من شیعه ام، من خاک پای مرتضایم

آری گدایم، من گدای مرتضایم

 

زد زرق و برق زندگی خنجر به پایم

مانده است در حلقوم غمبارم،صدایم

کاری نمی آید ز دست بی نوایم

باز آمدم بر درگه ربّم، خدایم

باز آمدم، وقتی به بن بستی رسیدم

خیلی ز دست نفس بدبختی کشیدم

 

با کوله بار معصیت دل تار شد باز

از زهر بسیار گنه، بیمار شد باز

با معصیت حال و هوایم زار شد باز

این بنده در پیش ملائک خوار شد باز

 

دنیا مرا سرگرم هیچ و پوچ کرده

حال مناجات از دل من کوچ کرده

 

بی معنویت زندگی بر باد رفته

غفلت فراوان است،مرگ از یاد رفته

خوش بر کسی که مثل “حرّ” آزاد رفته

با قلبی از حبّ علی آباد رفته

 

من شیعه ام، من خاک پای مرتضایم

آری گدایم، من گدای مرتضایم

با جوهر خون نام او بر دل نشسته

من مینویسم مرتضی، آقای خسته

من می نویسم، لیک با خط شکسته

حیدر نوشتم، اشک گفت از دست بسته…

 

 

“اللهم ارزقنا زیارة مولی الموحدین”

 

موضوعات: ادبیات شعری اهل بیت(ع)  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...