مهدی جان….

بگیر دست مرا تا نیفتم از چشمت
نگیر از دل من لذّت ِ اقامت را

کجاست خیمهٔ سبزت؟! چرا نمیبینم
چرا چرا نشناختم تو و مقامت را

ستون ِکعبه تویی! پس بگو أناٱلمهدی(ع)
شروع کن به همین زودی انتقامت را

چه میشود که ببینم تو را کنار خودم
به گوش جان بسپارم گل ِ کلامت را

خیال ِ توبه شکستن ندارم آقاجان
درست می شوم و رد نکن غلامت را

به انتقام ِ اسارت کشیدن زینب(س)
نشان بده تب ِ شمشیر ِ در نِیامت را

دوباره شد شب جمعه دوباره میبینم؛
به دست حضرت صدّیقه(س) التیامت را!

 

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...