... |
شخصی مادر پیری داشت و از پیری او رنج میبرد.او تصمیم عجیبی درباره مادر خود گرفت.
او تصمیم گرفت مادر خود را بر فراز کوهی رها کند تا شاید کسی او را با خود ببرد و یا این که عمر او همان جا به پایان رسد.
روز انجام کار فرا رسید.او مادر خود را سوار بر ویلچری کرد و بر فراز کوه گذاشت و هنگام پایین آمدن از کوه مادرش او را این گونه هشدار داد :
“پسرم مواظب خودت باش هنگام پایین آمدن از کوه آسیب نبینی.”
پسرک ماتش برده بود.او مادر خود را رها کرده بود ولی مادرش هنوز نگران او بود . پسرک برگشت و مادر خود را بوسید و با مادرش به خانه بازگشت و از کار خود پشیمان گشت.
گوش جان مىسپاريم به واژگانى كه از ميان لبان معطر و پاكيزهى مادر - به عنوان دعا - براى فرزند خود سرريز مىگردد
وقتى كوچك بودى
تو را با رواندازهايى مىپوشاندم
و در برابر هواى سرد شبانه محافظت مىكردم
ولى حالا كه برومند شده اى
و دور از دسترس،
دستهايم را بهم گره مىكنم
و تو را با دعا میپوشانم !
فرم در حال بارگذاری ...