دعای گوشه نشینان..

 

  دو شب قبل از اینکه مهدی به سفر دوم سوریه برود, برای مدد و خداحافظی به زیارت حضرت معصومه(س)رفته بودیم. هنگام برگشت از حرم در مسیر خانم محجبه ای را دیدیم با چشمان گریان چند جفت جوراب به دست داشت و میخواست بفروشد.آن خانم میگفت: بچه ام مریض است و این جوراب ها را از من بخرید و من به پولش احتیاج دارم.از آن لحظه ای که این خانم را با این حال دیدیم مهدی آشفته و پریشان حال شد.چند قدمی از کنار خانم فروشنده رد شدیم، که مهدی به من گفت که خیلی دلم سوخت,باید بروم همه جوراب های او را بخرم, با اینکه  ما به این جوراب ها احتیاج نداشتیم.

سراسیمه و با عجله خودش را به آن خانم نیازمند رساند. جورابها را خرید و گفت: خانم برو و دیگه اینجا نایست,برو پیش بچه ات.

آن خانم هم با دلی شکسته برای مهدی دعا کرد…

 والله قسم از آن لحظه به بعد به دلم افتاده بود که اگر گره ای یا قفلی در راه رسیدن مهدی به شهادت بوده الان دیگه باز شد.خیلی منقلب و آشفته شدم ولی دلم نیامد به مهدی این موضوع را بگویم.اما یک لحظه هم این فکر مرا آرام نمیگذاشت.

حالا میفهمم که خدا در آن شب خیلی واضح و روشن به دلم شهادت مهدی عزیزم را الهام کرده بود…

 

همسر شهید مهدی طهماسبی

 

موضوعات: شهدا  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...