داستان هایی کوتاه درباره ی نماز

 

 

جوانی نزد شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی آمد و گفت سه قفل در زندگی ام وجود دارد و سه کلید از شما می خواهم.

 

- قفل اول اینست که دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم.

 

- قفل دوم اینکه دوست دارم کارم برکت داشته باشد.

 

- قفل سوم اینکه دوست دارم عاقبت بخیر شوم.

 

 

 

شیخ نخودکی فرمود:

 

برای قفل اول، نمازت را اول وقت بخوان.

 

برای قفل دوم نمازت را اول وقت بخوان.

 

و برای قفل سوم نمازت را اول وقت بخوان.

 

جوان عرض کرد: سه قفل با یک کلید؟؟!

 

شیخ نخودکی فرمود : نماز اول وقت شاه کلید است .

 

*******

 

ابوعثمان مى گوید: من با سلمان فارسى زیر درختى نشسته بودم ، او شاخه خشكى را گرفت و تكان داد همه برگهایش فرو ریخت . آنگاه به من گفت : نمى پرسى چرا چنین كردم ؟

 

گفتم : چرا این كار را كردى ؟

 

در پاسخ گفت :یك وقت زیر درختى در محضر پیامبر (ص) نشسته بودم ، حضرت شاخه خشك درخت را گرفت و تكان داد تمام برگهایش فرو ریخت . سپس فرمود:سلمان ! سۆ ال نكردى چرا این كار را انجام دادم ؟

 

گفتم : منظورتان از این كار چه بود؟

 

فرمود: وقتى كه مسلمان وضویش را به خوبى گرفت ، سپس نمازهاى پنچگانه را بجا آورد، گناهان او فرو مى ریزد، همچنان كه برگهاى این درخت فرو ریخت.

 

بحار ج 82، ص 319

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...