✿مدرسه علمیه جوادالائمه آبدانان استان ایلام✿
 
 

✿جــــوادالائــــــمه آبــــــــدانـــــان✿


حدیث موضوعی





اوقات شرعی


روزشمار فاطمیه


جستجو


آخرین نظرات
  • مازیار در ​در مسجد و در کعبه به دنبال چه هستی؟
  • یا کاشف الکروب  در برگزاری مراسم اربعین همراه با برگزاری نماز ونهار در مدرسه جوادلائمه"ع"خواهران
  • کامبیز در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • یا کاشف الکروب  در با پدر ومادر چگونه رفتار کنیم
  • یا کاشف الکروب  در نحوه شهادت شهید خرازی
  • یا کاشف الکروب  در عید غدیر از دیدگاه شیعیان
  • فرمانده در خیلی نگو من گناهکارم
  • شاهمرادی  در حدیث روز
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • فاطمه در ‌طریقه ختم دعــای مشــلول
  • سياحي‌  در حدیث
  •  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • ام المومنین  در توصیه های استاد دولابی برای زندگی..
  • عابدی  در حدیث
  • مژگان در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • گل نرگس  در حدیث روز
  • زكي زاده  در در تقوا وپرهیز از گناه..



آمار
  • امروز: 1605
  • دیروز: 1274
  • 7 روز قبل: 6809
  • 1 ماه قبل: 31603
  • کل بازدیدها: 1029977

 



 

 

♦️در بالای کوهستان درختی بر روی دره افتاده و دو سوی دره را به هم وصل کرده بود این درخت آنقدر نازک بود که دو سنجاب هم نمی توانستند از کنار هم از روی آن عبور کنند .

 

روزی دو بز در دو سوی درخت روی دره به هم رسیدند آنها تصمیم داشتند از روی پل عبور کنند هر یک دیگری را می دید با این وجود هر دو پا بر درخت گذاشته و به سوی هم پیش آمدند هیچ کدام تصمیم به عقب نشینی نداشت تا بلاخره به هم رسیدند و شاخهایشان را در هم فرو کردند شروع به جنگ نمودند اندکی نگذشت که هر دو به طرف پایین دره پرتاب شدند . هر دو فریاد می کشیدند که ما چقدر بد شانسیم !

آن دو بز خود خواه بلند شاخ ، بخت خویش را گناهکار می دانستند.

 

♦️حکیم ارد بزرگ می گوید : چهره و کردارمان می تواند نمای بخت مان نیز باشد .

 

♦️و این گونه بود که رودخانه خروشان ته دره آن دو بز خیره سر را به کام امواج خروشان خود کشید .

 

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




 

 

” خداوندا “

 

برگ در هنگام زوال مي افتد و ميوه به هنگام کمال

اگر قرار بر رفتن است ميوه ام گردان و بعد ببر

 

” بارالها “

زمين تنگ است و آسمان دلتنگ

بر من خرده نگير اگر نالانم…

من هنوز رسم عاشقي نمي دانم

 

” خداوندا “

کمکم کن پيماني را که در طوفان با تو بستم, در آرامش فراموش نکنم و در طوفان هاي زندگي با ” خدا” باشم نه ناخدا

 

” بارالها “

به دل نگير اگر گاهي “زبانم ” ازشکرت باز مي ايستد

تقصيري ندارد

قاصر است کم ميآورد دربرابر بزرگي ات….

لکنت مي گيرد واژه هايم در برابرت!

در دلم اما هميشه

ذکر خيرت جاريست

من براي بندگي تو هزار و يک دليل مي خواهم

ممنونم که بي چون و چرا برايم ” خدايي ” ميکني….

امکان ندارد که کسی

 چراغی برای دیگران

 روشن کند و خودش

  در تاریکی بماند…

 

 خدايا : پنجره اي براي

تماشا و حنجره اي براي

 صدا زدن ندارم ،

اميدم به توست ،

پس بي آنکه

  نامم را بپرسي و

  دفترهاي ديروزم را

  ورق بزنى، رحمتت را

  برای عزیزان همه جاري کن  آمین….

 

موضوعات: مناجات نامه  لینک ثابت




عشق تو شور به پا کرد ابا عبدالله

نی به یاد تو نوا کرد ابا عبدالله

روضه خوان نام تو را برد و دل خسته ی من

هوس کرببلا کرد ابا عبدالله

به دو عالم ندهم لذت آن لحظه که دل

گوشه ی روضه صفا کرد ابا عبدالله

دل سنگ آب شود پای غمت ، غربت تو

با دل و دیده چها کرد ابا عبدالله

سند نوکری اش را کند امضا زهرا

هر که حق تو ادا کرد ابا عبدالله

آبرومند دو عالم شود آنکس که ز صدق

جان به پای تو فدا کرد ابا عبدالله

با چه رویی به روی سینه ی تو شمر نشست

سر پاک تو جدا کرد ابا عبدالله

مادرت گوشه ی گودال در آن عصر غریب

ناله ی واولدا کرد ابا عبدالله

دامن لطف تو و دست گدایی کمیل

دل ز غیر تو رها کرد ابا عبدالله

نوكر نوشت :

من مشتری ثابت بازار حسینم

هرچند تهی دست خریدار حسینم

گِردِ رخ او نیک دلانند فراوان

بیچاره منم عبد گنه کار حسینم…

صلي الله عليك يا سيدنا الغريب يا اباعبدالله

 

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت




خدایا آمدن و رفتن همگان و دوستی و دشمنی شان بسته به چیزی است

 

این تویی که به هیچ چیز ، بر این ناچیز ، رحمت می آوری و مهر می گستری

 

تو بمان که از همگان ماندگاتری

 

خدایا تنها تویی که وقتی همه تنهایمان می گذارند

 

جلیس و مونس و همدممان می شوی …

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




 

میخواستم بهترین همسردنیا باشم،

همیشه غذاها ودسرهای خاص درست میکردم،

آرایشهای خاص،لباسهای خاص ومحبت های خاص و…

اما چون همسرم اهل ابراز احساسات نبود، حال من هم با این کارها خوب نبود واحساس میکردم درمقابل چیزی دریافت نمیکنم نه تاییدی نه ابراز محبتی ونه شاخه گلی…

 

حالم خیلی بد میشد و روزبه روز متوقع تر،

افکاری ازاین دست که من این همه زحمت میکشم برای این رابطه پس چرا نتیجه ایی که من میخوام نداره،

چرا همسرم ازصبح تاشب که میره سرکار یه تلفن نمیزنه حال منو بپرسه یعنی من براش مهم نیستم؟!

چرا من این همه به علایق وخواسته های اون توجه میکنم ولی اون به علایق من توجه نمیکنه؟! و مسائل حادتر وپیچیده تر…..

 

 من عاشق گل بودم وهمسرم به گل علاقه ایی نداشت ومن برای اینکه مطلوب تربشم روزبه روز بیشتربه ایشون شبیه شدم و از خود واقعیم دورتر شدم و روزبه روز حالم بدتر میشد تا جاییکه دلسرد شدم و تصمیم گرفتم دیگه هیچکدوم ازاین کارها رانکنم اما بازاوضاع همون بود وحال من بدتر.

به دنبال راه صحیح تو کتابا وکلاسها میگشتم خداروشکر استادان معنوی خوبی درمسیرم قرار گرفتند ومن تونستم کم کم خودمو پیدا کنم خودمو باور کنم و حالم به حال همسرم گره نخورده باشه و بتونم خودم باشم.

و مهمتر از همه متوجه شدم معشوقم را اشتباهی انتخاب کردم،

شعر گفتگوی مجنون باخدا اینو به من آموخت

اونجایی که خدابه مجنون میگه: «ای دیوانه لیلایت منم.»

 

بعداز اون یاد گرفتم خودم برای خودم گل بخرم ،نه اینکه هرروز که همسرم میاد به خودم وعده بدم امروز حتما گل خریده وبعد بیاد وببینم دست خالیه، چون گل واقعا حال منو خوب میکنه و عطر گل نرگس منو میبره بهشت.

یادگرفتم اگر رفتاری میکنم ومحبتی میکنم به خاطر ارزشهام ومفهوم انسانیت انتخابش کنم نه صرفا برای خوشحال کردن دیگری که پیام پنهانش اینه که منو تایید کن،منو دوست داشته باش.

 

یادگرفتم هیجاناتم را بنویسم قبل ازاینکه به زبون بیارم.

یادگرفتم حال خودمو خوب کنم چون همسرم بلد نبود حال منو خوب کنه ومن وقتی ناراحت میشدم او فرسنگها از من فاصله میگرفت و من می ماندم و غم تنهایی.

اما بلاخره پیداکردم اون منبعی رو که حال منو خوب میکنه و به من حس خوب میده.یادگرفتم عشق بورزم به خاطر شخصیت خودم ، بدون توقع وبدون انتظار .

اون زمان بود که حالم خوب شد.

ودرست زمانی که دست ازتغییردادن همسرم برداشتم و انتظار نداشتم او هم متقابلا در قایق آرزوهای من پارو بزنه ایشون هم شروع کرد به تغییر کردن.

 

بنابراین حالا که این تمرینها را انجام میدید تمرین کنید که اول ازهمه خودتون از کارخودتون رضایت داشته باشید،

خودتون ازخودتون تشکرکنید به خاطر انرژی که درخانه جاری میکنید،

ازخودتون تشکر کنید وقدردان انرژی درونی تاثیرگذار خودتون باشید،

قدردان «زن بودن ».

خودتون برای خودتون گل بخرید،

خودتون رو به یک چای عصرانه خوش عطر کنار گلدون گل نرگس با یک موسیقی ملایم دعوت کنید

همسرتون همسفر زندگی شماست،مسول خوشحال کردن وحس خوب دادن به شمانیست، او درکنار شماست تا شما رشد کنید و ظرفیتهای وجودی خودتون را بپرورید، عشق خالصانه را تجربه کنید،منیتها روکنار بگذارید،خودخواه نباشید،مهربانتر،بزرگوارتر ورشدیافته تربشید وبه تعالی برسید.

ازهمسفرتون به خاطر همراهیش درمسیر زندگی سپاسگزار باشید.

وهمه اینها مستلزم اینست که شما به یک منبع بیکران وصل باشید منبعی که همیشه هست،همیشه عاشقه همیشه رحمانه وهمیشه رحیمه

 

«آن راکه تویی چاره،بیچاره نخواهد شد»

 

موضوعات: خانواده  لینک ثابت




 

روزی فردی جوان هنگام عبور از بیابان، به چشمه آب زلالی رسید.

آب به قدری گوارا بود که مرد سطل چرمی اش را پر از آب کرد تا بتواند مقداری از آن آب را برای استادش که پیر قبیله بود ببرد. مرد جوان پس از مسافرت چهار روزه اش، آب را به پیرمرد تقدیم کرد.

پیرمرد، مقدار زیادی از آب را لاجرعه سر کشید و لبخند گرمی نثار مرد جوان کرد و از او بابت آن آب زلال بسیار قدردانی کرد. مرد جوان با دلی لبریز از شادی به روستای خود بازگشت.

اندکی بعد، استاد به یکی دیگر از شاگردانش اجازه داد تا از آن آب بچشد.

شاگرد آب را از دهانش بیرون پاشید و گفت: آب بسیار بد مزه است.

ظاهرا آب به علت ماندن در سطل چرمی، طعم بد چرم گرفته بود. شاگرد با اعتراض از استاد پرسید:

آب گندیده بود. چطور وانمود کردید که گوارا است؟

استاد در جواب گفت:

تو آب را چشیدی و من خود هدیه را چشیدم.

این آب فقط حامل مهربانی سرشار از عشق بود و هیچ چیز نمی تواند گواراتر از این باشد

 

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




دروغ سفید چیست؟

 

 

دروغ سفید دروغهایی است که برای آسیب به دیگران گفته نمی شوند.

برای اغراق و خود بزرگ بینی و کم نیاوردن پیش دیگران گفته می شود.

 

 پاول اکمن می گوید:

«من دروغهای سیاه را بخشودنی می دانم ….اما دروغ سفید نابخشودنی است. این دروغ انسانها را به پرتگاه نابودی می برد».

 

ما با دروغ سفید دیگران را فریب نمیدهیم بلکه «خود» را «فریب» میدهیم.

به اندازه ای که تصویر بیرونی ما با واقعیت درونی ما تفاوت دارد، دچار تعارض و اضطراب و تنش می شویم.

به همان اندازه وادار می شویم در مواجهه با دیگران نقاب بر چهره بزنیم و به همان اندازه از تحقق برنامه های توسعه تواناییهای فردی خویش، جا می مانیم….

 

راهکار : با واقعیت کنار بیایم و بفهیم که نظر دیگران در زندگی ما هیچ تاثیری ندارد…

وزن ، سن ، قد ، تحصیلات ، مدرک  ، نسب خانواده ، ارتباط فامیلی ، پست ، مقام ، ثروت ، اموال  و.. هیچکدام دارائی و فضیلت نیست در مقابل اینها سلامتی ، درک فردی ، شعور اجتماعی ، فضائل اخلاقی ، جامعه دوستان ، جایگاه فردی و اجتماعی بدون وابستگی ، نهایتا چقدر آرامش داری مهم است.

 

 قرار بگذاریم هیچوقت دروغ نگوييم خصوصا دروغ سفید !

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 

ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎﺳﺎﻥ ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ :

ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯼ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﯼ ،

ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ تا ﻋﺸﻘﺖ ﺭﺍ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﻨﺪ …

اگرﺑﺎ ﺩﺷﻤﻨﺖ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﯼ ،ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ﺗﺎ ﻗﺪﺭتت

ﺭﺍﺣﺴاس كند …

ﺍﮔﺮ ﺑﺎﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺯﻣﺎﻧى ﺗﺮﮐﺖﮐﺮﺩﻩﺑﻮﺩ،ﺭﻭﺑﺮﻭﺷﺪى

ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ﺗﺎ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﭘﺸﯿﻤﺎﻧﯽ ﮐﻨﺪ …

ﺍﮔﺮ ﺑﺎﻏﺮﯾﺒﻪ ﺍﯼﺭﻭﺑﺮﻭ ﺷﺪﯼ، ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ ﺗﺎ ﺑﺎﻟﺒﺨﻨﺪ

ﭘﺎﺳﺨﺖ ﺭﺍﺩﻫﺪ …

ﺍﯾﻦ ﺭﻣﺰ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﺗﻮﺳﺖ …

ﻭﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﺳﻬﺮﺍﺏ ﺳﭙﻬﺮﯼ :

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺎ ﻫﻤﻪﯼ ﻭﺳﻌﺖ ﺧﻮﯾﺶ ،

ﻣﺤﻔﻞ ﺳﺎﮐﺖ ﻏﻢ ﺧﻮﺭﺩﻥﻧﯿﺴﺖ ،

ﺣﺎﺻﻠﺶ ﺗﻦ ﺑﻪ ﺟﺰﺍ ﺩﺍﺩﻥ ﻭ ﺍﻓﺴﺮﺩﻥ ﻧﯿﺴﺖ ،

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻭ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻥ ﻧﯿﺴﺖ ،

ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺟﻨﺒﺶ ﺟﺎﺭﯼ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺖ ،

ﺍﺯ ﺗﻤﺎﺷﺎﮔﺎﻫﻪ ﺁﻏﺎﺯ ﺣﯿﺎﺕ ……. .

ﺗﺎ ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﯿﺨﻨﺪﺩ ….. ،

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




دیگران را ببخشید…

بی عقلی ، تهمت ها،خیانت و بی ادبی

 

نشانه عدم بلوغ روحی انسان هاست.

انسان های نارس این موارد را زیاد دارند ؛

 

شما انسانی رسیده باشید!

با سبکبالی و بدون اینکه قضاوت یا سرزنش کنید ،

 

و بدون اینکه از این حرفها ناراحت شوید…

از کنار این ها رد شوید …

 

اگر هوای دلتان ابری شد و چشم هایتان باریدند،

بگذارید این اشک ها باران رحمت و بخشش باشند

 

برای انها که نمی دانند و زمین دلشان خشک شده است

اینجاست که دل بخشنده شما

چشمه جوشانی می شود که به منبع عظیم لطف خدا متصل شده است.

 

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت


...


 

☀️امام رضا عليه السلام☀️

 

مومن کسي است که اگر خوبي کرد، برخورد شايسته مي کند و اگر بدي کرد از خدا درخواست بخشش مي کند.

 

عيون اخبار،ج2،ص24

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




ﻣﻬﻢ ﻧﻴﺴﺖ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻰ ﻣﺎﻧﻰ

ﻳﮏ ﺭﻭﺯ …

ﻳﮏ ﻣﺎﻩ …

ﻳﮏ ﺳﺎﻝ …

“ﻣﻬﻢ ﮐﻴﻔﻴﺖ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺍﺳﺖ”

 

ﺑﻌﻀﻰ ﻫﺎ ﺩﺭ ﻳﮏ ﺭﻭﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻫﺪﻳﻪ ﻣﻰ ﺩﻫﻨﺪ

ﮔﺎﻫﻰ ﺑﻌﻀﻰ ﻫﺎ،

ﻳﮏ ﻋﻤﺮ ﮐﻨﺎﺭﺕ ﻫﺴﺘﻨﺪ

ﺍﻣﺎ ﺟﺰ ﺩﺭﺩ،

ﻫﻴﭻ ﭼﻴﺰ ﺑﺮﺍﻳﺖ ندارند

ﻭ ﺗﺎ ﺗﻪ ﺭﻭﺣﺖ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺧﺮﺍﺷﻨد..!

 

ﺑﻌﻀﻰ ﻫﺎ ﻧﺎﺏ ﻫﺴﺘﻨﺪ…

ﻭ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﻯ ﻧﺎﺏ ﺗﺮﻯ ﻫﺪﻳﻪ ﻣﻰ ﺩﻫﻨﺪ!

ﺍﻳﻦ ﺑﻌﻀﻰ ﻫﺎ ﻣﻬﻢ ﻧﻴﺴﺖ ﭼﻘﺪﺭ ﺑﻤﺎﻧﻨﺪ؛

ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺯﻭﺩ ﺑﺮﻭﻧﺪ

ﻳﺎﺩﺷﺎﻥ و ﺣﺲ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻧﺸﺎﻥ

ﺗﺎ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻫﺴﺖ.

 

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




سادگی زندگی ازین جا پیداست که هیچ خرسی به رودخانه نمی اندیشد و واهمه ندارد که آیا ماهی در آن هست یا نیست…

 

سادگی زندگی ازین جا پیداست که هیچ رودخانه ای نمی اندیشد که خرس برای صید ماهی میاید یانه…

 

سادگی زندگی ازین جا پیداست که هیچ رودخانه ای نمی اندیشد که ماهی ممکن است توسط خرسی شکار شود…..

 

سادگی زندگی ازین جا پیداست که هیچ ماهی نمی اندیشد که خرس برای صیدش میاید یانه…

 

سادگی زندگی ازین جا پیداست که هیچ ماهی، نمی اندیشد که امروز صید خواهد شد یانه…

 

 زندگی ساده است

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




 استاد جوادی آملی:

 

چگونه پس از توبه دوباره آلوده نشويم؟

 

جواب :

 

 با مراقبت از خود. رقيب از «رقبه»، به معني گردن گرفته شده است. به ممتحن امتحانات، رقيب مي‏گويند. بايد رقيب خود باشيد و هميشه گردن بكشيد تا ببينيد، چه كسي به سراغ شما آمده است و چه كسي مي‏خواهد به جاي شما بنشيند: شيطان يا فرشته.

 

 با توجه به اينكه انسان به صورت فطري عبادت را دوست دارد، چرا ما از عبادت خود لذت نمي‏بريم؟

 

جواب:

 

 گرايش به خدا فطري است؛ ولي شهوت و غضب هم، به عنوان ابزار كار در نهاد ما وجود دارد. انسان عاقل اين دو را تعديل مي‏كند؛ نه تعطيل؛ ولي انسان جاهل شهوت و غضب را امير فطرت خويش مي‏سازد و به اين ترتيب، فطرت در ميان غرايز دفن مي‏شود و از فطرت مدفون نيز كاري ساخته نيست: ﴿و قَدْ خابَ مَنْ دسّيها﴾.[1]

 

اگر كسي نفس ملهمه را كه به توحيد گرايش دارد، دفن كند، ديگر اثر آن را نمي‏بيند و از عبادت خود لذت نمي‏برد.

 

اگر بخواهيم از عبادت لذت ببريم، بايد از مال حرام به شدّت بپرهيزيم. كسي كه جز حلال نمي‏خورد و جز به حلال نمي‏انديشد، حتماً از عبادت لذت مي‏برد. همان طور كه انسانِ گرفتارِ سرماخوردگي و گرفتگي بيني، از بوي خوش لذت نمي‏برد، و چشم ضعيف و كم نور، لذت مشاهده مناظر زيبا را در نمي‏يابد، انسان گنه‏كار نيز از عبادت لذت نمي‏برد. تنها فطرت شفاف و شكوفا، از عبادت لذت مي‏برد.

 

 

[1]  ـ سوره شمس، آيه 10.

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 

 

1-علّامه می فرمود: «درس اخلاق، گفتنی نیست، عمل است.»

 

2-علامه هر شب جمعه به زیارت اهل قبور می رفت و معتقد بود:

«رفتن به قبرستان در سازندگی انسان مؤثر است.»

 

3-«گاهی یک عصبانیت، بیست سال انسان را به عقب می اندازد.»

 

4-«ما بزرگ ترین و مهم ترین کاری که در عالم داریم و هیچ کاری از اطوار و شئون زندگی ما

مهم تر از آن نیست، اینست که خودمان را درست بسازیم.»

 

5- شخصی به مرحوم علامه عرض کرد: با این پدر و مادرهای پرتوقع چه کنیم؟

ایشان فرمودند: «غیبت پدر و مادرها را نکنید!»

 

6-علامه طباطبایی می فرمود: «عناوین دنیوی، اگر وفا و دوام داشته باشند

تا لب گورند و نوعاً هم، بی وفا هستند، بعد از آن ماییم و عمل ما.»

 

7-علامه در اواخر عمر مبارکشان دائم می فرمود: «توجه! توجه! و این، فراتر از تذکر و تفکر است.»

 

8-«بشر باید عاطفه داشته باشد کسی که عاطفه ندارد، یعنی با قرآن دوست نیست.»

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 

 

1-علّامه می فرمود: «درس اخلاق، گفتنی نیست، عمل است.»

 

2-علامه هر شب جمعه به زیارت اهل قبور می رفت و معتقد بود:

«رفتن به قبرستان در سازندگی انسان مؤثر است.»

 

3-«گاهی یک عصبانیت، بیست سال انسان را به عقب می اندازد.»

 

4-«ما بزرگ ترین و مهم ترین کاری که در عالم داریم و هیچ کاری از اطوار و شئون زندگی ما

مهم تر از آن نیست، اینست که خودمان را درست بسازیم.»

 

5- شخصی به مرحوم علامه عرض کرد: با این پدر و مادرهای پرتوقع چه کنیم؟

ایشان فرمودند: «غیبت پدر و مادرها را نکنید!»

 

6-علامه طباطبایی می فرمود: «عناوین دنیوی، اگر وفا و دوام داشته باشند

تا لب گورند و نوعاً هم، بی وفا هستند، بعد از آن ماییم و عمل ما.»

 

7-علامه در اواخر عمر مبارکشان دائم می فرمود: «توجه! توجه! و این، فراتر از تذکر و تفکر است.»

 

8-«بشر باید عاطفه داشته باشد کسی که عاطفه ندارد، یعنی با قرآن دوست نیست.»

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




امید به خدا  یعنی …

بدانی تا هستی می توانی تغییر کنی و دنیا را تغییر بدهی .

 

امید به خدا یعنی ….

بدانی خداوند دوستت دارد

و اگر به تو زمان داده معنیش این است که در این فرصت می شود یک کارهایی کرد.

 

 

امید به خدا یعنی …..

همیشه بخشش خداوند را از اشتباه خود بزرگتر بدانیم.

 

 

امید به خدا یعنی…..

اگر دانه ی زندگی صد بار از دستمان رها شد باز هم برای برداشتن و به مقصد رساندن آن به ابتدا برگردیم این بار محکم تر گام برداریم.

 

 

خدایا ! خداوندگارا ……

 

امیدمان را از درگاهت نا امید نکن

به لطف و کرمت ای اولین و آخرین امید بندگانت  ……

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




چنین گفت تیغه یک گیاه

 

تیغه یک گیاه به یک برگ ِ پاییزی گفت «هنگام ِ افتادن چه سروصدایی می کنی! همه ی رویاهای زمستانی ِ مرا به هم می ریزی.»

 

برگ بر آشفت و گفت «ای فرومایه فرو نشین! موجود ِ بد آواز و بدخلق! تو در هوای بالا زندگی نمی کنی و از صدای آواز چیزی نمی فهمی.»

 

آنگاه برگ ِ پاییزی روی زمین خوابید و به خواب رفت. چون بهار رسید باز بیدار شد ـــ و یک تیغه ی گیاه بود.

 

هنگامی که پاییز آمد و خواب ِ زمستانی او را فراگرفت و برگ ها از همه جا روی او می ریختند، زیر ِ لب با خود می گفت «وای از دست ِ این برگ های پاییزی! چه سرو صدایی می کنند! همه رویاهای زمستانی ِ مرا به هم می زنند.»

#جبران_خلیل_جبران

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




وسیع باش

دلتنگ که شدی

.منتظر نباش کسی دل گرفته ات را باز کند

بلند شو و قدمی بردار

دل کسی را شاد کن

دلت خود به خود باز می شود

 

قوی باش

و پیش از آنکه کسی را دوست داشته باشی

خودت را دوست داشته باش

تا همچنان باشی

در لحظه هایی که کسی برای تو نیست

 

صبور باش

زمان خیلی چیزها را حل خواهد کرد

گاهی مساله های به ظاهر بزرگ و پبچیده توانایی و هوش زیادی نمی خواهد

کمی زمان می خواهد تا آرام تر شوی و مساله را کوچک تر و ساده تر ببینی

 

و عاشق باش

برای آنکه دوستش داری دعا کن

بدون آنکه دلیلی برای دوست داشتنت بیابی

ببین چه احساس رضایتی پیدا خواهی کرد.

 

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




خواسته شیطان از زنی هنگام نماز

 

در زمان حضرت عیسی علیه السلام زنی بود باخدا و پرهیزگار.

وقت نماز که فرا می رسید هر کاری را رها می کرد و مشغول نماز می شد .

روزی مشغول پختن نان بود که وقت نماز فرا رسید.این زن دست از نان پختن کشید و مشغول نماز شد .چون به نماز ایستاد ، شیطان در وی وسوسه کرد و گفت ای زن ! تا تو از نماز فارغ شوی همه نان های تو می سوزند.

 

زن در دل خود جواب داد : اگر همه نان ها بسوزد بهتر است تا روز قیامت تنم به آتش دوزخ بسوزد و عذاب شوم .

شیطان بار دیگر وسوسه کرد که ای زن ! پسرت در تنور افتاد و بدنش سوخت . زن در دل جواب داد : اگر خداوند مقدر کرده است که من در حال نماز باشم و پسرم در آتش تنور بسوزد ، من به قضای خدا راضیم و نماز خود را رها نمی کنم و اگر خدا بخواهد او را از سوختن نجات می دهد

در این حال شوهر زن از راه رسید . زن را دید که مشغول نماز است و تنور هم روشن می باشد . در تنور نان ها را دید که پخته شده ولی نسوخته است و فرزندش در میان آتش بازی می کند و به قدرت خدا آتش در او اثر نداشت .

وقتی زن از نماز فارغ شد دست او را گرفت نزدیک تنور آورد و گفت : داخل تنور را نگاه کن وقتی زن به درون تنور نگاه کرد ، دید فرزندش سالم و نان ها پخته بدون آن که سوخته باشد .زن فورا سجده شکر به جای آورد و خدای خود را سپاس گزاری کرد .

شوهر ، فرزند خود را برداشت و پیش حضرت عیسی علیه السلام برد و داستانش را برای آن حضرت تعریف کرد .حضرت عیسی به او فرمود ای مرد! برو و از همسرت بپرس  چه کار مهمی کرده و با خدای خود چه رابطه ای داشته است؟

شوهر آمد و از او سوال نمود . زن در جواب گفت : من با خدای خود عهد کرده ام تا زنده ام چند عمل نیک را انجام دهم

و آنها عبارتند از

 همیشه کار آخرت را بر کار دنیا مقدم بدارم

 از آن روزی که خود را شناختم بدون وضو نبوده ام

 عهد کرده ام همیشه نماز خود را در اول وقت بخوانم

 عهد کرده ام اگر کسی بر من ستم کرد و مرا دشنام داد کینه او را در دل نگیرم و او را بخدا واگذارم

 در کارهای خود به قضای الهی راضی باشم

 عهد کردم هیچ وقت نیازمند و سایل را از در خانه ام مایوس نکنم

 نماز شب را در طول عمرم ترک نکنم

 

حضرت عیسی فرمود : اگر این زن مرد بود ، پیغمبر  می شد ، چون کارهای پیغمبران  را می کند و شیطان نمی تواند او را فریب دهد .

 

عرفان اسلامی ص300

#حکایت

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




 

شخصی به یکی از خلفا مراجعه و درخواست کرد تا در بارگاه او به کاری گمارده شود.

 

خلیفه از او پرسید: قرآن می دانی؟

 

او گفت: نمی دانم و نیاموخته ام.

 

خلیفه گفت: از به کار گماردن کسی که قرآن خواندن نیاموخته، معذوریم.

 

مرد بازگشت و به امید دست یافتن به مقام مورد علاقه خود، به آموختن قرآن پرداخت. مدتی گذشت تا این که از برکت خواندن و فهم قرآن به مقامی رسید که دیگر نه در دل آرزوی مقام و منصب داشت و نه تقاضای ملاقات و دیدار با خلیفه.

 

پس از چندی، خلیفه او را دید و پرسید: چه شده که دیگر سراغی از ما نمی گیری؟ آن آزاد مرد پاسخ داد: چون قرآن یاد گرفتم، چنان توانگر شدم که از خلق و از عمل بی نیاز گشتم. خلیفه پرسید: کدام آیه تو را این گونه بی نیاز کرد؟

 

مرد پاسخ داد:

 

  من یتق الله یجعل له مخرجاً و یرزقه من حیث لا یحتسب 

 

  هر که از خدا بترسد، برای او راهی برای بيرون شدن قرار خواهد داد،  و از جايی که گمانش را ندارد روزی اش می دهد.

 

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت
 
   
 
مداحی های محرم