شیخ رجبعلی خیاط

 

يك نفر سرش ضربه مي خورد و مي شكند ، او را نزد شيخ مي برند تا ببينند چه كار كرده است كه به اين روز افتاده است .

 

شيخ پس از توجه مي فرمايد :

 

در كارخانه بچه اي را اذيت كرده اي ، و اگر از او رضايت نگيري ،قضيه دنباله دارد آن مرد تاييد مي كند و مي گويد :

 

پسر صاحب كارخانه ايراد نا مربوطي گرفته بود كه به او گفتم :مگر فضولي ؟!

 

 

شب هم كه براي گرفتن دستمزد رفته بود دلخور شدم و پسرك را به گريه انداختم .

 

شيخ فرمود :

 

بي خود براي شما گرفتاري پيش نمي آيد.

 

 

موضوعات: سخن بزرگان  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...