يادت هست مادر…؟؟؟
.
.
اسم قاشق را گذاشتى…
قطار
هواپيما
كشتى…
.
.
تا يك لقمه بيشتر غذا بخورم شدى…
خلبان
ملوان
راننده…
.
.
به من ميگفتى:
عزيزم، غذا بخور تا زود بزرگشى…
مثه شير قوی شى…

.
.
حالا من بزرگ شده ام، تو بزرگتر…
حالا من قوى شده ام، اما تو ضعيف…
كاش من هيچوقت بزرگ نميشدم تا تو همونطور جوان بمانى…
كاش هيچوقت قوى نميشدم، كه الان ضعف را در صورت زيبات نبينم…
دستهايت را نوازش ميكنم، تا تمام خاطرات خوب زندگيم را بیاد آورم…


سلامتی مادر که خمیده ترین ایستاده دنیاست

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...