✿مدرسه علمیه جوادالائمه آبدانان استان ایلام✿
 
 

✿جــــوادالائــــــمه آبــــــــدانـــــان✿


حدیث موضوعی





اوقات شرعی


روزشمار فاطمیه


جستجو


آخرین نظرات
  • مازیار در ​در مسجد و در کعبه به دنبال چه هستی؟
  • یا کاشف الکروب  در برگزاری مراسم اربعین همراه با برگزاری نماز ونهار در مدرسه جوادلائمه"ع"خواهران
  • کامبیز در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • یا کاشف الکروب  در با پدر ومادر چگونه رفتار کنیم
  • یا کاشف الکروب  در نحوه شهادت شهید خرازی
  • یا کاشف الکروب  در عید غدیر از دیدگاه شیعیان
  • فرمانده در خیلی نگو من گناهکارم
  • شاهمرادی  در حدیث روز
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • فاطمه در ‌طریقه ختم دعــای مشــلول
  • سياحي‌  در حدیث
  •  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • ام المومنین  در توصیه های استاد دولابی برای زندگی..
  • عابدی  در حدیث
  • مژگان در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • گل نرگس  در حدیث روز
  • زكي زاده  در در تقوا وپرهیز از گناه..



آمار
  • امروز: 804
  • دیروز: 1129
  • 7 روز قبل: 10069
  • 1 ماه قبل: 26679
  • کل بازدیدها: 810764

 



یا علی گفتم جنونم باز هم بسیار شد

نقطه بودم حب حیدر دور من پرگار شد

 

معصیت کردم ولی هربار دستم را گرفت

اولش ستار شد، بعدش خودش غفار شد

 

یا من أرجوه لکل خیرِ من تنها علی است

باطن اذکار شد، او مخزنُ الاسرار شد

 

من نمی دانم چه سِری دارد ایوان نجف

هر کسی یکبار آمد بعد از آن بیمار شد…



موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت





گفتم خدایاچگونه آغازکنم؟؟؟
گفت به نام من
گفتم خدایاچگونه آرام گیرم؟؟؟
گفت به یادمن
گفتم خدایاخیلی تنهایم؟؟؟
گفت تنهاترازمن؟
گفتم خدایاهیچ کسی کنارم نمانده؟؟؟
گفت به جزمن
گفتم خدایاازبعضی هادلگیرم
گفت حتی ازمن؟
گفتم خدایاقلبم خالیست
گفت پرکن ازعشق من
گفتم دست نیازدارم
گفت بگیردست من
گفتم بااین همه مشکل چه کنم؟؟؟
گفت توکل کن به من
گفتم احساس میکنم خیلی ازت دورم
گفت نه،نزدیکترین به تو ،من
گفتم برای ارزوهایم چه کنم؟؟؟
گفت تلاش،به امیدمن
گفتم چگونه ازین دنیادل بکنم وبرم؟؟
گفت به امید دیدارمن
گفتم چگونه پایان دهم؟؟؟
گفت حافظ ونگهدارتو،من
گفتم خدایاچرا اینقدر میگويی من؟؟؟
گفت چون من ازتوهستم وتوازمن…

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت





 یکی از سوالاتی که از ابتدای نوجوانی در ذهنم بود، این بود که چرا بعضی اعمال ساده و راحت، ثواب هایی بسیار زیاد و فراتر از حد معمول دارند!
 مثلا چرا گفته شده که ثواب خواندن سه بار سوره توحید با ثواب یک ختم قرآن برابر است!!
راستش منطق و حکمت این کار خداوند را درک نمی کردم.
 مدتی پیش در سخنراني يكي از روحانیون پاسخی بسیار زیبا برای این سوال یافتم که در قالب خاطره ای از کودکی های آن روحانی مطرح شده بود.

 ایشان می گفت:
“بچه تر که بودم، شیطنت هایم بیشتر از امروز بود.
یک روز شیشه این همسایه را می شکستم و فردا، سر پسر همسایه دیگر را.
یک روز صبح، عمویم که از کارهایم عاصی شده بود؛ صدایم زد و پیشنهاد داد با پولی که می دهد، کاری اقتصادی دست و پا کنم.
پیشنهاد خودش فروختن بیسکوئیت به بچه های محل بود.
من هم از خدا خواسته، پولها را از عمو گرفتم و از عمده فروشی، ده بیست تایی بیسکويیت خریدم.
یک جعبه چوبی میوه هم سرو ته شد و سر کوچه خودمان که از قضا گلوگاه محل نیز محسوب می شد،
اولین دکان بیسکويیت فروشی من پا گرفت.
اولین روز، کسب و کار تعریفی نداشت و بیشتر وقت من به بطالت گذشت.
بچه ده ساله ای را در نظر بگیرید که از صبح تا ظهر جلوی ده بیسکويیت بنشیند و گرسنه شود.
طبیعی است که شیطان در جلدش برود و به بیسکوئیت ها دست درازی کند.
ظهر که شد، پدر از سر کار آمد و با دیدن من، که نان آور خانه شده بودم، خندید.
نزدیک آمد و پرسید که چه می کنم و از صبح، چقدر کاسب بوده ام.
من هم گفتم بیسکويیت را خریده ام سه تومن و می فروشم پنج تومن.
دروغ می گفتم.
خریده بودم پانزده ریال و می فروختم دو تومن.
پدر با شنیدن این حرف گفت:
خوب یکی هم به ما بده.
من هم زرنگی کردم و بیسکويیتی که ازصبح به آن نوک زده بودم را به دستش دادم.
پدر بیسکويیت را زیر و رو کرد.
ظاهراً می خواست چیزی بگوید، اما نگفت.
دست دیگرش را در جیب فرو برد و یک ده تومنی بیرون آورد و به من داد.
من ایستادم و جیبهایم را گشتم و دست آخر گفتم:
پنج تومنی ندارم که بقیه پول را پس بدهم.
پدر هم گفت:
اشکال ندارد؛ بعداً با هم حساب می کنیم.
و این بعداً هرگز نرسید.
تا عصر، پشت دکانم بودم و پس از آن به خانه رفتم و بیسکوئیتی که به پدر فروخته بودم را از سر طاقچه برداشتم و خوردم.
 امروز که من پدر شده ام و پسری دارم که شیطنت می کند؛ فهمیده ام که آن روزها، پدر قیمت بیسکويیت را می دانست؛ می دانست که بیسکويیت را دو تومن می فروشم؛ می دانست که پنج تومنی دارم که پولش را پس بدهم؛ می دانست که بیسکوئیت نوک زده را به او انداخته ام؛ و می دانست که بیسکوئیت را خودم خواهم خورد.
 و من امروز فهمیده ام که پولی که عمو به من داد را پدر داده بود؛
 فهمیده ام که این بازی برای این بود که من دست از «خبط و خطا» بردارم و آدم شوم؛
 فهمیده ام که پدر به دنبال «راه انداختن» من بود.”

 آری، اینجا بود که فهمیدم خداوند نیز قیمت و ارزش کارهای اندک ما را خوب می داند،
 خوب می داند سه بار خواندن سوره توحید با ختم کل قرآن فرق دارد،
 خوب می داند یک درهم صدقه در ماه رمضان با هزار درهم صدقه فرق دارد،
 خوب می داند روزه گرفتن در پنجشنبه اول و وسط و آخر ماه با روزه گرفتن در تمام روزهای ماه فرق دارد،
 ولی ثواب آنها را برای ما یکی می کند تا امثال من که از لحاظ معنوی یک بچه شیطان و خطاکار به حساب می آییم،
 دست از «خبط و خطا» برداریم و آدم شویم.
می خواهد حداقل ما را راه بیندازد تا کم کم با پاک شدن دلمان، مزه عبادت و لذت مناجات، ما را خودبخود در نیمه های شب بیدار کند و به پای سجاده بکشاند.

 و هر گاه بندگان من، از تو درباره من بپرسند، [بگو] من نزديكم، و دعاى دعاكننده را- به هنگامى كه مرا بخواند- اجابت می‏كنم، پس [آنان‏] بايد فرمان مرا گردن نهند و به من ايمان آورند، باشد كه راه يابند.
 البقرة آیه  186

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت




شاهکاری از مقام معظم رهبری
برای سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع)
 حسین جان!

روزی که شود “اذا السما انفطرت “
و انگه که شود” اذا النجوم انکدرت”

من دامن تو بگیرم اندر “سئلت”
گویم صنما ” بای ذنب قتلت ؟! “

عشق تو مرا ” الست منکم ببعید “
هجر تو مرا ” ان عذابی لشدید”

برکنج لبت نوشته” یحیی ویمیت”
من مات من العشق فقد مات شهید
  شاعر:
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای (حفظه الله)

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت




اللهم عجل لولیک الفرج

خلق کرده حق به پاس ناز تو احساس را
در نگاه دیگران کردی تداعی یاس را

اوج احساساتی و دارم یقین در خلقتت
خرج کرده حضرت رب واژه وسواس را

نازهای دخترانه داری و با خنده ات
میتوانی بر سر ذوق آوری عباس را

فاطمه در قاب کوچک بودی و زینب شدی
برده ای در قعر حیرت فکر خلق الناس را

طرز رفتار پدر با تو به ما اثبات کرد
بسته ای از پشت دست آدم حساس را

برق زد تا چشمت از شوق ملاقات حسین
از نوا انداخت بی شک ارزش الماس را

دوش عباس است جایت مطمئنا که عمو
ثبت کرده پای تو این جایگاه خاص را

صبر را بیچاره کردی شام را ویرانه تر
بر زمین کوبانده ای قوم خدانشناس را

از حجاب و صورت وقد خم تو روشن است
حمل کردی با خود از صدیقه این میراث را

 

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت




یا بَقِیَّةَ اللَّهِ «عج»

ای چراغ همه ادوار کجایی آقا
ای دوای دل بیمار کجایی آقا

سالهای متمادی همه در حسرت تو
راز و سر همه اسرار کجایی آقا

روزها گم شده در پشت سر غیبت تو
روشنایی شب تار کجایی آقا

پدر منتظران، چشم به راهان توایم
پسر حیدر کرار کجایی آقا

خبری از خبر آمدنت بهتر نیست
ای تو صدر همه اخبار کجایی آقا

چقدر چشم به راهت شده ها منتظرند
حضرت لشکر انصار کجایی آقا!!!؟

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت




سلام ای صاحب دنیا ،،، کجایی ؟
گل نرگس بگو مولا ،،،، کجایی ؟


جهان دلتنگ رویت گشته بنگر ،،
تو ای روشنگر شبها ،،،، کجایی ؟


شده حسرت به دلها قبر زهرا ( س )
چراغ مرقد زهرا ،،،،، کجایی ؟


دلیل ندبه خواندن صبح جمعه،
تو ای ذکر همه لبها ،،،، کجایی ؟


بیا یَاٰبن َالحَسَن این جمعه از راه،
تو ای مجنون صد لیلا،،،،کجایی ؟


همیشه جمعه ها خون میشود دل،
خیالت مرهم غمها ،،،، کجایی ؟


بیا مهدی ( ع ) فَرَج بنما تو امروز،
کجایی یوسف زهرا ،،،، کجایی ؟

 

 اللهم عجل لولیک الفرج

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت
1 2 3 4 6