دوپسربچه‌کنارجاده‌ای‌راه‌می‌رفتندکه‌چشمشان‌به‌دو‌دبه‌شیرافتادکه‌برای‌فروش‌به‌شهر‌می‌بردند‌.پسرها

از‌روی‌شیطنت‌درهر‌دبه‌ای‌قورباغه‌ای‌را‌انداختند‌ودرآنهارا‌گذاشتند.قورباغه‌اولی‌هرچه‌‌کردنتوانست‌در‌

دبه‌را‌بازکند‌تسلیم‌شدودرشیرفرورفت‌وغرق‌شد.اماقورباغه‌دوم‌،هرچه،کردنتوانست،در‌دبه‌را‌بازکند.

اماناگهان‌فکری‌به‌ذهنش‌رسید،دانست‌که‌به‌حکم‌غریزه‌شناکردن‌بلد‌است‌ومی‌تواند‌خودش‌را‌روی‌شیر

شناور‌نگهدارد.اینگونه‌بود‌وقتی‌شیرفروش‌به‌شهررسیدودر،دبه‌را‌برداشت‌از‌آن‌بیرون‌جست‌وجان‌به‌

سلامت‌برد.

توجه‌داشته‌باشیدبرنده‌هرگز‌تسلیم‌نمی‌شودوکسی‌که‌تسلیم‌شدهرگزبرنده‌نمی‌شود.

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت
نظر از: نرجس خاتون(س) شاهین شهر [عضو] 

ده شب چراغانی بود یکسر زمین و آسمان

گویا که ماه دیگری تابیده در کون و مکان

بانگ طرب از درگه خلاق سرمدی آمده

هنگام شور و شادی آل محمد (ص) آمده

دهه کرامت ، میلاد دو ماه تابان ولایت بر همه دوستداران و عاشقان خاندان ولایت مبارک باد.

1394/05/27 @ 16:22


فرم در حال بارگذاری ...