... |
دستان لرزانم را به آسمان بلند میکنم. سرم را در آسمان میچرخانم. جز نور نمیبینم.
فریاد میزنم و پژواک صدایم را نمیشنوم. چشمه چشمه اشتیاق از چشمانم جاری میشود. زمین میچرخد، آسمان میچرخد و من… من که تو را سالهاست در طوافم و تو ای قبلهگاه راستین من که «یا مَن هو اَقربُ إِلیّ من حَبلِ الوَرید»ی، چگونه خویش را از تو دور ببینم؟!
خود را از بیابانهای غفلت، به سوی سرزمین نور میکشم؛ به مکانی که بهترین بندگان، در این روز پرالتهاب، تو را میخوانند. صدای عشق میآید.
صدا، صدای حسین علیهالسلام است و من که چون سنگریزهای ناچیز، دل به اوج کلمات او بستهام، آسمان و زمین، با حسین علیهالسلام میخوانند و تمام صحرا تکرار میکند. فوج فوج فرشتگان، صحرای لم یزرع عرفات را پوشانده است.
بیسپاس، چگونه لب به سخن بگشاید، وقتی حسین علیهالسلام ، نعمتهای تو را میشمارد و سپاس میگوید؟!
الهی!
چگونه به درگاه تو روی آورم، وقتی خویش را آلوده پستترین عصیانها میبینم و در توشه عملم جز زشتی و سیاهی نیاندوختهام؟دعای امام را شامل این ذرات ناچیز و بیارزش عرفات کن که بر زمین، به امید عنایت تو نشستیم و حسین علیهالسلام را شفیع قرار دادیم. تمام اجزای این خاک اشک میریزند و تمام ذرات این صحرا فریاد میزنند: «اللهم انی ارغب الیک و اشهدُ بالرّبوبیّة لکَ مُقراً بِانکَ رَبّی و الیک مَرَدّی».
فرم در حال بارگذاری ...