✿مدرسه علمیه جوادالائمه آبدانان استان ایلام✿
 
 

✿جــــوادالائــــــمه آبــــــــدانـــــان✿


حدیث موضوعی





اوقات شرعی


روزشمار فاطمیه


جستجو


آخرین نظرات
  • مازیار در ​در مسجد و در کعبه به دنبال چه هستی؟
  • یا کاشف الکروب  در برگزاری مراسم اربعین همراه با برگزاری نماز ونهار در مدرسه جوادلائمه"ع"خواهران
  • کامبیز در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • یا کاشف الکروب  در با پدر ومادر چگونه رفتار کنیم
  • یا کاشف الکروب  در نحوه شهادت شهید خرازی
  • یا کاشف الکروب  در عید غدیر از دیدگاه شیعیان
  • فرمانده در خیلی نگو من گناهکارم
  • شاهمرادی  در حدیث روز
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • فاطمه در ‌طریقه ختم دعــای مشــلول
  • سياحي‌  در حدیث
  •  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • ام المومنین  در توصیه های استاد دولابی برای زندگی..
  • عابدی  در حدیث
  • مژگان در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • گل نرگس  در حدیث روز
  • زكي زاده  در در تقوا وپرهیز از گناه..



آمار
  • امروز: 619
  • دیروز: 1274
  • 7 روز قبل: 6809
  • 1 ماه قبل: 31603
  • کل بازدیدها: 1029977

 



یادها رفتند و ما هم میرویم از یادها ، کی پر کاهی بماند در میان بادها . . .

 

وقتی میتوانی با سکوت حرف بزنی ، بر پایه های لغزان واژه ها تکیه نکن . . .

 

متون کوتاه و زیبای فلسفی

تا کی غم آن خورم که دارم یا نه / وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه

پر کن قدح باده که معلومم نیست / کین دم که فرو برم برارم یا نه . . .

 

با قناعت امور بگذران ، تا پادشاه خود باشی . . .

 

آدمی را آدمیت لازم است ، عود را گر بو نباشد ، هیزم است . . .

 

یادت باشه که :

در زندگی یه روزی به عقب نگاه میکنی . به آنچه گریه دار بود میخندی . . .

 

چه بسیار کسانی که زیاد حرف میزنند بی آنکه چیزی بگویند

و چه کم اند کسانی که کم حرف میزنند اما بسیار میگویند . . .

 

از خدا میخواهم آنچه را که شایسته توست به تو هدیه بدهد

نه آنچه را که آرزو داری ، زیرا گاهی آرزوهای تو کوچک است و شایستگی تو بسیار . . .

 

وقتی تنها شدی بدون که خدا همه رو بیرون کرده ، تا خودت باشی و خودش . . .

 

سعی کن دوست بداری ، نه اینکه فقط عادت کنی . .

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻟﯿﺎﻗﺖ ﻭ ﻇﺮﻓﯿﺖ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻫﺎ ﻣﺤﺒﺖ ﮐﻦ ﭼﻮﻥ ﺁﻥ ﻫﺎ

ﺩﭼﺎﺭ ﺗﻮﻫﻢ ،

ﺧﻮﺩ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﯿﻨﯽ ،

ﺩﻝ ﺯﺩﮔﯽ ،

ﺟﻮ ﺯﺩﮔﯽ

ﺍﺭﺗﻔﺎﻉ ﺯﺩﮔﯽ ،

ﺩﺭﯾﺎ ﺯﺩﮔﯽ ،

ﺳﺮﮔﯿﺠﻪ ﻭ ﺳﭙﺲ

ﺣﺎﻟﺖ ﺗﻬﻮﻉ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﺪ

ﻭ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺍﺩﺍﯼ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻥ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ

 

ﺍﺯ ﺗﻮ ﮐﯿﻨﻪ ﺑﻪ ﺩﻝ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻧﺎﻣﻌﻘﻮﻝ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﮐﺮﺩ !

ﺁﺭﺍﻡ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﺤﺒﺖ ﮐﻦ

ﻭ ﺍﮔﺮ ﻧﺎﺳﭙﺎﺳﯽ ﺩﯾﺪﯼ ﺁﺭﺍﻡ ﺁﺭﺍﻡ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﻮ ،

ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻧﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﺑﻮﺩﯼ …

 

حقیقتی تلخ برای مردمان امروز

اما تو خوب بمان

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




اين شتاب عمراست

من و تو باورمان نيست كه نيست

زندگي گاه به كام است و بس است؛

زندگي گاه به نام است و كم است؛

زندگي گاه به دام است و غم است؛

چه به كام و

چه به نام و

چه به دام …

 

زندگي معركه همت ماست

زندگي ميگذرد…

زندگي گاه به راز است و ملامت بدهد؛

زندگي گاه به ساز است و سلامت بدهد؛

زندگي گاه به ناز است و جهانت بدهد؛

چه به راز

و چه به ساز

و چه به ناز…

زندگي لحظه بيداری ماست

زندگی میگذرد

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




یکی از اصلی ترین پایه های شخصیت سالم ، داشتن اصالت است.

این که تن به انجام هركاری نمیدی به این معنی نیست كه نمیتونی!

بهش میگن “چهارچوب"!

چهارچوبی كه خودت برای خودت تعریف میكنی و پایه و اساسش از “خانواده” شكل میگیره…

كسی كه چهارچوب داره، “اصالت” داره…

اصالت رو نه میشه خرید، نه میشه اداشو درآورد و نه میشه با بزك و دوزك بهش رسید!

اصالت یعنی

دلت نمیاد خیانت كنی،

دلت نمیاد دل بشكنی،

دلت نمیاد دورو باشی،

دلت نمیاد آدما رو بازی بدی….

این بی عرضگی نیست!

 اسمش “اصالته"..

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




خودت باش ، بی همتا می شوی .

ساده باش ، عمیق می شوی .

دوست داشته باش ، محبوب می شوی .

به خود اعتماد کن ، باورت می کنند .

سکوت پیشه کن ، همه چیز گویا می شود.

بر خود حکومت کن ، از خود فراتر می آیی .

نرم باش ، مقاوم خواهی شد .

خالی شو ، پُر می شوی.

قانع باش ، غنی می شوی .

قضاوت نکن ، عادل می شوی .

به تاریکی ذهن آگاه شو ، روشنایی ، وجودت را فرا می گیرد.

تسلیم سرنوشت شو ، حاکم تقدیر می شوی .

  

ضعف خود را بپذیر ، قوی می شوی .

دخالت را رها کن ، هدایت آغاز می شود.

سخنت را کوتاه کن ، تأثیرش زیاد می شود .

ذهنت را در « هیچ کجا» متمرکز کن ، 

« همه چیز » در ذهنت جا می گیرد.

از همه چیز رها شو ، صاحب همه چیز می شوی .

ساکت شو، گویا می شوی .

جاری باش ، پایدار می شوی.

ببخش و رها کن ، همواره دارنده و برازنده ای.

از ذهنیت خالی شو ، غرق در تفکر می شوی.

تازه باش ، هر کهنه ای را نو می بینی .

خالی از توقع شو ، همه توقعات برآورده می شود.

جانت را دگر کن ، جهان دگر شود.

غیر عادی باش ، عادی ها حیرت آور می شوند.

آهسته رو ، سریع به مقصد می رسی .

جهان را خوش ببین ، جانت خوش می شود .

آرام باش ، همه چیز را آرام می بینی .

با لذت کار کن ، کار تفریح می شود.

بدی را با نیکی تلافی کن ، بر بدی غالب می شوی.

به استقبال ناامنی برو ، ایمن می شوی .

از خودنمایی دوری کن ، همه جا نمایان می شوی.

از خطر فقر مهراس ، ثروتمند می شوی .

آرزو را خزان کن ، بهار آرزو فرا می رسد .

نیستی پیشه کن ، هستی فرا می رسد .

بندۀ خدا باش ، آزاد می شوی .

بیگانه با عادت باش ، با تازه ها یگانه می شوی.

از خود تهی شو ، سراسر خود می شوی .

مرگ را دریاب ، حس زندگی پدیدار می شود.

فروتن باش ، فراتر می روی .

خاکی باش ، آسمانی می شوی .

از خود بیخود شو، هوشیار می شوی .

بی رنگ باش ، هوشیار می شوی .

خودت را از پیش پابردار ،

جهان پیش پایت تسلیم می شود.

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




گاهی زندگی سخت است و گاهی ما سخت ترش میکنیم . . .

گاهی آرامش داریم، خودمون خرابش میکنیم . . .

گاهی خیلی چیزارو داریم اما محو تماشای نداشته هامون میشیم . . .

گاهی حالمون خوبه اما با نگرانی فردا خرابش میکنیم . . .

گاهی میشه بخشید اما با انتقام ادامش میدیم . . .

گاهی میشه ادامه داد اما با اشتیاق انصراف میدیم . . .

گاهی باید انصراف داد اما با حماقت ادامه میدیم . . .

 

و گاهی . . . گاهی . . . گاهی . . . تمام عمر اشتباه میکنیم و نمیدونیم یا نمیخوایم… بدونیم. . . .

کاش بیشتر مراقب خودمون، تصمیماتمون و گاهی . . . گاهی های زندگیمون باشیم . . .

کاش یادمون نره که فقط:

یکبار زنده ایم و زندگی میکنیم فقط یکبار!

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 از کسی که به شما دروغ گفته نپرسيد: چرا؟

چون سعي مي كند با دروغ هاي پي در پي، شما را قانع كند!

 هیچ بوسه ای جای زخم زبان را خوب نمی کند!

پس مراقب گفتارتان باشيد…

 جاده زندگي نبايد صاف و هموار باشد

وگرنه خوابمان مي برد!

دست اندازها نعمت بزرگي هستند..

 و نكته آخر:

هيچ وقت فراموش نكنيد كه:

“دنيا تكرار نمي شود..!”

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




 جملاتي كوچك، مفاهيمي بزرگ:

 آنقدر خوب باشيد که ببخشيد، امّا

 آنقدر ساده نباشيد که دوباره اعتماد کنید!

 اگر احساس افسردگی دارید، درگير گذشته هستید.

 اگر اضطراب دارید، درگير آینده!

 و اگر آرامش دارید، در زمان حال به سر مي بريد.

 پس در لحظه زندگی کنید…!

 قدر لحظه ها را بدانيد!

زمانی می رسد که دیگر شما نمی توانید بگویید جبران می کنم.

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




عجب زمانه ای شده

همه فقط انتظار دارند که برایشان خوب باشی

میگویند درک کن

برای خستگیهایم پناه باش

برای زخم هایم مرهم باش

برای دلتنگی هایم آغوش

برای حس پاکم نوازش

دوریها را صبوری کن

اما تو که محتاج درک دیگران میشوی

برای خستگیهایت گوش و دروازه میشوند

برای زخم هایت نمک

برای دلتنگیهایت دوری و دوستی مثال میزنند

برای حست …. آن را دورغ شیرین مینامند

و زمانی که میخواهی ناراحتیت را صبوری کنند میگویند تحملت میکنیم…

چه درک متقابلی دارند آدمها

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




 

 

 اسم حضرت نوح(ع) پيامبر عبدالغفار يا سكن بوده است . بعد از طوفان و بالا آمدن آب و غرق شدن خلايق ، جبرييل ملك مقرب نزدش آمد و گفت : چندي پيش شغل تو نجاري بوده است حالا كوزه بساز !
 او كوزه زيادي ساخت ، جبرييل گفت : خدا مي فرمايد : كوزه ها را بشكن.
 او هم چند عدد از كوزه ها را بر زمين زد و شكست . بعضيها را آهسته و بعضي را با اكراه شكست ، جبرييل ديد او ديگر نمي شكند .
گفت : چرا نمي شكني ؟
☄فرمود : دلم راضي نمي شود ، من زحمت كشيده ام اينها را ساخته ام .
 جبرييل گفت : اي نوح مگر اين كوزه ها هيچ كدام جان دارند ، پدر و مادر دارند و . . ؟ !

 آب و گلش از خداست ، همين قدر تو زحمتش را كشيده اي و ساختي ، چطور راضي به شكستن آنها نمي شوي..؟
 پس چگونه راضي شدي خلقي كه خالق آنها خدا بود ، و جان و پدر و مادر و . . . داشتند را نفرين كردي و همه را به هلاكت رساندي؟!

 نوح(ع) منقلب شد.از اينجا او گريه بسيار كرد و بخاطر گریه و زاری بسیار لقبش نوح شد.
 منبع
جامع النورين ص 122

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




 

  حضرت پیامبر اکرم (.ص) فرمودند :

هر خانمی هفت روز به همسرش خدمت کند، خدا هفت در آتش دوزخ را بر وی می بندد و درهای هشت گانه ی بهشت را به رویش می گشاید که از هریک خواست وارد شود.

منبع : عوالی اللئالی :۲۷۰/۱

  

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 
مطمئن بــاش …
اگر تو کار کوچکے را فقط
برای رضای خـدا انجام بدی

خـداونـد
بیشتــر از آنچہ
انتظـارش را داری بہ تو میده

  

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 

از مولا علی علیه السلام نقل شده است:

 «اگر رزق و روزی و ثروت زیادی می خواهی و دوست داری از هر بنده و آزادی بی نیاز باشی و به زودی به آرزوهایت برسی و از غل و غش و حیله در امان باشی؛ پس «فاتحة الکتاب» را بخوان که اسرار عجیبی در ان نهفته است. برای رسیدن به آرزوها و حاجت هایت، این سوره را در پنج نوبت(صبح، ظهر، عصر، مغرب و عشا) 100 مرتبه تلاوت کن.
 

پس ٱنچه که از عزت و مقام و حرمت می خواهی، به ٱن می رسی، و ٱن عزّتی که هیچ وقت تغییر و با حادثه های زمان کاستی پیدا نمی کند و نیز توفیق و خوشحالی مداوم به تو می رسد و از همه شرها و ناراحتی ها و ضررها در امانی.

  هیچ وقت تو را گرسنگی و برهنگی و جدایی یار نمی رسد، و هیچ کس به تو برای امر و نهی مسلط نمی شود، و در حفظ الهی هستی و به ٱرزوهایت در زندگی می رسی.پس اگر این ختم را همیشه ادامه دادی، شخصی به عنایت الهی به سوی تو می ٱید و تو را از دیگران بی نیاز می کند.

قرآن درمانی روحی و جسمی، ص 66 به نقل از شمس المعارف الکبری

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




  داستان از تو حرکت ، از خدا برکت
 

شخص ساده‌لوحي مكرر شنيده بود كه خداوند متعال ضامن رزق بندگان است و به هر موجودي روزي رسان است.
به همين خاطر به اين فكر افتاد كه به گوشه مسجدي برود و مشغول عبادت شود و از خداوند روزي خود را بگيرد.

به اين قصد يك روز از سر صبح به مسجد رفت و مشغول عبادت شد همين كه ظهر شد از خداوند طلب ناهار كرد. هرچه به انتظار نشست برايش ناهاري نرسيد تا اينكه شام شد و او باز از خدا طلب خوراكي براي شام كرد و چشم به راه ماند.

چند ساعتي از شب گذشته درويشي وارد مسجد شد و در پاي ستوني نشست و شمعي روشن كرد و از «دوپله» خود قدري خورش و چلو و نان بيرون آورد و شروع كرد به خوردن.
 
مردك كه از صبح با شكم گرسنه از خدا طلب روزي كرده بود و در تاريكي و به حسرت به خوراك درويش چشم دوخته بود، ديد درويش نيمي از غذا را خورد و عنقريب باقيش را هم مي‌خورد بي‌اختيار سرفه‌اي كرد.

درويش كه صداي سرفه را شنيد گفت: «هركه هستي بفرما پيش» مرد بينوا كه از گرسنگي داشت مي‌لرزيد پيش آمد و بر سر سفره درويش نشست و مشغول خوردن شد وقتي سير شد درويش شرح حالش را پرسيد و آن مرد هم حكايت خودش را تعريف كرد.
درويش به آن مرد گفت: «فكر كن اگر تو سرفه نكرده بودي من از كجا مي‌دانستم كه تو اينجايي تا به تو تعارف كنم و تو هم به روزي خودت برسي؟
شكي نيست كه خدا روزي رسان است اما يك سرفه ای هم بايد كرد!»

  ﺍﻫْﺪِﻧَﺎ ﺍﻟﺼِّﺮَﺍﻁَ ﺍﻟْﻤُﺴْﺘَﻘِﻴﻢَ

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




 

  حسين بن عبدالرحمن از امام كاظم(ع) روايت كرده است:
  خوابھا در آغاز خلقت نبود و بعدها پيدا شد، وے مے گويد: عرض كردم، علت پيدايش خواب چہ بود؟

 فرمود: خداوند عزوجل رسولے را بہ سوے امت زمانش فرستاد و او مردم عصر خود را بہ پرستش و عبادت و اطاعت از خداے متعال دعوت نمود.

 مردم گفتند: اگر ما چنين نمائيم چہ پاداشے نصيبمان خواهد شد زيرا كہ سوگند بہ خداوند نہ اموال تو بيش از ماست و نہ بستگانت عزيزتر از بستگان ما هستند؟!

 آن پيامبر فرمود: اگر از دستورات الھے و فرامين حق پيروے كنيد خداوند شما را بہ سوے بهشت مے برد و اگر غير آن كنيد جايتان در دوزخ است.

 گفتند: بهشت و جهنم چگونہ است؟
آن فرستادہ الھے براے قومش به وصف اين دو پرداخت،

گفتند: چہ وقت به آن سرا خواهيم رفت؟!
فرمود: هرگاه مرگتان فرا برسد،

 گفتند: ما اموات خود را مشاهده كرده ايم كه پس از مرگ پوسيده و با خاك يكسان شده اند و به دنبال اين سخن، آن پيامبر الھے را تكذيب كردند، پس خداوند رؤيا را در خواب در ايشان پديد آورد. بعد از اين ماجرا نزد آن پيامبر آمدند و گزارش خواب هاے خود را با حالتے از اعجاب و شگفتے بيان كردند.

  آن پيامبر به قومش فرمود:
«همانا خداوند تبارك و تعالے خواست بدين وسيله برايتان دليل و حجتے آورد، ارواحتان نيز اين گونہ است و چون مرگتان فرا رسد اگر چہ بدنھايتان پوسيده گردد ولے جانھايتان در عقاب به سر مے برند تا دوباره بدنھا زندہ شوند.»

  روضة الكافے
 

موضوعات: فرهنگی- اجتماعی - مذهبی  لینک ثابت





 مؤمنی شیطان را در وسط دریا دید که سرش را رو به آسمان گرفته و می گفت: خداوندا (بحق امیرالمؤمنین علی(ع )) مرا عذاب مکن.

 مرد مؤمن به شیطان گفت: آیا تو هم دستته به دامان ولایت امیرالمؤمنین علی(ع ) شده ای؟

  شیطان گفت:
شش هزار سال قبل از این که حضرت آدم خلق شود من در عالم اعلا و در میان ملائکه بودم. اطلاعات زیادی در رابطه با علی(ع ) دارم که شما نمی دانید. و تا آنجا که اطلاع دارم بعد از رسول خدا(ص) کسی مقرب تر و عزیزتر و گرامی تر و آبرومندتر از علی(ع) نزد خداوند متعال نیست. و می دانم که هرکس خداوند را به حق امیرالمؤمنین علی(ع ) قسم بدهد، او را می آمرزد، از این رو من هم خدا را به خورشید ولایت قسم می دهم.

 مرد گفت: ای ابلیس تو معلم فرشتگان بوده ای و علم زیادی داری مرا نصیحت کن.
 
 شیطان گفت:
یک جمله برای دنیا و یک جمله برای آخرتت می گویم
  اگر می خواهی که زندگی به تو خوش بگذرد قناعت پیشه کن و اگر قانع باشی، حتی اگر غذایت نان خشک باشد به تو خوش می گذرد و آرام و آسوده زندگی می کنی.

 اما اگر حرص بزنی و ثروت جمع کنی و به خواست خداوند راضی نباشی هیچ وقت در دنیا خوشبخت نمی شوی.

 اما یک پند نیز برای آخرتت بگویم برای ساعت مرگ، سرازیری قبر، سر از قبر درآوردن، ماندن در برزخ، صحرای محشر، صراط و میزان همه جا محبت و ولایت علی(ع ) را ذخیره داشته باش اگر تکیه ات به پیشوای مؤمنان باشد امنیت خواهی داشت.

 مرد مؤمن شیعه نزد امام جعفر صادق(ع ) رفت و ماجرا را برای حضرت تعریف کرد.

 حضرت فرمود چنگ زدن شیطان به ولایت و محبت حضرت علی(ع) به زبان است و از صمیم قلب نیست بنابراین ابلیس بهره ای از این سخنان نمی برد. اگر او واقعاً و از صمیم قلب به امیرالمؤمنین علی(ع ) پناه می برد، از عذاب الهی نجات می یافت.
 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت





 
او تقلای پروانه برای بیرون آمدن از سوراخ کوچک پیله را تماشا می کرد. ناگهان تلاش پروانه متوقف شد. به نظر میرسید که خسته شده و دیگر نمی تواند از پیله خارج شود. او مصمم شد به پروانه کمک کند و با برش قیچی، سوراخ پیله را گشاد کرد. پروانه به راحتی از پیله خارج شد اما جثه اش ضعیف و بال هایش چروکیده بودند.
 
او همچنان به تماشای پروانه ادامه داد و انتظار داشت پر پروانه گسترده و مستحکم شود و از جثه او محافظت کند اما چنین نشد. در واقع پروانه مجبور بود همه عمر را روی زمین بخزد. و هرگز نمیتوانست با بال هایش پرواز کند. او نمیدانست که با مهربانی اش در از بین بردن محدودیت پیله و جلوگیری از تقلای پروانه برای خارج شدن از سوراخ ریز آن چه کرده است. این مسیر را خدا برای پروانه مقرر کرده تا به آن وسیله مایعی از بدنش ترشح شود که پس از خروج از پیله به او امکان پرواز دهد.

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت





 
پادشاهی هنگام پوست کندن سیبی با یک چاقوی تیز ٬انگشت خود را قطع کرد وقتی که نالان طبیبان را میطلبید ٬ وزیرش گفت :هیچ کار خداوند بی حکمت نیست ٬پادشاه از شنیدن این حرف ناراحت تر شده وفریاد کشید در بریده شدن انگشت من چه حکمتی است ؟ودستور داد وزیر را زندانی کردند .
روزها گذشت تا اینکه پادشاه برای شکار به جنگل رفت وانجا انقدر از سربازانش دور شد که ناگهان خود را میان قبیله ای وحشی تنها یافت ٬ انان پادشاه را دستگیر کرده وبه قصد کشتنش به درختی بستند اما رسم عجیبی هم داشتند که بدن قربانیانشان کاملا سالم باشد ٬وچون پادشاه یک انگشت نداشت او را رها کردند واو به قصر خود بازگشت در حالی که به سخن وزیر می اندیشید دستور ازادی وزیر را داد .وقتی وزیر به خدمت شاه رسید ٬شاه گفت :درست گفتی قطع شدن انگشتم برای من حکمتی داشت ٬ولی این زندان رفتن برای تو جز رنج کشیدن چه فایده ای داشته .وزیر در پاسخ پادشاه لبخند زده وپاسخ داد : برا ی من هم پر فایده بود چرا که من همیشه در همه حال با شما بودم واگر انروز در زندان نبودم حالا حتما کشته شده بودم .
ای کاش سر از الطاف پنهان حق در میاوردیم که اینگونه ناسپاس خدا نباشیم
یا رب !
هنگامی که ثروتم دادی، خوشبختی ام را نگیر.
هنگامی که توانایی ام دادی، عقلم را نگیر.
هنگامی که مقامم دادی،
تواضعم را نگیر.
انگاه که تواضعم دادی ،
عزتم را نگیر.
وقتی قدرتم دادی ،
عفوم را نگیر .
هنگامی تندرستی ام دادی،
ایمانم را نگیر .
و آنگاه که فراموشت کردم ، فراموشم مکن،…. ((ثروت و مقام با عزت برای شما دوست مهربانم از خداوند خواهانم.))

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت


...



 
به بهلول گفتند: تقوا را توصیف کن؟ گفت: اگر در زمینی که پر از خار و خاشاک بود مجبور به گذر شوید، چه می کنید؟ گفتند: پیوسته مواظب هستیم و با احتیاط راه می رویم تا خود را حفظ کنیم.
بهلول گفت: در دنیا نیز چنین کنید، تقوا همین است. از گناهان کوچک و بزرگ پرهیز کنید و هیچ گناهی را کوچک مشمارید؛ کوهها با آن عظمت و بزرگی از سنگهای کوچک درست شده اند.
 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




در یک روز برفی مدیر یک مدرسه تمام دانش آموزان را صدا میکند و به همه میگوید چه کسی میتواند از این سمت حیاط تا آن سمت را روی یک خط راست حرکت کند

در ظاهر کار آسانی مینمود و همه قادر به انجام این کار بودند اما در پایان کار تنها یک نفر بود که روی یک خط راست حرکت کرده بود
بقیه دانش آموزان مسیرهای پیچ در پیچ را طی کرده بودند
دلیل موفقیت این دانش آموز این بود که درختی را آن سوی حیاط نشانه کرده بود و فقط به آن نگاه میکرد و به این ترتیب توانسته بود از روی تمام موانع گذر کند
اما بقیه دانش آموزان به جلوی پای خود نگاه کرده و زمانی که به مانعی برخورده بودند مسیرشان را کج کرده بودند
اگر میخواهید شاد باشید هدفی برای خود تعیین کنید که به افکار شما دستور بدهد انرژی تان را آزاد کند و الهام بخش امید و آرزوهای شما باشد…!!!

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت
 
   
 
مداحی های محرم