✿مدرسه علمیه جوادالائمه آبدانان استان ایلام✿
 
 

✿جــــوادالائــــــمه آبــــــــدانـــــان✿


حدیث موضوعی





اوقات شرعی


روزشمار فاطمیه


جستجو


آخرین نظرات
  • مازیار در ​در مسجد و در کعبه به دنبال چه هستی؟
  • یا کاشف الکروب  در برگزاری مراسم اربعین همراه با برگزاری نماز ونهار در مدرسه جوادلائمه"ع"خواهران
  • کامبیز در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • یا کاشف الکروب  در با پدر ومادر چگونه رفتار کنیم
  • یا کاشف الکروب  در نحوه شهادت شهید خرازی
  • یا کاشف الکروب  در عید غدیر از دیدگاه شیعیان
  • فرمانده در خیلی نگو من گناهکارم
  • شاهمرادی  در حدیث روز
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • فاطمه در ‌طریقه ختم دعــای مشــلول
  • سياحي‌  در حدیث
  •  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • ام المومنین  در توصیه های استاد دولابی برای زندگی..
  • عابدی  در حدیث
  • مژگان در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • گل نرگس  در حدیث روز
  • زكي زاده  در در تقوا وپرهیز از گناه..



آمار
  • امروز: 2236
  • دیروز: 1274
  • 7 روز قبل: 6809
  • 1 ماه قبل: 31603
  • کل بازدیدها: 1029977

 



آدمها شبیه لیوانند

ظرفیت هایی مشخص دارند…

بعضی به اندازه استکان،بعضی فنجان ، بعضی هم یک لیوان بزرگ !

وقتی بیش از ظرفیت لیوان در آن آب بریزی، سرریز می شود،خیس می شوی،

حتی گاهی که در اوج بدشانسی باشی و در لیوان به جای آب ،شربتی چیزی را زیادی ریخته باشی وسرریز شده باشد ،لکه اش تا ابد بر روی لباست می ماند!

آدمها مثل لیوان می مانند .

ظرفیت هایی مشخص دارند .

لطفا قبل از ریختن مهر و عطوفت در پیمانه های وجودیشان،ظرفیتشان را بسنج…

به اندازه محبت کن…

اگر این کار را نکنی ،

اگر زیادی محبت کنی،

اگر سر ریز شدند و محبت بالا آوردند ،

باد الکی به غبغب انداختند و پیراهن احساست را لکه دار کردند

فقط از خودت و عملکرد خودت عصبانی باش،نه از آدمها که شبیه لیوانند…

آدمها شبیه لیوانند

ظرفیت هایی مشخص دارند…

بعضی به اندازه استکان،بعضی فنجان ، بعضی هم یک لیوان بزرگ !

وقتی بیش از ظرفیت لیوان در آن آب بریزی، سرریز می شود،خیس می شوی،

حتی گاهی که در اوج بدشانسی باشی و در لیوان به جای آب ،شربتی چیزی را زیادی ریخته باشی وسرریز شده باشد ،لکه اش تا ابد بر روی لباست می ماند!

آدمها مثل لیوان می مانند .

ظرفیت هایی مشخص دارند .

لطفا قبل از ریختن مهر و عطوفت در پیمانه های وجودیشان،ظرفیتشان را بسنج…

به اندازه محبت کن…

اگر این کار را نکنی ،

اگر زیادی محبت کنی،

اگر سر ریز شدند و محبت بالا آوردند ،

باد الکی به غبغب انداختند و پیراهن احساست را لکه دار کردند

فقط از خودت و عملکرد خودت عصبانی باش،نه از آدمها که شبیه لیوانند…

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




مثل خدا باش …

خوبی دیگران راچندین برابر جبران کن !

مثل خدا باش ،

با مظلومان و درمانده گان دوستی کن …

مثل خدا باش ،

عیب و زشتی دیگران را فاش نکن …

مثل خدا باش ،

در رفتار باهمه ی مردم عدالت رارعایت کن …

مثل خدا باش ،

بدون توقع و چشمداشت نیکی کن …

مثل خدا باش ،

بدی دیگران را با خوبی و محبت تلافی کن …

مثل خدا باش ،

با بزرگواری و بی نیازی از مردم زندگی کن …

مثل خدا باش ،

اشتباهات و بدی دیگران را نادیده بگیر و ببخش …

مثل خدا باش ،

برای اطرافیانت دلسوزی کن …

مثل خدا باش ،

مهربان تر از همه،،،،،،

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




زن فرعون تصمیم گرفت که عوض شود،

و پسر نوح تصمیمی برای عوض شدن نداشت…!

اولی همسر یک طغیانگر بود

و دومی پسر یک پیامبر…!!!

برای عوض شدن هیچ بهانه ای قابل قبول نیست

این خودت هستی که تصمیم می گیری تا عوض شوی…

بعضی از چیزها دیر که شد، بی‌فایده هستند مانند بوسیدن پیشانی یک مرده .

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




احساسات یک ملاقات ……………: 

 

نفسم رو توی سینه حبس می‌کنم و شروع می‌کنم به تلاوت آیات قرآن، تمام توانم را برای بهتر ادا کردن حروف به کار می‌برم. روبه رویم امام خامنه‌ای نشسته و با دقت به قرآن خواندن من گوش می‌دهد. همینطور مشغول تلاوت هستم که… یکدفعه از خواب می‌پرم…

یک هفته بعد روز دوشنبه، تلفنم زنگ می‌خورد. تلفن را بر می‌دارم و جواب می‌دهم. آقای میرزاجانی مسئول هماهنگی قاریان برای دیدار سالیانه در محضر امام خامنه‌ای در روز اول ماه رمضان است. آنچه می‌شنوم متحیرّم می‌کند.

«شما باید پنجشنبه محضر آقا تلاوت کنید»! زبانم بند آمده و بهت زده‌ام. تصویر خواب هفته گذشته جلوی چشمم ظاهر می‌شود. …

 

لحظات موعود فرا میرسد. پنجشنبه‌ای دوست داشتی از جنس رمضان و دیدار یار. ساعت 17:40 دقیقه امام خامنه‌ای وارد حسینیه امام خمینی(ره) می‌شوند. صدای طپش قلبم را می‌شنوم. دارم از شوق پرواز می‌کنم. چقدر دلم می‌خواهد زودتر نوبت من بشود تا بروم قرآن تلاوت کنم و بعد به کنارش بروم و دستش را ببوسم.

 

ساعت 18:30 می‌شود. نوبت من است و مجری اسم مرا اعلام می‌کند. قلبم ذکر می‌گوید: «الا به ذکر الله تطمئن القلوب»

در محل مورد نظر می‌نشینم و چشم می‌دوزم به امام خامنه‌ای. شروع می‌کنم به تلاوت قرآن از حفظ. «انما یعمر مساجد الله من آمن بالله و الیوم الآخر و جاهد فی سبیل الله…»

 

لحظات تلاوت زودتر از آنچه فکر می‌کنم تمام می‌شود. زمین را زیر پاهایم حس نمی‌کنم. انگار این زیلوهای آبی و سفید تکه پاره‌هایی از ابرهای آسمانی‌اند. به طرف امام خامنه‌ای می‌روم. تمام آنچه با خودم قرار گذاشته بودم بگویم را مرور می‌کنم اما…

چشم در چشم ولی شده‌ام و هر چه که بود یادم می‌رود. سلام می‌کنم و پاسخی به شیرینی و حلاوت عسل و به گرمای روح بخش عشق دریافت می‌کنم.

زبانم در دهانم می‌چرخد و می‌گویم: «فدات بشم من»

نگاه مهربان امام خامنه‌ای قدری عوض می‌شود و انگار از جمله‌ام جا می‌خورد و لبخندی می‌زند و می‌گوید: «خدانکنه»

 

لحظه ای سرشار از راحتی و سبکبالی… عامیانه و بی‌شیله پیله می گویم: «ببین آقا! من تا تهش باهاتم»

 

به آنچه در آرزویش بودم می‌رسم. امام خامنه‌ای سرم را با دست مهربان و پدرانه‌اش به شانه‌اش می‌چسباند و چند ثانیه‌ای آرام می‌گیرم در آغوش عشق. بغض گلوگاه حنجره‌ام را می‌فشارد… لحظاتی از این عاشقانه‌تر ممکن نیست… نوازشی پدرانه…

 

قدری بعد به من می‌گوید: «مشغول چه کاری هستی؟»

پاسخی کوتاه دارم. «طلبه‌ام»

می‌پرسد: «چی می خونی؟»

می‌گویم: «لمعه»

تشویق دلنشینش شامل حالم می‌شود و می‌گوید: «بارک الله! لمعه رو خوب بخون…»

می‌گویم: «چشم آقا!»

دلم نمی‌خواهد این لحظات با شکوه تمام بشود. اما چه می‌شود کرد که چاره ای نیست. سنگینی نگاه محافظ‌ها از یک طرف و گرفتن وقت امام خامنه‌ای از طرف دیگر…

 

دل است دیگر، تمنای وصال دارد و تحفه‌ای به یادگار می‌خواهد.

در حالی که از جایم بلند می‌شوم جسارت می‌کنم و می‌گویم: «آقا یه تبرکی بهم می‌دید ازتون یادگاری داشته باشم؟»

امام خامنه ای به محافظشون می گویند: «یک انگشتر به آقا بدید».

قدر باورم نهایت یک چفیه است اما لعل یار نصیبم می‌شود…

تمام می‌شود. عجب فرصت کوتاهی. چقدر هنوز میل به ماندن و در آغوش یار بودن دارم… چقدر این آغوش امن است…

و مدام فکر می‌کنم این دیدار چنین عطر عاشقی دارد و اگر بیاید مهدی فاطمه، اگر سرم را در آغوش بگیرد، یقیناً از حرارت این عشق جان خواهم داد…

 

 "دلنوشته از محمود نوروزی حافظ کل قرآن کریم که امسال در محضر امام خامنه‌ای تلاوت کرد و با ایشان دیداری کوتاه داشت “

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




الهی”

بـوی ِناب"بهشـت"میدهد همـۀ “نامهای"قشـنگ ِ"تــو”

میگذارمشان روی ِزخمهای “دلم”

گفـته بـودی “اَلجَّبار”

یعنی کسی کـه"جُـبران مــیکند"همـۀ شکستگـیهایِ “دلت” را

گفـــــته بودی “اَلمُصَـوِّر”

یعنی کسی کــه از “ُنومـیسـازد” همۀ آنچه را"ویـران"شـده اسـت درون ِ “دلت”

گفــته بـودی"الشّـافـی”

یعنی کسی کـــه"شِفا” مـیدهد تمام ِ “زخمهـایِ عمیق"و"ناعـلاج"را

 

هـوای ِ"دلم” سبک میشود بــازمزمه نامهایِ زیبایت

نَفـس میکشــم درهوایِ “مهربانیهـایِ نابت”

 

“الهی”

سپاس که هستی وخدایی میکنی…

 

موضوعات: مناجات نامه  لینک ثابت




نکته”

اگر میخواهی بخشیده بشی برای گناهان دوستانت روزی70بار استغفار کن..

 نکته”

کارخیری که خدا توفیق انجامش بهت داد در قبول شدنش شک نکن.اگر خدا نمیخواست قبول کند توفیق انجامش را بهت نمیداد…

 نکته”

هنگام وضو وقتی صورتت را میشویی از آب وضو بخور این آب وضو درونت را پاک و فطرتت را شفاف میکند..

 نکته”

برای اموات استغفار کنید تا کارتان راه بیفتد.برا ائمه و کل انبیا صلوات بفرستید تا آسمان و زمین کمک کارتان شود.لعن بر دشمنان اهلبیت استغفار خواص است..

 نکته”

کارهای خیلی قیمتی رو مستحب کردن،خلق در جهنم با واجبات از جهنم میان بیرون با مستحبات به مدارج بهشت نایل میشن.مستحبات مال خواص است.در مستحبات کم حوصله نباشید..صلوات

 نکته”

هروقت خواستی در راه خدا پیش بری مقداری از چیزهای سنگینی که داری بریز..مال.قدرت.علم.هرچه داری به زیر دستانت کمک کن تا سیر تو آسان شود..

 نکته”

دعابکن ولی اگر اجابت نشد با خدا دعوانکن.میانه ات بهم نزن.چون تو جاهلی و او خبیر و عالم است.چون خدا نه بخیل است نه اشتباه میکند که با اصرار تو به اشتباهش پی ببرد..

 نکته"2رکعت نماز بخون بگو خدایا هرکس بمن بدی کرده بخشیدم.تو هم اورا ببخش.بگو خدایا من که ضعیف وکوچکم گذشتم تو که قوی و بزرگی مرا و هرکسی که من بهش بدی کردم راضی کن.خدا از خزانه غیبش آندر به او میدهد تا از تو راضی شود..

 نکته”

اگر حب دنیا غالب باشد شخص با کراهت و بی میلی بسوی اعمال خیر میرود..صلوات

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 

کودکی ده ساله که دست چپش در یک حادثه رانندگی از بازو قطع شده بود ، برای تعلیم فنون رزمی جودو به یک استاد سپرده شد. پدر کودک اصرار داشت استاد از فرزندش یک قهرمان جودو بسازد استاد پذیرفت و به پدر کودک قول داد که یک سال بعد می تواند فرزندش را در مقام قهرمانی کل باشگاه ها ببیند. در طول شش ماه استاد فقط روی بدن سازی کودک کار کرد…. و در عرض این شش ماه حتی یک فن جودو را به او تعلیم نداد. بعد از 6 ماه خبررسید که یک ماه بعد مسابقات محلی در شهر برگزار می شود.استاد به کودک ده ساله فقط یک فن آموزش داد و تا زمان برگزاری مسابقات فقط روی آن تک فن کار کرد.

سر انجام مسابقات انجام شدو کودک توانست در میان اعجاب همگان با آن تک فن همه حریفان خود را شکست دهد!سه ماه بعد کودک توانست در مسابقات بین باشگاه ها نیز با استفاده از همان تک فن برنده شود و سال بعد نیز در مسابقات کشوری، آن کودک یک دست موفق شد تمام حریفان را زمین بزند و به عنوان قهرمان سراسری کشورانتخاب گردد. وقتی مسابقات به پایان رسید، در راه بازگشت به منزل، کودک از استاد رازپیروزی اش را پرسید. استاد گفت: “دلیل پیروزی تو این بود که اولاً به همان یک فن به خوبی مسلط بودی، ثانیاً تنها امیدت همان یک فن بود، و سوم اینکه راه شناخته شده مقابله با این فن ، گرفتن دست چپ حریف بود که تو چنین دستی نداشتی! یاد بگیر که در زندگی ، از نقاط ضعف خود به عنوان نقاط قوت خود استفاده کنی.راز موفقیت در زندگی ، داشتن امکانات نیست ، بلکه استفاده از “بی امکانی” به عنوان نقطه قوت است.”

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




گرمــای تابستــان چه لذت بخـش است

وقتی با خــُـدا معامله بهِشــت و جهنم می کنم

گرما را به جــان می خَرم…

اما حِجــابم را با جهنم عوض نخواهــم کرد

چـــادرَم!

در این گرمـای تـابستـان؛

وقتی پیچیده می شـوم میـان سیـاهی ات،

تنهــا دلخـوشی ام به این اسـت که…

عرقِ روی ِ پیشـانی ام

عرقِ بنـدگی اسـت،

نـه عرق شَـرم…

بـاور کـن، معنیِ این همه حرارت و گرما را به جان خریدن ، تحمـل نیسـت…

عشق اسـت؛ عشق بـه خُـدا…

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




پروفسور یحیی باقرزاده:

 

هیچوقت شخصیت خودت را برای كسی تشریح نكن:

كسی كه تو را دوست داشته باشد به اين كارنیازی ندارد

و كسی كه ازتو بدش بیايد باور نمی كند!

 

وقتی دائم بگويى گرفتارم،

هیچ وقت آزاد نمیشوى،

وقتی دائم بگويى وقت ندارم،

هیچوقت زمان پیدا

نمی كنی،

وقتی دائم بگويى فردا انجامش میدهم، آن فردای تو هیچ وقت نمیايد!

 

 وقتی صبحهااز خواب بیدار میشويم دوانتخاب داریم:

برگردیم بخوابیم و رویا ببینیم،

یا بیدار شويم و رویاهايمان را دنبال كنیم.

انتخاب با شماست!

 

وقتی در خوشی و شادی هستی عهد و پیمان نبند!

وقتی ناراحتی جواب نده!

وقتی عصبانی هستی تصمیم نگیر

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




حواسمان نیست که چه راحت باحرفی که درهوا رهامیکنیم٬

چگونه یک نفر را به هم میریزیم

چند نفر را به جان هم می اندازیم

چه سرخوردگی یا دلخوری هایی به جای میگذاریم

چقدر زخم میزنیم….

حواسمان نیست که ما میگوییم و رها میکنیم

و رد میشویم و میگذاریم به پای رک بودنمان

اما یکی ممکن است گیر کند…

بین کلمه های ما…

بین قضاوتهای ما…

بین برداشت های ما…

دلی که میشکنیم ارزان نیست…

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




 

 رسول اكرم صلى الله عليه و آله : هر دو مسلمانى كه با هم قهر كنند و سه روز به قهر خود ادامه دهند و آشتى نكنند، هر دو از اسلام بيرون روند و ميان آنان هيچ پيوند دينى نباشد و هر كدام از آنها پيش از ديگرى با برادرش حرف بزند، در روز حسابرسى زودتر به بهشت مى رود.

 أَيُّمَا مُسْلِمَيْنِ تَهَاجَرَا فَمَكَثَا ثَلَاثاً لَا يَصْطَلِحَانِ إِلَّا كَانَا خَارِجَيْنِ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ لَمْ يَكُنْ بَيْنَهُمَا وَلَايَةٌ فَأَيُّهُمَا سَبَقَ إِلَى كَلَامِ أَخِيهِ كَانَ السَّابِقَ إِلَى الْجَنَّةِ- يَوْمَ الْحِسَابِ.

كافى(ط-الاسلامیه) ج2، ص345، ح5

 

موضوعات: روایات  لینک ثابت




مهدي (عج) جان، آلودگي هوا كه سهل است.!

 

آلودگي دلهايمان نيز از هشدار گذشته

 

و نفس هايمان به شماره افتاده،

 

سالهاست زندگي مان تعطيل رسمي ست

 

هواي باريدن نداري مولا..؟

اللهم عجل لولیک الفرج …

 

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت




ارشاد سردسرته اشرار

 

 

در اوائل حال ( آخوند ملاّ محمد تقی مجلسی ) که هنوز شهرتی نداشت مردی که به آخوند ارادت داشت بآن جناب عرض نمود : مرا همسایه ایست که از دست او به تنگ آمده ام شبها فسّاق و اشرار را به خانه خودش جمع مینماید تا مشغول عیش و عشرت و شرابخواری و ساز و رقص بشوند آیا میشود در این باب راه علاجی پیدا کرد ؟

شیخ فرمود : امشب ایشان را به مهمانی دعوت کن من هم در آن مهمانی حاضر میشوم . پس آن مرد آنها را برای شام دعوت کرد . رئیس اشرار گفت : چه طور شد که تو هم به جرگه ما در آمدی ؟

گفت : چنین اتفاق افتاد . اشرار همه خوشحال شدند که یک نفر دیگر به افرادشان اضافه شده . شب ، آخوند قبل از همه وارد منزل شد و در گوشه ای نشست .

ناگاه رئیس اشرار با دار و دسته اش از در وارد شدند و نشستند ، چون آخوند را در مجلس دیدند برایشان ناگوار آمد ، برای آنکه آخوند از غیر جنس آنها بود و بسبب وجود او عیش ایشان منغض میشد . پس رئیس ایشان خواست که آخوند را از میدان بیرون کرده باشد روی بآخوند کرده وگفت : شیوه ایکه شما در دست دارید بهتر است یا شیوه ایکه ما داریم ؟

آخوند گفت : هر یک خواص و لوازم کار خود را بیان کنیم آنوقت ببینیم کدام بهتر است ؟

رئیس گفت : این سخن منصفانه است . آنوقت گفت : یکی از اوصاف ما اینست که چون نمک کسی را خوردیم به او خیانت نمی کنیم .

آخوند گفت : این حرف شما را من قبول ندارم .

رئیس گفت : این در میان همه ما مسلّم است .

آخوند گفت : من می دانم شما نمک کسی را خورده اید و نمکدانش را شکسته اید .

رئیس گفت : نمک چه کسی را خورده ام و نمکدانش را شکسته ام ؟

آخوند گفت : آیا هرگز شما نمک خداوند عالم را نخورده اید ؟ ! چون رئیس این سخن را شنید تاءمّلی کرده یک مرتبه از جای خود حرکت کرده و رفت و تابعان او همه رفتند .

صاحب خانه به آخوند گفت : کار بدتر شد چون ایشان به قهر و غضب رفتند . آخوند گفت :

اکنون کار باینجا انجامید تا ببینیم بعدها چه خواهد شد ، چون صبح شد رئیس دزدها به در خانه آخوند آمده عرض کرد : کلام دیشب شما بر من اثر کرد اکنون توبه کرده غسل نموده ام که مسائل دین بمن تعلیم نمائی .

پس بسبب تاءثیر نفس آخوند ملاّمحمد تقی مجلسی آن شخص از هدایت یافتگان شد

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




ارشاد سردسرته اشرار

 

 

در اوائل حال ( آخوند ملاّ محمد تقی مجلسی ) که هنوز شهرتی نداشت مردی که به آخوند ارادت داشت بآن جناب عرض نمود : مرا همسایه ایست که از دست او به تنگ آمده ام شبها فسّاق و اشرار را به خانه خودش جمع مینماید تا مشغول عیش و عشرت و شرابخواری و ساز و رقص بشوند آیا میشود در این باب راه علاجی پیدا کرد ؟

شیخ فرمود : امشب ایشان را به مهمانی دعوت کن من هم در آن مهمانی حاضر میشوم . پس آن مرد آنها را برای شام دعوت کرد . رئیس اشرار گفت : چه طور شد که تو هم به جرگه ما در آمدی ؟

گفت : چنین اتفاق افتاد . اشرار همه خوشحال شدند که یک نفر دیگر به افرادشان اضافه شده . شب ، آخوند قبل از همه وارد منزل شد و در گوشه ای نشست .

ناگاه رئیس اشرار با دار و دسته اش از در وارد شدند و نشستند ، چون آخوند را در مجلس دیدند برایشان ناگوار آمد ، برای آنکه آخوند از غیر جنس آنها بود و بسبب وجود او عیش ایشان منغض میشد . پس رئیس ایشان خواست که آخوند را از میدان بیرون کرده باشد روی بآخوند کرده وگفت : شیوه ایکه شما در دست دارید بهتر است یا شیوه ایکه ما داریم ؟

آخوند گفت : هر یک خواص و لوازم کار خود را بیان کنیم آنوقت ببینیم کدام بهتر است ؟

رئیس گفت : این سخن منصفانه است . آنوقت گفت : یکی از اوصاف ما اینست که چون نمک کسی را خوردیم به او خیانت نمی کنیم .

آخوند گفت : این حرف شما را من قبول ندارم .

رئیس گفت : این در میان همه ما مسلّم است .

آخوند گفت : من می دانم شما نمک کسی را خورده اید و نمکدانش را شکسته اید .

رئیس گفت : نمک چه کسی را خورده ام و نمکدانش را شکسته ام ؟

آخوند گفت : آیا هرگز شما نمک خداوند عالم را نخورده اید ؟ ! چون رئیس این سخن را شنید تاءمّلی کرده یک مرتبه از جای خود حرکت کرده و رفت و تابعان او همه رفتند .

صاحب خانه به آخوند گفت : کار بدتر شد چون ایشان به قهر و غضب رفتند . آخوند گفت :

اکنون کار باینجا انجامید تا ببینیم بعدها چه خواهد شد ، چون صبح شد رئیس دزدها به در خانه آخوند آمده عرض کرد : کلام دیشب شما بر من اثر کرد اکنون توبه کرده غسل نموده ام که مسائل دین بمن تعلیم نمائی .

پس بسبب تاءثیر نفس آخوند ملاّمحمد تقی مجلسی آن شخص از هدایت یافتگان شد

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




اگر در روزه چیزی نبود جز ارتقاء و بالا رفتن از پستی بهره های نفس حیوانی به سوی قله تشبّه به فرشتگان روحانی، قطعا همین فضل و منقبت برای آن کافی بود.

 

- المحجة البیضاء، ملا محسن فیض کاشانی، جلد ۲، ص ۱۲۲

 

موضوعات: سخن بزرگان  لینک ثابت




به هلاکت رسیدن شیطان توسط امام زمان علیه السلام ….

 

اسحاق بن عمّار گويد: 

روزى محضر شريف امام جعفر صادق عليه السلام شرفياب شدم و پيرامون آيه شريفه قرآن : رَبّ فَأنْظِرْنى إلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ قالَ فَإنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرينَ إلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ (1) سؤال كردم كه آخرين روز مهلت حيات شيطان چه زمانى است ؟ 

 

حضرت فرمود: آيا فكر مى كنى تا قيامت و صحراى محشر باشد؟! 

خير چنين نيست ، بلكه منظور روز ظهور و قيام قائم آل محمّد صلوات اللّه عليهم مى باشد؛ چون امام زمان  ظاهر گردد و قيام كند، وارد مسجد كوفه خواهد شد و شيطان در مقابل حضرت دو زانو مى نشيند و مى گويد: واى از اين روز كه چه روز سختى است . 

پس از آن امام زمان عليه السلام او را به قتل مى رساند. 

بنابراين مهلت شيطان تا آن روزى خواهد بود كه به دست پُر توان حضرت صاحب الزّمان (عجّ) به هلاكت ابدى خواهد رسيد.(2)

 

 

 

1-سوره حِجر: آيه 36 38. 

2- تفسير عيّاشى : ج 2، ص 242، ح 14، بحارالا نوار: ج 63، ص 254، ح 116.

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




چند وعده با خدا،در روز،صحبت میکنی؟

 

 

پیشگاهِ خالق،احساس حقارت میکنی؟

 

 

روزوشب ذکرت شده مهدی بیا مهدی بیا

 

 

  با ریا بر اهل دل عرض ارادت میکنی

 

 

تا به خلوت میرسی دل می دهی برمعصیت

 

 

عاقبت جانانه از شیطان اطاعت میکنی!!

 

 

میگریزی از حشیش و شیشه،کُلاً اعتیاد

 

 

از همین ها بَد،تو بر اینترنت عادت میکنی

 

 

گفتگویت باز میباشد به روی دیگران

 

 

گاه با نامَحرم ومَحرم که خلوت میکنی

 

 

حرفهایت هست آیا در خور شخصیتت؟

 

 

یا به هنگام نوشتن گو که دِقّت میکنی؟

 

 

یک سوال منطقی دارم جوابم را بده

 

 

با امام عصر خود اینگونه هم چت میکنی؟

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




ما جیره ی دائمی ز کوثر داریم

ما عشق علی ز شیر مادر داریم

 

با شیره ی جان عشق علی داد به ما

از عشق علی به سینه گوهر داریم

 

عمریست مدد ز نام حیدر گیریم

ما معجزه را همیشه باور داریم

 

با هر نفسی علی علی میگویی

از ذکر علی دلی منور داریم

 

هر گز نهراسیم ز روباه و شغال

ما شیر نری به نام حیدر داریم

 

فخر است برای ما همین یک جمله

بر دیده غبار پای قنبر داریم

 

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت




رسیده ام به چه جایی… کسی چه می داند

رفیق گریه کجایی؟ کسی چه می داند

 

میان مایی و با ما غریبه ای… افسوس

چه غفلتی! چه بلایی! کسی چه می داند

 

تمام روز و شبت را همیشه تنهایی

«اسیر ثانیه هایی» کسی چه می داند

 

برای مردم شهری که با تو بد کردند

چگونه گرم دعایی؟ کسی چه می داند

 

تو خود برای ظهورت مصمّمی اما

نمی شود که بیایی کسی چه می داند

 

کسی اگرچه نداند خدا که می داند

فقط معطل مایی کسی چه می داند

 

اگر صحابه نباشد فرج که زوری نیست…

تو جمعه جمعه می آیی کسی چه می داند

 

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت




مردان سرزمینم،مرد بودن را گم نکنید….

مرد بودن به پک زدن به سیگار و قلیان نیست….

مرد بودن دوستی با دخترهای نامحرم نیست….

مرد بودن به بظاهر روشن فکر بودن و بی غیرتی و بی خیالی نسبت به همسرت نیست….

مرد بودن به خشونت و دست بلند کردن بر همسرت نیست….

بلکه مرد بودن این است که آرام و با وقار باشی و با همسرت مهربان باشی….

اما محافظش باشی و روی حجاب و رفتارش غیرت داشته باشی و بیخیال نباشی….

مرد بودن این است که اگر دختری را دیدی که حتی حجابش مشکل داشت و بد حجاب بود،سرت را پایین بیندازی….

در حقیقت،مرد بودن این است که با اعمالت خدا را ناراحت نکنی و دل مهدی زهرا را نشکنی….

 

بانوان سرزمینم،خانم بودن را گم نکنید….

خانم بودن به نشست و برخاست با پسر های نامحرم نیست….

خانم بودن،به رخ کشیدن جاذبه های زنانه ات نیست….

خانم بودن،به آرایش در کوچه و خیابان و دلربایی از پسران و مردان نامحرم و به گناه انداختنشان نیست….

خانم بودن این است که با وقار و متانت زنانگی ات را حفظ کنی و در حجابت خود را از نگاه نامحرمان حفظ کنی….

خانم بودن یعنی فقط برای همسرت باشی….

 

 

 

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت
 
   
 
مداحی های محرم