✿مدرسه علمیه جوادالائمه آبدانان استان ایلام✿
 
 

✿جــــوادالائــــــمه آبــــــــدانـــــان✿


حدیث موضوعی





اوقات شرعی


روزشمار فاطمیه


جستجو


آخرین نظرات
  • مازیار در ​در مسجد و در کعبه به دنبال چه هستی؟
  • یا کاشف الکروب  در برگزاری مراسم اربعین همراه با برگزاری نماز ونهار در مدرسه جوادلائمه"ع"خواهران
  • کامبیز در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • یا کاشف الکروب  در با پدر ومادر چگونه رفتار کنیم
  • یا کاشف الکروب  در نحوه شهادت شهید خرازی
  • یا کاشف الکروب  در عید غدیر از دیدگاه شیعیان
  • فرمانده در خیلی نگو من گناهکارم
  • شاهمرادی  در حدیث روز
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • فاطمه در ‌طریقه ختم دعــای مشــلول
  • سياحي‌  در حدیث
  •  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • ام المومنین  در توصیه های استاد دولابی برای زندگی..
  • عابدی  در حدیث
  • مژگان در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • گل نرگس  در حدیث روز
  • زكي زاده  در در تقوا وپرهیز از گناه..



آمار
  • امروز: 466
  • دیروز: 600
  • 7 روز قبل: 4932
  • 1 ماه قبل: 28477
  • کل بازدیدها: 867589

 



هــر از گاهی خـــودت را هَـــرَس كــن….

 

 

 

 

 

 

هــر از گاهی خـــودت را هَـــرَس كــن…

 

شـاخــه هــای اضـافیــت را بــــزن …

 

پــای تمــام شاخــه بریـــده هــایت بایست…

 

تمـــام سختی هــــایـت…

 

دردهــــایت……

 

باغبــانی کن خــودت را…

 

خـــاطــــرات بـــــدت را…

 

سَـبُــك كــن فكــــرت را…

 

از هر چه آزارت می دهد…

 

ریــاضیــــدان بــــاش…

 

حســـاب و کتــاب کن…

 

خـوبیهای زنـــدگیــت را جـمع کن…

 

آدمهای بــدِ زنـــدگیت را کــم کن…

 

همه چیـــز خــــــوب می شـــود…

 

قــــول…

 

خـــوب می شـــود…!!!

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





کتاب نمیخوانیم چون ….

 

 ۱- کتاب نمی خوانیم زیرا “نیاز”ی به کتاب احساس نمی کنیم؛

 

۲ – کتاب نمی خوانیم زیرا از شک کردن در پایه های نظری مان می “ترس” یم؛

 

۳ – کتاب نمی خوانیم چون کتاب خواندن کار “سخت” ی است؛

 

۴ – کتاب نمی خوانیم چون دچار “تنبلی و بی حالی” هستیم؛

 

۵ – کتاب نمی خوانیم زیرا “احساس می کنیم” به قله های یقین رسیده ایم؛

 

۶ – کتاب نمی خوانیم زیرا”احساس می کنیم” مسئله ی مبهمی وجود ندارد؛

 

۷- کتاب نمی خوانیم زیرا هیچ چیز برای ما “جدی نیست”؛

 

۸ – کتاب نمی خوانیم زیرا بیش از حد “ساده انگاریم و ذهن بسیطی داریم”؛

 

۹ – کتاب نمی خوانیم زیرا دچار “خود شیفتگی” فرهنگی هستیم؛

 

۱۰- کتاب نمی خوانیم زیرا پیمانه ی معرفتی مان “ظرفیت ندارد”؛

 

۱۱- کتاب نمی خوانیم زیرا “به تناقضات درونی مان آگاه نیستیم”؛

 

۱۲- کتاب نمی خوانیم زیرا راه پیروی، تبعیت، دنباله روی وتقلید را “راحت” تر یافته ایم؛

 

۱۳- کتاب نمی خوانیم زیرا “ارزش دانایی و آگاهی را نمی دانیم”؛

 

۱۴- کتاب نمی خوانیم زیرا سطح خوشایندهای ما “محدود” است؛

 

۱۵- کتاب نمی خوانیم زیرا “زندگی پر هیاهو و نمایشی” را ترجیح میدهیم؛

 

۱۶- کتاب نمی خوانیم زیرا تن به “تحقیر ندانستن” داده ایم و به این تحقیر هم عادت کرده ایم؛

 

۱۷- کتاب نمی خوانیم زیرا “حقارت جهل، آزارمان نمی دهد” و نادانی را عیب نمیدانیم؛

 

۱۸- کتاب نمی خوانیم زیرا “گفت و گو را کنشی فضیلت مندانه نمی دانیم”، و ما مهارت گفت و گو را نداریم؛

 

۱۹- کتاب نمی خوانیم زیرا درزندگی ما، دانا شدن و خردمندانه زیستن، جایی ندارد؛

 

۲۰- کتاب نمی خوانیم زیرا کتاب خواندن دردی از ما دوا نمی کند؛

 

۲۱- کتاب نمی خوانیم زیرا به ما فواید کتاب خواندن را یاد نداده اند؛

 

۲۲- کتاب نمی خوانیم زیرا بلد نیستیم کتاب بخوانیم؛

 

۲۳- کتاب نمی خوانیم زیرا کسی‌ در خانواده و دور و برمان نبوده که کتاب خوان باشد، که ما هم تقلید کنیم یا یاد بگیریم؛

 

۲۴- کتاب نمی خوانیم زیرا در سنّ بزرگ سالی‌ هنوز ناآگاه هستیم، نمی دانیم چه بخوانیم، و خجالت می‌کشیم از کسی‌ بپرسیم از کجا شروع کنیم؛

25- کتاب نمی خوانیم، زیرا با کتاب خواند باید بیندیشیم و این فرهنگ همواره ما را از اندیشیدن منع کرده است؛

 

و بالاخره، کتاب نمی خوانیم زیرا نمی دانیم، و نمی دانیم که نمی دانیم؛ همان چیزی که با عنوان جهل مرکب از آن نام می برند؛

 

پس به ناچار جاودانه در این جهل مرکب خواهیم ماند!????

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





بارک الله…بارک الله…

 

 

پیرمرد نجار اصفهانی برای ساخت تابوت جهت شهدا به معراج شهدای اهواز آمده بود.

هر روز شهید می آوردند ….                  

    پیرمرد ، دست تنها بود اما سخت کار میکرد و

 

 کمتر وقتی برای استراحت داشت .        

روزی از روزها همین که داشت از لابلای پیکر

مطهر شهدا عبور میکرد،    شهیدی نظرش را جلب کرد ؛کمی بالای سر شهید نشست

 

رو به شهید کرد و با همان لهجه ی شیرین اصفهانی گفت :         

      بارک الله  ، بارک الله

 و بلند شد و به کارش ادامه داد .  یک نفر که شاهد این قضیه بود ، سراغ پیرمرد رفت

 

 و جویا شد.  پیرمرد نجار تمایلی به صحبت کردن نداشت.همان یک نفر ، سماجت کرد

تا ببیند قضیه ی بارک الله  گفتنهای پیرمرد چه بوده است. پیرمرد با همان آرامش خود،

با همان زبان شیرین اصفهانی گفت : چیزی نشده، اون پسرم بود ….!!!

 

 

 

ما سینه زدیم بی صدا باریدند

                                    

از هرچه که دم زدیم آنها دیدند

ما مدعیان صف اول بودیم

                                         

از آخر مجلس شهدا را چیدند

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





دلم تنگ است برای بودنت میان این قلب پر هیاهو.

 

چند وقتیست که فراموشت کرده بودم، نه یادی از تو می کردم و نه سراغی از تو می گرفتم.

 

خیلی برایم سخت است که چگونه تو را شریک عشق های دیگرم کردم، بی آنکه بدانم هیچکس جز تو لایق وابستگی نیست.

 

این شرمساری را چگونه پنهان کنم وقتی که مدام از پیام هایت روی بر می گرداندم و تو هر بار مرا می خواندی،

 

و چگونه این محبتت را پاسخ دهم در حالی که تو را رها کرده بودم، لحظه ی مرا به خود وانگذاشتی.

 

چگونه این بزرگی را در فریادم نگنجانم و چگونه از مهربانی بی حدت این بغض را پنهان کنم وقتی که دنیا بر من تنگ آمده بود و یقین کردم که هیچ پناهی جز تو ندارم، باز تو بسویم آمدی بی هیچ منتی و هیچ سرزنشی، شنیدم مرا خواندی:

 

برگرد، مطمئن برگرد تا یک بار دیگر با هم باشیم

 

تا یک بار دیگر دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم و تا ابد برای هم باشیم.

 

 

 

خدایـــــای عزیزم! ای آرامش دهنده این دلم تنگ است برای بودنت میان این قلب پر هیاهو.

 

چند وقتیست که فراموشت کرده بودم، نه یادی از تو می کردم و نه سراغی از تو می گرفتم.

 

خیلی برایم سخت است که چگونه تو را شریک عشق های دیگرم کردم، بی آنکه بدانم هیچکس جز تو لایق وابستگی نیست.

 

این شرمساری را چگونه پنهان کنم وقتی که مدام از پیام هایت روی بر می گرداندم و تو هر بار مرا می خواندی،

 

و چگونه این محبتت را پاسخ دهم در حالی که تو را رها کرده بودم، لحظه ی مرا به خود وانگذاشتی.

 

چگونه این بزرگی را در فریادم نگنجانم و چگونه از مهربانی بی حدت این بغض را پنهان کنم وقتی که دنیا بر من تنگ آمده بود و یقین کردم که هیچ پناهی جز تو ندارم، باز تو بسویم آمدی بی هیچ منتی و هیچ سرزنشی، شنیدم مرا خواندی:

 

برگرد، مطمئن برگرد تا یک بار دیگر با هم باشیم

 

تا یک بار دیگر دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم و تا ابد برای هم باشیم.

 

 

 

خدایـــــای عزیزم! ای آرامش دهنده این جسم خسته و روح پر جراحت

 

تو را سپاس که هزاران بهانه دستم می دهی و هزاران راه پیش پایم می گذاری تا بار دیگر به سوی تو باز آیم.

 

 

 خسته و روح پر جراحت

 

تو را سپاس که هزاران بهانه دستم می دهی و هزاران راه پیش پایم می گذاری تا بار دیگر به سوی تو باز آیم.

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





 

زرارة بن اعین گوید:

 

امام صادق (ع) فرمودند:

 

زائرین حسین یک برتری نسبت به سایر مردم دارند.

 

پرسیدم : برتریشان چیست ؟

 

فرمود: چهل سال قبل از مردم وارد بهشت می‌شوند در حالی که دیگران هنوز در حال حساب هستند .

 

بحارالانوار ، علامه مجلسی ، ج 44 ص 235

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





 

ارزش خوندن داره

تا حالا فک کردی داستان کدوم شهید جذابتره یا ادم رو بیشتر متحول میکنه؟؟

 

بد نیست یه دور لیست پایین رو ببینی

گاهی واقعا انتخاب سخته مگه نه ….؟

 

 

 شهيدی که تمامی زندگیش با حضرت زهرا سلام الله علیها پیوند خورده بود و حتی شبیه مادرسادات شهید شد

  شهید محمدرضا تورجی زاده

 

  شهیدی که نشانی قبر خود را داد

  شهید حمید (حسین) عرب نژاد

 

 

 شهیدی که قرضهای یک نفر را داد

 شهید سید مرتضی دادگر درمزاری

 

 

 شهیدی که بدنش با اسیدهم از بین نرفت و پس از ۱۶ سال با پیکر سالم به میهن بازگشت

  شهید محمدرضا شفیعی ۱۴ ساله

 

 

 شهیدی که از بهشت برای فرزندش نامه نوشت

  شهید محمودرضا ساعتیان

 

 

 شهیدی که در قبر خندید

  شهیدمحمدرضا حقیقی

 

 

 شهیدی که عراقی ها برایش ختم گرفتند

 شهید عباس صابری

 

 

 شهیدی که روز تولدش شهید شد

  شهید سید مجتبی علمدار

 

 

 شهیدی که هرهفته مادرش را سر قبر صدا میزد

  شهید مستجاب الدعوه سید مهدی غزالی

 

 

 شهیدی که لحظه خاکسپاریش خندید

  شهید علیرضا حقیقت

 

 

 شهیدی که غرور امریکایی ها را شکست

 شهید نادر مهدوی

 

 

 شهیدی که عکسش در اتاق رهبر است

  شهید هادی ثنایی مقدم ۱۵ ساله

 

 

 دو شهیدی که پیکرشان هنگام نبش قبر سالم بود

 شهید بهنام محمدی از دوران دفاع مقدس و شهید رخشانی از شهدای قبل از انقلاب که توسط ساواک شهید شد

 

 

 شهیدی که سیدحسن نصرالله سخنرانی خود را با نام او نامگذاری کرد

 شهید احمد علی یحیی

 

 

 شهیدی که قبرش بوی گلاب میدهد

  شهید سیداحمد پلارک

 

 

 شهیدی که پیکرش را کسی تحویل نگرفت

 شهید رجبعلی غلامی از افغانستان

 

 

 شهیدی که سر بی تنش سخن گفت

  شهید علی اکبر دهقان

 

 

 شهیدی که بخاطر فاش نکردن رمز بی سیم بدنش قطعه قطعه شد

  شهید بروجعلی شکری

 

 

 شهیدی که با وجود اینکه بدنش به استخوان تبدیل شده بود اما پاهایش درون پوتین سالم بود

 شهید محمدحسین شیرزاد نیلساز

 

 

شهیدی که با پیشانی بند “یاحسین شهید” ایرانی بودنش محرز شد

 از شهدای گمنام هستند

 

 

شهیدی که بر بدنش عکس یک زن خالکوبی بود

ایشان غواص بودند دوست نداشت کسی ان تصویر را ببیند برای همین جاویدالاثر شدند و پیکرشان در اروند ماند و علیرغم ذکر داستانشان همرزمانشان اسم ایشان را ذکر نکردند

 

 

شهیدی ک چشمهاشو در قبر باز کرد

شهیدعلی اکبر صادقی

 

 

شهیدی که مرگ رو به اعضای بدنش مژده داد

شهید چمران

 

 

 شهیدی که شب قبل از  

شهادت لباس نو پوشید و گفت به دیدار خدا میره

 شهید علم الهدی  

شهیدسیدعلی موسوی  

شهیدی که بعدازشهادتش به ارزویش که زیارت امام رضا ع بود رسید وپیکر پاکش اشتباها به همراه شهدا به مشهد رفت وبعد اززیارت به معراج شهدای تهران اورده شدوبعداز۲۵روز شناسایی وبه وطنش ابدانان انتقال داده شد شهید سنگرساز بی سنگر شهید سیدعلی موسوی از ابدانان بود

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





خدایـــــــــــــم را دوست دارم . . ……

 همان خدایی که« دغدغه ای برای از دست دادنش ندارم.»

 همان خدایی که« مرا در آغوش گرفته و از مسیر گل و لای عبور می دهد.»

 خدایم را عاشقاااااانه دوست دارم و می پرستم…..

 نه ترسی دارم برای ازدست دادنش و نه  غمگینم در نبودش……

 حضورش همیشه به من لبخند می زند

 و مرا عاشقااااااانه دوست دارد…….

 آی مردم بشنویدفریاد میزنم:« که من تنها خدااااااااابرایم کافی است . . ………»

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت
نظر از:  

خدایا دوستت دارم

1395/05/20 @ 11:51


فرم در حال بارگذاری ...





 

 

یک وقت افکار خودشان می آیند، ورود افکار دست ما نیست، مولوی این افکار را به زنبور تشبیه کرده، زنبور خودش می آید تو که دعوتش نکرده ای. شما فردا مهمان دارید، ده پانزده نفر را دعوت کرده اید، حالا دارید نماز می خوانید این فکر مهمانی مثل زنبور می آید وارد مغز می شود،"فردا مهمان دارم"، ولی توقف با خودت است، می توانی توقف نکنی، وقتی آمد “راست می گوید ها، مهمان داریم، سالادش چه طور باشد، به کدام مهمان خانه بگویم، چطور باشد ..” اینها با خودت است، دیگر خراب نکن، ایشان می فرمودند که اینها که بی اختیار می آید مضر نیست، اما توقف دست ماست، آنجا دیگر فکرت را عوض کن و ادامه نده.

 

بعضی ها روی فکری که می آید متوقف می شوند، مثلا “من فردا بروم پیش فلان کس پول قرض بگیرم"،خب این می آید،[روی فکر متوقف می شود] یک وقت می بیند دارد می گوید السلام علیکم، در دفتر این آقا است! دارد برایش چک می نویسد، همه نمازش شد همین، این نشد. یادتان باشد آیت الله بهجت درباره حضور قلب در نماز می فرمایند، ورود دست ما نیست اما توقف در اختیار ماست.

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت
نظر از:  

چقدر زیبا بود

1395/05/20 @ 11:52


فرم در حال بارگذاری ...





ٍ***بخوانیم وبیندیشیم***

ٍ

ً” خاموش بودن ‍‍‍‍‍‌‍‍‍‌‌‍” نصف حکمت است.

تعقیب نکردن ” دیگران ” ، نصف آرامش است.

مداخله نکردن در ” کار دیگران ” ، نصف ادب است.

من از دنیا فقط اینو دریافتم که :

اونیکه ” قویتر بود ، کمتر زور میگفت ….

اونیکه راحتر میگفت ” اشتباه کردم ” اعتماد به نفسش بالاتر بود…

اونیکه ” صداش ” آرومتر بود ، حرفاش بانفوذتر بود…..

اونیکه خودشو واقعأ ” دوست داشت ” ، بقیه رو واقعی تر دوست داشت….

اونیکه بیشتر ” طنز ” میگفت ،به زندگی جدی تر نگاه میکرد….

اونیکه به ” تفاوت ” بین انسانها واقف بود،بیشتر نقاط مشترک رو باهاشون پیدا میکرد…

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت
نظر از:  

زیبا بود

1395/05/20 @ 11:52


فرم در حال بارگذاری ...





چگونه در نماز حضور قلب داشته باشیم؟

 

 

 استاد فاطمی نیا می گویند: آيت الله العظمی آقای بهجت قدس الله نفسه الزکیه کلامی دارند درباره حضور قلب در نماز که خیلی مهم است، این را گوش کنید،ان شاء الله در نمازتان تفاوت به وجود می آید، من را هم دعا میکنید.

 

مفاد کلامشان این است که در مسئله حضور قلب یک ورود داریم یک توقف. ورود چیست؟ ببینید یک وقت افکار خودشان می آیند، ورود افکار دست ما نیست،مولوی این افکار را به زنبور تشبیه کرده، زنبور خودش می آید تو که دعوتش نکرده ای. شما فردا مهمان دارید، ده پانزده نفر را دعوت کرده اید، حالا دارید نماز میخوانید این فکر مهمانی مثل زنبور می آید وارد مغز میشود،"فردا مهمان دارم"، ولی توقف با خودت است، میتوانی توقف نکنی، وقتی آمد “راست میگوید ها، مهمان داریم ، سالادش چه طور باشد، به کدام مهمانخانه بگویم،چطور باشد ..” اینها با خودت است، دیگر خراب نکن، ایشان میفرمودند که اینها که بی اختیار می آید مضر نیست،اما توقف دست ماست،آنجا دیگر فکرت را عوض کن و ادامه نده.

 

بعضیها روی فکری که می آید متوقف میشوند، مثلا “من فردا بروم پیش فلان کس پول قرض بگیرم"،خب این می آید،[روی فکر متوقف میشود] یکوقت میبیند دارد میگوید السلام علیکم، در دفتر این آقا است! دارد برایش چک مینویسد، همه نمازش شد همین، این نشد.یادتان باشد آیت الله بهجت درباره حضور قلب در نماز میفرمایند، ورود دست ما نیست اما توقف در اختیار ماست.

بنده این مطلب را به این فرمایش آیت الله بهجت(ره) حاشیه میزنم و آن این است که اگر به این فرمایش آیت الله بهجت(ره) عمل شود ممکن است به تدریج افکاری که بدون اختیار می آیند کمتر شوند و آن حال حضور و توجه تمام نماز را بگیرد.

همچنین از عارف فرزانه حضرت آیت الله میرزا جوادآقا ملکی تبریزی رحمة الله نقل است که:

سبب پیدایش حضور قلب، همت آدمی است؛ زیرا قلب، تابع همت و اراده است. اگر همت تو نماز باشد، قلبت هم در نماز، حاضر خواهد بود؛ ولی اگر همتت در پی چیز دیگری باشد، قلبت هم از نماز غافل و نزد همان چیز خواهد بود.

خداوند برای هیچ کس دو قلب قرار نداده است. برای احضار قلب در نماز، راهی جز این که همتت را متوجه نماز سازی، نیست؛ زیرا همواره همت انسان متوجه امری می شود که خیری از آن، گمان داشته باشد و آن را مایه سعادت خود بداند؛ لذا حضور قلب هنگام نماز، تابع ایمان انسان به حقیقت نماز و برتری آن نسبت به همه اعمال و عبادات است.

 

  (اسرار الصلوة، میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، ترجمه رضا رجب زاده، صفحه 301؛ مجله خُلُق، شماره 24، صفحه 45)

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





خود را به خدا بسپار، وقتی که دلت تنگ است
وقتی که صداقتها ، آلوده به صد رنگ است

خود را به خدا بسپار، چون اوست که بی رنگ است
چون وادی عشق است او، چون دور ز نیرنگ است

خود را به خدا بسپار ، آن لحظه که تنهایی
آن لحظه که دل دارد ،از تو طلب یاری

خود را به خدا بسپار ، همراه سراسر اوست
دیگر تو چه میخواهی ، بهر طلبت از دوست؟!

خود را به خدا بسپار، آن لحظه که گریانی
آن لحظه که از غمها ، بی تابی و حیرانی

خود را به خدا بسپار ، وقتی که تنت سرد است
وقتی که دل از دنیا ، آمیخته ی درد است

خود را به خدا بسپار، چون اوست نوازشگر
چون ناز تو میخواهد ، او را ز درون بنگر …

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





 یه حدیث قدسی هست که خیلی عجیبه !

آدمو از خجالت آب میکنه. ..

 

خدا میگه :

“يا مطلقا في وصالنا، ارجع ،

 و يا محلفا علي هجرنا  كفر  ، انما ابعدنا ابليس لانه لم يسجد لك،

 فواعجبا، كيف صالحته و هجرتنا”

 

میدونی یعنی چی؟

 

فرض کن یه رفیقی داری که عاشقشی و خیلی دوستش داری ،براش همه کار میکنی.

 

مثلا یه روز تو خیابون راه میری و میبینی یه نفر داره با رفیقت دعوا میکنه، و شما میری جلو و برای دفاع از دوستت ،با اون طرف دعوا میکنی کتک کاری میکنی و دیگه باهاش قهر میکنی ،چون دوستت رو زده ،

 

اما بعد از چند روز میبینی دوست و رفیقت داره با اون آدم راه میره و میگه و میخنده !

 

چه حالی پیدا میکنی؟

به دوستت میگی بابا من بخاطر تو با اون دعوا کردم و حالا تو رفتی با اون رفیق شدی و خوش میگذرونی؟!!!

 

آره ؛ قضیه ما و خدا هم همینطوره ،

معنی حدیث بالا همینه ،

خدا میگه من شیطان رو بخاطر اینکه بر تو سجده نکرد از خودم روندم ، اما تو حالا رفتی با اون دوست شدی و منو ترک کردی؟؟؟!

 

  “اي كسي كه وصال ما را ترك كرده اي، برگرد.

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...



...


از یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام پرسیدند: یوم الحسره، کدام روز است که خدا میفرماید: بترسان ایشان را از روز حسرت.

 

حضرت جواب دادند: آن روز قیامت است که حتی نیکوکاران هم حسرت میخورند که چرا بیشتر نیکی نکردند.

 

 پرسیدند: آیا کسی است که در آن روز حسرت نداشته باشد؟

 

حضرت فرمودند: آری، کسی که در این دنیا مدام بر رسول خدا صلوات فرستاده باشد.

 

 وسائل الشیعه/ج7/ص198

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





ﺷﺎﮔﺮﺩﻱ ﺍﺯ ﺍﺳﺘﺎﺩﺵ ﭘﺮﺳﻴﺪ : ﻫﻮﺱ ﭼﺴﺖ ؟

ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﮔﻔﺖ : ﺑﻪ ﮔﻨﺪﻡ ﺯﺍﺭ ﺑﺮﻭ ﻭ ﭘﺮ ﺧﻮﺷﻪ ﺗﺮﻳﻦ

ﺷﺎﺧﻪﺭﺍ ﺑﻴﺎﻭﺭ.

ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻋﺒﻮﺭ ﺍﺯ ﮔﻨﺪﻡ ﺯﺍﺭ، ﺑﻪ ﻳﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ﻛﻪ ﻧﻤﻲ

ﺗﻮﺍﻧﻲ ﺑﻪ ﻋﻘﺐ ﺑﺮﮔﺮﺩﻱ ﺗﺎ ﺧﻮﺷﻪ ﺍﻱﺑﭽﻴﻨﻲ …

ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺑﻪ ﮔﻨﺪﻡ ﺯﺍﺭ ﺭﻓﺖ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﻲ ﻃﻮﻻﻧﻲ ﺑﺮﮔﺸﺖ .

ﺍﺳﺘﺎﺩ ﭘﺮﺳﻴﺪ : ﭼﻪ ﺁﻭﺭﺩﻱ ؟

ﺑﺎ ﺣﺴﺮﺕ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : ﻫﻴﭻ ! ﻫﺮ ﭼﻪ ﺟﻠﻮ ﻣﻴﺮﻓﺘﻢ، ﺧﻮﺷﻪ

ﻫﺎﻱ ﭘﺮ ﭘﺸﺖ ﺗﺮ ﻣﻴﺪﻳﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ

ﺍﻣﻴﺪ ﭘﻴﺪﺍﻛﺮﺩﻥ ﭘﺮﭘﺸﺖ ﺗﺮﻳﻦ، ﺗﺎ ﺍﻧﺘﻬﺎﻱ ﮔﻨﺪﻡ ﺯﺍﺭ ﺭﻓﺘﻢ .

ﺍﺳﺘﺎﺩ ﮔﻔﺖ : ﻫﻮﺱ ﻳﻌﻨﻲ ﻫﻤﻴﻦ …!

ﺷﺎﮔﺮﺩ ﭘﺮﺳﻴﺪ : ﭘﺲ ﻋﺸﻖ ﭼﻴﺴﺖ ؟

ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﻪ ﺳﺨﻦ ﺁﻣﺪ ﻛﻪ : ﺑﻪ ﺟﻨﮕﻞ ﺑﺮﻭ ﻭ ﺑﻠﻨﺪﺗﺮﻳﻦ ﺩﺭﺧﺖ

ﺭﺍ ﺑﻴﺎﻭﺭ ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﻳﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ

ﻛﻪ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻧﻤﻲ ﺗﻮﺍﻧﻲ ﺑﻪ ﻋﻘﺐ ﺑﺮﮔﺮﺩﻱ …

ﺷﺎﮔﺮﺩ ﺭﻓﺖ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺕ ﻛﻮﺗﺎﻫﻲ ﺑﺎ ﺩﺭﺧﺘﻲ ﺑﺮﮔﺸﺖ .

ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩﺵ ﭘﺮﺳﻴﺪ ﺍﯾﻨﺪﻓﻌﻪ ﭼﯽ ﺷﺪ : ﺍﻭ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ

ﮔﻔﺖ :

ﺑﻪ ﺟﻨﮕﻞ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﺍﻭﻟﻴﻦ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﻠﻨﺪﻱ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺩﻳﺪﻡ، ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ

ﻛﺮﺩﻡ . ﺗﺮﺳﻴﺪﻡ ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﺟﻠﻮ

ﺑﺮﻭﻡ، ﺩﺳﺖ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ .

ﺍﺳﺘﺎﺩ ﮔﻔﺖ : ﻋﺸﻖ ﻫﻢ ﻳﻌﻨﻲ ﻫﻤﻴﻦ …!

ﻭ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﻓﺮﻕ ﻋﺸﻖ ﻭ ﻫوس

 

 

 

در بیکرانه ی زندگی دو چیز افسونم کرد ، رنگ آبی آسمان که می بینم و میدانم نیست و خدایی که نمی بینم و میدانم هست.

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





3چیز زن را ملکه میکنه

 

لباس سپید عروسی

مادر شدن

واستقلال مالی

 

3 چیز باعث گریه زن میشود

جریحه دارشدن احساسش

از دست دادن عشقش

 ومرور خاطرات خوشش

 

3 چیز احتیاج زن است

آعوشی گرم وبا محبت

تایید انگیزه هایش

وزمانی برای رسیدن به وضع ظاهریش

 

3چیز زن را میکشد

 همسرش از زن دیگری تعریف کند

مبهم بودن آینده اش

ازدست دادن عزیزانش

 

3 چیز باعث افتخار زن است

زیباییش

اصل ونسبش

ونجابتش

 

3چیز زن راوادار به ترک زندگیش میکند بدون برگشت

خیانت

 عیبجوییش

وعدم وجود امنیت

 

و بلاخره 3 چیز راز یک زن رافاش میکند

نگاهش

  نگاهش

   نگاهش

 

 

زن گرانبهاترین اعجاز خداست

برای داشتنش باید وضوی عشق گرفت وبر محراب رویش سجاده ایی از گلبرگ یاس گسترد

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





ﻟﻘﻤﺎﻥ ﺣﮑﯿﻢ ﮔﻮﯾﺪ : ﺭﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﮐﺸﺘﺰﺍﺭﯼ ﺍﺯﮔﻨﺪﻡ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩبوﺩﻡ؛ ﺧﻮﺷﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯﮔﻨﺪﻡ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺗﮑﺒﺮ ﺳﺮﺑﺮ ﺍﻓﺮﺍﺷﺘﻪﻭ ﺧﻮﺷﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺗﻮﺍﺿﻊ ﺳﺮﺑﻪ ﺯﯾﺮﺁﻭﺭﺩﻩﺑﻮﺩﻧﺪ،ﻧﻈﺮﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺧﻮﺩﺟﻠﺐ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪﻭﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺭﺍﻟﻤﺲ ﻧﻤﻮﺩﻡ، ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺗﻌﺠﺐ ﻧﻤﻮﺩﻡ؛ ﺧﻮﺷﻪ ﻫﺎﯼ ﺳﺮﺑﺮ ﺍﻓﺮﺍﺷﺘﻪ ﺭﺍﺧﺎﻟﯽ ﺍﺯﺩﺍﻧﻪ ﻭﺧﻮﺷﻪ ﻫﺎﯼ ﺳﺮﺑﻪ ﺯﯾﺮ ﺭﺍ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﮔﻨﺪﻡﯾﺎﻓﺘﻢ . ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺘﻢ : ﺩﺭﮐﺸﺘﺰﺍﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﺰ ﭼﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭﻧﺪ ﺳﺮﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪﺑﺎﻻ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﺍﻣﺎ ﺩﺭﺣﻘﯿﻘﺖ ﺧﺎﻟﯽ ﺍﻧﺪ ..

 

ﺩﻭﺩ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﻻ ﻧﺸﯿﻨﺪ ﮐﺴﺮ ﺷﺄﻥ ﺷﻌﻠﻪ ﻧﯿﺴﺖ

 

ﺟﺎﯼ ﭼﺸﻢ ﺍﺑﺮﻭ ﻧﮕﯿﺮﺩ ﮔﺮ ﭼﻪ ﺍﻭ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺍﺳﺖ

 

ﺷﺼﺖ ﻭ ﺷﺎﻫﺪ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺩﻋﻮﺍﯼ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ

 

ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﮐﻮﭼﮏ ﻻﯾﻖ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮ ﺍﺳﺖ؟

 

ﺁﻫﻦ ﻭ ﻓﻮﻻﺩ ﺍﺯ ﯾﮏ ﮐﻮﺭﻩ ﻣﯽ ﺁﯾﻨﺪ ﺑﺮﻭﻥ

 

ﺁﻥ ﯾﮑﯽ ﺷﻤﺸﯿﺮ ﮔﺮﺩﺩ، ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﻌﻞ ﺧﺮ ﺍﺳﺖ

 

ﮔﺮ  ببيني ﻧﺎﮐﺴﺎﻥ ﺑﺎﻻ ﻧﺸﯿﻨﻨﺪ ﺻﺒﺮ ﮐﻦ

 

ﺭﻭﯼ ﺩﺭﯾﺎ ﮐﻒ ﻧﺸ ﯿﻨﺪ ، ﻗﻌﺮ ﺩﺭﯾﺎ ﮔﻮﻫﺮاست,,,,,

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





 

 

 مثقال ذرّة

 

 در قیامت نوبت حساب کردن مثقال ذرّه هاست…

درشت ها که حساب کردن ندارند

 

 مثقال ذرّه که می گویند؛

 یعنی همان چند لحظه ای که

بوی عطر تو تمام مردی را به هم می ریزد…!

 

 مثقال ذرّه که می گویند؛

 یعنی همان چند لحظه ای که با ناز و عشوه برای نامحرمی می خندی ولی فکرش ساعت ها درگیر همان یک لبخند است…!

 

 مثقال ذرّه که می گویند؛

 یعنی همان چند لحظه ای که

حواست به حجابت نیست و جوانی نیز

 در آن حوالی است…!

 

 مثقال ذرّه حساب و کتاب زمانی است که؛

  باشوهرت بلند می خندی و دختر مجردی هم درحال شنیدن است…!

 

 مثقال ذرّه حساب و کتاب زمانی است که؛

 در پایان صحبت هایت با نامحرم

از روی ادب جانم و قربانت می پرانی

و رابطه ای را به همین اندازه سرد می کنی…!

 

 مثقال ذره؛

 یعنی همان چند لحظه ای که با فروشنده صمیمی می شوی!!!

 

 قدر این ها پیش ما خیلی کوچک است و به حساب نمی آیند…!!!

 

 مثقال ذرّه که می گویند

همین هاست!

 

 همین کارهای کوچکی که به چشم خیلی کوچک است

 

 امّا انتهایش را روزی که پرده ها کنار رفت، خواهیم دید…

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





جای خالی شهدا

 

  ﺟﺎﯼ ” ﺷﻬﯿﺪ ﻫﻤﺖ” ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻤﺶ ﻣﯿﮕﻔﺖ:

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺷﻮﺧﯽ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ ﺍﮔﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﺎ ﺑﺮﯼ بهشت، ﮔﻮﺷﺘﻮ می بُرَم ..

ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺭﻭ آﻭﺭﺩﻥ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺍﺻﻼ ﺳﺮﯼ ﺩﺭ ﮐﺎﺭ ﻧﯿﺴﺖ …

 

  ﺟﺎﯼ ” ﺷﻬﯿﺪ ﭼﻤﺮﺍﻥ” ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺳﺮﯼ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮ ﻟﺒﻨﺎﻧﯽ ﺍﺵ ﻏﺎﺩﻩ ﺟﺎﺑﺮ ﻫﺪﯾﻪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :

ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﯾﺘﯿﻢ ﺧﺎﻧﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻥ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺣﺠﺎﺏ ﺑﺒﯿﻨﻦ …

 

  ﺟﺎﯼ ” ﺷﻬﯿﺪ ﺣﻤﯿﺪ ﺑﺎﮐﺮﯼ” ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺍﻣﯿﺮﺍﻧﯽ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﻣﯿﮕﻔﺖ :

ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﻣﻦ ﺧﻮﺷﮕﻠﺘﺮﯾﻦ ﭘﺎﺳﺪﺍﺭ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺑﻮﺩ …

 

  ﺟﺎﯼ ” ﺷﻬﯿﺪ ﺯﯾﻦ ﺍﻟﺪﯾﻦ” ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻔﺖ :

ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﻏﯿﺒﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ …

ﺧﺎﻧﻤﺶ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﻫﻨﻮﺯﻡ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺍﺳﺖ ﺻﺪﺍﯼ ﮐﻤﯿﻞ ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﺶ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻨﻮﻡ .. ﺁﯾﺎ ﺑﺎﻭﺭﺗﺎﻥ ﻣﯿﺸﻮﺩ ؟

 

  ﺟﺎﯼ ” ﺷﻬﯿﺪ ﻋﺒﺎﺩﯾﺎﻥ” ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻤﺶ ﺩﺭ ﻣﺮﺛﯿﻪ ﺍﯼ ﻏﻢ ﺍﻧﮕﯿﺰ ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺷﻮﻫﺮ ﺷﻬﯿﺪﺵ ﻧﻮﺷﺖ :

ﺑﺲ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺳﺎﻝ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺗﻮ ﺩﻭﯾﺪﻥ ﻭ ﻧﺮﺳﯿﺪﻥ …؟

ﺗﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﯼ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺷﻬﺮ ﺭﻓﺘﻦ ﻭ ﺁﻭﺍﺭﮔﯽ ﺑﻮﺩ

ﻭﻗﺘﯽ ﻫﻢ ﺭﻓﺘﯽ ﺩﺭﺑﺪﺭﯼ ﻭ ﺑﯽ ﮐﺴﯽ ..

ﭘﺲ ﮐﯽ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﻦ ﻣﯿﺸﻮﺩ؟

 

  ﺟﺎﯼ ” ﺷﻬﯿﺪ ﺩﻗﺎﯾﻘﯽ” ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﻭﺻﯿﺖ ﻧﺎﻣﻪ ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﻧﻮﺷﺖ :

” ﺍﮔﺮ ﺑﻬﺸﺖ ﻧﺼﯿﺒﻢ ﺷﺪ ﻣﻨﺘﻈﺮﺕ ﻣﯿﻤﺎﻧﻢ “…

حالا ﺧﺎﻧﻤﺶ می ﮔوید:

ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺰﺭﮒ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻧﮕﺬﺍﺷﺘﻢ ﺁﺏ ﺗﻮﯼ ﺩﻟﺸﺎﻥ ﺑﺨﻮﺭﺩ … ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ ..

ﻭ ﺣﺎﻻ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻧﻮﺑﺘﻢ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﺗﺎ ﺍﻭ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﭘﺸﺖ ﺩﺭﻫﺎﯼ ﺑﺎﺯ ﺑﻬﺸﺖ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﻡ ﺭﺍ ﻧﮑﺸﺪ …

ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺑﺪ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ .. ﺑﮕﺬﺍﺭ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﻫﻢ ﺍﻭ ﻣﺰﻩ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﭽﺸﺪ .

 

  ﺟﺎﯼ ” ﺷﻬﯿﺪ ﻣﺤﻤﺪ ﺍﺻﻐﺮﯼ ﺧﻮﺍﻩ” ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻫﻤﺮﺯﻣﻬﺎﺵ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ:

ﻣﺤﻤﺪ! ﻣﻦ ﺩﻟﻢ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺗﻮ ﻣﯿﺴﻮﺯﻩ ..ﺑﺎ ﺁﻥ ﻗﺪ ﻭ ﻗﺎﻣﺖ ﺭﺷﯿﺪﺕ،

ﺁﺧﻪ ﻫﯿﭻ ﺟﻌﺒﻪ ﺍﯼ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺗﻮﺵ ﺑﺬﺍﺭﻥ ..

ﻫﻤﻪ ﺗﺎﺑﻮﺕ ﻫﺎﯼ ﺟﺒﻬﻪ ﺍﺯ ﻗﺪﺕ ﮐﻮﺗﺎﻫﺘﺮﻧﺪ ..

ﺧﺎﻧﻤﺶ ﮔﻔﺖ:

ﭘﯿﮑﺮ ﻣﺤﻤﺪ ﺭﻭ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻥ …..

ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺯﻡ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﮔﻔﺘﻢ:

ﻓﻘﻂ ﺑﮕﯿﺪ ﭼﺮﺍ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﯾﻨﺶ …؟

ﺁﻗﺎﯼ ﻋﺎﺑﺪﭘﻮﺭ ، ﻫﻤﺮﺯﻡ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﮔﻔﺖ:

ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻦ ﻣﻦ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺑﯽ ﻏﯿﺮﺕ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ ﻭ ﻣﺤﻤﺪ ﺭﺍ ﻧﯿﺎﺭﻡ ..

ﻣﺮﺗﺐ ﻣﯿﺰﺩﻧﺪ ﻭ ﻧﻤﯿﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﺗﮑﻮﻥ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ …

ﻫﻤﻮﻥ ﺑﺎﻻﯼ ﮐﻮﻩ ﮔﺬﺍﺷﺘﯿﻤﺶ

 

  ﺟﺎﯼ ” ﺷﻬﯿﺪ ﺣﺴﻦ ﺁﺑﺸﻨﺎﺳﺎﻥ” ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺩﺭ ﺗﺸﯿﯿﻊ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﻫﺎﯾﺶ ﺍﻓﺸﯿﻦ ﻭ ﺍﻣﯿﻦ ﻣﯿﮕﻔﺖ :

ﮐﻒ ﭘﺎﯼ ﺑﺎﺑﺎ ﺭﺍ ﻣﺎﭺ ﮐﻨﯿﺪ … ﭘﺎﯼ ﺑﺎﺑﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ ..

ﻭ ﭘﺴﺮﻫﺎ ﻫﻢ ﻫﯽ ﮐﻒ ﭘﺎﯼ ﺑﺎﺑﺎ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﻮﺳﯿﺪﻧﺪ …

ﻫﻤﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ :

ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯼ ﺧﻮﻧﯽ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺭﺍ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺩﺍﺧﻞ ﯾﮏ ﮐﯿﺴﻪ ﭘﻼﺳﺘﯿﮏ ..

ﺭﻭﺯ ﺳﻮﻡ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻠﻮﺕ ﺗﺮ ﺷﺪ ﺭﻓﺘﻢ ﮐﯿﺴﻪ ﺭﺍ ﺁﻭﺭﺩﻡ …

ﺧﻮﻥ ﻫﻢ ﺍﮔﺮ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﺑﻮﯼ ﻣﺮﺩﺍﺭ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ . ﺑﺎ ﺍﺣﺘﯿﺎﻁ ﮔﺮﻩ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎ ﺭﺍ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﺑﯿﺮﻭﻥ ..

ﺑﻮﯼ ﻋﻄﺮ ﭘﯿﭽﯿﺪ ﺗﻮﯼ ﺧﺎﻧﻪ …

ﻋﻄﺮ ﮔﻞ ﻣﺤﻤﺪﯼ ..

ﺑﻮﯼ ﻋﻄﺮﯼ ﮐﻪ ﺣﺴﻦ ﻣﯿﺰﺩ ..

ﮔﺎﻫﯽ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮐﺎﺵ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎ ﻋﮑﺲ ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﻢ …

ﺍﻣﺎ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﺍﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ ..

ﺗﻮﯼ ﻋﮑﺲ ﮐﻪ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﯿﺴﺖ ﺧﺎﻧﻪ ﭼﻪ ﺑﻮﯾﯽ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ

 

  ﺟﺎﯼ ” ﺷﻬﯿﺪ ﻋﻠﻤﺪﺍﺭ” ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻔﺖ:

ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺩﻋﺎﯼ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﮐﻨﯿﺪ .

و در آخر دعا کنید شهید شویم که اگر شهید نشویم باید بمیریم.

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





شاید نوید آمدنت را دلالت است

#آقا! شکایت دلمان را کجا بریم

“#عجّل_علی_ظهور"   شما اوج حاجت است

کوفی شده زمانه و هیچ اعتماد نیست

حتی به حرف ما که دعامان #شهادت است…

 

آقا به خاطر دل #زینب #ظهور کن…

در #سوریه حضور حرامی جسارت است

 

آقا قبول! منتظرانت کجا و من

وقتی تمام زندگی ام غرق حسرت است

اینجا به بغض های حسن خیره مانده ام…

در کوچه ای که #مادرتان بی حمایت است…

قصدم گریز نیست به صحرای #کربلا…

آنجا که ناله ی همگان وا مصیبت است

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





اگر کربلا عاشقمان باشد!!!

.

دلتنگی مان ،دلتنگی ست…

.

آنوقت رویمان هم میشود که از حسین(علیه السلام) بخواهیم؛

.

…پروازمان دهد…

.

.

.

{یا حسین}

.

پایم به زمین قفل است و بارم سنگین…

.

اما شدیدا دلتنگ!!!

.

به حق دلتنگی های مادرت دست مارا به “شش گوشه” برسان.

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...