آتش و آب و آبرو با هم.

هر سه گشتند. در سفر. همراه.

 

عهد کردند. هر يکى گم شد.

با نشانى ز خود. شود پيدا.

 

گفت آتش. به هر کجا دود است.

ميتوان يافتن. مرا آنجا.

 

آب گفتا. نشان من پيداست.

هر کجا باغ هست و سبزه بيا.

 

آبرو رفت و گوشه اى بگرفت.

گريه سر داد. گريه اى جانکاه.

 

آتش آن حال ديد و حيران شد.

آب. در لرزه شد. ز سر تا پا.

 

گفتش آتش. که گريه ى تو ز چيست ؟

آب گفتا. بگو نشانه چو ما

 

آبرو لحظه اى به خويش آمد

ديدگان پاک کرد و کرد نگاه

 

گفت. محکم مرا نگه داريد

گر شوم گُم نميشوم پيدا

 «رهی معیری»

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(0)
4 ستاره:
 
(1)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
4.0 stars
(4.0)
نظر از: كوثر [عضو] 
4 stars

با سلام
و تشکر از نظرون مطلبتون عالی بود

1395/07/12 @ 19:04


فرم در حال بارگذاری ...