ترس و نگرانی وقتی هست که او نیست:

ما کاری از دستمان بر نمی آید حتی تزکیه و تعلیم ما هم به دست خداست:
نداند جزء راه کلّ خود را
مگر هم کل فرستد رهنمونم
بکش ای عشق کلّی جزء خود را
که اینجا در کشاکشها زبون ام

به جایی نرسد کس به توانایی خویش
الاّ تو چراغ رحمتش داری پیش

فقط تنها کاری که می توانیم بکنیم این است که گاهی هیچ کاری نکنیم تسلیم باشیم و خودمان را در دستان او رها کنیم یعنی وقتی او را پشت سر خود دیدیم و حضور او را حس کردیم تنها بر او توکل کنیم نه بر توانایی خویشتن نه بر ثروت و شهرت و مقام و آبرو و فرزندان و نزدیکان و جز آن.

موسی و هارون گفتند:
قالا ربّنا إنّنا نَخاف أن یَفرُطَ علینا أو أن یَطغی.(طه۲۰/ ۴۵)
می ترسیم فرعون در خصوص ما افراط کند و طغیان نماید. خداوند حس حضورش را بر آن دو گوشزد نمود:

قال لا تخافا إنّنی معکما أسمع و أری.(طه۲۰/ ۴۶) نترسید بروید من «با شما دو نفر» ام «می شنوم» و «می بینم».

از مقلب القلوب می خواهیم ما را دگرگون کند خرابمان سازد! اما پیش از آن تسلیم بودن را به ما یاد بدهد؛ از او می خواهیم پیمانهای میان ما و خودش را به ما بیاموزد تا محور وجودی ما برای او برای کمال و ارتقاء نهادینه شود مخصوصا این ایام که ضدشعور ما در شرف رو آمدن و شخصیت حقیقی ما در حال لو رفتن است: یوم تبلی السرائر.

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...