✿مدرسه علمیه جوادالائمه آبدانان استان ایلام✿
 
 

✿جــــوادالائــــــمه آبــــــــدانـــــان✿


حدیث موضوعی





اوقات شرعی


روزشمار فاطمیه


جستجو


آخرین نظرات
  • مازیار در ​در مسجد و در کعبه به دنبال چه هستی؟
  • یا کاشف الکروب  در برگزاری مراسم اربعین همراه با برگزاری نماز ونهار در مدرسه جوادلائمه"ع"خواهران
  • کامبیز در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • یا کاشف الکروب  در با پدر ومادر چگونه رفتار کنیم
  • یا کاشف الکروب  در نحوه شهادت شهید خرازی
  • یا کاشف الکروب  در عید غدیر از دیدگاه شیعیان
  • فرمانده در خیلی نگو من گناهکارم
  • شاهمرادی  در حدیث روز
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • فاطمه در ‌طریقه ختم دعــای مشــلول
  • سياحي‌  در حدیث
  •  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • ام المومنین  در توصیه های استاد دولابی برای زندگی..
  • عابدی  در حدیث
  • مژگان در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • گل نرگس  در حدیث روز
  • زكي زاده  در در تقوا وپرهیز از گناه..



آمار
  • امروز: 635
  • دیروز: 600
  • 7 روز قبل: 4932
  • 1 ماه قبل: 28477
  • کل بازدیدها: 867589

 



گزیده ای از مناجات خمس عشر

( مناجات محبین(دوست داران خداوند))

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

خدایا

چه کسی می تواند شیرینی عشق تو

و نزدیکی به تو را تجربه کند

و غیر تو کسی را بخواهد

یا لحظه ای دوری ات را تاب بیاورد؟

خدایا

ما را از آنانی قرار ده

که برای دوستی با خود برگزیده ای

و برای عشق و محبتت

قلبشان را پاک گردانیده ای

برای دیدارت مشتاق

و به قضا و قدرت راضی شان نموده ای

خدایا

بنده ای را که از دوری ات در سوز وگداز است

پناه می دهی

و در جایگاه عالم راستی و حقیقت

در کنار خود جای می دهی

برای شناخت خود انتخابش می کنی

سزاوار پرستش ات

 

و دلباخته محبتت می گردانی

و برای مشاهدۀ خویش برمی گزینی

رویش را به سوی خود بازمی گردانی

قلبش را از هر چه جز دوستی توست خالی

و دلش را به آنچه نزد توست مایل می کنی

همواره در یاد خود نگاهش می داری

تا شُکر تو را گوید

و تنها تو را بپرستد

از بندگاان صالح خود قرارش می دهی

برای راز و نیاز با خود انتخابش می کنی

و علاقه اش را از هر چه موجب دوری از تو شود، برمی گیری

 

خدایا

ما را از آنانی قرار ده

که همۀ شور و شوقشان

و همۀ جستجویشان، تنها برای تو باشد

و همواره عاشقانه تو را بخوانند

پیشانی شان در برابر بزرگی تو بر خاک

چشم هایشان برای خدمتت بیدار

اشک دیدگانشان از    «ترسِ دوری ات»    جاری

و از جلال و بزرگی ات، از این دنیای خاکی برکنده باشد

 

خدایا

دوستانت، حضورت را به روشنی درمی یابند

و تجلیات ذاتت

قلب کسانی که در پی شناخت تو اند

به شور و شوق می آورد

ای آرزوی دل هایِ مشتاق

و ای مُنتَهایِ هدفِ عاشقان

از تو می خواهم

چنان کنی که جز تو نخواهم

و چنان مشتاقِ تو باشم

که از هر چه غیر تو روی گردانم

 

خدایا

بگذار تا لحظه ای تو را بنگرم

و به من نگاه کن

نگاهی از سر مهر

از من روی برمگردان

و سعادتی نصیبم کن

تا از رهروان راه عشق تو باشم

ای اجابت کننده دعاها

و ای مهربان ترین مهربانان عالم

                    آمین یا رب العالمین

 

موضوعات: مناجات نامه  لینک ثابت
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: پشتیبانی کوثر بلاگ [عضو] 
5 stars

گر بر در دیر می‌نشانی ما را
گر در ره کعبه میدوانی ما را
اینها همگی لازمهٔ هستی ماست
خوش آنکه ز خویش وارهانی ما را

شاعر: ابو سعید ابولخیر/ رباعی11

1395/06/08 @ 20:56
نظر از: مرکز تخصصی تفسیر شاهین شهر [عضو] 

از من روی برمگردان

1395/06/08 @ 13:28


فرم در حال بارگذاری ...





به کسی اعتماد کن که بتواند

 

سه چیز را در تو تشخیص دهد؛

 

اندوه پنهان شده در لبخندت را…

 

عشق پنهان شده در عصبانیتت را…

 

و معنای حقیقی در سکوتت را…

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﮐﺴﯽ ﺑﺰﻥ

ﮐﻪﺑﺎ ﺟﻐﺮﺍﻓﯿﺎﯼ ﮐﻠﻤﺎﺗﺖ ﺁﺷﻨﺎﺳﺖ؛

 

ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ..

ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﻭﻗﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ

ﺷﺒﯿﻪ ﯾﮏ ﮐﻮﻩ ﯾﺨﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ

ﺁﻓﺘﺎﺑﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺁﺑﺖ ﮐﻨﺪ …

ﺁﺭﺍﻡ …ﺁﺭﺍﻡ ….

ﺑﻌﺪ ﭼﮑﻪ ﭼﮑﻪ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﮐﻪ

ﻟﯿﺰ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﻧﺪﻭ ﻣﯽ ﺁﯾﻨﺪ ﭘﺎﯾﯿﻦ،

ﺑﺎ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺑﺴﺮﺍﻧﺪ ﻻﯼ ﻣﻮﻫﺎﯾﺖ …

 

ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺪ

ﻭﻗﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ..

ﯾﻌﻨﯽ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾﺖ ﺟﺎﯾﯽ ﮔﯿﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ

ﻭمی تواند ﺩﺳﺖ ﺩﺭﺍﺯ ﮐﻨﺪ

ﻭ ﺁن همه ﮐﻠﻤﻪ ﯼ ﺑﺎﺯﯾﮕﻮﺵ ﺭﺍ ﺑﮕﺬﺍﺭﺩ ﺗﻮﯼ ﺩﻫﺎﻧﺖ …

ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻔﺘﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻔﻬﻤﺪ …

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





تا وقتی

به این  فکر چسبیده‌اید که

دلیل خوب زندگی نکردنتان،

بیرون از وجودتان است،

هیچ تغییر مثبتی رخ نمی‌دهد!

تنها و تنها

خودِ شما

مسئول جنبه‌های مختلف زندگیِ خود هستید

و فقط و فقط خودتان

قدرت تغییر آن را دارید …

 

ابرهای تیره دلتو کنار بزن،

مطمئن باش خورشید

روشنت میکنه …

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





برای رسیدن به آرامش سه چیز را ترک کن :

 

اینکه دائم دیگران را کنترل کنی.

 

اینکه بخواهی دائم مورد تأیید دیگران قرار بگیری.

اینکه بخواهی دائم در مورد دیگران پیش داوری کنی یا خود مورد پیش داوری قرار بگیری.

 

همیشه بگو:

 خدایا، کمک کن دیرتر برنجم، زودتر ببخشم، کمتر پیش داوری  کنم و بیشتر فرصت دهیم

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





دنیا قد آرزوهایم کوچک شده و فاصله قد نیامدنت بزرگ…

 

بیا کلافه ام ، کلافه ام از روزهایی که نیستی ؛کلافه ام از روزهایی که نمی آیی …

 

بیا و ببین که پنجره های دنیا بسته است روبه آرزوهایم…

 

برایم چه فرقی می کند از کجا می آیی ، چشم های من همه جا منتظر تواند و گوش هایم تنها قدم های تو را صدا می دانند .

 

بیا و نجاتم بده از آرزوهایی که روی دست های دنیا از دست رفته اند .

 

بیا لباس دنیا تنگ است برای آرزوهایم و جاده تنها راهییست که تمام نمی شود .

 

بیا که باز نگویم نیامدی . بیا…

 

غرور شکوفه ها را ندیده نگیر ، عاشقی کار سختیست . به ابر وقت گذر از خورشید و به کوه که هیچ صدایی را در دلش نگه نمی دارد،به دریا که دنیای امن ماهی هاست ، به خاطره هایی که از رویای آمدنت دارند سالخورده می شوند، منتظرم …

 

مدام فکر می کنم که اگر بگویم بیا ، می آیی ؟؟؟

کی زمان آمدنت می شود . من زمان را به نام تو می شناسم …

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





  #تلنگر

 

پدرم دلواپس آینده برادرم است، اما حتی یک بار هم اتفاق نیفتاده که باهم به کافی شاپ بروند، در خیابان قدم بزنند و گاهی بلند بلند بخندند.

 

برادرم نگران فشار کاری پدرم است، اما حتی یکبار هم نشده خواسته هایش را به تعویق بیندازد تا پدر برای مدتی احساس راحتی کند.

 

مادرم با فکر خوشبختی من خوابش نمیبرد اما حتی یکبار هم نشده که با من در مورد خوشبختی ام صحبت کند و بپرسد: فرزندم چه چیزی تو را خوشحال میکند؟

 

من با فکر رنج و سختی مادرم از خواب بیدار میشوم، اما حتی یکبار نشده که دستش را بگیرم، با او به سینما بروم، باهم تخمه بشکنیم، فیلم ببینیم و کمی به او آرامش بدهم.

 

❗️ما از نسل آدم های بلاتکلیف هستیم❗️

 

ازیک طرف در خلوت خود، دلمان برای این و آن تنگ می شود، از طرف دیگر وقتی به هم میرسیم لال مانی میگیریم!

انگار نیرویی نامرئی، فراتر از ما وجود دارد که دهانمان را بسته تا مبادا چیزی در مورد دلتنگی مان بگوییم.

تکلیفمان را با خودمان روشن نمیکنیم. یکدیگررادوست میداریم اما آنقدر شهامت نداریم که دوست داشتن مان را ابراز کنیم.

ما آدم های بیچاره ای هستیم!

آنقدر در بیان احساساتمان حقیر و ناچیزیم که صبر می کنیم تاوقتی عزیزی را از دست دادیم، تا آخر عمر برایش شعر بگوییم.

 

⭕️ از یک جا به بعد باید این سکوت خطرناک را شکست و راه افتاد.

⭕️ از یک جا به بعد باید پدر به پسرش بگوید که چقدر دوستش دارد.

⭕️ از یک جا به بعد باید پسر دست پدر را بگیرد و باهم قدم بزنند.

⭕️ از یک جا به بعد باید مادر پسرش را به یک شام دونفره دعوت کند.

⭕️ از یک جا به بعد باید پسر در گوش مادرش بگوید: چقدر خوب است که تورا دارم.

 

 و چه خوب است از یک جا به بعد همینجا باشد، از همین جا که این نوشته تمام شد…

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





تاجر و باغ زیبا

 

 

 

مردی تاجر در حیاط قصرش انواع مختلف درختان و گیاهان و گلها را کاشته

و باغ بسیار زیبایی را به وجود آورده بود.

هر روز بزرگترین سرگرمی و تفریح او گردش در باغ و لذت بردن از گل و گیاهان آن بود .

تا این که یک روز به سفر رفت. در بازگشت، در اولین فرصت به دیدن باغش رفت .

!اما با دیدن آنجا، سر جایش خشکش زد …

 

تمام درختان و گیاهان در حال خشک شدن بودند

رو به درخت صنوبر که پیش از این بسیار سر سبز بود، کرد و از او پرسید که چه اتفاقی افتاده است؟

 

درخت به او پاسخ داد: من به درخت سیب نگاه می کردم و باخودم گفتم که من هرگز نمی‌توانم مثل او چنین میوه‌هایی زیبایی بار بیاورم و با این فکر چنان احساس ناراحتی کردم که شروع به خشک شدن کردم …

 

 

مرد بازرگان به نزدیک درخت سیب رفت، اما او نیز خشک شده بود …!

علت را پرسید و درخت سیب پاسخ داد: با نگاه به گل سرخ و احساس بوی خوش آن، به خودم گفتم که من هرگز چنین بوی خوشی از خود متصاعد نخواهم کرد و با این فکر شروع به خشک شدن کردم .

 

 

از آنجایی که بوته‌ی گل سرخ نیز خشک شده بود علت آن پرسیده شد، او چنین پاسخ داد: من حسرت درخت افرا را خوردم، چرا که من در پاییز نمی‌توانم گل بدهم. پس از خودم ناامید شدم و آهی بلند کشیدم. همین که این فکر به ذهنم خطور کرد، شروع به خشک شدن کردم .

مرد در ادامه‌ی گردش خود در باغ متوجه گل بسیار زیبایی شد که در گوشه‌ای از باغ روییده بود .

 

علت شادابی‌اش را جویا شد. گل چنین پاسخ داد: ابتدا من هم شروع به خشک شدن کردم، چرا که هرگز عظمت درخت صنوبر را که در تمام طول سال سر سبزی خود را حفظ می‌کرد نداشتم و از لطافت و خوش بویی گل سرخ نیز برخوردار نبودم، با خودم گفتم: اگر مرد تاجر که این قدر ثروتمند، قدرتمند و عاقل است و این باغ به این زیبایی را پرورش داده است می خواست چیزی دیگری جای من پرورش دهد، حتماً این کار را می‌کرد . بنابراین اگر او مرا پرورش داده است، حتماً می‌خواسته است که من وجود داشته باشم. پس از آن لحظه به بعد تصمیم گرفتم تا آنجا که می توانم زیباترین موجود باشم …

 

دنیا آنقدر وسیع هست که برای همه مخلوقات جایی باشد

پس به جای آن که جای کسی را بگیریم تلاش کنیم جای واقعی خود را بیابیم

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





آیا بیشعور با احمق برابر است؟!

 

حقیقتش را که بخواهید احمق مجرم نیست …بیمار است….

معمولاً احمق ها آگاهانه دست به حماقت نمی زنند…

خیلی از آن ها حتی فکر می کنند که خردمند و دانا هستند…نه….احمق!

احمق ها بیشتر از آنکه موجب تنفر بشوند، مایه ترحمند….

بیشعور ها داستان شان با احمق ها فرق دارد.

کسی که ساعت سه صبح بوق میزند…بیشعور است.

کسی که جلو تمام زنان مسیر می ایستد….بیشعور است.

 

کسی که در خیابان باریک دوبله پارک می کند..بیشعور است.

 

کسی که شب تمام مسیر را نور بالا می رود… بیشعور است.

 

این ها بیشعورند…

 

حالا یا از نوع احمق بیشعور

یا از نوع پرفسور بیشعور….

 

احمق بودن درد ندارد؛

درمان هم ندارد،

ربطی هم به شعور ندارد،

بیشعوری از جای دیگری می آید…

از خانه و مدرسه…از سرانه مطالعه….از خود شیفتگی..از بی وجدانی..از مرکز فرهنگ فاسد..

 

بیشعوری واگیر دارد..

هم درد دارد و هم درمان…

مشکل ما، احمق ها نیستند

مشکل ما، هیچوقت احمق ها نبودند

مشکل ما، بیشعور ها هستند.

یادتان باشد سواد هیچ وقت شعور نمیاره.

 

شعور یعنی تشخیص کار خوب از بد

شعور یعنی تشخیص کار درست از اشتباه

این شعور است که راه استفاده درست و یا غلط از علم (سواد) رو به ما میگه!

شعور رو به کسی نمیشه آموزش داد؛ یک انسان میبایست در درون خودش طلب شعور کند تا به آن دست پیدا کند.

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





آموختم “

تلافی کردن از انرژی خودم می کاهد.

” آموختم “

گاهی از زیاد نزدیک شدن فراموش می شوی.

” آموختم “

تا با کفش کسی راه نرفتم راه رفتنش را قضاوت نکنم.

” آموختم “

گاهی برای بودن باید محو شد.

” آموختم “

دوست خوب پادشاه بی تاج و تختیست که بر دل حکومت میکند.

” آموختم “

از کم بودن نترسم اگر کم باشم شاید ولم کنن ولی زیاد که باشم حیفم میکنن.

” آموختم “

برای شناخت آدمها یکبار بر خلاف میلشان عمل کنم.

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





به تعداد آدم‌های روی کرہ خاکی، تفاوت فکر و نگرش وجود دارد!

پس این را بپذیر :

 کسی که تفکرش با تو متفاوت است، دشمنت نیست ؛

 انسان دیگری است با دیدگاهى دیگر

فقط همین …

اگر فقط همین یک اصل را بپذیریم، روابط‌مان بهتر خواهد شد

و زندگى سرشار از آرامش توام با احترام و درک متقابل را تجربه خواهیم کرد.

به همین سادگی …

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





زندگی یک اتاق با دو پنجره نیست!

 

زندگی هزاران پنجره دارد….

یادم هست روزی از پنجره نا امیدی به زندگی نگاه کردم و احساس کردم میخواهم گریه کنم!!

 

 و روزی از پنجره امید به زندگی نگاه کردم واحساس کردم می خواهم دنیا را تغییر دهم !!

 

عمر کوتاه است …

 

فرصت نگاه کردن از تمامی پنجره های زندگی را ندارم…

تصمیم گرفته ام فقط از یک پنجره به زندگی نگاه کنم و آن هم پنجره عشق است…

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺑﻮﺩﻥ , ﻧﺼﻒ ﺣﮑﻤﺖ ﺍﺳﺖ .

ﺗﻌﻘﯿﺐ ﻧﮑﺮﺩﻥ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ، ﻧﺼﻒ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺍﺳﺖ .

ﻣﺪﺍﺧﻠﻪ ﻧﮑﺮﺩﻥ ﺩﺭ ﮐﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ، ﻧﺼﻒ ﺍﺩﺏ ﺍﺳﺖ .

 

ﻣﻦ ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎ ﺩﺭﯾﺎﻓﺘﻢ ﮐﻪ :

 

ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻗﻮﯼ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ؛ ﮐﻤﺘﺮ ﺯﻭﺭ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ .

ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺭﺍﺣﺖ ﺗﺮ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ : ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ، ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﺑﺎﻻﯾﯽ ﺩﺍﺷﺖ .

ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺻﺪﺍﯾﺶ ﺁﺭﺍﻡ ﺗﺮ ﺑﻮﺩ، ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﺶ ﻧﻔﻮﺫ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺩﺍﺷﺖ .

و ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ،ﺑﻘﯿﻪ ﺭﺍ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺗﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ !

 

بیایید خودمان را دوست بداریم.

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





‌ تو هر لحظه بر سر دوراهي قرار داري: راه غمگيني و راه شادماني.

انتخاب راه به تو بستگي دارد.

 

روزي عارفي در حال احتضاربود و مريدانش از او درخواست كردند: ” استاد! اينك زمان آن است كه راز را با ما در ميان بگذاري. در مدت پنجاه سالي كه در كنار تو بوديم هيچگاه تو را حتي لحظه اي  كوتاه  افسرده و غمگين نديديم. پدران و پدر بزرگهاي ما مي گفتند  شما در جواني بسيار عبوس و جدي بوديد. بعدها چه پيش امد كه اينچنين شاد و خندان شديد؟

 

مرشد درپاسخ گفت: ” پدران و پدربزرگهاي شما راست مي گفتند. من تا قبل از سي سالگي شخصي عبوس و جدي بودم.

 

سپس صبحي از صبح ها وقتي از خواب بيدار شدم با خود انديشيدم: من چكار دارم مي كنم؟ چرا اين همه غمگين هستم؟ چرا انرژي هايم را اينگونه هدر مي دهم؟

از امروز براي تنوع هم كه شده بايد راه ديگري را امتحان كنم. از آنروز راه شادماني را بر گزيدم. از آن روز هر صبح پس از اينكه از خواب بيدار مي شدم از خود مي پرسيدم: امروز مي خواهي چه كني؟ آيا مي خواهي، غمگين، عبوس و ناراحت باشي يا اينكه مي خواهي خوش و خندان باشي؟

 

و من هميشه راه شادماني برمي گزيدم. از آنروز بود كه شاد و خندان شدم. “

 

من كاملا با اين مرد، موافقم. او درست مي گويد. فقط مساله انتخاب كردن در ميان است. پس از همين فردا راه شادماني را در پيش گير- تو به اندازه كافي جدي و عبوس بوده اي. يا اصلا مي تواني از همين حالا شروع كني. لازم نيست تا فردا منتظر باشي. كسي چه مي داند؟ شايد فردايي وجود نداشته باشد. راه شادماني در پيش بگير و از من بشنو، آن را دوست خواهي داشت.

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





امام سجاد (ع) میفرمایند :

 

 اگر با کسی برخورد کردی که سنش از تو بیشتر بود بگو چون سنش از من بیشتر است پس ایمانش هم از من بیشتر است، و اگر با کسی برخورد کردی که سنش از تو کمتر بود بگو چون سنش از من کمتر است پس گناهش هم از من کمتر است ، و اگر با کسی برخورد کردی که هم سن و سال تو بود بگو من به گناه خود یقین دارم و به گناه او شک ، پس در هر حالت ممکن است که او در نزد خداوند ازمن عزیزتر باشد.

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





مادری تعریف میکرد:

 

نمك، سنگ بود. برنجِ چلو را ساعتى با نمك‌سنگ مى‌خوابانديم تا كم‌كم شورى بگيره

 

غذا را چند ساعتى روى شعله‌ى ملايم چراغ خوراك‌پزى مى‌نشانديم تا جا بيفته

 

يخ‌كرده و تكيده كنار علاءالدين و والور مى‌نشستيم تا جون‌مون آروم گرم بشه

 

عكسِ يادگارىِ توى دوربين را هفته‌اى، ماهى به انتظار مى‌نشستيم تا فيلم به آخر برسه و ظاهر بشه

 

آهنگِ تازه‌ى آوازه‌خوان را صبر مى‌كرديم تا از آب بگذره و كاست بشه و در پخشِ صوت بخونه

 

قلك داشتيم؛ با سكه‌ها حرف مى‌زديم تا حسابِ اندوخته دست‌مون بياد

 

حليم را بايد «حليم» مى‌بوديم تا جمعه‌ى زمستانى فرا برسه و در كام مون بشينه

 

هر روز سر مى‌زديم به پست‌خانه، به جست و جوىِ خط و خبرى عاشقانه، مگر كه برسه

 

گوش مى‌خوابونديم به انتظارِ زنگِ تلفنِ محبوب: شبى، نيمه‌شبى، بامدادى، گاهى، بى‌گاهى؛

 

انتظار معنا داشت

دقايق «سرشار» بود

 

هر چيز يك صبورى مى‌خواست ،تا پيش بياد،

 

تازمانش برسه.تا جا بيفته. تاقوام بياد: غذا، خريد، تفريح، سفر، خاطره، دوستى، رابطه، عشق

 

“انتظار” مارا قدردان ساخته بود…

 

حالا فهمیدی چرا این روزها کسی قدردان نیست؟

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





من برای خودم خط هایی دارم…

 

دور بعضی چیزها

زیر بعضی چیزها

و روی بعضی چیزها

 

گاهی خط قرمز 

گاهی خط زرد

و گاهی خط سبز

 

دور بعضی آدمها را خط  قرمز کشیده ام

آنها  که همیشه سهمی از حس خوبم را به تاراج میبرند…

حسودها ..خودبین ها  و مهمتر از همه آنها که همیشه به من دروغ گفتند…..

 

زیر بعضی ها را خط زرد میکشم….

آدمهایی که تکلیفت را با آنها نمیدانی.

مثل فصلها رنگ عوض میکنند و اعتباری نیست نه به تحسین و نه به تکذیبشان….

 

روی بعضی چیزها و آدمها  را با برگهای سبز خطی میکشم, سبز سبز تا یادم بمانند و یادگار همیشگی ذهنم باشند….

 

آدمهایی ک شاید همه ی فرقشان و خاص بودنشان در نگاه و کلامشان باشد….

آدمهایی که ساده ی ساده فقط دوستشان دارم

 

این آدمها را باید قاب گرفت و از مژه ها آویخت تا جلوی چشمت باشند ،تا وجب به وجب نگاهت را شکرگزار بودنشان باشی….

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





همیشه

دلخوری ها را…

نگرانی ها را….

به موقع بگویید….

 

حرفهای خود را به یک دیگر با “کلام”

مطرح کنید؛

نه با  “رفتار”

 

که از کلام همان ‘برداشت’ می شود

 که شما می گویید؛

 

ولی از رفتارتان هزاران ‘برداشت’

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





 

 

مردى در ساحل رودخانه اى نشسته بود كه ناگهان متوجه شد مرد ديگرى در چنگال امواج خروشان رودخانه گرفتار شده است و كمك مى طلبد. داخل رودخانه شد و مرد را به ساحل نجات آورد، جراحاتش را پانسمان كرد و پزشك را به بالينش آورد.

 

 هنوز حال غريق جا نيامده بود كه شنيد دو نفر ديگر در حال غرق شدن در رودخانه اند و كمك مى خواهند. دوباره به رودخانه پريد و به زحمت آن دو نفر را هم نجات داد.

 

اما پيش از آنكه فرصت پيدا كند صداى چهار نفر ديگر را كه در حال غرق شدن بودند، شنيد. بلاخره آن مرد آنقدر قربانى نجات داد كه خودش خسته شده و از پا افتاد. ولى صداى فرياد كمك از طرف رودخانه قطع  نمى شد. كاش اين مرد خيرخواه چند قدمى به طرف بالاى رودخانه مى رفت و متوجه مى شد كه ديوانه اى مردم را يكى يكى به آب مى اندازد. در اين صورت اين همه انرژى صرف نمى كرد و به جاى رفع معلول به مبارزه با علت مى پرداخت و جان افراد بيشترى را نجات مى داد.

 

در زندگى همه ما علتى بزرگ وجود دارد كه سرمنشأ همه اتفاقات و رويدادهاى زندگى ماست. علت و منشأ تمام شادى ها، غم ها و رنج ها، پيروزى ها، شكست ها، اميدها و يأس هاى زندگى يك چيز است :

افكار و عقايدى كه برگزيده ايم.

در دنياى بيرون، هيچ عاملى وجود ندارد. هرچه هست معلول انديشه ها و طرز تفكرات ماست.

 

اگر مى خواهيد زندگى تان تغيير كند، انديشه هاى خود را تغيير دهيد. راه حل های تکراری و قدیمی چيزى جز خستگى و نااميدى نصيب انسان نخواهد كرد.

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





 

 

پس از درگذشت پدر، پسر مادرش را به خانه سالمندان برد وهرلحظه از او عیادت می کرد.

یکبار از خانه سالمندان تماسی دریافت کرد که مادرش درحال جان دادن است پس باشتاب رفت تاقبل از اینکه مادرش از دنیا برود ،اورا ببیند.

 

از مادرش پرسید:مادر چه میخواهی برایت انجام دهم ؟

مادر گفت :از تو می خواهم که برای خانه سالمندان پنکه بگذاری چون آنها پنکه ندارند ویخچال غذاهای خوب بگذاری ،چه شبها که بدون غذا خوابیدم.

 

فرزند باتعجب گفت :داری جان میدهی واز من اینها را درخواست میکنی ؟

وقبلا به من گلایه نکردی!

 

مادر پاسخ داد:بله فرزندم من با این گرما وگرسنگی خو گرفتم وعادت کردم ولی می ترسم تو وقتی فرزندانت در پیری تورا به اینجا می آورند ،به گرما وگرسنگی عادت نکنی.

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...