✿مدرسه علمیه جوادالائمه آبدانان استان ایلام✿
 
 

✿جــــوادالائــــــمه آبــــــــدانـــــان✿


حدیث موضوعی





اوقات شرعی


روزشمار فاطمیه


جستجو


آخرین نظرات
  • مازیار در ​در مسجد و در کعبه به دنبال چه هستی؟
  • یا کاشف الکروب  در برگزاری مراسم اربعین همراه با برگزاری نماز ونهار در مدرسه جوادلائمه"ع"خواهران
  • کامبیز در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • یا کاشف الکروب  در با پدر ومادر چگونه رفتار کنیم
  • یا کاشف الکروب  در نحوه شهادت شهید خرازی
  • یا کاشف الکروب  در عید غدیر از دیدگاه شیعیان
  • فرمانده در خیلی نگو من گناهکارم
  • شاهمرادی  در حدیث روز
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • فاطمه در ‌طریقه ختم دعــای مشــلول
  • سياحي‌  در حدیث
  •  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • ام المومنین  در توصیه های استاد دولابی برای زندگی..
  • عابدی  در حدیث
  • مژگان در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • گل نرگس  در حدیث روز
  • زكي زاده  در در تقوا وپرهیز از گناه..



آمار
  • امروز: 754
  • دیروز: 1016
  • 7 روز قبل: 8013
  • 1 ماه قبل: 31051
  • کل بازدیدها: 824164

 



داستان_آموزنده

 

يک روز فردی ازبازار عبور مي کرد  که چشمش به دکان خوراک پزي افتاد از بخاري که از سر ديگ بلند ميشد خوشش آمد تکه ناني که داشت بر سر آن ميگرفت و ميخورد

 

هنگام رفتن صاحب دکان گفت : تو از بخار ديگ من استفاده کردي وبايد پولش را بدهي

 

مردم جمع شدن  مرد بيچاره که از همه جا درمانده بود بهلول را ديد که از آنجا مي گذشت

 

از بهلول تقاضاي قضاوت کرد بهلول  به آشپز گفت : آيا اين مرد از غذاي تو خورده است؟

 

آشپز گفت : نه ولي از بوي آن استفاده کرده است

 

بهلول چند سکه نقره از جيبش در آورد و به آشپز نشان داد وبه زمين ريخت وگفت : اي آشپز صداي پول را تحويل بگير

 

آشپز با کمال تحير گفت : اين چه طرز پول دادن است؟

 

بهلول گفت :  مطابق عدالت است کسي که بوي غذا را بفروشد در عوض بايد صداي پول  دريافت کند.

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




  ‍ داستان ملانصرالدین…

 

روزی دوستی از ملانصرالدین پرسید : ملا ، آیا تا بحال به فکر ازدواج افتادی ؟

ملا در جوابش گفت : بله ، زمانی که جوان بودم به فکر ازدواج افتادم…

دوستش دوباره پرسید : خب ، چی شد ؟

ملا جواب داد : بر خرم سوار شده و به هند سفر کردم ، در آنجا با دختری آشنا شدم که بسیار زیبا بود ولی من او را نخواستم ، چون از مغز خالی بود !!!

به شیراز رفتم : دختری دیدم بسیار تیزهوش و دانا ، ولی من او را هم نخواستم ، چون زیبا نبود…

 

ولی آخر به بغداد رفتم و با دختری آشنا شدم که هم بسیار زیبا و همینکه ، خیلی دانا و خردمند و تیزهوش بود . ولی با او هم ازدواج نکردم …!

دوستش کنجاوانه پرسید : دیگه چرا ؟

ملا گفت : برای اینکه او خودش هم به دنبال چیزی میگشت ، که من میگشتم !!!

 

  هیچ کس کامل نیست!!!

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




  اسـتـادی می فـرمـود :

ایـن آیــه:

«الا بذکر الله تطمئن القلوب»،

 معـنـایـش ایـن نـیـست کــه:

بـا ذکـر خـدا دل آرام می گـیـرد،

 

بلکه معنی واقعی این آیه، یـعنی خــدا می گـویـد:

 

ای انسان! جوری سـاختــه ام تـو را کــه جـز بـا یـاد من آرام نـگیـری!…

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 #اخلاص_امام_علی (علیه السلام)

 

 

1ـ ابن شهرآشوب گوید: وقتی امیر مؤمنان(ع) بر عمرو بن عبدود دست یافت او را ضربت نزد و نکشت، او به علی(ع) دشنام داد و حذیفه پاسخش داد، پیامبر(ص) فرمود: ای حذیفه ساکت باش، خود علی سبب درنگش را خواهد گفت. آنگاه علی(ع) عمرو را از پای در آورد. چون به حضور رسول خدا(ص) رسید پیامبر سبب را پرسید، علی(ع) عرضه داشت: او به مادرم دشنام داد و آب دهان به صورتم افکند، من ترسیدم که برای تشفی خاطرم گردن او را بزنم، از این رو او را رها کردم، چون خشمم فرو نشست او را برای خدا کشتم. (1)

 

2ـ علامه مجلسی(ره) گوید: صبحگاهی رسول خدا(ص) به مسجد آمد و مسجد از جمعیت پر بود، پیامبر فرمود: امروز کدامین شما برای رضای خدا از مال خود انفاق کرده است؟ همه ساکت ماندند، علی(ع) گفت: من از خانه بیرون آمدم و دیناری داشتم که می ‏خواستم با آن مقداری آرد بخرم، مقداد بن اسود را دیدم و چون اثر گرسنگی را در چهره او مشاهده کردم دینار خود را به او دادم. رسول خدا(ص) فرمود: (رحمت خدا بر تو) واجب شد.

مرد دیگری برخاست و گفت: من امروز بیش از علی انفاق کرده‏ ام، مخارج سفر مرد و زنی را که قصد سفر داشتند و خرجی نداشتند هزار درهم پرداختم. پیامبر(ص) ساکت ماند. حاضران گفتند : ای رسول خدا، چرا به علی فرمود: «رحمت خدا بر تو واجب شد» و به این مرد با آنکه بیشتر صدقه داده بود نفرمودی؟ رسول خدا(ص) فرمود: مگر ندیده ‏اید که گاه پادشاهی خادم خود را که هدیه ناچیزی برایش آورده مقام و موقعیتی نیکو می‏ بخشد و از سوی خادم دیگرش هدیه بزرگی آورده می ‏شود ولی آن را پس می‏ دهد و فرستنده را به چیزی نمی‏ گیرد؟ گفتند: چرا، فرمود : در این مورد هم چنین است، رفیق شما علی دیناری را در حال طاعت و انقیاد خدا و رفع نیاز فقیری مؤمن بخشید ولی آن رفیق دیگرتان آنچه داد همه را برای معاندت و دشمنی با برادر رسول خدا داد و می‏ خواست بر علی بن ابیطالب برتری جوید، خداوند هم عمل او را تباه ساخت و آن را وبال گردن او گردانید. آگاه باشید که اگر با این نیت از فرش تا عرش را سیم و زر به صدقه می‏ داد جز دوری از رحمت خدا و نزدیکی به خشم خدا و در آمدن در قهر الهی برای خود نمی ‏افزود. (2)

 

3ـ علی(ع) فرمود: گروهی خدا را از روی رغبت پرستیدند و این عبادت تاجران است. گروهی خدا را از روی ترس و بیم پرستیدند و این عبادت بردگان است، و گروهی خدا را از روی شکر و سپاسگزاری پرستیدند و این عبادت آزادگان است. (3)

 

4ـ و فرمود: خدایا، من تور را از بیم عذاب و طمع در ثوابت نپرستیدم، بلکه تو را شایسته بندگی دیدم و پرستیدم. (4)

 

5ـ و فرمود: دنیا همه ‏اش نادانی است جز مکانهای علم، و علم همه ‏اش حجت است جز آنچه بدان عمل شود، و علم همه ‏اش ریا و خود نمایی است جز آنچه خالص (برای خدا) باشد، و اخلاص هم در راه خطر است تا بنده بنگرد که عاقبتش چه می‏ شود. (5)

 

 پی‏نوشت‏ها:

1)مستدرک الوسائل 3/220 به نقل از مناقب.

2)بحار الانوار 41/ 18

3)نهج البلاغه، خطبه .237

4)بحار الانوار 41/ 14

5)سفینة البحار 1/401 ماده خطر.

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




روزگارم با غلامى على سر میشود

هر که را دیدم على را دیده نوکر میشود

 

بنده زاده بنده اى دارم که دارد مثل من

چاکرى از چاکران کوى حیدر میشود

 

جاى آن دارد بگیرم حلقه دارش کنم

حلقه اى را که ز گوش بندگى در میشود

 

شان او را نه قلم کافى ست نه دفتر نه فهم

شان سلمانش فقط صدجلددفتر میشود

 

نفس مثل خیبر است و هیچکس فتاح نیست

فتح این قلعه فقط با دست حیدر میشود

 

یا که اول هست و آخر نیست یا بالعکس آن

این چه موجودى ست هم اول هم آخر میشود

 

از همینجا میشود فهمید-با مهر على-

عاقبت این عاقبتها خیر یا شر میشود

 

محضر یاد على و محضر “نادعلى”

هر که آدم میشود ازاین دو محضر میشود

 

ذات فیاض “امین الله” ” امینى” پرور است

هر که شد خورشید ذاتا ذره پرور میشود

 

قدر زر زرگر شناسد قدر زهرا را على

علتش این است داماد پیمبر میشود

 

بیشتر کار برادر را برادر میکند

حق بده پس باتو پیغمبر برادر میشود

 

کار خیر ما کنار حب تو میایستد

دوبرابر ، سه برابر….صد برابر میشود

 

معجزات چشمهایت خلق صاحب معجزه ست

دلدل ات رد میشود سنگ همه زر میشود

 

تو میان خانه هم باشى همه ذبح تواند

تو به خیبر هم نیایى فتح خیبر میشود

 

هر یک از پیغمبران اول میاید محضرت

با تو بیعت میکند بعدا پیمبر میشود

 

دوستى از دوستان دوستان تو اگر

در جهنم هم که باشد آخرش در میشود

 

طفل خود را بر سر شانه نجف آورده ام

کودک است امروز, در آینده قنبر میشود

 

این زمین خاصیتش این است قیمت میدهد

سنگ را اینجا بیندازند گوهر میشود

 

زان طرف سنگ نشانى هم ندارد فاطمه

زین طرف دارد کف صحن تو مرمر میشود

 

“باز با…..” نه , باز اینجا با کبوتر میپرد

شاه اینجا همنشین چند نوکر میشود

 

حال من چون حال بیماری است زیر دست تو

هر چه بدتر میشود انگار بهتر میشود…..؟

 

▫️ #یکشنبه_های_مولا

 قدر زر زرگر شناسد قدر زهرا را على

#علی_اکبر_لطیفیان

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




فرق_آرامش_با_آسایش

 

آسایش یک امر بیرونی و

آرامش یک پدیده ی درونیه 

 

مردم ممکنه خیلی تو آسایش باشند

اما معدود افرادی هستن که درآرامش زندگی میکنن

 

آسایش یعنی راحتی در زندگی که با امکانات و ثروت خوب و زیاد به دست میاد هرچی دلشون بخواد میخرن هر کجا خواستن میرن و …

آرامش رو کسانی دارن که از درون سالم و سلامتند شاید بی چیز باشن امادلشون خوشه به اونچه دارن راضین چه خوب میشد که ما در  عین آسایش، آرامشم همرامون بود!

 

آرامش+آسایش=خوشبختی

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


...


 

چرا ائمه اطهار(ع) فرمودند که «ما از عالم برزخ برای شما بیمناکیم»؟ «ما نگران عالم برزخ هستیم»؟! «ولی در قیامت شفاعت و کمک ما به شما شیعیان و مؤمنان می رسد»؟!

 

 

مگر در عالم برزخ چه موانعی برای حمایت و کمک ائمه اطهار(ع) از دوستانشان وجود دارد؟

 

روایاتی از ائمه نقل شده که دلالت بر عدم وجود شفاعت در عالم برزخ می کند مثل :عَمرو بن‌ یزید میگوید:

 

به‌ حضرت‌ امام‌ جعفر صادق‌ علیه‌السّلام‌ عرض‌ کردم‌: من‌ شنیدم‌ که‌ شما می‌گفتید: تمام‌ شیعیان‌ ما با هر کرداری‌ که‌ دارند در بهشت‌ هستند».

حضرت‌ فرمود: این‌ قول‌ تو را تصدیق‌ میکنم‌، سوگند به‌ خداکه‌ همه‌ در بهشتند.

 

عرض‌ کردم‌: فدایت‌ شوم‌! گناهان‌، بسیار و بزرگ‌ اند.

 

حضرت‌ فرمود: امّا در قیامت‌ پس‌ همه شما در بهشتید بواسطه شفاعت‌ پیامبرِ مُطاع‌ یا به‌ شفاعت‌ وصیّ آن‌ پیامبر ؛ ولیکن‌ من‌ از برزخ‌ شما نگرانم‌ و در هراس‌ می‌باشم‌.

 

عرض‌ کردم‌: برزخ‌ چیست‌؟

 

فرمود: برزخ‌ عبارت‌ است‌ از عالم‌ قبر از وقتی‌ که‌ انسان‌ می‌میرد تا زمانی‌ که‌ قیامت‌ بر پا میشود».

(فروع‌ کافی ‌، ج‌ 1، ص‌ 66)

درتفسیر این گونه احادیث دو دیدگاه در بین مفسرین وجود دارد.

 

1-دیدگاه برخی مفسرین مثل علامه طباطبائی که شفاعت را مخصوص قیامت دانسته و آنهم آخرین موقف از مواقف قیامت که یا گنه کار به وسیله شفاعت مشمول آمرزش گشته و اصلا داخل آتش نمی شود و یا اینکه بعد از داخل شدن در آتش ،به وسیله شفاعت نجات می یابند .

 

2- در مقابل ، روایات دیگری است که بر حضور پیامبر و ائمه(ع) دربرخی مواقع مثل لحظه جان دادن ،شب اول قبر ، وقت سوال نکیر و منکر دلالت می کند. در مقام جمع بین این دو دسته از روایات می توان گفت

 

.شفاعت به عنوان یک قاعده کلی مربوط به قیامت و بعد از حسابرسی کامل می باشد که تمامی مومنین در انتظار شفاعت به سر میبرند و پیامبر ،ائمه اطهار و سایر شافعین به اذن الهی هر که را که بخواهند شفاعت می کنند ولکن در #برزخ شفاعت یک جریان کلی نبوده و به صورت #محدود برای #عده_ای #خاص می باشد.

 

و یا اینکه روایات #نافیه شفاعت مربوط به مرحله خاصی از برزخ باشد .

آیت الله مکارم در این باره می فرماید: ممکن است این روایات ناظر به مرحله خاصی از برزخ باشد یا اینکه اگر راه نجاتی برای بعضی در سایه مجاورت با اولیاء الله و مانند آن صورت گیرد جنبه استثنائی و محدود خواهد داشت.و شامل همه کسانی که لایق شفاعتند نمی شود.(پیام قرآن ،ج 6،ص 530) .

 

علامه طباطبائی در مقام توجیه، اینگونه موارد را از قبیل شفاعت ندانسته بلکه از قبیل تصرف و حکومت الهیه ای میداند که خدا به ائمه اعطاء نموده است .(تفسیر المیزان ،ج 1،ذیل آیه 48) .

 

عجیب اینکه ایشان هنگامی که سخن، از حقیقت شفاعت می گویند ، آنرا چنان توسعه داده که هر گونه تاثیر اسباب را در عالم تکوین و تشریع مشمول شفاعت می شمرد ولی در اینجا کمک و اعانت اولیاء الله را به گروهی از مومنان برای نجات آنها از مشکلات برزخ و قبر ،مصداق شفاعت نمی دانند.

 

به هر حال آنچه از مجموعه آیات و روایات به دست می آید این است که شفاعت به معنای وسیع کلمه در هر #سه_عالم (دنیا ، برزخ و آخرت) صورت می پذیرد. هر چند محل اصلی شفاعت و آثار مهم آن در قیامت و برای نجات از آتش دوزخ است .(پیام قرآن ، ج 6، ص526).

 

و بر فرض هم این نحوه از وساطت ائمه به قول علامه از قبیل تصرف و و حکومت الهیه باشد ، باز در نتیجه چیزی #جز شفاعت نیست حال به هر نامی خوانده شود.

نمونه هائی از شفاعت در دنیا

 

در داستان حضرت یوسف فرزندان از پدر خواستند در پیشگاه خدا برای آنان استغفار کند و حضرت یعقوب نیز پذیرفت.و این چیزی جز شفاعت نیست.

 

و نیز گروهی از مردم در همین دنیا به خاطر شفاعت پیامبران و اولیاء الله از عذاب دنیوی نجات یافته اند و این چیزی جز شفاعت نیست.

 

در مورد جهان برزخ نیز روایات بسیاری داریم که اعمال نیک آدمی همچون نماز ،روزه و #ولایت و امثال آن یا حضور اولیاء الله سبب #تخفیف آلام و مجازاتها می گردد.و یا دفن انسان مومنی در یک گورستان که دارای حسنات مهمی است سبب تخفیف مجازات گنهکاران آن گورستان می شود. 

 

بنابراین #شفاعت محدود به عالم خاصی نبوده و همه عوالم #سه گانه را در بر می گیرد. ولی #محل_اصلی آن #قیامت و در آستانه #عذاب الهی است.(همان منبع سابق).

 و شاید دلیل نگرانی ائمه نیز همین محدودیت دایره شفاعت در غیر آخرت است.

 

توضیحات:

#من باور دارم اهل بیت شفیع اند و سعی میکنم خودم به شفاعت شدنم کمک کنم.شیعه باید از گناه دور بشه.

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




  «مثل مسیح ، نه» ، که دمت فرق میکند

گلدسته های آن حرمت فرق میکند

 

نزد تمام هموطنانم به طور حتم

ای «هشت عاشقی» ، عددت فرق میکند

 

اصلا عدد که نه ، به خدا صحن انقلاب

در وقت ربنا ، کرمت فرق میکند

 

از ماجرای خادم و آن پیر و پله ها

فهمیده‌ام که لطف کمت فرق میکند

 

سوت قطار و حَرْکَتِ آن روی ریل ها

بی خواب گشتن سفرت فرق میکند

 

باب جواد تو به خدا باب حاجت است

جان جواد تو ، قَسَمَت فرق میکند

 

اینکه برات کربلا را تو میدهی

پس روشن است سَنَدَت فرق میکند

 

این هـشـت بیت و این غزل من برای تو

خواهم بگویمت ، غزلت هم فرق میکند

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 

 

بسم الله الرحمن الرحيم

  رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند :

  خداوند پایه و ستونی در بهشت قرار داده که برای اهل آن نور می دهد همان طور که خورشید برای اهل زمین نور افشانی می کند و به آن پایه جز علی بن ابی طالب ع و شیعیان او دسترسی ندارند. 

 و همانا حلقه در بهشت از یاقوت سرخ است (طول آن مسافت پنجاه سال راه است) که بر روی پهنه ای از طلاست،

و وقتی بر آن کوبیده می شود، آوازی دارد و می گوید 

 

 روضه الواعظین :111

 مدینه معاجز :2 /362 ح 606

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




بعضی روزها

حال آدم یک جور عجیبی خوب است

خوب که می گویم

نه اینکه مشکل نباشد ها ، نه!

خوب یعنی خدا دستت را می گیرد

مقابل غم ها …

میگوید “امروز بنده ام باید خوشحال باشد، سراغش نیایید”

و تو هی ذوق میکنی،

از خوشی های کوچک زندگی ات!

از اتفاقاتی که انتظارش را نداری و میشود!

گفتم انتظار ، یادم آمد ،

هر روزی که بی انتظار و  بدون توقع و شکرگزار چشم گشودم “حالم خوب بود”

خوب که می گویم

نه اینکه به تمام آرزوهایم رسیده باشم ها! نه!

خوب یعنی خدا را رأس آرزوهایم قرار دادم و همه چیز را به او سپردم …

و امروز حال من خوب است …

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 

 هیچوقت حسرت زندگی آدمایی که

 

از درونشون خبر نداری نخور…

 

هر قلبی دردی دارد…

 

فقط نحوه ابراز آن فرق دارد!

 

بعضی ها آن را در چشمانشان پنهان میکنند…

 

و بعضی ها در لبخندشان …

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




حکایت_عبرت

 

 قــرائتــے در بقیـــــع

 

 یک ﻭﻫﺎﺑﯽ ﺩﺭ ﻗﺒﺮﺳﺘﺎﻥ ﺑﻘﯿﻊ ﺑﻪ آقای قرائتی ﮔﻔﺖ:

ﭼﺮﺍ ﻓﺎﻃﻤﻪ، ﺣﺴﻦ و حسین ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻣﯽ ﺯﻧﯿﺪ؟!

در حالی که ﺁﻧﻬﺎ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺧﺎﮎ شده اند!

آنگاه خودکاری را ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ زمین، ﻭ صدا زد: ﺍﯼ ﺣﺴﻦ! ﺍﯼ ﺯﯾﻦ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦ! ای ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ! آن قلم را به من بدهید!

بعد گفت: دیدی که پاسخ ندادند!

ﭘﺲ ﺍینها ﻣﺮﺩه اند و ﻫﯿﭻ ﻗﺪﺭﺗﯽ ﻧﺪﺍﺭند!

آقای قرائتی خودکار را گرفت و دوباره انداخت ﺯﻣﯿﻦ و گفت:

ﯾﺎ الله! ﻗﻠﻢ ﺭا ﺑﻪ من ﺑﺪﻩ!

بعد رو به وهابی کرد و گفت: ﺩﯾﺪﯼ که ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺩ!

پس با منطق تو ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﻣﺮﺩﻩ است!

مگر ﻫﺮ که ﺯﻧﺪﻩ است ﺑﺎﯾﺪ ﻧﻮﮐﺮ ﺗﻮ ﺑﺎشد؟!

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




من از اندیشه لیلی، تمام عمر، ‌مجنونم

تماشا کن که می‌جوشد، شرابت از دل خونم

 

ببین از شهر چشمانم، قطار ژاله می‌آید

و با هر قطره اشکم، سفیر ناله می آید

 

بر این صحرای خشکیده، ببار ای ابر باران‌زا

که آتش حلقه پیچیده، ببار ای ابر باران زا

 

ز هریک جرعه از جامت، هزاران رود می‌جوشد

که خضر زندگانی هم، پی این آب می‌کوشد

 

بده جامی که می‌ریزد، عطش از ساغر جانم

طبیبا جان به لب آمد، نمی آیی به درمانم

 

بیا کز چشم بیمارم، سرشک ندبه می‌بارد

و این دوری برای خود، مفصل روضه‌ای دارد

 

پی دیدارت آقاجان، نگاهم پشت در مانده

نباید با خبر باشی، از این حیران درمانده!؟

 

شب تاریک هجران را، به نور وصل روشن کن

هزاران سال شد رفتی، لباس آمدن تن کن

 

نسیم صبحگاهی را، معطر از عبورت کن

تمام قاصدک ها را، خبردار از ظهورت کن

 

بکش دست نوازش بر سر چشم انتظارانت

شکوفا کن زمین را از صدای پای بارانت

 

شکوه جلوه خلقت، به عالم خودنمایی کن

و از خورشید تابان جمالت، رونمایی کن

 

بیا تا چشم‌های ما، از این ظلمت رها باشد

و روشنگر ز نور تو تمام جاده‌ها باشد

 

گل نرگس اگر بلبل، حدیث وصل می‌خواند

تمام عمر را شاعر، به امید تو می‌ماند

 

تو آن شورآفرین هستی، که با عشقت به شوق آیم

خدا را با تو می‌بینم، که دائم در تمنایم

 

مرا ای مهربان آقا، غلام آستانت کن

شبیه ضامن آهو! شدم آهو، ضمانت کن…

 

بیا امید عالم از ازل تا حال و فرداها

به حق ساقی کوثر، به حق مادرت زهرا…

 

صابر خراسانی

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




مرحوم حضرت‌ آیت الله علی پهلوانی :

 

  لحظات آخر فوت علّامه طباطبایی از ایشان پرسیدم ، آخرین دستوری که می فرمائید چیست؟

 

   زیر لب فرمودند :

 

  مُراقبه ، مُراقبه ، مُراقبه.

 

 

 

  مرحوم حضرت آیت الله عبدالکریم حق شناس :

 

   مقام مُراقبه این است که بدانیم در حضور و محضر کسی هستیم که حتّی نسبت به خطورات و تصوّرات ذهنی ما هم آگاه است.

 

  بدانید که اگر مقام مراقبه را از دست دادید ؛ شیطان جلو می آید و پرده هایی را برای شما به نمایش می گذارد.

 

  اگر ۲ دقیقه از پروردگار غفلت بکنید ، شیطان خیلی ذوق می کند.

 

  اوّل مراقبه ، وسط مراقبه ، آخر هم مراقبه.

 

  درجه اول مراقبه :

 

  انجام واجبات ، ترک محرمات.

 

 

 

    درجه دوم مراقبه :

 

  انجام کار برای خدا

و

  دوری از لهو و لعب

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




استاد فاطمی نیا:

این همه دراینترنت وکتابها میگردی دنبال اینکه آقای قاضی چی گفته آقای بهجت چی گفته، این همه این در و آن در میزنی،چی شد آخر ؟

تو هنوز جواب مادرت رو تلخ میدی !! هنوز قلبت بلد نیست خوبیها رو حس کنه، نیکی ها رو دریافت کنه و فقط اشکال و ایرادها رو زود چشمت می بینه، نگاهت را کنترل نمکنی، خانم حجابت را حاضر نیستی کامل کنی، میخوای بشی” سالک “بنده خدا ؟! قدم اول ترک معصیت است، به اندازه خودت، نمیگم معصوم بشی ولی تلاش کن.

در خانواده خوب رفتار کنید که همسرانتان مشتاق شما باشند، اخلاقیاتتون رو روش کار کنید و اصلاح کنید، عاق والدین انسان را صد فرسخ عقب میاندازد…

خود ملا حسین قلی همدانی(ره) از قبر بیرون بیاد و بشه مرشدت، ولی عاق والدین باشی، یا ترک معصیت نکرده باشی، به جایی نمیرسی، حواست باشه.

نگاه نامحرم تیری است که انسان را به زمین میزند و سخت بشود که بلند شوی.

اگر اول و قبل از هر چیز، معصیتت را ترک نکنی، بقیه کارهایت بیهوده است.

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


...


 

 «مفضل بن عمر مي گويد: از امام صادق (عليه‌السلام) شنيدم که مي فرمود:

 

 «از مطرح شدن بپرهيزيد (در آخرالزمان همه سعي در تبرج و مطرح شدن و ديده شدن دارند) که امام شما ساليان متمادي غایب خواهد شد و شما در بوته ي آزمايش قرار خواهيد گرفت.

 

‼️خواهند گفت: مُرده، از دنيا رفته، معلوم نيست در کدام وادي گام نهاده!

 

 از ديدگان مومنان سيل اشک براي او (از درد هجران و شماتت دشمنان) سرازير خواهد شد.

 

 شما نيز همانند کشتي که دستخوش امواج کوه پيکر دريا شود، دستخوش امواج حوادث خواهيد شد. از اين طوفان‌ها و بحران‌ها جز کساني که خداوند از آنها پيمان گرفته، بذر ايمان در دلشان کاشته، و با روحي از خود تأييدشان کرده، رهايي نمي يابند.

 

 آنگاه دوازده پرچم مشابه به اهتزاز درآيد که معلوم نمي شود کداميک از کجاست؟»

 

 مفضل مي گويد: من به شدت گريستم. امام صادق عليه‌السلام فرمود: چرا گريه سر دادي؟! گفتم چگونه گريه نکنم؟ در حالي که مي فرماييد: دوازده پرچم مشابه خواهد بود که از يکديگر شناخته نخواهد شد، پس ما چه خواهيم کرد؟ به کجا خواهيم رفت؟!

 

☀️امام عليه‌السلام به نور آفتابي که از روزنه وارد اطاق شده بود نگاه کرد و فرمود: «اين نور خورشيد را مي بيني؟» گفتم: آري، فرمود:«به خدا سوگند، امر ما از اين خورشيد روشن تر است».

 

 کمال الدين/ ص347.

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




ای غبار حرمت تاج سر نوکرها

نوکری ات شده تنها هنر نوکرها

 

” با بی انت و امی یا اباعبدالله”

به فدایت همه مادر پدر نوکرها

 

در قیامت تو به فکر من و امثال منی

میشوی سنگ صبور و سپر نوکرها

 

عده ای را طلبیدی به زیارت اما

نشده قسمتشان بیشتر نوکرها

 

کشته ی اشک چه داریم برایت بدهیم

ای به قربان تنت چشم تر نوکرها

 

کاش مانند شهیدان خودت آخر عمر

بگذاری سر زانوت سر نوکرها

 

ببری تا که به همراه خودت میمانی

جلوی درب جنان منتظر نوکرها

 

ای که درعلقمه خم شدکمرت میبینی

از مصیبات تو خم شد کمر نوکرها

 

اربعین پای پیاده به حرم می آییم

میشود پخش در عالم خبر نوکرها

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




ببر گرسنه و معجزه عشق

 

 

 

این یک ماجرای واقعی است:

سالها پیش در کشور آلمان زن و شوهری زندگی می کردند. آنها هیچ گاه صاحب فرزندی نشدند.  یک روز که برای تفریح به اتفاق هم از شهر خارج شده و به جنگل رفته بودند، ببر کوچکی در جنگل نظر آنها را به خود جلب کرد. 

مرد معتقد بود : نباید به آن بچه ببر نزدیک شد. به نظر او ببرمادر جایی در همان حوالی فرزندش را زیر نظر داشت. پس اگر احساس خطر می کرد به هر دوی آنها حمله می کرد و صدمه می زد. اما زن انگار هیچ یک از جملات همسرش را نمی شنید. خیلی سریع به سمت ببر رفت و بچه ببر را زیر پالتوی خود به آغوش کشید، و دست همسرش را گرفت و گفت : عجله کن! ما باید همین الآن سوار اتوموبیلمان شده و از اینجا برویم.

آنها به آپارتمان خود باز گشتند و به این ترتیب ببر کوچک، عضوی از ا عضای این خانواده ی کوچک شد و آن دو، با یک دنیا عشق و علاقه به ببر رسیدگی می کردند. 

 

سالها از پی هم گذشت و ببر کوچک در سایه ی مراقبت و محبت های آن زن و شوهر حالا تبدیل به ببر بالغی شده بود که با آن خانواده بسیار مانوس بود. در گذر ایام، مرد درگذشت و مدت زمان کوتاهی پس از این اتفاق، دعوتنامه ی کاری برای یک ماموریت شش ماهه در مجارستان به دست آن خانم رسید. زن، با همه دلبستگی بی اندازه ای که به ببری داشت؛ که مانند فرزند خود با او مانوس شده بود؛ ناچار بود شش ماه کشور را ترک کند و از دلبستگی اش دور شود.

تصمیم گرفت: ببر را برای این مدت به باغ وحش بسپارد. در این مورد با مسولان باغ وحش صحبت کرد و با تقبل کل هزینه های شش ماهه، ببر را با یک دنیا دلتنگی به باغ وحش سپرد و کارتی از مسولان باغ وحش دریافت کرد تا هر زمان که مایل بود، بدون ممانعت و بدون اخذ بلیت به دیدار ببرش بیاید.

دوری از ببر، برایش بسیار دشوار بود. روزهای آخر قبل از مسافرت، مرتب به دیدار ببرش می رفت و ساعت ها کنارش می ماند و از دلتنگی اش با ببر حرف می زد.  سر انجام زمان سفر فرا رسید و زن با یک دنیا غم دوری، با ببرش وداع کرد.

بعد از شش ماه که ماموریت به پایان رسید، وقتی که زن، بی تاب و بی قرار به سرعت خودش را به باغ وحش رساند، در حالی که از شوق دیدن ببرش فریاد می زد : عزیزم! عشق من! من بر گشتم، این شش ماه دلم برایت یک ذره شده بود، چقدر دوریت سخت بود، اما حالا من برگشتم، و در حین ابراز این جملات مهر آمیز به سرعت در قفس را گشود، آغوش را باز کرد و ببر را با یک دنیا عشق و محبت و احساس در آغوش کشید.

ناگهان، صدای فریادهای نگهبان قفس، فضا را پر کرد: نه، بیا بیرون! بیا بیرون! این ببر تو نیست. ببر تو بعد از اینکه اینجا رو ترک کردی، بعد از شش روز از غصه دق کرد و مرد! این یک ببر وحشی گرسنه است! اما دیگر برای هر تذکری دیر شده بود. ببر وحشی با همه عظمت و خوی درندگی، میان آغوش پر محبت زن، مثل یک بچه گربه، رام و آرام بود.

اگرچه، ببر مفهوم کلمات مهر آمیزی را که زن به زبان آلمانی ادا کرده بود، نمی فهمید. اما محبت و عشق چیزی نبود که برای درکش نیاز به دانستن زبان و رسم و رسوم خاصی باشد. چرا که عشق آنقدر عمیق است که در مرز کلمات محدود نمی شود و احساس آنقدر متعالی است که از تفاوت نوع و جنس فرا رود.

 

 

 

برای هدیه کردن محبت، فقط وجود یک دل ساده و صمیمی کافی است، تا ازدریچه ی یک نگاه پر مهر، عشق را بتاباند و مهر را هدیه کند. محبت آنقدر نافذ است که تمام فصل سرمای یاس و نا امیدی را در چشم بر هم زدنی بهار کند.

عشق یکی از زیباترین معجزه های خلقت است که هر جا رد پا و اثری از آن به جا مانده تفاوت درخشان و ستودنی اش، چشم گیر است. محبت همان جادوی بی نظیری است که روح تشنه و سر گردان بشر را سیراب می کند و لذتی در عشق ورزیدن هست که در طلب آن نیست. 

بیایید بی قید و شرط عشق ببخشیم تا از انعکاسش، کل زندگیمان نور باران و لحظه لحظه ی عمر، شیرین و ارزشمند گردد. در کورترین گره ها، تاریک ترین نقطه ها، مسدود ترین راه ها، عشق بی نظیر ترین معجزه ی راه گشاست.

مهم نیست دشوارترین مساله ی پیش روی تو چیست. ماجرای فوق را به خاطر بسپار و بدان که سر سخت ترین قفل ها با کلید عشق و محبت گشودنی است.

پس: معجزه ی عشق را امتحان کن!

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




                  

ابن بطوطه در (رحله) خود قضیه ای نقل میکند که واقعا جالب و آموزنده است به ویژه برای خانم های امروزی و کم رنگ شدن حجاب در جامعه ! این داستان نمونه یک زن با حجاب در دوران بنی عباس است .

یکی از خلفای بنی عباس بر اهل بلخ در اثر ندادن مالیات غضب کرده و آنها را مستحق عقوبت دید. مردی را طلبید و دستورات لازمه ای به وی داده و اورا به عنوان فرماندار و حکومت آن شهر روانه کرد و تاکید کرد تا می توانی بر مردم آنجا سخت بگیر و آنها در مضیقه قرار داده و هیچ گونه ترحم بر آنان روا مدار تا اینکه آنها ناچار شده و از مجرای فشار، وظایف خود را انجام دهند.

فرماندار که از خود اراده ای نداشت تسلیم امر خلیفه گردید و روانه بلخ شد. وقتی که به آنجا رسید فرمانی صادر کرد و منتشر ساخت که من از طرف خلیفه آمده ام و امر است که هر چه زودتر خراج اموال خود را بپردازید و هرکس نپردازد گرفتار عقوبت است. با نشر این اعلامیه سر و صدایی عجیب در میان مردم بر پا شد و همه به هم ریختند و شب و روز آرام نداشتند.

ضمناً، فرماندار همسر و فرزندان خود را همراه داشت و مردم فلک زده بلخ هر چه فکر کردند که راه فراری پیدا کنند نتیجه نبخشید تا اینکه مشورت کردند که بروند و دست به دامن عیال فرماندار شوند تا شاید راه چاره ای پیدا شود.

عده زیادی از زنان و بچه ها با حال آشفته به نزد عیال فرماندار آمدند و اظهار ناراحتی کردند و حوائج خود را بیان نمودند و وضع رقت بار بچه های کوچک و زنان بی سرپرست تاثیر به سزایی در روحیه آن زن با ایمان ایجاد کرد.

زن با دیدن این منظره، پیراهن مرصع به جواهری را که برای برای بعضی از مجالس عروسی تهیه کرده بود به شوهر خود داد و به جای مالیات مردم بلخ به نزد خلیفه فرستاد که او از مردم این شهر بگذرد و ضمنا باید دانست قیمتآن پیراهن خیلی زیاد بوده است.

فرماندار پیراهن را برداشته و به سمت مرکز حرکت کرد و به منزل خلیفه در آمد و پیراهن مذکور را در مقابل خلیفه نهاد و خود در گوشه ای جای گرفت.

خلیفه پرسید این چیست ؟ گفت: خراج و مالیات بلخ است، چون مردم ضعیف و تهیدست بودند این را همسرم فرستاد تا از آنها بگذرید و به جای مالیات آنها محسوب شود.

خلیفه وقتی که از جریان با خبر شد و دانست که مردم در اثر فقر و تهیدستی به پرداخت مالیات نمی رسند و این زن برای نجات آنان چنین عملی انجام داده به همت بالای او تحسین کرده و فوری فرمان صادر کردکه از مردم بلخ برای همیشه مالیات نگیرند و پیراهن را به آن زن برگردانند.

فرماندار پیراهن را به بلخ برگرداند و به زن داد و گفت خلیفه به همت شما احترام گذاشت و برای همیشه از مالیات مردم گذشت کرد. زن پرسید که آیا سلطان بر این پیراهن نگاه کرد یا نه؟ فرماندار جواب داد: بلی.

زن گفت: پیراهنی که نظر نامحرم بر آن افتاده باشد من نمی پوشم. آن را بفروشید تا در بلخ مسجدی بنا کنند، مسجد کنونی بلخ از فروش همان پیراهن است.                          (منابع: رساله حقوق امام سجاد(ع) شرح نراقی ص150 و واعظ خانواده ص178 و رحله ابن بطوطه)

 

آری ، زن های عفیفه و متدینه این گونه بودند ، تاثیر نفس مرد نامحرم را می دانستند ، حتی اگر لباس های خود را می شستند، در جایی که چشم نا محرم به آن نمی افتاد برای خشک کردن پهن می کرد و تا این اندازه حرمت آن را حفظ می کرد. ولی متاسفانه امروز …

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




ﺍﮔﺮ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ “ﻏﯿﺒﺖ” ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ،

ﺑﺎﻧﮑﻬﺎ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺣﺴﺎﺑﻤﺎﻥ ﺑرداشته ﻭ ﺑﻪ ﺣﺴﺎﺏ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻏﯿﺒﺖ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ، ﻭﺍﺭﯾﺰ ﮐﻨﻨﺪ…

ﺑﺪﻭﻥ ﺷﮏ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺣﻔﻆ ﺍﻣﻮﺍﻟﻤﺎﻥ ﺳﺎﮐﺖ ﻣﯽﺷﻮﯾﻢ.

ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻓﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻓﺎﻧﯽ ﺍﺯ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﯼ ﺑﺎﻗﯽ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺵﺗﺮ ﻭ ﻋﺰﯾﺰﺗﺮﻧﺪ؟؟؟

جواب با شما…

 نگذاريد گوشهايتان گواه چيزي باشد که چشمهايتان نديده، نگذاريد زبانتان چيزي را بگويد که قلبتان باور نکرده..

“صادقانه زندگي کنيد”

 ما موجودات خاکي نيستيم که به بهشت ميرويم.ما موجودات بهشتي هستيم که از خاک سر برآورده ايم…

 

“الهي قمشه ای ” َ

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت