ماجرای 40 حسنه و 4 خطا |
... |
ماجرای 40 حسنه و 4 خطا
در زمان امام صادق علیهالسلام مرد عابدی بود که به تقوا و دیانت شهرت داشت،
یک روز حضرت امام صادق علیهالسلام او را در بازار دیدند
و آهسته به دنبال او راه افتادند،
حضرت دید آن مرد جلوی دکان نانوایی ایستاد
و همین که چشم صاحب دکان را غافل دید،
آهسته دو عدد نان برداشت و در زیر جامه خویش مخفی کرد و راه افتاد
و در مقابل مغازه میوهفروشی ایستاد
و تا چشم میوهفروش را غافل دید، دو عدد انار برداشت و زیر جامه خود پنهان کرد و راه افتاد،
و به سراغ مرد مریضی رفت و نانها و انارها را به او داد.
امام علیه السلام خود را به او رسانید و فرمود:
من امروز کار عجیبی از تو دیدم و جریان را بازگو کرد،
آن مرد نگاهی به قیافه امام کرد و گفت: البته تو فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله هستی و دارای شرافت هستی،
اما افسوس که تا این اندازه جاهل و نادانی!
حضرت فرمود:
چه جهالتی از من دیدهای؟
گفت:
همین پرسشی که میکنی.
مگر نمیدانی که خداوند در قرآن فرموده است هر کار نیکی ده برابر پاداش دارد، و باز فرموده هر کار بد فقط یک برابر کیفر دارد؟
روی این حساب من دو نان و دو انار دزدیدم،
مجموعاً چهار خطا شد،
اما از آن طرف آن دو نان و دو انار را در راه خدا صدقه دادم،
مجموعاً چهل حسنه میشود
و چهار را از چهل کم میکنیم میشود سی و شش،
بنابراین سی و شش حسنه خالص دارم.
حضرت فرمودند:
جاهل تو هستی،
مگر آیه قرآن را نشنیدهای که میفرماید:
فقط عمل پرهیزکاران را میپذیرد.
خدا صدقهای را میپذیرد که از مال طیب و پاک باشد،
انفاقی را میپذیرد که از کسب حلال باشد.
فرم در حال بارگذاری ...