✿مدرسه علمیه جوادالائمه آبدانان استان ایلام✿
 
 

✿جــــوادالائــــــمه آبــــــــدانـــــان✿


حدیث موضوعی





اوقات شرعی


روزشمار فاطمیه


جستجو


آخرین نظرات
  • مازیار در ​در مسجد و در کعبه به دنبال چه هستی؟
  • یا کاشف الکروب  در برگزاری مراسم اربعین همراه با برگزاری نماز ونهار در مدرسه جوادلائمه"ع"خواهران
  • کامبیز در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • یا کاشف الکروب  در با پدر ومادر چگونه رفتار کنیم
  • یا کاشف الکروب  در نحوه شهادت شهید خرازی
  • یا کاشف الکروب  در عید غدیر از دیدگاه شیعیان
  • فرمانده در خیلی نگو من گناهکارم
  • شاهمرادی  در حدیث روز
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • فاطمه در ‌طریقه ختم دعــای مشــلول
  • سياحي‌  در حدیث
  •  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • ام المومنین  در توصیه های استاد دولابی برای زندگی..
  • عابدی  در حدیث
  • مژگان در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • گل نرگس  در حدیث روز
  • زكي زاده  در در تقوا وپرهیز از گناه..



آمار
  • امروز: 928
  • دیروز: 1274
  • 7 روز قبل: 6809
  • 1 ماه قبل: 31603
  • کل بازدیدها: 1029977

 



چگونه میتوان با وجود سختیهای زندگی ، خوشبختی را حس کرد و خوشبخت واقعی بود

 

خوشبختی یعنی چی؟؟؟

 

پول زیاد؟

امکانات زیاد ؟

همسر خوب؟

فرزندان خوب؟

مقام عالی؟

و………..

 

خوشبختی یعنی لذت قلبی بردن از شرایط زندگی و آرامش قلبی

 

حال گونه میشود با وجود سختیهای زندگی ، خوشبختی را حس کرد

 

جواب همه این سوالات در قران ذکر شده

 

اول اینکه خداوند در جایی گفته: ما انسان را در سختی و مشقت آفریدیم.

 و در جای دیگه گفته: به درستی که  بعد از سختی آسانی هست

پس اگر دچار سختیهایی شدیم ، باید بدانیم بزودی آسانیها و لذایذی خواهند آمد و بلعکس غرق در خوشیهای دنیا نباشیم که سختیهایی در راهند .

 

تمام تلاش ما انسانها برای بدست آوردن آرامش دل بوده و اینکه از شرایط و لذایذ زندگی با خیالی راحت بهره مند بشویم .

 

باز در جای دیگه قران خداوند گفته ؛

الا بذکر الله تطمئن القلوب

 

تنها با یاد خداست که دلها ارام میگیرد .

 

پس آرامش واقعی تنها با برقرای اتصال با خداوند بوده.

مثل چاله آبی که در کنار رودخانه عظیمی قرار گرفته،  که هیچ گاه ترس از خشک شدن ندارد و همواره از طریق رودخانه تغذیه میگردد.

 

بازهم خداوند در جای دیگر میفرماید؛

زندگی دنیا جز بازی و سرگرمی نیست و  سرای آخرت برای آنان که پرهیزکارند بهتر است .

 

بنابر این با وجود این بازی و سرگرمیهای دنیا ، دیگه نیازی به غم و غصه نیست و باید بدانیم تمام پستی و بلندیهای این دنیا فقط بازی و سرگرمی هستند. و باید فکر و هدفهایمان تنها هدف اخروی داشته باشد

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت




 

#طنز

 

گویند عبید در زمان پیرى با اینکه چهار پسر داشت تنها بود و فرزندانش هزینه زندگى او را تامین نمیکردند، لذا او چاره اى اندیشید و هر یک از پسران را جداگانه فراخوانده و به او میگفت:

من علاقه خاصی به تو دارم و فقط به تو میگویم حاصل یک عمر تلاش من ثروتی است که در خمره ای گذاشته و در جائی دفن کرده ام. پس از مرگم از فلان دوست مکان آن را پرسیده و آن ثروت را براى خود بردار.

این وصیت جداگانه باعث شد که پسرها به پدر رسیدگى و محبت کنند و عبید نیز آخر عمرش با آسایش زندگی کرد تا از دنیا رفت.

پسرانش بعد از دفن پدر نشانی دفینه را از دوست وی گرفته آنجا را حفر کردند تا سر و کله خمره پیدا شد.

 

اما وقتى خمره را باز کردند، داخلش را از سکه های طلا خالی و تنها ورقی یافتند که بیت شعری در آن نوشته بود:

خداى داند و من دانم و تو هم دانى

که یک فُلوس ندارد عبید زاکان

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




به مناسبت ولادت با سعادت حضرت معصومه (ع) و روز دختر جشن بزرگی در شهرستان آبدانان با همکاری بسیج خواهران و امور بانوان برگزار شد که در این جشن امام جمعه شهر به ایراد سخنرانی پرداخت و مراسم شادی با مولودی خوانی برگزار شد و در آخر به دختران نمونه شهرستان جوایزی اهدا کردند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 

  فکر نکردن به فردای ازدواج:

بعضی از همسران جوان آنچنان سرگرم جشن ازدواج میشوند که نمیدانند درگیر چه مسائلی شدهاند. شما متاهل شدهاید. جشن ازدواج شاید سرگرم کننده باشد اما فقط یک روز است. اکنون شما ناچارید با یکدیگر زندگی کنید، با هم کنار بیایید و تشکیل خانواده دهید. از برنامههای جشن و بازتاب آن، از تماشای فیلم عروسی تا تجدید خاطرات با دوستان لذت ببرید، اما تمام مدت، تصویر بزرگتری را در ذهن داشته باشید.

 

  تلاش برای عوض کردن  خلقیات همسر:

به احتمال قوی، شما به این دلیل با همسر خود ازدواج کردهاید که عاشقش بودهاید. اگر این طور باشد، هیچ دلیلی وجود ندارد که او را تغییر دهید. بدون شک، افراد بالغ به طرز چشمگیری تغییر نمیکنند. پس بهترین اطمینان شما این است که همسر خود را قبول کرده و او را به خاطر منحصر به فرد بودنش و تفاوتهایی که با دیگران دارد، دوست بدارید.

 

  رابطه بد با خانواده همسر:

اگر تا این لحظه به رابطه شما با خانواده همسرتان لطمه وارد شده، دست به هر کاری بزنید تا رابطه خود با خانواده همسرتان را بهبود ببخشید. اولین نفری باشید که صلح را برقرار میکند، زیرا هنگام دعوای شما با خانواده همسرتان، تنها کسی که آزرده خاطر میشود، همسرتان است که احساس میکند بین شما گیر افتاده است.

 

  مشاجره بهجای گفتگو:

پرخاشگری و فریاد زدن وجیغ کشیدن در حل مشکل یا اختلاف نظرها به شما و همسرتان کمکی نمیکند. گفتگوی آرام و منطقی، شما را به پیش خواهد برد. اگر هنگام مجادله با همسرتان، نتوانید خود را کنترل کنید، زندگی تان را به مخاطره میاندازید.

 

 کوتاه بودن افق دید:

هیچکس دوست ندارد درباره مسائل سنگینی مثل کنترل مسائل مالی، راههای ممکن در صورت بچهدار نشدن و نحوه آمادگی برای اتفاقات پیشبینی نشدهای مثل مرگ، بحث کند. با این حال اکنون که متاهل شدهاید چارهای جز صحبت درباره این موضوعات ندارید. ازدواج شما به این مسائل وابسته است. عاقل باشید و در مورد تمامی این مسائل با همسر خود صحبت کنید و درصورت لزوم با دیگران مشاوره داشته باشید اما آن را نادیده نگیرید.

 

 دعواهای بیهوده:

هر انسان متاهلی با همسر خود بر سر مسائلی بحث میکند، از باز گذاشتن سر خمیردندان تا آویزان کردن لباس روی دستگیره در که در نظر دیگران بی معنی است. بحثهای خود را برای مسائل مهمتری نگه دارید. این دلخوریها را به حال خود بگذارید. به راستی اگر تنها اشتباه همسر شما انداختن جورابهای کثیف روی زمین است، باید خودتان را خوششانس بدانید.

 

 حسادت:

همسرتان شما را برای زندگی انتخاب کرده است. حسادت باعث اتلاف وقت شده و موجب اهانت به همسرتان میشود که تصور میکند شما به او اعتماد ندارید. اگر او همیشه قابل اعتماد بوده است، نباید با حسادت خود حتی برای او ایجاد مزاحمت کنید. این کار میتواند سمی در رابطه شما با همسرتان باشد.

 

   زندگی کردن مانند مجردها:

اکنون زمان آن رسیده که بزرگ شوید. گردش شبانه رفتن با دوستان، زمانی اشکال نداشت که مجرد بودید و هیچ کس در منزل منتظر شما نبود. به عنوان یک فرد متاهل، انجام بعضی کارها شایسته نیست. شما میدانید درست و غلط چیست، پس کار درست را انجام دهید.

 

  غرور در زندگی مشترک:

زن یا شوهری که بعد از هر مشاجره بر عذرخواهی اصرار دارد، همیشه برنده است و کسی که مهر و محبت همسر خود را انکار میکند، هیچ کار مفیدی برای زندگی مشترکشان انجام نمیدهد. او اجازه میدهد غرور و روشهای حل مشکلات و عشق و علاقه او، به همسرش راه پیدا کند و رابطه آنها به نتیجه برسد. باید ملایمتر باشید و راهی پیدا کنید که مسئولیت اعمال خود را به گردن بگیرید.

 

  با هم نبودن:

 

باید مانند یک گل از زندگی مشترک خود مراقبت کنید. گل، بدون آب، نور خورشید و مراقبت هرگز رشد نخواهد کرد. بنابراین، باید برنامهریزی کنید تا مدت زمان بیشتری را در کنار همسر خود باشید.

 

موضوعات: خانواده  لینک ثابت




آیت الله مجتهدی تهرانی(ره):

 

  در قم ما شبهای جمعه در درس اخلاق حاج آقا حسین فاطمی(ره) شرکت می کردیم و ایشان این شعر را زیاد می خواندند که :

 

 صمت و جوع و سهر و عزلت و ذکر به دوام

  نا تمامان جهان را کند این پنج تمام

 

 

 《 صمت》 یعنی سکوت، شما اگر وارد مجلسی شدید که یک عده این طرف حرف می زنند، یک عده آن طرف، یک عده غیبت می کردند، یک عده بد گویی آن دسته را می کردند و آن دسته بدگویی  این دسته را ، شما باید از آن مجلس خارج شوید. 

 

 اگر سخنان آنها غیبت هم نیست نباید خودت را وارد حرف های بیهوده آنها کنی. به درس و مطالعه بپرداز!

 

 《جوع》 یعنی گرسنگی و ضد پرخوری است.

یعنی با شکم پر نمی شود درس خواند و شب ها بیدار شد و نماز شب خواند. غذاری سبک بخورید. 

 

 《سهر》 یعنی بیدار شدن قبل از اذان صبح، طلبه باید سحر بیدار شود، طلبه ای که تا تیغ آفتاب بخوابد به درد طلبگی نمی خورد.

 

 《عزلت》 یعنی کناره گیری از مردم. البته کناره گیری از مردم بد ، نه مردم خوب!

با مردم خوب دوست باشید. در روایات هم آمده است که :

جلس الصالح خیر من الوحده

《دوست صالح و نیکوکار بهتر از تنهایی است》

 

 

موضوعات: سخن بزرگان  لینک ثابت




کودن تربیت ناپذیر

وزیری دارای پسر کودن و نفهم بود. او را نزد دانشمندی سپرد و سفارش کرد در تربیت او بکوش تا خردمند گردد.

دانشمند مدتها در تربیت او تلاش کرد، ولی او هیچ گونه رشد نکرد. دانشمند برای وزیر چنین پیام فرستاد:

پسرت هرگز عاقل نمی شود و مرا نیز دیوانه کرد.

چون بود اصل گوهری قابل

تربیت را در او اثر باشد

هیچ صیقل نکو نداند کرد

آهنی را که بدگهر باشد

سگ به دریای هفتگانه بشوی

که چو تر شد پلیدتر باشد

خر عیسی گرش به مکه برند

چو بیاید هنوز خر باشد

 

گلستان سعدی- در باب تربیت

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 

 《غربت حضرت مهدی عج》

 

به نام رب مهدی لب گشایم

 سرود غیبتش را می سرایم

 

سخن از غربت مهدی زهراست

 سخن از بی وفایی من و ماست

 

غم مهدی غمی جانکاه باشد

 از آن کمتر کسی آگاه باشد

 

کجا یوسف ، چنین زندان کشیده؟

 کجا یعقوب ، این هجران کشیده ؟

 

هزار و یکصد و هفتاد سال است

 که می داند که ، مولا در چه حال است ؟

 

فدای غربتش ، یاور ندارد

 به این غربت کسی باور ندارد

 

به غیبت سوز و اشک و آه دارد

 چو جد خویش سر در چاه دارد

 

تو گویی خار در چشمش نشسته

 دلش از غفلت شیعه شکسته

 

قسم بر صورت زهرا که نیلی ست

 به رخساری که آزرده ز سیلی ست

 

در این غم اشک آل الله جاریست

 حدیث قرن ها چشم انتظاریست

 

به مهدی عرصه عالم چو تنگ است

 چنین غفلت برای شیعه ننگ است

 

همه کردیم مهدی را فراموش

 رسد هل من معین همواره بر گوش

 

به سینه سوز هجرانش نداریم

 خبر از اشک چشمانش نداریم

 

ولی اندوه او بر ما گران است

 دعا گوی تمام شیعیان است

 

بیا هجرت کنیم اینک به سویش

 رویم العفو گویان رو به سویش

 

ز رنج غربتش یادی نمائیم

 امام خویش را یاری نمائیم

 

بیا زهرای اطهر شاد سازیم

 ز زندان یوسفش آزاد سازیم

 

 اللهم عجل لولیک الفرج

 

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت




اللهم عجل لولیک الفرج

 

♥️جمعه یعنی در سرت فکر نگارت آمده

 

♥️جمعه یعنی وقت ناب انتظارت آمده

 

♥️جمعه یعنی لحظه ای را با خیالش سر کنی

 

♥️جمعه یعنی با غم و فکر وصالش سر کنی

 

♥️جمعه یعنی نام او باشد فقط روی لبت

 

♥️جمعه یعنی عشق او باشد فرآیند تبت

 

♥️جمعه یعنی حسرتت تنها نگاه روی او

 

♥️جمعه یعنی آرزوی مجعد گیسوی او

 

♥️جمعه یعنی عطر نرگس در هوا سر میکشد

 

♥️جمعه یعنی قلب عاشق سوی او پر میکشد

 

♥️جمعه یعنی روشن از رویش بگردد این جهان

 

♥️جمعه یعنی انتظار مَهدی صاحب زمان (عج)

 

 

 

 

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت




اگر پوستی خوب و بدون لک می خواهید پس این موارد را حذف کنید!

 

ارتباطی خاص بین چیزی که میخورین و ظاهر پوستتون وجود داره. در حقیقت ، تحقیقات زیادی نشون دادن که گروهی از مواد غذایی خاص می تونن باعث پیری، پیگمنتاسیون، حساسیت، جوش و حتی آکنه بشن! پس اگه پوست زیبایی

میخواین از این مواد غذایی دوری کنین:

 

 لبنیات

باید بگیم که درست خوندین! همه میدونن که شیر برای بدن خوبه، اما حقیقت اینه که این ماده کمی هم ضرر داره. محصولات لبنی مثل شیر، پنیر، بستنی و ماست مملو از هورمونها هستن. آکنه، پیری زودرس، پیگمنتاسیون ، همه به خاطر عدم تعادل هورمون ها در بدن اتفاق میفتن، پس اضافه کردن این هورمون ها توسط لبنیات مشکل رو بدتر میکنه. اکثر متخصصان پوست میگن اگه میخواین از آلاینده های هورمونی خلاص بشین باید لبنیات رو از رژیم غذاییتون حذف کنین. اگه میترسین به اندازه کافی کلسیم دریافت نکنین، بهتره بدونین اسفناج خیلی بیشتر از شیر حاوی کلسیمه.

 

 شکر

این کریستال های بی گناه و زیبا میتونن درخشش پوستتون رو گرفته و اون رو بی رنگ کنن. شکر به خاطر واکنشی به نام گلیکاسیون شناخته شده است. گلیکاسیون باعث میشه پروتئین مهمی که مسئول جوان و قوی نگه داشتن پوسته غیرفعال شده و در نتیجه چین و چروک ایجاد بشه. پزشکان و هنرمندان هالیوودی میگن میتونین شکر رو از رژیم غذاییتون حذف کنین تا در مدت زمان کوتاهی جوانی و زیبایی به پوستتون برگرده. کسانی که فکر میکنن با جایگزین کردن محصولات بدون قند میتونن این مشکل رو حل کنن، اشتباه کردن. این محصولات مشکلات جدیدی با خودشون میارن و هیچ تغییری در واکنش انسولین ایجاد نمیکنن. برای جوانی و زیبایی پوست تا جایی که میتونین مصرف شکر رو محدود کنین.

 

 مواد مصنوعی

حقیقت اینه که اطلاعات زیادی نداریم که ثابت کنیم مواد مصنوعی مثل رنگ ها، شیرین کننده ها، طعم دهنده ها، نیترات و مواد شیمیایی دیگه صراحتا باعث آسیب به شما میشن. اما میدونیم که اونا میتونن باعث آسیب اکسیداتیو به سلول های شما بشن؛ این مواد میزبان تعداد بیماری های داخلی شده و مشکلات پوست رو بیشتر میکنن. مصرف بیش از حد مواد غذای فرآوری شده که با مواد افزودنی تست نشده تهیه شدن، میتونه به بدن با روشی خاص صدمه بزنه. درسته که یه همبرگر شما رو نمیکشه، اما بهتره سعی کنین رژیم غذاییتون رو ساده نگه داشته و ۸۰ درصد مواقع از مواد طبیعی استفاده کنین.

 

 مواد غذایی سفید

آرد، آرد ذرت، و برنج سفید به طور قابل توجهی به پوستتون آسیب میزنن. آرد سفید و آرد ذرت توی هر چیزی از پاستا گرفته تا نان و اسنک ها موجوده و باعث اختلال در تنظیم انسولین میشن. این مواد غذایی ارزش غذایی خاصی نداشته و فقط به خاطر طعمشون مورد استفاده قرار میگیرن.

همچنین این مواد باعث میشن که میزان انسولین در بدن به اوج رسیده و هورمون استرس (کورتیزول) هم افزایش پیدا کنه. یادتونه وقتی نوجون بودین صورتتون پر از جوش بود؟ دلیلش این بوده که در اون دوره سطح کورتیزول خیلی بالاست. برای اینکه روند افزایشی این هورمون ها رو کنترل کنین از مصرف غذاهایی که شاخص قند خون و انسولین رو بیش از حد افزایش میدن خودداری کنین.

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




یا بَقِیَّةَ اللَّهِ «عج»

 

 ای چراغ همه ادوار کجایی آقا

 ای دوای دل بیمار کجایی آقا

 

 سالهای متمادی همه در حسرت تو

 راز و سر همه اسرار کجایی آقا

 

 روزها گم شده در پشت سر غیبت تو

 روشنایی شب تار کجایی آقا

 

 پدر منتظران، چشم به راهان توایم

 پسر حیدر کرار کجایی آقا

 

 خبری از خبر  آمدنت  بهتر نیست

 ای تو صدر همه اخبار کجایی آقا

 

 چقدر چشم به راهت شده ها منتظرند

 حضرت لشکر انصار کجایی آقا!!!؟

 

موضوعات: شعر و دلنامه  لینک ثابت




خانه پدري کجاست؟

 

جايي ست که هميشه منتظرت هستند

و چشم براه آمدنت مي مانند…

جايي ست که بي هيچ

قيد و شرطي دوستت دارند…..

جايي ست که چه زود بروي چه دير، هميشه از ديدنت خوشحال ميشوند….

جايي ست که هيچ وقت بزرگ نميشوي هميشه بچه مي ماني……

جايي که سفره اش هميشه براي تو تکه ناني دارد …..

وچاي صبحانه اش،برايت مزه اي ديگر ميدهد……

امن ترين و آرام بخش ترين مکان

حتي اگر پدر و مادرت خيلي پير باشند!!…

حتي اگر نباشند!!!…

 

موضوعات: خانواده  لینک ثابت




 

 امام صادق علیه السلام فرمود: پیامبر(ص) (طبق معمول) برای ادای نماز صبح با جماعت، وارد مسجد شد، پس از نماز به پشت سر نگاه کرد و دید عده ای از مسلمین برای نماز نیامده اند، نام آنها را به زبان آورد و فرمود:

آیا این افراد درنماز شرکت نمودند ؟!

حاضران عرض کردند: نه.

 پیامبر فرمود: آگاه باشید، بر افراد منافق، نمازی سخت تر از نماز عشاء و نماز صبح نیست.

ولو علموا ای فضل لاتوهما ولو حبواً :

اگر آنها پاداش بسیار نماز صبح و عشا را با جماعت، در می یافتند، گرچه چهار دست و پا (مانند راه رفتن کودکان شیر خوار) باشد، خود را به جماعت می رساندند.وسائل الشیعه ج 5، ص 378

موضوعات: روایات  لینک ثابت




 

 #نماز_روزی_را_زیاد_میکند

 

 یکی از کسبه بازار مشهد نقل می کرد:

ما دو نفر بودیم که وضع مالی مان خیلی ضعیف بود، یک روز تصمیم گرفتیم برای مشکل خود برویم خدمت شیخ حسنعلی اصفهانی. رفتیم منزل ایشان. عده زیادی در انتظار نوبت بودند. ما هم منتظر ماندیم تا نوبتمان برسد. اما ناگهان شیخ از میان جمعیت، ما را پیش خود خواند. به من گفت: تو باید کاری را انجام دهی که آن را ترک کرده ای. بعد به دوستم گفت: تو هم کاری را که انجام می دهی، ترک کن. بروید و به وظایف خود عمل کنید تا وضع شما بهتر شود!

اعتراف می کنم که من نماز نمی خواندم و دوستم هم شرابخوار بود. به توصیه شیخ، گناهان خود را ترک و به وظایف دینی خود عمل کردیم. از آن پس من هرگز نمازم ترک نشد و با توجه خاص آن را می خواندم. این بود که بعد از آن، وضع مالی ام بهتر شد.نشان از بی نشانها / ص 57

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




درسخن_بزرگان

 

حکایتی زیبا و پند آموز از حضرت سعدی

 

بازرگاني را ديدم صد و پنجاه شتر بار داشت و چهل بنده و خدمتكار. شبي در جزيره كيش مرا به حجره خويش درآورد و همه شب نياراميد از سخنهاي پريشان گفتن، كه فلان انبارم به تركستان است و فلان بضاعت به هندوستان و اين كاغذ قباله فلان زمين است و فلان چيز را، فلان ضمين. گاه گفتي كه خاطر اسكندريه دارم كه هوايش خوش است و گاه گفتي نه كه درياي مغرب مشوش است. سعديا سفر ديگردر پيش است، اگر آن كرده شود؛ بقيت عمر خود به گوشه اي بنشينم و ترك تجارت كنم. گفتم: آن كدام سفر است. گفت: گوگرد پارسي خواهم بردن به چين كه شنيده ام قيمتي عظيم دارد و از آنجاكاسه چيني به روم آرم و ديباي رومي به هندو پولاد هندي به حلب و آبگينه حلبي به يمن و برد يماني به پارس و از آن پس ترك تجارت كنم و به دكاني بنشينم، انصاف از اين ماليخوليا فرو خواند كه بيش طاقت گفتنش نماند. گفت: اي سعدي تو نيز سخني بگوي از آنها كه ديده اي و شنيده اي. گفتم:آن شنيدستي كه در اقصاي غوربارسالاري درافتاد از ستور،گفت:

 

 

چشم تنگ دنيادوست رايا قناعت

 

 پر كند يا خاك گور

 

 #گلستان_سعدی

 

موضوعات: سخن بزرگان  لینک ثابت




 #آیا_می_دانستید 

 

در دوره سلطنت مظفرالدین شاه قیمت ماست در تهران گران شد، مختارالسلطنه رییس نظمیه تهران دستور داد تا تمام لبنی فروش ها ماست را ارزان کنند.

 

در یکی از روزها مختارالسلطنه در لباس مبدل به بازار سرکشی می کرد، از یکی از کسبه قیمت ماست را پرسید.

 

فروشنده نگون بخت که او را نشناخت گفت :ما دو جور ماست داریم یکی ماست معمولی و یکی ماست مختارالسلطنه شما کدام را می خواهید؟؟!!

 

مختارالسلطنه شگفت زده پرسید: فرق این دو در چیست!

 

فروشنده :گفت ماست معمولی از شیر است و به هر قیمتی که دلم بخواهد می فروشم اما ماست مختارالسلطنه یک سوم ماست است و بقیه آب که بهایی که مختارالسلطنه دستور داده می فروشم.

 

مختارالسلطنه با شنیدن این حرف دستور داد مامورین فروشنده را در جلوی دکانش از درخت آویزان کنند و ماست ها مختارالسلطنه را در تنبانش بریزند و بند آن را محکم کرده تا همه آب ها خارج شود و تنها ماست باقی بماند.

 

بقیه فروشندگان با دیدن و شنیدن این داستان از ترس مختارالسلطنه ماست های مختارالسلطنه خودشان کیسه کردند.

 

از آن روز به بعد لفظ “ماست ها رو کسیه کردند ” بین مردم رواج پیدا کردو معنی آن این بود که افراد حساب کار خودشان را متوجه می شوند و از ترس مجازات حواس خود را جمع می کنند.

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت




 

 میزان صلوات در قیامت

 

حضرت محمد (ع) فرمود :روز قیامت، من پیش میزان اعمال هستم ، یعنی هر کس کفه سیئاتش(گناهاش) سنگین تر از کفه حسناتش(ثواب هایش) باشد، من صلوات هایی را که برایم فرستاده می آورم و در کفه حسناتش می گذارم تا آنکه کفه حسناتش سنگین تر گردد.

 

  ثواب الائمه ، باب ثواب الصلاه النبی؛ وسائل الشیعه، ج ۷ ، ص ۱۹۵

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




تقدیم به آستان مظهرالعجائب، مولا علی ابن ابی طالب (ع)

 

«رَبّنا آتِنا» نگاهش را، که هوايم دوباره باراني است

«السلام عليک»، يا دريا ! دل من، بي‌قرار و طوفاني است

 

«اِنّ في خلقِ» تو خدا هم مست، روحْ حيران، فرشته‌ها هم مست

«اِنّ في خلقِ» تو زمين مبهوت، آسمان غرقِ بحر حیراني است

 

«لا الهَ»م ! کجاي «الا»يي؟ روحِ دريا ! کجاي دريايي؟

مثل آبي به چشم ماهي‌ها، اي «هوالظاهر»ي که پيدا نيست!

 

ای «هو الاول»ی که لبخندت، عاشقان را کشيده در بندت

ای «هو الآخر»ی که نام تو، اولین پرسش از مسلمانی است

 

«و اذا الشّمسْ» پيش تو تاريک، «واذا البحرْ» از تو در جوشش

واذا القلبِ من که مي‌پرسد: به کدامين گناه قرباني است؟

 

از خُمِ «اِنّما ولي» مستم، در هواي «هوالعلي» مستم

از «شراباً طَهورِ» چشمانت، شب ميخانه‌ام چراغاني است

 

«اشهد انَّ» هر چه دارم، تو، «وقِنا مِن عذابِ نارَ»م، تو

آه! «يا ايها العزيزَ»م، آه! توشه‌ام اين غزل که ‌مي‌خواني است

 

«لَيتَ شِعري» که شعر من، آيا مي‌رسد تا نگاه تو؟ دريا !

مددی کن «ابوتراب» ! دلم، باز در بند خاک زنداني است

 

موضوعات: ادبیات شعری اهل بیت(ع)  لینک ثابت




#امام_صادق_فرمود در زمان حضرت موسی (ع) پادشاه ستمگری بود تقاضای مرد مؤمنی را بوساطت شخص صالحی بر آورد. اتفاقاً در یک روز هم پادشاه و هم آنمرد صالح از دنیا رفتند. مردم سه روز بازارها را بسته جنازه شاه را با تجلیل و احترام بلند کردند مراسم تعزیه او را بر پا نمودند جنازه آن مرد صالح در همین سه روز میان خانه اش ماند تا اینکه حضرت موسی اطلاع یافت، عرض کرد خدایا آنمرد دشمن تو بود و این شخص دوست تو، جنازه دوستت سه روز در خانه ماند تا حیوانات صورت او را از بین بردند.

خطاب رسید موسی آن مرد از این ستمگر درخواستی کرد و او برآورد پاداش آن ستمکار را بواسطه برآوردن حاجت مؤمن دادم جزای این مؤمن را نیز برای تقاضای درخواست نمودن از ستمکار باین طریق دادم که حیوانات را بر او مسلط کردم.

 

داستانها و پندها جلد 4

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت


...


☀️امام رضا علیه السلام☀️

 

 به‌ راستى‌ كسى‌ كه‌ در پى‌ افزايش‌ رزق‌ و روزى‌ است‌ تا با آن‌ خانواده‌ خود را اداره‌ كند، پاداشش‌ از مجاهد در راه‌ خدا بيشتر است‌.

 

 بحار الانوار، ج‌ 78، ص‌ 339

 

 

موضوعات: مختلف  لینک ثابت




 

ته پیازو رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشم و چارم جاری بود. در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهیتابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه ، برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در رو زدند.

 

پدرم بود. بازم نون تازه آورده بود. نه من و نه شوهرم حس و حال صف نونوایی نداشتیم.

 

بابام می گفت:

نون خوب خیلی مهمه ! من که بازنشسته ام، کاری ندارم ، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم میگیرم. در می زد و نون رو همون دم در می داد و می رفت. هیچ وقت هم بالا نمی اومد. هیچ وقت.

 

 

دستم چرب بود، شوهرم در را باز کرد و دوید توی راه پله.

پدرم را خیلی دوست داشت. کلا پدرم از اون جور آدمهاست که بیشتر آدمها دوستش دارند ، این البته زیاد شامل مادرم نمی شود .

 

صدای شوهرم از توی راه پله می اومد که به اصرار تعارف می کرد و پدر و مادرم را برای شام دعوت می کرد بالا.

 

برای یک لحظه خشکم زد.

 

ما خانواده ی سرد و نچسبی هستیم. همدیگه رو نمی بوسیم، بغل نمی کنیم، قربون صدقه هم نمیریم و از همه مهم تر سرزده و بدون دعوت جایی نمیریم.

 

اما خانواده ی شوهرم اینجوری نبودن، در می زدند ومیامدند تو،روزی هفده بار با هم تلفنی حرف می زدند؛ قربون صدقه هم می رفتند و قبیله ای بودند.

 

برای همین هم شوهرم نمی فهمید که کاری که داشت می کرد مغایر اصول تربیتی من بود و هی اصرار می کرد، اصرار می کرد.

آخر سر در باز شد و پدر مادرم وارد شدند.

من اصلا خوشحال نشدم. خونه نا مرتب بود؛ خسته بودم.تازه از سر کار برگشته بودم، توی یخچال میوه نداشتیم…

چیزهایی که الان وقتی فکرش را می کنم خنده دار به نظر میاد اما اون روز لعنتی خیلی مهم به نظر می رسید!

 

شوهرم توی آشپزخونه اومد تا برای مهمان ها چای بریزد و اخم های درهم رفته ی من رو دید.

پرسیدم:

برای چی این قدر اصرار کردی؟

 

گفت:

خوب دیدم کتلت داریم گفتم با هم بخوریم.

 

گفتم:

ولی من این کتلت ها رو برای فردا هم درست می کردم.

 

گفت:

حالا مگه چی شده؟

 

گفتم:

چیزی نیست ؟؟؟ !!!

در یخچال رو باز کردم و چند تا گوجه فرنگی رو با عصبانیت بیرون آوردم و زیر آب گرفتم.

 

پدرم سرش رو توی آشپزخونه کرد و گفت:

دختر جون، ببخشید که مزاحمت شدیم. میخوای نونها رو برات ببرم؟

 

تازه یادم افتاد که حتی بهشون سلام هم نکرده بودم !

 

پدر و مادرم تمام شب عین دو تا جوجه کوچولو روی مبل کز کرده بودند.

 

وقتی شام آماده شد،

پدرم یک کتلت بیشتر بر نداشت.

 

مادرم به بهانه ی گیاه خواری چند قاشق سالاد کنار بشقابش ریخت و بازی بازی کرد.

خورده و نخورده خداحافظی کردند و رفتند و این داستان فراموش شد و پانزده سال گذشت.

 

پدر و مادرم هردو فوت کردند.

 

 

چند روز پیش برای خودم کتلت درست می کردم که فکرش مثل برق ازسرم گذشت:

نکنه وقتی با شوهرم حرف می زدم پدرم صحبت های ما را شنیده بود؟

نکنه برای همین شام نخورد؟

از تصورش مهره های پشتم تیر می کشد و دردی مثل دشنه در دلم می نشیند.

راستی چرا هیچ وقت برای اون نون سنگک ها ازش تشکر نکردم؟

 

آخرین کتلت رو از روی ماهیتابه بر می دارم. یک قطره روغن می چکد توی ظرف و جلز محزونی می کند.

 

واقعا چهار تا کتلت چه اهمیتی داشت؟!

حقیقت مثل یک تکه آجر توی صورتم می خورد:

 

“من آدم زمختی هستم”

 

زمختی یعنی:

ندانستن قدر لحظه ها،

یعنی نفهمیدن اهمیت چیزها،

یعنی توجه به جزییات احمقانه و ندیدن مهم ترین ها.

 

حالا دیگه چه اهمیتی داشت وسط آشپزخانه ی خالی، چنگال به دست کنار ماهیتابه ای که بوی کتلت می داد، آه بکشم؟

 

آخ. لعنتی، چقدر دلم تنگ شده براشون؛

فقط… فقط اگر الان پدر و مادرم از در تو می آمدند، دیگه چه اهمیتی داشت خونه تمیز بود یا نه…

میوه داشتیم یا نه…

همه چیز کافی بود:

من بودم و بوی عطر روسری مادرم، دست پدرم و نون سنگک .

 

پدرم راست می گفت که:

نون خوب خیلی مهمه.

 

 

من این روزها هر قدر بخوام می تونم کتلت درست کنم،

اما کسی زنگ این در را نخواهد زد،

کسی که توی دستهاش نون سنگک گرم و تازه و بی منتی بود که بوی مهربونی می داد.

اما دیگه چه اهمیتی دارد؟

چیزهایی هست که وقتی از دستش دادی اهمیتشو می فهمی…!

 

موضوعات: داستان آموزنده  لینک ثابت
 
   
 
مداحی های محرم