شعر از سعید مرادی

ضربه اول که وارد شد رگ او پاره شد ۰ ضربه دوم که وارد شد حرم آواره شد

ضربه سوم رسید و بند حلقومش گسست ۰ استخوان های گلو با ضربه بعدی شکست

ضربه پنجم نمیگویم چه شد خاتم گریست ۰ ضربه بعدی تمام عالم و آدم گریست

ضربه بعدی صدای شاه عطشان را برید ۰ ضربه هشتم که وارد شد فقط آهی کشید

ضربه دیگر ز پشت سر فروشد تا گلو ۰ ضربه دیگر به خون خود کند مولا وضو

گرچه خنجر کند اما با فشار آمد فرود ۰ ناله إنا الیه الراجعون آقا سرود

ضربه آخر که وارد شد سر از پیکر فتاد ۰ بعد از آن یک نیزه بر حلقوم ثارالله نهاد

نیزه بین استخوانی از گلو سکنی گرفت ۰ گریه ام ابیها جان مافیها گرفت

سر بروی خاک شد بازیچه هر دست و پا ۰ سوی دیگر پیکری عریان شده یا مرتضی

خنجری آمد که انگشتر ز کف بیرون کند ۰ دست شاه بی کفن را موجی از جیهون کند

زیرو رو میشد ب زیر سم اسب دشمنان ۰ غارت انگشت و انگشتر ب دست ناکسان

چکمه ای زد بوسه بر لعل لب پور علی ۰ روضه میخواند به جنت زین مصیبت ها نبی

قصد قربت کرده بودند و به پهلو میزدند ۰ سنگهایی پشت هم بر کنج ابرو میزدند

نعل تازه جسم درهم وای ازان حال و هوا ۰ زینب کبری نظر میکرده بر آن ماجرا

باعصا و سنگ و خنجر باوضو اورا زدند ۰ پیراهن برتن نبود آن شاه دلجو را زدند

دختر ختم رسل آمد عزاداری نمود ۰ خون ز رگهای حسین بن علی جاری چو رود

پیکری لبریز خاک و خون میان قتلگاه ۰ آن طرف زینب به سر میزد میان خیمگاه

کاش می مردم نمی گفتم چه شد بس کن قلم ۰ کامد از این روضه ها بر سینه عالم ألم

 

موضوعات: ادبیات شعری اهل بیت(ع)  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...