حکایتی کوتاه و پر معنا:

 

از بایزید بسطامی، عارف بزرگ، پرسیدند: این مقام ارزشمند را چگونه یافتی؟ گفت: شبی مادر از من آب خواست. نگریستم، آب در خانه نبود. کوزه برداشتم و به جوی رفتم که آب بیاورم. چون باز آمدم، مادر خوابش برده بود. پس با خویش گفتم: «اگر بیدارش کنم، خطاکار خواهم بود.» آن گاه ایستادم تا مگر بیدار شود. هنگام بامداد، او از خواب برخاست، سر بر کرد و پرسید: چرا ایستاده ای؟! قصه را برایش گفتم. او به نماز ایستاد و پس از به جای آوردن فریضه، دست به دعا برداشت و گفت: «خدایا! چنان که این پسر را بزرگ و عزیز داشتی، اندر میان خلق نیز او را عزیز و بزرگ گردان».

پیام متن:

اشاره به جلب رضایت مادر و تأثیر دعای او در حق فرزند، و این که جلب رضایت مادر، آدمی را به مقام های والای معنوی می رساند.

  و وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلي‏ وَهْنٍ وَ فِصالُهُ في‏ عامَيْنِ أَنِ اشْکُرْ لي‏ وَ لِوالِدَيْکَ إِلَيَّ الْمَصيرُ {سوره لقمان آیه 14}

 ترجمه :
و ما انسان را درباره پدر و مادرش سفارش کردیم ، در حالی که مادرش او را ( در شکم خود در ایّام بارداری ) در حال ضعف روی ضعف حمل کرد ، و ( شیر دادن و ) از شیر جدا کردنش در دو سال بود ، ( گفتیم ) که مرا و پدر و مادرت را سپاس گزار ، که بازگشت ( همه ) به سوی من است.

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...