نخستين ديدار

يكي از ياران شيخ نقل مي كند كه در حدودسالهاي1335 و1338 با تاكسي كار مي كردم . دو زن يكي بلند قد وديگري كوتاه قد سوار تاكسي شدندآن كوتاه قد ترك زبان بود وبا خود مي گفت ((من فارسي بلد نيستم كه بگويم منزلم كجاست .
هر روزسوار اتوبوس مي شدم و با دو ريال به منزل مي رسيدم ، اما امروز بايد پنج ريال به تاكسي بدهم )).
به او گفتم :ناراحت نباش ، من تركي بلد هستم . منزل اورا پيدا كردم و پول نگرفتم و روانه شدم .
چند شب بعد براي اولين بار در جلسه مرحوم شيخ شركت كردم . چند نفري بوديم كه در آن اطاق محقر نشستيم.
شيخ نگاهي به من كرد و با گريه فرمود : شبهاي جمعه تو از منتظران فرج قائم آل محمد (عجل الله فرجه )هستي .
اگر هستي ،مي داني كه چطور شد كه نزد من آمدي ؟
آن زن كوتاه قد را كه سوار كردي و به مقصد رساندي و از او پول نگرفتي در حق تو دعا كرد و پروردگار عالم هم دعاي اورا مستجاب فرمود.

ناگفته هایی از شیخ رجب علی خیاط

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...