مور و قلم |
... |
مور و قلم
مورچهای کوچک دید که قلمی روی کاغذ حرکت میکند و نقشهای زیبا رسم میکند به مور دیگری گفت این قلم نقشهای زیبا و عجیبی رسم میکند. نقشهایی که مانند گل یاسمن و سوسن است آن مور گفت: این کار قلم نیست، فاعل اصلی انگشتان هستند که قلم را به نگارش وا میدارند مور سوم گفت : نه فاعل اصلی انگشت نیست؛ بلکه بازو است زیرا انگشت از نیروی بازو کمک میگیرد. مورچهها همچنان بحث و گفتگو میکردند و بحث به بالا و بالاتر کشیده شدهر مورچه نظر عالمانهتری میداد تا اینکه مساله به بزرگ مورچگان رسید او بسیار دانا و باهوش بود گفت : این هنر از عالم مادی صورت و ظاهر نیست این کار عقل است. تن مادی انسان با آمدن خواب و مرگ بی هوش و بیخبر میشود تن لباس است. این نقشها را عقل آن مرد رسم میکند
مولوی در ادامه داستان میگوید : آن مورچه عاقل هم، حقیقت را نمیدانست عقل بدون خواست خداوند مثل سنگ است. اگر خدا یک لحظه عقل را به حال خود رها کند همین عقل زیرک بزرگ، نادانیها و خطاهای دردناکی انجام میدهد
مثنوی معنوی
فرم در حال بارگذاری ...