✿مدرسه علمیه جوادالائمه آبدانان استان ایلام✿
 
 

✿جــــوادالائــــــمه آبــــــــدانـــــان✿


حدیث موضوعی





اوقات شرعی


روزشمار فاطمیه


جستجو


آخرین نظرات
  • مازیار در ​در مسجد و در کعبه به دنبال چه هستی؟
  • یا کاشف الکروب  در برگزاری مراسم اربعین همراه با برگزاری نماز ونهار در مدرسه جوادلائمه"ع"خواهران
  • کامبیز در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • یا کاشف الکروب  در با پدر ومادر چگونه رفتار کنیم
  • یا کاشف الکروب  در نحوه شهادت شهید خرازی
  • یا کاشف الکروب  در عید غدیر از دیدگاه شیعیان
  • فرمانده در خیلی نگو من گناهکارم
  • شاهمرادی  در حدیث روز
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • فاطمه در ‌طریقه ختم دعــای مشــلول
  • سياحي‌  در حدیث
  •  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • ام المومنین  در توصیه های استاد دولابی برای زندگی..
  • عابدی  در حدیث
  • مژگان در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • گل نرگس  در حدیث روز
  • زكي زاده  در در تقوا وپرهیز از گناه..



آمار
  • امروز: 895
  • دیروز: 1105
  • 7 روز قبل: 9865
  • 1 ماه قبل: 26303
  • کل بازدیدها: 809635

 



اگر رهبری فلانی را قبول نداشت عزلش میکرد!

خوب برای علت عدم عزل او از ریاست مجمع تشخيص مصلحت نظام از سوی رهبر معظم انقلاب را باید در جای جای تاریخ جستجو کرد.

درس هایی که در قرآن و شیوه ی پیامبران الهی و امام راحل وجود داشته است.

 

   قرآن :

 

_وقتی حضرت موسی به کوه طور رفت امت را به  هارون که سپرد وقتی که برگشت دید امت او گوساله پرست شده اند!

گفت:چرا اینها را از این کار باز نداشتی؟ چرا گذاشتی مردم گوساله پرست شوند؟

 هارون گفت: از این ترسیدم که مبادا در بین امت اختلاف افتد و تفرقه ایجاد شود!

 

و سامری را هم اعدام نکرد بلکه محصور کرد .

آیه 97 سوره مبارکه طه

 

 

  پیامبر اکرم(ص)

 

  مکه در سال هشتم هجری به دست مسلمین فتح شد، رسول اکرم صلی الله علیه و آله دستور عفو همگانی صادر کردند. اما فرمودند عبدالله(برادر رضاعی عثمان) را هرجا گیر آوردید بکشید حتی اگر خود را به پرده ی کعبه چسبانده باشد.

این شخص ابتدا مسلمان بود ولی بعد مرتد شد و به مکه فرار کرد و شروع کرد به خدا و پیامبرش دروغ بستن.

وقتی عبدالله دستور قتلش را شنید به برادرش عثمان پناه برد و از او خواست که نزد رسول خدا واسطه شود تا او را نکشند.

عثمان برادر را برداشت و نزد پیامبر آورد و از رسول اکرم طلب بخشش و گذشت برای برادر مرتد خود کرد.

رسول اکرم صلی الله علیه وآله مدتی طولانی سکوت کردند و سپس سربلند کرده و رضایت دادند.

با اینجای ماجرا کار دارم:

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله رو به اصحاب کردند و فرمودند:

می دانید چرا مدتی طولانی سکوت کردم؟

منتظر بودم یکی از شما بلند شود و سر از تن عبدالله جدا کند.

(ص 192و193،کتاب سقیفه، علامه عسکری)

 

 

 امیرالمومنین علی علیه السلام

 

 امام علی علیه السلام از انصار می پرسید که چرا با غیر من بیعت کردید؟

جواب می شنید: چون تو اعلام خلافت نکردی! اگرزودتر گفته بودی با تو بیعت می کردیم!

 

 اینها همیشه منتظرند که امامشان سخن بگوید تا حرکت کنند، اما نمی دانند که همیشه اینگونه نیست.

قرار نیست امام جامعه با صراحت سخن بگوید،این تویی که باید تشخیص دهی؛ و آیا بصیرت معنایی غیر از این دارد؟

اگر با افکار و اعتقادات رهبرت دم خور باشی و نظام فکری او را در سخنانش بیابی لازم نیست که در هر حادثه ای برایت فتوا بدهد تا تو حرکت کنی، بلکه قبل از آنکه لب بگشاید، ناگفته های او را می دانی.

 

 

 امام حسین علیه السلام

 

شب عاشورا به اصحاب خود فرمودند : که از تاریکی شب استفاده کنید و بروید.

 

امام وظیفه ی خود می داند که جان یارانش را به خطر نیندازد، به همین دلیل به اصحابش می فرماید که اینها با من کار دارند و قصد جان مرا کردند، شما جان خود را نجات دهید.

اما تو وظیفه ای دیگر داری! تو نباید مصلحت سنجی کنی!

مصلحت سنجی کار امام جامعه است و کار تو فهم طلب امام از تو ؛ که شاید مثل این داستان کربلا خلاف حرف صریح امامت باشد.

 

  امام خمینی

 

امام خمینی با اینکه بنی صدر راقبول نداشت ؛ نه تنها عزلش نکرد

و علیه او چیزی نگفت بلکه صبورانه در سکوت منتظر ماند تا مردم به درک وشعور و بصیرت سیاسی برسند وخود تشخیص دهند که چه انتخاب بدی کرده اند !

و بعد از اینکه غالب مردم آگاه شده اند حکم عزل بنی صدر را صادر کرد.

چون آگاه به قرآن بود که

 

لذا به خاطر  عدم بصیرت در افراد جامعه در بسیاری موارد سخن نگفت و از یاران نزدیکش خواست روشنگری کنند و مردم را آگاه کنند.

 

 #و_اما_امام_خامنه ای

 

  حالا متوجه شدید شاگرد مکتب قرآن و امام خمینی رحمت الله علیه

چرا باوجود اینکه فلانی را قبول ندارد عزلش نمیکند ؟

اینجاست که باید مردم خود به بلوغ سیاسی برسند. نه دی یکی از حرکت های اینچنینی بود.

وقتی که آتش نفاق افرادی را می سوزاند و سینه اش را پر از کینه می کند، مردم باید با حرکت خود آتش کینه و نفاق را خاموش کنند.

البته آن روز، نزدیک است.

 این عمار …

حالا متوجه وظیفه خود شده ایم که

علی علیه السلام وظیفه ای دارد و ابوذر (ره) وظیفه ای دیگر.

نگو من از رهبری جلو نمی افتم !

علی وظیفه وحدت در اجتماع دارد ولی ابوذر میتواند فریاد کند و موید از جانب مولایش باشد.

هر کس باید به تکلیف خویش عمل کند.

 

 امان از آن مذهبی هایی که دم از ولایت مداری می زنند ولی حاضر نیستند سخنان ولی زمانشان را گوش دهند

 

   قضیه وقتی بدتر می شود که امام جامعه ی مسلمین بارها مطلبی را بیان می کنداما عده ای هنوز منتظر میمانند تا ایشان حرفش را صریح تر بزند

از روی جهل می گویند ما منتظریم رهبری نظرشان را بگویند!

 

این درحالیست که امام خامنه ای با شرایط سخت تر و پیچیده تری روبروست؛ او میداند محاکمه یا اعمال قانون حق یا برکنار کردن و حتی حمایت نکردن از بعضی، در شرایط فتنه و رخنه منافقان و تهدید دشمنان و عدم بصیرت بسیاری از مردم مانند همان گوساله سامری است‼

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




الهی از بخت خود چون پرهیزم و از بودنی کجا گریزم؟ و نا چاره را چه آمیزم و در هامون کجا گریزم

 

الهی ار تو فضل کنی از دیگران چه داد و چه بیداد ور تو عدل کنی پس فضل دیگران چون باد

 

الهی گفت تو راحت دل است و دیدار تو زندگانی جان زبان بیاد تو ناز دو دل به مهر و جان بعیان

 

الهی بهر صفت که هستم بر خواست تو موقوفــم ـ بهر نام که مرا خوانند به بندگی تو معروفم تا جان دارم رخت از ین کوی بر ندارم او که تو آن اویی بهشت او را بنده است او که تو در زندگانی اویی جاوی زنده است

 

الهـــی آنچــه من از تو دیدم دوگیتی بیاراید عجب اینست که جان من از بیم داد تو دمی نیاساید

 

 

#خواجه_عبدالله_انصاری

 

 

موضوعات: مناجات نامه  لینک ثابت




 استاد پناهیان

 

 چگونه میشود در زندگی بهتر بندگی کرد

 

 

 در زندگی بهتر، بهتر می‌شود بندگی کرد؛

 

ما زندگی بهتر را این می‌بینیم.

 

  در زندگی‌ای سرشار از نگرانی‌ها،

 

  در زندگی سرشار از درگیری‌ها و رقابت‌های عداوت‌آمیز،

 

 آیا خدا پیدا می‌شود؟!

 

 

 یکی از کلمات أمیرالمؤمنین علی(ع) در دعای کمیل هست که در مقام مناجات به خدا خیلی برای ما الهام‌بخش است.

 

 

 

  هرکسی زندگی خودش را خراب کرده، برود درِ خانۀ خدا همین جمله را تکرار کند و بگوید:

 

  «ظَلَمْتُ نَفْسِی‏»

 

  یعنی خدایا من خودم را زده‌ام،

 

 من زندگی خودم را خراب کرده‌ام!

 

  چون می‌دانستم که یک طرفدار دارم و آن تو هستی و تو قدرت مطلقه‌ هستی و تو منتظر بودی که من بیایم

 

 

 

 خرابکاری‌های خودم را بگویم تا جبران کنی!

 

 

♦خدایا! من زده‌ام زندگی خودم را خراب کرده‌ام،

 

  استعدادهای خودم را نابود کرده‌ام.

 

♦ من زده‌ام تمام روابطم با دیگران را مخدوش کرده‌ام.

 

 من حرف تو را گوش نکرده ام 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




ﺑﺮﺍﯼ “ﺁﺩﻣﻬﺎ”

ﭼﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺖ “ﻋﺰﯾﺰﺗﺮﻧﺪ”

ﭼﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ “ﺩﻭﺳـﺘﻨﺪ” ..!!

ﺧـــــﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎﯼ “ﺧﻮﺏ” ﺑﺴﺎﺯ ..

ﺁﻧﻘـﺪﺭ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ “ﺧﻮﺏ” ﺑﺎﺵ

ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺭﻭﺯﯼ ﻫﺮﭼﻪ ﺑﻮﺩ “ﮔﺬﺍﺷﺘﯽ” ﻭ ﺭﻓـﺘﯽ!

ﺩﺭ “ﮐﻨﺞ ﻗﻠﺒﺸﺎﻥ” ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺑﺎﺷﺪ ..

ﺗﺎ ﻫﺮﺯﮔﺎﻫﯽ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ: “ﮐـﺎﺵ ﺑـﻮﺩ” ..!

ﻫﺮﺯﮔﺎﻫﯽ ﺩﺳﺖ ﺩﺭﺍﺯ ﮐﻨﻨــﺪ ﻭ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ “ﺑﺎﺷﯽ” !

ﻫﺮﺯﮔﺎﻫﯽ “ﺩﻟﺘﻨـــــﮓ” ﺑﻮﺩﻧﺖ ﺷﻮﻧﺪ ..

ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ “ﺳﺨـﺖ” ﺍﺳﺖ …

ﻭلے ﺗﻮ “ﺧـﻮﺏ ﺑﺎﺵ"…

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 حل مشکلات با ناد علی/آیت الله کشمیری

 

 

 مرحوم آیت الله کشمیری درباره توسل به امیر المومنین(ع)فرموده اند:هر مشکلی که برایم در نجف پیش می آمد،به زیارت امیر المومنین می رفتم و هفت بار"ناد علی"را می خواندم،مشکلم حل می شد.

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 

 

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

 

ابوالحسین از سادات فاطمی بود و نسبتش با چند واسطه به امام صادق علیه السلام می رسید. او در قم زندگی می کرد وی مردی شرابخوار بود و زندگی را به سختی می گذرانید.

در آن زمان، احمد بن اسحاق وکیل امام هادی علیه السلام در شهر قم بود. روزی برای ابوالحسین کاری پیش آمد و نیازمند کمک شد، به همین خاطر به خانه احمد رفت. چون می دانست که ابوالحسین شراب می نوشد، او را به خانه اش راه نداد و از خودش راند.

مدتی بعد، احمد برای زیارت امام هادی علیه السلام به سامره رفت، اما امام او را راه نداده احمد پیغام فرستاد و عرض کرد: اجازه دهید که مشرف شوم و بدانم که خطای من چیست؟

????????پس از خواهش بسیار، حضرت به او اذن دخول داد. وقتی که احمد از تقصیر خود پرسید؟ حضرت فرمود: پسر عموی من پیش تو آمد ولی تو او را از خود راندی.

احمد عرض کرد: او را از خود راندم زیرا که شراب می خورد. حضرت فرمود: باید رعایت نسبش را می کردی و احترامش می نمودی شاید پشیمان می شد و توبه می کرد.

پس از مدتی احمد به قم مراجعت کرد. وقتی که ابوالحسین به دیدن وی رفت، احمد تمام قد جلویش بلند شد و به او احترام گذاشت و او را بالای مجلس نشانید و به او احترام زیادی کرد. وقتی که مجلس تمام شد. ابوالحسین گفت: چطور شد که قبلاً مرا به خانه ات راه نمی دادی ولی حالا که از سامره برگشته ای، این طور به من احترام می گذاری.

احمد گفت: این کار دستور امام است سپس حکایتش را برای وی نقل کرد. وقتی که حرفش تمام شد، ابوالحسین گفت: خاک بر سرم که خودم را به این گناه آلوده. و در همان موقع توبه کرد و دیگر لب به شراب نزد. بدین ترتیب با عنایتی که امام به او فرمود به راه راست هدایت گردید.

صدیقه کبری، فاطمه ص 88

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 

ﺣﻀﺮﺕ ﺁﺩﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﺯ ﺑﻬﺸﺖ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯿﺮﻓﺖ :

ﺧﺪﺍ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺖ : ﻧﺎﺯﻧﯿﻨﻢ ﺁﺩﻡ ، ﺑﺎ ﺗﻮ ﺭﺍﺯﯼ ﺩﺍﺭﻡ …

ﺍﻧﺪﮐﯽ ﭘﯿﺸﺘﺮ ﺁﯼ ….

ﺁﺩﻡ ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﻧﺠﯿﺐ ﺁﻣﺪ ﭘﯿﺶ …!!!

ﺯﯾﺮ ﭼﺸﻤﯽ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﯿﻨﮕﺮﯾﺴﺖ ..

ﻣﺤﻮ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻏﻢ ﺁﻟﻮﺩ ﺧﺪﺍ ، ﺩﻝ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮔﺮﯾﺴﺖ …!!

ﮔﻔﺖ : ﻧﺎﺯﻧﯿﻨﻢ ﺁﺩﻡ ، ﻗﻄﺮﻩ ﺍﯼ ﺍﺷﮏ ﺯﭼﺸﻤﺎﻥ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ

ﭼﮑﯿﺪ …

ﯾﺎﺩﻣﻦ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﺑﺲ ﺗﻨﻬﺎﯾﻢ … ﺑﻐﺾ ﺁﺩﻡ ﺗﺮﮐﯿﺪ …

ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎﯾﺶ ﻟﺮﺯﯾﺪ …

ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﮔﻞ ﻫﺎﯼ ﺑﻬﺸﺖ …

ﻣﻦ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﻋﺮﺵ …

ﻧﻪ … ﻧﻪ … ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ

ﺗﻨﻬﺎﯾﯿﺖ ﺍﯼ ﻫﺴﺘﯽ ﻣﻦ ، ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ….!!!

ﺁﺩﻡ ﮐﻮﻟﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ….

ﺧﺴﺘﻪ ﻭ ﺳﺨﺖ ﻗﺪﻡ ﺑﺮﻣﯿﺪﺍﺷﺖ .. ﺭﺍﻫﯽ ﻇﻠﻤﺖ ﭘﺮﺷﻮﺭ

ﺯﻣﯿﻦ ….

ﺯﯾﺮ ﻟﺒﻬﺎﯼ ﺧﺪﺍ ﺑﺎﺯ ﺷﻨﯿﺪ … ﻧﺎﺯﻧﯿﻨﻢ ﺁﺩﻡ ….

ﻧﻪ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻣﻦ ….

ﻧﻪ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﮔﻠﻬﺎﯼ ﺑﻬﺸﺖ …. ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﻪ ﯼ

ﮔﻨﺪﻡ ….

ﺗﻮ ﻓﻘﻂ ﯾﺎﺩﻡ ﺑﺎﺵ

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 

  امام حسين عليه السلام میفرمایند:

 

 در بيان آنچه هنگام ظهور امام زمان عليه السلام رخ مى دهد : بركت از آسمان به سوى زمين فرو مى ريزد، تا آن‏جا كه درخت از ميوه فراوانى كه خداوند در آن مى افزايد، مى شكند. (مردم) ميوه زمستان را در تابستان و ميوه تابستان را در زمستان مى خورند و اين معناى سخن خداوند است كه: (و اگر مردمِ آبادى ها ايمان مى  آوردند و تقوا پيشه مى كردند، بركت هايى از آسمان و زمين به روى آنان می گشوديم، ليكن تكذيب كردند)

 

الخرائج و الجرائح ج2 ،ص849

 

 

موضوعات: روایات  لینک ثابت




هفت قانون منطقی‌

 

۱. با گذشته خود کنار بیائید تا حال شما را خراب نکند.

 

۲. آنچه دیگران در مورد شما فکر میکنند به شما ارتباطی‌ ندارد.

 

۳. گذشت زمان تقریبا داروی هر دردی است؛ به زمان کمی‌ فرصت دهید.

 

۴. کسی‌ دلیل و مسئول خوشبختی‌ شما نیست؛ خودتان مسئولید.

 

۵. زندگی‌ خود را با دیگران مقایسه نکنید؛ ما هیچ خبر نداریم که زندگی‌ آنها برای چه و چگونه است.

 

۶. زیاد فکر نکنید؛ اشکالی ندارد که جواب بعضی‌ چیز‌ها را ندانیم.

 

۷. لبخند بزنید؛ شما مسول حل تمام مشکلات دنیا نیستید

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




آدمها شبیه لیوانند

ظرفیت هایی مشخص دارند…

بعضی به اندازه استکان،بعضی فنجان ، بعضی هم یک لیوان بزرگ !

وقتی بیش از ظرفیت لیوان در آن آب بریزی، سرریز می شود،خیس می شوی،

حتی گاهی که در اوج بدشانسی باشی و در لیوان به جای آب ،شربتی چیزی را زیادی ریخته باشی وسرریز شده باشد ،لکه اش تا ابد بر روی لباست می ماند!

آدمها مثل لیوان می مانند .

ظرفیت هایی مشخص دارند .

لطفا قبل از ریختن مهر و عطوفت در پیمانه های وجودیشان،ظرفیتشان را بسنج…

به اندازه محبت کن…

اگر این کار را نکنی ،

اگر زیادی محبت کنی،

اگر سر ریز شدند و محبت بالا آوردند ،

باد الکی به غبغب انداختند و پیراهن احساست را لکه دار کردند

فقط از خودت و عملکرد خودت عصبانی باش،نه از آدمها که شبیه لیوانند…

آدمها شبیه لیوانند

ظرفیت هایی مشخص دارند…

بعضی به اندازه استکان،بعضی فنجان ، بعضی هم یک لیوان بزرگ !

وقتی بیش از ظرفیت لیوان در آن آب بریزی، سرریز می شود،خیس می شوی،

حتی گاهی که در اوج بدشانسی باشی و در لیوان به جای آب ،شربتی چیزی را زیادی ریخته باشی وسرریز شده باشد ،لکه اش تا ابد بر روی لباست می ماند!

آدمها مثل لیوان می مانند .

ظرفیت هایی مشخص دارند .

لطفا قبل از ریختن مهر و عطوفت در پیمانه های وجودیشان،ظرفیتشان را بسنج…

به اندازه محبت کن…

اگر این کار را نکنی ،

اگر زیادی محبت کنی،

اگر سر ریز شدند و محبت بالا آوردند ،

باد الکی به غبغب انداختند و پیراهن احساست را لکه دار کردند

فقط از خودت و عملکرد خودت عصبانی باش،نه از آدمها که شبیه لیوانند…

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




مثل خدا باش …

خوبی دیگران راچندین برابر جبران کن !

مثل خدا باش ،

با مظلومان و درمانده گان دوستی کن …

مثل خدا باش ،

عیب و زشتی دیگران را فاش نکن …

مثل خدا باش ،

در رفتار باهمه ی مردم عدالت رارعایت کن …

مثل خدا باش ،

بدون توقع و چشمداشت نیکی کن …

مثل خدا باش ،

بدی دیگران را با خوبی و محبت تلافی کن …

مثل خدا باش ،

با بزرگواری و بی نیازی از مردم زندگی کن …

مثل خدا باش ،

اشتباهات و بدی دیگران را نادیده بگیر و ببخش …

مثل خدا باش ،

برای اطرافیانت دلسوزی کن …

مثل خدا باش ،

مهربان تر از همه،،،،،،

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




زن فرعون تصمیم گرفت که عوض شود،

و پسر نوح تصمیمی برای عوض شدن نداشت…!

اولی همسر یک طغیانگر بود

و دومی پسر یک پیامبر…!!!

برای عوض شدن هیچ بهانه ای قابل قبول نیست

این خودت هستی که تصمیم می گیری تا عوض شوی…

بعضی از چیزها دیر که شد، بی‌فایده هستند مانند بوسیدن پیشانی یک مرده .

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




احساسات یک ملاقات ……………: 

 

نفسم رو توی سینه حبس می‌کنم و شروع می‌کنم به تلاوت آیات قرآن، تمام توانم را برای بهتر ادا کردن حروف به کار می‌برم. روبه رویم امام خامنه‌ای نشسته و با دقت به قرآن خواندن من گوش می‌دهد. همینطور مشغول تلاوت هستم که… یکدفعه از خواب می‌پرم…

یک هفته بعد روز دوشنبه، تلفنم زنگ می‌خورد. تلفن را بر می‌دارم و جواب می‌دهم. آقای میرزاجانی مسئول هماهنگی قاریان برای دیدار سالیانه در محضر امام خامنه‌ای در روز اول ماه رمضان است. آنچه می‌شنوم متحیرّم می‌کند.

«شما باید پنجشنبه محضر آقا تلاوت کنید»! زبانم بند آمده و بهت زده‌ام. تصویر خواب هفته گذشته جلوی چشمم ظاهر می‌شود. …

 

لحظات موعود فرا میرسد. پنجشنبه‌ای دوست داشتی از جنس رمضان و دیدار یار. ساعت 17:40 دقیقه امام خامنه‌ای وارد حسینیه امام خمینی(ره) می‌شوند. صدای طپش قلبم را می‌شنوم. دارم از شوق پرواز می‌کنم. چقدر دلم می‌خواهد زودتر نوبت من بشود تا بروم قرآن تلاوت کنم و بعد به کنارش بروم و دستش را ببوسم.

 

ساعت 18:30 می‌شود. نوبت من است و مجری اسم مرا اعلام می‌کند. قلبم ذکر می‌گوید: «الا به ذکر الله تطمئن القلوب»

در محل مورد نظر می‌نشینم و چشم می‌دوزم به امام خامنه‌ای. شروع می‌کنم به تلاوت قرآن از حفظ. «انما یعمر مساجد الله من آمن بالله و الیوم الآخر و جاهد فی سبیل الله…»

 

لحظات تلاوت زودتر از آنچه فکر می‌کنم تمام می‌شود. زمین را زیر پاهایم حس نمی‌کنم. انگار این زیلوهای آبی و سفید تکه پاره‌هایی از ابرهای آسمانی‌اند. به طرف امام خامنه‌ای می‌روم. تمام آنچه با خودم قرار گذاشته بودم بگویم را مرور می‌کنم اما…

چشم در چشم ولی شده‌ام و هر چه که بود یادم می‌رود. سلام می‌کنم و پاسخی به شیرینی و حلاوت عسل و به گرمای روح بخش عشق دریافت می‌کنم.

زبانم در دهانم می‌چرخد و می‌گویم: «فدات بشم من»

نگاه مهربان امام خامنه‌ای قدری عوض می‌شود و انگار از جمله‌ام جا می‌خورد و لبخندی می‌زند و می‌گوید: «خدانکنه»

 

لحظه ای سرشار از راحتی و سبکبالی… عامیانه و بی‌شیله پیله می گویم: «ببین آقا! من تا تهش باهاتم»

 

به آنچه در آرزویش بودم می‌رسم. امام خامنه‌ای سرم را با دست مهربان و پدرانه‌اش به شانه‌اش می‌چسباند و چند ثانیه‌ای آرام می‌گیرم در آغوش عشق. بغض گلوگاه حنجره‌ام را می‌فشارد… لحظاتی از این عاشقانه‌تر ممکن نیست… نوازشی پدرانه…

 

قدری بعد به من می‌گوید: «مشغول چه کاری هستی؟»

پاسخی کوتاه دارم. «طلبه‌ام»

می‌پرسد: «چی می خونی؟»

می‌گویم: «لمعه»

تشویق دلنشینش شامل حالم می‌شود و می‌گوید: «بارک الله! لمعه رو خوب بخون…»

می‌گویم: «چشم آقا!»

دلم نمی‌خواهد این لحظات با شکوه تمام بشود. اما چه می‌شود کرد که چاره ای نیست. سنگینی نگاه محافظ‌ها از یک طرف و گرفتن وقت امام خامنه‌ای از طرف دیگر…

 

دل است دیگر، تمنای وصال دارد و تحفه‌ای به یادگار می‌خواهد.

در حالی که از جایم بلند می‌شوم جسارت می‌کنم و می‌گویم: «آقا یه تبرکی بهم می‌دید ازتون یادگاری داشته باشم؟»

امام خامنه ای به محافظشون می گویند: «یک انگشتر به آقا بدید».

قدر باورم نهایت یک چفیه است اما لعل یار نصیبم می‌شود…

تمام می‌شود. عجب فرصت کوتاهی. چقدر هنوز میل به ماندن و در آغوش یار بودن دارم… چقدر این آغوش امن است…

و مدام فکر می‌کنم این دیدار چنین عطر عاشقی دارد و اگر بیاید مهدی فاطمه، اگر سرم را در آغوش بگیرد، یقیناً از حرارت این عشق جان خواهم داد…

 

 "دلنوشته از محمود نوروزی حافظ کل قرآن کریم که امسال در محضر امام خامنه‌ای تلاوت کرد و با ایشان دیداری کوتاه داشت “

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




الهی”

بـوی ِناب"بهشـت"میدهد همـۀ “نامهای"قشـنگ ِ"تــو”

میگذارمشان روی ِزخمهای “دلم”

گفـته بـودی “اَلجَّبار”

یعنی کسی کـه"جُـبران مــیکند"همـۀ شکستگـیهایِ “دلت” را

گفـــــته بودی “اَلمُصَـوِّر”

یعنی کسی کــه از “ُنومـیسـازد” همۀ آنچه را"ویـران"شـده اسـت درون ِ “دلت”

گفــته بـودی"الشّـافـی”

یعنی کسی کـــه"شِفا” مـیدهد تمام ِ “زخمهـایِ عمیق"و"ناعـلاج"را

 

هـوای ِ"دلم” سبک میشود بــازمزمه نامهایِ زیبایت

نَفـس میکشــم درهوایِ “مهربانیهـایِ نابت”

 

“الهی”

سپاس که هستی وخدایی میکنی…

 

موضوعات: مناجات نامه  لینک ثابت




نکته”

اگر میخواهی بخشیده بشی برای گناهان دوستانت روزی70بار استغفار کن..

 نکته”

کارخیری که خدا توفیق انجامش بهت داد در قبول شدنش شک نکن.اگر خدا نمیخواست قبول کند توفیق انجامش را بهت نمیداد…

 نکته”

هنگام وضو وقتی صورتت را میشویی از آب وضو بخور این آب وضو درونت را پاک و فطرتت را شفاف میکند..

 نکته”

برای اموات استغفار کنید تا کارتان راه بیفتد.برا ائمه و کل انبیا صلوات بفرستید تا آسمان و زمین کمک کارتان شود.لعن بر دشمنان اهلبیت استغفار خواص است..

 نکته”

کارهای خیلی قیمتی رو مستحب کردن،خلق در جهنم با واجبات از جهنم میان بیرون با مستحبات به مدارج بهشت نایل میشن.مستحبات مال خواص است.در مستحبات کم حوصله نباشید..صلوات

 نکته”

هروقت خواستی در راه خدا پیش بری مقداری از چیزهای سنگینی که داری بریز..مال.قدرت.علم.هرچه داری به زیر دستانت کمک کن تا سیر تو آسان شود..

 نکته”

دعابکن ولی اگر اجابت نشد با خدا دعوانکن.میانه ات بهم نزن.چون تو جاهلی و او خبیر و عالم است.چون خدا نه بخیل است نه اشتباه میکند که با اصرار تو به اشتباهش پی ببرد..

 نکته"2رکعت نماز بخون بگو خدایا هرکس بمن بدی کرده بخشیدم.تو هم اورا ببخش.بگو خدایا من که ضعیف وکوچکم گذشتم تو که قوی و بزرگی مرا و هرکسی که من بهش بدی کردم راضی کن.خدا از خزانه غیبش آندر به او میدهد تا از تو راضی شود..

 نکته”

اگر حب دنیا غالب باشد شخص با کراهت و بی میلی بسوی اعمال خیر میرود..صلوات

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 

کودکی ده ساله که دست چپش در یک حادثه رانندگی از بازو قطع شده بود ، برای تعلیم فنون رزمی جودو به یک استاد سپرده شد. پدر کودک اصرار داشت استاد از فرزندش یک قهرمان جودو بسازد استاد پذیرفت و به پدر کودک قول داد که یک سال بعد می تواند فرزندش را در مقام قهرمانی کل باشگاه ها ببیند. در طول شش ماه استاد فقط روی بدن سازی کودک کار کرد…. و در عرض این شش ماه حتی یک فن جودو را به او تعلیم نداد. بعد از 6 ماه خبررسید که یک ماه بعد مسابقات محلی در شهر برگزار می شود.استاد به کودک ده ساله فقط یک فن آموزش داد و تا زمان برگزاری مسابقات فقط روی آن تک فن کار کرد.

سر انجام مسابقات انجام شدو کودک توانست در میان اعجاب همگان با آن تک فن همه حریفان خود را شکست دهد!سه ماه بعد کودک توانست در مسابقات بین باشگاه ها نیز با استفاده از همان تک فن برنده شود و سال بعد نیز در مسابقات کشوری، آن کودک یک دست موفق شد تمام حریفان را زمین بزند و به عنوان قهرمان سراسری کشورانتخاب گردد. وقتی مسابقات به پایان رسید، در راه بازگشت به منزل، کودک از استاد رازپیروزی اش را پرسید. استاد گفت: “دلیل پیروزی تو این بود که اولاً به همان یک فن به خوبی مسلط بودی، ثانیاً تنها امیدت همان یک فن بود، و سوم اینکه راه شناخته شده مقابله با این فن ، گرفتن دست چپ حریف بود که تو چنین دستی نداشتی! یاد بگیر که در زندگی ، از نقاط ضعف خود به عنوان نقاط قوت خود استفاده کنی.راز موفقیت در زندگی ، داشتن امکانات نیست ، بلکه استفاده از “بی امکانی” به عنوان نقطه قوت است.”

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




گرمــای تابستــان چه لذت بخـش است

وقتی با خــُـدا معامله بهِشــت و جهنم می کنم

گرما را به جــان می خَرم…

اما حِجــابم را با جهنم عوض نخواهــم کرد

چـــادرَم!

در این گرمـای تـابستـان؛

وقتی پیچیده می شـوم میـان سیـاهی ات،

تنهــا دلخـوشی ام به این اسـت که…

عرقِ روی ِ پیشـانی ام

عرقِ بنـدگی اسـت،

نـه عرق شَـرم…

بـاور کـن، معنیِ این همه حرارت و گرما را به جان خریدن ، تحمـل نیسـت…

عشق اسـت؛ عشق بـه خُـدا…

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




پروفسور یحیی باقرزاده:

 

هیچوقت شخصیت خودت را برای كسی تشریح نكن:

كسی كه تو را دوست داشته باشد به اين كارنیازی ندارد

و كسی كه ازتو بدش بیايد باور نمی كند!

 

وقتی دائم بگويى گرفتارم،

هیچ وقت آزاد نمیشوى،

وقتی دائم بگويى وقت ندارم،

هیچوقت زمان پیدا

نمی كنی،

وقتی دائم بگويى فردا انجامش میدهم، آن فردای تو هیچ وقت نمیايد!

 

 وقتی صبحهااز خواب بیدار میشويم دوانتخاب داریم:

برگردیم بخوابیم و رویا ببینیم،

یا بیدار شويم و رویاهايمان را دنبال كنیم.

انتخاب با شماست!

 

وقتی در خوشی و شادی هستی عهد و پیمان نبند!

وقتی ناراحتی جواب نده!

وقتی عصبانی هستی تصمیم نگیر

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




حواسمان نیست که چه راحت باحرفی که درهوا رهامیکنیم٬

چگونه یک نفر را به هم میریزیم

چند نفر را به جان هم می اندازیم

چه سرخوردگی یا دلخوری هایی به جای میگذاریم

چقدر زخم میزنیم….

حواسمان نیست که ما میگوییم و رها میکنیم

و رد میشویم و میگذاریم به پای رک بودنمان

اما یکی ممکن است گیر کند…

بین کلمه های ما…

بین قضاوتهای ما…

بین برداشت های ما…

دلی که میشکنیم ارزان نیست…

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




 

 رسول اكرم صلى الله عليه و آله : هر دو مسلمانى كه با هم قهر كنند و سه روز به قهر خود ادامه دهند و آشتى نكنند، هر دو از اسلام بيرون روند و ميان آنان هيچ پيوند دينى نباشد و هر كدام از آنها پيش از ديگرى با برادرش حرف بزند، در روز حسابرسى زودتر به بهشت مى رود.

 أَيُّمَا مُسْلِمَيْنِ تَهَاجَرَا فَمَكَثَا ثَلَاثاً لَا يَصْطَلِحَانِ إِلَّا كَانَا خَارِجَيْنِ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ لَمْ يَكُنْ بَيْنَهُمَا وَلَايَةٌ فَأَيُّهُمَا سَبَقَ إِلَى كَلَامِ أَخِيهِ كَانَ السَّابِقَ إِلَى الْجَنَّةِ- يَوْمَ الْحِسَابِ.

كافى(ط-الاسلامیه) ج2، ص345، ح5

 

موضوعات: روایات  لینک ثابت




مهدي (عج) جان، آلودگي هوا كه سهل است.!

 

آلودگي دلهايمان نيز از هشدار گذشته

 

و نفس هايمان به شماره افتاده،

 

سالهاست زندگي مان تعطيل رسمي ست

 

هواي باريدن نداري مولا..؟

اللهم عجل لولیک الفرج …

 

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت




ارشاد سردسرته اشرار

 

 

در اوائل حال ( آخوند ملاّ محمد تقی مجلسی ) که هنوز شهرتی نداشت مردی که به آخوند ارادت داشت بآن جناب عرض نمود : مرا همسایه ایست که از دست او به تنگ آمده ام شبها فسّاق و اشرار را به خانه خودش جمع مینماید تا مشغول عیش و عشرت و شرابخواری و ساز و رقص بشوند آیا میشود در این باب راه علاجی پیدا کرد ؟

شیخ فرمود : امشب ایشان را به مهمانی دعوت کن من هم در آن مهمانی حاضر میشوم . پس آن مرد آنها را برای شام دعوت کرد . رئیس اشرار گفت : چه طور شد که تو هم به جرگه ما در آمدی ؟

گفت : چنین اتفاق افتاد . اشرار همه خوشحال شدند که یک نفر دیگر به افرادشان اضافه شده . شب ، آخوند قبل از همه وارد منزل شد و در گوشه ای نشست .

ناگاه رئیس اشرار با دار و دسته اش از در وارد شدند و نشستند ، چون آخوند را در مجلس دیدند برایشان ناگوار آمد ، برای آنکه آخوند از غیر جنس آنها بود و بسبب وجود او عیش ایشان منغض میشد . پس رئیس ایشان خواست که آخوند را از میدان بیرون کرده باشد روی بآخوند کرده وگفت : شیوه ایکه شما در دست دارید بهتر است یا شیوه ایکه ما داریم ؟

آخوند گفت : هر یک خواص و لوازم کار خود را بیان کنیم آنوقت ببینیم کدام بهتر است ؟

رئیس گفت : این سخن منصفانه است . آنوقت گفت : یکی از اوصاف ما اینست که چون نمک کسی را خوردیم به او خیانت نمی کنیم .

آخوند گفت : این حرف شما را من قبول ندارم .

رئیس گفت : این در میان همه ما مسلّم است .

آخوند گفت : من می دانم شما نمک کسی را خورده اید و نمکدانش را شکسته اید .

رئیس گفت : نمک چه کسی را خورده ام و نمکدانش را شکسته ام ؟

آخوند گفت : آیا هرگز شما نمک خداوند عالم را نخورده اید ؟ ! چون رئیس این سخن را شنید تاءمّلی کرده یک مرتبه از جای خود حرکت کرده و رفت و تابعان او همه رفتند .

صاحب خانه به آخوند گفت : کار بدتر شد چون ایشان به قهر و غضب رفتند . آخوند گفت :

اکنون کار باینجا انجامید تا ببینیم بعدها چه خواهد شد ، چون صبح شد رئیس دزدها به در خانه آخوند آمده عرض کرد : کلام دیشب شما بر من اثر کرد اکنون توبه کرده غسل نموده ام که مسائل دین بمن تعلیم نمائی .

پس بسبب تاءثیر نفس آخوند ملاّمحمد تقی مجلسی آن شخص از هدایت یافتگان شد

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




ارشاد سردسرته اشرار

 

 

در اوائل حال ( آخوند ملاّ محمد تقی مجلسی ) که هنوز شهرتی نداشت مردی که به آخوند ارادت داشت بآن جناب عرض نمود : مرا همسایه ایست که از دست او به تنگ آمده ام شبها فسّاق و اشرار را به خانه خودش جمع مینماید تا مشغول عیش و عشرت و شرابخواری و ساز و رقص بشوند آیا میشود در این باب راه علاجی پیدا کرد ؟

شیخ فرمود : امشب ایشان را به مهمانی دعوت کن من هم در آن مهمانی حاضر میشوم . پس آن مرد آنها را برای شام دعوت کرد . رئیس اشرار گفت : چه طور شد که تو هم به جرگه ما در آمدی ؟

گفت : چنین اتفاق افتاد . اشرار همه خوشحال شدند که یک نفر دیگر به افرادشان اضافه شده . شب ، آخوند قبل از همه وارد منزل شد و در گوشه ای نشست .

ناگاه رئیس اشرار با دار و دسته اش از در وارد شدند و نشستند ، چون آخوند را در مجلس دیدند برایشان ناگوار آمد ، برای آنکه آخوند از غیر جنس آنها بود و بسبب وجود او عیش ایشان منغض میشد . پس رئیس ایشان خواست که آخوند را از میدان بیرون کرده باشد روی بآخوند کرده وگفت : شیوه ایکه شما در دست دارید بهتر است یا شیوه ایکه ما داریم ؟

آخوند گفت : هر یک خواص و لوازم کار خود را بیان کنیم آنوقت ببینیم کدام بهتر است ؟

رئیس گفت : این سخن منصفانه است . آنوقت گفت : یکی از اوصاف ما اینست که چون نمک کسی را خوردیم به او خیانت نمی کنیم .

آخوند گفت : این حرف شما را من قبول ندارم .

رئیس گفت : این در میان همه ما مسلّم است .

آخوند گفت : من می دانم شما نمک کسی را خورده اید و نمکدانش را شکسته اید .

رئیس گفت : نمک چه کسی را خورده ام و نمکدانش را شکسته ام ؟

آخوند گفت : آیا هرگز شما نمک خداوند عالم را نخورده اید ؟ ! چون رئیس این سخن را شنید تاءمّلی کرده یک مرتبه از جای خود حرکت کرده و رفت و تابعان او همه رفتند .

صاحب خانه به آخوند گفت : کار بدتر شد چون ایشان به قهر و غضب رفتند . آخوند گفت :

اکنون کار باینجا انجامید تا ببینیم بعدها چه خواهد شد ، چون صبح شد رئیس دزدها به در خانه آخوند آمده عرض کرد : کلام دیشب شما بر من اثر کرد اکنون توبه کرده غسل نموده ام که مسائل دین بمن تعلیم نمائی .

پس بسبب تاءثیر نفس آخوند ملاّمحمد تقی مجلسی آن شخص از هدایت یافتگان شد

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




اگر در روزه چیزی نبود جز ارتقاء و بالا رفتن از پستی بهره های نفس حیوانی به سوی قله تشبّه به فرشتگان روحانی، قطعا همین فضل و منقبت برای آن کافی بود.

 

- المحجة البیضاء، ملا محسن فیض کاشانی، جلد ۲، ص ۱۲۲

 

موضوعات: سخن بزرگان  لینک ثابت




به هلاکت رسیدن شیطان توسط امام زمان علیه السلام ….

 

اسحاق بن عمّار گويد: 

روزى محضر شريف امام جعفر صادق عليه السلام شرفياب شدم و پيرامون آيه شريفه قرآن : رَبّ فَأنْظِرْنى إلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ قالَ فَإنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرينَ إلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ (1) سؤال كردم كه آخرين روز مهلت حيات شيطان چه زمانى است ؟ 

 

حضرت فرمود: آيا فكر مى كنى تا قيامت و صحراى محشر باشد؟! 

خير چنين نيست ، بلكه منظور روز ظهور و قيام قائم آل محمّد صلوات اللّه عليهم مى باشد؛ چون امام زمان  ظاهر گردد و قيام كند، وارد مسجد كوفه خواهد شد و شيطان در مقابل حضرت دو زانو مى نشيند و مى گويد: واى از اين روز كه چه روز سختى است . 

پس از آن امام زمان عليه السلام او را به قتل مى رساند. 

بنابراين مهلت شيطان تا آن روزى خواهد بود كه به دست پُر توان حضرت صاحب الزّمان (عجّ) به هلاكت ابدى خواهد رسيد.(2)

 

 

 

1-سوره حِجر: آيه 36 38. 

2- تفسير عيّاشى : ج 2، ص 242، ح 14، بحارالا نوار: ج 63، ص 254، ح 116.

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




چند وعده با خدا،در روز،صحبت میکنی؟

 

 

پیشگاهِ خالق،احساس حقارت میکنی؟

 

 

روزوشب ذکرت شده مهدی بیا مهدی بیا

 

 

  با ریا بر اهل دل عرض ارادت میکنی

 

 

تا به خلوت میرسی دل می دهی برمعصیت

 

 

عاقبت جانانه از شیطان اطاعت میکنی!!

 

 

میگریزی از حشیش و شیشه،کُلاً اعتیاد

 

 

از همین ها بَد،تو بر اینترنت عادت میکنی

 

 

گفتگویت باز میباشد به روی دیگران

 

 

گاه با نامَحرم ومَحرم که خلوت میکنی

 

 

حرفهایت هست آیا در خور شخصیتت؟

 

 

یا به هنگام نوشتن گو که دِقّت میکنی؟

 

 

یک سوال منطقی دارم جوابم را بده

 

 

با امام عصر خود اینگونه هم چت میکنی؟

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




ما جیره ی دائمی ز کوثر داریم

ما عشق علی ز شیر مادر داریم

 

با شیره ی جان عشق علی داد به ما

از عشق علی به سینه گوهر داریم

 

عمریست مدد ز نام حیدر گیریم

ما معجزه را همیشه باور داریم

 

با هر نفسی علی علی میگویی

از ذکر علی دلی منور داریم

 

هر گز نهراسیم ز روباه و شغال

ما شیر نری به نام حیدر داریم

 

فخر است برای ما همین یک جمله

بر دیده غبار پای قنبر داریم

 

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت




رسیده ام به چه جایی… کسی چه می داند

رفیق گریه کجایی؟ کسی چه می داند

 

میان مایی و با ما غریبه ای… افسوس

چه غفلتی! چه بلایی! کسی چه می داند

 

تمام روز و شبت را همیشه تنهایی

«اسیر ثانیه هایی» کسی چه می داند

 

برای مردم شهری که با تو بد کردند

چگونه گرم دعایی؟ کسی چه می داند

 

تو خود برای ظهورت مصمّمی اما

نمی شود که بیایی کسی چه می داند

 

کسی اگرچه نداند خدا که می داند

فقط معطل مایی کسی چه می داند

 

اگر صحابه نباشد فرج که زوری نیست…

تو جمعه جمعه می آیی کسی چه می داند

 

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت




مردان سرزمینم،مرد بودن را گم نکنید….

مرد بودن به پک زدن به سیگار و قلیان نیست….

مرد بودن دوستی با دخترهای نامحرم نیست….

مرد بودن به بظاهر روشن فکر بودن و بی غیرتی و بی خیالی نسبت به همسرت نیست….

مرد بودن به خشونت و دست بلند کردن بر همسرت نیست….

بلکه مرد بودن این است که آرام و با وقار باشی و با همسرت مهربان باشی….

اما محافظش باشی و روی حجاب و رفتارش غیرت داشته باشی و بیخیال نباشی….

مرد بودن این است که اگر دختری را دیدی که حتی حجابش مشکل داشت و بد حجاب بود،سرت را پایین بیندازی….

در حقیقت،مرد بودن این است که با اعمالت خدا را ناراحت نکنی و دل مهدی زهرا را نشکنی….

 

بانوان سرزمینم،خانم بودن را گم نکنید….

خانم بودن به نشست و برخاست با پسر های نامحرم نیست….

خانم بودن،به رخ کشیدن جاذبه های زنانه ات نیست….

خانم بودن،به آرایش در کوچه و خیابان و دلربایی از پسران و مردان نامحرم و به گناه انداختنشان نیست….

خانم بودن این است که با وقار و متانت زنانگی ات را حفظ کنی و در حجابت خود را از نگاه نامحرمان حفظ کنی….

خانم بودن یعنی فقط برای همسرت باشی….

 

 

 

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




روایـتــی بـســیـــار قــابـــل تـــامـــل✔

 

  یکی از یاران امام رضا علیه السلام می‌گوید:

 

خدمت حضرت رضا علیه‌السلام عرض کردم، مرا از دعا فراموش ننماید.

امام علیه‌السلام فرمود:

 آیا گمان داری که من تو را فراموش می‌کنم؟

 

  با خودم فكر كردم كه این بزرگوار براى شیعیانش دعا می‌كند، من هم كه از شیعیانش هستم پس براى من دعا می‌كند.

 لذا به حضرت عرض كردم:

من فكر نمی‌كنم كه شما مرا از دعا فراموش كنید.

 

  امام فرمود:

از كجا فهمیدى كه تو را از دعا فراموش نمی‌كنم؟

 عرض كردم:

من شیعه‌ى شما هستم، شما هم براى شیعیانتان حتماً دعا می‌كنید، پس براى من هم دعا می‌كنید.

 

  حضرت فرمود:

 آیا راه دیگرى به نظرت می‌رسد كه از آن بفهمی من تو را دعا می‌كنم؟

گفتم: نه، راه دیگرى به نظرم نمی‌رسد.

 

  حضرت فرمود:

هرگاه خواستی بدانی نزد من چه جایگاهی داری، بنگر من در نزد تو چه جایگاهی دارم [۱]

 

[۱] کافی: ج ۲ ص ۶۵۲

 

موضوعات: روایات  لینک ثابت




داستان کشتن شیخ حسنعلی نخودکی

 

یکی  از آشنایان به نام سرهنگ عباسعلی میرزایی می‌گفت: سفری به مشهد مقدس رفته بودم و برای خرید کلاهی به دکان کلاه‌فروشی رفتم. صحبت از مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی به میان آمد. کلاه‌فروش گفت: روز فوت مرحوم شیخ در دکان سلمانی بودم و یک نفر در صندلی اصلاح نشسته بود. چون سر و صدای تشییع‌کنندگان برخاست، مشتری پرسید چه خبر است؟ سلمانی گفت: جنازه حاج شیخ حسنعلی اصفهانی را تشییع می‌کنند. به محض شنیدن این خبر، مشتری آنچنان به فغان و ناله افتاد که تصور کردیم از منسوبان شیخ است. چون از او توضیح خواستیم، گفت من با این مرد بزرگ نسبتی ندارم، لیکن حکایتی میان من و او هست که این چنین موجب شوریدگی احوال من شده است. آنگاه داستان خود را اینگونه تعریف کرد:

 

پدرم در قریه «نخودک» کدخدا بود و من هم در اداره ژاندارمری کار می‌کردم. روزی حاج شیخ به پدرم فرموده بودند: اگر احتیاج نداری، از شغل کدخدایی استعفا کن. پدرم نیز به موجب توصیه حضرت شیخ از کار خود استعفاء کرد و چون من از ماوقع مطلع گشتم، بغضی از مرحوم شیخ در دلم پدید آمد و دیگران هم مرا به این دشمنی، تحریک و تشویق می‌کردند تا آنکه مصمم شدم ایشان را به قتل برسانم و چون گاهی از اوقات نیمه‌شب‌ها که از ماموریت خود باز می‌گشتم مرحوم شیخ را دیده بودم که تنها از ده خارج می‌شوند، بر آن شدم که در یکی از این شب‌ها ایشان را هدف گلوله سازم. اتفاقا، در یکی از شب‌های تاریک زمستانی که به طرف آبادی می‌آمدم، حضرت شیخ را دیدم که عبا بر سر کشیده و می‌خواهند از ده خارج شوند. با خود اندیشیدم که وقت مناسب فرا رسیده، اما بهتر است اندکی صبر کنم تا از ده دور شوند و صدای شلیک من کسی را آگاه نکند.

 

باری، مسافتی در عقب ایشان آهسته رفتم تا آنکه کاملاً از ده بیرون رفتند. در آن حال که خواستم تفنگ خود را به قصد شلیک از دوش بردارم، ناگهان حضرت شیخ روی به طرف من گردانیدند و فرمودند: حبیب کجا می‌آیی؟! بی‌اختیار گفتم: خدمت شما می‌آمدم و سخت از کار خود به وحشت افتادم. فرمودند: بیا تا با هم به زیارت اهل قبور برویم. بی‌درنگ پذیرفتم و به قبرستان ده که مسافتی فاصله داشت، رفتیم و فاتحه خواندیم. آنگاه حضرت شیخ فرمود: دوست داری که به شهر رویم و حضرت رضا علیه‌السلام را زیارت کنیم؟ عرض کردم: آری. فرمودند:‌دنبال من بیا. چند قدمی نرفته بودیم که دیدم پشت در صحن مطهر رسیدیم و چون درها بسته بود، اشارتی کردند و در باز شد،‌ ولی کسی را ندیدم که در را گشوده باشد، دستور دادند تا وضو بگیریم با آب جوی وضو ساختم و به سوی حرم مطهر روانه شدیم. در اینجا نیز درهای بسته با اشاره حضرت شیخ باز شدند و داخل حرم شدیم و زیارت کردیم و در هنگام بازگشت،‌درها یک به یک پشت سر ما بسته شد.

 

چون از صحن خارج شدیم، فرمودند: دوست می‌داری که امیرالمؤمنین علیه‌السلام را هم زیارت کنی؟ عرض کردم: آری و هنوز چند قدمی به دنبال ایشان نرفته بودم که در برابر صحن و حرم رسیدیم،‌ ولی من چون تا آن وقت به زیارت امیرالمؤمنین(ع) نرفته بودم، ابتدا آنجا را نشناختم،‌باری، درهای بسته صحن و حرم حضرت امیر(ع) هم به اشاره حضرت شیخ باز شد. زیارت کردیم و خارج شدیم، در این هنگام حضرت شیخ فرمودند: حبیب، شب گذشته است و تو هم خسته‌ای بهتر است که به «نخودک»‌ باز گردیم. عرضه داشتم: آقا، هر چه صلاح می‌دانید، انجام دهید. باز پس از چند قدمی،‌ ناگهان خود را در همان جای ملاقات نخستین یافتم. پس از آن به من فرمودند: حبیب، مبادا که تا من زنده‌ام از سرّ این شب با کسی چیزی در میان گذاری که موجب کوری چشمان تو خواهد شد و دیگر اینکه هیچ وقت نزد من نیا و هرگاه که مرا دیدی از دور سلامی بکن و والسلام. آیا این کراماتی که من از ایشان دیده‌ام جای آن نیست که چنین در ماتم این بزرگوار شیون و فغان کنم؟!

منبع : زندگی نامه ی شیخ حسنعلی نخودکی

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




ﺍﻋﻮﺫُ ﻣﻦ ﮐُﺮُﺑﺎﺕِ ﺍﻟﺴَّﻮﺍﺣَﻞ ﺍﻟﻤَﻨﺤﻮﺱ

ﺑﻪ ﭼﺸﻢﻫﺎﯼ ﺑﻼﺧﯿﺰ ﺷﺎﻩ ﺍﻗﯿﺎﻧﻮﺱ

ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺍﺯ ﮐﻮﺥﻫﺎﯼ ﺧﺎﮎﺁﻟﻮﺩ

ﺑﻪ ﺍﺑﺮﻫﺎﯼ ﻃﻬﻮﺭﺍﯼ ﺣﻀﺮﺕ ﻗﺪّﻭﺱ

ﻫﺮﺍﺱ ﻭﺍﻓﺮﻡ ﺍﺯ ﺷﺎﻡﻫﺎﯼ ﺗﯿﺮﻩ ﻭ ﺗﺎﺭ

ﺭﻭﺍﻧﻪ ﮐﺮﺩ ﻣﺮﺍ ﺗﺎ ﺣﺮﯾﻢ ﺷﻤﺲ ﺷﻤﻮﺱ

ﻭﺟﻮﺏ ﺷﺮﻋﯽ ﻭ ﻋﻘﻠﯽ ﺍﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺍﻧﻪ ﺷﺪﻥ

ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﻧﻪ ﻓﻘﻂ ! ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﺒﺮ ﻭ ﻣﺠﻮﺱ

ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺩﺭ ﺣﺮﻣﺶ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﮔﺪﺍﺋﯽ ﻧﻮﺭ

ﻭ ﻣﺎﻩ ﺍﺯ ﻏﻢ ﺩﻭﺭﯾﺶ ﻣﯿﺨﻮﺭَﺩ ﺍﻓﺴﻮﺱ

ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ : ‏« ﻋﻠﯿﮏ ﺍﻟﺮّﻓﯿﻖ ﺛﻢّ ﻃﺮﯾﻖ ‏»

ﺷﺮﻭﻉ ﻭ ﺧﺘﻢ ﺭﻩ ﻋﺸﻖ : ” ﯾﮏ ﺳﻔﺮ ﭘﺎﺑﻮﺱ “

‏« ﻏﻼﻡ ﻫﻤﺖ ﺁﻧﻢ ﮐﻪ ﺯﯾﺮ ﭼﺮﺥ ﮐﺒﻮﺩ ‏»

ﺩﻣﯽ ﺯ ﺩﺳﺖ ﮐﺮﯾﻢ ﺭﺿﺎ ‏( ﻉ ‏) ﻧﺸﺪ ﻣﺄﯾﻮﺱ

ﻫﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺯﻟﻒ ﺍﻭ ﺟﺪﺍ ﺑﺸﻮﻡ

ﮔﺮﻓﺖ ﺑﺎﺩ ﺯ ﺩﺳﺘﻢ ﻧﺘﯿﺠﻪﯼ ﻣﻌﮑﻮﺱ

ﺧﻤﻮﺵ ﺑﺎﺵ ﮐﻨﯿﺴﺎ ! ﺳﮑﻮﺕ ﺑﺎﻧﮓ ﺟﺮﺱ !

ﺧﻤﻮﺵ ﺑﺎﺵ ﮐﻠﯿﺴﺎ ! ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ ﻧﺎﻗﻮﺱ !

ﺳﮑﻮﺕ، ﺍﺳﻘﻒ ﻭ ﭘﺎﭖ ﻭ ﺑﺮﻫﻤﻦ ﻭ ﺧﺎﺧﺎﻡ !

ﮐﻪ ﻣﯿﺮﺳﺪ ﺩﻡ ﻧﻘّﺎﺭﻩ ﺍﺯ ﻣﻨﺎﺭﻩﯼ ﻃﻮﺱ

‏« ﺭﻭﺍﻕ ﻣﻨﻈﺮ ﭼﺸﻢ ﻣﻦ ﺁﺷﯿﺎﻧﻪﯼ ﺗﻮﺳﺖ ‏»

ﺑﯿﺎ ﻭ ﭘﺎ ﺑﮕُﺬﺍﺭ ﺍﯼ ﻃﺒﯿﺐ ﮐﻞ ﻧﻔﻮﺱ

ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﮐﻮﭼﮏ ﻭ ﭘﯿﺮ ﻭ ﺟﻮﺍﻥ ﻭ ﻣﺮﺩ ﻭ ﺯﻥ

ﺗﻮ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﻋﺸﺎﻕ ﻣﯿﺸﻮﯼ ﻣﺄﻧﻮﺱ

ﻣﻨﺠّﻤﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﻣﺎﺕ ﺗﻸﻟﺆﺍﺕ ﺗﻮ ﺍﻧﺪ

ﻭ ﻣﺤﻮ ﺻﺒﻐﻪ ﯼ ﻓﯿﺮﻭﺯﻩ ﺍﯼ ﺍﻭﺭﺍﻧﻮﺱ

ﺗﻮﺋﯽ ﺧﺪﺍﯼ ﺧﺪﺍﯾﺎﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﯾﻮﻧﺎﻥ

ﮐﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﺗﺮﺍ ﺩﺭ ﺯﺑﺎﻥ ﺧﻮﯾﺶ : ‏« ﺯﺋﻮﺱ ‏»

ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ‏« ﺧﺎﺗﻢ ﻣﻬﺮ ﻃﺒﯿﺐ ﻫﺎ ‏» ﺷﻬﺮﻩ ﺳﺖ

ﮐﻤﯽ ﺯ ﻋﻠﻢ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺳﯿﻨﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺟﺎﻟﯿﻨﻮﺱ

ﻣﻨﺎﺭﻩﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﺳﺮﺗﺮ ﺯ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﺮﺝ ﺑﻠﻨﺪ

ﺭﻭﺍﻕﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﺮﺗﺮ ﺯ ﻗﺼﺮ ﮐﯿﮑﺎﻭﻭﺱ

ﻗﺴﻢ ﺑﻪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐﻪ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺯﯾﺒﺎ

ﮐﺒﻮﺗﺮﺍﻥ ﺗﻮ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮﻧﺪ ﺍﺯ ﻃﺎﻭﻭﺱ

ﭼﻘﺪﺭ ﺗﺎ ﺳﺮ ﺯﻟﻒ ﺗﻮ ﭘﺮ ﺯﺩﻩ ﺳﯿﻤﺮﻍ

ﭼﻘﺪﺭ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﭘﯿﺶ ﻗﺪﻭﻡ ﺗﻮ ﻗﻘﻨﻮﺱ

ﻣﺴﯿﺮ ﺷﻮﺳﻪﯼ ﺷﻬﺮﯼ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﻣﺸﻬﺪ ﺭﺍ

ﻧﻤﯽﺩﻫﻢ ﺑﻪ ﻗﺸﻨﮕﯽِ ﺟﺎﺩﻩﯼ ﭼﺎﻟﻮﺱ

ﺷﺒﯿﻪ ﺧﺎﻧﻪﯼ ﮐﻌﺒﻪ ﺣﺮﯾﻢ ﺗﻮ ﺍﻣﻦ ﺍﺳﺖ

ﮔﻨﺎﻫﮑﺎﺭﻡ ﻭ ﺩﺭ ﻣﺮﻗﺪ ﺗﻮ ﺍﻡ ﻣﺤﺮﻭﺱ

” ﻓﻘﯿﺮ ﻭ ﺧﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﺩﺭﮔﺎﻫﺖ ﺁﻣﺪﻡ، ﺭﺣﻤﯽ “!

ﮐﻪ ﺩﻭﺭﯼ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﻫﺴﺖ ﺑﺪﺗﺮﯾﻦ ﮐﺎﺑﻮﺱ

ﻋﻠﯽ ﺍﻟﺼّﺒﺎﺡ ﻗﯿﺎﻣﺖ ﺑﻪ ﻧﻌﺮﻩ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮔﻔﺖ :

ﮐﻪ ﻣﻦ ﺍﺳﯿﺮ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻡ ﺯ ﻋﻬﺪ ﺩﻗﯿﺎﻧﻮﺱ …

 

السلام علیک یا ثامن الحجج یا علی ابن موسی الرضا

علیک آلاف التهیه و الثناء

 

موضوعات: ادبیات شعری اهل بیت(ع)  لینک ثابت




چند وعده با خدا،در روز،صحبت میکنی؟

 

پیشگاهِ خالق،احساس حقارت میکنی؟

 

روزوشب ذکرت شده مهدی بیا مهدی بیا

 

با ریا بر اهل دل عرض ارادت میکنی

 

تا به خلوت میرسی دل می دهی برمعصیت

 

عاقبت جانانه از شیطان اطاعت میکنی!!

 

میگریزی از حشیش و شیشه،کُلاً اعتیاد

 

از همین ها بَد،تو بر اینترنت عادت میکنی

 

گفتگویت باز میباشد به روی دیگران

 

گاه با نامَحرم ومَحرم که خلوت میکنی

 

حرفهایت هست آیا در خور شخصیتت؟

 

یا به هنگام نوشتن گو که دِقّت میکنی؟

 

یک سوال منطقی دارم جوابم را بده

 

با امام عصر خود اینگونه هم چت میکنی؟

 

 

موضوعات: ادبیات شعری اهل بیت(ع)  لینک ثابت




مطلع شعر اگر شاه خراسان باشد

 

واژه باید همه جا دست به دامان باشد

لطف این شاه گدا را سر و سامان داده است

 

پس غمی نیست اگر زلف پریشان باشد

هر کجا پای نهادیم زمین مال رضاست

 

چه به مشهد برسد پا و چه تهران باشد

با دلی خوش که بیایی بروی بی معناست

 

زائر آن است که سرگشته و حیران باشد

گنبد توست که هر صبح به ما می خندد

 

کشوری هست به زیبایی ایران باشد؟

حاجتم را بدهی یا ندهی ممنونم

 

که رضایت ره توفیق گدایان باشد

گفته‌ای با جگر سوخته‌ات یابن شبیب!

 

گریه باید که برای شه عطشان باشد…

صلوات خاصه ي حضرت علي بن موسي الرضا

اللهم صلي عليٰ عليِ بْنِ موسَي الرِضَا المرتضيٰ

الاِمامِ اتَّقيِ النَّقي و حُجَّتكَ عَليٰ مَنْ فَوقِ  الاَرض و مَن تَحتَ الثَّريٰ الصِّديقِ الشَّهيد صَلاةً كَثيرةً تامَّةً زاكيةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفاً كَأَفْضَلَ ما صَلَّيْتَ عَليٰ  أَحَدٍ مِن اَوْليائِك

 

موضوعات: ادبیات شعری اهل بیت(ع)  لینک ثابت




ﺩﻟﻢ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺣﺮﻡ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﻣﺎﻣﻢ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ

 

ﺣﺮﻡ ﻗﺒﻠﻪ، ﺣﺮﻡ ﮐﻌﺒﻪ، ﻋﺠﺐ ﺍﺣﺮﺍﻡ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ

ﺩﻭ ﺭﮐﻌﺖ ﮔﺮﯾﻪ ﺳﺮ ﮐﺮﺩﻡ، ﺩﻭ ﺭﮐﻌﺖ ﺧﺎﮎ ﮔﻞ ﮐﺮﺩﻡ

ﺩﻭ ﺭﮐﻌﺖ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺳﻨﮓ ﻫﺎﯾﺶ ﺩﺭﺩﻭﺩﻝ ﮐﺮﺩﻡ

ﻟﺒﺎﺱ ﺍﺷﮏ ﺁﻣﺎﺩﻩ، ﺳﺮﻡ ﺍﺯ ﺷﺮﻡ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﻨﮓ ﻓﺮﺵ ﺍﻭ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﻣﻬﺮ ﻭ ﺳﺠﺎﺩﻩ

ﺯﯾﺎﺭﺕ ﻧﺎﻣﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪﻡ، ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻡ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﺷﺪ

ﻧﮕﺎﻫﻢ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﺮ ﻗﺒﺮﺵ، ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﺟﺴﺎﺭﺕ ﺷﺪ؟

ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻓﻮﻻ‌ﺩ، ﺩﻝ ﺭﻭﯼ ﺩﻝ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ

ﮔﺬﺍﺭ ﮐﺸﺘﯽ ﻃﻮﻓﺎﻥ ﺯﺩﻩ، ﺑﺮ ﺳﺎﺣﻞ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ

ﻧﻔﺲ ﭘﺸﺖ ﻧﻔﺲ، ﺍﯾﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﺍﯾﻮﺍﻥ ﺳﯿﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ

ﮔﻼ‌ﺏ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺧﯿﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ

ﺑﯿﺎ ﭘﯿﺮﺍﻫﻨﻢ ﺑﻮ ﮐﻦ، ﻫﻨﻮﺯ ﻋﻄﺮ ﺣﺮﻡ ﺩﺍﺭﺩ

ﻓﻘﻂ ﺍﯾﻮﺍﻥ ﻭ ﺳﻘﺎﺧﺎﻧﻪ ﻭ ﯾﮏ ﺻﺤﻦ ﮐﻢ ﺩﺍﺭﺩ

ﺩﻟﻢ ﺁﻫﻮ، ﺩﻟﻢ ﺍﺯ ﺍﻭ، ﺩﻟﻢ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮔﻔﺖ ﻭ ﮔﻮ

ﺑﺰﻥ ﻧﯽ ﺯﻥ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺍﻭ، ﺑﮕﻮ ﯾﺎ ﺿﺎﻣﻦ ﺁﻫﻮ….

 

موضوعات: ادبیات شعری اهل بیت(ع)  لینک ثابت




پیامبر اکرم(ص) درباره مولا علی علیه السلام میفرمایند:

 

هر کس میخواهد به مقام والای اسرافیل نگاه کند و درجه میکائیل را ببیند و عظمت جبرئیل را مشاهده کندو هیبت آدم را ببیند و صبر و دعوت نوح را بنگرد و سخاوت ابراهیم را ببیند و شجاعت موسی را تماشا کند و بزرگواری عیسی را نظاره کند و شرافت و منزلت محمد را ببیند پس باید به علی بن ابیطالب نگاه کند.

 

مناقب ابن مغازلی،ص۲۱۲؛ح۲۵۶

امالی شجری،ج۱،ص۱۳۳

روضه الواعظین،ص۱۲۸

مشارق انوار یقین،ص۳۴۲

 

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




فرض کن آمده ای گوشه ای اردو بزنی

تا سری ساده به آن

ضامن آهو بزنی /

میروی زیر رواقش بنشینی اما /

در دلت شوق عجیبی ست که زانو بزنی /

لرزشی آمده ، افتاده

به جانت یعنی /

تازه وقتش شده  کم کم به رضا (ع) رو بزنی /

میروی گوشه دنجی

که کسی بو نبرد /

در خودت با جگری سوخته سوسو بزنی /

میشوی خادم خوبی

که خدا میداند /

عشق ات این است

که یک مرتبه جارو بزنی….

 

السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا (ع)

 

موضوعات: ادبیات شعری اهل بیت(ع)  لینک ثابت




نوشیدن آب 7 سنت دارد .

1- بدست راست .

2 - بطرف قبله .

3 -نشستن به زمین .

4 - بسم الله گفتن .

5 - بطرف آب نگاه کردن .

6 - به سه نفس نوشیدن .

7 - شکر الحمدالله گفتن .

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


...


گويند که هنگام اذان دست به دامان خدا باش

 

و مشغول دعا باش

 

که باز است به درگاه الهی در رحمت

 

شده ام غرق اجابت

 

و گفتم به خدا

 

بین تو دعایم

 

که دلتنگ اذان حرم کرب و بلایم

موضوعات: مناجات نامه  لینک ثابت




 با اسم تو در بین خوبان تاختم عمری

از خود برای دیگران بت ساختم عمری

 

هی کنگره با اسم تو هی سکه و تندیس

می بردم و غافل از این که باختم عمری

 

آقا ببخشم چون به جای وصف رفتارت

تنها به وصف صحن تو پرداختم عمری

 

خورشید هشتم از شکوه بیکران تو

تنها به یک گنبد نگاه انداختم عمری

 

حالا چگونه من بگویم عاشقت هستم؟!

آری منی که عشق را نشناختم عمری.

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




طهران در آخرالزمان از زبان معصوم علیه السلام

 

بدان ای مفضل در حوالی ری کوه سیاهی ست که در دامن ان شهری بنا شده است که طهران نامیده شود و ان است زورا که قصرهایش مثل قصرهای بهشت و زنهایش مثل حور العین است.

 

به گزارش مشرق، درباره تهران و ری و زورا که برخی از محدثین آنرا تهران نامیده اند روایاتی زیادی آمده است که بخشی از آنها را محمودی گلپایگانی در کتاب پیرامون ایران و طهران جمع آوری کرده اند.

 

در همین رابطه در منتخب التواریخ ص 875 آمده است:

امام صادق علیه السلام فرمودند : 

ای مفضل ایا میدانی زورا کجا واقع شده است؟ 

عرض کردم خدا و حجتش داناترند. 

فرمود :بدان ای مفضل در حوالی ری کوه سیاهی ست که در دامن ان شهری بنا شده است که طهران نامیده شود و ان است زورا که قصرهایش مثل قصرهای بهشت و زنهایش مثل حور العین است بدان ای مفضل ان زنها متلبس به لباس کفار میشوند ودر هیئت ظالمان میباشند و به محل سکونت شوهر ها کفایت نمیکنند و از ایشان درخواست طلاق میکنند و مردها به مردها و زنها به زنها اکتفا میکنند و مردها شبیه به زنها و زنها شبیه به مردها میشوند پس اگر تو بخواهی دینت را حفظ کنی پس دراین شهر سکونت مکن و مسکن برای خود قرار مده چون محل فتنه است پس از انجا به قله کوهها و از سوراخی به سوراخی مثل روباه و بچه اش فرار کن.

 

همچنین در مناقب العتره ابن فهد حلی آمده است:

رسول خدا صل الله علیه واله وسلم فرمودند : 

وای بر امت من از شورای کبری و شورای صغری 

عرض شد این دو شورا چه وقت خواهد بود؟ 

فرمود شورای کبری بعد از وفات من برای غصب خلافت برادرم و حق دخترم برپا خواهد شدو شورای صغری در غبیت کبری و در زورا (تهران) برای تغییر سنت من و تبدیل احکام واقع خواهد شد.

در کنز العمال ج۱۴ ص ۲۲۹ نعمان بن بشیر روایت کند که : پیش از ساعت ظهور فتنه هایی بروز میکند همچون اینکه شب تار باشد و شخص در صبح مومن بوده و چون شب فرا رسد کافر گردد و یا شب کند در حالی که مومن بوده و صبح کند در حالی که کافر شده استو گروهی دین و اخلاق خود را هب متاعی ناچیز از دنیا بفروشند.

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


...


خداوند متعال به حضرت موسی وحی کرد، آیا اصلا برای من کار کرده ای؟

موسی(علیه السلام) گفت:
خدایا برایت نماز خوانده ام، روزه گرفته ام، صدقه داده ام، و برایت ذکر گفته ام…

خداوند فرمود:
????نماز دلیل و راهنمایی برای عبور از صراط است،
????روزه برای تو سپر در مقابل آتش است
????و صدقه در روز قیامت برای تو سایه است،
????و ذکر نوری است که بوسیله آن هدایت می شوی،
????پس چه کاری برای من کرده ای؟

موسی گفت مرا به کاری که برای توست راهنمایی کن…

خداوند فرمود :
????آیا هرگز بخاطر من کسی رو دوست داشته ای؟
????یا کسی را به خاطر من دشمن داشته ای؟

پس موسی دانست از محبوب ترین اعمال ،

دوستی در راه خدا و دشمنی در راه خداست.

 

بحارالانوار ج 69 ص 252

 

برگرفته از کتاب احادیث الطلاب آیت الله مجتهدی

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




#خنده

خنده چگونه باعث شفاي بدن می شود

 

آندورفين ها مواد شيميايي اي هستند كه وقتي مي خنديم در مغز آزاد مي شوند. آن ها همان تركيب شيميايي مورفين را دارند و ضمن اين كه اثر آرام بخشي روي بدن مي گذارند، سيستم ايمني بدن را تقويت مي كنند.اين امر توضيح مي دهد كه چرا آدم هاي شاد به ندرت بيمار مي شوند در حالي كه كساني كه مدام گله و شكايت مي كنند اغلب اوقات بيمار هستند…!

منبع: كتاب زبان بدن 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 

 "دلت پاک باشه”

بعضی ها ميگن: ‌ بابا دلت پاک باشد!

➖ جواب از قرآن:
آنکس که تو را خلق کرده است ، اگر فقط دل پاک کافی بود فقط میگفت آمنوا]
در حالیکه گفته :
[آمَُنوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات]

یعنی هم دلت پاک باشد ، هم کارت درست باشد 


 اگر تخمه کدو را بشکنی و مغزش را بکاری سبز نمی شود .
پوستش را هم بکاری سبز نمی‌شود . مغز و پوست باید با هم باشد .

✅ هم دل ؛ هم عمل !!

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




☘????☘فایده????از معجزات زیارت عاشورا????

 

مرحوم آیت الله دستغیب در کتابش می فرمایند :

☘✨علامه شیخ حسن فرید گلپایگانی از استاد خود مرحوم آیة اللّه شیخ عبدالکریم حائری یزدی نقل فرمود:

☘✨ اوقاتی که در سامراء مشغول تحصیل علوم دینی بودم اهالی سامراء به بیماری وباء و طاعون مبتلا شدند و همه روزه عده ای می مردند روزی به همراه جمعی از اهل علم در منزل استادم مرحوم سیّد محمّد فشارکی بودیم، ناگاه میرزا محمّد تقی شیرازی تشریف آوردند و صحبت از بیماری وباء شد که همه در معرض خطر مرگ هستند.

 

مرحوم میرزا فرمود:
اگر من حکمی بدهم آیا لازم است انجام شود یا نه ؟
همه اهل مجلس تصدیق نمودند که بلی .

☘✨سپس فرمود:
من حکم می کنم که شیعیان ساکن سامراء از امروز تا ده روز همه مشغول خواندن زیارت عاشوراء شوند و ثواب آنرا هدیه روح شریف نرجس خانم والده ماجده حضرت حجة بن الحسن (عج) نمایند تا این بلاء از آنها دور شود اهل مجلس این حکم را به تمام شیعیان رساندند و همه مشغول زیارت عاشوراء شدند.

از فردای ختم، تلف شدن شیعه متوقف شد و همه روزه غیر شیعی ها می مردند به طوریکه بر همه آشکار گردیده برخی از آنها از آشناهای خود از شیعه ها پرسیدند: سبب اینکه دیگر از شما تلف نمیشوند چیست ؟

 

به آنها گفته بودند:
زیارت عاشوراء، آنها هم مشغول شدند و بلاء از آنها هم بر طرف گردید.

☘✨علامه فرید فرمودند:
وقتی گرفتاری سختی برایم پیش آمد فرمایش آن مرحوم بیادم آمد و از اول محرم سرگرم زیارت عاشوراء شدم روز هشتم بطور خارق العاده برایم فرج شد.

 

داستان های شگفت، مرحوم آیت الله دستغیب

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


...


✍ دو نفر از مشركان به نام رفاعه و سوید اظهار اسلام كردند، ولى جزء منافقان شدند. بعضى از مسلمانان با آنها رفت و آمد داشتند. آیه نازل شد:

???? «یا ایها الذین آمنوا لاتتخذوا الذین اتخذوا دینكم هزواً ولعبا… اولیاء… اذا نادیتم الى الصلوة اتخذوها هزواً و لعبا» ????(مائده/57-58)

اى مؤمنین! كسانى كه دین شما را به بازى گرفته‏ اند، دوست خود قرار ندهید، آنان كه چون شما نداى نماز (اذان) سر مى ‏دهید آن را به بازى مى‏ گیرند.

????در این دو آیه، ابتدا مى‏ فرماید: آنان دین شما را به بازى مى ‏گیرند. سپس مى‏ فرماید: آنان اذان را به بازى مى‏ گیرند. پس معلوم مى‏ شود كه اذان و نماز عُصاره و چهره دین است.

 

 کتاب 114 نکته درباره‌ی نماز، محسن قرائتی

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


...


#حدیث

امام(عليه السلام) به كسى كه زياد مدح او كرد ولى در دل وى را متهم مى ساخت، فرمود: «من كمتر از آن هستم كه تو مى گويى (و بر زبانت جارى مى سازى) و بالاتر از آنم كه در دل دارى

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




قایقی ساخته ام..

جنسش از راز و نیاز

بادبانش از صبر، دکلش از ایمان

در شبی مهتابی _

سفری دور و دراز، می کنم از لب دریا آغاز

دل به امواج بلا خواهم داد…

اگرم ساز مخالف زند و باد به همراهی طوفان خواهد

که مرا منصرف از راه کند

راه بیراهه کند، مضطر و درمانده کند

.. باکی نیست

من به همراه دعایی دارم

و به دل قطب نمایی دارم

و اگر در طی راه،،

به عنادی شکند زورق امید مرا گردابی

.. باز اندوهی نیست

بازوانی دارم

میزنم آب و شنا می کنم و میدانم

که «« خدایی »» دارم

** که اگر خسته شدم دست گیرد بی شک

و به ساحل برساند به یقین *

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




اينم برا عاشقای آقا اميرالمؤمنين…

 

 

ﺑﺎ ﺍﺫﺍﻥ ﺣﺮﻣﺖ ﺍﺷﮏ ﭼﮑﯿﺪﻥ ﺩﺍﺭﺩ

ﻫﻢ ﻋﻠﯽ ﻫﻢ ﻭﻟﯽ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺵ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺩﺍﺭﺩ

.

ﺍﯼ ﺧﺪﺍ، ﺣﺐ ﻋﻠﯽ ﺍﻫﻞ ﺗﻤﻨﺎ ﺭﺍ ﺑﺲ

ﺍﺯ ﺩﻭ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺗﻮ ﺍﯾﻮﺍﻥ ﻧﺠﻒ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﺲ

.

ﯾﺎ ﻋﻠﯽ ﮔﻮﺷﻪ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻧﮕﺎﻫﻢ، ﺁﻫﻢ

ﭼﻘﺪﺭ ﺍﺷﮏ ﺑﺮﯾﺰﻡ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ

.

ﭼﻪ ﺧﻮﺵ ﺍﺳﺖ ﺑﯿﻦ ﺭﻭﺍﻕ ﺗﻮ ﺯ ﭘﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ

ﺻﺪ ﻭ ﺩﻩ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺍﯾﻮﺍﻥ ﻧﺠﻒ ﺟﺎﻥ ﺩﺍﺩﻥ

.

ﻣﻦ ﻣﺴﮑﯿﻦ ﭼﻪ ﯾﺘﯿﻤﺎﻧﻪ ﺍﺳﯿﺮﺕ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ

ﻭﻣﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﮔﻞ، ﻓﺮﺵ ﺣﺼﯿﺮﺕ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ

.

ﯾﺎﺩ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮ ﻭ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮﺕ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ

ﻭﺯ ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻏﺪﯾﺮﺕ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ

.

ﺷﯿﻌﻪ ﻭ ﺻﺒﺢ ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﻭ ﺗﻮﻻﯼ ﻋﻠﯽ

ﺷﯿﻌﻪ ﻭ ﻭﻗﺖ ﻣﺪﺩ ﻧﺎﻡ ﺩﻻﺭﺍﯼ ﻋﻠﯽ

.

ﺷﯿﻌﻪ ﻭ ﻋﺎﻗﺒﺖِ ﻋُﻤﺮ ﻭ ﺗﻤﺎﺷﺎﯼ ﻋﻠﯽ

ﺷﯿﻌﻪ ﻭ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﭘﺪﺭﯼ ﻫﺎﯼ ﻋﻠﯽ

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


...


آیت الله نجفی قوچانی:

در صحن امام حسین ع نشستم.

دیدم ساعت صحن شروع کرد به زدن.

در عالم مکاشفه خواستم بفهمم چه می گوید.

شنیدم 10 مرتبه با صدای ظریف و لطیفی می گوید:

 هَلْ مِنْ ناصِر یَنْصُرُونی؛

آیا کسی هست مرا یاری کند؟

با خودم گفتم ببینم چه کسی به این درخواست جواب می دهد.

ناگهان دیدم ساعت حرم حضرت عباس ع شروع کرد به زنگ زدن.

گوش دادم؛ شنیدم 10 مرتبه گفت: لبیک… لبیک…

 

”برگرفته از کتاب سیاحت شرق”

 

 

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




وقتی که خاتم انبیا و موکب همایون, حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی (ص) از جنگ (سکاسک و سکون ) با فتح و با خوشحالی و با غنائم مفصل مراجعت نمودند, به زمین شورزار و بی آب و علفی رسیدند که در آن صحرا , صدایی جز عفاریت جنیان و فریاد غولان بیابان شنیده نمی شد. سپاه پیغمبر از شدت گرما و حرارت چشمانشان تار شده بود پس به خدمت حضرت پناه بردند , حضرت فرمود : آیا کسی از شما این منطقه را می شناسد؟ شخصی به نام ( عمر ابن امیه ضمری) به خدمت حضرت عرضه داشت : یا رسوال الله! من کاملا این وادی را می شناسم و مکرر با اسبان راهوار از این منطقه عبور کردم , در این بیابان هیچ پناهگاهی وجود ندارد و هیچ لشگری به این صحرا نیامده جز آنکه صدمات طاقت فرسا نصیبشان گردید , زیرا این مکان مقام جنیان متمرد و مسکن شیاطین و محل عبور و مرور ابلیس می باشد. این وادی را (( کثیب ازرق )) می نامند , بیابانی است بسیار خوفناک , مسلمانان وقتی که مطلع شدند بیشتر روی به حضرت آوردند و راه نجات از آن منطقه را تقاضا نمودند.

یامبر اکرم فرمود : آیا کسی هست که نشانی از آب دهد و من برای او در حضور الهی ضامن بهشت شوم ؟ باز (( عمر ابن امیه )) عرض کرد : یا رسوال الله! در این بیابان چاهی است که آن را (( بثر ذات العلم )) می نامند , آبش سردتر از برف است. اما , احدی قادر نیست از آن استفاده کند! زیرا آن چاه محل اجتماع جن و عفریت هاست که آنها بر سلیمان ابن داود (ع) تمرد کردند, و مردم را از آن آب منع می کنند, سواری در آنجا منزل نمی کند مگر آنکه او را هلاک می کنند و لشگری به آنجا وارد نمی شود مگر آنکه اکثر آنها را می سوزانند. نقل کرده اند که : (( تبع یمانی )) در این وادی منزل کرد که ده هزار نفر از سواران او را سوزاندند, (( برهام ابن فارس )) , پیاده شد و جمع کثیری از لشکر او تلف شدند, (( سعد ابن برزق )) لشگر کشید و بیست هزار از سواران او از بین رفتند و هم اکنون نیز کله های قربانیان, مثل تخم شتر مرغ در اطراف چاه پراکنده است. حضرت فرمود : (( لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم و افوض امری الی الله )) بعد امر فرمود, مسلمانان پیاده شوند و خیمه ها را برپا نمودند, حرارت زمین و هوا دقیقه به دقیقه بیشتر می شد. لشگر همه به آب احتیاج مبرم داشتند , حضرت در بین لشگر با صدای بلند می فرمود : ای معاشر مسلمین کیست از شما بر سر آن چاه برود و از برای ما خبری بیاورد تا من _ پیش خدا _ بهشت را برای او ضمانت کنم.

پس (( ابوالعاص ابن ربیع )) که برادر رضاعی حضرت پیامبر بود , عرض کرد : یا رسول الله ! این افتخار را به من مرحمت کن , زیرا یک مرتبه دیگر هم من به همراه جمع کثیری بر سر این چاه رفته بودیم, چون بر سر چاه رسیدیم عفریتی عظیم از چاه نمودار شد هر کس از ما که اسب تندر داشت نجات یافت , مابقی هلاک شدند, اما یا رسول الله! من آنروز هنوز به اسلام مشرف نشده بودم, الحمدلله خداوند ما را به وجود مسعود شما هدایت فرمود و از برکت دین مقدس اسلام امیدوارم آسیبی به من نرسد حضرت دعای خیر در حق (( ابوالعاص )) فرمود و اجازه رفتن داد و ده نفر از شجاعان و دلیران برجسته سپاه را همراه (( ابوالعاص )) فرستادند, همه اینها با تجهیزات کامل روانه شدند, وقتی که به نزدیک چاه رسیدند, ناگاه عفریتی از میان چاه, مانند نخله سیاه , تنوره کشان یر به آسمان کشید, چشمها مانند طشت پر از آتش و دهانش را مانند غار افراسیاب گشوده و شعله آتش به جای نفس از دهان او بیرون می آمد, در آن وقت تمام بیابان را آتش و دود احاطه کرد, مانند رعد قاصف سیحه بر می کشید و زمین از هیبت لرزه او به لرزه در آمد که در آن لحظه مسلمانان خواستند فرار کنند که (( ابوالعاص ابن ربیع )) فریاد بر آورد که (( یا اخوانی , من الموت تهربون ؟ )) یعنی (( ای برادران , آیا از مرگ فرار می کنید؟ ))   در جای خود بایستید و مرا با این عفریت تنها بگذارید از بر او ظفر یافتم مقصود حاصل است والا سلامم را به رسول خدا برسانید ..

پس ابوالعاص , شمشیر بر کشید و قدم جرات پیش نهاد, آن عفریت فریاد کشید: کیستید و برای چه آمده اید ؟ آیا نمی دانید در این مکان پادشاهان جن و متمردان عفاریت جمعند که همه آنها از فرمان سلیمان (ع) سرکشی کرده و از گردنکشان و دلیرانند !!!

ابوالعاص فریاد کشید :   یعنی :

ما بزرگان مکه و حرمیم معدن جود و صاحب کرمیم

دوستان خدای رحمانیم امتان رسول و سبحانیم

سرور انبیا و تاج امم روشنی بخش جمله عالم

گفته ما را محمد (ص) عربی سفته دری ز لعل تشنه لبی

آب از چاه جنیان آریم جان جنی ز تن برون آریم

…………………..

یاران گفتند: کلام ابوالعاص, تمام نشده بود که دیدیم عفریت صیحه ای از جگر کشید و خود را بر روی ابوالعاص انداخت, ابوالعاص را مانند گنجشک در چنگال باز دیدیم, فقط صدای وی را می شنیدیم که می گفت: (( بلغوا سلامی علی رسوال الله )) یعنی (( یاران! سلامم را به رسوال خدا برسانید ))… ما از ترس فرار کردیم, بعد دیدیم آن عفریت به چاه رفت. برگشتیم و جنازه (( ابوالعاص )) را که مثل ذغال سیاه شده بود در سر چاه دیدیم , بر سر جنازه نشسته, گریه نمودیم. در همین حال از میان چاه غلغله و هیاهو بلند شد, گروه گروه صورتهای عجیب و غریب بیرون می آمد , ما همه پا به فرار گذاشتیم و به حضور پیامبر اکرم رسیدیم . دیدیم که جبرئیل خبر شهادت (( ابوالعاص )) را به پیامبر رسانده و آن بزرگوار گریه می کند , بعد فرمود : به آن خدایی که روح محمد در قبضه قدرت اوست, الان روح ابوالعاص, در حوصله مرغ سبزی است که در بهشت می خرامد, اصحاب هم آرزو می کردند که کاش ما به جای ابوالعاص بودیم.

در آن زمان, حضرت امیر المومنین برای ماموریت مهمی از لشگر عقب مانده بود وقتی که رسید , (( عمر ابن امیه ضمری)) به استقبال آن حضرت شتافت و جریان شهادت ابوالعاص را به را به حضرت تسلیت گفت , اشک از چشم مبارکش جاری شد و بعد به حضور پیامبر اکرم رسید و آن مصیبت را گرامی داشت , پیامبر فرمود :

فعلا ابوالعاص , با بدن سوخته در کنار (( بئر العلم )) افتاده است و خاکهای بیابان بر روی او می ریزد حضرت امیر عرض کرد :چاکران اگر کم شوند چه غم از سر تو مباد, مویی کم شود

قربانت گردم فکری برای مسلمانان دیگر بفرمائید تا از تشنگی هلاک نشوند , آیا اذن می دهید که من بروم و از چاه (( ذات العلم )) آب بیاورم ؟ , چون جبرئیل از طرف خداوند به پیامبر اطلاع داده بود که این طلسم باید به دست علی شکسته شود لذا پیامبر فرمود : یا ابالحسن: برو به سوی آن چاه که خدای تعالی , حافظ و ناصر تو است و لکن باید با تو جماعتی هم باشند, مخصوصا آنها که با ابوالعاص بودند.

بعد حضرت پیامبر (ص) , علم نصرت را با دست مبارک خود به حضرت علی (ع) داد و آن حضرت را مشایعت کرده و دستهای مبارک را به آسمان بلند نموده و دعا کرد و بر گشت . امام (ع) می رفت و یاران ملازم رکابش بودند, وقتی که از لشگرگاه دور شد پرچم را با دست مبارک باز کرده و همه یاران را در زیر آن قرار داد و رجزی می خواند تقربا با این مضمون : (( رسول خدا با دست مبارک پرچم پر افتخار اسلام رابه من عطا کرد و امر فرمود تا با هر کافر و متمرد مقاتله کنم تا در مقابل دستور الهی و رسالت پیامبر , سر فرود آرد , منم علی ابن ابی طالب , منم این عم رسول خدا, منم ناصر دین خداوند )).

 

وقتی که به نزدیک چاه رسیدند دستور داد یاران قرآن بخوانند و خود حضرت آیه مبارکه : (( قد جاء الحق وزهق الباطل ان الباطل کان زهوقا )) را می خوانند. یعنی (( حق آمد و باطل از بین رفت)).

عمر ابن امیه, می گوید : از صدای رعد آسای امیرالمومنین , زمین به لرزه در آمده بود , ناگاه عفریتی که قاتل ابوالعاص, بود سر از چاه بیرون آورد :

دهن باز کرد چو غار سیاه چو تندر بپوشید رخسار ماه

هوا تیره گون کرد از دود و دم ز آتش علم سر ز ذات العلم

گفت کیستید ؟ آیا ندانستید که کسی به اینجا قدم ننهاده مگر آنکه هلاک شده ؟ این سرهای انسانی را در کنار چاه نمی بینید؟ چرا عبرت نمی گیرید!؟

امیر المومنین (ع), نهیب زد و نعره کشید : ای شیطان مردود و ای جن مرطود, منم هلاک کننده دلیران, منم متفرق کننده لشگرها, منم مظهر العجایت, منم علی ابن ابیطالب , منم پسر عم مصطفی, چون آن عفریت این کلمات را شنید بر امام حمله کرد می خواست کاری که با ابوالعاص, کرده بود با آن حضرت نیر انجام دهد. راوی گوید : دیدم حضرت مبادرت نمود و با ذوالفقار یک ضربت هاشمیه بر او زد, ما گمان کردیم آسمان به زمین آمد ناگاه دیدیم آن عفریت مثل دو قطعه کوه در چاه افتاد, امام رو به یاران فرمود :

(( هلموا الی بالقرب و الروایا ))

(( یعنی : مشکها را پیش آرید ))

( قیس ابن سعد عباده )) گوید : به آن خدایی که ما را آفرید, وقتی که آن مشکها را آوردیم , دیدیم از غیرت اسد اللهی حضرت , غضب بر چهره اش ظاهر گشته که زهره شیر از دیدن آن آب می شود. در این وقت صورتهای مختلف و صداهای بلند از چاه برخواست , عفاریت اجنه, بیرون آمدند و آتش می پراکندند , دهانه چاه مانند نیران شده بود که شهاب فوران می کرد , تمام بیابان را دود فرا گرفت , در میان دود, صورتهای سیاه جن و شیاطین نمایان بود , از هیبت و رعب نزدیک بود روح از بدن ما بیرون آید.

امیر مومنان با صدای بلند فریاد زد : (( یا معشر الجن و الشیاطین )), آیا بر ولی خدا سرکشی می کنید و با صورتهای گوناگون ما را می ترسانید, خداوند به شما فرموده به این صورت درآیید و با من ستیز کنید, یا به خدا افترا می بندید ؟, اکنون من که ولی و قادر ذوالمن هستم , شما را به آتش شمشیر خود می سوزانم.

پس آن بزرگوار شروع کرد به خواندن آیاتی از قرآن کریم, (( قیس ابن سعد )) می گوید: به خدا قسم , حضرت آنقدر از عزائم و سوره های محترقات و قارعات و محکمات قرانیه, قرائت کرد و به صورت آنها دمید, دیدم کم کم دودها و شراره ها و صورتها و صوتها معدوم شد, پس حضرت مرا را پیش طلبید بر سر چاه آمدیم, دلو ریسمان به دست مبارک گرفت و در چاه افکند, هنوز به وسط چاه نرسیده بود که ریسمان را قطع کردند و دلو خالی را بیرن انداختند , غضب از سیمای حیدر کرار آشکار شد و سر میان چاه کرده , فرمود : ای جنی که ریسمان دلو , ولی الله را بریدی و بیرون انداختی , خود بیرون بیا تا سزای عمل خود را ببینی, ناگاه عفریتی چون کوه , با صورت عبوس و چشمهای برافروخته از چاه بیرون آمد. امام فرصت نداد که حمله کند, با صاعقه آتشبار چنان بر کمرش زد که آن چنار تناور را به دو نیم ساخت, و دلو دیگر را به چاه انداخت و به صورت بلند این رجز را به گوش جنیان رساند :

انا علی انزع البطین اخرب هامات العدی بالسیف

ان تقطع الدلو لنا ثانیا اخربکم ضربا بغیر حیف

از قعر چاه, جواب حضرت را با گستاخی می دادند, باز حضرت دلو را به چاه افکند , همین که به آب رسید, طناب را قطع نموده و دلو را بیرون انداختند. امام _ علیه اسلام _ فرمود : ای شیاطین و جن, هر یک از شما که دلو را قطع نموده است باید به مبارزه بیرون آید, پس کسی بیرون نیامد.

در همین حال عفریتی از میان چاه فریاد زد: ای صاحب دلو عظیم الشان, که خود را از آل عدنان می شماری, اگر راست می گویی, ما که دلو تو را بیرون انداختیم, تو هم خود را به چاه بینداز, (( و لاح الغضب فی وجه علی بن ابی طالب )), غضب از سیمای مبارک علی نمایان شد فرمود ای گروه جن و شیاطین , آیا علی را از آمدن به میان چاه می ترسانید, پس آماده باشید که با ذوالفقار دو سر آمدم و رو به یاران کرد و فرمود : مرا به چاه فرو برید, مسلمانان به التجا و ناله در آمدند و عرض کردند : یا مولا, می خواهی خود را به دهان مرگ بیندازی, این چاه پایان ندارد, تو اینجا هلاک خواهی شد, ما جواب رسول خدا را چه بدهیم ؟

و به صورت حسنین چطور نگاه کنیم ؟

حضرت فرمود : شما را به حق رسول الله قسم می دهم که مرا به چاه فرو برید وگرنه خود را به چاه خواهم انداخت, اصحاب دیدند کلام حضرت قابل تغییر نیست و چاره ندارند, ریسمان به کمر حضرت بستند و وارد چاه کردند. (( قیس ابن سعد )), گوید : هنوز به وسط چاه نرسیده بود, ریسمان حیدر کرار را بریدند , آن حضرت را سرنگون کردند, ما چون چنین دیدیم صدای ناله ما بلند شد به اینکه : آه, پیامبر خدا مبتلا به غم شد و حسنین یتیم شدند, به سر و سینه زدیم گوش دادیم که صدایی از حضرت بشنویم, جز ولوله شیاطین و بانگ عفاریت و صدای اجنه چیزی به گوش نمی آمد, یقین به نابودی امیر المومنین نمودیم.

در این اثنا صدای رعد آسای امیر المومنین از چاه به گوش ما رسید که می فرمود: (( الله اکبر , جاء الحق وزهق الباطل )), بعد صداهایی می شنیدیم که می گفتند : ای پسر ابی طالب, امان بده ما را, صدای آن حضرت به گوش می رسید که: قسم به خدا برای شما نزد من امان نیست , تا اینکه به اخلاص بگوئید : (( لا اله الا الله , محمد رسوال الله )), و عهد و میثاق را با من محکم نمائید که بعد از این هر کس بر سر این چاه وارد شد که آب ببرد , مانع نشوید. در همین حال پیامبر اکرم (ص), نگران بود, جبرئیل وارد شد , سلام خدا را رساند و عرض کرد : خداوند می فرماید نگران نباش ما با چندین هزار ملائکه به حمایت و نصرت و حراست, پسر عمت علی (ع), اقدام کرده ایم اگر می خواهید بر سر چاه تشریف ببرید, مانعی نیست. حضرت فورا سوار شدند و با اصحاب به سوی چاه حرکت کردند, لکن از شوق گریه می کرد.

 ‪( قیس ابن سعد )) می گوید : ما که حیران, سر چاه مانده بودیم, دیدیم پیامبر اکرم تشریف می آورند لکن از چشمهای مبارک اشک می ریزد, ما وحشت کردیم که مبادا به امیر المومنین صدمه ای رسیده باشد, این منظره باعث شد ما همه به گریه افتادیم, پیامبر با همین وضع به دهنه چاه رسید در حالی که دود و شراره آنجا را فرار گرفته بود و صداهای مختلف باز شنیده می شد, جبرئیل نازل شد, عرض کرد: قربانت گردم, جزع مکن, خداوند می خواست فتح این چاه و قتل متمردان جن و شیاطین با دست نازنین علی انجام گیرد و این قضیه تا قیامت به نام مقدس وی باشد, والا خدای تعالی را ملکی است که در آن واحد تمام این گروه را قبض روح می کند اگر می خواهید, بخوانید علی را تا جواب بدهد به شما …

پیامبر به صدای بلند فرمود: یا علی! حضرت امیر از قعر چاه جواب داد: لبیک لبیک یا رسول الله! ناگاه دیدم علی بر سر چاه آمد و به قدمهای پیامبر افتاد, رسول خدا پیشانی حضرت علی را بوسید و فرمود: یا علی من خبر دهم که تو در چاه چه کردی, یا خود شما می گویی؟ امیر المومنین عرض کرد: یا رسول الله! چیزی بر شما مخفی نیست, شما بفرمائید.

از آن درج گوهر تکلم خوش است وز آن غنچه تر تبسم خوش است

قیس, گوید : ما غرق تعجب بودیم از این دو بزرگوار, جنگ امیر المومنین و رشادتهای او, و علم پیامبر که هر چه در زیر زمین پیش آمده بود خبر می داد.

پیامبر هر چه خبر می داد, علی (ع), تصدیق می کرد. حضرت فرمود: علی بیست هزار عفریت را از دم تیغ گذرانیدی, مابقی جنیان امان خواستند, تو گفتی : امان نیست مگر برای اهل ایمان, از روی صدق و اخلاص بگوئید : (( لا اله الا الله , محمد رسول الله , علی ولی الله )), و با من عهد کنید که کسی را از این چاه ممانعت نکنید, آنها قبول کردند و بیست و چهار هزار قبیله, طوایف جن مسلمان شدند و ایمان به خدا آوردند. چون تو سلطان آنها را کشته بودی, پسر آنها چون مسلمان شده بود تاج شاهی را بر سر او گذاشتی و نام او را (( زعفر )) نهادی و به جای پدر بر تخت نشاندی, حدود و شرایع دین را به آنها یاد دادی و بیرون آمدی, عرض کرد : بلی یا رسول الله, چنین است, سپس پیامبر اکرم دستور داد سپاه آمدند در نزدیکی چاه رحل اقامت انداختند و از آب آن چاه سیراب شدند و مرکبها را سیراب کردند و یک شبانه روز در آن مکان بسر بردند و فردای آن روز به سوی مدینه حرکت کردند

از این ماجرا چهل سال و اندی گذشت , زعفر زاهد, در بئر العلم, بساط نشاط گسترده و مجلس عیش و عروسی برای خود فراهم آورد و سلاطین جن و پری را دعوت کرده بود , ناگاه شنید از زیر تخت خود صدای گریه بلند است , گریه کننده دو نفر جنی بودند که بسیار حزین و سوزناک می گریستند , زعفر گفت: این چه وقت گریه است در هنگاه سرور و نشاط من ؟ شما چرا گریه می کنید ؟ گفتند ای امیر : چون تو ما را مامور کردی که به جهت امری به شهری برویم, موقع رفتن عبور ما به ((شط فرات )) افتاد که عرب آن را قاضریه و نینوا می خوانند. دیدیم در آن صحرا, لشگر بزرگی است که مستعد قتال هستند, برای اطلاع وارد بیابان شدیم, دیدیم در میان معرکه و میدان جنگ, حسین ابن علی, یعنی پسر آن بزرگواری که ما را مسلمان کرده, یکه و تنها ایستاده است تمام یاران و اعوان و انصارش کشته شده, خود آن حضرت به نیزه بی کسی تکیه نموده, دم به دم نظر به راست و چپ می اندازد

 و گاهی می فرماید: (( هل من ناصر ینصرنی )), آیا هست یاری کننده ای که مرا یاری کند و شنیدیم که اهل بیت و عیال او, صدای العطش به آسمان بلند کرده بودند, چون این واقعه را دیدیم, هر چه زودتر خود را به بئر العلم, رساندیم, تا تو را از ماجرا باخبر سازیم, اگر ادعای مسلمانی می کنی, قد مردانگی علم کن که الان پسر پیامبر را نامسلمانان می کشند.

زعفر تا این سخنان را شنید محزون گشت, تاج شاهی را بر زمین زد, لباس دامادی را از تنش در آورد و لباس جنگ پوشید, طوایف جن را با حربه های آتشی برداشت و از بئر العلم روی به کربلا آورد, زعفر نقل کرده : (( وقتی وارد زمین کربلا شدم لشگر چهار فرسخ تا چهار فرسخ را گرفته بود.از زمین تا آسمان صفهایی از اجنه و ملائکه, کروبین, جبرئیل, میکائیل, اسرافیل, هر یکی با چندین هزار ملائکه, و ملک ریاح (فرشته بادها), فرشته دریاها, فرشته کوهها, فرشته عذاب و ..با لشگرشان, منتظر گرفتن اجازه از حضرت بودند بعلاوه, ارواح یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر, از آدم تا خاتم, همه صف کشیده مات و متحیر مانده بودند.

تمامی موجودات و حقیقت کل اشیاء در کربلا بودند و همگی گریان, چه کربلا و چه غوغایی.. خاتم پیامبران (ص), آغوش خود را گشوده و به امام حسین (ع), می فرمود: (( پسرم! عجله کن! عجله کن! به راستی که مشتاق تو هستم )).

حسین بن علی _علیه اسلام, یکه و تنها در میان میدان, با زخمها و جراحات فراوان, پیشانی شکسته, با سری مجروح, با سینه ای سوزان و با دیده ای گریان, ایستاده بود و در هر نفسی که می کشید, از حلقه های زره خون می چکید, اما اصلا توجهی به هیچکدام از آن فرشتگان نمی کرد به من هم کسی اجازه نمی داد تا خدمت حضرت برسم ..

آه از آنروز که در دست بلا غوغا بود شورش روز قیامت به زمین برپا بود

خصم چون دایره گرد حرم شاه شهید در دل دائره چون نقطه پا بر جا بود

انبیا و رسل جن و ملایک هر یک جان به کف در بر شه منتظر ایما بود

همانطور که نظاره می کردم و در کار آنحضرت, حیران بودم, ناگاه دیدم آقا ,سر غریبی از نیزه بی کسی بلند کرد, از گوشه چشم نظری به من افکند , اشاره فرمود (( زعفر )) بیا, دیدم همه ملائکه متوجه من شدند. من لشگر خود را عقب نهاده , خودم به حضورش آمده , رکاب بوسیدم, فرمود کجا بودی, عرض کردم: قربانت شوم! در بئر العلم مجلس عیش داشتم به من خبر رسید, بدون درنگ با سی و شش هزار جن به یاری شما آمده ام, حضرت فرمود: (( زعفر )) زحمت کشیدی, شما جن و پری از آدمیزاد باوفاتر هستید, خدا و پیامبر از تو راضی باشد, خدمت تو مورد قبول درگاه حق باشد.. هر چه اصرار کردم اجازه نداد و فرمود : شما آنها را می بینید اما آنها شما را نمی بینند این کار از مروت به دور است. عرض کردم : ما هم به صورت انسان ظاهر می شویم, اگر کشته شدیم شهید می شویم..فرمودند : زعفر , من از زندگی دنیا دل آزرده هستم این خواست خداست و ما باید به لقای حضرت دوست برسیم, اگر من در جای خود بمانم خداوند به وسیله چه کسی این مردم را مورد امتحان قرار دهد و از کردار زشتشان آگاه سازد ؟

زعفر آمد با سپاه بی شمار درحضور آن ولی کردگار

ایستاد از دور با صد احترام کرد با سلطان مظلومان سلام

عرض کرد این خسرو دنیا و دین بنده درگاه, زعفر را ببین

هست حاضر زعفرت با این سپاه بهر یاری ای غریب بی پناه

اذن فرما بر سپاه جنیان تا بگیرند داد تو از کوفیان

لشگر جن هست از جان یاورت اذن ده گیرند خون اکبرت

این فرات از چه به رویت بسته اند اهل بیتت از عطش دل خسته اند

اذن ده بر لشگر حق از کرم تا رسانند آب بر اهل حرم

ذاکرا رو در پناه طاهرین تا شود نام تو تاج الذاکرین

در کهنه دیر, دنیای فانی هرگز کس نماند جاودانی

من زنده باشم در سن پیری اکبر بمیرد در نوجوانی

به امر آن حضرت مایوسانه برگشتم وقتی به محل خود رسیدیم

بساط شادی را جمع کرده و اسباب عزا را فراهم کردیم, مادرم به من گفت پسرم چه می کنی ؟ کجا رفته بودی که اینچنین ناراحت برگشته ای ؟ گفتم مادر, پسر آن بزرگواری که ما را مسلمان کرد, اینک در کربلا تکه و تنها در مقابل لشگری عظیم از کوفیان است, من رفتم تا یاریش کنم اما آن حضرت اجازه نفرمود, و چون امر امام واجب بود بازگشتم..مادرم وقتی این سخنان را شنید, بر سر و صورت خود زد و گفت : ای فرزند! تو را عاق می کنم, من فردای قیامت در جواب مادرش حضرت فاطمه زهرا (س), چه بگویم؟, زعفر گفت : مادر! خیلی آرزو داشتم تا جانم را فدای آن حضرت کنم, ولی ایشان اجازه نفرمود, مادرم گفت : (( بیا برویم من همراهت می آیم و از امام اجازه جهاد می گیرم, مادرم جلو و من و لشگریانم از پشت سرش, دوباره به سوی کربلا حرکت کردیم )), و هنگاهی که به آنجا رسیدیم از لشگریان کفار, صدای تکبیر شنیدیم و چون نگاه کردیم دیدیم, که سر مبارک و درخشان آقا امام حسین (علیه السلام ), بالای نیزه است و دود و آتش از خیمه های حرم بلند است.

مادرم خدمت امام سجاد ( علیه اسلام ), رسید اجازه خواست تا با دشمنان آنان بجنگد ولی آن حضرت اجازه نداد و فرمود: (( در این سفر همراه ما باشید و در شبها اطفال ما را مواظبت کنید تا از بالای شتران بر زمین نخورند )) جنیان اطاعت کردند و تا سرزمین شام با اسیران بودند تا اینکه حضرت سجاد (علیه اسلام), آنها را مرخص فرمود ..

بعد از این واقعه زعفر لباس سیاه تنش می کنه و چنان محزون می شه که به هر چاله ای که می رسیده, به یاد مصیبت امام حسین (ع), آنقدر گریه می کرده که چاله پر از اشک می شده , زعفر آن یار وفادار و محب اهل بیت, ده سال قبل, دار فانی رو وداع گفت و به دیدار حضرت دوست شتافت و بعد از خود فرزندش (( سعفر )) جانشینی لایق برای پدر گشت .. در بسیاری از کشورهای مسلمان برای زعفر مجلس ختم برپا کردند, تو ایران نیز آقای خامنه ای با هشت هزار نفر براش مجلسی برگزار کردند ..الان هم, بیشتر اوقات هر وقت کسی رو جن می گیره او را به زعفر قسمش می دن تا ولش کنه ..

زعفر : سرور سینه ی خیر النساء سلام علیک

ستم رسیده دشت بلا سلام علیک

ملاذ ملجاء جن و بشر فدات شوم

کلید رحمت گنج خدا سلام علیک

امام : سلام من به تو ای نوجوان خوش سیما

تو کیستی ؟ ز کجا می رسی ؟ بگو با ما

تو کیستی که در این دشت ظلم بی پایان

سلام می کنی از مهر سوی مظلومان ؟

زعفر : من کمینه خادمی از خادمانت زعفرم

پادشاه جنیانم حضرتت را چاکرم

داشتم بر تخت شاهی تکیه بر عیش و طرب

بود اکنون از می ساقی کباب و ساقرم

از غم تنهایی و بی یاریت در کربلا

جنیان با صد فغان کردند زین خبر مخبرم

آمدم با لشگر خود تا فدایت جان کنم

منتظر در این بیابانند فوج لشگرم

گر بفرمایی مرخص از سنان جان ستان

این زمان یکسر دمار از کوفیان بر آورم

امام: وان یقین ای زعفر نیکو نهاد خوش لقا

کانچنین جنگ و جدالی را نه من اندر خورم

چون شما جنید و مسطورید اندر دیده ها

هست از انصاف دور هر چند من بی یاورم

یاوری کردی به اولاد پیمبر غم مخور

در صف محشر منت در پیش یار و داورم

باز گرد اینک تو با لشگر خدا یار تو باد

تا نبینی بی کس و بی یاور برند ای هنجرم

زعفر: این جنیان بگویند هنگام شور و شین است

تنها میان میدان سلطان مشرقین است …

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




بیانات مقام معظم رهبری در دیدار مسؤلان نظام :

 

در دعای شریف ابی‌حمزه [میخوانیم‌]:

اِرحَمنی صَریعاً عَلَی الفِراشِ تُقَلِّبُنی اَیدی اَحِبَّتی؛

این حالتی که برای همه پیش می‌آید و شاید خیلی‌ها این حالت احتضار و لحظات نزدیکی مرگ را در دیگران دیده‌اند؛

 من و شما در آن لحظات از خودمان اختیاری نداریم؛

هیچ‌کس در آنجا به ما نزدیک‌تر از خدا نیست.

وَ نَحنُ اَقرَبُ اِلیهِ مِنکُم وَ لکِن لا تُبصرِون؛

هیچ‌کس نمیتواند ما را در آن حالت، از آن ورطه‌ای که در مقابل ما است نجات بدهد، مگر عمل صالح و فضل الهی.

 عرض میکنیم در این دعا که «اللّهُمَّ ارحَمنی»؛ در آنجا ما را رحم کن.

وَ تَفَضَّل عَلَیَّ مَمدوداً عَلَی المُغتَسَلِ  یُقَلِّبُنی صالحُ جیرَتی؛

در هنگامی که بعد از مرگ ما را غسل میدهند، خدای متعال در آن حالت، رحمت خود را، فضل خود را شامل حال ما کند و به ما ترحّم کند.

 

 بی‌اختیار در اختیار دستهای غسل‌دهنده هستیم؛ این مال یکایک من و شما است؛ هیچ‌کداممان از این حالت دوری و فراغت نداریم؛ این برای همه‌ی ما پیش می‌آید. به یاد آن لحظه باشید.  

 

موضوعات: سخن بزرگان  لینک ثابت




پيامبر صلي الله عليه و آله :

إنَّ الشَّقِيَّ حَقَّ الشَّقِيِ مَن خَرَجَ مِنهُ هذَا الشَّهرُ و لَم يُغفَر ذُنوبُهُ ؛

. ميزان الحكمه ، ح 7458 .

پيامبر صلي الله عليه و آله :

بدبخت واقعى كسى است كه اين ماه را پشت سر گذارد و گناهانش آمرزيده نشود .

 

موضوعات: روایات  لینک ثابت


...


مادر در خواب پسر شهیدش را می‌بیند. پسر به او می‌گوید:«توی بهشت جام خیلی خوبه. چی می‌خوای برات بفرستم؟».

مادر می‌گوید:«چیزی نمی‌خوام؛ فقط جلسه قرآن که می‌رم، همه قرآن می‌خونن و من نمی‌تونم بخونم خجالت می‌کشم. می‌دونن من سواد ندارم، بهم می‌گن همون سوره توحید رو بخون.».

پسر می‌گوید:«نماز صبحت رو که خوندی قرآن رو بردار و بخون!».

بعد از نماز یاد حرف پسرش می‌افتد. قرآن را بر می‌دارد و شروع می‌کند به خواندن. خبر می‌پیچد. پسر دیگرش این‌را به عنوان کرامت شهید محضر آیت الله نوری همدانی مطرح می‌کند و از ایشان می‌خواهد مادرش را امتحان کنند. قرار گذاشته می‌شود. حضرت آیت‌الله نزد مادر شهید می‌روند. قرآنی را به او می‌دهند که بخواند. به راحتی همه جای را می‌خواند؛ اما بعضی جاها را نه.

میفرمایند:«قرآن خودت رو بردار و بخوان!».

مادر شهید شروع می‌کند به خواندن؛ بدون غلط. آیت الله نوری گریه میکنند و چادر   مادر شهید را می‌بوسند و می‌فرمایند:«جاهایی که نمی‌توانست بخواند متن غیر از قرآن قرار داده بودیم که امتحانش کنیم.».

شهید، حاج کاظم رستگار فرمانده لشکر 10 سید الشهدا

 

موضوعات: شهدا  لینک ثابت




پول دود کباب

فقیری از کنار دکان کباب فروشی میگذشت. مرد کباب فروش گوشت ها را در سیخها کرده و به روی آتش نهاده باد میزند و بوی خوش گوشت سرخ شده در فضا پراکنده شده بود. بیچاره مرد فقیر چون گرسنه بود و پولی هم نداشت تا از کباب بخورد تکه نان خشکی را که در توبره داشت خارج کرده و بر روی دود کباب گرفته به دهان گذاشت. او به همین ترتیب چند تکه نان خشک خورد و سپس براه افتاد تا از آنجا برود ولی مرد کباب فروش به سرعت از دکان خارج شده دست وی را گرفت و گفت: کجا میروی پول دود کباب را که خورده ای بده. از قضا ملا از آنجا میگذشت جریان را دید و متوجه شد که مرد فقیر التماس و زاری میکند و تقاضا مینماید او را رها کنند.

ولی مرد کباب فروش میخواست پول دودی را که وی خورده است بگیرد. ملا دلش برای مرد فقیر سوخت و جلو رفته به کباب فروش گفت: این مرد را آزاد کن تا برود من پول دود کبابی را که او خورده است میدهم. کباب فروش قبول کرد و مرد فقیر را رها کرد. ملا پس از رقتن فقیر چند سکه از جیبش خارج کرده و در حال که آنها را یکی پس از دیگری به روی زمین میانداخت به مرد کباب فروش گفت: بیا این هم صدای پول دودی که آن مرد خورده، بشمار و تحویل بگیر. مرد کباب فروش با حیرت به ملا نگریست و گفت: این چه طرز پول دادن است مرد خدا؟ ملا همان طور که پول ها را بر زمین میانداخت تا صدایی از آنها بلند شود گفت: خوب جان من کسی که دود کباب و بوی آنرا بفروشد و بخواهد برای آن پول بگیرد باید به جای پول صدای آنرا تحویل بگیرد.

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت


...


چشمه

در باغی چشمه‌ای‌بود و دیوارهای بلند گرداگرد آن باغ، تشنه‌ای دردمند بالای دیوار با حسرت به آب نگاه می‌کرد. ناگهان خشتی از دیوار کند و در چشمه افکند. صدای آب مثل صدای یار شیرین و زیبا به گوشش آمد. آب در نظرش شراب بود. مرد آنقدر از صدای آب لذت می‌برد که تند تند خشت‌ها را می‌کند و در آب می‌افکند. آب فریاد زد: های، چرا خشت می‌زنی؟ از این خشت زدن بر من چه فایده‌ای می‌بری؟…

تشنه گفت: ای آب شیرین! در این کار دو فایده است. اول اینکه شنیدن صدای آب برای تشنه مثل شنیدن صدای موسیقی رُباب است. نوای آن حیات بخش است، مرده را زنده می‌کند. مثل صدای رعد و برق بهاری برای باغ سبزه و سنبل می‌آورد. صدای آب مثل هدیه برای فقیر است. پیام آزادی برای زندانی است، بوی یوسف لطیف و زیباست که از پیراهنِ یوسف به پدرش یعقوب می‌رسید . فایدة دوم اینکه: من هر خشتی که برکنم به آب شیرین نزدیکتر می‌شوم، دیوار کوتاهتر می‌شود. خم شدن و سجده در برابر خدا، مثل کندن خشت است. هر بار که خشتی از غرور خود بکنی، دیوار غرور تو کوتاهتر می‌شود و به آب حیات و حقیقت نزدیکتر می‌شوی. هر که تشنه‌تر باشد تندتر خشت‌ها را می‌کند. هر که آواز آب را عاشق‌تر باشد. خشت‌های بزرگتری برمی‌دارد.

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




چند می فروشی؟

مرد کشاورزی یک زن نق نقو داشت که از صبح تا نصف شب در مورد چیزی شکایت میکرد. تنها زمان آسایش مرد زمانی بود که با قاطر پیرش در مزرعه شخم میزد. یک روز، وقتی که همسرش برایش ناهار آورد، کشاورز قاطر پیر را به زیر سایه ای راند و شروع به خوردن ناهار خود کرد. بلافاصله همسر نق نقو مثل همیشه شکایت را آغاز کرد. ناگهان قاطر پیر با هر دو پای عقبی لگدی به پشت سر زن و در دم کشته شد. در مراسم تشییع جنازه چند روز بعد، کشیش متوجه چیز عجیبی شد. هر وقت… یک زن عزادار برای تسلیت گویی به مرد کشاورز نزدیک میشد، مرد گوش میداد و بنشانه تصدیق سر خود را بالا و پایین میکرد، اما هنگامی که یک مرد عزادار به او نزدیک میشد، او بعد از یک دقیقه گوش کردن سر خود را بنشانه مخالفت تکان میداد. پس از مراسم تدفین، کشیش از کشاورز قضیه را پرسید. کشاورز گفت: خوب، این زنان می آمدند چیز خوبی در مورد همسر من میگفتند، که چقدر خوب بود، یا چه قدر خوشگل یا خوش لباس بود، بنابراین من هم تصدیق میکردم. کشیش پرسید، پس مردها چه میگفتند؟ کشاورز گفت: آنها می خواستند بدانند که آیا قاطر را حاضرم بفروشم یا نه

طنز

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




ﻋﻠﯽ ﺷﺎﻩ ، ﻋﻠﯽ ﻣﺎﻩ

ﻋﻠﯽ ﺭﺍﻩ ، ﻋﻠﯽ ﻧﺼﺮ ﻣﻦ ﺍﻟﻠﻪ

ﻋﻠﯽ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﯼ ﻫﺮ ﺩﻝ ﺁﮔﺎﻩ

ﻋﻠﯽ ﺣﺼﻦ ﺣﺼﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ

ﻋﻠﯽ ﻋﯿﻦ ﯾﻘﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ

ﻋﻠﯽ ﺟﺒﻞ ﻣﺘﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ

ﺑﻪ ﮐﻮﺭﯼ ﺩﻭ ﭼﺸﻢ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺧﻠﻖ

ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ ﺍﺳﺖ

ﻋﻠﯽ ﮐﺎﺷﻒ ﻫﺮ ﻏﻢ

ﻋﻠﯽ ﺑﺮ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﻫﻢ

ﻋﻠﯽ ﺫﮐﺮ ﻟﺐ ﻋﯿﺴﯽ ﻣﺮﯾﻢ

ﻋﻠﻰ ﻫﺴﺘﯽ ﺧﺎﺗﻢ

ﻋﻠﯽ ﺑﺮﮒ ﺑﺮﺍﺕ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺧﻠﻖ

ﺍﺯ ﺁﺗﺶ ﻭ ﺟﻬﻨﻢ

ﻋﻠﯽ ﺍﺻﻞ ﻭﺟﻮﺩ ﺍﺳﺖ ﻭ

ﻋﻠﯽ ﺭﻭﯼ ﺳﺠﻮﺩ ﺍﺳﺖ ﻭ

ﻋﻠﯽ ﻣﻌﺪﻥ ﺟﻮﺩ ﺍﺳﺖ

ﻋﻠﯽ ﺭﺍﺯ ﻭ ﻧﯿﺎﺯ ﺍﺳﺖ ﻭ

ﻋﻠﯽ ﺳﻮﺯ ﻭ ﮔﺪﺍﺯ ﺍﺳﺖ ﻭ

ﻋﻠﯽ ﻣﺤﺮﻡ ﺭﺍﺯ ﺍﺳﺖ ﻭ

ﻋﻠﯽ ﻣﻬﺮ ﻗﺒﻮﻟﯽ ﻧﻤﺎﺯ ﺍﺳﺖ

ﻋﻠﯽ ﺻﻮﻡ ﻭ ﺻﻼ‌ﺕ ﺍﺳﺖ ﻭ

ﻋﻠﯽ ﺑﺮﮒ ﻭ ﺑﺮﺍﺕ ﺍﺳﺖ ﻭ

ﻋﻠﯽ ﺣﺞ ﻭ ﺯﮐﺎﺕ ﺍﺳﺖ ﻭ

ﻋﻠﯽ ﺑﺮﮒ ﺑﺮﺍﺕ ﺍﺳﺖ ﻭ

ﺗﺠﻠﯽ ﺻﻔﺎﺕ ﺍﺳﺖ ﻭ

ﻋﻠﯽ ﺑﺎﺏ ﻧﺠﺎﺕ ﺍﺳﺖ ﻭ

ﻋﻠﯽ ﺣﯽ ﻭ ﻣﻤﺎﺕ ﺍﺳﺖ ﻭ

ﻋﻠﯽ ﺭﻣﺰ ﻋﺒﻮﺭ ﻭ ﻣﺮﻭﺭ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺻﺮﺍﻁ ﺍﺳﺖ ﻭ

ﻋﻠﯽ ﺳﺎﻗﯽ ﮐﻮﺛﺮ ﮐﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺁﺏ ﺣﯿﺎﺕ ﺍﺳﺖ.

 

 

موضوعات: ادبیات شعری اهل بیت(ع)  لینک ثابت




حاج اسماعیل دولابی می گفت: خدا یک تار، یک تور و یک تیر دارد. با تار، تیر و تور خودش، آدمها را جذب می کند. مجذوب خودش می کند. تار خدا، قرآن است .

نغمه های آسمانی است . خیلی ها را از طریق قرآن جذب خودش می کند. خیلی ها را با تور خودش جذب میکند. مثل مراسم اعتکاف و مراسم ماه رمضان و شب قدر. تیر خدا همان بارهای مشکلات است . غالب آدمها را از این طریق مجذوب خودش می کند . اولیاء خدا برای این مشکلات لحظه شماری می کردند.

 

موضوعات: سخن بزرگان  لینک ثابت




 

بازی دنیا زعمرم زود فرصت را گرفت

قبله ام گم شد کم آوردم لیاقت را گرفت

 

گریه و حال نماز صبح های من چه شد؟

خواب شیرین سحر فیض عبادت را گرفت

 

از صغیره شد شروع و به کبیره ختم شد

جرأت عاصی شدن از من خجالت را گرفت

 

یارفیق لا رفیق له حلالم کن اگر

بین ما بار گناهانم رفاقت را گرفت

 

نور مولا نیست دیگر درمیان سفره ام

بی خیالی در ادای خمس برکت را گرفت

 

نیم دین را به حیا دادند کارم سخت شد

مستی از انجام معصیت نجابت را گرفت

 

ذکر و استغفار و توبه دست جمعی بهتراست

باخت این شبها کسی که کنج عزلت را گرفت

 

مادری میگفت فرزند شهیدش عاقبت

درهمین ماه خدا اذن شهادت را گرفت

 

لذت افطار با خرمای نخل کربلاست

خوش بحال هرکه از زهرا زیارت راگرفت

 

یا غیاث المستغیثین گفت و پاسخ داده شد

نیزه ای روی لب خشکش اجابت را گرفت

 

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت




مردی چهار پسر داشت. آنها را به ترتیب به سراغ درخت گلابی ای فرستاد که در فاصله ای دور از خانه شان روییده بود:

 

پسر اول در زمستان، دومی در بهار، سومی در تابستان و پسر چهارم در پاییز به کنار درخت رفتند.

 

سپس پدر همه را فراخواند و از آنها خواست که بر اساس آنچه دیده بودند درخت را توصیف کنند . … پسر اول گفت: درخت زشتی بود، خمیده و در هم پیچیده.

 

پسر دوم گفت: نه.. درختی پوشیده از جوانه بود و پر از امید شکفتن….. پسر سوم گفت: نه.. درختی بود سرشار از شکوفه های زیبا و عطرآگین.. و باشکوهترین صحنه ای بود که تابه امروز دیده ام.

 

پسر چهارم گفت: نه!!! درخت بالغی بود پربار از میوه ها.. پر از زندگی و زایش!

 

مرد لبخندی زد و گفت: همه شما درست گفتید، اما هر یک از شما فقط یک فصل از زندگی درخت را دیده اید! شما نمیتوانید درباره یک درخت یا یک انسان براساس یک فصل قضاوت کنید: همه حاصل انچه هستند و لذت، شوق و عشقی که از زندگیشان برمی آید فقط در انتها نمایان میشود، وقتی همه فصلها آمده و رفته باشند!

 

اگر در ” زمستان” تسلیم شوید، امید شکوفایی ” بهار” ، زیبایی “تابستان” و باروری “پاییز” را از کف داده اید!

 

مبادا بگذاری درد و رنج یک فصل زیبایی و شادی تمام فصلهای دیگر را نابود کند!

 

زندگی را فقط با فصلهای دشوارش نبین ؛

 

در راههای سخت پایداری کن: لحظه های بهتر بالاخره از راه میرسند!

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




  سوظن وبد بینی

 

 

هیزم شکن صبح از خواب بيدار شد و ديد تبرش ناپديد شده … شک کرد که همسايه اش آن را دزديده باشد براي همين تمام روز او را زير نظر گرفت.

 

متوجه شد همسايه اش در دزدي مهارت دارد مثل يک دزد راه مي رود مثل دزدي که مي خواهد چيزي را پنهان کند پچ پچ ميکند.

آن قدر از شکش مطمئن شد که تصميم گرفت به خانه برگردد لباسش را عوض کند و نزد قاضي برود.

اما همين که وارد خانه شد تبرش را پيدا کرد.زنش آن را جابه جا کرده بود.

 

مرد از خانه بيرون رفت و دوباره همسايه را زير نظر گرفت: و دريافت که او مثل يک آدم شريف راه مي رود حرف مي زند و رفتار مي کند.»

 

امام علي(عليه السلام) به مالک اشتر :

 

اي مالک! اگر شب هنگام کسي را در حال گناه ديدي، فردا به آن چشم نگاهش مکن شايد سحر توبه کرده باشد و تو نداني

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




لحظه به لحظه، خود جوش زندگي كن.

 

فقط اين لحظه است.

 گذشته را بايد رها و فراموش كرد چون ديگر وجود ندارد.

نبايد در مورد آينده نگران بود چون هنوز نيامده است.

 

آنگاه آنچه باقي بماند اين لحظه بسيار زيباست.

در اين لحظه خوش باش!

با تمام وجود در اين لحظه زندگي كن

تا اين لحظه دروازه ورود خداوند شود.

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




دروازه های قلبم رابه روی خوبیها می گشایم

پروردگارا تو را سپاس میگویم که قدرت سکوت را به من عیان ساختی،

آرامشی که در هر گام بر من پدیدار میشود را سپاسگزارم

خداوندا یاریم کن بر کلامم مسلط باشم و با نارضایتی سکوت نکنم

حرفی را که بر زبان میرانم ناحق و خارج از عدل نباشد

آبرویی را بر آب و کاشانه ای بر باد ندهم،

بار الها! تو یاریم کن تا با کنایه غبار ناراحتی بر

روابطم،و با بی حرمتی چراغ دلی را به خاموشی ننهم،

ایزدا،عشق سرمایه هر انسان است،مرا سرمایه دار خوبیها قرار ده.

 

 

موضوعات: مناجات نامه  لینک ثابت




 خداوندا ،،،،،

 

حال که منت نهادی و در بامدادی دگر بیدارم ساختی و جانم دادی تا ببینم ، بشنوم ، بگویم و بدانم ، باز منت گذار و یاریم ده تا ببینم تمام آنچه را زیبا آفریدی.

 

 بشنوم فریاد سکوت بی پناهان را ،،،

 

 بر زبان برانم آنچه تو را خشنود می سازد و درک کنم رازهای آفرینش بی بدیلت را … 

 خدایا…….

 

برای خوب شدن و خوب ماندن اراده کرده ام اما بی نهایت بال پرواز نخواهم داشت ……

 پس یاریم ده تا همانی باشم که از خلقتم بر خود ببالی ..

 

موضوعات: مناجات نامه  لینک ثابت




امام زمان (عج) فرمودند:

 

درهاى سئوال از چيزهايى را كه براى شما مفيد نيست ببنديد و خود را در مورد دانستن چيزهاى غير لازم به زحمت نيندازيد، و درمورد تعجيل فرج زياد دعا كنيد زيرا كه موجب فرج خواهد شد.

(بحــــارالانوار 53 : 181)

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


...


حضرت امام خامنه ای :

 

↕ سعی کنید نماز را از حالت کسالت ‏آور برای خودتان خارج کنید ؛

  چون اگر نماز را از یک کار همین‏ طور از حفظی و به اصطلاح حالت طوطی ‏واری خارجش نکنیم ، یک چیز کسالت ‏آوری می‏شود ؛

  یعنی آدم باید بلند شود وضو بگیرد و برود یک کاری را که نمی‏داند چیست ، انجام دهد.

 اما اگر معانی این کلمات را بفهمید ، آن وقت خواهید دید که نماز اصلاً کسالت‏آور نیست ؛

  بلکه شوق ‏آور است و انسان به سوی نماز می ‏شتابد.

 

 

موضوعات: سخن بزرگان  لینک ثابت




میانبر رسیدن به خدا"نیت"است.

کارخاصی لازم نیست بکنیم.کافی است کارهای روزمره مان رابه خاطر خدا انجام دهیم.

اگر تو این کارزرنگ باشی ،شک نکن شهید بعدی تویی…

سردار عشق شهید محمد ابراهیم همت

 

موضوعات: شهدا  لینک ثابت




 

 

  امام صادق عليه السلام فرمودند:

 

اوَّلُ ما یُحاسَبُ بِهِ الْعَبْدُالصَّلاةُ، فَإ نْ قُبِلَتْ قُبِلَ سائِرُ عَمَلِهِ، وَ إ ذا رُدَّتْ، رُدَّ عَلَیْهِ سائِرُ عَمَلِهِ؛

 

اوّلین محاسبه انسان در پیشگاه خداوند پیرامون نماز است، پس اگر نمازش قبول شود بقیه عبادات و اعمالش نیز پذیرفته مى گردد وگرنه مردود خواهد شد.

 

 وسائل الشيعه : ج 4 ص 34 ح 4442.

 

موضوعات: سخن بزرگان  لینک ثابت




حضرت آیت الله محمّدتقی بهجت:

 

  داشتن وسایل راحتی و رفاه ، غیر از راحتی و رفاه و آرامش دل است

 

  اَلا بِذِکرِ اللهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ

 

 تنها وسیلۀ آرامش دل ، ذکرُ الله است.

 

  ولی ما بر اسباب تکیه می کنیم و از مسبّبُ الاسباب غافل هستیم.

 

 

موضوعات: سخن بزرگان  لینک ثابت




نهایت مردانگی این است که :

حواست به گلی که خدا سپرده دستت باشد ..

◄ المَرأَةٌ رَیحانَةٌ ►

را که درک کردی ..

 

اجازه ی گذر هیچ نگاهی به زیبایی گلت را نمی دهی ..

نه اینکه همه ی نگاه ها را کور کنی …! نه ..

دور گلت حصاری می کشی به زیبایی و امنیت آسمان …

شیعه علی بودن ؛ غیرت علی داشتن را می طلبد ..

 

و دنبال فاطمه بودن .. علی بودن را

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت


...


ﻣﯿﺸــــﻮﺩ

 

ﺭﻓﺖ ﻭ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺑﻪ ﻣﻘﺼـــــــﺪ ﺭﺳﯿــــــــﺪ  

ﻣﯿﺸــــﻮﺩ

 

ﺑﺎ ﺷﺘــــــﺎﺏ ﺭﻓﺖ ﻭ ﮔــــﻞ ﻫﺎﯼ ﮐﻨﺎﺭ ﺟــــــﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪ .

 

ﺣﯿﻒ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺎ !

 

ﺭﻫـــﮕﺬﺭ ﮐﻤﯽ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺗﺮ .

 

ﺍﯾﻨﺠـــــــﺎ ﺯﻧﺪﮔﯿــــﺴﺖ

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


...


نقص یا کمبود زیبایی در چهره یک فرد را اخلاق خوب تکمیل ميكند…

اما کمبود یا نبود اخلاق را، هيج چهره ی زیبایی نمی تواند تکمیل کند…

پایه و بنای شخصیت انسان ها بر کردارشان میباشد و زیباترین شخصیت ها متعلق به خوش اخلاق ترین انسان هاست..

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




آن چه موجب رنجش آدم ها از یکدیگر می شود، این است که :

 

غالبا ما آدم ها توقع داریم طرف مقابلمان، به تمام وقایع دنیا از زاویه ی دید ما نگاه کند !

 

در صورتی که درون هر آدمی، دنیای متفاوتی وجود دارد که با پذیرش این تفاوت ها، روابط شکل مناسب تری خواهند داشت …

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




مراقب باشیم ، صدایمان دیوار صوتی قلبی را نشکند.

 عیب آدمها رو داد نزن . اول شخصیت خودت رو ترور می کنی، بعد آبروی اونارو….

خداوند صدای ترک دلهارو زودتر از فریاد زبانها می شنود…

بهترین درسها را در زمان سختی آموختم….

و دانستم صبور بودن یک ایمان است و خویشتن داری یک نوع عبادت….

فهمیدم ناکامی به معنی تاخیر است نه شکست….

و خندیدن یک نیایش….

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




 

 

 مرحوم یحیی قزوینی این دعا را برا ی توسعه در رزق از استادی معتبر نقل کرده استاین دعا بعد از نماز صبح ده مرتبه خوانده شود

اللهُمَّ اقْذِفْ فی قُلُوبِ الْعِبادِ مُحِبَّتی وَ ضَمِّنِ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ رِزْقی وَ اَلْقِ الْرُّعْبَ فی

قُلُوبِ اَعْدائِکَ مِنّی وَ انْشُرْ رَحْمَتَکَ لِی وَ اتْمِمْ نِعْمَتَکَ عَلَیَّ وَ اجْعَلْها مُوصُولَةً بِکَرامَتِکَ اِیّایَ وَ اَوْزِعْنی شُکْرَکَ وَ اَوجِبْ لی الْمَزیدَ مِنْ لَدُنْکَ وَ لا تَنْسِنی ذِکْرَکَ وَ لا تَجْعَلْنِی مِنَ الْغافِلین

 

 حاشیه خلاصة الاذکار نسخه خطی

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




تو با شرافتي اگر….

آبروي ديگران را مانند آبروي خودت محترم بداني….

 

تو آزادي، اگر….

خودت را کنترل کني، نه ديگران را….

 

تو مهرباني، اگر….

وقتي ديگران مرتکب اشتباهي ميشوند، آنها را ببخشي….

 

تو شادي، اگر….

گلي را ببيني و بخاطر زيباييش خدا را شکر کني….

 

تو ثروتمندي، اگر….

بيش از آنچه نياز داري نداشته باشي….

 

و دوست داشتني هستي، اگر….

دردهايت تو را از ديدن دردهاي ديگران کور نکرده باشد…. “

اگر چنين است….

به بزرگيت افتخار کن.

هميشه،

دوستت دارم ها را….

دلخوری ها را….

نگرانی ها را….

به موقع بگوييد…

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




عروسکی که در پنج سالگی خراب شد و کلی غصه اش را خوردیم، در ده سالگی دیگر اصلا مهم نیست..

نمره امتحانی که در دبیرستان کم شدیم و آنقدر به خاطرش اشک ریختیم و روزگارمان را تلخ کرد در دوران دانشگاه هیچ اهمیتی ندارد و کلا فراموش شده است…

آدمی که در اولین سال دانشگاه آنقدر به خاطرش غصه خوردیم و اشک ریختیم و بعد فهمیدیم ارزشش را نداشته و دنیایمان ویران شد، در سی سالگی تبدیل به غباری از یک خاطره دور دور دور شده که حتی ناراحتمان هم نمیکند….

و چکی که برای پاس کردنش در سی سالگی آنقدر استرس و بی خوابی کشیدیم، در چهل سالگی یک کاغذ پاره بی ارزش و فراموش شده است…

پس یقین داشته باش که مشکل امروزت، اینقدرها هم که فکر میکنی بزرگ نیست…

این یکی هم حل می شود …

میگذرد و تمام میشود…

غصه خوردن برای این یکی هم همان قدر احمقانه است که درسی سالگی برای خراب شدن عروسک پنج سالگی ات غصه بخوری!!!!!

 همه مشکلات،همان عروسک پنج سالگی است…شک نکن!!

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ ! ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﮐﺎﺭ ﺗﻮ ﭼﻮﻥ ﻭ ﭼﺮﺍ ﮐﺮﺩﻡ

ﺧﻄﺎ ﮐﺮﺩﻡ …….

ﻭ ﮔﺮ ﺩﺭ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪﯼ ،ﺗﮑﯿﻪ ﺟﺰ ﺑﺮﮐﺒﺮﯾﺎ ﮐﺮﺩﻡ ،

ﺧﻄﺎ ﮐﺮﺩﻡ ……

ﺍﮔﺮ ﺟﺰ ﺑﺮ ﺗﻮ؛ﺩﻝ ﺑﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﻟﺬﺕﻫﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ُ

ﺣﻼﻟﻢ ﮐﻦ …….

ﻭﮔﺮ ﺩﻝ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﻧﺎﺯﻧﯿﻨﺎﻥ ﻣﺒﺘﻼ ﮐﺮﺩﻡ ،

ﺧﻄﺎ ﮐﺮﺩﻡ …….

ﺍﮔﺮ ﺍﺳﻤﯽ ﺑﻪ ﺟﺰ ﺍﺳﻢ ﺗﻮ ﺁﻣﺪ ﺑﺮ ﺯﺑﺎﻧﻢ ،

ﻣﻦ ﭘﺸﯿﻤﺎﻧﻢ .……

ﻭ ﮔﺮ ﺩﺭ ﻧﯿﮏ ﺭﻭﺯﯼ؛ﻏﻔﻠﺖ ﺍﺯﺷﮑﺮ ﻭ ﺩﻋﺎ ﮐﺮﺩﻡ

ﺧﻄﺎ ﮐﺮﺩﻡ …….

ﺍﮔﺮ ﻟﻐﺰﯾﺪﻩ ﮔﺎﻫﯽ ﺫﺭﻩ ﺍﯼ ﭘﺎﯾﻢ ، ﺑﺒﺨﺸﺎﯾﻢ .

ﻭ ﮔﺮ ﺍﺯ ﻓﺮﺵ ﺯﯾﺮﻡ ﺍﻧﺪﮐﯽ ﭘﺎﺭﺍ ﻓﺮﺍ ﮐﺮﺩﻡ ،

ﺧﻄﺎ ﮐﺮﺩﻡ …….

ﻣﻦ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺩﻳﺪﻡ

ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻡ ……

ﮐﻪ ﻋﺸﻖ ﺍﻭﻝ ﻭ ﺁﺧﺮ ﺗﻮﯾﯽ ﻋﺸﻖ ﺁﻓﺮﯾﻨﺎ،ﻣﻦ

ﺧﻄﺎ ﮐﺮﺩﻡ

 

موضوعات: مناجات نامه  لینک ثابت




مثل دانه‌هاي انار!

 

دانه‌هاي انار چون كنار هم‌اند، چون دوشادوش هم‌اند به يكديگر شكل و شخصيت مي‌دهند. ما هم مثل دانه‌هاي اناريم؛ يعني وقتي هويت پيدا مي‌كنيم و معنا و معنويتي به چنگ مي‌آوريم كه با هم باشيم.

به خاطر همين بود كه علي(ع) وصيت كرد:

«اِيّاكُم وَ التَقاطُع وَ التَدابُر و التَفرُّق»

بپرهيزيد از گسستگي و پشت كردن به يكديگر و جدايي.

يادمان باشد جدايي و پشت به يكديگر كردن آدم‌ها را بي‌خاصيت مي‌كند.

مي‌گويي: نه؟ يك اره را بردار و نگاه كن!

دنده‌هاي ارّه را ببين! ببين چگونه شانه به شانه هم‌اند! ببين چگونه پا به پاي هم‌اند! به خاطر همين هم است كه برش دارند و مي‌بُرند و پيش مي‌روند و كار را هم پيش مي‌برند.

حالا اگر دنده‌ها از هم جدا بودند يا به يكديگر پشت مي‌كردند، يعني يك دنده رويش اين‌طرف بود و يك دنده رويش آن‌طرف بود، آيا مي‌توانستند برش

داشته و يا كارايي داشته باشند؟ هرگز. حال ما هم همين‌طور، يعني اين داستان، داستان ما هم هست به‌خصوص بستگان و خويشان كه اگر با هم نباشيم و با يكديگر صله رحم نكنيم فَشَل مي‌شويم.

اين است كه علي(ع) مي‌فرمود:

«وَيلكَ قَطِيعَةَ الرَحِم»

واي بر تو اگر قطع رحم كني.

البته قطع رحم نكردن يا صله رحم كردن، تنها به معني رسيدن به يكديگر نيست، بلكه به معناي رسيدگي نسبت به يكديگر است، و اين بالاترين صله رحم است.

شب عاشورا را ببين. حضرت به خانواده خود فرمود:

من كسي را سراغ ندارم كه مثل شما صله رحم كرده باشد.

يعني صله رحم فقط اين نيست كه در كنار سفره با هم باشيم، بلكه صله رحم واقعي اين است كه حتي در صحنه كارزار و در دل سختي‌ها و تا پاي جان با هم همراه و همدل باشيم.

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




مردی شبی را در خانه ای روستایی می گذراند…؛

پنجره های اتاق باز نمی شد .

نیمه شب احساس خفگی کرد و در تاریکی به سوی پنجره رفت اما نمی توانست آن را باز کند .

با مشت به شیشه پنجره کوبید، هجوم هوای تازه را احساس کرد

و سراسر شب را راحت خوابید .

صبح روز بعد فهمید که شیشه کمدکتابخانه را شکسته است و همه شب، پنجره بسته بوده است…!

” او تنها با فکر اکسیژن ، اکسیژن لازم را به خود رسانده بود…!!! “

 

وقتی بهترین ها را می خواهید افکارتان بِکر است و زلال.

 

افکار از جنس انرژی اند و انرژی، کار انجام می دهد…

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


...


ﯾﮏ ﭼﻮﺏ ﮐﺒﺮﯾﺖ” ﺳﺮ” ﺩﺍﺭﺩ ﻭﻟﯽ” ﻣﻐﺰ “ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﺩﺭ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻤﯽ ﺍﺻﻄﮑﺎﮎ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ

ﺑﺎﺷﺪ، “"ﻓﻮﺭﺍ ﻣﺸﺘﻌﻞ"” ﻣﯽ ﺷﻮﺩ.

ﺍﺛﺮﺍﺕ ﺍﯾﻦ ﺍﺷﺘﻌﺎﻝ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ “""ﻭﯾﺮﺍﻧﮕﺮ “""ﺑﺎﺷﺪ.

ﻫﻤﻪ ﻣﺎ “ﺳﺮ” ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﺑﺮ ﺧﻼﻑ ﭼﻮﺏ ﮐﺒﺮﯾﺖ “"ﻣﻐﺰ"” ﻫﻢ ﺩﺍﺭﯾﻢ.

ﻋﺎﻗﻼﻧﻪ ﺁﻧﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ

“"ﻭﺍﮐﻨﺶ ﻧﺸان “” ﻧﺪﻫﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻋﺎﺩﺗﯽ ﮔﺮﺍﻧﻘﺪﺭ ﺍﺳﺖ…….

بهترین جوابها …..

بهترین جواب بدگویی:سکوت

بهترین جواب خشم :صبر

بهترین جواب درد:تحمل

بهترین جواب تنهایی:تلاش

بهترین جواب سختی:توکل

بهترین جواب خوبی:تشکر

بهترین جواب زندگی:قناعت

بهترین جواب شکست:امیدواری….

 

 

برای جبران اشتباهات، به دوستانت همانقدر زمان بده که برای خودت فرصت قائل میشوی…

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت


...


زندگی نباید با ما سازگار باشه، این ما هستیم که باید خودمون رو با زندگی وفق بدیم!

تو فقط یک بار فرصت زندگی کردن داری اما اگه همین یک بار رو درست زندگی کنی، عالیه!

این زندگیه خودته و تنها مسئولش هم خودتی!

زندگی مثل بادکنکی است در دستان کودکی که همیشه ترس از ترکیدن آن لذت داشتن آن را از بین میبره…!!!

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




 امام زمان علیه السلام از ما چه انتظاراتی دارند

 

 حضرت آیت الله میرزا احمد سیبویه به نقل از آقا شیخ حسین سامرایی فرمودند:

در ایامی که در سامرا مشرف بودم؛روز جمعه ای طرف عصر در سرداب مقدس رفتم،دیدم غیر از من کسی نیست و من حال و توجهی پیدا کردم و متوجه حضرت صاحب الامر علیه السلام شدم،

در آن حال صدایی شنیدم که به زبان فارسی فرمود:

“به شیعیان و دوستان ما بگویید که خدا را قسم دهند به حق عمه ام زینب سلام الله علیها که فرج مرا نزدیک گرداند.”

“شیفتگان حضرت مهدی ارواحنافداه؛ج1؛ص251″

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 مضرات دستمال کاغذی برای ناحیه تناسلی زنان!

 

حتما شما هم بارها از متخصصان شنیده اید که باید برای پیشگیری از ابتلا به عفونت های قارچی در ناحیه تناسلی، خودتان را پس از رفتن به دستشویی، خوب خشک کنید تا محیط گرم و مرطوبی برای رشد قارچ ها در این ناحیه به وجود نیاید اما دکتر باریک بین متخصص پوست و عضو هیات علمی دانشگاه ، از آن روی این سکه می گوید و توصیه ها و هشدارهایی در این زمینه دارد که خواندنش خالی از لطف نیست.

** دلیل توصیه شما برای عدم استفاده از دستمال کاغذی به منظور خشک کردن ناحیه تناسلی چیست؟

– ناحیه تناسلی، جزو حساس ترین مناطق پوستی است که می تواند به سرعت و شدت با هر نوع محرک خارجی مانند دستمال کاغذی، تحریک شود. متاسفانه، بسیاری از خانم ها به صورت وسواس گونه ای عادت به خشک کردن ناحیه تناسلی خود بعد از رفتن به دستشویی دارند که این مسئله می تواند مشکلات پوستی مختلفی را در ناحیه تناسلی آنها ایجاد کند.

 

**چه مشکلاتی؟

– مهمترین مشکل این است که مواد و ترکیب های موجود در دستمال های کاغذی، جزو مواد آلرژن هستند. این حساسیت زا بودن در اثر استفاده از عطرهای مختلف در دستمال های کاغذی، تشدید هم خواهد شد. افراد مبتلا به آلرژی های پوستی با استفاده از دستمال کاغذی برای خشک کردن خود با تشدید بیماری و وخیم تر شدن شرایط پوستی شان در ناحیه تناسلی مواجه خواهد شد.

 

در واقع چنین افرادی به اگزمای تماسی آلرژیک به دلیل تماس با دستمال کاغذی و حساسیت به مواد داخل آن مبتلا هستند. این خانم ها در دوره هایی به دلیل تشدید آلرژی شان با شکایت از سوزش، خارش، قرمزی، خشکی و التهاب در ناحیه تناسلی به پزشک مراجعه می کنند و نمی دانند که درمان مشکل آنها به سادگی و با حذف ماده آلرژن که همان دستمال کاغذی باشد، اتفاق خواهد افتاد.

 

تماس مداوم دستمال کاغذی با ناحیه تناسلی باعث ایجاد ضایعاتی شبیه به زگیل تناسلی میشود‎

 

** یعنی تنها مشکل استفاده از دستمال های کاغذی برای خشک کردن، ایجاد حساسیت است؟

– نه. متاسفانه برخی از خانم ها عادت دارند که تمام قسمت های ناحیه تناسلی، مخصوصا داخل ناحیه و مخاط ها را به شدت با دستمال کاغذی خشک کنند که این رفتار، بیشتر به رفتاری وسواس گونه شبیه است تا بهداشتی. تماس مداوم دستمال کاغذی با مخاط ناحیه تناسلی به مرور زمان باعث ایجاد ضایعاتی شبیه به زگیل تناسلی خواهد شد.

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




3رفتار زنان که مردان را اذیت می کند اما در واقع نعمت هستند!!

 

دکترای رواشناسی و مشاوره سایت می‌گوید: معمولاً مردان از 3 رفتار زنان گله‌مند هستند؛ اما نمی‌دانند که رفتارها نعمتی است از طرف خداوند که باعث منفعت و پیشرفت آنها می‌شود.

 

1–پرحرفی

 

 

برخی از مردان از پرحرف بودن زنان گله مند هستند. اگر مرد بداند که پرحرفی زنان بسیار مفید است و این رفتار نعمتی از جانب خداوند است که به زنان داده تا بتوانند از این طریق روابطی عاطفی با همسرشان ایجاد کنند. اگر زنان مانند مردان کم حرف باشند، همه دنیا و عالم منزوی می‌شوند و رابطه صمیمی و خوبی وجود ندارد. پرحرفی زنان باعث می‌شود که فرزند آنها تکلم یاد بگیرد. از زمانیکه مادر باردار است تا زمانیکه به دنیا می‌آید با فرزندش حرف می‌زند و در رفتار و تکلم فرزند تاثیر بسزایی دارد.

 

2-خرید کردن و حس تنوع طلبی

 

 

برخی از مردان زنان را به خریدن اشیاء تزیینی و متنوع و هزینه کردن بی مورد متهم می‌کنند؛ اما نمی‌دانند که اگر این خصوصیات در زنان وجود نداشت، تنوع غذا، جذابیت‌های محیطی که خود یک نعمت محسوب می‌شود، نبود و مردان از آن بی‌بهره بودند.

 

اگر زندگی فقط براساس ذائقه مردان بود، همه افراد مانند انسانهای اولیه در غار زندگی می‌کردند. این رفتار زنان باعث می‌شود تا تنوع در دنیای پیرامون مردان ایجاد شود و از آن لذت ببرند. زمانی‌که مرد توجه‌ای به این زیبایی‌ها و تنوع نکند، به نظرش افراط می‌آید وهمیشه از این بابت شاکی است که زن هزینه بی‌مورد می‌کند و با این کار همسرش مخالف است. زنان باید سلیقه مردان را هم در این مورد به کار گیرند تا احساس نارضایتی نکنند.

 

3- چشم هم چشمی

 

 

چشم و هم چشمی زنان یکی دیگر از رفتارهایی است که موجب آزار مردان می‌شود؛ اما مردان باید بدانند که اگر این خصوصیات نباشد البته نه در حد افراط، رقابت ایجاد نمی‌شود و هیچ انگیزه و پیشرفتی در زندگی آنها صورت نمی گیرد.

 

موضوعات: فرهنگی- اجتماعی - مذهبی  لینک ثابت




شماره تلفن های مراجع

بسم الله الرحمن الرحیم

 

دوست عزیز؛شما می توانید برای اطلاع از نظر مرجع تقلید خود در مسائل شرعی با دفاتر عظام تماس بگیرید…

مقام معظم رهبری در قم:

025-37746666

آیت‌الله سیستانی:

025-37836464

آیت‌الله شبیری زنجانی:

025-37740322

آیت‌الله صافی گلپایگانی:

025-37715511

آیت‌الله مکارم شیرازی:

025-37743110

آیت‌الله وحید خراسانی:

025-37740611

آیت‌الله فاضل لنکرانی:

025-37752752

آیت‌الله بهجت(ره):

025-37743271

آیت‌الله تبریزی(ره):

025-37736464

آیت‌الله مظاهری:

0311-4464691

 

پاسخ به مسائل شرعی از طریق

پیامک(sms)

 دفتر مقام معظم رهبری

(هرگونه سوالی)

30001619

 

  دفتر آیت الله مکارم شیرازی

(فقط احکام)

10000100

 

 دفتر آیت الله مصباح

(پاسخ به هرگونه سوال

فقهی، اعتقادی، روانشناسی و…)

1000222333

 

 مؤسسهء در راه حق

(هرگونه سؤالی)

10000222333444

 

 مشاوره

و

پاسخ به مسائل شرعی

09650

تماس ازتلفن ثابت☎، رایگانه.

 

 

موضوعات: فرهنگی- اجتماعی - مذهبی  لینک ثابت




10 ویروس نابودگر کلامی

 

 

 

 

1. نصیحت تکراری

2. تذکر مداوم

3. سرزنش

4. منت گذاشتن

5. مقایسه کردن

6. جر و بحث کردن

7. برچسب منفی زدن

8. پیش بینی منفی(نفوس بد)

9. گله و شکایت مداوم

10. متهم کردن

 

 

برای پیروزی ویروسها را شناسایی و با استفاده از نگرش مثبت از خود برانیم.

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




یک نکته کوچک برای زندگی بهتر

 

 

” قبل از

پاسخ دادن

به سوالات ديگران

 

مدتي سكوت كن

تا پاسخ بهتري بيابي

 

سكوتت

در خاطر هيچكس نخواهد ماند؛

 

اما پاسخ ات را

هميشه به خاطر خواهند سپرد “

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




خدایا

 

حقیقت بزرگی تو را نمی دانیم ، جز آن که می دانیم تو زنده ای و احتیاج به غیر نداری ، خواب سنگین یا سبک تو را نمی رباید .

 

  هیچ اندیشه ای به تو نرسد و هیچ دیده ای تو را ننگرد ، اما دیده ها را تو می نگری ، و اعمال انسان ها را شماره فرمایی ، و قدم ها و موی پیشانی ها « زمام امور همه » به دست تو است .

 

موضوعات: مناجات نامه  لینک ثابت




از آ ثار ویرانگر طمع 

  منحرف شدن عقل و درماندن از تشخیص صحیح .

 

  امام علی علیه السلام می فرماید :

 

بیشترین لغزشگاه های عقل [ مواردی که نمی تواند درست را از نادرست تشخیص دهد ]

در مواردی است که شمشیر طمع آ خته است و برق می زند .

 

  کسی که بسیار طمع داشته باشد ، سخت زمین می خورد .

 

همان ، ص 298 .

 

 

 

در مذمت طمع این روایت از امام سجاد علیه السلام کفایت می کند :

 

▪ همه ی خیر را در این دیدم که طمع خود،را از

آ نچه در دست مردم است قطع کنم .

 

  محمد بن یعقوب کلینی ، ج 2 ، ص 320

 

موضوعات: فرهنگی- اجتماعی - مذهبی  لینک ثابت




سجده واجب قرآن2

           

✳(مسأله1093) در هر يك از چهار سوره «والنجم، اقرء، الم تنزيل و حم سجده» يك آيه سجده است كه اگر انسان بخواند يا گوش به آن دهد، بعد از تمام شدن آن آيه، بايد فورا سجده كند و اگر فراموش كرد هر وقت  یادش آمد باید سجده نماید   

 

این مسأله و توضیح در رساله آیت الله سبحانی نیست.

 

1- خوئي، تبريزي، سيستاني: و(خوئي، تبريزي: ظاهر اين است كه) در شنيدن بدون اختيار سجده واجب نيست اگر چه بهتر سجده نمودن است.

 

 وحید: مگر در حال نماز باشد، که در این صورت باید به دستوری که در مسائل گذشت عمل کند؛ و اما اگر بدون اختیار آیه سجده را بشنود احتیاط مستحب این است که سجده کند.

 

 مكارم: و اگر گوش ندهد بلكه آيه سجده به گوشش بخورد بنابراحتياط واجب بايد سجده كند.

 

*****

 

 گلپايگاني، صافي: مسأله- در هر يك از چهار سوره الم تنزيل «32»  و حم سجده «41» و النجم «53» و أقرا«96» يك آيه سجده است كه اگر انسان بخواند يا استماع كند بعد از تمام شدن آيه  بايد فوراً سجده كند و اگر فراموش كرد هر وقت يادش آمد  بايد سجده نمايد؛ و فرق نيست در استماع بين اين كه از خود گوينده بشنود يا به وسيله بلندگو و راديو بشنود؛ و همچنين است حكم در سماع بنابراحتياط.

 

 فاضل: مسأله- در چهار سوره از قرْآن مجيد آيه سجده است:«سوره هاي والنجم(53) اقرا(96) الم تنزيل(32) و حم سجده(41) و هر گاه انسان آيه سجده را بخواند يا گوش كند بايد فورا به سجده رود و اگر فراموش كرد هر زمان يادش آيد سجده واجب است و اگر گوش ندهد بلكه آيه سجده به گوشش بخورد بنابراحتياط واجب بايد سجده كند.

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 سجده واجب قرآن (مرجع تقلید آیةالله خامنه ای)

           

✳ سـؤال در باره سجده واجب قرآن دارم:

1. آیا خواندن کل سوره های سجده دار؛ بر جنب، حائض و نفساء؛ حرام است؟

 2. آیا برای خواندن یا شنیدن بخشی از آیه سجده، سجده واجب است یا خواندن و شنیدن تمام آیه؟

3. آیا جنب، حائض، نفساء و مستحاضه؛ میتواند آیه سجده را بشنود یا باید از جلسه قرائت قرآن که آیه سجده دار خوانده میشود خارج شوند (چون مسؤلین جلسه قرائت میگویند باید از جلسه خارج شوید).

 4. چه شرایط دیگری باید موقع سجده رعایت شود؟ 5. ذکر سجده چیست؟ 6. اگر تذکر نکات دیگری لازم هست تذکر دهید.

 

 

 

 مرجع تقلید: حضرت آیت الله العظمی خامنه ای(مدظله)

 جواب

 1. فقط خواندن خصوص آيات سجده اين سوره‏ ها حرام است، ولى خواندن ساير آيات از اين سوره ‏ها اشکال ندارد..

2. پس از خواندن یا شنیدن همه آیه سجده دار، باید سجده کرد و خواندن بخشی از آیه سجده دار، موجب سجده نمیشود.

 

3. جنب، حائض، نفساء و مستحاضه هم باید پس از شنیدن آیه سجده دار، سجده کنند، و طهارت شرط سجده قرآن نیست. (البته خواندن آیه سجده دار؛ بر جنب، حائض و نفساء حرام است ولی بر مستحاضه اگر به وظایفش در استحاضه متوسطه و کثیره عمل کرده باشد حرام نیست).

لازم نیست جنب، حائض، نفساء و مستحاضه از جلسه قرائت قرآن که آیه سجده دار خوانده میشود خارج شوند و مسؤلین جلسه قرائت که میگویند باید از جلسه خارج شوید اشتباه میکنند، و انجام این کار اخلاقاً پسندیده نیست.

اگر جنب، حائض، نفساء و مستحاضه آیه سجده دار را شنید واجب است فوراً سجده کند.

 

4. موقع سجده برای خواندن یا شنیدن آیات سجده دار، واجب است پیشانی روی مهر یا چیزی که سجده بر آن صحیح است گذاشته شود و ستر عورت با لباس غیر غصبی واجب است ولی طهارت، قبله و پوششی که رعایت آن در نماز واجب است، شرط نیست بنابراین سجده کردن؛ بر جنب، حائض و نفساء هم واجب است ولو رو به قبله و با حجاب و پوشش کامل نباشند.

 

5. در سجده واجب قرآنی، فقط سجده واجب است ولی گفتن ذکر واجب نیست و البته هر ذکری را میتوان گفت ولی بهتر است این ذکر گفته شود:

 «لا اِلهَ إلاَّ اللّهُ حَقّاً حَقّاً لا اِلهَ إلاَّ اللّهُ اِیماناً وَ تَصْدیقاً لا اِلهَ إلاَّ اللّهُ عُبُودِیَّةً وَرِقّاً سَجَدْتُ لَکَ یا رَبِّ تَعَبُّداً وَرِقّاً لا مُسْتَنْکِفاً وَ لا مُسْتَکْبِراً بَلْ اَنَا عَبْدٌ ذَلیلٌ ضَعیفٌ خائِفٌ مُسْتَجیرٌ».

 

موضوعات: فرهنگی- اجتماعی - مذهبی  لینک ثابت


...


سال هاى اوّل طلبگى ام در قم ، خواستم در مدرسه علميه آية اللّه گلپايگانى قدّس ‍ سرّه حجره بگيرم ودرس بخوانم . گفتند: به كسانى كه لباس روحانيت نپوشيده اند حجره نمى دهند. خودم خدمت معظم له رسيدم ، ايشان نيز فرمود: شما كه لباس نداريد معلوم است كم درس خوانده ايد. به ايشان عرض كردم گرچه به من حجره ندهيد، ولى اجازه بدهيد يك مثال بزنم ! اجازه فرمودند:

عرض كردم : مى گويند فردى در كاشان به حمام رفت ، وقتى لباسهايش را بيرون آورد همه به او گفتند: اَه ، اَه ، چه آدم كثيفى ! وقتى اين برخورد را ديد دوباره لباسهايش را پوشيد خواست از حمام بيرون برود، مردم گفتند: كجا مى روى ؟ گفت : مى روم حمّام تا بيايم حمّام ! (چون اگر كسى تميز باشد كه حمّام نمى آيد) حال حكايت شماست كه مى گوئيد برو درس بخوان بعد بيا اينجا درس بخوان ، روحانى شو بعد بيا اينجا روحانى شو. وقتى اين مثال را زدم معظم له قدّس سرّه خيلى خنديد و فرمود: به شما حجره مى دهيم ، شما اينجا بمانيد.

  #استاد_قرائتی

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




هرگز نمازت را ترک مکن “

 

میلیون ها نفر زیر خاک بزرگترین آرزویشان بازگشت به دنیاست ؛

 

 

تا ” سجده ” کنند

 

         فقط یک سجده

پادشاهی درویشی رابه زندان انداخت،نیمه شب خواب دیدکه بیگناه است، پس اوراآزاد کرد،،پادشاه گفت حاجتی بخواه !درویش گفت :وقتی خدایی دارم که نیمه شب تورابیدارمیکندتامراازبند رها کنی،، نامردیست که ازدیگری حاجت بخواهم

خواستند یوسف را بکشند، یوسف نمرد…

خواستند آثارش را از بین ببرند، ارزشش بالاتر رفت…

خواستند او رابفروشند که برده شود،پادشاه شد…

خواستند محبتش از دل پدرخارج شود، محبتش بیشتر شد…

از نقشه های بشر نباید دلهره داشت…

چرا که اراده ی خداوند بالاتراز هر اراده ای است…

یوسف میدانست، تمام درها بسته هستند، اما به خاطر خدا ؛حتی به سوی درهای بسته هم دوید…

و تمام درهای بسته برایش باز شد…

اگر تمام درهای دنیا هم به رویت بسته شد،به دنبال درهاي بسته برو

چون خدای “تو"و “یوسف” یکی ست…….

از پاهايی که نمی توانند تو را به ادای نماز ببرند، انتظار نداشته باش که تو را به بهشت ببرند..

 قبرها، پر است از جوانانى که میخواستند در پیری توبه کنند…

رسول الله فرموده اند

نماز صبح : نور صورت

ظهر : بركت رزق

عصر : طاقت بدن

مغرب : فايده فرزند

عشاء : آرامش

 

موضوعات: فرهنگی- اجتماعی - مذهبی  لینک ثابت


...


بزرگی را گفتند تو برای تربیت فرزندانت چه میکنی؟

گفت: هیچ کار

گفتند: مگر میشود؟ پس چرا فرزندان تو چنین خوبند؟

گفت: من در تربیت خود کوشیدم،

تا الگوی خوبی برای آنان باشم. فرزندان راستی گفتار و درستی رفتار پدر و مادر را می بینند، نه امر و نهی های بیهوده ای که خود عمل نمیکنند.

تخم مرغ اگر با نیروی بیرونی بشکند، پایان زندگیست

ولی اگر با نیروی داخلی بشکند، آغاز زندگیست،

همیشه بزرگترین تغییرات از درون شکل میگیرد.

درون خود را بشکن تا شخصیت جدیدت متولد شود

آنگاه خودت را خواهی دید ……..

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




ریشه انسانها ، فهم آنهاست  ؛ *

 

یک سنگ به اندازه ای بالا می رود ، 

که نیرویی پشت آن باشد . *

 

با تمام شدنِ نیرو ،

سقوط و افتادن سنگ طبیعی است .! *

 

ولی یک گیاه کوچک را نگاه کن ؛

 که چطور از زیر خاک ها 

و سنگ ها سر بیرون می آورد و حتی آسفالت ها و سیمان ها را 

می شکند و سربلند می شود . *

 

هر فردی به اندازه این گیاه کوچک ، 

ریشه داشته باشد ،

از زیر خاک و سنگ ،

از زیر عادت و غریزه !

و از زیر حرف ها و نیرنگ ها!

سر بیرون می آورد و افتخار می آفریند . *

 

ریشه ما ، همان ” فهم ” ما است . *

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 مرحوم آیـت‌الله العظـمی مـرعشی نجـفی(ره) نقل کرده اند:

 

شـب اول قبـر آیـت‌‌الله شیـخ مرتـضی حائری قدس سرّه، برایش نماز لیـلة‌ الدفن خواندم… چند شـب بعد او را در عالم خواب دیدم.

پرسیـدم : آقای حائری، اوضاع‌تان چطور است؟

آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر می‌آمد، شروع کرد به تعریف کردن… وقتی از خیلی مراحل گذشتیم، همین که بدن مرا در درون قبر گذاشتند، روحم به آهستگی از بدنم خارج شد و فاصله گرفت. درست مثل اینکه لباسی را از تنت درآوری. کم کم دیگر بدن خودم را از بیرون می‌دیدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، رفتم و یک گوشه‌ای نشستم و زانوی غم و تنهایی در بغل گرفتم.

ناگهـان متوجه شدم که از پایین پاهایم، صداهایی می‌آید. صداهایی رعب‌آور و وحشت‌افزا! صداهایی نامأنوس که موهایم را بر بدنم راست می‌کرد. به زیر پاهایم نگاهی انداختم. از مردمی که مرا تشیع و تدفین کرده بودند خبری نبود. بیابانی بود برهوت با افقی بی‌انتها و فضایی سرد و سنگین و دو نفر داشتند از دور دست به من نزدیک می‌شدند. تمام وجودشان از آتش بود و مرا به یکدیگر نشان می‌دادند. ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزیدن. خواستم جیغ بزنم ولی صدایم در نمی‌آمد. تنها دهانم باز و بسته می‌شد، خدایا به فریادم برس! خدایا نجاتم بده، در اینجا جز تو کسی را ندارم….

همین که این افکار را از ذهنم گذرانیدم متوجه صدایی صدایی دلنواز، آرامش ‌بخش از پشت سرم شدم. سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگریستم، نوری را دیدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من می‌آمد. هر چقدر آن نور به من نزدیکتر می‌شد آن دو نفر آتشین عقب‌تر و عقب‌تر می‌رفتند تا اینکه بالاخره ناپدید گشتند. نفس راحتی کشیدم و نگاه دیگری به بالای سرم انداختم.

آقایی را دیدم از جنس نور. نوری چشم نواز آرامش بخش. ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نمی‌توانستم حرفی بزنم و تشکری کنم، اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زیبایش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و و پرسید: آقای حائری! ترسیدی؟ من هم به حرف آمدم کـه : بله آقا ترسیدم، آن هم چه ترسی! هرگز در تمام عمرم تا به این حد نترسیده بودم. اگر یک لحظه دیرتر تشریف آورده بودید حتماً زهره ‌ترک می‌شدم و خدا می‌داند چه بلایی بر سر من می‌آوردند.

بعد به خودم جرأت بیشتر دادم و پرسیدم: راستی، نفرمودید که شما چه کسی هستید.

و آقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من می‌نگریستند فرمودند: من علی بن موسی الرّضا(ع) هستم. آقای حائری! شما ۳۸ مرتبه به زیارت من آمدید. من هم ۳۸ مرتبه به بازدیدت خواهم آمد. این اولین بارش بود، ۳۷ بار دیگر مانده است.

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




‌ﭘﺪﺭﻡ میگفت:

ﭘﺴﺮ ﺟﺎﻥ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺑﺎ ﺁﺑﺮﻭﯼ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﯽ!!!

ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺸﻪ ﭼﮏ ﻧﻮﯾﺲ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺗﺖ!!!

ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﻧﺼﯿﺤﺖ ﻫﺎﺵ ، ﻧﯿﺸﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ:

ﺍﯼ ﺑﺎﺑﺎ ؛ ﺩﻭﺭﻩ ﯼ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻓﺎ ﮔﺬﺷﺘﻪ

ﺩﺧﺘﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺭﻩ ﺯﻣﻮﻧﻪ

ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﭼﺮﺍﻍ ﺳﺒﺰ ﻣﯿﺪﻥ…

ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﺷﻮﻧﻪ …

ﭘﺪﺭﻡ ﺗﻮ ﭼﺸﻤﺎﻡ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ:

ﭘﺴﺮ ﺟﺎﻥ ﺯﻟـﯿـﺨـﺎ ﺯﯾﺎﺩﻩ ،

ﺗﻮ ” ﯾـﻮﺳـﻒ “ﺑﺎﺵ !!!

ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺭﻭ ﺷﻨﯿﺪﻡ

ﻣﻮ ﺑﻪ ﺗﻨﻢ ﺳﯿﺦ ﺷﺪ ﺯﺑﻮﻧﻢ ﺑﻨﺪ ﺍﻭﻣﺪ

ﺩﯾﮕﻪ ﻫﯿﭻ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﺪﻡ

ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻫﻢ ﺣﻖ ﻣﯿﮕﻔﺖ

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺯﻟـﯿـﺨـﺎ ﺯﯾﺎﺩ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﻫﺴﺖ؛

ﺍﻭﻥ ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ” ﯾـﻮﺳـﻒ ” ﺑﺎﺷﻢ

[[تو زندگیت مرد باش… نامرد زیاده ….]]

 

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




تو اتوبوس پیرمرد به دختره که کنارش نشسته بود ! گفت :

دخترم این چه حجابیه که داری ؟

همه ی موهات بیرونه ؟ دختره با پررویی گفت :

تو نگاه نکن !

بعد از چند دقیقه  پیر مرد کفشش را درآورد بوی جوراب در فضا پخش شد !!

دختره درحالی که دماغشو گرفته بود به پیر مرد گفت : اه اه اه این چه کاریه میکنی خفمون کردی ؟

پیرمرد باخونسردی گفت :

تو بو نکن !

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت