فقط حیدرامیرالمومنین است 

 

لبهای قلم باز ، ز وصف تو کم آورد

در شأن خودت غیر خودت نیست سزاوار

 

هفتاد فلک ، سجده به پاهای تو رفتند

تسبیح سماوات شده ، حیدر کرار

 

دریای عجائب که حسن سازد و زینب

کلثوم و حسین ، گوهر نایاب ،به تکرار

 

با ناد علـــــــــــــــــــــی ، هر گرهی لب بگشاید

این عین یقینست ، نه در سایه ی انکار

 

توحید و خدا ، در سکناتش به لب آید

این ریشه به حقانیت و عشق دهد بار

 

هرکس که خدا خواهد و وحدانیتش را

باید به علـــــــــــــــــــــی رو بزند ، از سر اجبار

 

بر سفره ی او آدم و نوحست و سلیمان

جن و ملک و انس به این ریشه گرفتار

 

تسبیح علـــــــــــــــــــــی یارب و، رب نام علی را

در خلقت عالم به یقین برده دوصد بار

 

خیبر شکن و خط شکن و نیزه شکن بود

اینگونه تجلی کند این تحفه ی دادار

 

هرکس که علـــــــــــــــــــــی را به امامی نشناسد

ناچار بلغزد ز صراطش به دم نار

 

تا نام علـــــــــــــــــــــی ورد زبان نیست نشاید

با نام علـــــــــــــــــــــی باز شود عقده ی هر کار

 

شب طرفه ی زلفیست ، که افتاده به پایش

والیل ، که غیر از تو شهی نیست ، صداقرار

 

من مرتضوی ، فاطمی و زینبی هستم

من حیدریم ، این صفتم را بزنم جار

 

در آتش این عشق ، تب فاطمه میسوخت

در راه علـــــــــــــــــــــی تحفه شد این ، در گهر بار

 

در مهلکه ی آتش و دیوار و در و بغض

باعشق علـــــــــــــــــــــی ، بیعت خون داد به مسمار

 

توحید خدا معرکه در ، آتش و غم برد

رفتست به امداد علـــــــــــــــــــــی با تن بیمار

 

در عشق شده  غوطه ور از آتش نمرود

رفتست به خیبر شکنی باز ، علـــــــــــــــــــــی وار

 

ای مست قلم ، از چه نوشتی که کم آمد

از مدح علـــــــــــــــــــــی ، بی مددش دست نگهدار

 

عالم که فدایی شده با عشق تو حیدر

در شأن خودت غیر خودت نیست سزاوار

 

موضوعات: ادبیات شعری اهل بیت(ع)  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...