داستانهايى از زندگانى اميرالمؤمنين عليهالسلام |
... |
داستانهايى از زندگانى اميرالمؤمنين عليهالسلام
حضرت علي عليهالسلام ميفرمايد: رسولخدا صلى الله عليه واله به من فرمود: يا على برخيز و زره خود را بفروش من برخاستم و آن را فروخته و پولش را خدمت پيامبر آوردم (بعضى از مورخين قيمت زره را چهارصد و برخى چهارصد و هشتاد و بعضى هم پانصد درهم نوشتهاند).
رسولخدا صلى الله عليه واله بدون اينكه آنها را بشمارد مشتى را برداشت و به بلال داد و فرمود: براى فاطمه سلام الله علیها عطرى تهيه كن و سپس با دو دست خود باقيمانده درهم ها را برداشت و به ابوبكر داد و فرمود آنچه جامه و اثاث خانه مورد نياز است خريدارى كن، و عمارياسر و عدهاى از اصحاب نيز همراه او رفتند تا اثاث را تهيه نمايند.
اثاثيه حضرت تهيه شد. آنها را خدمت پيامبر آوردند و به آن حضرت عرضه نمودند رسولخدا صلى الله عليه واله در حالى كه آنها را با دست خود زير و رو ميكرد فرمود: «بارك الله لاهل البيت خداوند براى خانواده مبارك گرداند.» علي عليهالسلام نيز كف اتاق خود را شن نرم ريخت و چوبى را از ديوارى به ديوار ديگر نصب كرد تا كه لباسهاى خود را روى آن بياندازند و پوست گوسفندى را انداخته و متكايى از ليف خرما در كنار آن نهاد.
(البته در بين خواستگاران حضرت زهرا سلام الله علیها بعضى از آنها بسيار ثروتمند بودند: از جمله آنها عبدالرحمنبنعوف بود كه به پيامبر عرض كرد: يا رسولالله اگر فاطمه را به من تزويج كنى يكصد شتر كه بارشان كتان مصرى باشد به اضافه ده هزار دينار، مهريه او خواهم كرد. ولى آن حضرت نپذيرفت و يك مشت از زمين سنگريزه برداشت و به عبدالرحمن داد او ديد سنگها مرواريد و گوهر است. سپس پيامبر فرمود: «كسى كه بتواند سنگريزه را مرواريد كند زيادى مهريه برايش اهميت ندارد.»)(١)
و از پول زره بههنگام تهيه وليمه ده درهم را به من داد و فرمود: يا على با اين پول مقدارى روغن و خرما و كشك تهيه كن. و من دستور آن حضرت را انجام داده و آنها را خريده و آوردم آنگاه رسولخدا صلى الله عليه واله سفره چرميخواست و خود آستين بالا زد و از آن خرما و كشك و روغن غذايى تهيه كرد خود نيز گوسفند چاقى تهيه نمود. آنگاه به من فرمود: هر كسى را كه ميخواهى دعوت كن. علي عليهالسلام ميگويد: من به مسجد آمدم و ديدم جمع كثيرى از صحابه در مسجد حضور دارند، و من از اينكه گروهى را دعوت كنم و عدهاى را خبر نكنم شرمگين شدم .لذا روى بلندي رفته و گفتم: اى مردم همگى براى صرف وليمه فاطمه سلام الله علیها بياييد مردم برخاستند و به راه افتادند و من از كثرت جمعيت و كمي غذا خجالت ميكشيدم چون رسولخدا صلى الله عليه واله از اين مطلب آگاهى يافت فرمود: عليجان من از خدا ميخواهم كه اين غذا را بركت دهد. علي عليهالسلام ميگويد: تمام آن جمعيت از آن غذا خوردند و سير شدند و چيزى هم از غذا كم نشد…
چون آفتاب غروب كرد زوجات پيامبر فاطمه سلام الله علیها را زينت كرده و عطر آگين نمودند و رسولخدا علي عليهالسلام را در سمت راست و فاطمه سلام الله علیها را در سمت چپ خود نشانيد و پيشانى آنها را بوسيد و دست دخترش را در دست علي گذاشت و فرمود: علي جان فاطمه همسر خوبى است و آنگاه به دخترش فرمود: علي شوهر خوبى است و در حق آنها دعا كرد.(٢)
١)بحارالانوار،ج٤٣/ص١١٤
2)بحارالانوار،ج٤٣/ص١٣٢
فرم در حال بارگذاری ...