داستاني زيبا از امام هادي(ع)

رفت خانه امام … با عجله گفت: «خانواده و اموالم را سپردم به شما »
-چه خبر شده يونس ؟… بايد از اين جا فرار کنم!

-امام لبخندي زد و گفت: چرا؟… نگين با ارزشي را که وزير خليفه براي حکاکي داده بود، موقع کار نصف شد.
-امام گفت : آرام باش؛ به خانه ات برگرد؛ ان شاءالله درست مي شود.
فردا وزير او را خواست و گفت: همسرانم دعواشان شده، نگين را دو قسمت کن، دو انگشتر بساز با دست مزد دو برابر.

«زيارت جامعه کبيره» که خود، امام شناسيِ مفصّلي است، يادگار گرانقدري است که امام هادي عليه السلام براي ما به ارث گذاشته است و چه پر مغزتر است «زيارت غديريه» که ولايت و فضايل اميرالمؤمنين عليه السلام را از آيات قرآن و روايات اثبات مي کند.

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...