راحت طلبی مبدا بسیاری از گرفتارهای روحی .اخلاقی ومشکلات ما در سبک زندگی است |
... |
استاد پناهیان: راحتطلبی مبدأ بسیاری از گرفتاریهای روحی، اخلاقی و مشکلات ما در سبک زندگی است/ محبت خدا علاقۀ به راحتی را از آدم میگیرد
اگر تفسیر دقیقی از زندگی نداشته باشیم، نمیتوانیم از دینداری و بندگی هم تفسیر دقیقی داشته باشیم/ گرفتاریهای فردی و اجتماعی به خاطر نقص ما در تلقی از زندگیست
ما باید تفسیر دقیقی از زندگی داشته باشیم، اگر تفسیر دقیقی از زندگی نداشته باشیم، طبیعتاً نمیتوانیم از دینداری و بندگی هم تفسیر دقیقی داشته باشیم. این اشتباه است که ما زندگی را نشناسیم و بعد تصور کنیم که بندگی و عبادت را میشناسیم؛ مثلاً فکر کنیم که «دینداری یعنی صرفاً داشتن همین چند اعتقاد و رفتارهای خوبی که ما داریم»! در این صورت با مشکلات زیادی در مسیر بندگی و دینداری مواجه خواهیم شد.
اینکه تفسیر ما از زندگی چیست، در پذیرش و فهم دین و در متقاعد شدن به دینداری و موفق شدن در دینداری کردن، خیلی تعیینکننده است. هر کسی هر ضعف یا رفتار غلطی داشت، اول باید ببیند آیا «تفسیر او از زندگی» درست است یا نه؟ اگر تفسیر ما از زندگی درست و دقیق باشد، همینمقدار ایمان ما و همینمقدار محبت ما به اهلبیت(ع) خیلی میتواند ما را نجات بدهد و حتی میتواند ما را فوقالعاده تعالی ببخشد و رشد دهد.
در اندازههای اجتماعی هم هرچه گرفتاری اجتماعی داریم به خاطر این است که ما در تلقی خودمان از زندگی نقص داریم. برای اغلب مردم جامعه شفاف نیست که واقعاً زندگی چیست؟ زندگی چیست که ما میخواهیم با بندگی و دینداری کردن، این زندگی را اصلاح کنیم، رشد دهیم یا آن را با خداوند متعال معامله کنیم و به سوی خدا حرکت کنیم. چه بخواهیم دینداری حداقلی داشته باشیم و چه چه بخواهیم دینداری حداکثری داشته باشیم، به این وابسته است که تفسیر دقیق زندگی را بدانیم.
تفسیر زندگی انسان، «مدیریت علاقمندیها» است
بر اساس آنچه در جلسات گذشته گفته شد، زندگی انسان شامل علاقمندیهایی است که باید با برخی از آنها مخالفت کرد و فقط با بخشی از آنها باید موافقت کرد. به تعبیر دیگر، زندگی درگیری انسان با علاقمندیهای خود و برآوردن بخشی از علاقمندیهاست. اما در بین علاقمندیهای ما، غالباً باید به کدام یک از آنها توجه کرد که برآورده بشوند؟ علاقمندیهایی که نوعاً پنهانتر هستند. البته معنایش این نیست که علاقمندیهای آشکار خود را کلاً کنار بگذرایم. نام این «مخالفت و موافقت» یا «بیدارساختن و خواباندنِ علاقهها» را «مدیریت علاقهها» میگذاریم. پس تفسیر زندگی «مدیریت علاقمندیها» است. باید این را بفهمیم و بپذیریم.
هرچه در خانهها، خیابانها، جوامع بشری و در تکتک آدمها میبینیم، همین مدیریت علاقمندیهاست؛ هر چه در اولیاء خدا میبینیم همین است و هرچه در اراذل و اوباش عالم میبینیم، همین است. یعنی همه دارند علاقههای خودشان را مدیریت میکنند البته اینکه غلط مدیریت میکنند یا درست مدیریت میکنند، موضوع دیگری است.
فهمیدن و یادگرفتن نیز در خدمت مدیریت این علاقههاست. یعنی به خاطرعلاقههایت میروی یک چیزهایی را یاد بگیری و بفهمی. و هر چیزی را هم که یاد میگیری، اثرش در علاقههای تو معلوم خواهد شد.
خداوند به جریان مدیریت علاقههای ما نگاه میکند که ببیند در مدیریت علاقههایمان به کجا رسیدهایم؟
وقتی از کسی میپرسیم: «حالت چطور است؟» در واقع دو معنا دارد، یکی وضعیت جسمی و یکی وضعیت روحی که حال اصلی ما همین وضعیت روحی ماست. ریشۀ حال روحی ما برمیگردد به اینکه با علاقههایمان چکار میکنیم؟ به چه چیزهایی علاقه داریم و چقدر قدرت مدیریت علاقههایمان را داریم؟
میدانید خداوند وقتی به ما نگاه میکند، در اصل به چه چیزی در وجود ما نگاه میکند؟ به جریان مدیریت علاقههای ما نگاه میکند که ببیند ما در مدیریت علاقههای خودمان به کجا رسیدهایم؟ یعنی چه چیزهایی را دوست داریم؟ کدام یک از علاقههای خود را تقویت کردهایم و کدام یک را تضعیف کردهایم؟ تمام مقدراتی هم که خداوند بر سر ما نازل میکند، - اعم از نعمت و نقمت- سرِ همین مدیریت علاقههاست. و در نهایت هم از ما این را میخواهد:«إِلَّا مَنْ أَتىَ اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیم»(شعراء/89)خدا میخواهد ما در مدیریت علاقههای خود موفق شویم و به «قلب سلیم» برسیم؛ قلب سلیم هم از قلب سالم بالاتر است، یعنی خیلی سالم.
قلب انسان آنقدر باعظمت است کهخداوند در حدیث قدسی میفرماید: «زمین و آسمان جای من نیست، اما قلب بندۀ مؤمن، جای من است؛ لَا یَسَعُنِی أَرْضِی وَ لَا سَمَائِی وَ لَکِنْ یَسَعُنِی قَلْبُ عَبْدِیَ الْمُؤْمِن»(عوالی اللئالی/ج4/ص7)یعنی قلب بندۀ مؤمن از آسمانها و زمین بزرگتر است. لذا وقتی مشغول مدیریت کردن علاقههای خود بشوید، اگر عمر حضرت خضر(ع) را هم داشته باشید، این مدیریت علاقهها کار مستمری است که تا آخر عمر ادامه دارد و تمام نمیشود.
هیچ کسی از این بازی مدیریت علاقهها استثنا نیست. چه آدمهای بد و چه آدمهای خوب. مثلاً وقتی خداوند میبیند که حضرت ابراهیم(ع) به فرزندش اسماعیل(ع) خیلی علاقهدارد، به او میفرماید: حالا این فرزند خودت را قربانی کن تا ببینم میتوانی از او دل ببُری یا نه؟
تفسیر بندگی ما این است: «برنامهای که از خدا میگیریم برای مدیریت علاقهها»/ دین، برنامهای است برای مدیریت علاقهها
وقتی فهمیدیم که تفسیر زندگی، مدیریت علاقمندیهاست، حالا باید ببینیم، تفسیر بندگی چیست؟ تفسیر بندگی و دینداری ما این است: «برنامهای که از خدا میگیریم برای مدیریت علاقهها». یعنی دین برنامهای است برای مدیریت علاقهها. آیا بدون خدا میشود علاقهها را مدیریت کرد؟ نه! بدون خدا اولاً نمیدانیم باید چه کار کنیم، و ثانیاً علاقه به خدا، خودش اصلیترین علاقۀ انسان است و این علاقۀ کلیدی(حب الله) باید بیاید و در مدیریت علاقههای ما نقش ایفا کند تا ما آرام و متعادل بشویم.
ملاک و معیار رشد این است که انسان علاقههای نو و عالی به دست بیاورد. انسان در جریان مدیریت علاقههای خود، هم علاقههایش را افزایش و کاهش میدهد، هم علاقههای جدید را کشف میکند، و هم در جریان پاسخ یافتن و نیافتن علاقههایش لذت و رنج میبرد. اصلاً زندگی یعنی درگیری با علاقهها، پاسخ دادن و پاسخ ندادن به علاقهها، زیاد و کم کردن علاقهها.
اصل ماجرا در جریان مدیریت علاقههای خود، آنجایی است که شما میخواهی با برخی از علاقههای خودت مخالفت کنی. و الا آن جایی که انسان میخواهد با علاقههای خودش موافقت کند که هنر نکرده و اتفاق خاصی نیفتاده است. اصل زندگی آن چیزهایی که بهدست آمدهاند نیست، اصل زندگی همان علاقههایی است که به دست نیاوردهای یا علاقههایی که میخواهی با آنها مخالفت کنی. اصل زندگی در آن بخش تلخ ماجراست. به همین دلیل گفتیم که «نخ تسبیح همۀ فضائل، مخالفت کردن با هوای نفس است» امیراالمؤمنین(ع) میفرماید: «نظام دین، مخالفت با هوای نفس است؛ نِظَامُ الدِّینِ مُخَالَفَةُ الْهَوَى»(غررالحکم/ص721)
فرم در حال بارگذاری ...