✿مدرسه علمیه جوادالائمه آبدانان استان ایلام✿
 
 

✿جــــوادالائــــــمه آبــــــــدانـــــان✿


حدیث موضوعی





اوقات شرعی


روزشمار فاطمیه


جستجو


آخرین نظرات
  • مازیار در ​در مسجد و در کعبه به دنبال چه هستی؟
  • یا کاشف الکروب  در برگزاری مراسم اربعین همراه با برگزاری نماز ونهار در مدرسه جوادلائمه"ع"خواهران
  • کامبیز در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • یا کاشف الکروب  در با پدر ومادر چگونه رفتار کنیم
  • یا کاشف الکروب  در نحوه شهادت شهید خرازی
  • یا کاشف الکروب  در عید غدیر از دیدگاه شیعیان
  • فرمانده در خیلی نگو من گناهکارم
  • شاهمرادی  در حدیث روز
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • فاطمه در ‌طریقه ختم دعــای مشــلول
  • سياحي‌  در حدیث
  •  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • ام المومنین  در توصیه های استاد دولابی برای زندگی..
  • عابدی  در حدیث
  • مژگان در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • گل نرگس  در حدیث روز
  • زكي زاده  در در تقوا وپرهیز از گناه..



آمار
  • امروز: 422
  • دیروز: 936
  • 7 روز قبل: 7986
  • 1 ماه قبل: 31258
  • کل بازدیدها: 825100

 

...


 امیرالمؤمنین علی(ع):

 

هرگاه کسی از شما عطسه کرد، پس برایش دعا کنید و بگویید: «یَرحَمَکُمُ‌اللّٰه» (خدا شما را بیامرزد) و او بگوید: «یَغفَرَاللّٰهُ لَکُم وَ یَرحَمُکُم» (خدا شما را بیامرزد و رحمت کند).

 

 وسائل‌الشّیعه، ج۱۲ ،ص۸۹

 

 

موضوعات: روایات  لینک ثابت


...


 نبی مکرّم اسلام(ص):

 

وقتی خداوند اراده کند که به بنده‌ای خیر عنایت کند، هدیه‌ای را به سوی او می‌فرستد؛ مردم سؤال کردند: آن هدیه چیست؟! حضرت فرمود: مهمان! با رزقش وارد می‌شود و با رفتنش گناهان اهل خانه را می‌برد.

 

 مستدرک‌الوسائل، ج۱۶ ،ص۲۵۸

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


...


 امیرالمؤمنین علی(ع):

 

هیچ‌کس مزهٔ ایمان را نمی‌چشد تا اینکه دروغ را ترک کند، چه کوچک باشد چه بزرگ، و چه شوخی باشد یا جدّی.

 

 اصول‌کافی، ج۲ ،ص۳۴

 

موضوعات: روایات  لینک ثابت




 

عارف وارسته مرحوم آیت الله کوهستانی (قدس سره) :

من حرف بیهوده زدن را کمتر از غذای حرام نمی دانم .

این جمله بر سر در مدرسه علمیه کوهستان،واقع در روستای

کوهستان از توابع بهشهر ، نصب شده است.

بر قله پارسایی.ص 423

 

#حرف_لغو

 

موضوعات: سخن بزرگان  لینک ثابت




 

 آقا چه خبر ؟حال و هوایت خوبست

شهر ما ، بی خبر از توست ،کجایی آقا؟

 

این همه بی خبری و نرسیدن سخت است

باز حق داری که هر جمعه نیایی آقا

 

نیستی تا گره کور زمین باز شود

جمعه شب بهر فرج کن تو دعایی آقا

 

ما به هر پنجره فولاد گره ها بستیم

تو فقط بر فرجت راه گشایی آقا

 

گرچه در شهر پر از بیتویی و تنهاییست

تو فقط بر شرر سینه دوایی آقا

 

هفته ها غرق گنه ،بر رخ تو سیلی هاست

صبح جمعه همه گویند ،کجایی آقا

 

گرچه تو نیستی و عادت این شهر شده

بی تعارف بگو این جمعه میایی آقا؟

 

خبری نیست ،بیایی و نیایی مولا

بهتر اینست که این جمعه نیایی آقا

 

دوستت دارم ما ،گرمی بازار شده

بیتو این شهر شده کرببلایی آقا

 

کوچه بازار پر از تحفه ی شیطان شده است

چادر از فاطمه بردند ،کجایی آقا

 

سر بازار نرو وضع خوشی نیست که نیست

باز حق داری که این جمعه نیایی آقا

 

چادر مادر تو ،تحفه ی بازار شده

تو فقط بر گره ات ،عقده گشایی آقا

 

غیرت و مردی و مردانگی در شهرنبود

که اگر بود ،خبر بود کجایی آقا

 

بر سر دار شده ،داد اباذر ،عمار

بر سر دین شما نیست وفایی آقا

 

قلمم سوخت ،دلم سوخت، کماکان اما

مینویسم که تو حق داری نیایی آقا

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 فراموش مکن که:

انسان مانند رودخانه است؛

هر چه عمیق تر باشد آرامتر است…

 

انسان بزرگ بر خود سخت می گیرد ،

و انسان کوچک بر دیگران…

 

انسان قوی از خودش محافظت میکند ،

و انسان قویتر از دیگران….

 

وقطعاً اين قدرت را فقط ميتوان در پناه پروردگار داشت. هركس كه به او نزديك تر است،

آرامتر، متواضع تر و قدرتمندتر است،

وتابش نور او را ميتوان در تمامی جوانب زندگی اش ديد…

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 

 در کلام علامه طباطبایی

 

روزی یکی از شاگردان علامه طباطبایی (ره) خدمت ایشان آمد و عرض کرد : جناب استاد لطفا خیلی مختصر بفرمایید چرا ما امام زمان را نمی بینیم؟ علامه فرمودند : لطفا برگردید و پشت به من بنشینید . شاگرد این کار را انجام داد . علامه فرمودند آیا الان می توانید مرا ببینید؟ شاگرد عرض کرد خیر ، نمی توانم ببینم ، علامه فرمودند چرا نمی توانی من را ببینی؟ شاگرد عرض کرد چون پشت من به شماست ، علامه فرمود حالا متوجه شدید چرا نمی توانید امام زمان را بینید ، چون شما پشتتان به امام زمان است با گناهان و نافرمانی ها به امام زمان پشت کرده ایم و در عین حال تقاضای دیدار امام زمان را داریم!!!

 

 

متی ترانا و نراک یا مولای یا صاحب الزمان عحل الله تعالی فرجه الشریف…

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 خداوند از تو نخواهد پرسید پوست تو به چه رنگ بود،

بلکه از تو خواهد پرسید که چگونه انسانی بودی

 

 خداوند از تو نخواهد پرسید که چه لباس هایی در کمد داشتی 

بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر لباس پوشاندی؟

 

 خداوند از تو نخواهد پرسید زیربنای خانه ات چندمتر بود ،

بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر در خانه ات خوش آمد گفتی؟

 

 خداوند از تو نخواهد پرسید در چه منطقه ای زندگی می کردی،

بلکه از تو خواهد پرسید چگونه با همسایگانت رفتار کردی؟

 

 خداوند از تو نخواهد پرسید چه تعداد دوست داشتی

بلکه از تو خواهد پرسید برای چندنفر دوست و رفیق بودی؟

 

 خداوند از تو نخواهد پرسید میزان درآمد تو چقدر بود

بلکه از تو خواهد پرسید آیا فقیری را دستگیری نمودی؟

 

 خداوند از تو نخواهد پرسید عنوان و مقام شغلی تو چه بود،

بلکه از تو خواهد پرسید آیا سزاوار آن بودی وآن را به بهترین نحو انجام دادی؟

 

 خداوند از تو نخواهد پرسید که چه اتومبیلی سوار می شدی ،

بلکه از تو خواهد پرسید که چندنفر را که وسیله نقلیه نداشتند به مقصد رساندی؟

 

 خداوند از تو نخواهد پرسید چرا این قدر طول کشید تا به جست و جوی رستگاری بپردازی

بلکه با مهربانی تو را به جای دروازه های جهنم، به عمارت بهشتی خود خواهد برد.

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 

 #گرفتن_حاجت_مجرب

 

  از شیخ بهاءالدین (ره) نقل است :

 

یازده روز هر روزی یازده مرتبه بعد از نماز صبح بخواند :

 

یا مُسَبِّبُ سَبِّبْ یا مُفَتِّحُ فَتِّحْ یا مُفَتِّحُ فَرِّجْ یا مُدَبِّرُ دَبِّرْ یا مُسَهِّلُ سَهِّلْ یا مُیَسِّرُ یَسِّرْ یا مُتَمِّمُ تَمِّمْ بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ.

 

از شیخ بهاءالدین (ره) نقل است : به جهت مطلبی یک روز خواندم،  ظهر همان روز به مراد خویش رسیدم.

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


...


خاطرات شهید ابراهیم هادی

 

 

 یکی از بچه ها جلو آمد و گفت: «حاجی ابراهیم را زدن! تیر خورده تو گردن ابراهیم!» پرسیدم: «چطور ابراهیم را زدند.» کمی مکث کرد و گفت: «برای نحوه حمله به تپه به هیچ نتیجه ای نرسیدیم. همان موقع ابراهیم جلو رفت. رو به سمت دشمن با صدای بلند اذان صبح را گفت! با تعجب دیدیم صدای تیراندازی عراقی ها قطع شده. آخر اذان بود که گلوله ای شلیک شد و به گردن او اصابت کرد!» از این حرکت بچه گانه او تعجب کردم. یعنی چرا این کار رو کرد!؟ ساعتی بعد علت کار او را فهمیدم. زمانی که هجده نفر از نیروهای عراقی سمت ما آمدند و خودشان را تسلیم کردند!

 یکی از آنها فرمانده بود. او را بازجویی کردم. می گفت: «ما همگی شیعه و از تیپ احتیاط بصره هستیم.» بعد مکثی کرد و با حالت خاصی ادامه داد: «به ما گفته بودند ایرانی ها مجوس و آتش پرست هستند! گفته بودند بخاطر اسلام به ایران حمله می کنیم. اما وقتی موذن شما اذان گفت بدن ما به لرزه درآمد! یکباره به یاد کربلا افتادیم!! برای همین دوستان هم فکر خودم را جمع کردم و با آنها صحبت کردم. آنها با من آمدند. بقیه نیروها را هم به عقب فرستادم. الان تپه خالی است.» ماجرای عجیبی بود. اما به هر حال اسرای عراقی را تحویل دادیم. عملیات ما در آن محور به اهداف خود دست یافت و به پایان رسید.

 از این ماجرا پنج سال گذشت. زمستان سال 65 و در اوج عملیات کربلای پنج بودیم. رزمنده ای جلو آمد و با لهجه عربی از من پرسید: «حاجی شما تو عملیات مطلع الفجر نبودید؟» گفتم: «بله، چطور مگه!» گفت: «آن هجده اسیر را به یاد دارید؟!» با تعجب گفتم: «بله!» او خندید و ادامه داد: «من یکی از آنها هستم!» وقتی چهره متعجب مرا دید ادامه داد: «ما با ضمانت آیت الله حکیم به جبهه آمدیم تا با دشمن بعثی بجنگیم.» این برخورد غیر منتظره برایم جالب بود. گفتم بعد از عملیات می آیم و شما را خواهم دید. آن رزمنده نام خود و دوستانش و نام گردانشان را روی کاغذ نوشت و به من داد.

 بعد از عملیات به طور اتفاقی آن کاغذ را دیدم. به مقر لشگر بدر رفتم. اسم و مشخصات آنها را به مسئول پرسنلی دادم. چند دقیقه بعد برگشت. با ناراحتی گفت: «گردانی که اسمش اینجا نوشته شده منحل شده!» پرسیدم: «چرا!» گفت: «آنها جلوی سنگین ترین پاتک دشمن را در شلمچه گرفتند. حماسه آنها خیلی عجیب بود.کسی از گردان آنها زنده برنگشت!» بعد ادامه داد: «این اسامی که روی این برگه است همه جزء شهدا هستند. جنازه های آنها هم ماند. آنها جز شهدای مفقود و بی نشان هستند.»

 نمی دانستم چه بگویم. آمدم بیرون.گوشه ای نشستم. با خودم گفتم:ابراهیم، یک اذان گفت، یک تپه آزاد شد. یک عملیات پیروز شد.هجده نفر هم از جهنم به سوی بهشت راهی شدند.عجب آدمی بود این ابراهیم.

 

 کتاب سلام بر ابراهیم ، صفحه 134 الی 139

 

موضوعات: شهدا  لینک ثابت




شاگردی از استاد خود پرسید: خواهش می‌کنم به من بگو از کجا باید یک انسان خوب را تشخیص دهم؟

استاد جواب داد: تو نمی‌توانی از روی سخنان یک فرد، تشخیص دهی که او یک انسان خوب است؛

حتی از ظاهر هیچ فردی نیز نمی‌توانی به این شناخت برسی،

اما می‌توانی از فضایی که با حضور آن فرد، به وجود می‌آید، او را بشناسی؛

زیرا هیچ کس قادر نیست فضایی در اطراف خود ایجاد کند که با روحش سازگاری نداشته باشد:

اين يعني بازتاب شعور دروني و

تشعشعات ما به هستي!!

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




 

 بهترین زمان نوشیدن آب چه زمانهایی است ؟

 

این یک دانش عمومی است که نوشیدن 8 لیوان در یک روز برای کارکرد درست اعضای بدن لازم و ضروری است.

 

1پس از بیدار شدن از خواب زیرا باعث میشود کلیه سم های بدن برای اولین وعده غذایی از بدن پاک گردد.

 

2   30دقیقه قبل از غذا: نوشیدن آب 30 دقیقه قبل از هر وعده غذایی به هضم غذا کمک میکند.

 

3یک ساعت بعد از غذا : به جذب مواد مغذی غذا کمک میکند.

 

4قبل از حمام کردن : نوشیدن یک لیوان آب قبل از حمام کردن به کاهش فشار خون کمک میکند.

5قبل از خواب : نوشیدن یک لیوان آب قبل از خواب، کمبود آب بدن را در طول شب جبران میکند.

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 

 

 از شیخ بهایی (ره) نقل است برای رفع شدت گرفتاری شب جمعه نیت روزه فردا را بکند سپس بعد از نماز صبح ۶۰۰ مرتبه بگوید :

 

 ماشاءَ اللهُ لا قُوَّةَ اِلّا بِاللهِ

 

 بدون شک به هدفش خواهد رسید

 

 مولف کتاب آنرا مجرب داند.

 در منابع دیگر این عمل نیز آمده ولی آن را به شیخ بهایی نسبت نداده اند .

 

 سر المستتر ، ص ۱۷۲

 ختوم و اذکار ، ص ۳۹

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 

 تا مى توانى نماز را در اول وقت  بجا آور تجارتت مغتنم بشمار انسان بى كار از دنيا و آخرت  هر دو مى ماند . داد و ستد مانع بندگى نيست  

رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر الله و اقام الصلوة و ايتاء الزكوة.

 

در مطلق امور ميانه رو باش , بر كتمان اهتمام داشته باش

 

سرمايه راهرو #حضور و #ادب  است

آنگاه يكى #همت  و ديگر #طلب  است

ناچار بود رهرو ازين چار اصول

ورنه به مراد دل رسيدن عجب  است

 

حضرت علامه حسن زاده آملي

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


...


 

با موضوع حجاب 

 

 

چادری هستم و محجبه ام

دختری از تبار عاشورا

مادرم شد کنیز فاطمه و

پدرم شد غلام شیرخدا

 

با اجازه ز مادر سادات

در حسینیه خادمه شده ام

با توکل به حضرت زینب (س)

رهرو راه فاطمه (س) شده ام

 

چادرم بوی عشق میدهد و

میوزد عطر گل ز روسری ام

ولی هرگز ندیده نامحرم

عشوه ی نابجا و دلبری ام

 

دل نبرده ز من مد امروز

دلخوشم بر حجاب دیروزم

در مصاف نگاه آلوده

شکرلله همیشه پیروزم

 

من در این شهر پر ز رنگ و لعاب

بانویی با وقار و محجوبم

خودنمایی نمیکنم وقتی

نزد پروردگار محبوبم

 

آمده در وصیت شهدا

خواهرم ؛ خون من هدر نرود

روی مین پیکرم ز هم پاشید

تا که چادر ز روی سر نرود

 

کرده ام حفظ با حجاب خود

حرمت رنگ سرخ خون شهید

از سیاهیِ چادرم گشته

رنگ رخسار من زلال و سپید

 

در هیاهوی بی حجابی ها

چادرم را رها نخواهم کرد

ایهاالناس ؛ تا نفس دارم

سنگرم را رها نخواهم کرد

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




روزی گاندی با قطار در حال مسافرت بود که به علت بی توجهی ،یک لنگه از کفش های نو او که به تازگی خریده بود از قطار بیرون افتاد ؛

مسافران دیگر برای او تاسف خوردند ولی گاندی بلافاصله لنگه دیگر کفشش را هم به بیرون انداخت

! همه با تعجب به او نگاه کردند اما او با لبخندی رضایت بخش گفت :
یک لنگه کفش نو برایم بی مصرف است ، ولی اگر کسی یک جفت کفش نو پیدا کند مطمئنا خیلی خوشحال خواهد شد

خوشبختی یگانه چیزی است که می توانیم بی آنکه خود داشته باشیم ،دیگران را از آن برخوردار کنیم .

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت


...


امیر بیان علی (ع) می فرمایند: آن که کلامش زیاد باشد، لغزشش زیاد خواهد بود و آن که لغزشش بسیار باشد، حیایش کم می شود. هر که حیایش کم شود،پارسایی اش اندک می شود و هر کس که پارسایی اش اندک شود، قلبش خواهد مُرد و آن کس که قلبش بمیرد، گرفتار دوزخ خواهد شد.

 (متقی هندی، کنزالعمال، ج 2، ص 112.)

 

 با آن که سخن به لطف آب است       کم گفتن هر سخن ثواب است

 

 آب از چشمه زلال خیز      از خوردن پُر ملال خیزد

 

 کم گوی و گزیده گوی چون دُر      ّ تا زاندک تو جهان شود پر   

 ( نظامی گنجوی)

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




<p>گاهی اوقات بر سر راه ِ آدمیزاد آدم هایى قرار می گیرند</p>
<p>که فراتر از یک دوست معمولی هستند،</p>
<p>كه می شود با آنها به هر چیز احمقانه ای بخندی…</p>
<p>دوست هایی هستند در زندگی که بی دغدغه، می شود بدون نقاب بر صورت با آنها معاشرت کرد</p>
<p>میشود یادت برود که میزبانی یا میهمان،</p>
<p>جایی که هستی خانه ی اوست یا خانه ی خودت،</p>
<p>حتی می شود ناگفته های دلت، آنهایی که جرات گفتنش به خودت هم نداری بهشان بگویی و مطمئن باشی می شنوند و نشنیده می گیرند !</p>
<p> </p>
<p> </p>

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


...


<p> </p>
<p>  دنیا ،به شایستگی هایت پاسخ میدهد نه به آرزوهایت، پس شایسته ی آرزوهایت باش.</p>
<p> چه بسیار انسانها دیدم تنشان لباس نبود !</p>
<p>و چه بسیار لباسها دیدم که درونش انسانی نبود!</p>
<p> هر فردی بهترین هم که باشد ، اگر زمانی که باید باشد, نباشد همان بهتر که نباشد…</p>
<p> هرگز منتظر فردای خیالی نباش، سهمت را از شادیهای زندگی، همین امروز بگیر…</p>
<p> زندگی پانتومیم است، حرف دلت را به زبان آوری باخته ای..</p>
<p> سکوت دوستی است که هرگز خیانت نمیکند…</p>
<p> به هر کس نیکی کنی او را ساخته ای، و به هر کس بدی کنی به او باخته ای، پس بیا بسازیم و نبازیم.</p>
<p> </p>
<p> </p>

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




از

«مادری» پرسیدند؛

«کدامیک از فرزندان خود را»،

«بیش از دیگران» دوست میداری؟

مادر گفت؛

غایب آنها را تا وقتی که «بازگردد»،

بیمار آنها را تا وقتی که «خوب شود»،

کوچکترین آنها را تا وقتیکه «بزرگ شود»،

و،

«همهٔ آنها را»،

تا «وقتی که زنده هستم» دوست دارم.!!!

قدر این «گوهر نایاب»،

و «غیرقابل تکرار» را «تا هست»، بدانید،

و «حرمتش» را، «عاشقانه پاس بدارید.

مــــــــادرم

ای ک خاک زیرپایت سُرمه چشمانم

تمام هستی ام فدای نگاهت

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت