✿مدرسه علمیه جوادالائمه آبدانان استان ایلام✿
 
 

✿جــــوادالائــــــمه آبــــــــدانـــــان✿


حدیث موضوعی





اوقات شرعی


روزشمار فاطمیه


جستجو


آخرین نظرات
  • مازیار در ​در مسجد و در کعبه به دنبال چه هستی؟
  • یا کاشف الکروب  در برگزاری مراسم اربعین همراه با برگزاری نماز ونهار در مدرسه جوادلائمه"ع"خواهران
  • کامبیز در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • یا کاشف الکروب  در با پدر ومادر چگونه رفتار کنیم
  • یا کاشف الکروب  در نحوه شهادت شهید خرازی
  • یا کاشف الکروب  در عید غدیر از دیدگاه شیعیان
  • فرمانده در خیلی نگو من گناهکارم
  • شاهمرادی  در حدیث روز
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • فاطمه در ‌طریقه ختم دعــای مشــلول
  • سياحي‌  در حدیث
  •  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • ام المومنین  در توصیه های استاد دولابی برای زندگی..
  • عابدی  در حدیث
  • مژگان در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • گل نرگس  در حدیث روز
  • زكي زاده  در در تقوا وپرهیز از گناه..



آمار
  • امروز: 214
  • دیروز: 839
  • 7 روز قبل: 6516
  • 1 ماه قبل: 27688
  • کل بازدیدها: 816151

 



 

 معلمی به یک پسر هفت ساله ریاضی درس می‌داد. یک روز که پسر پیش معلم آمده بود، معلم می‌خواست شمارش و جمع را به پسرک آموزش دهد. معلم از پسر پرسید: «اگر من یک سیب، با یک سیب دیگه و یک سیب دیگه به تو بدهم، چند تا سیب داری؟»

پسرک کمی فکر کرد و با اطمینان گفت: «چهار!»

معلم که نگران شده بود انتظار یک جواب درست را داشت؛ سه. معلم با ناامیدی با خود فکر کرد: «شاید بچه درست گوش نکرده باشه.»

او به پسر گفت: «پسرم، با دقت گوش کن. اگر من یک سیب با یک سیب دیگه و دوباره یک سیب دیگه به تو بدم، تو چند تا سیب داری؟»

پسر ناامیدی را در چشمان معلم می‌دید. او این بار با انگشتانش حساب کرد. پسر سعی داشت جواب مورد نظر معلم را پیدا کند تا بلکه خوشحالی را در صورت او ببیند اما جواب باز هم چهار بود و این بار با شک و تردید جواب داد: «چهار.»

یأس بر صورت معلم باقی ماند. او به خاطر آورد که پسرک توت فرنگی خیلی دوست دارد. با خودش فکر کرد شاید او سیب دوست ندارد و این باعث می‌شود نتواند در شمارش تمرکز کند. معلم با این فکر، مشتاق و هیجان زده از پسر پرسید: «اگر من یک توت فرنگی و یک توت فرنگی دیگه و یک توت فرنگی دیگه به تو بدم، چند تا توت فرنگی داری؟»

پسر که خوشحالی را بر صورت معلم می‌دید و دوست داشت این خوشحالی ادامه یابد دوباره با انگشتانش حساب کرد و با لبخندی از روی شک و تردید گفت: «سه؟»

معلم لبخند پیروزمندانه‌ای بر چهره داشت. او موفق شده بود. اما برای اطمینان، دوباره پرسید: «حالا اگه من یک سیب و یک سیب دیگه و یک سیب دیگه به تو بدم، چند تا سیب داری؟»

پسر بدون مکث جواب داد: «چهار!»

معلم مات و مبهوت مانده بود. با عصبانیت پرسید: «چرا چهار سیب؟»

پسر با صدایی ضعیف و مردد گفت: «آخه من یک سیب هم تو کیفم دارم.»

 

وقتی کسی جوابی به شما می‌دهد که متفاوت از آنچه می‌باشد که شما انتظار دارید، سریع نتیجه‌گیری نکنید که او اشتباه می‌کند. شاید ابعاد و زوایایی از موضوع وجود دارد که شما درباره آنها هنوز فکر نکرده‌اید یا شناخت ندارید.

  

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




اگه قدم درمسیر تحول گذاشتین خیلی ساده وراحت قدرت خودتون رو باور کنین

ومدام تکرار کنین که اگه من تصمیم گرفتم که متحول بشم اینقدر قدرت دارم که بتونم هم خودم تغییر کنم هم بر اطرافیانم تاثیر بذارم

گاهی پیش میاد بعضی سوالها که مگه میشه ادم عوض بشه نهایتش من دیدم تغییر بکنه چه فایده اطرافیان چی ….

ولی واقعیت اینه که انرژی هایی که از ما منتشر میشه چه مثبت چه منفی بر اطرافیانمون هم تاثیر میذاره

اگه وارد این مسیر تحول دید شدید نا امید در راه ماندن یا نتیجه نگرفتن نباشید چون اشرف مخلوقات ونا امیدی درکنارهم نمیگنجند

با چهره ای خندان به استقبال تحول بریم تا انرژی های مثبت فراوان یکدیگر رو دریافت کنیم
 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




پنج نکته جالب در مورد خانم ها که آقایان دوست ندارند

زن ها بدون اینکه متوجه باشند گاهی کارهایی را انجام می دهند که باعث فراری دادن مرد ها میشوند. این پنج مورد از موارد مهم برای این امر . به شمار می رود. 
● اعتماد به نفس پایین
  زنهایی که اعتماد به نفس پایین دارند مرد ها را فراری می دهند. مرد ها جذب زنهایی که مشکلات زیادی دارند نمی شوند. مرد ها علاقه دارند در اطراف زنهایی باشند که کمترین دردسر را درست می کنند. مردها دوست ندارند در کنار کسی باشند که مدام در حال گریه کردن است. همچنین متنفرند در کنار زنانی باشند که مدام دیگران را برای اشتباهات سرزنش می کنند به جای آنکه در صدد رفع آن مشکل بر می آیند. 

● کنترل کردن مردها
  مردها زنهایی را که می خواهند مرد را کنترل کنند دوست ندارند. زنهایی که آنها را یاد غر غر کردن های مادرشان می اندازد. زنهای کنترل کننده تاثیری بر روی مردان ندارند. مردهایی که کنترل می شوند پشت سر زنانشان دروغ می گویند و دزدکی همه کاری انجام می دهند. این امکان را به او می دهید تا زمان کمتری را با شما بگذراند. زن های کنترل کننده مسئله عدم امنیت و اخبار های نا درستی را برای مردان ایجاد می کنند. مرد ها هرگز با زنانی که آنها را کنترل می کنند نمی مانند اهمیتی ندارد که شما چقدر خوب و خوشگل هستید. زنها نباید مرد ها را به مانند بچه ها بزرگ کنند.????
● آویزان بودن
  هیچکس دوست ندارد در اطراف زنی باشد که مثل چسب به او چسبیده است، هیچکس دوست ندارد با کسی قرار بگذارد که او را یاد بچه ها می اندازد. مردها دوست ندارند اطراف زنی باشند که نیاز به توجه دارد. چسبیدن به مردها کاملا آنها را دفع می کند. مردها دوست دارند که هر چند گاهی با دوستانشان بیرون بروند بدون اینکه زنی مزاحم آنها باشد.
● بیکار
مرد ها دوست ندارند اطراف زنان بیکار بچرخند.
 مردها زنانی که پولشان را به باد می دهند دوست ندارند. مردها زنانی را می خواهند که بتوانند از پس خودشان بر بیایند. که پیشینه شغلی خوبی داشته باشند. زنی که از این شغل به آن شغل می پرد جذابیتی برای هیچ مردی ندارد. زنی که نمی تواند شغل خود را نگه دارد چگونه می تواند مرد خود را نگه دارد. از مرد ها هیچ وقت پول نخواهید و راجع به مشکلات مالیتان با انها صحبت نکنید چون این مسئله او نیست پس به آن اهمیتی نمی دهد
● فرار کردن به خانه مادرتان
  مردها از زنهایی که در هر مشکل کوچکی به مادرشان رجوع می کنند تا مشکلشان را برایشان حل کند، فرار می کنند.

  

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




در حال خرید بودم که صدای پیرمرد دوره گردی به گوشم رسید؛

آقا این بسته نون چند؟
گفت: هزار و پونصد تومن!

پیرمرد گفت:
نمیشه کمتر حساب کنی؟!!

نه، نمیشه!!
دوره گرد پیر، مظلومانه با غروری که صدای شکستنش گوشمو کر کرده بود بسته ی نون رو سر جاش گذاشت و از مغازه خارج شد!

درونم چیزی فرو ریخت…
هاج و واج از برخورد فروشنده به دوستم چشم دوخته بودم.

به دوستم گفتم تا دور نشده این بسته نون رو بهش برسون!
پولش رو حساب کردم و از مغازه خارج شدم.

پیرمرد بینوا به قدری از دیدن یه بسته نون خوشحال شده بود که انگار همه ی دنیا توی دستاشه!

اون روز گذشت…

شب پشت چراغ قرمز یه دختر بچه ی هفت، هشت ساله
با یه لبخند دلنشین به سمتم اومد؛ ازم فال میخری؟

با لبخند لپشو گرفتمو گفتم چند؟

گفت فالی دو هزار تومن!

داخل کیفمو نگاه کردم اما دریغ از حتی یه هزار تومنی!

با ناراحتی نگاش کردمو گفتم عزیزم اصلا پول خرد ندارم!
و با جوابی که ازش شنیدم درون خودم غرق شدم…

گفت اشکال نداره، یه فال مهمون من باشید!!

بی اختیار این جمله چند بار توی ذهنم تکرار شد؛
مهمون من باش…

اینهمه تفاوت بین آدمها آخه
کوچیکی یه مرد مغازه دار کجا…. بزرگی یه دختر فال فروش کجا…!!

  به سهم خویش گامی خواهم برداشت…
بزودی به رویایم خواهم رسید…
انسانیت در من نمرده…
خدا همین جاست…
خدا در دستیست که به یاری میگیری

#داستانک #تلخ #انسانیت #مهربانی

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




افرادی که انرژی مثبت دارند اغلب مهربان و باعاطفه هستند.
به زمین و زمان مهربانی می‌کنند.
غصه دارند اما آن را قِصه نمی‌کنند تا خُـلق مردم را تنگ نکنند.
شاید از نامردی‌ها دلتنگ شوند،
اما لبخند می‌زنند و خود را حفظ می‌کنند.
و نامردی‌ها را به خدا می‌سپارند.

این افراد اغلب افرادی خوش سیما
و خوش اخلاقند و دنبال نقاط مثبت هستند.
در برابر ناملایمات خم به ابرو نمی‌آورند.
آنها در بلند مدت یک نیرویی بدست می‌آورند که از همه لحاظ مورد قبول اطرافیان هستند.
و به قول روانشناسان کاریزما دارند 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 

قوی کسی است که,
نه منتظر میماند کسی خوشبختش کند،
و نه اجازه میدهد کسی بدبختش کند!!
هر گاه زندگی را جهنم دیدی,
سعی کن پخته از آن بیرون آیی…
سوختن را همه بلدند!!
زندگی هیچ نمیگوید, نشانت میدهد!!
با زندگی قهر نکن… دنیا منت هیچکس را نمیکشد…
یکی رفت و،
یکی موند و،
یکی از غصه هاش خوندو
یکی برد و،
یکی باخت و،
یکی با قسمتش ساختو
یکی رنجید،

“"یکی بخشید"”

یکی از آبروش ترسید
یکی بد شد،
یکی رد شد،
یکی پابند مقصد شد
تو اما باش،
“""خدا اینجاست…!!
با خود عهد بستم که به چشمانم بیاموزم،
فقط زیبائی های زندگی ارزش دیدن دارد،
و با خود تکرار می کنم که یادم باشد،
هر آن ممکن است شبی فرا رسد،
و آنچنان آرام گیرم که دیدار صبحی دیگر برایم ممکن نگردد،
پس هرگز به امید فردا “محبت هایم را ذخیره نکنم “،
و این عهد به من جسارت می دهد که به عزیزترین هایم ساده بگویم :
خوشحالم که هستید….

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




هرفکری …انرژی است.
هرفکری… مانند خودش را جذب می کند.
هرفکری…بر سلامتی شما تاثیر می گذارد.
هرفکری…دارای قدرت است.
هرفکری… مهم است.
هرفکری…مغناطیسی است.
هرفکری ..خلق می کند.
هرفکری… به شما باز خواهد
پس درست فکر کردن را بیاموزیم.

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




مور و قلم
مورچه‌ای کوچک دید که قلمی روی کاغذ حرکت می‌کند و نقش‌های زیبا رسم می‌کند  به مور دیگری گفت این قلم نقش‌های زیبا و عجیبی رسم می‌کند. نقش‌هایی که مانند گل یاسمن و سوسن است  آن مور گفت: این کار قلم نیست، فاعل اصلی انگشتان هستند که قلم را به نگارش وا می‌دارند  مور سوم گفت : نه فاعل اصلی انگشت نیست؛ بلکه بازو است  زیرا انگشت از نیروی بازو کمک می‌گیرد. مورچه‌ها همچنان بحث و گفتگو می‌کردند و بحث به بالا و بالاتر کشیده شدهر مورچه نظر عالمانه‌تری می‌داد تا اینکه مساله به بزرگ مورچگان رسید  او بسیار دانا و باهوش بود گفت : این هنر از عالم مادی صورت و ظاهر نیست  این کار عقل است. تن مادی انسان با آمدن خواب و مرگ بی هوش و بی‌خبر می‌شود تن لباس است. این نقش‌ها را عقل آن مرد رسم می‌کند
مولوی در ادامه داستان می‌گوید : آن مورچه عاقل هم، حقیقت را نمی‌دانست  عقل بدون خواست خداوند مثل سنگ است. اگر خدا یک لحظه  عقل را به حال خود رها کند همین عقل زیرک بزرگ، نادانی‌ها و خطاهای دردناکی انجام می‌دهد
مثنوی معنوی

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




مراحل هفتگانه ی سیر و سلوک

عطار مراحل هفتگانه ای را برای سير و سلوك و طلب حقيقت و رسيدن به درجات عاليه خود سازی تا آگاهی كامل و رسيدن به ديدار روی دوست در نظر گرفته است:

۱. طلب
۲. عشق
۳. معرفت
۴. استغناء
۵. توحيد
۶. حيرت
۷. فنا يا فناء فی الله.

اين هفت وادی در منطق الطير به این شکل بیان شده:

گفت ما را هفت وادی در ره است
چون گذشتی هفت وادی درگه است

۱. وادی طلب:

طلب آتشی است که به عنایت خداوند در جان سالک می افتد و شوقی عظیم برای دریافت حقیقت جان سالک را فرا میگیرد.
در اين وادی سالك راه حقيقت، بايد مردانه گام در راه نهد و از خود بگذرد و همت قوی دارد.
در همه حال و همه جا يار را بجويد و به دنبال او كه در درون وی است، كند و كاو و جستجو نمايد.
اين وادی وادی پر خطری است ولی سالك نبايد وحشتی به دل راه دهد؛ او باید سر تا پا تسليم رضای او باشد و بكوشد تا او را در پیدا و پنهان بيابد كه عاقبت جوينده يابنده بود.

۲. وادی عشق:

درين وادی وجود طالب و سالك مالامال از عشق و شوق و مستی می گردد.
او چون صراحی لبريز می شود. عشق وجودش را چنان پر می سازد كه يكسره آتش سوزان می شود و در تب و تاب می افتد.
عشق به پروردگار به صورت عشق به همه مظاهر هستی كه جلوه رخ دوست هستند، نمودار می گردد و در عين سوز و گداز و اشتعال درون، سر تا پا خوبی و صفا و صلح و آشتی می گردد.
می سوزد و به ياد دوست، همه كس و همه چيز را دوست می دارد.
در اين حال سالك خود را در مسير و جريان كل كاينات می بيند و با تمام ذرات هستی همراه و همراز می گردد.

۳. وادی معرفت:

اینجا وادی شناخت است. به نظر عرفا اصل معرفت در شناخت خداوند است و به قول هجويری كه در كشف المحجوب مي فرمايد:
“معرفت حيات دل بود به حق،
و اِعراض سر جز از حق،
و ارزش هر كس به معرفت بود
و هر كه را معرفت نبود بی قيمت بود”

در این وادی عارف نسبت به نفس خود و ذات حقيقت شناخت پيدا می كند و چشم دل و جان، چشم سر و چشم درونی وی باز می شود و بنا به تعبيری در اينجاست كه عارف پاكدل، چشم جانش به حقايق و رموزِ دستورهای دين و هدف انبياء باز می گردد.

۴. وادی استغنا

درين مرحله صوفی و سالك چنان به «او» متكی می گردد كه از همه چيز و همه كس جز او بی نياز می گردد.
او خود را در كوی امن و رجا مستغنی می يابد و از همه مال و مقام و جلوه های وسوسه انگيز زندگی بيكباره دل می كند و طمع می برد.
اين وادی پشت پا زدن به هوس ها و جلوه های دنيايی، پا گذاردن بر سر افلاك و نه گنبد ميناست و اينجاست كه سالك می تواند با افتخار خود را بالاتر و برتر از عالم خاكی مشاهده كند و صفات خداوندی را در وجودش متجلی ببيند.

۵. وادی توحيد:

اكنون عارف به وادی توحيد می رسد

چشم دل باز کن كه جان بينی
آنچه نا دیدنی است آن بینی

در اين وادی چشم دل وی باز میشود، موحّد شده و وحدت عالم را رویت میکند.
او مشاهده می كند كه در جهان «يكی هست و هيچ نيست جز او» و بر هر چه می نگرد او را در وی می بيند.
در اين حالت عارف همه چيز و همه جا را چون مظهر و آفريده اويند زيبا می بيند و می ستايد و به قول باباطاهر:

به دريا بنگرم دريا ته بينم
به صحرا بنگرم صحرا ته بينم

به هر جا بنگرم كوه و در و دشت
نشان از قامت رعنا ته بينم

وی حتی جدا دانستن حق را از خود و از عالم هستی كه جلوه رخ دوست است دوگانگی و دوئیت می داند.

۶. وادی حيرت:

در اين مرحله در دل عاشق و اهل الله در وقت تامل و تفكر و حضور، حيرت و سرگردانی وارد می شود و آنگاه او چنان متحير می شود که راه تفکر بسته میشود.
سالک به هر چیز می نگرد او را معرفتی جدید دست میدهد و سرگشته تر و حیرانتر زده تر از قبل میشود او در طوفان معرفت سرگردان می شود و در وادی حیرت مقیم.

۷. وادی فنا:
.
اين مرحله مرحله نيستی و محو شدن سالك است از خود است و بقای در حق.
در اين حال منيّت و خود خواهی وی به همراه همه صفات مذموم و ناپسند نابود می شود و وجودش زنده می گردد به صفات پسنديده و محمود الهی.
ابوسعيد ابوالخير مي فرمايد: «زندان مرد، بود مرد است»
درين مرحله است كه انسان به آزادگی مطلق می رسد .
فنا پايان راه سير الی الله است و شروع بقاء بالله و يا شروع سير فی الله.
در اين حال است كه انسان متخلق به اخلاق الله می گردد و لياقت جانشينی خدا را و جايگاه خليفه الهی را پيدا می كند.
و چنان غرق دريای افعال الهی می شود كه نه خود را و نه غير را اراده ای نبيند جز فعل و اراده و اختيار مطلقه حق تعالی.
در اينجا سالك به ايمان كامل می رسد و تسليم محض است.
يعنی مسلمان واقعی كه هدف غائی و نهائی اسلام و هر دين توحيدی ديگر است، تسليم محض بنده است به اراده و مشيت او

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




احادیثی نورانی از حضرت امام باقر( علیه السلام ) :

★- تو را به پنج چيز سفارش مي کنم : اگر مورد ستم واقع شدي ستم مکن ، اگر به تو خيانت کردند خيانت مکن ، اگر تکذيبت کردند خشمگين مشو ، اگر مدحت کنند شاد مشو ، و اگر نکوهشت کنند ، بيتابي مکن .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (167)

★- سخن نيک را از هر کسي ، هر چند به آن عمل نکند ، فرا گيريد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (170)

★- چيزي با چيزي نياميخته است که بهتر از حلم با علم باشد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص(172)

★- نهايت کمال ، فهم در دين و صبر بر مصيبت ، و اندازه گيري در خرج زندگاني است .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص(172)

★- سه چيز از خصلتهاي نيک دنيا و آخرت است : از کسي که به تو ستم کرده است گذشت کني ، به کسي که از تو بريده است بپيوندي ، و هنگامي که با تو به نداني رفتار شود ، بردباري کني .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (173)

★- خداوند دوست ندارد که مردم در خواهش از يکديگر اصرار ورزند ، ولي اصرار در خواهش از خودش را دوست دارد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (173)

★- دانشمندي که از علمش سود برند ، از هفتاد هزار عابد بهتر است .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (173)

★- هيچ بنده اي عالم نيست ، مگر اينکه نسبت به بالا دست خود ، حسادت نورزد ، و زيردست خود را خوار نشمارد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (173)

★- هر که خوش نيت باشد ، روزي اش افزايش مي يابد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (175)

★- خداوند ، دشنام گوي بي آبرو را دشمن دارد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (176)

★- تواضع ، راضي بودن به نشستن در جايي است که کمتر از شأنش باشد ، و اينکه به هر کس رسيدي سلام کني ، و جدال را هر چند حق با تو باشد ، ترک کني .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (176)

 

موضوعات: روایات  لینک ثابت




 #حکیمانه_ها

روزی حضرت عیسی (ع) از صحرایی می گذشت. در راه به عبادت گاهی رسید که عابدی در آنجا زندگی می کرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد.
در این هنگام جوانی که به کارهای زشت و ناروا مشهور بود، از آنجا گذشت. وقتی چشمش به حضرت عیسی (ع) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند. همان جا ایستاد و گفت: خدایا من از کردار زشت خویش شرمنده ام. اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش کند، چه کنم؟! خدایا عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر.
مرد عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناه کار محشور نکن. در این هنگام خداوند به پیامبرش وحی فرمود که به این عابد بگو:
ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشور نمی کنیم، چرا که او به دلیل توبه و پشیمانی اهل بهشت است و تو به دلیل غرور و خودبینی، اهل دوزخ!

 کیمیای سعادت
  محمد غزالی

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




کریم تر از حاتم طایی

  حاتم را پرسیدند که :«هرگز از خود کریمتر دیدی؟»
گفت: «بلی، روزی در خانه غلامی یتیم فرود آمدم و وی ده گوسفند داشت  فی الحال یک گوسفند بکشت و بپخت و پیش من آورد. مرا قطعه‌ای از آن خوش آمد، بخوردم»
گفتم : «والله این بسی خوش بود»
حاتم ادامه داد: «غلام بیرون رفت و یک یک گوسفند را می‌کشت  و آن موضع را می پخت و پیش من می‌آورد و من از این موضوع آگاهی نداشتم. چون بیرون آمدم که سوار شوم، دیدم که بیرون خانه خون بسیار ریخته است پرسیدم که این چیست؟»
گفتند: «وی همه گوسفندان خود را بکشت»
وی را ملامت کردم که: «چرا چنین کردی؟»
گفت: «سبحان الله تو را چیزی خوش آید که من مالک آن باشم و در آن بخیلی کنم؟»
پس حاتم را پرسیدند که: «تو در مقابله آن چه دادی؟ »
گفت: «سیصد شتر سرخ موی و پانصد گوسفند»
گفتند: «پس تو کریمتر از او باشی »
گفت: «هیهات! وی هر چه داشت داده است و من آز آن چه داشتم و از بسیاری، اندکی بیش ندادم»

«بهارستان جامی»

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




امير المومنين عليه السلام فرمود:

ز جمع شده است: نگاه ، سكوت و سخن. هر نگاهى كه پندى در آن گرفته نشود ، فراموشى است. هر سكوتى كه انديشه‌اى در آن نباشد ، غفلت است. هر سخنى كه ذكرى در آن نباشد ، بيهوده است. خوشا به حال كسى كه نگاه او پند ، سكوت او انديشه و سخن او ذكر باشد ، بر گناهش گريسته و مردم از شرش در امان باشند.

کتاب ثواب الاعمال و عقاب الاعمال شیخ صدوق رحمه الله علیه

   

موضوعات: روایات  لینک ثابت




 امام علی (ع) فرمود :
سرمايه اى از عقل سودمندتر نيست ،
و هيچ تنهايى ترسناك تر از خودبينى ،
و عقلى چون دورانديشى ،
و هيچ بزرگوارى چون تقوى ،
و همنشينى چون اخلاقى خوش ،
و ميراثى چون ادب ،
و رهبرى چون توفيق الهى ،

و تجارتى چون عمل صالح ،
و سودى چون پاداش الهى ،
و هيچ پارسايى چون پرهيز از شُبهات ،
و زُهدى همچون بى‌اعتنايى بدنياى‌حرام ،
و دانشى چون انديشيدن ،
و عبادتى چون انجام واجبات ،
و ايمانى چون حياء و صبر .
و خويشاوندى چون فروتنى ،
و شرافتى چون دانش ،
و عزّتى چون بردبارى ،
و پشتيبانى مطمئن تر از مشورت كردن نيست.

 

“حکمت 133 نهج البلاغه”

  

موضوعات: روایات  لینک ثابت




#بحر_در_کوزه

#بحر_در_کوزه اثر #دکتر_عبدالحسین_زرین_کوب در مورد نقد و تفسیر قصه‌ها و تمثیلات مثنوی معنوی است. نام این کتاب از این شعر گرفته شده است:
گر بریزی بحر را در کوزه ای چند گنجد قسمت یک روزه ای؟

, “این كتاب به بررسی موضوع “اخلاق” و “تصویر خدا” در اندیشه‌ی مولانا اختصاص دارد. بر این اساس، نخست مبحثی تحت عنوان انسان و ساحات وجودی او مطرح گردیده و نگارنده كوشیده تا با روشن كردن معانی جسم و جان، نشان دهد “جسم” نیز هم‌چون “جان” دو مراتب است؛ و منظور مولانا از انسان، نه جسم، كه همان جان انسانی است؛ جانی كه ـ اگرچه غالبا به جسم بشر تعلق می‌گیرد ـ می‌تواند به جسم جماد (ستون حنانه و كوه طور) و یا حیوان (سگ اصحاب كهف) هم تعلق پذیرد. سپس ویژگی‌های ابدال حق از سوی مولانا برشمرده شده و دو مفهوم “فقر” و “فنا” بررسی شده است. در ادامه، مساله‌ی رنج و علت وجودی آن مطرح گردیده و نگارنده نگاه مولانا را در خصوص آن‌چه “شر” خوانده می‌شود، بیان كند. بخش بعدی كتاب به مقوله‌ی عشق ماهیت، خاستگاه، و متعلق آن اختصاص یافته و در آن سعی شده با تمیز میان صورت‌های مشابه عشق، دلبستگی، و میل، تصویری واقع از آن‌چه مولانا “عشق” می‌خواند، نشان داده شود. نیز، مبحثی در خصوص معرفت‌شناسی مولانا مطرح گردیده است. فرایند شناخت، منابع و موانع آن، و تبیین علت وجود اختلاف در آوا و نظرات از مسائل مطرح شده در این مبحث است. افزون بر این، نگارنده پس از این ادعا كه مولانا در داوری‌های اخلاقی خود به تفكیك میان فعل و ارزش قایل است، چگونگی یك داوری موجه اخلاقی را از منظر وی بررسی كرده، آن‌گاه با ورود به بحث پلورالیسم اخلاقی، نسبی بودن ارزش در تعلقش به “منش” تحلیل و بررسی می‌كند. در پایان، این نكته مطرح گردیده كه “شناخت خدا نه به واسطه‌ی عقل، كه تنها با عشق ممكن می‌شود. آدمی در عشق به وصل می‌رسد و با وصل به شناخت”
  

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




‌﷽

امام علی (ع) فرمودند:
اسلام را چنان مى شناسانم كه پيش از من كسى آنگونه معرفى نكرده باشد اسلام همان تسليم در برابر خدا و تسليم همان يقين داشتن و يقين اعتقاد راستى ، و باور راستين همان اقرار درست و اقرار درست انجام مسئوليت ها ، و انجام مسؤوليت ها همان عمل كردن به احكام دين است.125
 
خوشا به حال آن كس كه خود را كوچك مى شمارد ، و كسب و كار او پاكيزه است ، و جانش پاك ، و اخلاقش نيكوست ، مازاد بر مصرف زندگى را در راه خدا بخشش مى كند ، و زبان را از زياده گويى باز مى دارد و آزار او به مردم نمى رسد و سنّت پيامبر (ص) او را كفايت كرده ، بدعتى در دين خدا نمى گذارد

“حکمتهای 123و 125 نهج البلاغه”

  

موضوعات: روایات  لینک ثابت




‍یک شایعه در جنگل غوغای بزرگی به پا کرد. به گوش ساکنان جنگل رسیده بود که خرس یک فهرست مرگ تهیه کرده و همه می خواستند اسامی آن فهرست را بدانند.
یک روز آهو همه جراتش را جمع کرد و وارد لانه خرس شد. از او پرسید: خرس، بگو ببینم اسم من در فهرست تو هست؟ خرس گفت: بله. اسمت در فهرست من هست.

دو روز بعد حیوانات دیگر جسد آهو را در دل جنگل پیدا کردند. سرآسیمگی و بیم ساکنان جنگل بیشتر شد. سوال همه این بود که در آن فهرست مرگ نفر بعدی کیست؟ پس از آهو گراز اولین حیوانی بود که کلافه شده و پیش خرس رفت و از او پرسید که آیا اسمش در فهرست هست یا نه ؟
خرس جواب داد:بله اسمت آنجا است. گراز که ترسیده بود با عجله از لانه خرس خارج شد و دو روز بعد هم کشته شد. در این موقع تمام جنگل را وحشت فرا گرفت. پس از آن فقط خرگوش بود که جرات پیدا کرد و پیش خرس رفت. از او پرسید آیا من هم در فهرست مرگ هستم؟
خرس گفت: بله تو هم در آنجا هستی.
خرگوش باز پرسید: آیا می شود اسم مرا حذف کنی؟ خرس گفت: بله، مسئله ای نیست!

  گاهی اوقات مشکلات راحت تر از اون چیزی که فک میکنیم حل میشن
 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




#داستان_کوتاه

مردان قبیله ی سرخ پوست از رییس جدید می پرسند: “آیا زمستان سختی در پیش است؟”
رییس جوان قبیله که هیچ تجربه ای در این زمینه نداشت جواب میده: “برای احتياط برید هیزم تهیه کنید”
بعد میره به سازمان هواشناسی کشور زنگ میزنه: “آقا امسال زمستون سردی در پیشه؟”
پاسخ: “اینطور به نظر میاد”

پس رییس به مردان قبیله دستور میده که بیشتر هیزم جمع کنند و برای اینکه مطمئن بشه یه بار دیگه به سازمان هواشناسی زنگ میزنه: “شما نظر قبلی تون رو تایید می کنید؟”
پاسخ: “صد در صد”
رییس به همه ی افراد قبیله دستور میده که تمام توانشون رو برای جمع آوری هیزم بیشتر صرف کنند.
بعد دوباره به سازمان هواشناسی زنگ میزنه: “آقا شما مطمئنید که امسال زمستان سردی در پیشه؟”
پاسخ: بگذار اینطوری بگم؛ سردترین زمستان در تاریخ معاصر!
رییس: “از کجا می دونید؟”
پاسخ: “چون سرخ پوست ها دیوانه وار دارن هیزم جمع می کنند”

 خیلی وقتها ما خودمان مسبب وقایع اطرافمان هستیم

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




 آیت الله حق شناس"ره”

وقتی حضرت موسی “ع” خواست به کوه تور برود،کسی به او گفت:به پروردگار بگو این همه من معصیت میکنم،چرا من را تنبیه نمیکنی؟
خداوند به حضرت موسی"ع” گفت:وقتی رفتی به او بگو:بالاترین تنبیهات این است که نماز میخوانی ولی لذت نماز را نمی چشی.


«نـَــشـْــرِ بـَیـٰانـٰاتِ عُلَماےِ اَخْـــلاقْ»

 

موضوعات: سخن بزرگان  لینک ثابت




#حدیث

 

 وصيته (علیه السلام) لأبي جعفر محمد بن النعمان الأحول‏: يَا ابْنَ النُّعْمَانِ إِنْ أَرَدْتَ أَنْ يَصْفُوَ لَكَ وُدُّ أَخِيكَ فَلَا تُمَازِحَنَّهُ وَ لَا تُمَارِيَنَّهُ وَ لَا تُبَاهِيَنَّهُ وَ لَا تُشَارَّنَّهُ.

#امام_صادق علیه‌السلام در سفارشی به محمدبن نعمان فرمود:
اى پسر نعمان! اگر مى خواهى برادرت با تو در دوستى با صفا [و يك دل] باشد،

1-  با او شوخى نكن
2-  به كشمكش نپرداز
3-  فخرفروشی نکن
4-  ستيزه جویى نکن


  تحف العقول، النص، ص: 312.

 

موضوعات: روایات  لینک ثابت