گرگ و لک لک... |
... |
گرگ و لک لک…
گرگی استخوانی در گلویش گیر کرده بود
بدنبال کسی می گشت که آن را در آورد
تا به لک لک رسید و از او درخواست کرد
تا او را نجات دهد
و در مقابل گرگ مزدی به لک لک بدهد
لک لک منقارش را داخل دهان گرگ کرد
و استخوان را درآورد
و طلب پاداش کرد
گرگ به او گفت :
همین که سرت را سالم
از دهانم بیرون آوردی برات کافی است
✔️ وقتی به فرد نالایقی خدمت میکنی
تنها انتظارت این باشد که
گزندی از او نبینی
✔️ دنیا پر از تباهی است
نه بخاطر آدمهای بد
بلکه بخاطر سکوت آدمهای خوب
فرم در حال بارگذاری ...