دیشب سه غزل نذر تو کردم که بیایی |
... |
دیشب سه غزل نذر تو کردم که بیایی
چشمم به ره عاطفه خشکید، کجایی؟
با شِکوه ی من چهره ی آدینه ترک خورد
از سوی تو اما نه تبسم، نه ندایی
از بس که در اندیشه ی تو شعله کشیدم
خاکستر حسرت شده ام، نیست دوایی؟
آمار تپشهای دلم را به تو گفتم
پرونده شد اندوه من از درد جدایی
سوگند به آوای صمیمانه ی نامت
از عشق فقط قصد من و شعر شمایی
هر فصل دلم بی تو ببین رنگ خزان است
آغاز کن ای گل! سفر سبز رهایی
من منتظرم! مرحمتی لطف و نگاهی
حیف است رسد مرگ من آقا! تو نیایی
( اللهم عجل لوليک الفرج )
فرم در حال بارگذاری ...