✿مدرسه علمیه جوادالائمه آبدانان استان ایلام✿
 
 

✿جــــوادالائــــــمه آبــــــــدانـــــان✿


حدیث موضوعی





اوقات شرعی


روزشمار فاطمیه


جستجو


آخرین نظرات
  • مازیار در ​در مسجد و در کعبه به دنبال چه هستی؟
  • یا کاشف الکروب  در برگزاری مراسم اربعین همراه با برگزاری نماز ونهار در مدرسه جوادلائمه"ع"خواهران
  • کامبیز در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • یا کاشف الکروب  در با پدر ومادر چگونه رفتار کنیم
  • یا کاشف الکروب  در نحوه شهادت شهید خرازی
  • یا کاشف الکروب  در عید غدیر از دیدگاه شیعیان
  • فرمانده در خیلی نگو من گناهکارم
  • شاهمرادی  در حدیث روز
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • فاطمه در ‌طریقه ختم دعــای مشــلول
  • سياحي‌  در حدیث
  •  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • ام المومنین  در توصیه های استاد دولابی برای زندگی..
  • عابدی  در حدیث
  • مژگان در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • گل نرگس  در حدیث روز
  • زكي زاده  در در تقوا وپرهیز از گناه..



آمار
  • امروز: 768
  • دیروز: 809
  • 7 روز قبل: 5807
  • 1 ماه قبل: 45142
  • کل بازدیدها: 991484

 



خواهر من

تا بحال به خود اندیشیده ای

به گوهـــر وجودی ات

به عـزت درونی ات زيــبایی کنونی ات

به مروارید چی

اندیشیده ای ؟

به ارزشش به زیبایی بودنش ؛ به کمیاب بودنش ؛ محبوب بودنش

اره درست فهمیدی

تو مرواریدی هستی زیبا در پوشش چادری زیباتر

مروارید باش تا همیشه محبوب باشی نه چون سنگ ساحل در دسترس همگان

 

وقتی زن با حجاب، با وقار و متین گام بر می‌دارد و بدون ناز و عشوه سخن می‌گوید

در حقیقت با عمل خود پیام می‌دهد که من گل خوشبویی هستم که تنها به خانواده‌ام تعلق دارم

با چادرم که چون خاری است از گل وجودم محافظت می‌کنم و چشم ناپاکان را کور و آنان را در اهداف شیطانی شان ناامید می‌گردانم

با چادر و حجابم، غیرت شوهرم، پدر و برادرم را به نمایش می‌گذارم که پروانه‌ وار به‌ دور گلشان می‌چرخند و آن را از دید نامحرمان حفظ می‌کنند.

پوشش من دلی روشن، درونی پاک

ایمانی قوی می‌دهد.

حجاب برتر من می‌گوید:

من اسیر نفس و مطیع شیطان و دچار کمبودهای دیگر نیستم

از هر بند و اسارتی آزاد گشته‌ام و در سايه ولایت الهی درآمده‌ام و همچون مروارید در چادر صدف گونه‌ام جای گرفته‌ام.

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




” خاموش بودن‌‍‍‍‌‌‍” نصف حکمت است.

تعقیب نکردن ” دیگران ” ، نصف آرامش است.

مداخله نکردن در ” کار دیگران ” ، نصف ادب است.

من از دنیا فقط اینو دریافتم که :

اونیکه ” قویتر بود ، کمتر زور میگفت ….

اونیکه راحتر میگفت ” اشتباه کردم ” اعتماد به نفسش بالاتر بود…

اونیکه ” صداش ” آرومتر بود ، حرفاش بانفوذتر بود…..

اونیکه خودشو واقعأ ” دوست داشت ” ، بقیه رو واقعی تر دوست داشت….

اونیکه بیشتر ” طنز ” میگفت ،به زندگی جدی تر نگاه میکرد….

اونیکه به ” تفاوت ” بین انسانها واقف بود،بیشتر نقاط مشترک رو باهاشون پیدا میکرد.

 

 

 

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 

وقتي كه ما نگران حرف مردم هستيم در حقيقت يك بار فكري به ذهن خود تحميل كرده ايم. وقتی آگاهانه یا ناخودآگاه به سمتي حركت مي كنيم كه ديگران را خوشحال كنيم، آرامش فكري خود را از دست میدهیم بخصوص که مهم نيست ما چه كار مي كنيم يا چه مي گوييم، هميشه عده اي هستند كه ايراد بگيرند. پس بهتر است در خود روحيه اي را تقويت كنيم كه با ستايش و با انتقاد کمتر تحت تاثير قرار بگيريم.

از امروز دقت کنید و ببینید که چه بسیار افرادی در زمان انتقاد از شما یا مشورت دادن به شما، روش ها و ایده هایی را میگویند که خودشان انجام نداده و نمیدهند. در واقع آنچه دلشان میخواسته انجام بدهند ولی نمیتوانند را به شما میگویند بدون اینکه توجه کنند این راهکار چقدر برای شما مفید است.

و یک دقت دیگر: ببینید چقدر صدای دیگران را به ذهن خود میبرید. وقتی از شما انتقادی شد، چه مدت آن انتقاد را با خود حمل میکنید؟ آیا بدون تفکر و دقت، آن صدا برای خودش جایی در ذهن شما باز نکرده؟

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




 

الهی از بخت خود چون پرهیزم و از بودنی کجا گریزم؟ و نا چاره را چه آمیزم و در هامون کجا گریزم

الهی ار تو فضل کنی از دیگران چه داد و چه بیداد ور تو عدل کنی پس فضل دیگران چون باد ـ

الهی گفت تو راحت دل است و دیدار تو زندگانی جان زبان بیاد تو ناز دو دل به مهر و جان بعیان

الهی بهر صفت که هستم بر خواست تو موقوفــم ـ بهر نام که مرا خوانند به بندگی تو معروفم تا جان دارم رخت از ین کوی بر ندارم او که تو آن اویی بهشت او را بنده است او که تو در زندگانی اویی جاوی زنده است

الهـــی آنچــه من از تو دیدم دوگیتی بیاراید عجب اینست که جان من از بیم داد تو دمی نیاساید

 

 

موضوعات: مناجات نامه  لینک ثابت


...


 

انسانها معمولا ما را تشویق می کنند که به بهای از دست دادن کنجکاوی، احتیاط را بر گزینیم و به قیمت از دست دادن

ماجراجویی ، به امنیت متوسل شویم، از مجهولات بپرهیزیم و پا به وادی ناشناخته ها نگذاریم. ولی به این حقیقت توجه کنیم

که زندگی که در آن لذت کشف کردن نباشد، حتما طعمی امتحان شده دارد و تکراریست…بروید و عالمهای ناشناخته را در

وادی علم، هنر و موسیقی کشف کنید و لذت ببرید .

 

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت


...


عارفی وصیت کرد (بسم الله الرحمن الرحیم) را بر کفن او بنویسند.پرسیدند : این کار چه سودی دارد؟ گفت: چون قیامت بر پا شود و همه مردم از قبر برخیزند،

گویم: پروردگارا! برای ما کتابی فرستادی و در عنوان و آغاز آن ( بسم الله الرحمن الرحیم ) ثبت کردی، امروز با عنوان کتاب خود با ما رفتار کن.

 

 منبع:کتاب حکایت و حکمت موسسه انتشارات حرم ص63

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 

 بسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

#مرحوم -آیت -اللّه #سید جواد سید بروجردی (برادر علامه بحرالعلوم) جد سوّم آیت اللّه العظمی بروجردی بود که دارای شخصیتی بلند مقام و نافذ در سطح غرب ایران و بروجرد بود و در رسیدگی به امور محتاجین و مستمندان، جدیت فراوان داشت، وی بسال 1242 هق در بروجرد وفات کرد و قبرش در همانجا مزار معروف مؤمنین است.

از آیت اللّه بروجردی (قدس سره) نقل شده است: «…در ایّام اقامتم در بروجرد، شبی در خواب دیدم به خانه ای وارد شدم، گفتند رسول اکرم (ص) آنجا تشریف دارند، به آنجا وارد شدم و به حاضران سلام کردم و در آخر مجلس نشسته، و بزرگان سلسله علماء و زهاد در کنار ایشان به ترتیب (ص) نشسته اند، و مقدم بر نزدیکتر از همه به رسول اکرم (ص)

 سید جواد نشسته بود فکر فرو رفتم که در میان نشسته گان کسانی هستند که آقای سید جواد، هم عالمتر هستند و هم زاهدتر می باشند، بنابر این چرا سید جواد از همه آنها نزدیکتر به رسول خدا (ص) است؟! در این فکر بودم که رسول اکرم (ص) با عبارتی به این مضمون فرمودند: «سیّد جواد در رسیدگی به کار مردم و جواب مثبت دادن به نیازمندان از همه کوشاتر بود!»داستان دوستان جلد 5

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




 

 

عَسى‏ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسى‏ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُم‏.

 

 چه بسا چيزى را خوش نداشته باشيد، حال آن كه خيرِ شما در آن است و يا چيزى را دوست داشته باشيد، حال آنكه شرِّ شما در آن است.‏

 

 سوره بقره آيه 216.

 

 خداوند گر ز حکمت ببند دری

ز رحمت گشاید در دیگری…

 

 

موضوعات: فرهنگی- اجتماعی - مذهبی  لینک ثابت




نان سنگک را پهن می کند و درون تنور می گذارد

چه اتفاقی می افتد؟!

خمیر به سنگها می چسبد!

اما نان، هرچه پخته تر می شود،

از سنگها جدا می شود…

حکایت آدم ها همین است

سختیهای این دنیا،

حرارت تنور است.

و این سختی ها است

که انسان را پخته تر می کنند…

و هرچه انسان پخته تر می شود سنگ کمتری بخود می گیرد…

سنگها تعلقات دنیایی هستند…

ماشین من، خانه ی من، کارخانه ی من….

آنوقت که قرار است نان را از تنور خارج کنند سنگها را از آن می گیرند!

خوشا به حال آنکه در تنور دنیا آنقدر پخته می شود

که به هیچ سنگی نمی چسبد!

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 حكايت برخورد حاج محمّدحسن بياتى با حضرت آقاى قاضى

 

مرحوم مبرور آقاى حاج محمدحسن بياتى رحمة‌اللـه‌عليه مى‌گفتند: در سفرى كه از كربلا به نجف مى‌رفتيم، عربانه‌اى كه سوار شديم، دوطبقه بود. آقاى أنصارى و رفقا در طبقه پائين سوار شدند و من چون جا نبود به طبقه بالا رفتم. سيّدى كوتاه‌قد، با سيماى نورانى و محاسن خضاب كرده كه آثار جلالت و بزرگوارى در او آشكار بود، نشسته و كنارش خالى بود و به من فرمود: بيا اينجا! و من در كنار ايشان نشستم. از ايشان خيلى خوشم آمد! آن سيّد محترم سر صحبت را باز كرده و مطالب بسيارى را برايم بيان فرمود و بسيار لطف و محبّت نموده و در نهايت گفتند: پسرجان! شما اين دستورات را انجام بدهيد كه از جمله آنها اين بود كه بعد از نماز صبح بر قراءت سوره مباركه «يسآ» مواظبت كنم.

وقتى به نجف أشرف رسيده و پياده شديم، از خدمت ايشان خداحافظى كردم درحالى‌كه محبّت و علاقه شديدى به ايشان پيدا نموده و شيفته و مجذوبشان شده بودم. آمدم خدمت آقاى أنصارى، ايشان فرمودند: آقا محمّدحسن! چه خبر است؟ اين همه نور را از كجا آورده‌اى؟! گفتم: آقا! در عربانه با سيّدى مصاحب بودم نورانى، خيلى نورانى. آقاى أنصارى فرمودند: آن سيّد را شناختى؟ گفتم: نه! ولى سيّدى بود نورانى و خيلى پاك و باعظمت و باجلال! فرمودند: ايشان آقاى قاضى بودند، به شما چه گفتند؟ گفتم: دستورالعملى به من دادند. فرمودند: خب! انجام مى‌دهى؟ گفتم: نه آقا! من از شما تبعيّت كرده و تحت ولايت شما هستم. فرمودند: آفرين پسرم! آفرين پسرم!

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 ﻣﺮﺩ ﻋﺮﺏ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ ! ﻧﺰﺩ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺁﻣﺪ؛

ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩ : ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺣﺪﻭﺩ ﺩﻭ ﺳﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ

ﻓﺮﺯﻧﺪ ﭘﺴﺮﯼ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﻣﻦ ﻭ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﻫﺮ

ﺩﻭ ﺳﻔﯿﺪ ﭘﻮﺳﺘﯿﻢ ﻭﻟﯽ ﺑﭽﻪ ﯼ ﻣﺎ ﺳﯿﺎﻩ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ

ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﺳﺎﻝ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻧﺒﻮﺩﻡ ﮐﻪﺍﯾﻦ ﭘﺴﺮ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻣﻦ ﻧﺒﺎﺷﺪ ….

ﺍﻣﺎ ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﺩﻟﻢ ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﺍﯼ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :

ﻫﻤﺴﺮﺕ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﯾﻦ ﭘﺴﺮ،

 ﭘﺴﺮﺗﻮ ﻧﯿﺴﺖ ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﻧﮓ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﻧﯿﺎﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ!!

ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺍﯾﻦ ﻓﮑﺮ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩﻡ ﺭﺍﻩ ﻓﺮﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ

ﻧﮑﻨﺪ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﭘﺴﺮ،

ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻣﻦ ﻧﺒﺎﺷﺪ …

 

 ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ :

ﺑﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺍﺯ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺑﺮﻭ، ﺁﺩﺭﺳﯽ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩﻩ ﻭ

ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ : ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺤﻞ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﻣﯽ ﺑﺎﺷﺪ، ﺍﻭ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻦ ﻭ

ﻓﺮﺯﻧﺪﺕ  ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﺍﻭ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻧﻈﺎﺭﻩ ﮔﺮ ﺑﺎﺵ …

ﺍﮔﺮ ﻓﺮﺯﻧﺪﺕ ﺑﻪ ﻧﺰﺩ ﺍﻭ ﺭﻓﺖ ﺑﺪﺍﻥ ﺣﻼﻝ ﺯﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ

ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﭘﺴﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺩﻭﺭﯼ ﮐﺮﺩ ﻧﻄﻔﻪ ﺍﺵ ﺍﺯ

ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺖ …

 

ﻣﺮﺩ ﭼﻨﯿﻦ ﮐﺮﺩ؛ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺍﺯ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺁﺩﺭﺳﯽ ﺭﺍ

ﮐﻪ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ  ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ، ﺟﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ

ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﺍﻭ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺧﻮﺩ ﻋﻘﺐ ﺭﻓﺖ،

ﮐﻮﺩﮎ  ﮐﻤﯽ ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﮐﺎﺭ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻮﺩ ﻧﮕﺎﻩ

ﮐﺮﺩ، ﮐﻤﯽ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﺍﻭ ﺭﺍﻩ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﻃﺮﺍﻓﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ

ﮐﺮﺩ؛ ﻣﺮﺩ ﻋﺮﺏ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ

ﮐﻪ ﮐﻮﺩﮎﭼﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ، ﺩﺭ ﺩﻟﺶ ﻏﻮﻏﺎﯾﯽ ﺑﻮﺩ، ﺩﯾﺪ

ﭘﺴﺮﮐﺶ ﮔﻮﺷﻪ ﯼ ﭘﯿﺮﺍﻫﻦ ﺟﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺗﮑﺎﻥ

ﺩﺍﺩ ﻭ ﺩﺳﺘﻬﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺟﻮﺍﻥ  ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻐﻞ ﮐﻨﺪ

ﺩﯾﺪ ﮐﻪ ﺟﻮﺍﻥ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ﺷﺴﺖ ﻭ ﮐﻮﺩﮎ ﺭﺍ ﺑﻐﻞ

ﮐﺮﺩ، ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﮐﻮﺩﮎ ﻭ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ

ﺩﻟﺶ ﺁﺭﺍﻡ ﮔﺮﻓﺖ، ﺑﻪ ﻧﺰﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﺁﻣﺪﻩ ﻭ ﺳﻼﻡ ﮐﺮﺩ ﻭ

ﮐﻮﺩﮎ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﻏﻮﺵ ﺟﻮﺍﻥ ﺑﮕﯿﺮﺩ، ﮐﻮﺩﮎ

ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻏﻮﺵ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﭼﺴﺒﺎﻧﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ،

ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﭘﺪﺭ، ﭘﺴﺮﺵ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﻋﺬﺭ

ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻭ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﮐﺮﺩ …

 

ﺑﻪ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﻭ ﻣﺴﺠﺪ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺹ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺭﺍ

ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩ؛ ﺭﺳﻮﻝ ﮔﺮﺍﻣﯽ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ :

ﺷﮏ ﻧﮑﻦ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﭘﺴﺮ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺗﻮﺳﺖ ﻭ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ

ﺩﺭ ﺍجداد ﺗﻮ ﻓﺮﺩﯼ ﺳﯿﺎﻩ ﺑﻮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺯﻧﺪ

ﺑﻪ ﺍﻭ ﺗﻤﺎﯾﻞ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻧﻄﻔﻪ ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ﺍﻭ ﻣﻨﻌﻘﺪ

ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ، 

 ﻣﺮﺩ ﻋﺮﺏ ﺍﺯ ﺭﺳﻮﻝ ﮔﺮﺍﻣﯽ ﺍﺳﻼﻡ

ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺁﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﻌﺮﻓﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟

ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ :

ﺍﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻭ ﻋﻤﻮﺯﺍﺩﻩ ﯼ ﻣﻦ ﻋﻠﯽ ﺑﻦ ﺍﺑﯿﻄﺎﻟﺐ (ﻉ) 

 

  حضرت ﺭﻭ ﺑﻪ ﻋﺮﺏ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ :

ﮐﺬﺏ ﻣَﻦ ﺯَﻋﻢ ﺍَﻧﻪ ُﻭَﻟَﺪ ﻣَﻦ ﺣَﻼﻝٌ

ﻭَ ﻫﻮَ ﯾُﺒﻐﺾُ ﻋَﻠﯿﺎًّ

 

ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ ﺁﻧﮑﺲ ﮐﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ ﺣﻼﻝ ﺯﺍﺩﻩ

ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺎ ﺑﺎ ﻋﻠﯽ ﺩﺷﻤﻨﯽ ﺩﺍﺭﺩ 

 

  ﺍﻣﺎﻟﯽ ﺻﺪﻭﻕ، ﺹ ۲۰۹

  ﺑﺤﺎﺭ ﺍﻻﻧﻮﺍﺭ، ﺝ ۲۷، ﺹ ۱۱۴

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




 

 

دلا فرزانگی کردن مهم است

 

  خدا را بندگی کردن مهم است

 

  چه مدت زندگی کردن مهم نیست

 

  چگونه زندگی کردن مهم است

 

   دلا این زندگی جز یک سفر نیست

 

  گذرگاه است و راهش بی خطر نیست

 

  چو خواهی با صفا باشی و صادق

 

  به جز راه خدا راهی دگر نیس,

 

 

 

‏چقد زیبا هستند وعدهای الهی…!!!

 

 ﴿لَئِن شَكَرتُم﴾﴿لَأَزيــدَنَّـكُــم﴾

 اگر سپاس گذاری کنید،قطعا (نعمت)خودرا  برشما می افزایم

 

 ﴿فَاذكُــروني﴾﴿أَذكُــــركُــــم﴾

 من را یاد کنید تا شما را یاد کنم

 

 ﴿ادعـــونــي﴾﴿أَستَجِب لَكُم﴾

 من را بخوانید تا شما را اجابت میکنم

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 

روزی استاد روانشناسی وارد کلاس شد و به دانشجویان گفت:” امروز می خواهیم بازی کنیم! “

سپس از آنان خواست که فردی به صورت داوطلبانه به سمت تخته برود. خانمی داوطلب این کار شد.استاد از او خواست اسامی سی نفر از مهمترین افراد زندگی اش را روی تخته بنویسد. آن خانم اسامی اعضای خانواده، بستگان؟، دوستان، همکلاسی ها و همسایگانش را نوشت. سپس استاد از او خواست نام سه نفری را پاک کند که کمتر از بقیه مهم بودند. زن اسامی همکلاسی ها یش را پاک کرد. سپس استاد دوباره از او خواست نام پنج نفر پاک کند. زن اسامی همسایگانش را پاک کرد. این ادامه داشت تا اینکه فقط اسم چهار نفر بر روی تخته باقی ماند:نام مادر، پدر، همسر و تنها پسرش. ..

کلاس را سکوتی مطلق فرا گرفته بود چون حالا همه می دانستند این دیگر برای آن خانم صرفاً یک بازی نبود. استاد از وی خواست نام دو نفر دیگر را حذف کند. کار بسیار دشواری برای آن خانم بود. او با بی میلی تمام نام پدر و مادرش را پاک کرد. استاد گفت:"لطفاً یک اسم دیگر را هم حذف کنید. “زن مضطرب و نگران شده بود و با دستانی لرزان و چشمانی اشکبار نام پسرش را پاک کرد. و بعد بغضش ترکید و هق هق گریست …

استاد از او خواست سرجايش بنشیند و بعد از چند دقیقه از او پرسید:"چرا اسم همسرتان را باقی گذاشتید؟ والدین تان بودند که شما را بزرگ کردند. و شما پسرتان را به دنیا آوردید. شما همیشه می توانید همسر دیگری داشته باشید! “

دوباره کلاس در سکوت مطلق فرو رفت. همه کنجکاو بودند تا پاسخ زن را بشنوند. زن به آرامی و لحنی نجوا مانند پاسخ داد:"روزی والدینم از دنیا خواهند رفت. پسرم هم وقتی بزرگ شود برای کار یا ادامه تحصیل یا هر علت دیگری ترکم خواهد کرد.

پس تنها فردی که واقعاً کل زندگی اش را با من تقسیم می کند، همسرم است! “

همه ی دانشجویان از جای خود بلند شدند و برای آن که زن حقیقت زندگی را با آنان در میان گذاشته بود، برایش کف زدند

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 آرامش نتیجه سه عبارت است:

تجربه دیروز،

استفاده امروز،

امید به فردا

 

ولی اغلب ما با

سه عبارت دیگر زندگی می کنیم:

حسرت دیروز

اتلاف امروز،

ترس از فردا.

 

 در حالی که آفریدگار مهربان،

گذشته را عفو،

امروز را مدد و

فردا را کفایت می کند?

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




خدایا

به امید آمده ام ، خانه خرابم نکنی..

همه کردند جوابم، تو جوابم نکنی..

 

بارها آمده ام ، باز مرا بخشیدی..

با کلام ” برو ” ، این بار خطابم نکنی..

 

به گمان دگران ، بنده ی خوبی هستم..

پیش چشم همه عاری ز نقابم نکنی..

 

گر قرار است بسوزم، بزن آتش اما..

جلوی مردم این شهر عذابم نکنی…

 

موضوعات: مناجات نامه  لینک ثابت




 درباره آیه‌الکرسی

 

عبدالله بن عوف گفته است: شبی خواب دیدم كه قیامت شده است و من را آوردند و حساب من را به آسانی بررسی كردند. آنگاه مرا به بهشت بردند و كاخ‌های زیادی به من نشان دادند. به من گفتند: درهای این كاخ را بشمار؛ من هم شمردم 50 درب داشت.

 

بعد گفتند: خانه‌هایش را بشمار. دیدم 175 خانه بود. به من گفتند این خانه‌ها مال توست. آن قدر خوشحال شدم كه از خواب پریدم و خدا را شكر گفتم.

صبح كه شد نزد ابن سیرین رفتم و خواب را برایش تعریف كردم.

 

او گفت: معلوم است كه تو آیه الكرسی زیاد می‌خوانی. گفتم: بله؛ همین طور است. ولی تو از كجا فهمیدی. گفت برای اینكه این آیه 50 كلمه و 175 حرف دارد. من از زیركی حافظه او تعجب كردم. آنگاه به من گفت: هر كه آیه الكرسی را بسیار بخواند سختی‌های مرگ بر او آسان می‌شود.

 

 1. آیه الكرسی نوری از آسمان است.

 

2. آیه الكرسی آیتی از گنج عرش است.

 

3. آیه الكرسی باعث ایمنی در سفر است.

 

4. آیه الكرسی اعلاترین نقطه قرآن است.

 

5. ذكر رسول مكرم اسلام در بستر؛ خواندن آیه الكرسی بود.

 

6. با خواندن آیه الكرسی انسان دچار هیچ‌گونه آفتی نخواهد داشت.

 

7. برای رفع فقر آیه الكرسی مؤثر است و كمك الهی از غیب می‌رسد.

 

8. همه چیز در آیه الكرسی است یعنی كرسی گنجایش آسمان‌ها و زمین را دارد.

 

9. در تنهایی آیه الكرسی بخوانی باعث رفع ترس می‌شود و از سوی خدا كمك می‌رسد.

 

10. آیه الكرسی رادر نمازها؛ روزها؛ شبهای ایام هفته؛ سفرها و در نماز شب و دفن میت بخوانید.

 

11. هنگام خواب نیز آیه الكرسی بخوانید زیرا باعث می‌شود خداوند فرشته‌ای نگهبان و محافظت بگمارد تا صبح سلامت بمانی.

 

12. هر گاه از درد چشم شكایت داشتی آیه الكرسی بخوانید و آن درد را اظهار نكنید آن درد برطرف می‌شود و از آن عافیت می‌طلبید.

 

13. پیامبر اسلام (ص): در خانه‌ای كه آیه الكرسی خوانده شود ابلیس از آن خانه دور می‌شود و سحر و جادو در آن خانه وارد نمی‌شود.

 

14. آیه الكرسی پایه و عرش الهی است و هدف از خواندن آن این است كه مردم در عبادت جز خداوند كسی را نپرستند و به ذلت فرو نروند و روح یكتاپرستی ایجاد كنند و از بندگی ناروا آزاد شوند و آیه الكرسی عقلها را بیدار و اله حقیقی را معرفی و خدای دانا و توانا را به مردم می‌شناساند.

 

15. وقت غروب 41 بار آیه الكرسی را بخوانی حاجت‌روا می‌شوی 0 ( 41 بار تا علی العظیم بخوان یعنی یك آیه ) مجرب است و برای رفع هم و غم؛ شفای مریض؛ درمان درد؛ رحمت خداوند و زیاد شدن نور چشم آیه‌الكرسی را مدام بخوانید.

 

16. اگر مؤمن آیه الكرسی را بخواند و ثوابش را برای اهل قبول قرار دهد خداوند ملكی را بر او مقرر می‌كند كه برایش تسبیح كند.

 

17. آیه الكرسی در مزرعه و مغازه پنهان كردن باعث بركت مزرعه و رونق گرفتن كسب است.

 

18. از پیامبر نقل نموده‌اند كه: این آیه عظیم‌تر از هر چیزی است كه حق تعالی آفریده است.

 

19. چند چیز حافظه را زیاد می‌كند یكی از آن خواندن آیه الكرسی است.

 

20. هر شب آیه الكرسی را بخوانی تا صبح  در امان خدا هستی.

 

21. هر صبح آیه الكرسی را بخوانی تا شب در امان خدا هستی.

 

22. آسان شدن مرگ بوسیله آیه الكرسی است.

 

23. آیه الكرسی عظیم‌ترین آیه در قرآن است.

 

24. برای حفظ مال و جان آیه الكرسی بخوان.

 

25. آیه الكرسی ویرانگر اساس شرك است.

 

26. آیه الكرسی سید سوره بقره است.

 

ﺍﻟﻠَّﻪُ ﻻَ ﺇِﻟَٰﻪَ ﺇِﻻَّ ﻫُﻮَ ﺍﻟْﺤَﻲُّ ﺍﻟْﻘَﻴُّﻮﻡُ ۚ……

 

 

موضوعات: فرهنگی- اجتماعی - مذهبی  لینک ثابت




 

 عارفی را پرسیدند:

 

از اینجا تا خدا چه مقدار “راه” است؟

 

فرمود: “یک قدم”

 

گفتند:این یک قدم کدام است؟

 

فرمود: “پا بگذار روی خودت”

 

اعوذُ.باللهِ.مِن نَفسی

 

 خداخواهی

یعنی ترک خودخواهی

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




 و یک آواز می تواند لحظه ای را عوض کند .

 

 ویک سخن  می تواند رابطه ای را تغییر دهد .

 

 ویک محبت می تواند یک زندگی  را تغییر دهد

 

 

 ویک نگاه می تواند  دلهایی را  پیوند دهد .

 

 ویک قدم می تواند سفری را آغاز کند .

 

 اما یک دعا می تواند ناممکن ها را ممکن کند.

 

 پس بیاییدپشت سرهمدیگه دعاکنیم 

 

حیاء، زینت، ترس (از خدا و نگهداری نفس از گناه) بزرگی و صبر، بهترین وسیله (برای رسیدن به مراد) و انتظار گشایش كارها از طرف خداوند عزیز و بزرگ عبادت است.

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 

مامان صدا زد:

 

امیرجان، مامان بپر سه تا سنگک بگیر.

اصلاً حوصله نداشتم، گفتم:من که پریروز نون گرفتم.

 

مامان گفت:خب دیروز مهمون داشتیم زود تموم شد. الان نون نداریم.

گفتم:چرا سنگگ، مگه لواشی چه عیبی داره؟

مامان گفت:می‌دونی که بابا نون لواش دوست نداره.

گفتم: صف سنگگ شلوغه. اگه نون می‌خواهید لواش می‌خرم.

 

مامان اصرار کرد سنگک بخرم. قبول نکردم. مامان عصبانی شد و گفت:

بس کن، تنبلی نکن مامان، حالا نیم ساعت بیشتر تو صف وایسا.

 

این حرف خیلی عصبانیم کرد. آخه همین یه ساعت پیش حیاط رو شستم.داد زدم:

 

من اصلاً نونوایی نمیرم. هر کاری می‌خوای بکن!

داشتم فکر می‌کردم خواهرم بدون این که کار کنه توی خونه عزیز و محترمه اما من که این همه کمک می‌کنم باز هم باید این حرف و کنایه‌ها رو بشنوم. دیگه به هیچ قیمتی حاضر نبودم برم نونوایی. حالا مامان مجبور میشه به جای نون، برنج درسته کنه. این طوری بهترم هست.

 

با خودم فکر کردم وقتی مامان دوباره بیاد سراغم به کلی می‌افتم رو دنده لج و اصلا قبول نمی‌کنم. اما یک دفعه صدای در خونه رو شنیدم. اصلاً انتظارش رو نداشتم که مامان خودش بره نونوایی. آخه از صبح ده کیلو سبزی پاک کرده بود و خیلی کارهای خونه خسته‌اش کرده بود. اصلاً حقش نبود بعد از این همه کار حالا بره نونوایی. راستش پشیمون شدم. هنوز فرصت بود که برم و توی راه پول رو ازش بگیرم و خودم برم نونوایی اما غرورم قبول نمی‌کرد. سعی کردم خودم رو بزنم به بی‌خیالی و مشغول کارهای خودم بشم اما بدجوری اعصبابم خورد بود. یک ساعت گذشت و از مامان خبری نشد. به موبایلش زنگ زدم صدای زنگش از تو آشپزخونه شنیده شد. مامان مثل همیشه موبایلش رو جا گذاشته بود. دیر کردن مامان اعصابمو بیشتر خورد می‌کرد.

 نیم ساعت بعد خواهرم از مدرسه رسید و گفت:تو راه که می‌اومدم تصادف شده و مردم می‌گفتند به یه خانم ماشین زده. خیابون خیلی شلوغ بود. فکر کنم خانمه کارش تموم شده بود.

 

گفتم:نفهمیدی کی بود؟

گفت:من اصلاً جلو نرفتم.

دیگه خیلی نگران شدم. رفتم تا نونوایی سنگکی نزدیک خونه اما مامان اونجا نبود. یه نونوایی سنگکی دیگه هم سراغ داشتم رفتم اونجا هم تعطیل بود.

 

دلم نمی‌خواست قبول کنم تصادفی که خواهرم می‌گفت به مامان ربط داره . تو راه برگشت هزار جور به خودم قول دادم که دیگه تکرار نشه کارم .وقتی رسیدم خونه انگشتم رو گذاشتم روی زنگ و منتظر بودم خواهرم در رو باز کنه اما صدای مامانم رو شنیدم که میگفت:بلد نیستی درست زنگ بزنی؟

تازه متوجه شدم صدای مامانم چقدر قشنگ و آرامبخشه !

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




در حضور هفت گروه هفت کار رو مخفي انجام بده

تا سعادتمند گردي:

1 – در حضور فقير . دم از مال و منالت نزن

2 – در حضور بيمار . سلامتيت را به رخش نکش

3 – در حضور ناتوان . قدرت نمايي نکن

4 – در برابر غصه دار. خوشحالي نکن

5 – در برابر زنداني. آزادي ات رو جلوه نمايي نکن

6 – در حضور افراد بدون فرزند. از فرزندت تعريف و نوازش نکن

7 – در برابر يتيم. از پدر و مادرت نگو

(چون سوز دل به اين زودي سرد نمي شود)

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت
 
   
 
مداحی های محرم