✿مدرسه علمیه جوادالائمه آبدانان استان ایلام✿
 
 

✿جــــوادالائــــــمه آبــــــــدانـــــان✿


حدیث موضوعی





اوقات شرعی


روزشمار فاطمیه


جستجو


آخرین نظرات
  • مازیار در ​در مسجد و در کعبه به دنبال چه هستی؟
  • یا کاشف الکروب  در برگزاری مراسم اربعین همراه با برگزاری نماز ونهار در مدرسه جوادلائمه"ع"خواهران
  • کامبیز در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • یا کاشف الکروب  در با پدر ومادر چگونه رفتار کنیم
  • یا کاشف الکروب  در نحوه شهادت شهید خرازی
  • یا کاشف الکروب  در عید غدیر از دیدگاه شیعیان
  • فرمانده در خیلی نگو من گناهکارم
  • شاهمرادی  در حدیث روز
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • فاطمه در ‌طریقه ختم دعــای مشــلول
  • سياحي‌  در حدیث
  •  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • ام المومنین  در توصیه های استاد دولابی برای زندگی..
  • عابدی  در حدیث
  • مژگان در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • گل نرگس  در حدیث روز
  • زكي زاده  در در تقوا وپرهیز از گناه..



آمار
  • امروز: 49
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 8940
  • 1 ماه قبل: 25550
  • کل بازدیدها: 809635

 



شهیدی بود که همیشه ذکرش این بود، نمی دونم شعر خودش بود یا غیر… یابن الزهرا
یا بیا یک نگاهی به من کن
یا به دستت مرادر کفن کن. به دوست روحانی خود وصیت می کند. اگر من شهید شدم دوست دارم در مجلس ختم من تو سخنرانی کنی…
روحانی می گوید: ما از جبهه برگشتیم وقتی آمدیم دیدیم عکس شهید را زده اند. پیش پدر و مادرش آمدم گفتم: این شهید چنین وصیتی کرده است آیا من می توانم در مجلس ختم او سخنرانی کنم؟ و آنان اجازه دادند…
در مجلس سخنرانی کردم بعد گفتم ذکر شهید این بوده است:

یا بن الزهرا
یا بیا یک نگاهی به من کن
یا به دستت مرا در کفن کن

وقتی این جمله را گفتم ، یک نفر بلند شد و شروع کرد فریاد زدن . وقتی آرام شد گفت: من غسال هستم دیشب آخرهای شب به من گفتند یکی از شهدا فردا باید تشییع شود و چون پشت جبهه شهید شده است باید او را غسل دهی
وقتی که می خواستم این شهید را کفن کنم دیدم یک شخص بزرگواری وارد شد گفت: برو بیرون من خودم باید این شهید را کفن کنم.

من رفتم در وسط راه با خود گفتم این شخص که بود و چرا مرا بیرون کرد؟؟؟ با عجله برگشت و دیدم این شهید کفن شده و تمام فضای غسالخانه بوی عطر گرفته بود.
از دیشب نمی دانستم رمز این جریان چه بود.اما حالا فهمیدم …نشناختم…

منبع: کتاب روایت مقدس صفحه ۹۶ به نقل از نگارنده کتاب “میر مهر” حجه الاسلام سید مسعود پور اقایی

موضوعات: جوادالائمه(ع)  لینک ثابت




دختری یک تبلت خریده بود. پدرش وقتی تبلت را دید پرسید وقتی آنرا خریدی اولین کاری که کردی چی بود؟دختر گفت: روی صفحه اش را با برچسب ضدخش پوشاندم و یک کاور هم برای جلدش خریدم . پدر: کسی مجبورت کرد اینکار را بکنی؟ دختر: نه! . پدر: به نظرت با این کارت به شرکت سازنده اش توهین شد؟ دختر: نه پدر، اتفاقا خود شرکت توصیه میکند که از کاور استفاده کنیم. . پدر: چون تبلت زشت و بی ارزشی بود اینکار را کردی؟ دختر: اتفاقا چون دلم نمیخواهد ضربه ای بهش بخوره و از قیمت بیفته این کار را کردم. . پدر: کاور که کشیدی زشت شد؟ دختر: به نظرم زشت نشد؛ ولی اگه زشت هم میشد، به حفاظتی که از تبلتم میکنه می ارزه. پدر نگاه با محبتی به چهره دخترش انداخت و فقط گفت: “حجاب” یعنی همین!

موضوعات: جوادالائمه(ع)  لینک ثابت




مرد عربی از حضرت علی (ع) پرسيد :
اگر من آب بنوشم حرام است؟ فرمودند : نه
گفت: اگر خرما بخورم حرام است؟فرمودند: نه گفت: پس چطور اگه ايندو را با هم مخلوط كنم و مدتي در آفتاب بگذارم تا شراب شود خوردنش حرام است !
اميرالمومنين (ع) فرمودند : اگر آب به رو ي سرت بپاشم دردي احساس ميكنی؟ گفت : نه
فرمودند : اگر مشتی خاك بپاشم چطور ؟
گفت : نه
فرمودند : اگر ايندو را با هم مخلوط كنم و مدتي در آفتاب بگذارم آنگاه به سرت بزنم چطور ؟
گفت : فرق سرم شكافته ميشود.
حضرت فرمودند : حكايت آن نيز اينگونه است

موضوعات: جوادالائمه(ع)  لینک ثابت




مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی (ره) فرمود
که یک روز در ایام تحصیل در نجف اشرف ،
پس از اقامه نماز پشت سر آیت الله مدنی (ره) ،
دیدم ایشان شدیدا گریه می کنند و شانه هایشان از شدت گریه تکان می خورد؛
رفتم پیش آیت الله مدنی و گفتم :
ببخشید ، اتفاقی افتاده که اینطور شما به گریه افتادید ؟
ایشان فرمودند:
یک لحظه ، امام زمان (عج) را دیدم که به پشت سر من اشاره نمودند و فرمودند : (( آقای مدنی ! نگاه کن ! شیعیان من بعد از نماز ، سریع می روند دنبال کار خودشان و هیچکدام برای فرج من دعا نمی کنند .
انگار نه انگار که امام زمانشان غایب است!)) و من از گلایه امام زمان به گریه افتادم

 

موضوعات: جوادالائمه(ع)  لینک ثابت




علامه امینی (ره) (عالم بزرگ معاصر، صاحب كتاب ارزشمند الغدیر) در یكی از سفرها در مجلسی شركت كرد، یكی از علمای اهل تسنّن به او گفت: «شما شیعیان در مورد حضرت علی ـ علیه السّلام ـ غلو و زیاده‌روی می‌كنید، مثلا او را با لقب «یَدُالله»، «عَیْنُ الله» (دست خدا، چشم خدا) و… می‌خوانید، توصیف صحابه، تا این حد، نادرست است.»
علاّمه بی‌درنگ جواب داد: «اگر عمر بن خطاب، علی ـ علیه السّلام ـ را با چنین القابی خوانده باشد، چه می‌گویید؟» او گفت: سخن عمر برای ما حجت است. علامه امینی در همان مجلس، یكی از كتاب‌های اصیل اهل تسنّن را طلبید، آن كتاب را حاضر كردند، علامه آن را ورق زد، صفحه‌ای از آن را گشود كه در آن صفحه این حدیث آمده بود:
«مردی به طواف كعبه اشتغال داشت، در همانجا به زن نامحرمی، نگاه نامشروع كرد، حضرت علی ـ علیه السّلام ـ او را در آن حال دید، با دست، ضربه به صورت او زد و به این ترتیب او را مجازات كرد.
او در حالی كه دستش را بر صورتش نهاده بود و بسیار ناراحت بود، به عنوان شكایت از علی ـ علیه السّلام ـ، نزد عمر بن خطاب آمد، و ماجرا را گفت.
عمر در پاسخ او گفت: قد رای عین الله و ضرب یدالله: «همانا چشم خدا دید و دست خدا زد.»
كنایه از اینكه: چشم علی ـ علیه السّلام ـ آنچه می‌بیند خطا نمی‌كند، زیرا چشم او چشمی است كه آمیخته با اعتقاد به خدا است و چنین چشمی، اشتباه نمی‌كند، و دست علی ـ علیه السّلام ـ نیز جز در راه رضای خدا حركت نمی‌نماید.
سؤال كننده وقتی كه این حدیث را دید مطلب را دریافت، و قانع شد.
منبع: محمّد محمّدی اشتهاردی-یكصد و یك مناظره، ، ص197

موضوعات: جوادالائمه(ع)  لینک ثابت




: مردی با پدرش در سفر بود که پدرش از دنیا رفت. از چوپانی در آن حوالی پرسید:
«چه کسی بر مرده های شما نماز می خواند؟»
چوپان گفت: «ما شخص خاصی را برای این کار نداریم؛ خودم نماز آنها را می خوانم».
مرد گفت: «خوب لطف کن نماز پدر مرا هم بخوان!»
چوپان مقابل جنازه ایستاد و چند جمله ای زمزمه کرد و گفت : «نمازش تمام شد!»
مرد که تعجب کرده بود گفت: این چه نمازی بود؟
چوپان گفت: بهترازاین بلد نبودم
مرد از روی ناچاری پدر را دفن کرد و رفت.
شب هنگام، در عالم رؤیا پدرش را دید که روزگار خوبی دارد.
از پدر پرسید: «چه شد که این گونه راحت و آسوده ای؟»
پدرش گفت: «هر چه دارم از دعای آن چوپان دارم!»
مرد، فردای آن روز به سراغ چوپان رفت و از او خواست
تا بگوید در کنار جنازۀ پدرش چه کرده و چه دعایی خوانده؟
چوپان گفت: «وقتی کنار جنازه آمدم و ارتباطی میان من و خداوند برقرار شد،
با خدا گفتم : « خدایا اگر این مرد، امشب مهمان من بود، یک گوسفند برایش
زمین می زدم. حالا این مرد، امشب مهمان توست. ببینم تو با او چگونه رفتار می کنی ؟ »
به نام خدای آن چوپان …
گاهی دعای یک دل صاف،ازصدنماز یک متظاهر به دین با دلی پرآشوب بهتراست

موضوعات: جوادالائمه(ع)  لینک ثابت




بزرگی درعالم خواب دید که کسی به او می گوید : فردا به فلان حمام برو وکار روزانه ی حمامی را از نزدیک نظاره کن.دو شب این خواب را دید و توجه نکرد ولی فردای شب سوم که خواب دید به آن حمام مراجعه کرد دید حمامی با زحمت زیاد و د ر هوای گرم از فاصله ی دوربرای گرم کردن آب حمام هیزم می آورد و استراحت را بر خود حرام کرده است.به نزدیک حمامی رفت وگفت:کار بسیار سختی داری ،در هوای گرم هیزم ها را از مسافت دوری می آوری و… حمامی گفت:این نیز بگذرد.
یکسال گذشت برای بار دوم همان خواب را دید ودوباره به همان حمام مراجعه کرد دید آن مرد شغلش عوض شده ودر داخل حمام از مشتری ها پول می گیرد.مرد وارد حمام شد وگفت:یک سال پیش که آمدم کار بسیار سختی داشتی ولی اکنون کار راحت تری داری،حمامی گفت:این نیز بگذرد.دوسال بعد هم خواب دید این بار زودتر به محل حمام رفت ولی مرد حمامی را ندید وقتی جویا شد گفتند:او دیگر حمامی نیست در بازار تیمچه ای(پاساژی) دارد ویکی از معتمدین بزرگ است.به بازار رفت و آن مرد را دید گفت:خدا را شکر که تا چندی پیش حمامی بودی ولی اکنون می بینم معتمد بازار وصاحب تیمچه ای شده ای،حمامی گفت:این نیز بگذرد.مرد تعجب کرد گفت:دوست من ،کار وموقعیت خوبی داری چرا بگذرد؟ چندی که گذشت این بار خود به دیدن بازاری رفت ولی او آن جا نبود .مردم گفتند:پادشاه فرد مورد اعتمادی رابرای خزانه داری خود می خواسته ولی بهتر از این مرد کسی را پیدا نکرد واودر مدتی کم از نزدیکترین وزیر پادشاه شد وچون پادشاه او را امین می دانست وصیت کرد که پس از مرگش او را جانشینش قرار دهند کمی بعد از وصیت، پادشاه فوت کرد اکنون او پادشاه است.مرد به کاخ پادشاهی رفت واز نزدیک شاهد کارهای حمامی قبلی و پادشاه فعلی بود جلو رفت خود را معرفی کرد وگفت:خدا را شکر که تو را در مقام بلند پادشاهی می بینم پادشاه فعلی وحمامی قبلی گفت: این نیز بگذرد.مرد شگفت زده شد وگفت :از مقام پادشاهی بالاتر چه می خواهی که باید بگذرد؟ولی مرد سفر بعدی که به دربار پادشاهی مراجعه کرد.گفتند: پادشاه مرده است ناراحت شد به گورستان رفت تا عرض ادبی کرده باشد مشاهده کرد بر روی سنگ قبری که در زمان حیاتش آماده نموده حک کرده ونوشته است این نیز بگذرد.

موضوعات: جوادالائمه(ع)  لینک ثابت




روزی حضرت علی (ع)توی کوفه شیطان رو دیدند که تیرهایی به همراه داردکه از نوک یه دونه از تیرها زهر می‌چکید.
به شیطان فرمودند: ای ملعون چرا این تیرت با بقیه فرق دارد
شیطان گفت: این تیرو فقط برای نشانه گیری"چشم شیعیان شما” استفاده می‌کنم
امام علی (ع) گرچه می‌دانستند اماپرسیدند: برای چه منظوری؟!!
آن ملعون گفت: با نگاه لذت بخش به دختران جوان و نامحرم چشمشان کور می‌شودو وقتی چشمشان کور شد دلشان هم کور و کر می‌شودپس هرچه در باره خدا و دین بگویید به گوششان فرو نمی‌رود.
حضرت آهی کشیدند و گفتند: به همین دلیل است هرچه درباره دین به مردم (چشم چران) می‌گویی به خرجشان نمی‌رود.

 

موضوعات: جوادالائمه(ع)  لینک ثابت




کلام نور....
موضوعات: جوادالائمه(ع)  لینک ثابت




مژده عالم به دیدار بهشت آمده است/مژده یاران که شبشور وشعف بر پاشد/فاطمه گشت عروس وعلی دامادشد/شب وصل شمس عالم با قرص ماهشد/عروسی این دوگل زیبای عالم هستی

موضوعات: جوادالائمه(ع)  لینک ثابت




سرتا سرمدینه پر ازشوق وشور بود/لبریز از طراوت وغرق سروربود….از آسمان شهر پیغمبر در آن پگاه/صد آسمان ملائکه گرم عبور ابود/………

موضوعات: جوادالائمه(ع)  لینک ثابت




 

گام اول:
دنیا دو روز است….یک روز با تو و روز دیگر علیه تو ….
روزی که با توست مغرور مشو و روزی که علیه توست ناامید مشو…
زیرا هر دو پایان پذیرند …

گام دوم:
بگذارید و بگذرید ….. ببینید و دل نبندید …… چشم بیاندازید و دل نبازید…. که دیر یا زود …… باید گذاشت و گذشت…

گام سوم:
اشکها خشک نمیشوند مگر بر اثر قساوت قلبها و قلبها سخت و قسی نمیگردند مگر به سبب زیادی گناهان
ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﺷﺐ، ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺴﭙﺎﺭ؛
ﻭ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺑﺨﻮﺍﺏ، ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺍﺳﺖ؛
ﻭ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ؛ﺳﺨﺘﯽ ﻫﺎ،
ﻣﺤﺒﺖ ﻫﺎﯼ ﺍﻟﻬﯽ ﺍﻧﺪ؛ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ،
ﭘﺸﺖ ﺩﺭﻫﺎﯼ ﺑﺴﺘﻪ؛ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﮐﻠﯿﺪ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ…!

 

 

موضوعات: جوادالائمه(ع)  لینک ثابت




مهمترین سرمایۀ ما دل ماست و علاقه‌های ما مهمترین دارایی‌‌های ما هستند! باید ببینیم این سرمایه را کجا خرج می‌کنیم،

باید این اصلی‌ترین دارایی خود را جایی سرمایه‌گذاری کنیم که لااقل ضرر نکنیم؛

اگر چیزی را دوست داشته باشیم که ارزشش را نداشته باشد، خودمان را ارزان فروخته‌ایم.

موضوعات: جوادالائمه(ع)  لینک ثابت





ما فقیران حسینیم و گرفتار رضا
گریه کن های حسینیم و بدهکار رضا


شکر لله که درخدمت سلطان هستیم
تا قیامت همگی رعیت سلطان هستیم


آخرین چاره ی ما پنجره فولاد رضاست
صحن ما مروه ما، صحن گوهرشاد صفاست


حرمت سنگ صبور دل بیچاره ی ماست
کاظمین و نجف و سامره و کرب وبلاست


غم ندارد دل ما ضامن آهو داریم
هرچه داریم در این زندگی از او داریم

 

 

موضوعات: جوادالائمه(ع)  لینک ثابت




حيا در كجاست؟‍‌‌‌‌‍‍‌‌‌‌

«گويند: حضرت آدم (ع) نشسته بود، شش نفر آمدند، سه نفر طرف راستش و سه نفر ديگر طرف چپ وي نشستند. از بين آنها سه نفر سفيد و سه نفر سياه بودند. آدم به يكي از سفيدها كه سمت راست او نشسته بود.

 گفت تو كيستي؟
گفت: عقلم.
آدم (ع) فرمود: جاي تو كجاست؟
گفت: مغز.

 از دومي پرسيد: تو كيستي؟
گفت: مهر هستم.
آدم (ع) پرسيد: جاي تو كجاست؟
گفت: در دل.

 از سومي پرسيد: تو كيستي؟
گفت: حيا هستم.
آدم (ع) سوال كرد: جاي تو كجاست؟
گفت: در چشم.

 سپس آدم (ع) به جانب چپ نگاه كرد و

 از يكي از سياهان سؤال كرد: تو كيستي؟
گفت: من تكبّر هستم.
آدم (ع) پرسيد: جاي تو كجاست؟
گفت: در مغز.
آدم (ع) پرسيد: با عقل در يك جا هستيد؟
گفت: من كه آمدم، عقل مي رود.

 از دومي سؤال كرد: تو كه هستي؟
گفت: حسد هستم.
آدم (ع) پرسيد: جاي تو كجاست؟
گفت: در دل.
پرسيد: با مهر در يك جا هستيد؟
گفت: من كه آمدم، مهر مي رود.

 از سوّمي سؤال كرد: تو كه هستي؟
گفت: طمع هستم.
آدم (ع) پرسيد: جاي تو كجاست؟
گفت: در چشم.
پرسيد: با حياء در يك جا هستيد؟
گفت: من كه داخل شوم، حيا خارج مي شود.»

بنابراين اسلام به حيا به ديده ي احترام مي نگرد و به آن توصيه مؤكّد دارد؛ چرا كه اين صفت يكي از صفات برجسته و امتيازات آدمي است، به خصوص حيا براي زنان مسلمان.

 حيا به زنان مسلمان زيبايي، حرمت، عزّت و آبرو مي بخشد، همان طور كه اگر حيا نباشد، باعث ذلّت و خواري و سبكي وي مي شود.

در كلامي از اميرالمؤمنين علي (ع) آمده كه فرموده اند:

. مواعظ العدديه، ص 310.
«شش چيز و صفت نيكوست، وليكن از شش گروه بهتر و نيكوتر است. از جمله آنهاست؛ حيا نيكو و خوب است براي همگان، وليكن از زنان نيكوتر است.»

و امام جعفر صادق (ع) مي فرمايند:
«بهترين زنان، عاقلان باحيا و خجالت پيشه اند.»

1 . همان، ص 298.
2 . پرورش روح، ج 2، ص 295.

 

موضوعات: جوادالائمه(ع)  لینک ثابت




خاطره ایی بسیار زیبا و دلنشین از سه نوجوان دوران دفاع مقدس که میخوان آرزو هاشون واسه همدیگه بگن
آی رفیق یه کم مقایسه کنیم با آرزوها و خواسته های خودمون و جوونای این دوره… این مقایسه کردنا خوبه ب والله…

در سنگر حرف از آرزو بود می گفتیم و می خندیدیم و قرارشد هرکس از آرزوهایش را بگوید.همسنگرهایم 17،18،19 ساله بودند از آنها خواستم آرزوهایشان را بگویند:من که به دنیا وصل بودم آرزویم خانه و ماشین بوداما در بین آن سه بسیجی:

اولی گفت :«من آرزو دارم شهید شوم»که یکباره حال مجلس عوض شد.

دومی گفت:«آرزو دارم شهید شوم وجسدی از من باقی نماند تا کسی در تشییع جنازه ام به زحمت نیفتد»
وسومی گفت:«آرزو دارم که هیچ آرزویی نداشته باشم»
این ماجرا گذشت در عملیات بعدی اولی شهید شد به قدری زیبا شهید شد که می خواست بگویید شهید شدن یعنی چه؟

نفر دوم بگونه ای شهید شد که هیچ اثری از او باقی نماند

واز نفر سوم هیچ خبری نشد که برایش چه اتفاقی افتادمعلوم نیست شهید شد ه یا جانباز یا…..؟ یکی از دوستان ماجرا را برای حضرت آیت الله بهاء الدینی تعریف کرد ایشان چنان گریستند که قطرات اشک از محاسنش می چکید، می گفت:

آرزوهای این سه رزمنده خواسته هایی بوده که طلبه ها و علماء باید سالها در کلاس معرفت و عرفان حاضر شوند تا به این آرزوها برسند

موضوعات: جوادالائمه(ع)  لینک ثابت




إجتَهِدوا أن يَكونَ زَمانُكُم أربَعَ ساعاتٍ : ساعَةً مِنهُ لِمُناجاةِ اللّه ِ و ساعَةً لِأمر المَعاشِ و ساعةً لِمُعاشَرَةِ الإخوانِ و الثِّقاتِ و الَّذينَ يُعَرِّفُونَ عُيُوبَكُم و يَخلِصونَ لَكُم فِي الباطِنِ و ساعَةً تَخلُونَ فِيها لِلَذّاتِكُم و بِهذِهِ السّاعَةِ تَقدِروُن عَلَى الثَّلاثِ ساعاتٍ ؛

بكوشيد كه زمانتان را به چهار بخش تقسيم كنيد : زمانى براى مناجات با خدا ؛ زمانى براى تأمين معاش ؛ زمانى براى معاشرت با برادران و معتمدانى كه عيب هايتان را به شما مى شناسانند و در دل شما را دوست دارند ، و ساعتى براى كسب لذّت هاى حلال با بخش چهارم توانايى انجام دادن سه بخش ديگر را به دست مى آوريد. .

موضوعات: جوادالائمه(ع)  لینک ثابت




شخصی باهيجان و اضطراب، به حضور امام صادق(ع) آمد و گفت: «درباره من دعايی بفرماييد تا خداوند به من وسعت رزقی بدهد، كه‏ خيلی فقير و تنگدستم». امام : «هرگز دعا نمی‏كنم» . شخص: «چرا دعا نمی‏كنيد؟!» امام: «برای اينكه خداوند راهی برای اينكار معين كرده است، خداوند امر كرده كه روزی را پی‏جويی كنيد، و طلب نماييد. اما تو می‏خواهی در خانه‏ خود بنشينی، و با دعا روزی را به خانه خود بكشانی!»

موضوعات: جوادالائمه(ع)  لینک ثابت




آیت الله میلانی می فرمودند:

هر روز بنشینید یک مقدار با امام زمان درد و دل کنید.خوب نیست این شیعه روزش شب شود و شب اش روز شودو اصلاً به یاد او نباشد.

بنشینید چند دقیقه ولو آدم حال هم نداشته باشد،

مثلاً از مفاتیح دعایی بخواند، با همین زبان خودمان سلام و علیکی با آقا کند. با حضرت درد و دلی کند.

خدا مرحوم آیت الله العظمی بهجت را رحمت کند. یک حرف بلندی می‌زد.. می‌گفت:
بین دهان تا گوش شما کمتر از یک وجب است. یک وجب هم نیست. قبل از اینکه از دهان خودتان به گوش خودتان برسد، به گوش او رسیده است. نزدیک است. درد و دل‌ها را می‌شنود. با او حرف بزنید، و ارتباط برقرار کنید..

در زمان امام هادی علیه السلام شخصی نامه‌ای نوشت از یکی از شهرهای دور، نامه‌ای نوشت که آقا من دور از شما هستم. گاهی حاجاتی دارم، مشکلاتی دارم، به هر حال چه کنم؟.حضرت در جواب ایشان نوشتند: «إِنْ کَانَتْ لَکَ حَاجَةٌ فَحَرِّکْ شَفَتَیْک‏» لبت را حرکت بده، حرف بزن. بگو. ما دور نیستیم… (بحارالانوار/ج53/ص306)

.اللهم عجل لولیک الفرج…

موضوعات: جوادالائمه(ع)  لینک ثابت


...


اوایل سال ۷۲ بود و گرمای فکه …

در منطقه ی عملیاتی والفجر مقدماتی ، بین کانال اول و دوم مشغول کار بودیم .

چند روزی می شد که شهید پیدا نکرده بودیم .هر روز صبح زیارت عاشورا می خواندیم و کار راشروع می کردیم .

گره مشکل را ، در کار خود می جستیم .

مطمئن بودیم که در توسل هایمان اشکالی وجود دارد….

آن روز صبح ،کسی که زیارت عاشورا می خواند توسلی پیدا کرده بود به امام رضا “علیه السلام".

شروع کرد به ذکر مصائب امام هشتم و کرامات او . می خواند و همه زار زار گریه می کردیم .

در این میان مداحی ،از امام رضا طلب کرد که دست ما را خالی برنگرداند …. ما که در این دنیا همه ی خواسته و خواهشمان؛فقط بازگرداندن این شهدا به آغوش خانواده هایشان است و…..

هنگام غروب بود و دم تعطیل کردن کار و برگشتن به مقر . دیگر داشتیم ناامید می شدیم . خورشید می رفت تا پنهان شود.

آخرین بیل ها که در زمین فرو رفت ، تکه ای لباس توجهمان را جلب کرد.

همه سراسیمه خود را به آنجا رساندند، با احترام و قداست شهید را از خاک در آوردیم .

روزی ای بود که نصیبمان شده بود. شهیدی؛ آرام خفته به خاک .

یکی از جیب های پیراهن نظامی اش را که باز کردیم تا کارت شناسائی و مدارکش را خارج کنیم،

در کمال حیرت و ناباوری دیدیم که یک آئینه ی کوچک،که پشت آن تصویری نقاشی از تمثال امام رضا"علیه السلام” نقش بسته ،به چشم می خورد. از آن آئینه هائی که در مشهد،اطراف ضریح مطهر می فروشند.

گریه مان در آمد.همه اشک می ریختند.

جالب تر و سوزناک تر از همه ،زمانی بود که از روی کارت شناسائی اش فهمیدیم نامش “سید رضا ” است .شور و حال عجیبی بر بچه ها حکمفرما شد.

ذکر صلوات و جاری شدن اشک ؛ کمترین چیز بود….

شهید را که به شهرستان ورامین بردند،بچه ها رفتند پهلوی مادرش تا سرّ ِ این مسئله را دریابند . مادر بدون اینکه اطلاعی از این امر داشته باشد ،گفت :

” پسر من علاقه و ارادت خاصی به حضرت امام رضا “علیه السلام” داشت….”

یکی از خصوصیات و ویژگی های شهدا این بود که ارادات و توسل خاصی به ائمه اطهار داشتند . در جبهه و جنگ نیز مراسمات مذهبی و توسل به اهل بیت علیهم السلام را فراموش نمی کردند .

و با همین راز و نیاز ها بود که توانستند با دست خالی در مقابل کل مستکبرین دنیا مقاومت کنند و هیچگاه از جنگ و جهاد مایوس و خسته نشوند .

شادی روح مطهرشان صلوات

موضوعات: جوادالائمه(ع)  لینک ثابت