✿مدرسه علمیه جوادالائمه آبدانان استان ایلام✿
 
 

✿جــــوادالائــــــمه آبــــــــدانـــــان✿


حدیث موضوعی





اوقات شرعی


روزشمار فاطمیه


جستجو


آخرین نظرات
  • مازیار در ​در مسجد و در کعبه به دنبال چه هستی؟
  • یا کاشف الکروب  در برگزاری مراسم اربعین همراه با برگزاری نماز ونهار در مدرسه جوادلائمه"ع"خواهران
  • کامبیز در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • یا کاشف الکروب  در با پدر ومادر چگونه رفتار کنیم
  • یا کاشف الکروب  در نحوه شهادت شهید خرازی
  • یا کاشف الکروب  در عید غدیر از دیدگاه شیعیان
  • فرمانده در خیلی نگو من گناهکارم
  • شاهمرادی  در حدیث روز
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • فاطمه در ‌طریقه ختم دعــای مشــلول
  • سياحي‌  در حدیث
  •  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • ام المومنین  در توصیه های استاد دولابی برای زندگی..
  • عابدی  در حدیث
  • مژگان در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • گل نرگس  در حدیث روز
  • زكي زاده  در در تقوا وپرهیز از گناه..



آمار
  • امروز: 353
  • دیروز: 1274
  • 7 روز قبل: 6809
  • 1 ماه قبل: 31603
  • کل بازدیدها: 1029977

 



از کتاب خصائص الحسینیه

نوشته ی مرحوم آیت الله شیخ جعفر شوشتری

 

وقتی از حضرت امام حسین علیه السلام خواستند که حکم یزید و پسر زیاد را بپذیرد، فرمود: ” نه، #هرگز، به خدا قسم #ذلیلانه بیعت نمی کنم و مانند #بردگان اقرار نمی نمایم.”

این حسین علیه السلام بود که نپذیرفتن #ظلم را سنت نهاد و همه کسانی که تن به ذلت نمی دهند به آن حضرت #اقتدا می کنند.

 

بعد اَزْ اینْ سینہ زنی هاٰ دلِ من بےتاٰبْ اَست

عکسِ گنبدْ وسط صَحن دو چشممْ قاٰبْ است

ای خوشْ آنْ کسْ کہ جواز سفرشْ امضا شد

اربعیــــــن پای پیاٰدہ حـرم ارباب اَست

 

 ذکری که امام حسین(ع) به خاطرش باغش را بخشید.

 

 

موضوعات: اهل بیت(ع)  لینک ثابت




 حکایتی شنیدنی و شگفت آور، از امام سوم شیعیان حضرت حسین(علیه السلام) خواهیم خواند که می توان از نحوه مواجهه حضرتش با گوینده ذکر « الْحَمْدُ لِلَّهِ  رَبِ  الْعَالَمِینَ»، بیش از پیش، به اهمیت و جایگاه والای این ذکر اعجاب آور پی برد.

اصل این داستان را مرحوم سید ولی الله رضوی در کتاب «مجمع البحرین فی مناقب السبطین” به زبان عربی آورده است که راقم این سطور، آن را به فارسی روان برگردانده است.

.

حسن بصری، گوید:

«حسین- درود خدا بر او - سروری زاهد، پرهیزگار، صالح، خیرخواه و خوش خلق بود . روزی، به همراه تنی چند از یارانش، راهی بوستانی شدند که متعلق به حضرتش بود. در این بوستان، غلامی داشتند که «صافی» نام داشت. هنگامی که به نزدیکی بوستان رسیدند، صافی را دیدند که نشسته و از انبان نانش، قرص نانی برگرفته، نیمی را جلوی یک سگ می افکند و نیمی را خود می خورد! حضرت از این کار غلام، شگفت زده شد. هنگامی که دست از خوردن کشید، [دست ها را به دعا برداشته و] گفت: « الحمد للّه ربّ العالمین» (و ادامه داد:) «اللّهمّ اغفر لی و لسیّدی، وبارک له کما بارکت علی أبویه، (برحمتک) یا أرحم الراحمین»

آنگاه حسین (علیه السلام) برخاست و ندا داد: ای صافی!

غلام، (بی درنگ و ) ترسان از جا برخاست و گفت: سرورم و ای سرور همه مومنان تا روز قیامت، ببخشید! شما را ندیدم.

حضرت فرمود: ای صافی! من را حلال کن! بدون اجازه تو وارد بوستانت شدم!

غلام (با تعجب) گفت: سرورم! این از فضل و کرم و بزرگی شماست که چُنین می گویید؟!

حسین(علیه السلام) فرمود: تو را در حالی دیدم که نیمی از قرص نانت را نزد سگ می افکندی و نیم را خود می خوردی! چرا چُنین می کردی؟

صافی گفت: سرورم! وقتی غذا می خوردم، این سگ پیوسته نگاهش به من بود. از طرز نگاهش، خجالت کشیدم. این سگ، از آنِ شماست که بوستانتان را از گزند دشمنان، حفظ می کند. من بنده توام و این هم، سگ شما. هر دو با هم از روزی شما می خوریم.

حسین(علیه السلام) گریست، آنگاه فرمود:

حال که چنین است، تو را در راه خدا آزاد کردم و هزار دینار بدو بخشید.

غلام گفت: حال که مرا آزاد کردی، می خواهم در همین بستان برای شما کار کنم.

حسین (علیه السلام) فرمود: کریم وقتی سخن می گوید سزاست که با عمل، گفته اش را تصدیق کند. بوستان را نیز به تو بخشیدم! من همان وقت که وارد بوستان می شدم، گفتم حلالم کن! چون که بدون اجازه، وارد بوستانت شده ام.

بوستان و هر آنچه در آن است، را به تو بخشیدم! جز اینکه اینها، دوستان من اند که برای خوردن میوه و رطب آمده اند. اینها را به عنوان میهمان بپذیر و به خاطر من، تکریم شان کن! خداوند، تو را در روز قیامت، بزرگ بدارد و بر حُسن خلق و ادبت بیفزاید!

غلام گفت:

اکنون که بوستان را به من بخشیدی، من نیز آن را برای دوستان شما، وقف کردم!*

 پی نوشت:

* مجمع البحرین فی مناقب السبطین، سید ولی بن نعمة الله حسینی رضوی، ج1، ص396-3

 

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




راستــ گفت آوینی:

دیندارآن است که درکشاکش بلا

دین داربماند …

واینک ماییم وغرق درهوای نفسانی..

 ای صراط المستقیم

راه نشانم بده . . .

می خواهم دینداربمانم …

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




داستان_کوتاه

روزی #انوشیروان بر #بزرگمهر خشم کرد و درون خانه ای تاریک  زندانیش کرد. و او را به زنجیر کشید. بعد ازچند روزکسری چند نفری را فرستاد تا از حالش باخبرشوند. آنان بزرگمهر را دیدند با دلی قوی و شادمان. تعجب کردن به او گفتند:در این تنگی و سختی تو را آسوده دل می بینم!

بزرگمهر جواد داد:معجونی ساخته ام از شش جزء وآن را به کار می برم و این چنین که می بینید حالم خوب است.

به بزرگمهر گفتند که سراین معجون رو به ماهم بگو تاماهم درگرفتاری ازش استفاده کنیم.

بزرگمهر شش جزء این معجون رو توضیح داد:

-اول :نخست اعتماد بر خداوند عزوجل است.

-دوم :آنچه مقدر است بودنی است.

-سوم :شکیبایی برای گرفتار بهترین چیزهاست.

-چهارم :اگر صبر نکنم چه کنم،پس نفس خویش را به جزع و زاری نیازارم.

-پنجم :آنکه شاید حالی سخت تر از این رخ دهد.

-ششم :آنکه از این ساعت تا ساعت دیگر امید گشایش باشد..‌

 

موضوعات: فرهنگی- اجتماعی - مذهبی  لینک ثابت




 به بد اخلاقی مشهور بود خصوصا با خانواده اش …

زندگی اش سرد و بی روح بود ،

هم خودش لذتی از زندگی نمی برد

هم دیگران را با اخلاق تندش عذاب میداد !

یادم نیست ورشکست شده بود یا به چه دلیل دیگه

 ای که تصمیم گرفت خودکشی کنه ، رفت و مرگ موش خرید …

 توی راه به خودش گفت هیچکس از مردن تو ناراحت نمیشه

حتی بچه های کوچکت هیچ خاطره ی خوبی از تو ندارند !

 تصمیم گرفت حداقل توی آخرین روز زندگیش برای خانواده ش

خاطره های خوب به جا بزاره ،

 سر راه شیرینی خرید و اومد توی خونه و بچه هاشو با محبت صدا زد ،

 بچه ها اومدن و تا او را دیدن یکیشون با ذوق فریاد زد

مامان مامان بابا شرینی برامون خریده !!!

تمام اون روز هروقت می خواست بداخلاقی کنه یادش افتاد

که این ممکنه به عنوان خاطره ی آخرین روز زندگیش

توی ذهن زن و بچه ش بمونه ؛

روز که تمام شد او با یک خانواده ی

خیلی شاد واقعا احساس خوشبختی کرد …

سالها گذشت و او هر روز بدون اینکه به خودکشی فکر کنه

هروقت خواست با هرکس بداخلاقی کنه

 همین جمله رو به خودش یادآوری کرد :

 

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




داستان کوتاهی به نام:«سادگى يا پيچيدگى؟»

امتحان پايانى درس فلسفه بود. استاد فقط يك سؤال مطرح كرده بود! سؤال اين بود:
شما چگونه مى‌توانيد مرا متقاعد كنيد كه صندلى جلوى شما نامرئى است؟
تقريباً يك ساعت زمان برد تا دانشجويان توانستند پاسخ‌هاى خود را در برگه امتحانى‌شان بنويسند،
به غير از يك دانشجوى تنبل
كه تنها 10 ثانيه طول كشيد تا جواب را بنويسد!

چند روز بعد كه استاد نمره‌هاى دانشجويان را اعلام كرد،
آن دانشجوى تنبل بالاترين نمره كلاس را گرفته بود!!
او در جواب فقط نوشته بود :
«كدام صندلى؟!»

نتيجه:
مسائل ساده را پيچيده نكنيد!

گابریل گارسیا مارکز
 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




از بزرگي پرسیدند: شگفت انگیزترین رفتار انسان چیست؟
 
پاسخ داد :

1- از کودکی خسته می شود، برای بزرگ شدن عجله می کند و سپس دلتنگ دوران کودکی خود می شود.

2- ابتدا برای کسب مال و ثروت از سلامتی خود مایه می‌گذارد، سپس برای بازپس گرفتن سلامتی از دست رفته پول خود را خرج می‌کند.

3- طوری زندگی می‌کند که گویی هرگز نخواهد مُرد و بعد طوری می‌میرد که گویی هرگز زندگی نکرده است.

4- آنقدر به آینده فکر می کند که متوجه از دست رفتن امروز خود نیست، در حالی که زندگی گذشته یا آینده نیست، بلکه زندگی همین حالاست
 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




مثنوی معنوی

 
روزی بود و روزگاری بود. در روستایی، مردی بود که یک گاو شیرده داشت. این گاو، هر روز، شیر فراوان به صاحبش می داد. مرد روستایی، گاوش را بسیار دوست می داشت. او هر روز گاوش را برای چرا به صحرا می برد. گاو تا می توانست از علف های تازه صحرا می خورد. شامگاهان، مرد روستایی با گاوش از صحرا بر می گشت و گاو را به طویله می برد و کنار آخور می بست.

روزی از روزها، وقتی از صحرا برگشت و گاوش را کنار آخور بست، با خیال راحت رفت و در خانه نشست. از قضای روزگار، آن شب، شیری از صحرا آمد و یک راست وارد طویله مرد روستایی شد. گاو شیرده را خورد و خود بر جای گاو ایستاد.

نیمه های شب، مرد روستایی صدایی از طویله شنید. گویا صدای خرناس شیر بود که در طویله خفته بود. برخاست و به طویله رفت. طویله کاملاً تاریک بود.
حکایت روستایی و گاوش

مرد روستایی که با چشم بسته نیز همه جای طویله را می شناخت. او آن شب کورمال کورمال رفت و با مالیدن دست به اطرافش، گاو را پیدا کرد.

مرد روستایی، همچنان دست بر اعضای مختلف شیر می مالید، به گمان اینکه دست بر اعضای گاوش می مالد. شیر خنده اش گرفت و در دل خودگفت: این بیچاره نمی داند بر بدن چه حیوانی دست میزند اگر بداند حتما فرار می کند.

آری، روستایی بیچاره که در دل شب، مثل کوری بود، کورکورانه در پی گاوش می گشت و نمی دانست که شیر را به جای گاو گرفته است. لابد چشم عقل و دلش نیز کور بود که نمی توانست با دست مالیدن بر اعضای شیر، او را از گاوش تمیز دهد. فقط بینایی چشم برای تشخیص کافی نیست بلکه باید از عقل و دانش هم برخوردار بود.

قصه های شیرین مثنوی مولوی

#روستایی_وگاوش
 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




 

فرعون پادشاه مصر ادعاے خدایی میکرد.
روزی مردے نزد او آمد و در حضور همہ خوشۂ انگورے به او داد و گفت:

اگر تو خدا هستے پس این خوشہ را تبدیل به طلا کن.

فرعون یک روز از او فرصت گرفت.
شب هنگام در این اندیشہ بود کہ چہ چاره ای بیندیشد و همچنان عاجز مانده بود کہ ناگهان کسے درب خوابگاهش را بہ صدا درآورد.

فرعون پرسید کیستے؟

ناگهان دید که شیطان وارد شد.

شیطان گفت: خاک بر سر خدایی کہ نمیداند پشت در کیست.

سپس وردے بر خوشۂ انگور خواند و خوشۂ انگور طلا شد!
بعد خطاب به فرعون گفت:

من با این همہ توانایی، لیاقت بندگے خدا را نداشتم آنوقت تو با این همہ حقارت ادعاے خدایی میکنے؟

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت





آیت اللّہ شیخ مجتبے عراقے مےگويد:

موقع تشییع جنازه آیت اللّہ بروجردی، در همانجائے كه محل دفنشان است، چون چهل، پنجاه نفر بیشتر نبودیم، حاج احمد برگشت به بنده گفت :
آقا میل داشتہ اند شما ایشان را در قبر بگذارید و من هم خدا شاهد و گواه است نہ اینكه به فكر باشم كہ بعدا بگویند فلانے این كار را كرد.

تمام آن چیزهایى كہ بہ نظرم مےآمد براے استحباب دفن میّت انجام دادم حتے جوراب هایم را از پا درآوردم و دستهایم را بالا زدم، دكمہ هایم را باز كردم و… وقتے ایشان را در قبر گذاشتم، یكے قرار شد تلقین را بخواند و حاج میرزا حسن نشستہ بود آنجا گفت:
من مےخوانم، شما هم تكرار كنید، شروع شد:
«اسمع افهم، اسمع افهم یاحسین بن على» من هم مےخواندم
دیدم زمزمۂ آقاے بروجردے مےآید، خودم همان وقت خیال كردم كہ شاید چون صدا مےپیچد مال آن باشد، بلند شدم، صدا نمےآید، نشستم دیدم همان همهمۂ آقاے بروجردے است و من تعجب كردم و هیچ شك و شبهہ اے هم در این قضیہ نیست.

  الگوی زعامت، ص ۲۲۲

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




 
پروردگارا…

دلم مےخواهد آرام صدایٺ ڪنم:
یا حے و یا قیوم

و بگویم:
تو خود آرامشے
و من خودِ خودِ بے قرار
الھے و ربے من لے غیرڪ

 

موضوعات: مناجات نامه  لینک ثابت





سه نکته مهم که اگررعایت کنید؛
زندگی آرامی خواهید داشت


1. وقتی خوشحال هستید
قول ندهید


2. وقتی عصبانی هستید
جواب ندهید


3. وقتی ناراحت هستید
تصمیم نگیرید 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




آنچه خواهید شنید:

پيامبر اکرم صلّي الله عليه و آله فرمودند:
مَنْ قَضى حاجَةً لاَِخيهِ كُنْتُ واقِفا عِنْدَ مِيزانِهِ فـَإِنْ رَجَحَ وَالاِّ شَفَّعْتُ لَهُ؛
كسى كه نياز برادر دينى خود را برطرف نمايد، من در موقع سنجش اعمال او حاضر خواهم شد، اگر موفق بود كه هيچ، والا او را شفاعت مى كنم.
مستدرك الوسايل، ج 2، ص 406
 

موضوعات: روایات  لینک ثابت




 

 دعای شش قفل

 روایت کرده اند که حضرت رسول صلّی الله علیه و آله فرمودند:هرکس که دعای شش قفل را بخواند و یا نزد خود نگهدارد خداوند او را در مورد رحمت خودقرار داده و از تمام آفات حفظ می نماید و دعایش همیشه مستجاب است ودر دنیا با عزت و احترام زندگی می نماید انشاءالله.

 قفل اول
بسم الله الرَّحمن الرَّحیم
«بِسمِ اللهِ السَّمیع البَصیرِ الَّذی لَیسَ کَمِثلِه شَیءٌ وَهُوَ بِکُلِّ شَیءٍ عَلیمٌ بِرَحمَتِکَ یا اَرحَمَ الرّاحمینَ وَ صَلَّی عَلی مُحَمّد وَالِه اَجمَعینَ.»

????قفل دوم
بِسم الله الرَّحمن الرَّحیم
«بِسم الله الخالِقِ العَلیمِ الَّذی لَیسَ کَمثلِه شَیءٌ وَ هُوَ الفَتّاحُ العَلیمُ بِرَحمَتِکَ یا ارحَمَ الرَّاحمینَ.»


 قفل سوم
بِسم الله الرَّحمن الرَّحیم
«بِسم الله السّمیعِ العَلیمِ الَّذی لَیسَ کَمثلِه شَیءٌ وَ هُوَ الغَنیُ القَدیرُ»

 قفل چهارم
بسم الله الرَّحمن الرَّحیم
«بِسم الله العَزیزِ الکَریمِ الَّذی لَیسَ کَمِثلِه شیءٌ وَ هُوَ العَزیزُ الکَریمُ بِرَحمَتِکَ یا ارحمَ الرَّاحِمینَ.»

 قفل پنجم
بسم الله الرَّحمن الرَّحیم
«بِسمِ اللهِ السَّمیعِ العَلیمِ الِّذی لَیسَ کَمثله شَیءٌ وَ هُوَ العَلیمُ الخَبیرُ بِرَحمَتِکَ یا اَرحَمَ الرَّاحمینَ.»

 قفل ششم
بسم الله الرَّحمن الرَّحیم
«بِسم الله العَزیزِ الرَّحیمِ الَّذی لَیسَ کَمِثلِه شیءٌ وَ هُوَ العَزیزُ الغَفوُرُ فَاللهُ خَیرٌ حافِظاً وَ هُوَ اَرحَمُ الرَّاحمین.»

 (کلیداسرار)

 

موضوعات: دینی مذهبی  لینک ثابت




 ما با دشمنی مواجه هستیم که حق دفاع را نیز برای ملت ما قائل نیست
 دشمن باید بفهمد اگر تهاجم کند، ضربه محکمی خواهد خورد  ۹۵/۶/۷
مقام معظم رهبری حفظه الله :
◀️ قرارگاه پدافند، جزء خطوط مقدم و اصلی است و باید با قدر دانستنِ این موقعیت مهم، و با نشان دادن عزم، اراده و قاطعیت، عزم دشمن را در تهاجم تضعیف کنید.
◀️ جبهه مقابل ما که از آن با تعابیری همچون «نظام سلطه» یا «صهیونیسم جهانی» یاد می‌کنیم، جبهه‌ای خبیث و خدعه‌گر و با اندیشه‌های ظالمانه است که با اصل اعتقادات دینی، استقلال و (زیر بار حرف زور نرفتنِ) ملت ایران، دشمنی دارد.
◀️ سامانه اس۳۰۰ ابزاری دفاعی است نه تهاجمی، اما امریکایی‌ها تمام تلاش خود را کردند که جمهوری اسلامی از این امکان برخوردار نشود.
◀️ ما با چنین دشمنی مواجه هستیم که حق دفاع را نیز برای ملت ما قائل نیست و در واقع می‌گوید بدون دفاع بمانید تا هر زمان که خواستیم بتوانیم کشور را مورد تهاجم قرار دهیم.
◀️ دشمن باید بفهمد که اگر تهاجم کند، ضربه محکمی خواهد خورد و دفاع ما شامل پاسخگویی نیز خواهد بود.
http://www.leader.ir/fa

 

موضوعات: سخن بزرگان  لینک ثابت




 

  در محضر مولا حضرت
امام محمد باقر صلوات الله علیه

  منْ كَانَ مِنْكُمْ مُطِيعاً لِلَّهِ تَنْفَعُه ‏وَلَايَتُنَا وَ مَنْ كَانَ مِنْكُمْ عَاصِياً لِلَّهِ لَمْ تَنْفَعْهُ وَلَايَتُنَا… وَيْحَكُمْ لَا تَغْتَرُّوا وَيْحَكُمْ لَا تَغْتَرُّوا

 هر کدام از شما شیعیان #مطیع خداوند باشد #ولایت   ما برایش مفید خواهد بود…

  و هر که خدا را #نافرمانی کند ولایت ما سودی برایش نخواهد داشت.

  منبع: کافی ج ۲ ص ۷۶ - ۷۵

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 اگر به من بگويند زيباترين واژه ای که يادگرفتی چيست؟

  ميگويم پذيرش است 

  پذيرش يعنی:
پذيرفتن شرايط با تمام سختی هاش

  پذيرش يعنی:
پذيرفتن ادم ها با تمام نقص هاشون

  پذيرش يعنی:
پذيرفتن اینکه مشکلات هست
و بايد به مسير ادامه داد

  پذيرش يعنی:
پذيرفتن اينکه گاهي من هم اشتباه ميکنم

  پذيرش يعنی:
پذيرفتن اينکه من کامل نيستم

  پذيرش يعنی:
پذيرفتن اينکه هيچ کس
مسئول زندگی من نيست

  پذيرش يعني:
پذيرفتن اينکه انتظار از ديگران نداشتن

  داشتن پذيرش توی زندگی يعنی پايان دادن به تمام دعواها ، اختلاف ها و جدل ها.

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




#علی علیه السلام
برای این جماعت حیف است!

نقل است که روزی «معاویه» برای نماز در مسجد آماده می‌شد.
به خیل عظیم جمعیتی که آماده اقتدا به او بودند نگاهی از سر غرور انداخت.

عمروعاص» که در نزدیکی او ایستاده بود، در گوشش نجوا کرد که:

بی‌دلیل مغرور نشو! این‌ها اگر عقل داشتند به جماعت تو نمی‌آمدند و «علی» را انتخاب می‌کردند.

معاویه برافروخت. «عمروعاص» قول داد که حماقت نماز‌گزاران را ثابت می‌کند.

پس از نماز، بر منبر رفت و در پایان سخن‌رانی گفت: از رسول خدا شنیدم که هر کس نوک زبان خود‌ را به نوک بینی‌اش برساند، خدا بهشت را بر او واجب می‌نماید و بلافاصله مشاهده‌کرد که همه تلاش می‌کنند نوک‌ زبان‌ِشان را به نوک بینی‌ِشان برسانند تا ببینند بهشتی‌اند یا جهنمی؟

عمروعاص خواست در کنار منبر حماقت جمعیت را به «معاویه» نشان دهد، دید

معاویه عبایش را بر سر کشیده و دارد خود را آزمایش می‌کند و سعی می‌کند کسی متوجه تلاش ناموفقش برای رساندن نوک زبان به نوک بینی نشود.

از منبر پایین آمد در گوش «معاویه» نجوا کرد: این جماعت احمق خلیفه احمقی چون تو می‌خواهند.

 علی  برای این جماعت حیف است.

 

موضوعات: روایات  لینک ثابت




  #احادیث_معصومین


 #چرا_دعاهایم_مستجاب_نمی_شود

 امام سجاد(ع)فرمودند:

 گناهانی که موجب
رد شدن دعا می شوند عبارتند از:

 نيت بد
 پليدی باطن
 دورويي با برادران ديني
 باور نداشتن اجابت دعا
 تاخير در نمازهای واجب تا وقتش بگذرد
 ترک كار خير و صدقه
 گفتن كلمات زشت و ناسزا


 معانی الأخبار،ص۲۷۱
 

موضوعات: روایات  لینک ثابت




 پيامبر صلی الله علیه و آله و سلم:

 صدقه بلا را برطرف مى‏ كند
و مؤثرترينِ داروست.

 همچنين، قضاى حتمى را
برمى‏ گرداند و درد و بيمارى‏ ها
را چيزى جز دعا و صدقه
از بين نمى ‏برد.


بحارالأنوار ج 93، ص 137، ح 71.

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت
 
   
 
مداحی های محرم