بارک الله... |
... |
بارک الله…بارک الله…
پیرمرد نجار اصفهانی برای ساخت تابوت جهت شهدا به معراج شهدای اهواز آمده بود.
هر روز شهید می آوردند ….
پیرمرد ، دست تنها بود اما سخت کار میکرد و
کمتر وقتی برای استراحت داشت .
روزی از روزها همین که داشت از لابلای پیکر
مطهر شهدا عبور میکرد، شهیدی نظرش را جلب کرد ؛کمی بالای سر شهید نشست
رو به شهید کرد و با همان لهجه ی شیرین اصفهانی گفت :
بارک الله ، بارک الله
و بلند شد و به کارش ادامه داد . یک نفر که شاهد این قضیه بود ، سراغ پیرمرد رفت
و جویا شد. پیرمرد نجار تمایلی به صحبت کردن نداشت.همان یک نفر ، سماجت کرد
تا ببیند قضیه ی بارک الله گفتنهای پیرمرد چه بوده است. پیرمرد با همان آرامش خود،
با همان زبان شیرین اصفهانی گفت : چیزی نشده، اون پسرم بود ….!!!
ما سینه زدیم بی صدا باریدند
از هرچه که دم زدیم آنها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم
از آخر مجلس شهدا را چیدند
فرم در حال بارگذاری ...