✿مدرسه علمیه جوادالائمه آبدانان استان ایلام✿
 
 

✿جــــوادالائــــــمه آبــــــــدانـــــان✿


حدیث موضوعی





اوقات شرعی


روزشمار فاطمیه


جستجو


آخرین نظرات
  • مازیار در ​در مسجد و در کعبه به دنبال چه هستی؟
  • یا کاشف الکروب  در برگزاری مراسم اربعین همراه با برگزاری نماز ونهار در مدرسه جوادلائمه"ع"خواهران
  • کامبیز در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • یا کاشف الکروب  در با پدر ومادر چگونه رفتار کنیم
  • یا کاشف الکروب  در نحوه شهادت شهید خرازی
  • یا کاشف الکروب  در عید غدیر از دیدگاه شیعیان
  • فرمانده در خیلی نگو من گناهکارم
  • شاهمرادی  در حدیث روز
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • گل نرگس  در جلب محبت ومعیت خدا باعدالت
  • فاطمه در ‌طریقه ختم دعــای مشــلول
  • سياحي‌  در حدیث
  •  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • عابدی  در حدیث
  • ام المومنین  در توصیه های استاد دولابی برای زندگی..
  • عابدی  در حدیث
  • مژگان در پدرم! کله ی صبح است! برو! داد نزن!
  • گل نرگس  در حدیث روز
  • زكي زاده  در در تقوا وپرهیز از گناه..



آمار
  • امروز: 128
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 4468
  • 1 ماه قبل: 27812
  • کل بازدیدها: 869011

 




گفتم:دعا چیست؟

گفتند:طلب نیاز از بی نیاز..

گفتم:التماس دعا چیست؟

گفتند:خوبان را در درگاه خدا

واسطه قراردادن

پس باافتخارمی گویم:

ای خوبان،ای بهترین ها

ازهمه شماالتماس دعا داریم

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





پدري فرزند خود را خواند

دفتر مشق او را كه بسيار تميز و مرتب بود نگاه كرد و گفت:

فرزندم چرا در اين دفتر كلمات زشت و ناپسند ننوشتي و آن را كثيف نكردي؟

پسر با تعجب پاسخ داد:

چون معلم هر روز آن را نگاه مي كند و نمره مي دهد.

پدر گفت: دفتر زندگي خود را نيز پاك نگاه دار، چون معلم هستي

هر لحظه آن را مي نگرد و به تو نمره مي دهد.

ألَم يَعلَم بأنَّ اللهَ يَري

 

« آيا انسان نمي داند كه خدا او را مي بيند

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





ﺩﺭ ﯾﮏ ﺩﻫﮑﺪﻩ ﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﻣﻌﻠﻢ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﻥ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺗﺼﻮﯾﺮﯼ ﺍﺯ ﭼﯿﺰﯾﮑﻪ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺵ ﺍﺳﺖ ﺭﺍ ﺑﮑﺸﻨﺪ .
ﺍﻭﺑﺎﺧﻮﺩ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﻓﻘﯿﺮ ﺣﺘﻤﺎ
ﺗﺼﻮﯾﺮ ﺑﻮﻗﻠﻤﻮﻥ ﻭ ﻣﯿﺰ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻏﺬﺍ ﺭﺍ ﻣﯿﮑﺸﻨﺪ .

ﻭﻟﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﻭ
ﮐﻮﺩﮐﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﺤﻮﯾﻞ ﺩﺍﺩ , ﻣﻌﻠﻢ ﺷﻮﮐﻪ ﺷﺪ . ﺍﻭ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﺭﺍ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻦ
ﺩﺳﺖ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﻮﺩ؟ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻤﺎ ﻏﺬﺍ
ﻣﯿﺮﺳﺎﻧﺪ .

ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ ﮐﺸﺎﻭﺭﺯﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﮔﻨﺪﻡ ﻣﯿﮑﺎﺭﺩ . ﻣﻌﻠﻢ ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮ ﺁﻥ
ﮐﻮﺩﮎ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ؟ﮐﻮﺩﮎ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪ گفت:خانم این دست شماست.

ﻣﻌﻠﻢ ﺑﯿﺎﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﮐﻮﺩﮎ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ
ﻣﺨﺘﻠﻒ ﭘﯿﺶ ﺍﻭ ﻣﯿﺎﻣﺪ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﺩﺳﺖ ﻧﻮﺍﺯﺷﯽ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺍﻭ ﺑﮑﺸﺪ ..

ویکتور هوگو میگوید: ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮﯾﻦ ﻣﺤﺒﺘﻬﺎ ﺍﺯ ﺿﻌﯿﻔﺘﺮﯾﻦ ﺣﺎﻓﻈﻪ ﻫﺎ
ﭘﺎﮎ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ . .
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺫﺭﻩ ﻛﺎﻫﯿﺴﺖ ، ﻛﻪ ﻛﻮﻫﺶ ﻛﺮﺩﯾﻢ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﺎﻡ ﻧﮑﻮﯾﯽ ﺳﺖ ﻛﻪ ﺧﺎﺭﺵ ﻛﺮﺩﯾﻢ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺠﺰ ﻧﻢ ﻧﻢ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﻬﺎﺭ ،
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺠﺰ ﺩﯾﺪﻥ ﯾﺎﺭ ،
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺠﺰ ﻋﺸﻖ ،
ﺑﺠﺰ ﺣﺮﻑ ﻣﺤﺒﺖ ﺑﻪ ﻛﺴﯽ?

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





گاهی باید زمین بخوری
تا ببینی………
کیا پشتتن……
کیا باعث رشدتن……..
کیا میرن……….
کیا همه جوره میمونن!!!!
گاهی لازمه جوری زمین بخوری ک زخمی بشی…….
زخماتو باز بزاری تا ببینی…….
کیا نمک می پاشن………
کیا مرهم می زارن……….
کیا با تو هم دردن………
کیا هم خود دردن………….
هیچ وقت تا زخمی نشی نمی تونی بفهمی کی چه رفتاری می کنه!!!!!

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...






روزی گروهی از غاری تاریک عبور می کردند. هیچ چیز معلوم نبود کمی جلوتر زیر پاهایشان سنگهای مختلفی احساس می کردند. در این لحظه بزرگشان گفت «اینها سنگ حسرت هستند».هر که بر دارد حسرت می خورد و هر کس برندارد باز حسرت خواهد خورد.برخی با خود گفتند:چه کاری است؟ برداریم و بر نداریم هر دو یک نتیجه می ده پس چرا بار خود را سنگین کنیم؟ برخی هم گفتند:ضرر که ندارد مقداری برای سوغات بر می داریم.وقتی از غار بیرون آمدند فهمیدند که غار پر بوده از سنگ های قیمتی…
آنها که برنداشته بودند سراسر حسرت شدند بقیه هم حسرت خوردند که چرا بیشتر برنداشته اند.
بله عزيزان ماه مبارک رمضان، مثل راه رفتن در چنین غاری است اگر بهره نگیرید حسرت می خورید….

 

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





اگر عقل امروزم را داشتم کارهای دیروزم را نمی کردم
ولی اگر کارهای دیروزم را نمی کردم عقل و تجربه امروزم را نداشتم !!!
رنجهایم را داخل کیسه ریختم و دم در گذاشتم
اما فرشتگان برایم باز فرستادند
معطر به عطر بهشتی. . .
تا هرگز یادم نرود روزی همین رنجها بود که راه نجات را به من آموخت
همین رنجها بود که راه درست زیستن را به من هدیه داد
رنجهایم را بوسه میزنم
و در صندوق گنجهایم میگذارم
گذر زمان جواهرشان میکند
از آنچه بر سرتان گذشته نهراسید
حتی فرار نکنید
بلکه دوستش بدارید
همان گذشته بود که امروز شما را ساخته
امروز را دریابید تا فردایی خوش بسازید
پس شاد زندگی کنید … ان شاءالله

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





*هر الف جایی و هرنقطه مکانی دارد…*

*هرگزازیتیمی* چگونگی مرگ پدرش را نپرس..!
*هرگز از پدرومادری*
سبب مرگ فرزندش رانپرس..!

*هرگزاز مردی که بیکاراست درجمع مردان نپرس:*
..چرا کار نمیکنی؟!!

*هرگز ازفقیری نپرس که ..*
پول میخواهی؟؟!!
*بلکه بدون اینکه او طلب کند به او پول بده وکمک کن که این در حفظ کرامت وعزت نفس او کمک میکند ،.*
. چون گهگاهی با تو روبرو خواهدشد..!

*هرگز از میهمانت نپرس:*
چی میل داری؟..آب وغذاچیزی میخوری.؟!.
*بدون سوال ازاو پذیرایی کن..*
*چون اگرپرسیدی اورا محروم میکنی. !*

*هرگز..هرگز.. برای خنداندن دیگران از دوست خودت استهزاء ومسخره نکن..!*
درهرحالی که باشد..
چون این درعالم دوستی خیلی دردآوراست.!

_همیشه خودت را جای طرف مقابل بگذار تا احساس اورا زندگی کنی..!_
*بیماری قسمت وسرنوشت است،*
و علاج تصمیم واراده خودت..

*ازدواج قسمت وسرنوشت است،*
وطلاق اراده وتصمیم خودت..
*و بودن اشخاصی در زندگی ات قسمت وسرنوشت*،و نگهداری آنها اراده وتصمیم خودت..!
تواگر مالک قسمت وسرنوشت نیستی،*

اما
صاحب تصمیم واراده هستی".

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





ﮔﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻣُﺮﺩﻥ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﻭ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﭼﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ میُفته…!

ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻮﭼﯿﮏ ﺑﻮﺩﻡ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﺟﺎﻟﺒﯽ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻣُﺮﺩﻥ ﺑﺮﺍﻡ
ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩ؛
ﻣﺎﺩﺭﺑﺰﺭﮒ ﻣﯿﮕﻔﺖ:
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻮﻋﺪﺵ ﻓﺮﺍ ﻣﯿﺮﺳﻪ،
ﺣﻀﺮﺕ ﻋﺰﺭﺍﯾﯿﻞ ﻣﯿﺎﺩ ﺗﺎ ﺟﻮﻥ ﺁﺩﻡ ﺭﻭ ﺑﮕﯿﺮﻩ،
ﻭﻟﯽ ﺁﺩﻣﯿﺰﺍﺩ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ!!
ﺍﺯ ﺁﺩﻣﯿﺰﺍﺩ ﻣﯿﭙﺮﺳﻦ ﭼﺮﺍ ﺟﻮﻧﺖ ﺭﻭ ﻧﻤﯿﺪﯼ؟
ﻣﯿﮕﻪ ﺯﻥ ﻭ ﺑﭽﻪﺍﻡ ﺭﻭ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﮐﻨﻢ ﻭ ﭼﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﺍﻭﻧﻬﺎ ﺭﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺰﺍﺭﻡ…
ﺑﻌﺪ ﺟﻠﻮﯼ ﭼﺸﻤﺶ ﺻﺤﻨﻪﺍﯼ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﯾﺶ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﺩ ﮐﻪ ﺟﻮﻥ ﺯﻥ ﻭ ﺑﭽﻪﺵ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﺴﺘﮕﺎﻥ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺶ ﺭﻭ ﻣﯿﮕﯿﺮﻧﺪ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯿﻤﯿﺮﻧﺪ…!
ﻣﯿﮕﻪ ﻣﺎﻝ ﻭ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻭ ﺧﻮﻧﻪﺍﻡ ﺭﻭ ﭼﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﻭﻝ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺑﺮﻡ؟
ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﺧﯿﺎﻝ؛
ﺟﻠﻮﯼ ﭼﺸﻤﺶ ﺧﻮﻧﻪ ﻭ ﮐﺎﺷﻮﻧﻪﺵ ﺁﺗﯿﺶ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ﻭ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﯿﺮﻩ ﻭ ﺧﻼﺻﻪ ﻫﺮﭼﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻩ، ﺍﺯ ﺑﯿﻦ ﻣﯿﺮﻩ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ میُفته،
ﺁﺩﻣﯿﺰﺍﺩ ﻗﺒﻮﻝ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﮐﻪ ﺟﻮﻧﺶ ﺭﻭ ﺗﺴﻠﯿﻢ ﮐﻨﻪ…

ﮔﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭﺑﺰﺭﮒ میُفتم ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺗﻠﺨﯽ ﻣﯿﺰﻧﻢ…
ﻭ ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﺑﻪ ﻧﻈﺮﻡ ﻣﯿﺎﺩ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻪ؛

ﺧﻮﺷﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻋﺰﺕ ﺯ ﮔﯿﺘﯽ، ﺑﺴﺎﻁ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﺮﭼﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﺭﻓﺘﻨﺪ
ﺯ ﮐﺎﻻﻫﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺁﺷﻔﺘﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ، ﻣﺤﺒﺖ ﺭﺍ ﭘﺴﻨﺪﯾﺪﻧﺪ ﻭ ﺭﻓﺘﻨﺪ
ﺧﻮﺷﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﯿﺰﺍﻥ ﻭﺟﺪﺍﻥ، ﺣﺴﺎﺏ ﺧﻮﯾﺶ ﺳﻨﺠﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﺭﻓﺘﻨﺪ
ﻧﮕﺮﺩﯾﺪﻧﺪ ﻫﺮﮔﺰ ﮔﺮﺩ ﺑﺎﻃﻞ، ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺭﺍ ﭘﺴﻨﺪﯾﺪﻧﺪ ﻭ ﺭﻓﺘﻨﺪ
ﺧﻮﺷﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﻋﺮﺻﻪ ﺧﺎﮎ، ﭼﻮ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪﯼ ﺩﺭﺧﺸﯿﺪﻧﺪ ﻭ
ﺭﻓﺘﻨﺪ
ﺧﻮﺷﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﺯ ﭘﯿﻤﺎﻧﻪ ﺩﻭﺳﺖ، ﺷﺮﺍﺏ ﻋﺸﻖ ﻧﻮﺷﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﺭﻓﺘﻨﺪ
ﺧﻮﺷﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﺧﻼﺹ ﻭ ﺍﯾﻤﺎﻥ، ﺣﺮﯾﻢ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﻮﺳﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﺭﻓﺘﻨﺪ
ﺧﻮﺷﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﻋﺪﺍﻟﺖ، ﺑﻪ ﺧﻮﻥ ﺧﻮﯾﺶ ﻏﻠﺘﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﺭﻓﺘﻨﺪ
ﺧﻮﺷﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﺑﺬﺭ ﺁﺩﻣﯿﺖ، ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻭﯾﺮﺍﻧﻪ ﭘﺎﺷﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﺭﻓﺘﻨﺪ
ﺧﻮﺷﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﭘﺎ ﺩﺭ ﻭﺍﺩﯼ ﻋﺸﻖ، ﻧﻬﺎﺩﻧﺪ ﻭ ﻧﻠﻐﺰﯾﺪﻧﺪ ﻭ ﺭﻓﺘﻨﺪ
ﺧﻮﺷﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺭﺍ، ﮐﺸﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﻧﺮﻧﺠﯿﺪﻧﺪ ﻭ ﺭﻓﺘﻨﺪ..

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





 

گاهی باید فرو ریخته شوی برای ” بنای جدید”
.
.
بعضی ها آنقدر فقیر هستند که تنها چیزی که دارند پول است
.
.
همیشه خودت باش… دیگران به اندازه کافی هستند…
.
.
روی بالشی که از مرگ پرنده ها پر است نمی توان خواب پرواز دید…
.
.
انسانهای خوب همانند گلهای قالیند، نه انتظار باران را دارند و نه دلهره ی چیده شدن، دائمی اند!
.
.
بعضی آدما نقش صفر رو بازی میکنن تو زندگی، اگه ضرب بشن تو زندگیت همه چیزت رو از بین میبرن!
.
.
ﭘﻮﻝ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﻠﻨﺪﺗﺮ ﺍﺯ ﻗﺪ ﻣﺎﺳﺖ…
ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﭘﺎﯾﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﯾﻢ…
.
.
طلا باش تا اگه روزگار آبت کرد…روز به روز طرح های زیباتری از تو ساخته شود…
سنگ نباش…تا اگر زمانه خردت کرد، تیپا خورده هر بی سر و پایی بشوی!
.
.
ای کاش یاد بگیریم واسه خالی کردن خودمون….کسی رو لبریز نکنیم…
.
.
داشتن مغز دلیل بر انسان بودن نیست، پسته و بادام هم مغز دارند…
برای انسان بودن باید شعور داشت…
.
.
وقتی که نیاز بشر را وادار میکند تا از یتیم خانه دزدى کند، باید
باور کرد “دزد” اشتباه چاپی کلمه “درد” است

موضوعات: حرفهای قشنگ  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





 

روزی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شیطان را دید که خیلی ضعیف و لاغر شده است. حضرت از او پرسید: چرا به این روز افتادی؟

شیطان گفت: ای رسول خدا! از دست امت تو رنج می برم و در زحمت بسیار هستم.
پیامبر فرمود: مگر امت من با تو چه کرده اند!

شیطان گفت: ای رسول خدا! امت شما شش خصلت دارند که من طاقت دیدن و تحمل این خصائص را ندارم.

اول: هر وقت به هم می رسند سلام می کنند.
دوم: با هم مصافحه می کنند.
سوم: هر کاری را که می خواهند انجام دهند، ان شاءالله می گویند.
چهارم: از گناه استغفار می کنند.
پنجم: تا نام شما را می شنوند صلوات می فرستند.
ششم: ابتدای هر کاری بسم الله الرحمن الرحیم گویند.

فضایل و آثار صلوات، ص 3

موضوعات: فرهنگی- اجتماعی - مذهبی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





همه مداد‌رنگی‌ها مشغول بودند، به جز مداد سفید. هیچکسی به او کاری نمی‌داد. همه می‌گفتند: تو به هیچ دردی نمی‌خوری.

یک شب که مداد‌رنگی‌ها توی سیاهی کاغذ گم شده بودند، مداد سفید تا صبح کار کرد.

ماه کشید، مهتاب کشید و آنقدر ستاره کشید که کوچک و کوچکتر شد.
صبح توی جعبۀ مداد‌رنگی،‌ دیگر مداد سفیدی نبود. جای خالی او با هیچ رنگی پر نشد.

هیاهوها گاهی گیج می‌کند آدم را، آنقدر که فکر می‌کنی شاید واقعا خبری در این شلوغی‌ها هست.

گاهی هم شاید خودت را انداخته باشی وسط شلوغی‌ها و دیده باشی واقعا خوب نیست.

گاهی هم شاید به جایگاه کسی در همان هیاهوها و رنگ‌ها حسرت خورده باشی. در آن وقت‌ها تو همان مداد سفیدی.

در این دنیا به جای آنکه جای دیگران را بگیری، بگرد و جای خودت را پیدا کن

 

موضوعات: فرهنگی- اجتماعی - مذهبی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





 

روزی سقراط مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثر بود. علت ناراحتی اش را پرسید . شخص پاسخ داد: در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم. سلام کردم. جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت. و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم.

سقراط گفت : چرا رنجیدی؟ مرد با تعجب گفت: خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است .

سقراط پرسید : اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد به خود می پیچد, آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی ؟

مرد گفت : مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم. آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود .

سقراط پرسید: به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟ مرد جواب داد: احساس دلسوزی و شفقت. و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم.

سقراط گفت : همه این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی .

آیا انسان تنها جسمش بیمار می شود؟ و آیا کسی که رفتارش نا درست است، روانش بیمار نیست ؟

اگر کسی فکر و روانش سالم باشد هرگز رفتار بدی از او دیده نمی شود. بیماری فکری و روان نامش غفلت است. و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد. و به او طبیب روح و داروی جان رساند. پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده.

” بدان که هر وقت کسی بدی می کند در آن لحظه بیمار است .

موضوعات: فرهنگی- اجتماعی - مذهبی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





اگر به جاى محبتی که به کسی کردی
از او بی‌مهری دیدی،مأیوس نشو!

چون برگشت آن محبت را
از شخص دیگری در زمان دیگری
در رابطه با موضوع دیگری

خواهی گرفت “شک نکن”

تو فقط خوب باش و خوب بمان…

موضوعات: مناجات نامه  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





ﻭﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻣﺎ،
” ﺩﻝ ” ﺭﺍ ﺑﻪ “ﺩﻧﯿـــﺎ ” ﺑﺎﺧﺘﯿﻢ

ﺧﺎﻧـــﻪ ﻣﺎﻥ ﺭﺍ، ﺭﻭﯼ
“ﺗـــﺎﺭ ﻋﻨﮑـــﺒﻮﺗﯽ ” ﺳﺎﺧﺘﯿﻢ

ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺭﻓﺖ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺭﺍ،
ﮐﻪ ” ﺁﺩﻡ ” ﺑﻮﺩﻩ ﺍﯾﻢ

ﭼﻬــــﺮﻩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﯾﻨـــــﻪ، ﻧﺸﻨﺎﺧﺘﯿـــﻢ

ﻭﺍﯼ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ
“ﺧﻮﺩﺧــﻮﺍﻫﯽ ” ، ﮔﺮﯾﺒﺎﻧﮕﯿﺮ ﺷﺪ

ﺑﯽ ﻣﺤـــﺎﺑﺎ، ﺳﻮﯼ ﺗﺨﺮﯾﺐ ِ ” ﺷـــﺮﺍﻓـــﺖ ” ﺗﺎﺧﺘﯿﻢ

ﺣﺮﻣﺖ “ﺍﻧﺴـــﺎﻥ “،
ﺷﮑﺴـــﺘﯿﻢ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺩﻟﻬﺮﻩ

ﭘﯿﮑﺮ ﺑﯽ ﺟــــــﺎﻥ ﺍﻭ ﺭﺍ، ﺯﯾﺮ ﭘــــﺎ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﯿﻢ

ﮔﻮﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻭ ﺩﺳﺖ
ﺧﻮﯾـــﺶ، ﮐﻨﺪﯾﻢ ﻭ ﺑﺮ ﺁﻥ

ﻧﻮﺣـــﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪﯾﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺗﺮﺣـــــﯿﻢ ﻭ ﻋــــﺰﺍ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﯿﻢ

ﺩﯾﺮ ﻓﻬــــﻤﯿﺪﯾﻢ ﺑﺎ “ﺧــــﻮﺩ “، ﻣﺎ ﭼﻪ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﭼﻪ ﺷﺪ

ﻣﺎ ” ﺷـــــــﺮﺍﻓﺖ ” ، ” ﺁﺩﻣـــــﯿﺖ ” ، ﻣﺎ ” ﺧــــﺪﺍ ” ﺭﺍ ﺑﺎﺧﺘﯿﻢ

موضوعات: مناجات نامه  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





ذهن ما مانند یک تلویزیون با صدها شبکه است ؛
و این ما هستیم که تصمیم می‌گیریم روی کدام شبکه باشیم!
شبکه رنجش ،
شبکه بخشش ،
شبکه نفرت ،
شبکه مهربانی ،
شبکه شادمانی،
یا شبکه برنامه تکراری دیروز !
تصمیم ما همان کنترل یا ریموت ماست.
پس، لحظاتت را با انتخاب بهترین شبکه‌ها سپری کن.
بدون شک زندگی‌ات زیبا خواهد شد

 

موضوعات: مناجات نامه  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





 

نجات از قالب هایی که ما را از خود حقیقی مان دور می کند.
نجات از قالب ها و نقاب هایی که به آنها عادت کرده ایم.
نجات از نقاب های تحمیلی
نجات از خود نبودن ها

نجات از من های کاذب
نجات از نقش آفرینی های دروغین
نجات از من می دانم های کاذب

نجات از هر فکری که ما را از خود حقیقی مان دور می کند

موضوعات: فرهنگی- اجتماعی - مذهبی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





 

#چاره_جادو

حضرت علی (علیه السلام ) فرمود هر کس از خانه اش بیرون شد و انگشترش را به کف خود برگرداند و سوره #قدر را خوانده و ذکر زیر را بخواند در آن روز هیچ درشتی نبیند

.شخص جادو شده بخواند

آمنتُ بالله وَحدهُ لا شریک له و آمنتُ بِسِّر آل محمدٍ و علانیّتِهِم و ظاهرهم و باطنهم و اولهم و آخِرِهم.

برای ابطال هر گونه سحر و جادو
برای ابطال هر گونه سحر و جادو بر روی ظرف پر از آب و گلاب

 70 بار سوره فاتحه ،
70 بار آیت الکرسی ( توجه به 10 وقف ) ،
70 بار سوره جن ،

70 بار سوره کافرون ،
70 بار سوره اخلاص ،
70 بار سوره فلق و
70 بار سوره ناس

را خوانده و از آب آن به شخص سحر شده بخورانید و در داخل لگن با همان آب غسل کنید
موقع خوندن سوره ها میتونین از اطرافیان کمک بگیرین

موضوعات: مناجات نامه  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





 

حاج آقای نخودکی فرموند میخاین یه چیزی بهتون یاد بدم که قدرتش از علم کیمیا هم بالا تر باشه.
بعد هرنماز اینها را بخونید:

اول تسبیحات حضرت زهرا

دوم آیت الکرسی تاوهوالعلی العظیم

سوم 3 تا قل هو الله

چهارم 3 تا صلوات

پنجم آخر آیه 2 سوره طلاق از من یتق الله و آیه 3

و مَنْ یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکِّلْ عَلَی الله فَهُوَ حَسْبُهُ اِنَّ اللهَ بالغُ اَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرا.۳ مرتبه

فرمود: هرچه من دارم از عمل کردن به این 5 مورد بعد از هر نماز دارم.

موضوعات: مناجات نامه  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





افلاطون راگفتند: چرا هرگز غمگین نمیشوی؟ گفت دل برآنچه نمی ماند نمی

بندم.فردا یک راز است; نگرانش نباش.دیروزیک خاطره بود; حسرتش

را نخور و امروزیک هدیه است; قدرش را بدان و از تک تک لحظه هایت لذت ببر

از فشار زندگی نترسید به یاد داشته باشید که فشار توده زغال سنگ را به الماس تبدیل میکنه..

نگران فردایت نباش خدای دیروز و امروز خدای فرداهم هست…مااولین باراست که بندگی میکنیم. ولی اوقرنهاست که خدایی میکندپس

به خدایی

اواعتمادکن وفردا و فرداها رابه اوبسپار

موضوعات: مناجات نامه  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...





 

گنه کرد در بلخ آهنگری
به شوشتر زدند گردن مسگری

در روزگاری دور آهنگری در بلخ می زیست که مثل همه ی آهنگران داستان های ایرانی تنش می خارید و هی بینی در کار حاکم وقت می کرد !!
حاکم محلی ، که از دست او به تنگ آمده بود نامه ای به مرکز می نویسد و شرح حال می گوید و درخواست حکم حکومتی برای کشیدن گوشش می خواهد و طبق معمول داستان را یک کلاغ چهل کلاغ می کند !!!
پادشاه که نه وقت بررسی داشت و نه حال بررسی ، نخوانده و ندانسته یک خط فرمان می نویسد مبنی بر اینکه به محض دریافت حکم گردن آهنگر را بزنید تا درس عبرتی برای همه باشد و بدانند جریمه ی تمرد و سرکشی چیست !! حکم صادره را به پای کبوتری بسته روانه می کنند ، کبوتر نامه بر بجای اینکه به بلخ پرواز بکند بطرف شوشتر حرکت می کند!!!
خلاصه اینکه حاکم شوشتر نامه را می خواند و اطرافش را خوب نگاه می کند و می بیند در شهرشان آهنگری نیست و از طرفی حکم حاکم است و کبوتر نامه بر هم که وظیفه شناس است و کار درست … !!! نتیجه می گیرد شاید در مرکز به مس ، آهن می گویند و برای همین تنها مسگر شهر را احضار و حکم حاکم را در مورد او اجرا می کنند !

 

 

موضوعات: مناجات نامه  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...