توي دوران نوجووني براي کوتاه کردن موهام، به يه مغازه سلموني سرکوچه مون ميرفتم که آرايشگرش به شدت سيگاري بود. هميشه موقع کار، يه سيگار گوشه لبش بود و تا موهام رو کوتاه ميکرد سه نخ سيگار رو حتما مي کشيد يادمه تا آخرشب هرجا ميرفتم، همه ميگفتن: سيگار ميکشي؟! منم ميگفتم: نه به جون مادرم من سيگار نمي کشم. بگذريم از اينکه بعضي ها خيلي هم باور نميکردن!

هفته ي پيش توي پياده رو راه ميرفتم. يه آقايي جلوي مغازه عطرفروشي، يه کاغذ با يک عطر به دستم داد و به اصرارش وارد مغازه شدم. بلافاصله فروشنده هم من رو تحويل گرفت و شروع کرد از عطر و ادکلن هاش تعريف کردن. بعد هم يه ادکلن رو به دست و لباسم زد گفت اين ماندگاري اش فوق العاده ست. از حق هم نگذرم خيلي خوشبو بود. نکته ي جالب اينه که با اينکه خريد نکردم تا همين دو سه روز پيش هرجا مي رفتم، ميگفتن: عطرت چيه؟ چه بوي خوبي؟ چند خريدي و از کجا خريدي؟

يادمون باشه مجاورت ها و ارتباط ها خيلي مهمه. وقتي با کساني نشست و برخاست مي کنيم و رفيق ميشيم که مقيد و مودب و فهميده هستن ناخودآگاه از اين رابطه تاثير مي گيريم و وقتي با اونايي رفاقت مي کنيم که افراد آلوده اي هستن خواه ناخواه تاثير مي گيريم.

حواسمون رو جمع کنيم که با کي معاشرت مي کنيم و دوستامون کي هستن. هر ارتباطي مي تونه روي زندگي و رفتار ما اثر مثبت و منفي بذاره. شک نکنيم

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...