجاز قرار داد و به همين جهت سخن علي (ع) در حد واسط كلام مخلوق و كلام خالق قرار گرفته

 

((فوق كلام المخلوق و دون كلام الخالق))

 

به اقرار اغلب دانشمندان و نويسندگان و ادباي حتي معاصر غير شيعي عرب، زيباترين متن عرب است.

سخناني كه از نظر ادبي در اوج زيبايي و از نظر فكر در عمق بسيار و از نظر اخلاق سرمشق و نمونه است،

در آن عباراتي هست كه هر خواننده اي اقرار مي كند كه در بشريت نظاير اين عبارات وجود ندارد.

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




آثار خدمتــ بھ پدر و مادر 

 

 

●√ برتر از جهاد:

【پیامبر اکرم (ص)فرمودند: قسم به خدایی که جانم دردست اوست هر آینه انس پدر و مادر به تو در یک شبانه روز، از جهاد یک سال بهتر است.】

 

●√ نیکی به والدین کفاره گناهان است:

【شخصی نزد حضرت رسول (ص) آمد عرض کرد: کار زشتی نبوده مگر این‌که من انجام داده‌ام آیا برای من توبه‌ای هست؟ حضرت فرمود: برو به پدر و مادرت نیکی کن تا کفاره گناهانت گردد.】

 

●√ نگاه شفقت به پدرو مادر:

【پیامبر(ص)وفرمود: نیست فرزند نیکوکار به پدر و مادرش مگر این‌که هر گاه از روی رحمت و محبت به والدین خود بنگرد بهر نظری ثواب یک حج مقبوله برایش می باشد.】

 

●√ خشنودی والدین خشنودی خداست:

【پیامبر اکرم (ص) فرمودند: خشنودی خداوند با خشنودی والدین است و خشم او با خشم ایشان است.】

 

●√ دعای ملائکه به نیکی کننده به والدین:

【رسول خدا(ص) فرمود: خدای را دو ملک است که یکی از آن‌ها میگوید خدایا از هر شری و آفتی نیکی کننده به والدین را نگهدار، و دیگری میگوید: خدایا هلاک کن عاق والدین ها را به سبب غضب فرمودند به آن‌ها و البته دعای ملک هم مستجاب است.】

 

  منبع:

⇦بحار الانوار، ج 74، ص 52

⇦بحار الانوار، ج 74، ص 82

⇦بحار الانوار، ج 74، ص 73.

⇦کنز العمال، ج 16، ص 470.

⇦مستدرک الوسائل کتاب نکاح باب86 ص627

 

 

موضوعات: فرهنگی- اجتماعی - مذهبی  لینک ثابت


...


حضرت آیت‌الله مجتهدی

 

انسان هر کاری که می خواهد بکند ، خود را سر دو راهی می بیند.

 

  یک طرف دنیاست و طرف دیگر آخرت است.

 

   او باید به سمت آخرت برود.

این معنای مراقبه است.

 

 در تمام کارها مراقبه داشته باشید که این کاری را که می کنید برای خداست یا برای غیر خدا.

 

  همه ی کارهایی که انجام می دهید باید برای خدا باشد.

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 

  #آیــت_الله_محمد_تقی_بهجتــ :

 

  صـلوات منهـدم ڪـننده گـناهان اسـت .

  ایـن روایـت در ڪـتاب << جامـع الاخـبار >> از رسـول اڪـرم نـقل شـده اسـت :

 

  (( مـَنْ صـَلَّی عَـلَیَّ مـَرَّةً ، لَمْ یَبْـقِ لَـهُ مِـنْ ذُنُـوبِه ذَرَةَ )).

 

 هـر ڪـس یـڪ بـار بـر مـن صـلوات بـفرسـتد ، یـڪ ذره از گـناهانـش بـاقـی نـمی ماند .

 

موضوعات: سخن بزرگان  لینک ثابت


...


دکتر الهی قمشه ای:

.

دعوا کن ، ولی با کاغذت ، اگر از کسی ناراحتی یک کاغذ بردار و یک مداد هر چه خواستی به او بگویی روی کاغذ بنویس خواستی هم داد بکشی ، تنها سایز کلماتت را بزرگ کن نه صدایت را . آرام که شدی برگرد و کاغذت را نگاه کن. آنوقت خودت قضاوت کن . حالا میتوانی تمام خشم نوشته هایت را با پاک کن عزیزت پاک کنی . دلی را هم نشکانده ای و وجدانت را هم نیازرده ای …

خرجش همان مداد و پاک کن بود، نه بغض و پشیمانی .

گاهی میتوان از کوره خشم پخته تر بیرون آمد….

 

موضوعات: سخن بزرگان  لینک ثابت




جوالی که بی جواب ماند….

 

زمانی علمای اهل تسنن مرحوم علامه امینی (صاحب کتاب الغدیر) را برای صرف شام دعوت می کنند. اما علامه امینی امتناع می ورزد و قبول نمی کند . آنها اصرار می کنند که علامه امینی را به مجلس خود ببرند.

به علت اصرار زیاد علامه امینی دعوت را می پذیرد و شرط می گذارد که فقط صرف شام باشد وهیچ گونه بحثی صورت نگیرد آنها نیز می پذیرند. پس از صرف شام یکی از علمای اهل سنت که در آن جمع زیادی از علما نشسته بود (حدود 70 الی 80 نفر) می خواست بحث را شروع کند که علامه امینی گفت : قرار ما این بود که بحثی صورت نگیرد

اما باز آنها گفتند : پس برای متبرک شدن جلسه از همین جا هر نفر یک حدیث نقل کند تا مجلس نورانی گردد. ضمناً تمام حضار درجلسه حافظ حدیث بودند و حافظ حدیث به کسی گفته می شود که صد هزار حدیث حفظ باشد. آنان شروع کردند یکی یکی حدیث نقل کردند تا اینکه نوبت به علامه امینی رسید . علامه به آنها گفت شرطم بر گفتن حدیث این است که ابتدا همگی بر معتبر بودن یا نبودن سند حدیث اقرار کنید . همه قبول کردند . سپس علامه امینی فرمود : قال رسول الله (صلوات الله علیه ) : من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه : هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است .سپس از تک تک حضار در جلسه در رابطه با معتبر بودن حدیث اقرار گرفت و همه حدیث را تایید کردند .

سپس گفت حال که همه حدیث را تایید کردید یک سوال از شما دارم ، بعد از کل جمع پرسید :

آیا فاطمه الزهرا ( سلام الله علیها ) امام زمان خود را می شناخت یا نمی شناخت … ؟

اگر می شناخت ، امام زمان فاطمه ( سلام الله علیها ) چه کسی بود ؟

تمام حضار مجلس به مدت ربع ساعت ، بیست دقیقه ساکت شدند و سرشان را به زیر انداختند و چون جوابی برای گفتن نداشتند یکی یکی جلسه را ترک کردند و با خود می گفتند اگر بگوییم نمیشناخت ، پس باید بگوییم که فاطمه ( سلام الله علیها ) کافر از دنیا رفته است و حاشا که سیده نساء العالمین کافر از دنیا رفته باشد و اگر بگوییم می شناخت چگونه بگوییم امام زمانش ابوبکر بوده ؟ در حالی که بخاری ( از سرشناس ترین علمای اهل سنت ) گفته : ماتت و هی ساخطه علیهما - فاطمه ( سلام الله علیها ) در حالی از دنیا رفت که به سختی از ابوبکر غضبناک بود “و چون مجبور می شدند بر حقانیت و امامت علی بن ابیطالب (علیه السلام ) اقرار بورزند سکوت کرده و جلسه را با خجالت ترک کردند.

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




داستان جوان گناهكار

 

«ملا فتح ‏اللَّه كاشانى» در تفسير منهج الصادقين، و «آيت اللَّه كلباسى» در

كتاب انيس الليل نقل كرده ‏اند:

در زمان «مالك دينار» جوانى از زمره اهل معصيت و طغيان از دنيا رفت.

مردم به خاطر آلودگى او جنازه‏اش را تجهيز نكردند، بلكه در مكان پستى و

محلّ پر از زباله‏اى انداختند و رفتند.

شبانه در عالم رؤيا از جانب حق تعالى به مالك دينار گفتند: بدن بنده ما را بردار

و پس از غسل و كفن در گورستان صالحان و پاكان دفن كن. عرضه داشت: او از

 گروه فاسقان و بدكاران است، چگونه و با چه وسيله مقرّب درگاه احديّت شد؟

جواب آمد: در وقت جان دادن با چشم گريان گفت:

يا مَنْ لَهُ الدُّنيا وَ الآخِرَةُ إرْحَمْ مَن لَيْسَ لَهُ الدُّنيا وَ الآخرَةُ.

اى كه دنيا و آخرت از اوست، رحم كن به كسى كه نه دنيا دارد نه آخرت.

مالك،كدام دردمند به درگاه ما آمد كه دردش را درمان نكرديم؟ و

كدام حاجتمند به پيشگاه ما ناليد كه حاجتش را برنياورديم؟»

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت


...


امام صادق( ع) فرمودند:

 

اِنَّ اللهَ اِذا اَحَبَّ عَبْداً، غَتَّهُ بِالبلاءِ غَتّاً.

هرگاه خداوند بنده اي را دوست بدارد، او را در گرداب بلا فرو مي برد.

اصول كافي، ج 5، ص 82

 

موضوعات: روایات  لینک ثابت




سیاست_های_رفتاری

 

 فلسفه ی حرام بودن نگاه به نامحـرم

 میبینی،میخواهی،به وصالش نمیرسی،دچار افسردگی میشوی!

 

 میبینی،شیفته میشوی،عیب هارا نمیبینی،ازدواج میکنی،طلاق میدهی!

 

 میبینی ،دائم به او فکر میکنی،از یاد خــدا غافل میشوی،از عبادت لذت نمیبری!

 

 میبینی،باهمسرت مقایسه میکنی،ناراحت میشوی،بداخلاقی میکنی!

 

 میبینی،لذت میبری،به این لذت عادت میکنی، چشم_چران میشوی،درنظر دیگران خوار میگردی!

 

 میبینی،لذت میبری،حب خدا دردلت کم میشود،ایمانت ضعیف میشود!

 

 میبینی،عاشق میشوی،از راه حلال نمیرسی،دچار گناه میشوی!

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




عطا و جفای حاکم…

 

روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دبد .

 

حاکم پس از دیدن آن مرد بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند .

روستایی بی نوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد.

 

به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند.

حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب به او بدهید.

 

حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد به مرد کشاورز گفت میتوانی بر سر کارت برگردی ، ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت

 

همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا ، منتظر توضیح حاکم بودند.

 

حاکم از کشاورز پرسید : مرا می شناسی؟

کشاورز بیچاره گفت : شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید.

 

حاکم گفت: آیا بیش از این مرا میشناسی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود.

 

حاکم گفت:بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم در یک شب بارانی که در رحمت خدا باز بود من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حق این باران و رحمتت مرا حاکم نیشابور کن

 

و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم هنوز اجابت نشده آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟

 

یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد.

حاکم گفت: این قاطر و پالانی که می خواستی ، این کشیده هم تلافی همان کشیده ای که به من زدی.

 

فقط می خواستم بدانی که برای  خدا حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد.

فقط ایمان و اعتقاد من و توست که فرق دارد….

 

از خدا بخواه فقط بخواه و زیاد هم بخواه خدا بی نهایت بخشنده و مهربان است و در بخشیدن بی انتهاست ولی به خواسته ات ایمان داشته باش

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




❤️ چهارتا ذکر قرآنی آرامش بخش که توی زندگیت معجزه ها میکنه:

 

1-حسبنا الله و نعم الوکیل (برای وقتایی که ترس و اضطراب داری)

 

2-لا اله الا انت انی کنت من الظالمین (وقتی خیلی ناراحتی و دلت گرفته)

 

3-افوض امری الی الله ان الله بصیربالعباد (برا وقتایی که میخوای خدا مکر و حیله دیگران رو در حق تو خنثی کنه)

 

4-ماشاالله لا قوه الا بالله (برا وقتایی که طالب زیبایی در دنیا هستی)

 

 

موضوعات: فرهنگی- اجتماعی - مذهبی  لینک ثابت


...


امام صادق( ع) فرمودند:

 

اِنَّ اللهَ اِذا اَحَبَّ عَبْداً، غَتَّهُ بِالبلاءِ غَتّاً.

هرگاه خداوند بنده اي را دوست بدارد، او را در گرداب بلا فرو مي برد.

اصول كافي، ج 5، ص 82

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




انسان بزرگترین آیه عالم خلقت است …

 

درشعري منسوب به امیرالمؤمنین

ايشان میفرماید:

داروی دردت در نهان تو است

ولی نمی فهمی ….

 

و دردت از خودت برخاسته

ولی درک نمی کنی…..

 

آیا میپنداری جرم کوچکی هستی

در حالی که جهان بزرگ تر در تو نهفته است

 

“تو آن کتاب آشکار هستی که

باحروف‌آن،معانی پنهان آشکار می شود ، “

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




نصیحت های لقمان در مورد ترس از خدا!!

 

در سفارش‏‌هاى لقمان به پسرش ناتان، این است که به او گفت:

…. پسرم! از خدا چنان بترس که اگر با نیکىِ دو جهان به او برخوردى، باز هم بترسى که خدا کیفرت دهد؛

و چنان به خدا امیدوار باش که اگر با گناهان دو جهان به او برخوردى، باز هم امیدوار باشى که خدا تو را بیامرزد …

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 خستگی در طلب روزی حلال

 

يكی از دوستان رجبعلی خیاط می‌گويد: فراموش نمی‌كنم كه روزی در ايام تابستان در بازار جناب شيخ را ديدم، در حالی كه از ضعف رنگش مايل به زردی بود. قدری وسايل و ابزار خياطی را خريداری و به سوی منزل می‌رفت، به او گفتم: آقا! قدری استراحت كنيد، حال شما خوب نيست. فرمود:

 

«عيال و اولاد را چه كنم؟! »

 

در حديث است كه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند :

خداوند دوست دارد كه بنده خود را در راه به دست آوردن روزی حلال، خسته ببيند. »

 

 کيميای محبت

 

موضوعات: سخن بزرگان  لینک ثابت


...


خدایاً کس در شکر تو، به مرتبه ای نمی رسد، مگر این که باز احسان تو، شکر دیگری بر او لازم می آورد، و هر چند تلاش کند، به هیچ حدی از طاعت و بندگی تو نمی رسد، مگر آن که در برابر استحقاق تو، به خاطر فضل و احسانت (یا فضیلت و برتری ات) کوتاهی کرده است. بنابراین شاکرترین بندگان تو، از شکرت ناتوان است. و عابدترین آنها از طاعت تو مقصرّ …

 

… طاعت کم را پاداش می دهی، تا آنجا که گویی شکرگزاری بندگانت که به خاطر آن برایشان ثواب قرار داده ای و پاداش آنها را بزرگ داشته ای، کاری است … که سبب آن به دست تو نبوده و به این جهت به ایشان پاداش داده ای!

 

هر درجه از شکر که کسی به آن برسد شکر بیشتری می طلبد، و هر اندازه در راه رضای خدا بکوشد. خودش می یابد که کم گذاشته است و حتی در عبادتها خودش را مقصرّ می داند، و می فهمد که نتوانسته حق فضل خدا را ادا کند.

ولی خدای ما، آن قدر کریم و صاحب فضل است که به خاطر یک طاعت بسیار کوچک، ثوابی بزرگ عنایت می کند. و اگر بندگانش در مقام شکرگزاری او برآیند. به گونه ای شکر ایشان را ارج می نهد که گویی در این شکرگزاری مدیون لطف خدا نیستند، در حالی که به خاطر هر شکری انسان بیشتر مدیون لطف الهی می شود. اما خدای مهربان، این حقیقت را در عمل به روی بنده اش نمی آورد و با او به گونه ای رفتار می کند که پنداری اصلاً حقی برگردن بنده ندارد. عجب خدا کریمی و عجب پروردگار مهربانی!

 

به این ترتیب، تنها راهی که برای بنده در مقابل این همه بزرگواری و فضل خدا باقی می ماند و تنها سخنی که او با آفریدگار مهربان خودش می تواند به زبان آورد، همان اعترافی است که حضرت سید الشهداء (ع) به بارگاه ربوبی عرضه می دارد، یعنی: اعتراف و اقرار به عجز از شکرگزاری کوچکترین نعمت خدا. و این اقرار، بزرگترین توشه انسان در سلوک الی الله و فوز به لقاء الله است. خدای ما، آن قدر رحیم و مهربان است که اگر بنده به عجز و ناتوانی خود قرار کند، نه تنها این اقرار را به عنوان شکر می پذیرد، بلکه از شاکر بودن او هم قدردانی می کند، و به فضل خود، او را در معرض بقاء نعمت و فزونی آن قرار می دهد.

 

 صحیفه سجادیه / دعای 37

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




آموزنده

 

دانه‌ کوچک‌ بود و کسی‌ او را نمی‌دید. سال‌های‌ سال‌ گذشته‌ بود و او هنوز همان‌ دانه‌ کوچک‌ بود. دانه‌ دلش‌ می‌خواست‌ به‌ چشم‌ بیاید اما نمی‌دانست‌ چگونه. گاهی‌ سوار باد می‌شد و از جلوی‌ چشم‌ها می‌گذشت.

 

گاهی‌ خودش‌ را روی‌ زمینه‌ی روشن‌ برگ‌ها می‌انداخت‌ و گاهی‌ فریاد می‌زد و می‌گفت: من‌ هستم، من‌ اینجا هستم، تماشایم‌ کنید. اما کسی‌ به‌ او توجه‌ نمی‌کرد. دانه‌ خسته‌ بود از این‌ همه‌ گم‌ بودن‌ و کوچکی‌ خسته‌ بود .

 

یک‌ روز رو به‌ خدا کرد و گفت: کاش‌ کمی‌ بزرگتر مرا می ‌آفریدی.  خدا گفت: اما تو بزرگی، بزرگتر از آنچه‌ فکر می‌کنی، حیف‌ که‌ هیچ‌ وقت‌ به‌ خودت‌ فرصت‌ بزرگ‌ شدن‌ ندادی. یادت‌ باشد تا وقتی‌ که‌ می‌خواهی‌ به‌ چشم‌ بیایی، دیده‌ نمی‌شوی. خودت‌ را از چشم‌ها پنهان‌ کن‌ تا دیده‌ شوی.

 

دانه‌ کوچک‌ معنی‌ حرف‌های‌ خدا را خوب‌ نفهمید اما رفت‌ زیر خاک‌ و خودش‌ را پنهان‌ کرد. رفت‌ تا به‌ حرف‌های‌ خدا بیشتر فکر کند. سال‌ها بعد دانه‌ کوچک‌ سپیداری‌ بلند و باشکوه‌ بود که‌ هیچ‌ کس‌ نمی‌توانست‌ ندیده‌اش‌ بگیرد؛ سپیداری‌ که‌ به‌ چشم‌ همه‌ می‌آمد

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




تعریف جنگ نرم به زبان ساده

 

 کشاورز فقیری بزغاله‌ای را از شهر خرید. همانطور که با بزغاله به سمت روستای خود باز می‌گشت، تعدادی از اوباش شهر فکر کردند که اگر بتوانند بزغاله را از آن فرد بگیرند، می‌توانند برای خود جشن بگیرند و از خوردن گوشت تازه آن بزغاله لذت ببرند.

اما چگونه می‌توانند این کار را عملی کنند؟

 

مرد روستایی قوی و درشت هیکل بود و این اوباش ضعیف نمی‌توانستند و نمی‌خواستند که به صورت فیزیکی درگیر شوند. برای همین فکر کردند و تصمیم گرفتند که از یک حقه استفاده کنند.

وقتی مرد روستایی داشت شهر را ترک می‌کرد یکی از آن اوباش جلوی او آمد و گفت: «سلام، صبح بخیر» و مرد روستایی هم در پاسخ به وی سلام کرد. بعد آن ولگرد به بالا نگاه کرد و گفت: «چرا این سگ را بر روی شانه‌هایت حمل می‌کنی؟»

 

مرد روستایی خندید و گفت: «دیوانه شده‌ای؟ این سگ نیست! این یک بز است.»

 

ولگرد گفت: «نه اشتباه می‌کنی، این یک سگ است و اگر با این حیوان بر روی دوش وارد روستا شوی مردم فکر می‌کنند که دیوانه شده‌ای.»

مرد روستایی به حرف‌های آن ولگرد خندید و به راه خود ادامه داد. در راه برای اطمینان خود، پاهای بز را لمس کرد و خیالش راحت شد که حیوان روی دوشش بزغاله است. در پیچ بعدی اوباش دوم وارد عمل شد و دوباره سخنان دوست اوباش خود را تکرار کرد. مرد روستایی خندید و گفت: «آقا این بزغاله است و نه یک سگ.»

ولگرد گفت: «چه کسی به تو گفته است که این بزغاله است؟ به نظر می‌رسد کسی سر تو کلاه گذاشته باشد. این یک بز است؟» و به راهش ادامه داد.

روستایی بز را از دوشش پایین آورد تا ببیند موضوع چیست؟ اما آن قطعاً یک بزد بود. فهمید هر دو نفر اشتباه می‌کردند اما ترسی در وجودش افتاد که شاید دچار توهم شده است. آن مرد همانطور که داشت به سمت روستای خود برمی‌گشت نفر سوم را دید که گفت:

 

 «سلام، این سگ را از کجا خریده‌ای؟»

مرد روستایی دیگر شهامت نداشت تا بگوید که این یک بز است. برای همین گفت: «آن را از شهر خریده‌ام.»

مرد روستایی پس از جدا شدن از نفر سوم، ترسی وجودش را گرفته بود. با خود فکر کرد که شاید بهتر باشد این حیوان را با خود به روستا نبرد چرا که شاید مورد سرزنش قرار بگیرد. اما از طرفی برای خرید آن حیوان پول داده بود. در همین زمان که دودل بود، اوباش چهارم از راه رسید و به مرد روستایی گفت: «عجیب است! من تا به حال کسی را ندیده‌ام که سگ را بر روی دوش خود حمل کند. نکند فکر می‌کنی که این یک بز است؟»

مرد روستایی دیگر واقعاً نمی‌دانست که این حیوان بز است و یا یک سگ. برای همین ترجیح داد خود را از شر آن حیوان خلاص کند. اطراف را نگاه کرد و دید کسی نیست. بز را که فکر می‌کرد دیگر سگ است آنجا رها کرد و به روستا برگشت. ترجیح داد از پول خود بگذرد تا اینکه اهالی روستا او را دیوانه خطاب کنند. با این حقه اوباش‌ها توانستند بز را به راحتی و بدون هیچ گونه درگیری تصاحب کنند.????

…………………………

 

 

مراقب باشیم رسانه ها با این روش، داشته هایمان و از همه مهمتر اعتقاداتمان را از ما نگیرند!

و موضوع این داستان

همان معنای “جنگ نرم” است.

 

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




آموزنده_دکتر_هلاکویی

 

عزیزم :از ” ترین” پرهیز کن ، چرا که خوشبختی جایی هست که خودت را با کسی مقایسه نکنی.

حتی نخواه خوشبخت ترین باشی .

بخواه که خوشبخت باشی و برای این خواستت تلاش کن.

همین.

 

یادمان هست که از وقتی به دنبال پسوند “ترین” رفتیم، خوشبختی از ما گریخت. از 19/75 لذت نبردیم چون یکی 20 شده بود.

 

از رانندگی با پراید و … لذت نبردیم چون ماشین های مدل بالاتری در خیابان ، در حال خود نمایی بود.

 

از بودن کنار عشقمان لذت نبردیم چون مدرک تحصیلی و پول توی جیب او ، کمتر از بسیاری دیگر بود.

همچنین ، از خانه مان ، از شغلمان ، از درآمدمان ، از خانواده و دوستانمان و….

 

می خواهم بگویم تحت تاثیر آموزه های غلط ، بسیاری از ما فقط به ” بهترین ، بیشترین و بالاترین ” چسبیدیم ، در نتیجه تبدیل به انسان هایی افسرده و همیشه نالان شدیم.

گاهی زندگی سخت است و گاهی ما سخت ترش میکنیم…

گاهی آرامش داریم, خودمون خرابش میکنیم,

گاهی خیلی چیزارو داریم اما محو تماشای نداشته هامون میشیم…

گاهی حالمون خوبه اما با نگرانی فردا خرابش میکنیم…

گاهی میشه بخشید اما با انتقام ادامه اش میدیم…

گاهی میشه ادامه داد اما با اشتی

 

موضوعات: سخن بزرگان  لینک ثابت




قضاوت_عجولانه

 

مرد مسنی به همراه پسر ۲۵ ساله‏اش در قطار نشسته بود.در حالی که مسافران در صندلیهای خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد.به محض شروع حرکت قطار پسر ۲۵ ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و هیجان شد.

دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با لذت لمس می کرد فریاد زد : “ پدر نگاه کن درختها حرکت می کنند ” مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد.

کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که حرفهای پدر و پسر را می شنیدند و از حرکات پسر جوان که مانند یک بچه ۵ ساله رفتار می کرد، متعجب شده بودند. ناگهان پسر دوباره فریاد زد: ” پدر نگاه کن دریاچه ، حیوانات و ابرها با قطار حرکت می کنند.” زوج جوان پسر را با دلسوزی نگاه می کردند.

باران شروع شد چند قطره روی دست مرد جوان چکید. او با لذت آن را لمس کرد و چشمهایش را بست و دوباره فریاد زد:” پدر نگاه کن باران می بارد،‌ آب روی من چکید. زوج جوان دیگر طاقت نیاورند و از مرد مسن پرسیدند : “‌چرا شما برای مداوای پسرتان به پزشک مراجعه نمی کنید؟!”

مرد مسن گفت: ” ما همین الان از بیمارستان بر می گردیم. امروز پسر من برای اولین بار در زندگی می تواند ببیند!!!

 نتیجه اخلاقی “ما نباید بدون دانستن تمام حقایق نتیجه‏ گیری کنیم”

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




‌ آیت الله شهید دستغیب:

 

رحمت خدا به کسی داده می‌شود که از رحمت حق در وجودش ظهوری باشد، اگر رحمتی در خودت بود سزاوار رحمت پروردگار می‌شوی؛ آن وقت بگو «یا رب ارحم» خدایا! رحمم کن.

اما اگر خدای نکرده رحم نداری، نه به زن و بچه، نه به مشتری، نه به یتیم و زیر دستت رحم کنی.

 

هر طور هستی خدا نیز همین طور با تو معامله می‌کند. تا کرم در تو نباشد، توقع کرم از خدا غلط است. کرم خوب است یا بد؟ اگر بد است چرا می‌خواهی، اگر خوب است چرا نداری؟

 

 معارفی از قرآن، ص 50

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


...


آیت الله بهاء الدینی

  ﺍﮔﺮ ﺯﻧﺎﻥ ﭼﺎﺩﺭﯼ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻨﺪ، ﻧﺸﺎﻧﺸﺎﻥ ﻣﯿﺪﺍﺩﻡ ﮐﻪ ﻋﺮﻗﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻓﺼﻞ ﮔﺮﻣﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺣﺠﺎﺏ ﻣﯿﺮﯾﺰﻧﺪ، ﺩﺍﻧﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﺍﺵ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺍﺳﺖ. ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺘﯿﺪ.

 

ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺍﯾﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺛﻮﺍﺏ ﺍﻻ‌ﻋﻤﺎﻝ ﻧﻘﻞ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ : ﻋﺮﻗﯽ ﮐﻪ ﺯﯾﺮ ﭼﺎﺩﺭ ﻣﯽ ﺭﯾﺰﺩ ﺳﻪ ﺟﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﻧﻮﺭ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ:

 

 ﺩﺭ ﺩﺭﻭﻥ ﻗﺒﺮ

 

 ﺩﺭ ﺑﺮﺯﺥ

 

 ﺩﺭ ﻗﯿﺎﻣﺖ

 

ﻭ ﺍﮔﺮ ﺯﻧﺎﻥ ﺑﯽ ﺣﺠﺎﺏ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻻ‌ﻥ ﻧﺸﺎﻧﺸﺎﻥ ﻣﯿﺪﺍﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﯼ ﺳﺮ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ ﺁﺗﺶ ﺍﺳﺖ. ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ ﺑﻠﮑﻪ ﺩﺭ ﺁﺭﺍﯾﺶ ﺁﺗﺶ ﻫﺴﺘﻨﺪ.

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




جمـــــــلات  نـــاب 

 

 آیت الله مجتهدی تهرانی(ره) :

 

 دو کیلو قند و یک کیلو زعفران را بگذار کنار پیت نفت ، صبح که شد دیگر نمی توان از آنها استفاده کرد

 

 رفیق بد هم همین طور است ، برای انسان ضرر دارد

 پنبه رو بذار کنار آتش بگو نسوز، مگر میشود!

 

 پسر نوح با بدان بنشست

 خاندان نبوتش گم شد

 سگ اصحاب کهف روزی چند

 پی نیکان گرفت و مردم شد

 

موضوعات: سخن بزرگان  لینک ثابت




 #وضو

 

 

 در روايت آمده است: «الغضب من الشّيطان و الشّيطان خلق من النّار و الماء يطفي النّار»

 

#خشم از #شيطان است و شيطان از #آتش پديد آمده و آتش را به #آب مي توان #خاموش كرد؛ وقتي يكي از شما خشمگين شود، #وضو گيرد.

 

 (نهج الفصاحة، ص: ۵۸۶)

 

 

موضوعات: روایات  لینک ثابت




استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟  چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟

 

 یکى از شاگردان گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم

 

استاد پرسید: اینکه آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است، امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد می‌زنیم؟  آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟

 

هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلب‌هایشان از یکدیگر فاصله می‌گیرد. آن‌ها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آن‌ها باید صدایشان را بلندتر کنند

 

سپس استاد پرسید: هنگامى که دو نفر عمیقا یکدیگر را دوست داشته باشند چه اتفاقى می‌افتد؟  آن‌ها سر هم داد نمی‌زنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت می‌کنند. چرا؟ چون قلب‌هایشان خیلى به هم نزدیک است. فاصله قلب‌هاشان بسیار کم است.

 

استاد ادامه داد: هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها حتى حرف معمولى هم با هم نمی‌زنند و فقط در گوش هم نجوا می‌کنند و عشقشان بازهم به یکدیگر بیشتر می‌شود.  سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بی‌نیاز می‌شوند و فقط به یکدیگر نگاه می‌کنند.

این هنگامى است که دیگر هیچ فاصله‌اى بین قلب‌هاى آن‌ها باقى نمانده باشد.  امیدوارم روزی برسد که تمامی انسان ها قلب هایشان به یکدیگر نزدیک شود.

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




آیت الله مجتهدی تهرانی:

 

  مرد عرب خدمت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) رسید و عرض کرد:

 

   “یا رسول الله! روز قیامت حساب بنده ها با کیست؟”

 

  حضرت فرمودند: “با خود خدا”

 

???? مرد عرب خوشحال شد و گفت: “خیالم راحت شد” و رفت.

 

  حضرت فرمود: “این مرد حقیقت مطلب را فهمید”

 

  اصحاب به دنبال آن مرد عرب رفتند و از او پرسیدند ” چرا وقتی فهمیدی حساب بنده ها با خود خداست گفتی خیالم راحت شد؟”

 

  مرد عرب پاسخ جالبی داد، گفت: برای اینکه کریم وقتی بر انتقام گرفتن قدرت پیدا می کند می بخشد و عفو می کند

 

  چند سال پیش یک بنده خدایی چون کریم بود از قاتل پسرش گذشت و او را عفو کرد. 《جایی که بنده خدا گذشت می کند ، خدا گذشت نکند؟》

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




حضرت آیت الله بهجت(ره):

 

چه گنج‌هایی در این ذکر استغفار نهفته هست!

 

زبانتان وقتی به ذکر استغفار باز می‌شود ، درحقیقت موانع همه برطرف می‌شود وحوایجتان هم برآورده می‌شود.

 

استغفار صیقل‌دهنده روح است،

شمارا نزدیک می‌کند به خدا…

 

استغفرالله_ربی_و_اتوبُ_الیه

 

موضوعات: سخن بزرگان  لینک ثابت




امام علی عليه السلام فرمودند:

 

مومن کسی است که:

 کسبش حلال است.

 اخلاقش مهربان و رئوف است.

 قلبش سالم از کینه و کدورت است.

 زیادی مالش را انفاق کند.

 زیادی سخنش را نگه می دارد.

 مردم از شرّش در امان باشند و به خیرش امیدوارند.

  با انصاف با ديگران برخورد مي كند.

 

 نصایح صفحۀ 281

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


...


امام على عليه السّلام فرمودند:

 

بدترين مردم كسى است كه در پى عيوب مردم باشد و عيوب خود را نبيند.

غررالحكم، ج 4، ص 176، ح 5739.

 

موضوعات: روایات  لینک ثابت




داستان های آموزنده و زیبا

 

در بنی اسرائیل زنی زناکار بود، که هرکس با دیدن جمال او، به گناه آلوده می شد! درب خانه اش به روی همه باز بود،

 

در اطاقی نزدیک در، مشرف به بیرون نشسته بود و از این طریق مردان و جوانان را به دام می کشید، هرکس به نزد او

 

می آمد، باید ده دینار برای انجام حاجتش به او می داد!

?

 

عابدی از آنجا می گذشت، ناگهان چشمش به جمال خیره کننده زن افتاد، پول نداشت، پارچه ای نزدش بود فروخت،

 

پولش را برای زن آورد و در کنار او نشست، وقتی چشم به او دوخت، آه از نهادش برآمد که ای وای بر من که مولایم

 

ناظر به وضع من است، من و عمل حرام، من و مخالفت با حق! با این عمل تمام خوبی هایم از بین خواهد رفت!!!

 

رنگ از صورت عابد پرید، زن پرسید این چه وضعی است. گفت: از خداوند می ترسم، زن گفت: وای بر تو! بسیاری از

 

مردم آرزو دارند به اینجایی که تو آمدی بیایند.

 

گفت: ای زن! من از خدا می ترسم، مال را به تو حلال کردم مرا رها کن بروم، از نزد زن خارج شد در حالی که بر خویش

 

تأسف و حسرت می خورد و سخت می گریست!!!

 

 

زن را در دل ترسی شدید عارض شد .و گفت: این مرد اولین گناهی بود که می خواست  مرتکب شود، این گونه به

 

وحشت افتاد؛ من سال هاست غرق در گناهم، همان خدایی که از عذابش او ترسید، خدای من هم هست، باید ترس

 

من خیلی شدیدتر از او باشد؛ در همان حال توبه کرد و در را بست و جامه کهنه ای پوشید و روی به عبادت آورد و پیش خود گفت: خدا اگر این مرد را پیدا کنم، به او پیشنهاد ازدواج می دهم، شاید با من ازدواج کند! و من از این طریق با معالم دین و معارف حق آشنا شوم و برای عبادتم کمک باشد

بار و بنه خویش را برداشت و به قریه عابد رسید، از حال او پرسید، محلش را نشان دادند؛ نزد عابد آمد و داستان ملاقات آن روز خود را با آن مرد الهی گفت، عابد فریادی زد و از دنیا رفت، زن شدیداً ناراحت شد. پرسید از نزدیکان او کسی هست که نیاز به ازدواج داشته باشد؟ گفتند: برادری دارد که مرد خداست ولی از شدت تنگدستی قادر به ازدواج نیست، زن حاضر شد با او ازدواج کند و خداوند بزرگ به آن مرد شایسته و زن بازگشته به حق پنج فرزند عطا کرد که همه از تبلیغ کنندگان دین خدا شدند!.

 

پی نوشت:

*عرفان اسلامی، استاد حسین انصاریان. لئالی الاخبار

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




اگر در سختی هستی بدان عزیزی

 

  بعضی مواقع خداوند متعال می خواهد کسی را در مراتب بندگی زود بالا برود.

 

 به همین خاطر درهای زندگی اورا مثل دیگ زودپز محکم می بندد و او را درسختی قرار می دهد.

 

 خود ما نمی دانیم که آیا ما در سختی ها بهتر خداوند را بندگی می کنیم یا در خوشی هایمان؟

 

 اکثر کسانی که به مراتب بالای بندگی رسیدند، زندگی سختی داشته اند.

 

 مرحوم حاج اسماعیل دولابی

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 

 

 حضرت آیت الله مجتهدی(ره):

 

 اگر آن چرا به خدا از تو خواسته انجام بدهی خدا هم مشکلات تو را برطرف میکند

 

  نقل می کنند زنی در حال مسافرت مریض شد دکتری را بر بالین او حاضر کردند و چون او را معاینه کرد گفت فقط فلان آمپول زن را خوب میکند و من آن را همراه ندارم و این در حالی بود که حال مریض بر اثر بیماری خاص لحظه به لحظه بدتر می شود

 

 ناگهان دست دکتر به جعبه آمپول ها خورد و ریخت و با کمال تعجب دید جعبه آمپولی که از خارج آمده و همه آمپول های آن از یک نوع است اشتباه ۱ آمپولی داخل آن جعبه گذاشته شده و همان آمپول است ڪہ مورد احتیاج این بیمار است

 

تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار

 که رحم اگر  نکند مدعی خدا بکند

 

 شیطان و فرعون

 

می گویند ؛

 شیطان، به درگاه فرعون آمد، و در را كوبید، فرعون گفت:

 

 كوبنده در كیست؟

شیطان گفت:

 اگر خدا بودى، مى‌فهمیدى چه كسى در را مى‌كوبد،

 

فرعون گفت: اى ملعون داخل شو،

 

شیطان گفت:

ملعونى بر ملعونى وارد مى‌شود،

پس داخل شد، فرعون به او گفت:

 

چرا بر آدم سجده نكردى تا رانده درگاه خدا و مورد لعن خدا واقع نشوى؟

شیطان در جواب گفت:

 چون مانند تو در صلب آدم بود،

 

فرعون به او گفت:

 آیا بدتر از من و از خودت بر روى زمین سراغ دارى؟

شیطان در جواب گفت:

انسان حسود از من و از تو بدتر است. چون حسد عمل نیك انسان را مى‌خورد، همچنان كه آتش هیزم را مى‌خورد و مى‌سوزاند.

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




یک روز علامه جعفری

سوار تاکسی شده بودند ،

در مسیر راه نفس عمیقی میکشه و از ته دل میگه : ای خدای من !

راننده تاکسی با اعتراض میگه

 یه جوری میگی ای خدای من که انگار فقط خدای شماست !!!

ایشان در جواب فورا دو بیت از سعدی می خواند :

چنان لطف او شامل هر تن است -

که هر بنده گوید خدای من است -

چنان کار هرکس به هم ساخته -

که گویا به غیری نپرداخته -

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




 هفت قانون منطقی

 

۱. با گذشته خود کنار بیائید تا حال شما را خراب نکند.

 

۲. آنچه دیگران در مورد شما فکر میکنند به شما ارتباطی‌ ندارد.

 

۳. گذشت زمان تقریبا داروی هر دردی است؛ به زمان کمی‌ فرصت دهید.

 

۴. کسی‌ دلیل و مسئول خوشبختی‌ شما نیست؛ خودتان مسئولید.

 

۵. زندگی‌ خود را با دیگران مقایسه نکنید؛ ما هیچ خبر نداریم که زندگی‌ آنها برای چه و چگونه است.

 

۶. زیاد فکر نکنید؛ اشکالی ندارد که جواب بعضی‌ چیز‌ها را ندانیم.

 

۷. لبخند بزنید؛ شما مسول حل تمام مشکلات دنیا نیستید

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




اعتراف_به_گناهان_جاهلیت

 

 

  پیامبر اکرم (ص):

 

 گروهی نزد رسول خدا(ص) آمدند و عرض کردند: ای رسول خدا(ص) ما در زمان جاهلیت اعمال زشتی انجام داده ایم و اکنون که ایمان

 

 آورده ایم از آن اعمال خویش پشیمان هستیم حال خدا با ما بعد از مرگ چگونه برخورد می کند؟ حضرت در پاسخ فرمودند: خداوند از قلوب شما آگاه است اگر

 

 شما واقعاً از گناهان گذشته خویش ناراحت باشید و از هم اکنون که ایمان آورده اید تصمیم داشته باشید که به آن گناهان باز نگردید خداوند طبق همین نیت با شما

 

 برخورد می کند و گناهانی را که شما در گذشته انجام دادید را هم می آمرزد.

 

 اصول کافی جلد 3

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




توصیه های اخلاقی آیت الله بهجت:▶

 

 تکان میخوری بگو یا صاحب الزمان،

 

 می نشینی بگو یا صاحب الزمان،

 

 برمیخیزی بگو یا صاحب الزمان،

 

 صبح که از خواب بیدار میشوی مؤدب بایست

 

 صبحت را با سلام به امام زمانت شروع کن

 

  بگو آقا جان دستم به دامانت خودت یاری ام کن،

 

 شب که میخواهی بخوابی اول دست به سینه بگذار و بگو

“السلام علیک یا صاحب الزمان”

بعد بخواب.

 

 شب و روزت را به یاد محبوب سر کن که اگر اینطور شد,

 

شیطان دیگر در زندگی تو جایگاهی ندارد،

دیگر نمیتوانی گناه کنی،

دیگر تمام وقت بیمه امام زمانی 

و خود امیرالمؤمنین(ع) فرموده است:

که

  در حیرت دوران غیبت

فقط کسانی

بر دین خود

ثابت قدم می مانند

که با

روح یقین مباشر

و با مولا

 و صاحب خود

مأنوس باشند”

 

موضوعات: سخن بزرگان  لینک ثابت




وظایف همسرداری

 

  ﻫﯿﭻ ﺯن یا مردی ذاتا خیانتکار نیست

ﻗﺒﻞ ﺍﺯ اتهام زدن به طرف مقابل ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﻨﺪ جمله ﺧﻮﺏ ﻓﮑﺮ کنید:

 

 ﺍﮔر ﺑﻪ همسرت ﻣﺤﺒﺖ ﻧﮑﻨﯽ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻣﺤﺒﺖ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ

 ﺍﮔر با همسرت ﺣﺮﻑ ﻧﺰﻧﯽ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺣﺮﻑ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺯﺩ

 اﮔر با همسرت ﺗﻔﺮﯾﺢ ﻧﮑﻨﯽ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻔﺮﯾﺢ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﺮﺩ

 ﺍﮔﺮ همسرت ﺭﺍ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺟﻨﺴﯽ ﺭﺍﺿﯽ ﻧﮑﻨﯽ، ﺩﯾﮕﺮﯼ راضی‌اش ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ ‏(ﺍﮔﺮ ﻫﻢ ﺧﯿﺎﻧﺖ نمی‌کند ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺣﻔﻆ ﺁﺑﺮﻭ  و ترس از خداست ﻧﻪ ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﺗﻮ‏)

 ﺍﮔﺮ ﺑﺮﺍﯼ همسرت ﻫﺪﯾﻪ ﻧﺨﺮﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺧﺮﯾﺪ

 ﺍﮔﺮ همسرت ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﻧﮑﻨﯽ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺩﺭﮐﺶ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ

 ﺍﮔﺮ همسرت ﺭﺍ ﻭﻝ ﮐﻨﯽ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﭼﺴﺒﯿﺪ

 ﺍﮔﺮ همسرت ﺭﺍ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﮑﻨﯽ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎﻭﺭ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ

 

هیچ گاه خود را استثناء ندانید؛ ﺍﯾﻦ ﺭﻓﺘﺎﺭﻫﺎ ﺷﺎﻣﻞ ﺣﺎﻝ تمام افراد ﻣﯽﺷﻮﺩ.

ﺍﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﯿﺪ ﻧﻪ ﻣــــﺮﺩ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﺧﻮﺍهد کرد و نه زن.

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 حمام رفتن بهلول

 

روزی بهلول به حمام رفت ولی خدمتکاران حمام به او بی اعتنایی نمودند و آن طور که دلخواه بهلول بود او را کیسه ننمودند

با این حال بهلول وقت خروج از حمام ده دیناری که به همراه داشت یک جا به استاد حمام داد

کارگران حمامی چون این بذل و بخشش را بدیدند همگی پشیمان شدند که چرا نسبت به او بی اعتنایی نمودند

بهلول باز هفته دیگر به حمام رفت

ولی این دفعه تمام کارگران با احترام کامل او را شستشو نموده و بسیار مواظبت نمودند

ولی با این همه سعی و کوشش کارگران بهلول به هنگام خروج فقط یک دینار به آنها داد

حمامی متغیر گردیده پرسیدند : سبب بخشش بی جهت هفته قبل و رفتار امروزت چیست؟

بهلول گفت : مزد امروز حمام را هفته قبل که حمام آمده بودم پرداختم و مزد آن روز حمام را امروز می پردازم تا شما ادب شده و رعایت مشتری های خود را بکنید

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




  ‪ فواید چشم پوشی وعفت چشم

 

 چشمی که به نگاه حرام آلوده نگردد سبب برکات زیر می گردد:

 

 1- دیدن شگفتیها

رسول خدا (ص) فرمود: چشمهایتان را از نامحرم بپوشانید تا عجایب و شگفتیها را ببینی.

 

????2-چشیدن شیرینی ایمان

 

پیامبر اسلام(ص) فرمود: نگاه به نامحرم تیر زهرآلودی از تیرهای شیطان است و هر کس آن را از ترس خدا ترک کند، خداوند چنان ایمانی به او عطا کند که شیرینی اش را در دل خویش احساس کند.

 

????3-بروز صفت شجاعت:

 

شجاع ترین مردم کسی است که بر خواهش نفسانی اش چیره شود.

 

  منابع : بحارالانوار، ج 101، ص 41.

 شرح غررالحکم، آمدی،‌ج 5، ص 449

  میزان الحکمه، ج 10، ص 7

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




مسجد بهلول!!

 

می گویند: مسجدی می ساختند، بهلول سر رسید و پرسید: چه می کنید؟گفتند: مسجد می سازیم.

 

گفت: برای چه؟ پاسخ دادند: برای چه ندارد، برای رضای خدا.

 

بهلول خواست میزان اخلاص بانیان خیر را به خودشان بفهماند، محرمانه سفارش داد سنگی تراشیدند و روی آن نوشتند «مسجد بهلول» شبانه آن را بالای سر در مسجد نصب کرد.

 

سازندگان مسجد روز بعد آمدند و دیدند بالای در مسجد نوشته شده است «مسجد بهلول». ناراحت شدند؛ بهلول را پیدا کردند و به باد کتک گرفتند که زحمات دیگران را به نام خودت قلمداد می کنی؟

 

بهلول گفت: مگر شما نگفتید که مسجد را برای خدا ساخته ایم؟ فرضا مردم اشتباه کنند و گمان کنند که من مسجد را ساخته ام، خدا که اشتباه نمی کند.

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


...


امام علی (ع):

 

 هر كس #توبــــه كند، خداوند او رامى آمرزد،

و به جوارح او و جاىْ جاىِ زمين دستور داده مى شود كه آبروى او را حفظ كنند،

و عيبهايش را بپوشانند،

و گناهانى كه فرشتگانِ حافظ اعمال، برايش نوشته اند، از ياد آنان برده مى شود. 

.

(  بحار الأنوار : 6/28/32)

 

موضوعات: روایات  لینک ثابت




تواضع حضرت علّامه طباطبایی

 

✴️ حضرت آیت الله احمدی میانجی:

 

 آمدند و به علّامه طباطبایی گفتند:

« فلان کس درباره شما بدگویی کرده است.»

 

???? علّامه فرمودند :

« من که رسوای جهان هستم ، عیب هایم هم که یکی دوتا نیست ، خب این هم روی آنها.»

 

  ایشان آنقدر تواضع داشتند که گاه تصور میشد ایشان سواد ندارند.

  حضرت امام خمینی :

 

   اگر نماز ما بویی از عبوديّت داشت ، ثمره اش خاكساري و تواضع و فروتني بود ؛ نه عُجْبْ و خودفروشی و كِبر و افتخار كه هر يك براي هلاكت و شقاوت انسان سببی مستقلّ و موجبی منفرد است.

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




امام زمان(عج) - مناجات

 

این همه جنگ به یک صلح بدل خواهد شد

آخر این شام ابد ، صبح ازل خواهد شد

 

آیه ی عسر ، مع الیسر  شود  آخر کار

همه ی حادثه ها…خیرالعمل خواهد شد

 

بیت کفر و ستم از صفحه ی ما گردد پاک

زندگی ی همه باغی ز غزل خواهد شد

 

کوچه های فقرا از بوی نان گردد سیر

کودکی که پدرش مرده ، بغل خواهد شد

 

گره از ابروی هر بد سخنی باز شود

کلمات همه ی شهر عسل خواهد شد

 

مثل یک چشمه ی جوشنده شود عمر حیات

مثل بوئیدن گل ، رنگ اجل خواهد شد

 

بت شکن میرسد از راه…تبر بر روی دوش

روز مرگ دگر لات و هبل خواهد شد

 

رمز بیرون زدن از ظلمت شب ، حرکت ماست

به سخن صبح نگردد….به عمل خواهد شد

 

#لبیـڪ_یـا_حســــین_ع

#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج

 

موضوعات: مناجات نامه  لینک ثابت




گره گشایی در کارها/آیت الله بهجت

 

شخصی از آیت الله بهجت پرسید:اینجانب در کاسبی همه چیز را از دست داده ام،کارم درست در نمی آید و ملکی دارم می خواهم به فروش برسانم،خریدار فراوان می آید و مقدمات فراهم می شود،ولی در نهایت به نتیجه نمی رسد.

برای باز شدن گره کار سفارش فرمودند:ذکر شریف"استغفار"را زیاد تکرار کنید و خسته نشوید

 

 منبع:پرسش های شما و پاسخ های آیت الله بهجت،ص۹۰

 

 

موضوعات: سخن بزرگان  لینک ثابت




توضیحات پرخوابی

 

- روایتی داریم از پیامبر (ص) میفرماید : زیاد خوابیدن باعث میشود که انسان در روز قیامت فقیر باشد و دستش خالی باشد، مبادا زیاد بخوابید بر حذر باشید.

 

- با همین معنا از مادر حضرت سلیمان نقل شده که او هم به حضرت سلیمان عرض میکند که زیاد نخواب که سبب میشود انسان در روز قیامت فقیر باشد و نهی شده است.

نکته: وقتی نهی شده یعنی ضرر دارد  و همه چیز انسان مثل عبادتش کم میشود و ممکن است برای سلامتی انسان هم مضر باشد.

 

- روایت دیگری هم داریم که علت زیاد خوابیدن را بیان میکند و آن را جزء منکرات قرار میدهد و میفرماید: با شش کار خدا معصیت شده، حب دنیا ، حب ریاست ، حب غذا، حب زنها و حب خواب و  حب راحتی.

- حب دنیا سبب میشود دنیا را جمع میکند و به حلال و حرام نگاه نمیکند

- حب ریاست هم نوعا ملازم با ظلم هست و بیشتر گناهان است؛

- دوست داشتن غذا سبب میشود که انسان نگاه نکند به اینکه این حلال هست یا حرام.

- دوست داشتن زنها انسان را از حلال به حرام و زنا میکشد.

- دوست داشتن خواب انسان را از نماز شب و نماز صبح باز میدارد و سبب معصیت میشود.

- دوست داشتن راحتی سبب میشود که دیگران را مجبور کند برای او کار کنند.

 

- پس یکی از علل و اسباب زیاد خوابیدن دوست داشتن خواب است.

 

- تنها مشکل آخرتی ندارد زیاد خوابیدن بلکه مشکل دنیوی هم دارد.

 

- روایت از امام صادق (ع): خداوند از زیاد خوابیدن بدش میاد و دوست ندارد؛ و همچنین اینکه انسان بیکار باشد و اوقات فراقتش زیاد باشد.

- نکته: وقتی خداوند از یک چیز بدش میاد یعنی آن چیز ضرر دارد، خداوند چیزی که برای انسان خوب و مفید  است را دوست دارد.

 

- روایت: زیاد خوابیدن دین و دنیای آدم را از بین میبرد، ضرر دنیوی هم دارد  ضرر اخروی هم دارد .

نکته: ضرر دنیویش لابد این است که سبب بیماری و ناراحتی و فقر میشود.

 

- روایت از امام علی (ع): زیاد خوردن و زیاد خوابیدن نسل انسان را باطل و خراب میکند؛ مضرت را به همراه دارند و میاورند پس برای انسان زیاد خوابیدن ضرر دارد ،بیماری است.

 

-  روایت: چهار چيز است كه اندك آنها هم بسيار است: آتش، خواب، بيمارى، دشمنى.

نکته: پس وقتی خواب کمش زیاد است و  ضرر دارد زیادش هم به طریق اولی ضرر دارد .

 

- خواب زیاد سبب قرمز شدن چشم میشود فلذا این برای چشم ضرر دارد که قرمز میشود وگرنه سرحال میشد. اگر میخواهید فکر را راحت کنید، این کار نیز با خواب حاصل نمیشود.

- نکته: با خواب، تمام بدن راحت میشود بغیر از چشم. سهم چشم از عبادت بیدار بودن است.  روایت میفرماید در بدن عضوی که شکر گزاریش از چشم کمتر باشد وجود ندارد ،کمترین شکر گزاری مال چشم است.

 

- اگر کسی به بی خوابی مبتلا هست درمانش این است که باید زیاد آب بخورد یا زیاد غذا بخورد و بعدش هم زیاد آب بخورد، خوابش زیاد میشود.

- علت دوم برای زیاد خوابیدن، روایات ما میفرماید که شیطان، سبب زیاد خوابیدن است.

- پیامبر (ص) میفرماید: ابلیس هم سرمه  دارد، لعوق دارد یعنی غذایی، دارویی که در دهان میریزد و سرمش هم خواب آلودگی است و غذای آن هم دروغ و تکبر و … است.

نکته: خوب حالا این سرمه و خواب آلودگی؛ خوب خواب آلودگی در چشم ظاهر میشود، وقتی چشم خواب آلود است این خودش  سبب میشود که انسان جذبش بشود، چون انسان سرمه میکشد برای جذب دیگران، شیطان هم این سرمه اش خواب آلودگی است برای جذب انسان که انسان را میکشد سمت خواب و برای  عبادت نکردن و نماز نخواندن است.

 

- زیاد خوابیدن خوب نیست و عمر انسان تلف میشود یعنی عمر مفید انسان زمان بیداری اش هست و اگر زیاد بخوابد این عمر مفید کاهش میابد. بعلاوه حالت خواب آلودگی و خواب یک جور مستی است و به نوعی از بین رفتن عقل است که این کار هم خوب نیست.

 

- روایت: مستی چهار نوع است: مستی شراب، مستی اموال، مستی خواب و  مستی ملک.

 

- روایت از حضرت موسی (ع) از خداوند تبارک و تعالی میپرسد مغبوض ترین بندگان نزد شما کیست که پاسخ میشنود مرده در شب و روز هم بیکار است.

 

(استاد تبریزیان)

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 

 

✳️ قال رسول الله صلی الله علیه و آله :

 

اربعه فی الذنب شر من الذنب :

 

الاستحقار و الافتخار و الاستبشار و الاصرار

 

✔️ پیامبر گرامی اسلام میفرماید چهار چیز از گناه بدتر است :

 

  1- کوچک شمردن گناه : یعنی وقتی به نامحرم نگاه شهوت آلود میکنی به خودت  بگویی : اینکه چیز مهمی نیست ، زنا که نکردیم ، قتل که نکردیم

 

  2- افتخار کردن به گناه : مثلا خاطره ی خلافکاریهای خودت را با افتخار تعریف کنی که بعله زمانی که توی گمرک بودم فلان قدر اختلاس کردم هیچ کس هم نفهمید.

 

  3- شادمانی کردن به گناه : یعنی بعداز گناه  خوشحالی کردن یعنی مثلا بگویی عجب کلاهی سرش گذاشتم ، کیف کردم.

 

  4- اصرار برگناه : مثلا بگویی خوب کردم زدم ، بازهم میزنم ! خوب کردم رشوه گرفتم بازم میگیرم ، خوب کردم مواد فروختم بازم میفروشم تازه راه و چاهش را بلد شده ام .

 

جامع احادیث الشیعه /13/336

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




حکایت آموزنده فقط برو!!

 

يكي از شاگردان شيوانا هميشه روي تخته سنگي رو به افق مي نشست و به آسمان خيره مي شد و كاري نمي كرد. شيوانا وقتي متوجه بيكاري و بي فعاليتي او شد كنارش نشست و از او پرسيد چرا دست به كاري نمي زند تا نتيجه اي عايدش شود و زندگي بهتري براي خود رقم زند.

 

شاگرد جوان سري به علامت تاسف تكان داد و گفت: «تلاش بي فايده است استاد! به هر راهي كه فكر مي كنم مي بينم و مي دانم كه بي فايده است. من مي دانم كار درست چيست اما دست و دلم به كار نمي رود و هر روز هم حس و حالم بدتر مي شود!»

 

شيوانا از جا برخاست و دستش را برشانه شاگرد جوانش كوبيد و گفت: «اگر مي داني كجا بروي خوب برخيز و برو! اگر هم نمي داني خوب از اين و آن، جهت و سمت درست حركت را بپرس و بعد كه جهت را پيدا كردي آن موقع برخيز و در آن جهت برو! فقط برو و يكجا منشين! از يكجا نشستن هيچ نتيجه اي عايد انسان نمي شود. فرقي هم نمي كند آن انسان چقدر دانش داشته باشد! اگر غم و اندوه داري در حين فعاليت و كار به آنها فكر كن! اگر مي خواهي معناي زندگي را درك كني در اثناي كار و تلاش اين معنا را درياب. مهم اين است كه دائم در حال رفتن به جلو باشي! پس برخيز و راه برو!»

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




موضوع حدیث:اثر سرزنش زیاد فرزند

 

        

 

امیرالمومنین علی بن ابیطالب (ع) می فرمایند: هرگاه فرزندت را سرزنش کردی،جایی برای عذر اوردن از گناه برایش قرار ده تا قرار گرفتن در تنگنا  او را به بد اخلاقی و سرسختی نکشاند.

 

 

منبع حدیث: شرح نهج البلاغه :ج 20  ص 333

 

موضوعات: روایات  لینک ثابت


...


وقتی پیامبر گرامی در سفر معراج بودند ملکی به خدمت حضرت آمد و عرض کرد:

یا رسول الله من دو رکعت نماز به جا آورده ام که بیست هزار سال طول کشیده است،

 پنج هزار سال در قیام،

 پنج هزار سال در رکوع،

 پنج هزار سال در سجده،

 پنج هزار سال در تشهد بوده ام.

 حال ثواب این نماز را هدیه می کنم به امت شما. 

 

 حضرت رسول صل الله علیه و آله وسلم فرمودند:

 

 امت من احتیاج به نماز تو ندارند، بدان که به عزت خدا قسم هر کس از گنهکاران امت من یک بار صلوات بفرستند ثواب آن از بیست هزار سال طاعت تو بیشتر است.

 

 کتاب امالی صدوق، جلد 3

 

 

موضوعات: روایات  لینک ثابت




ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯼ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﯼ ،

ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ﺗﺎ ﻋﺸﻘﺖ ﺭﺍ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﻨﺪ…

 

ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﺩﺷﻤﻨﺖ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﯼ ،

ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ﺗﺎ ﻗﺪﺭﺗﺖ ﺭﺍ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﻨﺪ…

 

ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺗﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ،ﺭﻭﺑﺮﻭ

ﺷﺪﯼ ،

ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ﺗﺎ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﭘﺸﯿﻤﺎﻧﯽ ﮐﻨﺪ…

 

ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺍﯼ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﯼ ،

ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ﺗﺎ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﭘﺎﺳﺨﺖ ﺭﺍ ﺩﻫﺪ…

 

ﺍﯾﻦ ﺭﻣﺰ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﺗﻮﺳﺖ…

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




متنی زیبا از پرفسور سمیعی

 

محله ما یک رفتگر دارد، صبح که با ماشین از درب خانه خارج می شوم سلامی گرم می کند و من هم از ماشین پیاده می شوم و دستی محترمانه به او می دهم، حال و احوال را می پرسد و مشغول کارش می شود.

همسایه طبقه زیرین ما نیز دکتر جراح است، گاهی اوقات که درون آسانسور می بینمش سلامی می کنم و او فقط سرش را تکان می دهد و درب آسانسور باز نشده برای بیرون رفتن خیز می کند.

به شخصه اگر روزی برای زنده ماندن نیازمند این دکتر شوم، جارو زدن سنگ قبرم به دست آن رفتگر، بشدت لذت بخش تر از طبابت آن دکتر برای ادامه حیاتم است.

تحصیلات مطلقا هیچ ربطی به شعور افراد ندارد.

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


...


بخشش را “بخش کن"… محبت را “پخش کن” …

غضب “پریشانی” است… نهایتش “پشیمانی” است …

شکیبایی… بر هر “دعوایی"، “دواست"…

هر چه “بضاعتمان” کمتراست … “قضاوتمان” بیشتر است…

 با “خویشتنداری” … “خویشاوند داری” …

به “خشم” … “چشم” نگو …

سوء تفاهم، “تیر خطایی” است..که از “گمان” رها می شود!

انسان “خوشرو” … گل “خوشبو” ست.

“دوست داشتن"  … را “دوست بدار".

از” تنفر “  …"متنفر"باش

به “مهربانی”   .. “مهر” بورز

با “آشتی”    …. “آشتی” کن

و از “جدایی” …"جدا “باش….

از دورویی “دوری” کن…

 

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




 

 میلیون ها نفر زیر خاک بزرگترین آرزویشان بازگشت به دنیاست ؛

 

تا ” سجده ” کنند

       فقط یک سجده 

از پاهايی که نمی توانند تو را به ادای نماز ببرند، انتظار نداشته باش که تو را به بهشت ببرند..

 قبرها، پر است از جوانانى که میخواستند در پیری توبه کنند…

رسول الله (ص) فرموده اند

نماز صبح : نور صورت

ظهر : بركت رزق

عصر : طاقت بدن

مغرب : فايده فرزند

عشاء : آرامش

مي بخشد.

 

اندکــــــــــی تفکـــــــــــــر…

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 

 #راهکار_استجابت_دعا_دربیان_آیت_الله_نخودکی_اصفهانی

 

 فضائل نماز اول وقت اشاره کرده و افزود: زیاد شدن رزق، برآورده شدن حاجات، برکت خانه، اتصال به نماز حضرت ولی عصر(عج) و پاسخ به ندای پرصلابت منجی بشریت در کنار کعبه از جمله فضائل نماز اول وقت می باشد

 

 حجت الاسلام محمدی با ذکر حکایتی از مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی خاطرنشان کرد:

 

 پیرمردی تهرانی نقل می کرد: در ایام جوانی برای زیارت حضرت علی بن موسی الرضا(علیه السلام) به مشهد رفته بودم؛ در ضمن مشتاق بودم که مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی را از نزدیک دیده و از وی دستورالعملی برای آینده زندگی ام بگیرم؛ بالاخره او را در روستای نخودک مشهد پیدا کردم. وی در باغچه ای نشسته بود.

 

✴️سلام کردم، جواب داد. عرض کردم: جناب شیخ! من سه حاجت دارم، آمده ام تا راه فراهم شدن آن ها را به من نشان دهید.

 

 گفتم: می خواهم در طول زندگی کسب و کار آبرومندی داشته و از راه حلال، روزی بخورم.جواب داد: نماز اول وقت بخوان.

در مرتبه دوم گفتم: از خدا می خواهم که همسری صالحه و عفیفه به من عنایت کند تا مادری شایسته برای فرزندانم باشد.پاسخ داد: نماز های خود را در اول وقت بخوان.

در سومین درخواست عرض کردم: دلم می خواهد در جوانی به حج مشرف شوم.در جواب گفت: نماز اول وقت بخوان.

 

 از شیخ خداحافظی کرده و ضمن عمل به دستور شیخ به تهران برگشتم؛ طولی نکشید که

 در سال اول، شغل آبرومند، 

 در سال دوم، همسری متدینه و عفیفه نصیبم شد و

 در سال سوم به حج مشرف شدم.

 

شیــخ_نخـودکی_اصفهانی

 

 

موضوعات: سخن بزرگان  لینک ثابت


...


 از وجود نازنین امام جعفر صادق(ع) روایت شده که فرمودند:

فاطمه(س) نزد رسول خدا(ص) آمد و نسبت به بعضی امور خود، به آن حضرت شکایت کرد؛ پیامبر خدا(ص) به او لوحی داد که در آن نوشته شده بود: هرکس به خدا و روز قیامت ایمان دارد، همسایه‌اش را آزار ندهد و هرکس به خدا و روز قیامت ایمان دارد، مهمانش را اکرام کند و هرکس به خدا و روز قیامت ایمان دارد، یا سخنِ خیر و نیک بگوید یا سکوت کند.

 

 وسائل‌الشّیعه، ج۱۲ ،ص۱۲۶

 

موضوعات: روایات  لینک ثابت




ابرها به اسمان تكيه ميكنند، درختان به زمين و انسانها به مهربانی يكديگر………

گاهی دلگرمی يك دوست چنان معجزه ميكند كه انگار خدا در زمين كنار توست.

جاودان باد سايه دوستانيكه شادی را علتند نه شريك،

و غم را شريكند نه دليل.

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


...


 امیرالمؤمنین علی(ع):

 

هرگاه کسی از شما عطسه کرد، پس برایش دعا کنید و بگویید: «یَرحَمَکُمُ‌اللّٰه» (خدا شما را بیامرزد) و او بگوید: «یَغفَرَاللّٰهُ لَکُم وَ یَرحَمُکُم» (خدا شما را بیامرزد و رحمت کند).

 

 وسائل‌الشّیعه، ج۱۲ ،ص۸۹

 

 

موضوعات: روایات  لینک ثابت


...


 نبی مکرّم اسلام(ص):

 

وقتی خداوند اراده کند که به بنده‌ای خیر عنایت کند، هدیه‌ای را به سوی او می‌فرستد؛ مردم سؤال کردند: آن هدیه چیست؟! حضرت فرمود: مهمان! با رزقش وارد می‌شود و با رفتنش گناهان اهل خانه را می‌برد.

 

 مستدرک‌الوسائل، ج۱۶ ،ص۲۵۸

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


...


 امیرالمؤمنین علی(ع):

 

هیچ‌کس مزهٔ ایمان را نمی‌چشد تا اینکه دروغ را ترک کند، چه کوچک باشد چه بزرگ، و چه شوخی باشد یا جدّی.

 

 اصول‌کافی، ج۲ ،ص۳۴

 

موضوعات: روایات  لینک ثابت




 

عارف وارسته مرحوم آیت الله کوهستانی (قدس سره) :

من حرف بیهوده زدن را کمتر از غذای حرام نمی دانم .

این جمله بر سر در مدرسه علمیه کوهستان،واقع در روستای

کوهستان از توابع بهشهر ، نصب شده است.

بر قله پارسایی.ص 423

 

#حرف_لغو

 

موضوعات: سخن بزرگان  لینک ثابت




 

 آقا چه خبر ؟حال و هوایت خوبست

شهر ما ، بی خبر از توست ،کجایی آقا؟

 

این همه بی خبری و نرسیدن سخت است

باز حق داری که هر جمعه نیایی آقا

 

نیستی تا گره کور زمین باز شود

جمعه شب بهر فرج کن تو دعایی آقا

 

ما به هر پنجره فولاد گره ها بستیم

تو فقط بر فرجت راه گشایی آقا

 

گرچه در شهر پر از بیتویی و تنهاییست

تو فقط بر شرر سینه دوایی آقا

 

هفته ها غرق گنه ،بر رخ تو سیلی هاست

صبح جمعه همه گویند ،کجایی آقا

 

گرچه تو نیستی و عادت این شهر شده

بی تعارف بگو این جمعه میایی آقا؟

 

خبری نیست ،بیایی و نیایی مولا

بهتر اینست که این جمعه نیایی آقا

 

دوستت دارم ما ،گرمی بازار شده

بیتو این شهر شده کرببلایی آقا

 

کوچه بازار پر از تحفه ی شیطان شده است

چادر از فاطمه بردند ،کجایی آقا

 

سر بازار نرو وضع خوشی نیست که نیست

باز حق داری که این جمعه نیایی آقا

 

چادر مادر تو ،تحفه ی بازار شده

تو فقط بر گره ات ،عقده گشایی آقا

 

غیرت و مردی و مردانگی در شهرنبود

که اگر بود ،خبر بود کجایی آقا

 

بر سر دار شده ،داد اباذر ،عمار

بر سر دین شما نیست وفایی آقا

 

قلمم سوخت ،دلم سوخت، کماکان اما

مینویسم که تو حق داری نیایی آقا

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 فراموش مکن که:

انسان مانند رودخانه است؛

هر چه عمیق تر باشد آرامتر است…

 

انسان بزرگ بر خود سخت می گیرد ،

و انسان کوچک بر دیگران…

 

انسان قوی از خودش محافظت میکند ،

و انسان قویتر از دیگران….

 

وقطعاً اين قدرت را فقط ميتوان در پناه پروردگار داشت. هركس كه به او نزديك تر است،

آرامتر، متواضع تر و قدرتمندتر است،

وتابش نور او را ميتوان در تمامی جوانب زندگی اش ديد…

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 

 در کلام علامه طباطبایی

 

روزی یکی از شاگردان علامه طباطبایی (ره) خدمت ایشان آمد و عرض کرد : جناب استاد لطفا خیلی مختصر بفرمایید چرا ما امام زمان را نمی بینیم؟ علامه فرمودند : لطفا برگردید و پشت به من بنشینید . شاگرد این کار را انجام داد . علامه فرمودند آیا الان می توانید مرا ببینید؟ شاگرد عرض کرد خیر ، نمی توانم ببینم ، علامه فرمودند چرا نمی توانی من را ببینی؟ شاگرد عرض کرد چون پشت من به شماست ، علامه فرمود حالا متوجه شدید چرا نمی توانید امام زمان را بینید ، چون شما پشتتان به امام زمان است با گناهان و نافرمانی ها به امام زمان پشت کرده ایم و در عین حال تقاضای دیدار امام زمان را داریم!!!

 

 

متی ترانا و نراک یا مولای یا صاحب الزمان عحل الله تعالی فرجه الشریف…

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 خداوند از تو نخواهد پرسید پوست تو به چه رنگ بود،

بلکه از تو خواهد پرسید که چگونه انسانی بودی

 

 خداوند از تو نخواهد پرسید که چه لباس هایی در کمد داشتی 

بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر لباس پوشاندی؟

 

 خداوند از تو نخواهد پرسید زیربنای خانه ات چندمتر بود ،

بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر در خانه ات خوش آمد گفتی؟

 

 خداوند از تو نخواهد پرسید در چه منطقه ای زندگی می کردی،

بلکه از تو خواهد پرسید چگونه با همسایگانت رفتار کردی؟

 

 خداوند از تو نخواهد پرسید چه تعداد دوست داشتی

بلکه از تو خواهد پرسید برای چندنفر دوست و رفیق بودی؟

 

 خداوند از تو نخواهد پرسید میزان درآمد تو چقدر بود

بلکه از تو خواهد پرسید آیا فقیری را دستگیری نمودی؟

 

 خداوند از تو نخواهد پرسید عنوان و مقام شغلی تو چه بود،

بلکه از تو خواهد پرسید آیا سزاوار آن بودی وآن را به بهترین نحو انجام دادی؟

 

 خداوند از تو نخواهد پرسید که چه اتومبیلی سوار می شدی ،

بلکه از تو خواهد پرسید که چندنفر را که وسیله نقلیه نداشتند به مقصد رساندی؟

 

 خداوند از تو نخواهد پرسید چرا این قدر طول کشید تا به جست و جوی رستگاری بپردازی

بلکه با مهربانی تو را به جای دروازه های جهنم، به عمارت بهشتی خود خواهد برد.

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 

 #گرفتن_حاجت_مجرب

 

  از شیخ بهاءالدین (ره) نقل است :

 

یازده روز هر روزی یازده مرتبه بعد از نماز صبح بخواند :

 

یا مُسَبِّبُ سَبِّبْ یا مُفَتِّحُ فَتِّحْ یا مُفَتِّحُ فَرِّجْ یا مُدَبِّرُ دَبِّرْ یا مُسَهِّلُ سَهِّلْ یا مُیَسِّرُ یَسِّرْ یا مُتَمِّمُ تَمِّمْ بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ.

 

از شیخ بهاءالدین (ره) نقل است : به جهت مطلبی یک روز خواندم،  ظهر همان روز به مراد خویش رسیدم.

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


...


خاطرات شهید ابراهیم هادی

 

 

 یکی از بچه ها جلو آمد و گفت: «حاجی ابراهیم را زدن! تیر خورده تو گردن ابراهیم!» پرسیدم: «چطور ابراهیم را زدند.» کمی مکث کرد و گفت: «برای نحوه حمله به تپه به هیچ نتیجه ای نرسیدیم. همان موقع ابراهیم جلو رفت. رو به سمت دشمن با صدای بلند اذان صبح را گفت! با تعجب دیدیم صدای تیراندازی عراقی ها قطع شده. آخر اذان بود که گلوله ای شلیک شد و به گردن او اصابت کرد!» از این حرکت بچه گانه او تعجب کردم. یعنی چرا این کار رو کرد!؟ ساعتی بعد علت کار او را فهمیدم. زمانی که هجده نفر از نیروهای عراقی سمت ما آمدند و خودشان را تسلیم کردند!

 یکی از آنها فرمانده بود. او را بازجویی کردم. می گفت: «ما همگی شیعه و از تیپ احتیاط بصره هستیم.» بعد مکثی کرد و با حالت خاصی ادامه داد: «به ما گفته بودند ایرانی ها مجوس و آتش پرست هستند! گفته بودند بخاطر اسلام به ایران حمله می کنیم. اما وقتی موذن شما اذان گفت بدن ما به لرزه درآمد! یکباره به یاد کربلا افتادیم!! برای همین دوستان هم فکر خودم را جمع کردم و با آنها صحبت کردم. آنها با من آمدند. بقیه نیروها را هم به عقب فرستادم. الان تپه خالی است.» ماجرای عجیبی بود. اما به هر حال اسرای عراقی را تحویل دادیم. عملیات ما در آن محور به اهداف خود دست یافت و به پایان رسید.

 از این ماجرا پنج سال گذشت. زمستان سال 65 و در اوج عملیات کربلای پنج بودیم. رزمنده ای جلو آمد و با لهجه عربی از من پرسید: «حاجی شما تو عملیات مطلع الفجر نبودید؟» گفتم: «بله، چطور مگه!» گفت: «آن هجده اسیر را به یاد دارید؟!» با تعجب گفتم: «بله!» او خندید و ادامه داد: «من یکی از آنها هستم!» وقتی چهره متعجب مرا دید ادامه داد: «ما با ضمانت آیت الله حکیم به جبهه آمدیم تا با دشمن بعثی بجنگیم.» این برخورد غیر منتظره برایم جالب بود. گفتم بعد از عملیات می آیم و شما را خواهم دید. آن رزمنده نام خود و دوستانش و نام گردانشان را روی کاغذ نوشت و به من داد.

 بعد از عملیات به طور اتفاقی آن کاغذ را دیدم. به مقر لشگر بدر رفتم. اسم و مشخصات آنها را به مسئول پرسنلی دادم. چند دقیقه بعد برگشت. با ناراحتی گفت: «گردانی که اسمش اینجا نوشته شده منحل شده!» پرسیدم: «چرا!» گفت: «آنها جلوی سنگین ترین پاتک دشمن را در شلمچه گرفتند. حماسه آنها خیلی عجیب بود.کسی از گردان آنها زنده برنگشت!» بعد ادامه داد: «این اسامی که روی این برگه است همه جزء شهدا هستند. جنازه های آنها هم ماند. آنها جز شهدای مفقود و بی نشان هستند.»

 نمی دانستم چه بگویم. آمدم بیرون.گوشه ای نشستم. با خودم گفتم:ابراهیم، یک اذان گفت، یک تپه آزاد شد. یک عملیات پیروز شد.هجده نفر هم از جهنم به سوی بهشت راهی شدند.عجب آدمی بود این ابراهیم.

 

 کتاب سلام بر ابراهیم ، صفحه 134 الی 139

 

موضوعات: شهدا  لینک ثابت




شاگردی از استاد خود پرسید: خواهش می‌کنم به من بگو از کجا باید یک انسان خوب را تشخیص دهم؟

استاد جواب داد: تو نمی‌توانی از روی سخنان یک فرد، تشخیص دهی که او یک انسان خوب است؛

حتی از ظاهر هیچ فردی نیز نمی‌توانی به این شناخت برسی،

اما می‌توانی از فضایی که با حضور آن فرد، به وجود می‌آید، او را بشناسی؛

زیرا هیچ کس قادر نیست فضایی در اطراف خود ایجاد کند که با روحش سازگاری نداشته باشد:

اين يعني بازتاب شعور دروني و

تشعشعات ما به هستي!!

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت